بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مظلوم نمائی یهود در طول تاریخ, نجاح الطائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     02 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     03 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     04 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     05 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     06 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     07 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     08 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     09 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     10 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     fehrest - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
 

 

 
 

بـاب يـازدهم

نظريه پيامبر اسلام درباره اسيران

بخش اول: جنگ بدر

مسلمانان در جنگ بدر پيروز شدند و هفتادكافر قريشى را اسير گرفتند پس مسلمانان آنان را به مدينه آوردند به آنان طعامدادند و اسلام را ابلاغ نمودند برخى

از آنان به شرف اسلام نائل آمدند و ازآنان بود وليد بن الوليدبن المغيره برادر خالد بن وليد و كار محبت مسلمانانبااسيران به آنجا كشيد كه على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام)افطاريه خود را دريكى از ايام ماه رمضان مبارك به اسيرى از آن اسيران دادند پس آيه شريفه قرآنى نازلگرديد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَأَسِيراً» يعنى آنان طعام خود را با همه علاقه اى كه به خداوند داشتند بهمسكين، يتيم و اسير اطعام مى نمايند.

پيامبر خدا از اسيران خواستند در مقابلآزادى خودشان فديه پرداخت كنند ودر ميان اسيران عموى پيامبر عباس و عقيل بن ابىطالب بودند پس برخى از اسيران از بابت خودشان فديه دادند آنان كه امكانات داشتند واز برخى اسيران فقير و بى چيز خواسته شد در مقابل آزاد شدن از اسارت به كودكان ونوباوگان مدينه نوشتن و خواندن را ياد دهند پس هر كدام از اسيران شروع به تعليمقرائت و كتابت به ده نفر از كودكان مسلمانان نمودند و هنگامى كه تعليماتشان راتمام مى كردند پيامبر خدا آنان را آزاد مى ساخت و به مكه مكرمه بازمى گشتند.

و اين اسيران از كفار بودند و در ميانآنان يكى از فرزندان ابوسفيان و در ميان آنان وليد بن مغيره يكى از سركشان مكه ودر ميان آنان حكيم بن حزام محارب عنود و لجوج پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) درمكه بود ولى با تمام اين خصوصيات كه در اين اسيران بود پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) آنان را آزاد ساخت و آنان را با اعمال سابقشان مجازات ننمود.

پس مسلمانان و كافران نظريه اسلام را درمورد اسيران بدون شك و ترديد دريافتند.

كافران، يهوديان و مسيحيان نظريه پيامبرخدا را در مورد اطعام اسيران و مراعات حقوق آنان و آزاد سازى نفوسشان شنيدند واهالى كافر مكه رسول خدا را در عهد جاهليت «صادق امين» مى ناميدند پس او صادقو راستين در اعمال و اقوال و گفتار و كردار بود نه مكر مى كرد و نه ابداً غشو حيله و مكر دارد پس نظريه اش درمورد نكشتن اسيران يك نظريه صادق و حق وراستين مى باشد.

و آن نظريه عكس نظريه قريش مى باشدكه قائم و استوار بر مكر، حيله، غش و تزوير بود آنان جمعى از اسيران مسلمان درمعركه هاى مختلف را كشتند نظريه پيامبر خدا در مورد اسيران جلوه گر درنكشتن آنان و شمشير نكشيدن بر مجروح و عدم پى گيرى فرار كننده از ميدان معركهو عدم قتل و نكشتن زنان و اطفال مى باشد در معركه بدر مسلمانان حكيم بن حزامو مادرش را اسير گرفتند پس پيامبر خدا مادرش را آزاد ساخت علاقه و محبت طاغيانقريش در مورد اين زن محارب رسول خدا به حدى رسيد كه منقبتى در حق او ساختند وگفتند: او بود كه حكيم بن حزام را در داخل كعبه زائيد البته اين موضوع، نوعى چارهجوئى از امويان در راه پوشاندن منقبت على(عليه السلام) بود كه تنها نوزاد مبارك درجوف كعبه بود.(455)

*  *  *

بخش دوم: غزوه بنى قينقاع

مسلمانان، يهوديان بنى قينقاع را اسيرگرفتند پس پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) امر نمود آنان را آزاد سازند تا بهأذرعات شام رهسپار شوند و آنان هفتصد نفر بودند و رسول خدا به

آنان مساعدت مالى هم نمود يك نوع مساعدتنبوى كه در مسير راه و هجرت خود از آن كمك جويند.

غزوه بنى قريظه

پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) 700 نفريهودى را در غزوه بنى قريظه به اسيرى گرفت سپس آنان را رها كرد سپس به خيبر رفتندولى پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) زعيم و محرك آنان كه حيى بن اخطب بود كشت چوناو رأس فتنه ها و عامل تحريكات بود(456)

غزوه حديبيه

پيامبر خدا در غزوه حديبيه پنجاه تن از قريشيانكافر و متجاوز در حديبيه را به اسارت گرفت ولى قبل از انعقاد صلح حديبيه آنان راآزاد ساخت.(457)

غزوه خيبر

يهوديان بنى قينقاع و بنى قريظه كه آزادشده بودند در خيبر تجمع نمودند پس با وجود اين آزاد شدگان تعداد يهوديان خيبر به10 هزار تن جنگجو رسيد و اين يك رقم قابل توجه در آن عصر و زمان بود و اگر يهوديانبنى النضير و بنى قينقاع نبودند يقيناً اين تعداد از يهوديان در آنجانمى توانستند حضور داشته باشند پس از آنكه پيامبرخدا و مسلمانان با آنانجنگيدند و بر آنان پيروز شدند بيشتر آنان اسير گشتند پس رسول خدا محمد(صلى اللهعليه وآله) آنان را بدون فديه آزاد نمود سپس اجازه داد در سرزمين خودشان كار كننددر مقابل نصف محصول كه آن هم از راه مساعدت و كمك به آنان بود.

پس اين تعداد از جمعيت قابل توجه در خيبرباقى ماندند و در آنجا مشغول كار شدند در مقابل نصف محصول زراعى و برخى از اينيهوديان را پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) دو بار آزاد نمود يك بار در جنگ خيبر وبار ديگر در جنگ بنى قينقاع يا جنگ بنى قريظه جلوتر از آن(458)

و اگر پيامبر خدا اسيران را مى كشتلزوماً اسيران خيبر را مى كشت كه محارب اسلام و مسلمين بودند.

اسيران يهود ام القرى

پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) يهوديانام القرى را نكشت بلكه آنان را آزاد ساخت و در سرزمين خودشان به شغل و كار مشغولساخت.(459)

يهويان فدك

پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) يهوديانفدك را نكشت بلكه با آنان بر زمينشان صلح نمود.

كه در مقابل نصف محصول آن كار كنند.(460)

فتح مكه و آزاد شدگان آن

هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ومسلمانان مكه را فتح نمودند كه در سال هشتم هجرت بود عموم اهالى مكه را به اسارتگرفت و آنان كافر بودند پس در امكان او بود كه آنان را به عنوان بردگان دريافت كندو در بين مسلمانان توزيع نمايد و در امكانش بود كه آنان را آزاد سازد پس از آناندر خواست نمود كه فقط شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله(صلى الله عليه وآله)گويند و هنگامى كه آنان اين شهادتين را گفتند همگان را از اسيرى آزاد نمود و بااين جمله تاريخى همه را رهين ملت خود ساخت «اذهبوا فأنتم الطلقاء» برويد كه همگىتان آزاد شدگان هستيد.

و چون اين موضوع آزاد سازى ارتباط مستقيمبا اهداف نبوت دارد اهدافى كه مى كوشد انسان را از عبوديت ماديگرى به سوىعبوديت الهيه رها سازد پس اهالى مكه از حلم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تعجبنمودند على رغم آنهمه اعمال شرم آورى كه از سوى آنان در حق پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) به عمل آمده بود و على رغم آنهمه آزار و اذيتى كه نسبت به ساحت رسالت ومسلمانان مرتكب شده بودند در عين حال پيامبر رحمت و خاتم انبياء(صلى الله عليهوآله) از آنها گذشت و آنان را به راه خداى متعال هدايت نمود.

اسيران معركه حنين

پس از پيروزى مسلمانان بر كفار هوازن،كفار به تعداد قابل توجهى در اختيار مسلمانان قرار گرفتند و آنان عبارت از مردان،زنان و كودكان بودند چون رهبر هوازن تمام نيروها را اعم از مردان و زنان ونوجوانان را و چهار پايان را به معركه آورده بود.

پس پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مرداناسير را آزاد ساخت و به دست يكى از آنان پرچم داد و زنان، اطفال و غنائم را بهخودشان باز گرداند پس اين سپاه معادى كافر، به صورت نيروى اسلامى محارب در راهخداى متعال در آمد و همين سپاه بود كه اهالى طائف را محاصره نمود آنان كه هم پيمانبا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بودند پس ساكنان طائف دچار دهشت شدند به علتتحول عجيبى كه در كفار هوازن ايجاد شده بود.(461)

و هوازنيان محاصره كنندگان طائف شدند وعرصه را بر آنان تنگ كردند تا اينكه اهالى طائف هم اسلام آوردن خود را اعلام كردندو به جمع مسلمانان پيوستند.

پس پيامبر اصلاحگر و رسول رحمت به خاطرريختن خون ديگران و گمراه ساختن ملتها نيامده بلكه جهت اصلاح و هدايت آمده است واصلاح ملتها و توده ها با اسير نمودن و برده كردن و بنده نمودن نيست بلكه باآزاد ساختن و رها نمودن مى باشد بر اين اساس است كه پيامبر اسلام(صلى اللهعليه وآله) اسيران را آزاد ساخت و زندانى در مدينه بنا ننمود.

*  *  *

باب دوازدهم

نظريه دين و جامعه در موارد اسيران

بخش اول: فرهنگ جاهليّت استخدام اسيران يا قتل آنان

فرهنگ رايج مردم در دوران جاهليت، درشهرهاى مختلف جهان همانند: روم، ايران و قبائل عرب در مورد اسيران نمودار در بردهگرفتن اسيران و نكشتن آنان بود

در تاريخ آمده است، دزدانى به قافلهگوسفندانى مستولى گرديدند كه در آن كاروان زيدبن حارثه نيز در دوران جاهليت حضورداشت و زيد را اسير گرفتند و در بازار فروختند پس خديجه همسر رسول خدا(صلى اللهعليه وآله) او را خريد و به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هديه نمود پس پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) او را پيش خود تربيت نمود و آزاد ساخت.(462)

همچنين در تاريخ آمده است  دزدان بهقافله تجارى كه از شام مى آمد حمله نمودند و در جمع آنان مسافرانى وجود داشتكه يكى از آنان، سلمان فارسى بود پس اورا به اسارت گرفتند و به يهود أم القرىفروختند.(463)

سپس يهودى ديگرى در مدينه او را خريدسپس، پيش آن يهودى بود تا اينكه پيامبر خدا او را خريد و آزادش كرد.

قبائل مختلف در جنگها، به اسيران دسترسىپيدا مى نموند پس به فروش يا گرفتن فديه از قبائل در مقابل آزاد سازى آنانمى پرداختند روميان مسيحى پس از استيلاى آنان بر شام، يهوديان را به جزيرةالعرب كوچاندند پس در يثرب و ام القرى و خيبر سكونت ورزيدند و ديگر آنان را نكشتندپس فرهنگ جاهلى در پيش روميان و اعراب قبل از اسلام نوعاً تكيه بر فروختن اسيران وفداء گرفتن و نكشتن آنان دائر بود.(464)

يعنى اسيران ارزش مالى داشتند و در حقآنان افراط و تفريط نمى شد هر انسان يا هر حكومتى باشد گاهى حكومتىمى خواست از اسيران بهره گيرى كارى انجام دهد و نفروشد به عنوان بردگاندر برنامه هاى مختلف حكومتها از آنها استفاده مى كرد و در مورد اسيرانبه علت ارزش مادى و توان بهره گيرى از آنان تفريط نمى نمودند.

*  *  *

بخش دوم:

آيا شريعت آزادى برده را به اسلام آوردناو مقيّد ساخته است؟

شريعت الهى به آزاد سازى بردگانفراخوانده است پس خداوند متعال آزاد نمودن بردگان را در مجارى متعددى واجب نمودهاست.

پس كسى كه در ماه رمضان عمداًروزه اش را افطار نمايد كفاره اش آزاد سازى يك برده است.

كفاره خلف سوگند، آزاد سازى برده است.

كفاره خلف نذر آزاد سازى يك رقبه است.

كفاره قتل خطاء آزاد سازى يك رقبه است .

و همچنين در نذر آزاد نمودن رقبهمى باشد(465)

پس در اين نصوص فراوان علاقه پيامبر خدادر آزاد سازى اسيران اهل كتاب و كفارنمايان مى باشد هر چند آنان مسلمان نشدهباشند و آزاد شدن با اسلام آوردن مقيد نشده است اهالى قريش در جنگ بدر به مكهبازگشتند در حالى كه در همان كفر خود باقى بودند ولى به مردم اخلاق عاليه پيامبرخدا و حلم او را بيان نمودند و فقهاى اعلام عبد آزاد شده را با قيد مؤمن بودنتجديد نموده اند.(466)

و خداوند متعال مى فرمايد:«فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مُؤْمِنَة»(467)آزادسازى يك فرد مؤمن و آن اجماعى است در اين صورت خداوند متعال آزاد سازى بردگان رادر احكام شرعى با ايمان مقيد ساخته است.

اما در جنگها و برخوردهاى نظامى خداوندمتعال آزادى آنان را به ايمان آوردن ،مقيد نساخته است پس پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) اسيران آزاد نمود در حالى كه آنان كافر يا اهل كتاب بودند بى آنكه مجبور بهاسلام آوردن يا مؤمن بودن بنمايد.

*  *  *

بخش سوم: يهود و آلت دست بودن در حكومتها

يهود همواره در اجتماعات جهانى در اقليتبه سر مى بردند و اين مشكل مخصوص آنان است و بر هر اقليتى كه در جمع اكثريتزندگى نمايد پس لازمه اين نوع قليل بودن آن است كه الزاماً در ضمن دو مسلك زندگىنمايد.

1. با صلح و آرامش و با عافيت باتوده ها و ملتها به سر برند و رضايت آنان را

كسب كنند چون دوستى و محبت با مردم نصفعقل مى باشد.

و تمام اقليتها كه در بين جمع اكثريتزندگى مى كنند نوعاً با صلح و آرامش و بدون سر و صدا و فتنه و تفنين زندگىمى نمايند و هدف اين قبيل اقليتها اين است كه آنان آمده اند زندگىنمايند و راغب امن و امان و عافيت به صورت مذكور مى باشند و مصداقهاى اين حالتهزاران اقليتى است كه در مجامع دينى ملى و قبيله اى در جهان به سرمى برند.

2. شيوه دوم رفتار و زندگى آن است كه بامكر و خدعه و فتنه گرى با حكومتها به سر برند و اين روش همان شيوه معمول و متداولىاست كه يهوديان در زندگى خود در جهان برگزيده اند پس نظريه يهود، دوستى باحكومتها و همكارى با آنان در راه ديكتاتورى در حق ملل و توده ها است پسيهوديان بر حسب اين تئورى نسبت به مجامع همانند پليس مخفى گرديده اند كهمى خواهند آزادى مردم را لوث كنند و اهداف آنان را به هم بزنند و در برابراهداف و تصميمات مردم بايستند.

و اين نوع زندگى يك موضع گيرى ناروااست كه از سريره و اخلاق منحط و دين منحرف و تمدن كهنه و تمدن عقب افتاده حكايتمى كند.

و از مظاهر اين نوع اخلاق پست، اقدامآنان به  تجسس براى حكومت روميان كافر به ضرر دين مسيحيت بود پس يهوديان درتعقيب و پى گيرى مسيحيان جديد خانه به خانه، غارها و كنيسه هامى رفتند و به حكومت رومى گزارش مى داند تا آنان را به قتل برسانند پسيهوديان در اعمال ياد شده و تقارير دروغين خود متمكن شدند دهها هزار از پيروان كيشمسيحيت را به كشتن دهند خيانت يهوديان در حق اين توده ها همچنان به شكلخطرناك ادامه داشت كه همانند و نظير ندارد و هدف آنان، ايستادگى در برابر آئينجديد مسيحيت و شكستن شوكت آنان و نشاندن دين، خود به عنوان تنها دين در جهانمى باشد و به علت رفت و آمد يهوديان در بين مجامع توده ها در آباديها وشهرها تجسس و جاسوسگرى آنان بر ضد نصارى پيروان آئين جديد وحشت آور گشته است هيچنوع حركت كوچك يا بزرگ از آنان سر نمى زد مگر اينكه اخبار آنها پيش يهوديانبود پس به اين ترتيب تجسس به نفع حكومتهاى ديكتاتورى با هدف مطلوب ديگر يهود بود.

خواه يهوديان در مقابل اين عمل خود، مالىاز حكومتهاى ديكتاتورى گرفته باشند يا نه، آنان در ضلالت و روش خود بدان عمل خجالتآور و شرمندگى استمرار داشته اند تئورى يهود در اين عرصه در طول زمان و كثرتممارسات پيشرفت پيدا نموده است پس شعار دائمى آنان متجلى در برانگيختن جنگ بينحكومتها و توده ها جهت تضعيف و از بين بردن هر دو طرف از يك سو و جلوگيرى ازتحقق آرمانهاى آنان از ديگر سو بوده است و در مرحله سوم بهره بردارى از اين حالتپليسى در راه تحقق آرمانهاى يهوديگرى خويش مى باشد.

كعب الاحبار و عبدالله بن سلام توانستندبه قله حكومت اسلامى در زمان عمر، عثمان و معاويه راه پيدا كنند براى كعب وعبدالله بن سلام چندان اهميت ندارد در راه تحقق اهداف خود به دروغ اعلان نمايند كهنصرانيت يا اسلام را پذيرفته اند به همين جهت احبار و خاخامهاى آنان به ايندو آئين جديد وارد شدند تا زمينه سازى تخريب و از بين بردن آنها را از درون فراهمسازند.

و در عصر حاضر هم همكارى يهوديان با قدرتهاىبزرگ استعمارگر يك مسئله معروف و روشن در راه تحقق آرمانهاى سلطه جوئى خود شده استدر جنگ جهانى اول معاهدات سرّى و پنهانى با هر دو طرف آلمان و متحدين آنان منعقدساختند و به هر دو طرف با مال و اطلاعات خدمت نمودند بى آنك يك جانب قضيه رابگيرند. هنگامى كه متحدين پيروز شدند فلسطين را به يهوديان بخشيدند تا يك پايگاهنظامى و جاسوسى آنان در وسط جهان اسلامى گردد.

يهوديان اهميت سازش و تفاهم بين حكومتهاو توده هاى آنان را در راه تحقيق مطالب دينى خود و نمودار نمودن آزادى ومساوات و عدل درك كرده اند و اينها حقايقى است كه در برابر اغراض فسادانگيزيهود كه سعى در ويرانگرى جهان و شكستن اركان آن دارد مى ايستد پس يهودياناعتقاد دارند كه از بين بردن حكومتها جهت نجات خويشتن ضرورت دارد پس هر حركت خير ودينى كه در روى زمين رخ مى دهد از آن هراسناك و خائف هستند و با آنمى جنگند.

و هر حركت فساد، مواد مخدر و قمارحركتهائى در دست موسسات و بنگاهها و كمپانيهاى يهود هستند و حكومتهاى دنيا هموارهبر گزارشهايى سرى و پنهانى از صهيونيست جهانى به دست مى آورد كه از حركتهاىتوده هاى معارض گزارش مى كنند و اكثر اوقات اين گزارش ها و معلوماتآلوده به اغراضى است كه هدف آنها ايجاد فتنه و فساد بين حكومتها و توده هاىمردم مى باشد.

بـاب سيزدهم

مشاهدات تاريخى

بخش اول: مكر اسرائيلى

احبار يهود تورات را رها نموده اندو به مجموعه روايات اسرائيلى عمل كرده اند و آنها را «مثناة» ناميده اندو باز آمده است كه احبار و رهبانان بعد از حضرت موسى

كتابى جز آنچه از طرف خداوند نازل شدهبود بين خود قرار دادند و نام آن «مثناة» مى باشد.(468)

پس به اين ترتيب يهود از روز نخست توراترا ترك نموده و به كتابهاى دست خورده مورد اعتماد خويش كه بر اساس كذب و دروغمى باشد اعتماد ورزيده است تا در خدمت سياست اسرائيلى خود بوده باشد.

تعداد بنى اسرائيل

يهوديان كوشيده اند با وسائل مختلفآمار نفوس خود را بالا ببرند و گفته اند تعداد قليلى كه فرعون آن ها را«شرذمه» ناميده ششصد هزار نفر بودند.

ابن شيبه گفته است اينكه تعداد آنان 600هزار نفر بودند آن هم از اسرائيليات مى باشد و اين در سفر عدد آمده است و اينيك رقم مبالغه آميز مى باشد.

يعقوب پيامبر با اولاد و احفاد خود بهمصر آمد و تعداد آنان 70 نفر بود و ما بين يعقوب تا موسى چهار نسل وجود داشته است.چون خود موسى بر اساس آنچه در تورات آمده است اين فاصله را بيان كرده است «موسى بنعمران (عمرام) بن نصير بن ماهيث بن لاوى بن يعقوب» و مجموع سالهاى كه نسل يعقوب اززمان ورود به مصر تا خروج به تيه طى كرده اند 220 سال مى باشد آيا هفتادنفر مى تواند در خلال اين مدت كوتاه آن رقم بزرگ را تشكيل دهد؟(469)

پس يهود همواره مى كوشند تا اعدادوارقام خود را بيشتر كنند و اين اعداد را در قتلگاههاى موهومى كه در حق يهود بهتصوير كشيده اند، افزون مى نمايانند.

*  *  *

بخش سوم: فرهنگ يهود

فرهنگ يهود در گذشته و حال بر پايه مكر وفريب در تمام عرصه ها و زمينه ها

استوار شده است و تنها هدف آنان مسخ وتحريف اديان آسمانى و تحريف سيره انبياء و از بين بردن احكام خداوند و تغيير وتحريف اخلاق مردم مى باشد تا بدينوسيله به هدف گم شده خود نائل آيند كه رهبرىجهان را بر عهده گيرند و جهان را اداره نمايند. توطئه پستى يافت نمى شود جزآنكه آنان در آن مشاركت دارند و يك برنامه گناه آلود يافت نمى شود جز آنكهآنان رهبرى آن را بر عهده دارند و يك روش كج يافت نمى شود جز آنكه آن را پايهگزارى نموده اند آنان در آغاز سعى و كوشش نمودند كه موسى را به قتل برادرشهارون متهم سازند و كوشيدند كه مادر عيسى(عليه السلام) را به دروغ به گناه فجورمتهم نمايند آنان قتل عيسى را پايه گذارى كردند و نهايت سعى و كوشش به خرج دادندپيامبر ما محمد(صلى الله عليه وآله) را به قتل برسانند و امروز در دنيا عادت تلقىشده است كه هر فاجرى بر آنان وارد مى گردد و هر حيله گرى به محفل و جمع آنانانتساب دارد. جيره خوران جهان يهوديان را جستجو مى كنند تا به مساعدت آنانبرسند و افراد معتاد و مافيا در برنامه هاى آنان اشتراك مىورزند و رهبرانحكومتهاى استعمارى با آنان در برنامه هاى استعمارى شان هم پيمانى دارندانگشتان اتهام در هر جرمى به سوى آنان اشاره دارد در عين حال آنان پرچم مظلوميت رادر هر مكان و زمانى بالا مى برند. پس هر آنكس كه به قتل عام هاى يهود واعمال زشت آنان حمله مى برد او را مورد حمله و يورش قرار مى دهند و اورا با عداوت و كينه متهم مى سازند و در اين راه اموال فراوانى را بذل و بخششمى نمايند. محكمه هاى اروپا به تعداد كثيرى از علما و دانشمندان بهاتهام عداوت يهود زندان و غرامتهاى مالى سنگين تعيين كرده اند. از جمله ايندانشمندان دانشمند فرانسوى روژه گارودى است چون او تنها كشتارهاى هيتلرى را در حقيهود تكذيب نموده است آن هم توأم با دليلهاى صحيح و مستندات واقعى.

ولى يهود مى خواهند از اين كشتارهاىخيالى، در راه رسيدن به اهداف جهانى خويش، و وصول به غرامتهاى مالى بيشتر بهرهبردارى نمايند و هم اكنون در آلمان به اموال فراوانى نائل آمده اند بر اساسهمين دليل و امروز از حكومتهاى ديگر غرامتهاى مالى مى طلبند.يهودمى خواهد از اين كشتارهاى خيالى مجوز، قتل توده هاى جهان را كسب نمايدپس آنان در ميان ملت فلسطين با آهن و آتش حكومت مى كنند و هر روز آنان رامى كشند و در عين حال پرچم مظلوميت برمى افراشند!! و دائم فرياد مظلوميت يهوددر فلسطين بلند است و اين يك امر است كه قاتل، قربانى خود را متهم مى سازد پسملت فلسطين تحت محاصره شكنجه و كشتار قرار دارد در حالى كه او متهم به قتل حكومتطغيانگر است. اين تئورى يهودى از زمان حضرت موسى(عليه السلام)تغيير و تبديل پيداننموده است و اخلاق و رفتار بنى اسرائيل دائم در حال انحطاط مستمر مى باشد بههمين جهت صبر و پايدارى ديگر ملل جهان از رذالتها و عوامل هلاكت بار آنها در تنگناقرار دارد و با اين سيره و روش متعفن بنى اسرائيل هر روز بر نيروهاى اقتصادى ونظامى و سياسى خويش مى افزايد و هر روز پس از روز ديگر در پى نتايج اين فزونىنيرو فريادهاى مستضعفين و حسرتهاى محرومين و ازدياد تعداد يتيمان و تراكم آمار وارقام كشته ها در جهان مى باشد.

بخش چهارم: استمداد از يهود در جنگ

شافعى گويد: پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) از يهود بنى قينقاع كمك طلبيد و سهمى براى آنان قائل نگرديد.(470) و گفته اند پيامبر خدا(صلىالله عليه وآله) با يهود بنى قينقاع بر ضد يهود بنى قريظه استمداد نمود و چيزى ازغنيمت به آنان نداد.(471)

بيهقى گفته است تنها حسن بن عمار اينروايت را بازگو كرده است و او يك فرد متروك مى باشد(472)در حالى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرموده است: من هرگز از فرد مشركاستعانت نمى جويم.(473)

و در جنگ احد نيروى خشنى از يهود همراهرهبر منافقين عبدالله بن أبّى به كمك نيروهاى اسلام آمدند، پيامبر خدا فرمود آيااينان مسلمان شده اند؟

گفتند: نه يا رسول خدا(صلى الله عليهوآله)

پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:«به آنان بگوئيد كه برگردند چون ما از نيروهاى شرك بر ضد مشركين استعانتنمى جوئيم.(474)

*  *  *

بـاب چهاردهم

داستان تلقيح درخت خرما بين حقيقت و افسانه

بخش اول: تلاش در راه صدمه رساندن به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)

باز در پر ساختن درخت خرما يعنى تلقيح واصلاح آن، مسلم در كتاب خود، حديث طلحة بن عبيدالله را روايت كرده است در حالى كهمى گفت: من همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر سر نخلهاى مردم عبورمى كرديم پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود اينها چه كارى مى كنند؟در پاسخ گفتم: اينها تلقيح مى نمايند نرينه ها را در داخل مؤنث هاقرار

مى دهند پس تلقيح صورتمى گيرد.

پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:گمان نمى كنم چيزى را فائده بخشد و بى نياز كند طلحه گويد: اين سخن را بههمديگر خبر دادند پس تلقيح را رها نمودند پس نخلها كمتر خرما دادند.

در روايت ديگرى آمده است: اگر اين كار(تلقيح) سود بخش است انجام دهند من گمان كردم و مرا با ظّن و گمان مؤاخذه نكنيد واگر از خداى متعال چيزى را حديث نمودم، آن را از من دريافت نمائيد چون من هرگز بهخداى متعال دروغ نمى بندم.

و در خبر ديگرى آمده است: چون درختانخرما را تلقيح ننمودند خرماى پستى بوجود آمد پس پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از باغداران عبور مى كرد و فرمود به درختان شما چه پيش آمده است؟ گفتند:اينچنين شد (يعنى طبق سفارش شما تلقيح ننموديم) پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:شما خودتان آشناتر به امور دنياى خود هستيد من نه صاحب زراعت و نه صاحب نخل و درختخرما هستم.(475)

حديث تلقيح نخل از طريق انس بن مالكانصارى نيز وارد شده است و آن از ساخته هاى بنگاه امويان مى باشد آنانكه مردم را تشويق به تشويش و مضطرب ساختن احاديث نموده اند و خواسته انداز شأن و اعتبار رسول خدا و اهل بيت او بكاهند و ما نمى توانيم ساحت أنس بنمالك را تطهير نمائيم چون او از رجال باشگاه مشهور خمر و از اعوان و انصار امويانمى باشد(476)

انس بن مالك يكى از آن امتناع كنندگانشهادت خويش در مسجد كوفه در مورد شنيدن حديث غدير، «من كنت مولاه فهذا على مولاه»مى باشد پس على(عليه السلام) در حق او نفرين نمود و وى به مرض برص مبتلاگرديد(477) او به جوائز بزرگ دولت در طولحيات سياسى خويش نائل آمد چون ابوبكر او را حاكم بحرين قرار داده بود على رغم بىكفايتى ادارى و دينى كه داشت در صورتى كه در ميان مسلمانان فراوان افراد لايق وآزاد وجود داشتند و هنگامى كه عمر به حكومت رسيد او را از ولايت بحرين عزل نمود واو را متهم به سرقت نمود و اموال مسلمانان را از او باز پس گرفت(478).

عامل ناروا شمردن وى از سوى عمر نمودارىاو در ميل به ابوبكر و دوستى او بود كه او را بر عمر برترى و تفضيل مى داد پساو قربانى نزاع و جدال سياسى گرديد سپس انس در دوران حكومت عثمان، معاويه، يزيد،مروان و عبدالملك بن مروان به جوائز و عطاياى دولت رسيد هنگامى كه حجاج بن يوسفبرخى از عطاياى او را كاست عبدالملك بن مروان حجاج را مورد اهانت قرار داد و از اوخواست كه احترام انس را داشته باشد شخصى كه احاديث را مطابق اميال و خواسته بنىاميه وضع و جعل مى نمود.(479)

و هدف از جعل حديث تلقيح متجلى در كسرشأن و شخصيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و متهم ساختن وى به سادگى و دخالت درامورى است كه در شأن او نيست و اتهام او به جنون و العياذ بالله اتهام به نقص اموردنيوى است و از سوى ديگر فضيلت و برترى دادن رجال حزب قريشى بر رسول خدا(صلى اللهعليه وآله) و توصيف آنان با عقل و حكمت و درايت و آگاهى وافر نسبت به امور دنيا وتحكم در شئون آنها است.

آنان خواسته اند كه از شأن و اعتبارانصار كه فرمانبردارى از رسول خدا در اقوال، افعال و اعمال را داشته اند بهنوعى دهن كجى و تمسخر نمايند دشمن اصلى رسول خدا و انصار همان قريشيان هستند كهمدتى طولانى با اسلام محاربه كرده اند و انصار را در هر فرصت پيش آمدهكشته اند خواه در عصر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) عصر ابوبكر، عمر، عثمانو عصر معاويه و يزيد. چون رهبر انصار، سعد بن عباده حباب بن منذر را كشتند و كشتاربزرگى در زمان يزيد پديد آوردند كه معروف به حادثه حرّه مى باشد و در آنقتلگاه بزرگ اطفال را كشتند اموال را غارت كردند و با زنان شوهر دار و دخترانباكره اعمال نامشروع انجام دادند.

طاغيان قريش خواسته اند از پيامبرخدا و از انصار در آن واحد و در يك قصه انتقام بگيرند چون محل وقوع داستان رامدينه منوره قرار دادند و زمان وقوع آن را حكومت پيامبر خدا در آن شهر ترتيبداده اند.

قريش در فن تمسخر مؤمنان از بنى هاشم وانصار مشهور مى باشند چون همين امويان هستند كه داستان عدم ايمان ابى طالب رادر پرتو يك داستان شگفت و جعل نموده اند و آن اينكه ابوطالب گفته است:نمى خواهم در حال سجده آلت رجوليتم روى من قرار گيرد!!(480)

اين روايت شخصيت سازندگان روايات واحاديث فاسده را هم نشان مى دهد كه چه قدر دور از اخلاق عامه و فضايل وكمالات هستند (در واقع اين قرينه سازى از شخصيت خويشتن يا شبيه سازى) رهبرىجاهلانه قريش تدوين حديث نبوى را منع كرد تحت اين عنوان كه رسول خدا هم انسانى استكه خطا و صواب مى كند پس ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه از تدوين حديث نبوى شريفجلوگيرى كردند و در اثر آن سنت نبوى الهى ضايع و تباه گرديد.

داستان تلقيح نخل و ديگر قصه هاىساختگى كه جهت تأكيد بر آراء قريشى درحق رسول خدا و ضايع ساختن تفسير قرآن كريم وسنت الهى آمده است از اين قبيل است تنها عامل آن اعمال و نظريات، حزب قريشى است كهدشمن اسلام و مسلمين بودند از اين رو بود كه ابوبكر و عمر حديث شريف نبوى راسوزاندند و با اين برنامه خطرناك قرشى ابوبكر، عمر، عثمان و معاويه به خود اجازهدادند كه در مسائل دينى اجتهاد نمايند پس با نصوص قرآن و حديث شريف مخالفتورزيدند.

عجيب در كارها آن است كه كتابهاى حديثاهل سنت عموماً داستان خطاى پيامبر خدا در جلوگيرى از تلقيح درختان را تأييدمى كنند بر اساس اثبات نظريه قرشى اموى كه در اين باره دارند و اينان خطاىابى بكر، عمر، عثمان و معاويه را در امور دينى نفى مى كنند و مى كوشنداحاديث و رواياتى كه به نوعى خطاى آنان را اثبات مى كند با انواع راههاىمعقول و غير معقول نفى كنند سوال قابل توجه اين است آيا آنان مى خواهند نبوترجال حزب قريشى را اثبات كنند و نبوت رسول خدا را نفى نمايند؟ آيا اينان مى خواهندشأن رهبران حزب قرشى را بالاتر از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)ببرند و شأن ومنزلت پيامبر خدا را پائين آورند؟ موضوع طرح شده پيش نظر خوانندگان گرامى به ايندو سوال پاسخ مى دهد.

*  *  *

بخش دوم: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و تلقيح درخت خرما

درختان خرما در اطراف مكه، مدينه، طائف وباقى اراضى شبه جزيره عربى پخش شده است و رسول خدا در مكه زاده شده و در آن شهرزير درختان

خرما زندگى كرده است از آن دوران كودكىتا مرحله بزرگسالى و پيرى خرما غذاى اساسى و اصلى مردم شبه جزيره را پيش از اسلامو بعد از اسلام تشكيل مى داد و رسول خدا هم از كسانى است كه دائم خرما ميلكرده است از آن رو كه غذاى اصلى ساكنان را تشكيل مى داد.

هنگامى كه رسول خدا به مدينه منوره رسيدو از عمر شريف او 53 سال سپرى شده بود و داراى تجربه طولانى در عرصه هاىمختلف زندگى و در صحنه هاى گوناگون زندگى و فنون آن شده بود گذشته از آن كهمدينه شهر علم و حوزه دينى بود و ناچار بود به سؤالات مختلف دينى و دنيوى هم پاسخدهد و خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايند: « وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً»(481) شما را زوج و جفت خلقنموده ايم.

پس رسول خدا از خداى متعال اهميت تلقيحانسان، حيوان و نبات را در راه تكثير نسل وانتاج ثمر فراگرفته بود و اين يك داستانبسيط و ساده اى است كه افراد بى دست و پاى قريش و نادانان بنى اميه نيزمى شناختند كجا رسد به پيامبر خاتم كه تعليم يافته خداوند عليم بود؟ اين قبيلامور كارهائى است كه مردم از تجارب زندگى ياد مى گيرند و چگونه پيامبر خدا كهخداوند متعال علم خود را به او الهام نموده بود و او را اعلم پيشينيان و پسينيانقرار داده بود ندانسته باشد على(عليه السلام)شاگرد پيامبر خدا در شهر كوفه با صداىبلند اعلام مى نمود: (از من بپرسيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد من آشناتربه راههاى آسمانها و زمين هستم از كتاب خدا سؤال كنيد آيه اى نازل نشده استمگر اينكه مى دانم كجا نازل شده است و حادثه اى وجود ندارد جز اينكهمى دانم پرچمدار آن چه كسى بوده است و چه كسى در آن كشته مى شود.(482)

طاغيان مكه از زمان حضور رسول خدا در مكهخواسته اند اعتماد مردم را به پيامبر كمتر كنند و اين برنامه با تكيه بردروغها و تهمتها و افترائات مانند متهم ساختن او به جنون، سحر، جهل و ديگر عناوينآنان و ديگر تربيت يافتگان آنان تا امروز اين برنامه عدوانى را بر عهده دارند.

يهوديان نيز از آن عهد بعثت نبوىكوشيده اند، پيامبر خدا را با كشتار جمعى و فردى در حق يهود و او را با انواعو اقسام اعمال دور از شأن دين و ديانت متهم سازند و اختلاط دو روش قرشى و يهودىاين كار را دوش به دوش در راه خاموش ساختن نور الهى انجام داده اند و نتيجهاين تعامل و اختلافها آن خرماى پست و ناباب است كه در وضع و جعل حديث و تحريف آن وبا به هم زدن صحيح از قول رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نمودار گشته است و از ثمراتو نتايج اين تلاقى ها و برخوردها آن توطئه هاى پنهانى و آشكار در موردترور صحابه و تبعيد مؤمنين و ديگر كارها و اعمال از انواع واقسام كيد و مكر و حيلهو توطئه چينى مى باشد كه نمونه هايى از آنها بازگو شد.


[455]- العمده ابن بطريق 8 المستدرك الحاكم ج 3 ص 483، ازالة الخفاء عن خلافةالخلفاء ص 251 چاپ پاكستان الفصول المهمه ابن الصباغ المالكى ص 30، نورالابصارشبلنجى ص 85، كفاية الطالب گنجى شافعى ص 407.

[456]- ثعلبى در تفسير خود، تفسير قرطبى 18 ص 3 - المصنف عبدالرزاق صنعائى ج9 ص 74.

[457]- عيون الاثر ج 2 ص 123 تاريخ طبرى ج 2 ص 279، سيره ابن دحلان ج 1 ص490.

[458]- تاريخ الخميس ديار بكرى ج 2 ص 47.

[459]- مغازى ذهبى ص 442 - تاريخ الطبرى ج 3 ص 16، عيون الاثر ج 2 ص 144.

[460]- مغازى واقدى ج 2 ص 706، شرح النووى على مسلم ج 12 ص 82 شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد معتزلى ج 4 ص 37.

[461]- جمل من انساب الأشراف ج 1 ص 468، مغازى الواقدى ج 3 ص 949.

[462]- تركه النبى بغدادى ص 110، كنز العمال ج 11 ص 683.

[463]- تحفة الأحوذى فى شرح الترمذى ج 1 ص 202، العجم الكبير الطبرانى ج 6 ص224، دلائل النبوة اصفهانى ص 42.

[464]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 124.

[465]- الخلاف شيخ طوسى ج 2 ص 187، فقه الرضا على بن بابويه ص 207، المراسمالعلويه سلار بن عبدالعزيز ص 193.

[466]- الخلاف شيخ طوسى ج 7 ص 246، المبسوط ج 7 ص 2، اللباب ج 1 ص 595،المغنى ابن قدامه ج 8 ص 586، كفاية الاخبار ج 2 ص 72، بداية المجتهد ج 2 ص 110البحر الزفار ج 4 ص 234، الأم ج 5 ص 280، مختصر المزى 204، المجموع ص 17 ص 368،السراج الوهاج ص 146 - 439، النتف ج 1 ص 384، بداية المجتهد ج 2 ص 110.

[467]- سورة النساء آيه 92.

[468]- اضواء على السنة المحمديه ابوريه ص 47.

[469]- المصنف ابن ابى شيبة الكوفى ج 7 ص 452.

[470]- الأم شافعى ج 7 ص 362.

[471]- المبسوط سرخسى ج 10 ص 23.

[472]- نصب الرايه زيعلى ج 4 ص 287.

[473]- نيل الاوطار شوكانى ج 8 ص 43.

[474]- كنز العمال متقى هندى ح 30048، ح 30027، ج 10 ص 434، مستدرك الحاكم ج3 ص 122، السنن الكبرى بيهقى ج 9 ص 37، مجمع الزوائد هيثمى ج 5 ص 303 المعجمالاوسط طبرانى ج 5 ص 221، فيض القدير مناوى ج 2 ص 698.

[475]- شرح معانى الاخبار احمد بن سلمه ج 3 ص 48 - صحيح مسلم كتاب الفضائل 4- 1834، المستصفى غزالى ص 140 - صحيح مسلم ج 7 ص 95، مسند احمد ج 6 ص 123 ج 3 ص152، سنن ابن ماجه ج 2 ص 825، مسند ابى يعلى ج 6 ص 238، 198 - صحيح ابن حبان چاپ،موسسة الرساله ج 1 ص 201.

[476]- فتح البارى على صحيح بخارى ج 10 ص 30، صحيح مسلم ج 6 ص 88، اسبابالنزول واحدى تفسير آيه لا تقرّبوا الصلوة و انتم سكارى - فيض القدير المناوى ج 1ص 117.

[477]- المعارف ابن قتيبه 251، التاريخ الصغير بخارى ج 1 ص 241.

[478]- مختصر تاريخ دمشق ج 5 ص 73.

[479]- الاخبار الطوال دينورى ص 324، تاريخ دمشق ج 12 ص 174.

[480]- شرح الاخبار نعمان مغربى ج 1 ص 177 - مسند احمد ج 1 ص 99 - كنزالعمال ج 15 ص 521 - تاريخ دمشق ج 42 ص 32 تهذيب الكمال المزى ج 19 ص 182.

[481]- سوره نبأ آيه 8.

[482]- مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 319، الصراط المستقيم ج 2 ص 11، بحارالانوار ج 42 ص 29، ج 53 ص 49.