عبادت و ولايت عبادت زمانى ارزش دارد كه سطحى نباشد، بلكه همراه با شناختِ رهبر آسمانى و ولايت اوو همراه با خشوع و آداب مخصوص خود باشد. حضرت على عليه السلاّم گرفتار يك عدّه نماز خوانِ خشك مقدس بود كه در تاريخ بناممارقين و خوارج معروفند. كسانى كه پيشانى آنها بخاطر سجده هاى طولانى و مكرّر پينهبسته بود، امّا در برابر على عليه السلام قيام كردند و بر او شمشير كشيدند. درروايات مى خوانيم كه وقتى امام زمان عليه السلام ظهور كنند گروهى از مساجد عليه آنحضرت حركت خواهند كرد. گمان نكنيد آنها كه براى كشتن امام حسين به كربلا آمده بودند همه تارك الصلوةبودند، بلكه نماز جماعت مى خواندند! و خود يزيد و معاويه پيشنماز بودند! آرى عبادتى كه همراه با جهالت باشد، كشتنِ عابدترين مردم را در محرابِ عبادت ، بزرگترين عبادت مى داند و با قصد قربت براى كشتن على عليه السلام مى رود! نه فقط نماز كه ساير عبادات نيز بايد همراه با معرفتِ رهبر حق و اطاعت از او باشد، لذادر روايات آمده كه خداوند حج را واجب كرد تا مردم دور خانه او جمع شوند و در اين مركزاجتماع با امامان معصوم ارتباط برقرار كنند. اما امروزه ميليون ها نفر گرد كعبه مىگردند، و به خاطر نداشتن رهبر آسمانى از هم گسيخته اند و با داشتن مركز وحدت واهرمهاى اقتصادى از عدّه اى يهودى توسرى مى خورند! آرى اسلام مجموعه اى است كه تجزيه بردار نيست . نماز بدون پذيرفتن ولايتقبول نيست ، نماز بدون پرداخت زكوة قبول نيست چنانكه انفاق بدون نماز نيز پذيرفتهنيست . دستورات اسلام مثل اعضاى بدن است كه هيچيك جاى ديگرى را نمى گيرد، نه چشم كارگوش را مى كند و نه گوش كار دست را. در اسلام نيز خواندن نماز جاى زكوة را نمىگيرد، چنانكه هيچيك از اين دو جاى جهاد و مبارزه در راه خدا را پر نمى كنند. بلكه مجموعهاينها اسلام است . نماز و رهبرى اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مى زند. نماز عيدامام رضا عليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد وفهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنى عبّاس نيز به پايان خواهد رسيد.لذا ماءمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند. دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآنعمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مى فرمايد: (وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ)(67) نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد. امّا امروز بعضى نماز مى خوانند و زكات نمى دهند و بعضىاهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفته اند. به عبارت ديگر ايمان به خدادارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است . در حالى كه خداوند مى فرمايد:(فَمَنْ يَكْفُر بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى )(68) هركسبه طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است . يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است ، در حالى كه امروزه مسلمين برائت ازكفر و طاغوت ها را فراموش كرده اند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مىكنند مى فرمايد: آنها خيال مى كنند كه مؤ من هستند: (اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُمآمَنُوا)(69) درجات عبادت اگر از كودك سؤ ال كنيم پدر و مادرت را براى چه دوست دارى ؟ مى گويد: بخاطرخريد شيرينى و لباس و كفش ! امّا اگر از يك جوان سؤال كنيد چرا آنها را دوست دارى ، مى گويد: والدين نشانه هويت و شخصيت من و مربّى ودلسوز من هستند. اگر رشد فرزند بيشتر شود، اُنس با والدين براى او لذّت بخش تر است و ديگر بهفكر كفش و كلاه نيست و چه بسا فرزندانى كه خدمت به والدين را وسيله قرب وكمال خودشان مى دانند و بالاتر از ماديات فكر مى كنند. پرستش و عبادت خدا نيز اينچنين است و هركس به دليلى خدا را عبادت مى كند. عبادتمراحلى دارد: گام اوّل : گروهى خدا را بخاطر نعمتهايش عبادت مى كنند تا شكر او را بجاى آورند.چنانكه قرآن نيز خطاب به عمومِ مردم مى فرمايد: (فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ ه ذَا الْبَيْت الَّذى اَطْعَمَهُم مِنْ جوُعٍ وَ آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ)(70) پس پروردگار اين خانه را پرستش كنند كه آنان را از گرسنگى و ناامنى نجات داد. گام اوّل عبادت كه ما نامش را عبادتِ شكر مى گذاريم ، درست مانند علاقه كودكى است كهوالدينش را بخاطر خريد كيف و كفش و شيرينى دوست دارد! گام دوّم : در اين مرحله ، انسان به خاطر آثار و بركاتِ عبادت ، خدا را پرستش مى كند وتوجه به آثار روحى و معنوىِ نماز دارد چنانكه قرآن مى فرمايد: (اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِالْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر)(71) همانا نماز انسان را از بدى ها و منكرات بازمى دارد. اين مرحله از عبادت را كه ما عبادتِ رشد مى ناميم ، به مانند علاقه جوانى است كه پدر ومادر را بخاطر آنكه معلّم و مربّى او بوده اند و او را از انحرافات و خطرات حفظ كرده انداحترام مى كند. گام سوم : كه بالاتر از مراحل قبلى است آنجاست كه خداوند به حضرت موسى مىفرمايد: (اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى )(72) نماز را بخاطر ياد من بجاى آر حضرت موسى كه نماز را بخاطر آب و غذا نمى خواند، بخاطر دورى از فحشاء و منكراتهم نمى خواند، زيرا او اصولاً از شكم پرستى و منكرات دور است . او پيامبر اولوالعزماست و نماز را بخاطر اُنس با خدا و ياد خدا بجاى مى آورد. براى اولياى خدا اُنس با اوبهترين دليل براى عبادت است . آرى اين كودكانند كه در بالاى مجلس نزد بزرگان مى نشينند تا بهتر پذيرايى شوند!اما افرادى هستند كه كنار بزرگان نشستن را بخاطر استفاده هاى معنوى انتخاب مى كنند وكارى به پذيرايى ندارند، براى آنها همين اُنس با دانشمند يك ارزش است . گام چهارم : اين مرحله كه بالاترين و برترينمراحل عبادت است ، عبادت براى شكر و رشد و اُنس نيست ، بلكه براى قرب است ، قرببه خدا. در قرآن چهار آيه داريم كه هركس آنها را بخواند واجب است سجده كند. در يكى از آنها همينمساءله قرب بواسطه عبادت مطرح شده است . آنجا كه مى فرمايد: (وَاسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ)(73) سجده كن و به او قرب پيدا كن . بهر حال عبادت درجات و مراحلى دارد كه بر اساس درجاتِ معرفت و ايمان افراد فرق مىكند. سيماى عبادت عبادت و بندگى ، رسول خدا را به معراج بُرد: (سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَالْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلىَ الْمَسجِدِ الاَْقصى )(74) منزّه است كسى كه بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجدالاقصى سير داد. عبادت زمينه نزولِ فرشتگان را فراهم مى كند: (نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا)(75) وحى (رابواسطه فرشتگان ) بر بنده مان نازل كرديم . عبادت ، دعاى انسان را مستجاب مى كند، زيرا نماز پيمان خداست (76) و هركس بهپيمان خدا وفا كند خداوند هم به پيمان او وفادار است : (اَوْفُوا بِعَْهدى اوُفِ بِعَهْدِكُم)(77) انسان بى عبادت ، از سنگ و جماد پست تر است ، زيرا قرآن مى فرمايد: (وَ اِنَّ مِنَالْحِجارَةِ لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ)(78) بعضى از سنگها از خشيت الهى به زمين سقوطمى كنند، اما بعضى انسان ها در برابر سرچشمه و خالق هستى گردن خم نمى كنند. عبادت نشانه اراده و شخصيت انسان است . انسانى كه در ميان غرائز و تمايلات قراردارد، اگر دل بكند و بسوى خدا برود ارزش دارد وگرنه فرشتگانى كه شهوت و غضبندارند، دائماً در حال عبادت اند. عبادت ، گمنام ترين انسانِ زمينى را مشهورترين فرد آسمان مى كند. عبادت ، جزيره كوچك انسان را به سرچشمه هستىوصل مى كند. عبادت ، يعنى نگاهى از بالا به تمام هستى . عبادت ، يعنى شكوفاكردن استعدادهاى عرفانى و معنوىِ نهفته در وجود انسان . عبادت ، ارزشى است كه انسان با اراده واختيار خود بدست مى آورد بر خلافِ ارزشهاىِخانوادگى يا استعدادهاىِ درونى كه اختيارى و اكتسابى نيستند. عبادت ، تجديد عهد وپيمان با خدا و تازه نگهداشتنِ حيات معنوى است . عبادت ، مانع گناه و برطرف كننده آثار آنست . ذكر و ياد خداست كه جلوى گناه را مىگيرد نه علم به گناه بودن . عبادت ، پركردنِ ظرفِ روح است با ياد خدا، كه اگر با غير او پُر شود ظلم به گوهرانسانيّت است . عبادت ، به زمينِ خاكى چنان ارزشى مى دهد كه ورود به آن زمين بدون طهارت ممكننباشد، همچون مسجد و كعبه و قدس . عبادت و بندگى خدا، خود يك ارزش است ، گرچه دعاها و خواسته هاى ما مستجاب نشود. عبادت ، هم در شادى مطرح است هم در غم . آنجا كه خداوند به پيامبرش كوثر مى دهدسفارش به نماز مى كند: (اِنّا اَعْطَيْناك الْكَوْثَر فَصَّلِ لِرَبِّك )(79) ما به تو خير كثير عطا كرديم ، پس براى پروردگارت نماز بجاى آر. و در برخورد با مشكلات و حوادث نيز سفارش به نماز مى كند: (وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْر وَالصَّلوة )(80) از صبر و نماز كمك بگيريد و استمداد كنيد. نمازهاى مشكل گشا اسلام سفارش مى كند هرگاه حاجت يا مشكلى داشتيد، با خواندن نمازهايى مخصوص حلّمشكل خود را از خدا بخواهيد، كه مناسب است در اينجا يك نمونه از آن نمازها را بياوريم . نماز جعفر طيّار جعفر طيّار برادر حضرت على عليه السلام است كه در هجرت به حبشه توانست بااستدلال و رفتار مناسب خود دل نجاشى و عدّه كثيرى را به اسلام جذب كند و مؤ سّسِ اسلامدر قارّه آفريقا شود. او در جنگ موته دو دستش را در راه خدا داد و خداوند بجاى آن دوبال در بهشت به او داد و لذا به جعفر طيّار مشهور شد. هنگامى كه جعفر از حبشه بازگشت، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود: آيا مى خواهى هديه با ارزشى به تو عطاكنم ؟ مردم گمان كردند كه حضرت مى خواهد طلا يا نقره اى به او بدهد و لذا هجومآوردند تا هديه پيامبر را ببينند. اما پيامبر فرمود: نمازى به تو هديه مى كنم كه اگرهر روز آنرا انجام دهى ، از دنيا و آنچه در دنياست براى تو بهتر باشد و اگر هر روزيا هر جمعه يا هر ماه يا هر سال بجاى آورى ، خداوند گناهان بين دو نمازت را (گرچهيكسال باشد) بيامرزد. اين نماز به سندهاى معتبر از شيعه و سنّى نقل شده است و نام اِكسير اعظم و كبريت احمربه خود گرفته است . امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاهمشكل يا حاجتى داشتيد پس از خواندن نماز جعفر دعا كنيد كه انشاءاللّه مستجاب مى شود.نحوه اين نماز در اوايل مفاتيح در اعمال روز جمعه پس از ذكر نمازهاى امامان معصوم آمدهاست . البتّه اين نماز يكى از دهها نماز مستحبى است كه براى رفع مشكلات وارد شده است . اخيراًكتابى تحت عنوان نمازهاى مستحبى تاءليف شده كه حدود سيصدوپنجاه نماز مستحبى را بااسم و رسم آورده است و اين خود از اهميت نماز است كه اينهمه تنوّع دارد و بهر مناسبتىنمازى وارد شده است . قداست نماز قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت ، بعداز نماز قرار داده شده است . قرآن در سوره مائده آيه 106 مى فرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و درآستانه مرگ قرار گرفت ، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد،لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضرشده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است . امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجاممى دهند، امّا خود قرآن در اين مورد مى فرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد! جامعيّت نماز خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالى ترين وكامل ترين برنامه ها را بكار برده است . مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامين هايى راكه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است . اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مى بينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيزقرار داده شده است . اگر در طبيعت صداى رعد است ، در انسان فرياد است . اگر در طبيعت گياه و نبات است ، در انسان رويش مو است . اگر در طبيعت رودخانه است ، در انسان رگهاى ريز و درشت است . اگر در طبيعت آب شور و شيرين است ، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است . اگر در طبيعت معادن بسيار است ، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است . شعرى است كه به حضرت على عليه السلام نسبت مى دهند كه فرمود:
و فيك انطوى العالم الاكبر
| اى انسان ! تو گمان مى كنى جُثّه كوچكى هستى ، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهادهشده است . نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار دادهاست . چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟ ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرام بخش دلهاست و نماز ياد خداست . ((اللّه اكبر)) ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور (يوم الدين ) است . در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مى خواهيم در(صراط الذين انعمت عليهم ) قرار بگيريم . انزجار و برائتِ خود را از ستم پيشه گان و گمراهان با جمله (غير المغضوب عليهمولاالضّالين ) اعلام مى داريم . عدالت كه در راءس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است . پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تكروى تابع رهبرى عادل باشيم . در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست :عادل ترين ، فقيه ترين ، فصيح ترين ،... ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است ، مكّه شكنجه گاهبلال ، قربانگاه اسماعيل ، زادگاه على بن ابيطالب ، پايگاه قيام مهدى ، آزمايشگاهابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست . در نماز هرچه هست تحرّك است ، در هر صبح و شام ، در ركوع و سجود و قيام ، حركت دررفتن به مسجد و مصلّى ، پس ساكن و ساكت و گوشه گير نباش ، بلكه همواره در تلاشو حركت باش ، البتّه در جهت خداوند و بسوى او. در نماز روح و جان انسان غبارروبى مى شود، نماز، غبار غرور و تكبر را مى ريزد، چونهر شبانه روز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مى مالد. و سجده بر خاك بهتراز سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است . بر زمين و آنچه از زمين روئيده مى شود سجده كن ، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا بهفكر شكم نيفتى ! بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمى توان به پاكى و سرچشمه پاكى ها رسيد. گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است :(سُجِّداً وَ بُكِيّاً)(81) نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است : نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مى كند،((حىّ على الصلوة )) و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن . درطول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش . (واعبُد رَبّك حتّى يَاءتِيكَاليَقِين )(82) نماز پيوند انسان با طبيعت است . براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد بهخورشيد نظر كنى . براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى ، براى انجامنمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى . براىغسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى . اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامهريزى شده است ؟ ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزه دار حقخوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مى رود كعبهقبله و محور كارهاى اوست . نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مى رود، لكن به جهاداكبر كه جهاد با نفس است . نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است . هجرت از مهم ترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسرو فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: (رَبَّنا اِنّى اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى بِوادٍ غَيْرذى زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة )(83) پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشكساكن كردم تا نماز اقامه شود. جالب آنكه حضرت ابراهيم نمى گويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم ، بلكه مىگويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود. به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است . اگر زينت و نظافت يك ارزش است ، اسلام سفارش مى كند كه : (خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّمُسْجِد)(84) به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينت هاى خود را برگيريد.با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد. چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنهاخود را زينت كنند.(85) حتّى به مساءله مسواك توجه شده و در روايات مى خوانيم : نماز با مسواك ، هفتاد برابرنماز بدون مسواك است .(86) و فرموده اندقبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد(87) كه بوى دهان شما ديگران را اذيّتنكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد. به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمى خوانيم ، يا غلط مى خوانيم، يا بى توجه مى خوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت !! مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند(88) و مادر مريم نذر مى كندفرزندش خادم مسجد باشد،(89) مى رسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كارافتاده و پير و مريض و فقير و بى سواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبىحرم امام رضا عليه السلام افتخار است ، اما غبارروبى خانه خدا هيچ ! چرا بايد مساجد ما به گونه اى باشد كه هركس وارد مى شود غم و اندوه و كسالت او رابگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحه خوانى كه همواره پارچه سياه بر درمسجد آويزان باشد؟ البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز بهكتابخانه و صندوقِ قرض الحسنه و ديگر امور خدماتى شده اند. چه زيباست حديثى كه مى فرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مى كند: عالمى كهمردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بىاعتنايى مردم واقع شود.(90) سخن در باب مسجد بسيار است و اخيراً كتابى تحت عنوان سيماى مسجد در دو جلد تاءليفشده است كه جايگاه مسجد را در جامعه اسلامى روشن مى كند. اما در يك كلام مسجد در صدراسلام محل اجتماع مسلمين براى تصميم گيرى ها و مشورت ها، براى كسب علم و دانشها،پايگاه رزمندگان و جهادگران ، محل رسيدگى به مشكلاتِ فقراء و بيماران ، مركز قيامعليه حكومت هاى ظالم و ايراد خطابه هاى تند عليه آنان بوده است . همين جايگاهِ رفيع مسجد بوده است كه در طول تاريخ ، مسلمين بهترين معمارى ها را درساخت مساجد خود بكار برده و براى اداره مساجداموال بسيارى را وقف مى كرده اند، تا مساجد همواره آباد و سرپا باشند. نيّت نيّت اولين ركن نماز نيّت است . نيّت ، يعنى آنكه بدانيم چه مى كنيم و چه مى گوييم و براى كه و چه حركت مى نمائيم . ارزشِ هر كارى به نيّت و انگيزه آنست ، نه فقط صِرفعمل . لذا حساب كسى كه بخاطر حفظ نظم و احترام به قانون ، پشت چراغ قرمز مى ايستداز حساب كسى كه از ترس پليس يا جريمه مى ايستد جداست . در همه عبادات و خصوصاًنماز، نيّت جايگاه ويژه اى دارد و اصولاً چيزى كه يك كار را عبادت مى كند، نيّتِ الهى آنكار است كه اگر آن نيّت نباشد، هرچه هم ظاهر كار خوب و صحيح باشد، امّا ارزش عبادتندارد. پيامبر گرامى اسلام در اين باره مى فرمايند: ((اِنَّمَا الاَْعْمالُ بِالنّيّات ))(91) كارها به واسطه انگيزه ها ارزش پيدا مى كند وبا آنها سنجيده مى شود. آرى ، فرق مادى يا معنوى بودن يك كار، در تفاوت نيّت ها و هدف هاست . نيّت خالص نيّت خالص آن است كه انسان فقط براى خدا كار كند و در عمق جانش هدفى جز او و رضاىاو نداشته و از مردم انتظار تشكر يا پاداش نداشته باشد.(92) نانى كه اهل بيت رسول خدا عليهم السلام در چند شب پى درپى هنگام افطار به يتيم واسير و فقير دادند، ارزش مادّىِ زيادى نداشت ، اما چون خالصانه بود خداوند بخاطر آنيك سوره نازل كرد.(93) و عطّار نيشابورى در مورد آن مى گويد:
گذشته زآن جهان وصف سِه نانش
| در تاريخ مى خوانيم كه كسى در جبهه كشته شد و همه گفتند: او شهيد است ، اما حضرتفرمودند: او ((قَتيل الحِمار)) است ، يعنى كشته راه الاغ ! مردم تعجّب كردند، اما حضرتفرمود: هدف او از آمدن به جبهه ، خدا نبود، بلكه چون ديد دشمن سوار بر الاغ خوبىاست ، با خود گفت : او را مى كشم و الاغش را به غنيمت مى برم ، اما موفق نشد و آن كافراين مسلمان را كشت ، پس او ((قَتيل الحِمار)) است .(94) خالص كردن نيت ، كارى بس دقيق و مشكل است . گاهى افكار غيرخدائى چنان در عمق جانانسان رسوخ مى كند كه خود انسان هم متوجّه نيست ، و لذا در روايت آمده است : ريا و شرك ازحركت مورچه سياه در شب تاريك بر سنگ سياه ، آرام تر و دقيق تر است .(95) چهبسيار افرادى كه به خيال خود قصد قربت دارند، اما هنگام فراز و نشيب ها معلوم مى شودكه قصد آنها صددرصد خالص نيست . به قول علاّمه شهيد مطهرى ، نيّت يعنى خودآگاهى ، و ارزش عبادت به معرفت و آگاهىاست . در روايات مى خوانيم : ((نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ))(96) نيّت مؤ من از عمل او بهتر است . همانگونه كه در مقايسه جسم و روح ، روح مهم تر از جسم است و انسانيتِ انسان به روحاوست ، در مقايسه عمل و نيّت ، نيّت مهم تر از خودعمل است ، چرا كه روحِ عمل است . نيّت به قدرى ارزش دارد كه اگر انسان نتواند كار خيرى را انجام دهد، امّا نيّت آنراداشته باشد كه انجام دهد، خداوند پاداش آنرا به او مى دهد. قصد قربت قصد قربت ، يعنى نزديكى به مقام پروردگار، و ناگفته پيداست كه وقتى مى گويند:فلانى به فلان مقامِ كشورى نزديك است ، مراد نزديكى مكانى و جسمى و فيزيكى نيستوگرنه پيشخدمت ها از همه نزديك ترند، بلكه مراد از نزديكى ، نزديكى معنوى و مقامى واُنس است . انجام كارها براى جلب رضاى خداوند نيز به معناى آن نيست كه خداوند تحت تاءثيركارهاى ما قرار بگيرد و تغيير حال بدهد، كه در اين صورت محلّ حوادث و تغيير مى شود،بلكه قرب به خدا، يعنى بالارفتن روح از نردبان وجود، كه نتيجه اش نفوذ پيداكردندر هستى است . يعنى نزديك شدن به سرچشمه هستى و او را دردل خود يافتن . همانگونه كه مراتب وجود در جماد و نبات و حيوان و انسان تفاوت دارد، مراتب انسانها نيزدر قرب به سرچشمه هستى متفاوت است و انسان مى تواند تا آنجا به خداوند قربپيداكند و مقرّب درگاه الهى شود كه خليفه خدا در روى زمين گردد. عبادت همراه با قصدقربت ، انسان را نورانى تر، كاملتر و با ظرفيت وجودى بيشترى مى گرداند. همه عبادات و خصوصاً نمازهاى مستحبى نقش مهّمى در اين امر دارند، چنانكه در حديث مىخوانيم : ((لا يَزالُ الْعَبْد يَتَقَرَّبُ اِلىَّ بِالنَّوافِل ))(97) انسان مى تواند همواره از طريق نمازهاى مستحبى به خدا نزديك شود. نمازِ واجب ممكن است از ترس دوزخ يا قهر خدا انجام شود، امّا نماز نافله نشانه عشق است ورمز اُنس با معبود. درجات قرب لفظ ((درجات )) در قرآن ، مكرّر و با تعبيرهاى مختلفى آمده است كه نكات لطيفى دربردارد. براى بعضى مى فرمايد: (لَهُمْ دَرَجات )(98) براى آنها درجاتى است . اما دربارهعدّه ديگرى مى فرمايد: (هُمْ دَرَجاتٌ)(99) آنان خود درجه هستند. مانند افراد بزرگى كهاگر در پايين مجلس هم بنشينند آنجا مى شود بالا، يعنى خود آنان درجه سازند، نه آنكهدرجه و مقام آنها را بالا ببرد. اين درجه بندى معنوى مخصوص انسان ها نيست ، بلكه سلسله مراتب در ميان فرشتگان نيزهست . قرآن در مورد جبرئيل مى فرمايد: (مُطاعٍ ثَمَّ اَمين )(100) يعنى مورد اطاعت ديگرفرشتگان است . به هر حال درجات انسان ها در اطاعت از خدا متفاوت است : 1- گاهى فقط مطيع است ، اما نه از روى رضا. 2- گاهى نه فقط مطيع كه محبّ است ، يعنى بر اساس عشق و محبّت اطاعت مى كند. 3- گاهى بالاتر از اطاعت و محبّت ، به معرفتكامل مى رسد و هرچه مى بيند او را مى بيند. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((ما رَاءَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَاءَيْتُ اللّه قَبْلَه و بَعْدَهو مَعَه ))(101) خدا را براى خدا بخوانيم مى گويند: سلطان محمود غزنوى براى آزمايش درباريانش كه چقدر به او وفادارند،كاروانى به راه انداخت و صندوق جواهرى را بر شترى نهاد اما در آنراقفل نكرد. در مسير راه به درّه اى رسيدند او شتر را رَم داد، صندوق برگشت و جواهراتبه درّه سرازير شد. سلطان گفت : هر كس هر جواهرى به دستش رسيد از آنِ او باشد،اطرافيان شاه را رها كردند و به سراغ جمع كردنِ درّ و گوهر رفتند. در اين ميان ديد كه اَياز جواهرات را رها كرده و بهدنبال سلطان آمده است . از او پرسيد تو چرا به سراغ جواهرات نرفتى ؟ اياز در جوابگفت : آنگاه مولوى از اين ماجرا نتيجه گيرى كرده و مى گويد:
گر از دوست چشمت به احسان اوست
|
تو در بند خويشى نه در بند دوست
| قرآن از كسانى كه خدا را بخاطر خود مى خوانند و فقط در مشكلات به سراغ او مى روندو در غير آن خدا را فراموش و يا حتى انكار مى كنند، به شدت انتقاد كرده است : (فَاِذا رَكِبوُا فِى الْفُلْك دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّين فَلمّا نَجّاهُمْ اِلىَ الْبرِّاِذاهُمْيُشْرِكوُن )(102) هرگاه بر كشتى سوار و در آستانه غرق شدن قرار گيرند، با اخلاص خدا را مى خوانند،اما همين كه به خشكى پا گذاشتند و نجات يافتند مشرك مى شوند. به هرحال ، كار براى خود، نفس پرستى است . كار براى مردم ، بت پرستى است . كار براى خدا و خلق ، دوگانه پرستى است . و كارِ خود و خلق را براى خدا كردن ، خداپرستى است . در مناجات مى خوانيم : ((اِلهى ما عَبَدْتُك خَوْفاً مِنْ نارِك وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِك بَلْ وَجَدْتُكاَهْلاً لِلْعِبادَة فَعَبْدتُك ))(103) خداوندا! عبادتِ من نه از ترس دوزخ و نه به طمعبهشت توست ، بلكه بخاطر آنست كه تو را شايسته عبادت و بندگى يافتم پس تو راعبادت كردم . آرى ، اين تجّارند كه به طمع سود كار مى كنند و اين بردگانند كه از روى ترس كارمى كنند، آزادگان و اَحرار بخاطر شكر نعمتهاى الهى او را عبادت مى كنند. چنانكه دركلمات معصومين آمده است : ((اِنَّ قَوماً عَبَدوُا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْك عِبادَةُ التُّجارِ وَ اِنَّ قَوْماً عَبَدوُا اللّهَ رَهْبَةًفَتِلْكعِبادَةُ الْعَبيدِ و اِنَّ قَوماً عَبَدوُاللّهَ شُكْراً فَتِلْك عِبادَةُ الاَْحْرارِ))(104) به قول حافظ:
در ضمير ما نمى گنجد بغير از دوست كس
|
هردو عالم را به دشمن دِه كه ما را دوست بس
| در عشق مادى انسان معشوق را براى خود مى خواهد، اما در عشق معنوى ، انسان خود را براىمعشوق . على عليه السلام در دعاى كميل مى گويد: ((وَاجْعَلْ قَلْبى بِحُبِّك مُتَيَّماً))خداوندا! قلبم را از محبّت خود لبريز كن . راه رسيدن به قرب رسيدن به قرب الهى و قصد قربت از دو راه است : يكى شناخت عظمت و مقام خداوند و ديگرى شناخت پوچى و بى اعتبارى غير او. قرآن همواره نعمت ها و الطاف الهى را بر بندگان مطرح مى كند تا انسان را عاشق خداكند. ذكر صفات او، آفريده هاى او، امدادهاى مادى و معنوى او و دهها نعمت بزرگ و كوچك ،همه و همه بخاطر آنست كه محبت و عشق ما را به خدا زياد كند. از طرف ديگر آيات زيادى ضعف و پوچى غير او را شمرده و مى فرمايد: غير او نه عزّتىدارد نه قدرتى ، اگر همه جمع شوند و بخواهند مگسى خلق كنند نمى توانند، جز او چهكسى مى تواند به نداى افراد مضطرّ و درمانده پاسخ دهد؟ آيا درست است كه ديگران رادر كنار خدا مطرح كنيم و آنها را همسان و يكسان با خدا بدانيم ؟ خاطره يكى از مراجع تقليد جهان تشيّع ، آية اللّه العظمى بروجردى بود. ايشان در ايامسوگوارى در منزلش عزادارى برپا مى كرد. در يكى از اين جلساتحال ايشان خوب نبود، لذا در همان اتاق شخصى خود استراحت مى كردند و به صداىسخنران گوش مى دادند. يكى از حاضران در مجلس عزا مى گويد: براى سلامتى امام زمان و آقاى بروجردىصلوات . ناگهان ديدند كه ايشان عصاى خود را به در مى كوبد، نزديكان آقا حاضر شدند وپرسيدند: چه امرى داريد؟ اين مرجع بزرگوار فرمودند: چرا نام مرا در كنار نام امام زمانعليه السلام برديد؟ من كه لايق نيستم شما نام مرا در رديف نام امام ببريد و براى هر دوصلوات بفرستيد.(105) اين مرجع دينى كه نايب امام زمان است حاضر نمى شود نامش در رديف نام امام معصوم آوردهشود، اما بسيارى از ما از روى كج فهمى و بى ادبى ، نام موجوداتى ضعيف و سراپانياز و احتياج را در كنار خداوند قادر مطلق متعال قرار مى دهيم و گويا آنها را در يك رديفمى دانيم . كيفيّت يا كمّيت اسلام به چگونگى كار و هدف و انگيزه آن توجه بسيار كرده است . قرآن از عملِ بهترستايش مى كند نه عملِ بيشتر، و مى فرمايد: (لِيَبْلُوَكُمْ اَيّكُم اَحْسَنُ عَمَلاً)(106) خداوند شما را در بوته امتحان قرار مى دهد تا مشخّص شود كداميك از شما بهترينعمل را بجاى آورد. حضرت على عليه السلام در ركوع انگشترش را به فقيرى داد و آيه اى از قرآن بخاطرآن نازل شد. مردم گمان كرده اند نازل شدن يك آيه بخاطر يك انگشتر، از آن جهت بودهكه انگشتر قيمتى بوده و لذا گفته اند: قيمت انگشتر به مقدار خراج و مالياتِ شامات وسوريه بوده است . در حالى كه انگشترى با چنين قيمت هرگز با زهد على عليه السلام سازگار نيست ،چنانكه با عدل على هم نمى سازد كه او چنين انگشترى در دست كند و بعضى در فقر وندارى باشند. اما حقيقت آنست كه نزولِ آيه (اِنَّما وَلِيّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُه وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَيُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)(107) بخاطر كيفيتعمل بود نه كميّت آن ، بخاطر اخلاص وقصد قربت بود، نه وزن وحجم وقيمتِ انگشتر. خاطره بهلول گروهى را ديد كه مسجدى مى سازند و ادعا مى كنند كه براى خداست ، او برسنگى نوشت : بانى اين مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب كرد. روز بعدكه كارگران سنگ را ديدند به هارون الرشيد ماجرا را گفتند اوبهلول را حاضر كرد و پرسيد چرا مسجدى را كه من مى سازم به نام خودت كرده اى ؟ بهلول گفت اگر تو مسجد را براى خدا مى سازى بگذار نام من بر آن باشد خدا كه مىداند بانى مسجد كيست ، او كه در پاداش دادن اشتباه نمى كند. اگر براى خداست چه نام منباشد چه نام تو اين كه مهم نيست . بهلول با اين كار به او فهماند كه قصد قربتندارد بلكه قصد شهرت و نام دارد. به همين جهت قرآناعمال كفار را به سراب تشبيه مى كند كه بنظر آب مى آيد امّا واقعيتى ندارد: (وَالَّذينَكَفَروُا اَعْمالُهُم كَسَرابٍ بِقيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً)(108) اعمال كافران همچون سرابى است در بيابان خشك ، كه انسان تشنه آنرا آب مى پندارد. اصولا اسلام ، عملى را صالح مى داند كه هر چهار عنصر آن نيك باشد:عمل ، انگيزه ، وسيله و شيوه . نه تنها در ابتداى كار قصد قربت لازم است ، بلكه درطول عمل بايد قصد قربت دوام داشته باشد، والاّ كلّعمل باطل است . اگر موتور هواپيما حتى دقيقه اى از كار بيفتد سقوط حتمى است . شرك وريا در نيّت ، حتى اگر يك لحظه باشد تمامعمل را حبط و نابود مى كند. خاطره در يك مسافرت هوايى ، همه مسافرين هواپيما را كه در آستانه حركت بود پياده كردند وساعت ها پرواز به تاءخير افتاد. سبب آنرا پرسيدم ، گفتند: يك سوسك در هواپيما ديدهشده است ! گفتم : اين همه تاءخير بخاطر يك سوسك ! گفتند: بله زيرا چه بسا همينسوسك يك سيم را بجود و سيستم كنترل هواپيما مختلف شود و حادثه اى رخ بدهد. چه بسا كارهاى خيرى كه بايد سبب پرواز انسان به سوى خدا شود، امّا بخاطر يك مرضروحى نه فقط موجب صعود، بلكه سبب سقوط او گردد. نيتّ به كار ارزش مى دهد فرض كنيد شخصى از روى ظلم و تجاوز يك نفر را كشت و بعداً معلوم شد كهمقتول نيز يك انسانِ جنايتكار بوده كه بايد اعدام مى شده است . در اينجا با اينكه كارقاتل مفيده بوده است ، امّا مردم قاتل را ستايش نمى كنند، زيرا قصد او كشتن يك انسان بىگناه بود، نه كشتن يك مفسد فى الارض . پس مفيدبودن يك عمل كافى نيست تا آن عمل صالح باشد بلكه لازم است با انگيزه اىپاك نيز همراه باشد. قرآن ، در همه جا روى قصد قربت تكيه مى كند، چه در خمس و زكوة و انفاق هاى مالى و چهدر جنگ و جهاد با دشمنان . اينكه قرآن روىِ كلمات (فى سَبى لِ اللّهِ)(109)، (لِوَجْهِاللّهِ)(110)، (اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ)(111) تكيه مى كند، نشان دهنده اهميت قصدقربت است . كسانى كه با ساختن مدرسه و بيمارستان و راه و خوابگاه براى مردم كارهاى مفيد انجاممى دهند، اگر قصد الهى نداشته باشند به خودشان ظلم كرده اند زيرا خود از آنعمل هيچ بهره اى ندارند گرچه ديگران از آن بهره هاى فراوان مى برند. اينكه قرآن همواره عمل صالح را در كنار ايمان مى آورد و مى فرمايد: (الَّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوُاالصّالِحاتِ) و يا مى فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَو اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِن )(112)،بخاطر آنست كه حُسن فعلى به تنهايى كفايت نمى كند، بلكه حُسن فاعلى نيز لازم است. دو خاطره بلال حبشى كه مؤ ذّن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود در گفتنِ جمله ((اَشهَد ان لاالهالاّ اللّه )) بجاىِ شين ، سين مى گفت ، زيرا زبانش گير داشت . مردم اين را عيب مىگرفتند، اما پيامبر فرمود: سينِ بلال در نزد خدا شين است .(113) گرچه در ظاهر كارش ناقص است ، اما چون قصد قربت وحُسن نيّت دارد پاداش دارد. عبداللّه بن مكتوم ، يكى از ياران مخلص پيامبر و شخصى نابينا بود. روزى اين صحابىبزرگ وارد مجلسى شد كه پيامبر و عده اى مشغول گفتگو بودند. او كه افراد جلسه رانمى ديد با صداى بلند مشغول صحبت شد. يكى از افراد جلسه به او عبوس كرد وناراحت شد. با آنكه براى شخص نابينا، عبوس كردن و لبخندزدن فرقى نمى كند زيرا او نمىبيند، امّا قرآن براى همين عبوس كردن يك سورهنازل كرد و در ده آيه پى درپى شخص عبوس كننده را كوبيد. (عَبَسَ وَ تَوَلّى اَنْ جاءَهُ الاَْعْمى وَ ما يُدْريك لَعَلَّه يَزَّكّى ...)(114) پس ملاكِ عمل ، مفيد بودن يا مضر بودن نيست كهعمل را با ديگران بسنجيم و بگوييم : اگر عمل به ديگران فايده اى رساند،عمل صالح و اگر ضررى رساند عمل غيرصالح است . بلكه بايد رابطهعمل را با خود شخص هم بسنجيم كه او عمل را به چه هدفى انجام داد و آياعمل فى نفسه حتى اگر به ديگران هم فايده اى نرساند و يا ضررى نزند، چگونه است؟ آرى در مكتب انبيا، اخلاق ارزش ذاتى دارد نه عَرَضى ، مانند اخلاق بشرى كه براى جذبمشترى و بالابردن توليد و جمع كردن مردم به دور خود است . در سوره عبس ، انتقادبراى آن است كه چرا تو براى نابينا عبوس كردى ، گرچه نابينا ترا نمى بيند، زيراعبوس كردن بر مؤ من به خودى خود عمل زشتى است . به هرحال قصد قربت ، يعنى همه كارها را با معيار الهى انجام بده و كارى به بازتابهاى سياسى و اجتماعى و خوشامدِ ديگران نداشته باش . قصد قربت ، يعنى كار را براى خدا انجام بده و از نيش و نوش ها نهراس . قرآن در وصفِمؤ منان واقعى مى فرمايد: (يُجاهِدوُنَ فى سَبيلِ اللّهِ وَ لايَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ)(115) درراه خدا جهاد مى كنند و از سرزش ملامت كنندگان هراسى ندارند. قصد قربت ، يعنى حق را بگو و از احدى جز او پروا نداشته باش . چنانكه قرآن مبلّغينالهى را چنين توصيف مى كند: (اَلَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ اَحَداًاِلا اللّه )(116) آنانكه پيامهاى الهى را تبليغ مى كنند و از او خشيت دارند و از كسى جزخدا نمى ترسند. خاطره روزى در حرم امام رضا عليه السلام مشغول دعا و زيارت بودم و حالى داشتم . يكى اززائران در كنارم قرار گرفت و بخاطر بحث هاى شب جمعه در تلويزيون مرا شناخت واسكناسى را كه چند تا كرده بود به من داد و گفت : آقاى قرائتى اينپول را به فقير بدهيد. گفتم : من هم مثل شما براى زيارت آمده ام و در مشهد فقيرى رانمى شناسم خودتان آنرا به فقيرى بدهيد. لحظاتى گذشت و دوباره حرف خود را تكرار كرد و من نيز همان جواب را دادم و به دعامشغول شدم . بار سوّم حرفش را تكرار كرد، من ناراحت شدم و گفتم : شما امروز با يكبيست تومانى سه بار حواس مرا پرت كرده اى ، خواهش مى كنم مزاحم نشويد و اينپول را خودتان به فقيرى بدهيد. او گفت : آقاى قرائتى بيست تومانى نيست ، هزارتومانى است . من كه تا آن زمان فكر مى كردم يك اسكناس بيست تومانى براى فقير مى دهد، لحظاتىتاءمل كردم و از ناراحتى ام كاسته شد. گفتم : در اينجا مؤ سسه اى است براى كمك بهبچه هاى يتيم ، گفت : اختيار با شماست هر كجا كه صلاح ديديد مصرف كنيد، اوپول را داد و رفت . من كتاب دعا را كنار گذاشتم و به فكر فرو رفتم كه اگر براى خداست ، چه فرقىميان بيست تومانى و هزار تومانى است ؟ فهميدم كه اين صحنه براى من آزمايشى بود تابدانم هنوز قصد قربت در من زنده نشده است . يكى از نشانه هاى اخلاص آنست كه انسان ميان مقدار و افراد ومناطق و نوع كار وشرائطفرقى نگذارد وفقط به فكر رضاى خدا باشد، مردم بفهمند يا نفهمند، طرفدارى بكننديا نه ، درآمدى داشته باشد يا نداشته باشد. البتّه انسان دوستى و كار را براى مردم انجام دادن از خودپرستى برتر است ، ولىبدون هدفِ الهى ارزش الهى ندارد. به قول علاّمه شهيد مطهّرى ، قصد قربت يك شرط ذاتى است نه قراردادى و اعتبارى ،شرط تكوينى است نه تشريفاتى . اگر گفتيم شرط رسيدن به مكّه پيمودن راه مكّه است، اين شرط طبيعى و ذاتى است نه قراردادى ، و شرط رسيدن به مقام قرب الهى ، داشتنقصد قربت است و اين شرط ذاتى است . آثار و بركات نيّت پاك با نگاهى كوتاه و گذرا به آيات و روايات ، آثار و بركات زيادى براى نيتّ پاكدرمى يابيم كه بطور فشرده گوشه هايى از آنها را بيان مى كنيم : 1- كسى كه حُسن نيّت داشته باشد رزق او فراوان مى شود.(117) شايد مراد حديث آنباشد كه بخاطر حُسن نيّت ، رفتار و برخورد او با مردم به نحو مطلوب مى شود وقهراً افراد بيشترى جذب شغل و كار او مى شوند و درآمد بيشترى بدست مى آورد. 2- حُسن نيّت ، توفيقات انسان را زياد مى كند، زندگى طيّب و دلچسب مى شود و دوستانزيادى را براى انسان مى آورد.(118) الطاف الهى به قدر حُسن نيّت افراد است و هرچه نيت بهتر و خالص تر باشد لطفخداوند نيز بيشتر مى گردد. 3- به انسان طول عمر مى دهد. در روايات آمده : كسى كه حج را تمام كرد، اگر در موقع بازگشت به وطن نيّت كند وتصميم بگيرد براى سال بعد هم به حج بيايد، خداوند بخاطر همين آرزوى خوب ، به اوطول عمر مى دهد.(119) 4- حسن نيّت ، گذشته انسان را جبران مى كند. على عليه السلام مى فرمايد: اگرگنهكار با حسن نيت توبه كند خداوند آنچه را به عنوان كيفر از او گرفته به او پسمى دهد و هرگونه مشكلى در كارش باشد اصلاح مى كند.(120) 5 - خداوند به نيّتِ كار خير، پاداش آن كار خير را مى دهد گرچه انسان موفق به انجامآن كار نشود. با نيّتِ صادق ، كارهاى نشده براى انسان به حساب مى آيد، چنانكه درروايت آمده : اگر انسان مؤ منى بگويد: اگر خداوند به من امكانات مى داد چنين و چنان مىكردم . و اين آرزو صادقانه باشد، خداوند پاداش آن كارهاى خير را به او مرحمت مىفرمايد.(121) حتى اگر صادقانه آرزوى شهادت كند و از خداوند شهادت بخواهد،خداوند او را به درجات شهدا مى رساند گرچه در رختخواب از دنيا برود.(122) از لطف خدا همين بس كه براى تصميم به كار خير پاداش مى دهد، امّا براى نيّتِ گناه تاوقتى گناهى انجام نشود كيفر نمى كند.(123) 6- نيّت پاك مى تواند مادّى ترين امور زندگى راعامل قرب انسان قرار دهد، چنانكه معنوى ترين حالات مانند سجده و گريه اگر از روىريا باشد وسيله دورى انسان از خدا مى گردد. در روايات مى خوانيم : همانگونه كه جسم با روح پايدار است دين با نيت صادق استواراست .(124) دل پاك و حُسن نيت از بهترين ذخائر و گنجينه هاى الهى است و هرچه نيتبهتر باشد ارزش اين گنج بيشتر خواهد بود(125) و اصولاً نيّت و تصميم و ارادهجدّى ، توان بدنى انسان را چندبرابر مى كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند در قيامت مردم را بر اساس نيّاتى كه دارندمحشور مى كند.(126) كسى كه هدفش انجام وظيفه باشد براى او نوع كار و رسيدن بهنتيجه مهم نيست . چنانكه قرآن مى فرمايد: (وَ مَنْ يُقاتِلْ فى سَبيلِ اللّهِ فَيُقْتَلْ اَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً)(127) كسى كه در راه خدا بجنگد، چه كشته شود و چه پيروز شود ما پاداش بزرگى به اوخواهيم داد. آنچه مهم است جهاد در راه خداست اما اينكه نتيجه اش شكست باشد يا پيروزى ، در پاداشِالهى تاءثيرى ندارد. قرآن در جاى ديگرى مى فرمايد: (وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَاَجْرُه عَلَىاللّهِ)(128) كسى كه براى هجرت بسوى خدا و پيامبر، از خانه اش خارج شود وسپس مرگ او رادريابد پاداشش با خداست . از اين آيه نيز بخوبى فهميده مى شود كه اگر انسان بخاطر خدا از خانه خارج شود،گرچه به مقصد هم نرسد پاداش دارد. مهم نيّتِعمل است نه خود عمل ، مهم قدم گذاردن در راه است نه رسيدن به مقصد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ابى ذر فرمود: تصميم بر كار خير داشته باشگرچه توفيق عمل پيدا نكنى ، زيرا اين تصميم تو را از جرگه غافلين بيرون مىآورد.(129) در حديثى ديگر مى خوانيم : هر كارى كه همراه با نيت الهى باشد بزرگ است ، گرچه آنكار ساده و كوچك باشد.(130) چنانكه مهم ترين كارها، اگر با نيت صحيح نباشدارزشى ندارد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: بيشتر شهداى امّت من دررختخواب از دنيا مى روند و چه بسيارند كسانى كه در جبهه كشته مى شوند اما خدا برنيتّ آنان آگاه است .(131) پيامبر گرامى اسلام در جنگ تبوك فرمود: همانا كسانى كه در مدينه هستند اما آرزوى جبههو شركت با ما را دارند بخاطر همان نيّت در اجر ما شريكند.(132) چنانكه در روايتى ديگر مى خوانيم : كسى كه با فكر بيدارشدن براى نماز شب بهرختخواب مى رود، اگر هم در خواب بماند خداوند خوابش را صدقه و نفس كشيدنش راتسبيح قرار مى دهد و پاداشِ نماز شب را برايش ثبت مى فرمايد.(133) بى جهت نيست كه به ما سفارش شده حتى در خوردن و خوابيدن هم هدف مقدّسى داشتهباشيد.(134) و اگر شخصى را بخاطر خداوند دوست بداريد وخيال كنيد كه او انسان خوبى است ، گرچه او دوزخى باشد اما شما ماءجور هستيد.(135)
|