بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر کوثر جلد 4, یعقوب جعفرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     k01 - تفسير كوثر جلد 4
     k04 - تفسير كوثر جلد 4
     k07 - تفسير كوثر جلد 4
     k10 - تفسير كوثر جلد 4
     k12 - تفسير كوثر جلد 4
     k13 - تفسير كوثر جلد 4
     k17 - تفسير كوثر جلد 4
     k26 - تفسير كوثر جلد 4
     k28 - تفسير كوثر جلد 4
     k30 - تفسير كوثر جلد 4
     k34 - تفسير كوثر جلد 4
     k36 - تفسير كوثر جلد 4
     k40 - تفسير كوثر جلد 4
     k46 - تفسير كوثر جلد 4
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

جابجايى و تأخير انداختن بعضى از ماههاى حرام رسم و عادتى بود كه اعراب جاهلى تا سال دهم هجرت طى مراسم خاصى آن را انجام مى دادند و اين كار براى خود، متصديان ويژه اى داشت كه به آنها «قلامسه» مى گفتند. آنها اين سمت را از پدران خود به ارث مى بردند.
ابن هشام مى گويد: اولين كسى كه ماهها را براى عرب نسيئى كرد و آن را حلال يا حرام نمود « قلمّس» بود كه حذيفة بن عبدبن فقيم نام داشت و پس از او پسرش عباد بن حذيفه جاى او را گرفت و پس از او پسرش قلع بن عباد و پس از او امية بن قلع و پس از عوف بن اميه و پس از او ابوثمامه جنادة بن عوف متصدى اين كار شد كه آخرين آنها بود و در اوائل اسلام همو بود كه عمل نسيئى را انجام مى داد. عربها پس از فراغت از حج دور او جمع مى شدند و او چهار ماه حرام را كه عبارتند از: رجب و ذيعقده و ذيحجه و محرم ، مشخص مى كرد و اگر مى خواست يكى ازآنها را حلال كند ماه محرم را حلال مى كرد و عربها هم مى پذيرفتند و بجاى محرم،
ماه صفر را حرام مى كرد و عربها مى پذيرفتند و تعداد چهار ماه حرام كامل مى شد.(2)
از عبارت ابن هشام چنين بر مى آيد كه عمل نسيئى ميان عربها سابقه طولانى و زيادى نداشته و تنها در طول مدت شش نسل اين عمل انجام مى گرفته است ، اين مطلب سخنى را كه بيرونى گفته و تاريخ نسيئى را به دويست سال پيش از اسلام

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ زمخشرى ، اساس البلاغه ص 929 و شبيه آن: زبيدى ، تاج العروس ج 1 ص 124.
2 ـ ابن هشام، السيرة النبويه ج 1 ص 46 مسعودى در كتاب التنبيه والاشراف ص 186 اولين قلمس را جناده بن عوف معرفى كرده كه اشتباه است بلكه او آخرين قلمس و معاصر با پيامبر اسلام بود و اينكه آيا او اسلام را پذيرفت يا نه اختلاف است.

[484]

مربوط مى دانسته تقويت مى كند. او مى گويد:
«عربها مى خواستند كه حج را به هنگامى بيندازند كه كالاهاى ايشان از پوست و ميوه فراهم شود و در بهترين ازمنه و خرّمترين اوقات باشد، از همسايگان يهود خود قريب دويست سال پيش از اسلام كبيسه را ياد گرفتند و همانگونه كه يهود ، تفاضل سال خود را با سال خورشيدى به هنگامى كه به يكماه مى رسيد در آخر سال قمرى قرار مى دادند ، ايشان هم چنين كردند و كسانى در موسم حج در صورت لزوم يك ماه را نسيئى اعلام مى كردند.»(1)
شبيه اين مطلب را قلقشندى نيز آورده است و مى گويد:
«عرب جاهلى بر رسم ابراهيم و اسماعيل بودند و در سالهاى خود نسيئى بكار نمى بردند تا اينكه يهود در يثرب با آنها مجاورت كرد و عربها خواستند حج خود را در خرّمترين وقت سال و آسانترين زمان براى رفت و آمدهاى تجارتى انجام دهند ، كبيسه را از يهود ياد گرفتند.»(2)
همانگونه كه گفتيم اين كار براى خود متصدى و مباشر خاصى داشت و بالقب قلمّس ملقب بود و به مجموع آنها قلامسه مى گفتند. قلمّس در لغت به معناى درياست و اين لقب كنايه از كثرت جود و بخشش آن افراد بود. قلامسه كه از قبيله بنى كنانه بودند در ميان عربها قدر و منزلتى داشتند و لذا شاعران بنى كنانه همواره با اين سمت كه در انحصار قبيله آنها بود بر ديگران تفاخر مى كردند. عمير بن قليس مى گويد:
لقد علمت معدّ انّ قومى***كرام الناس انّ لهم كراما
فأىّ الناس فأتونا بوتر***واى الناس لم نعلك لجاما
السنا الناسئين على معدّ***شهور الحل نجعلها حراما(3)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بيرونى، الاثار الباقيه ص 93.
2 ـ قلقشندى ، صبح الاعشى، ج 2 ص 398.
3 ـ ابن هشام ، السيرة النبويه ج 1 ص 46 صاحب بلوغ الارب اين شعرها را به كميت نسبت داده است.

[485]

رسم بر اين بود كه هر سال پس از پايان مراسم حج، متصدى امر نسيئى خطاب به مردم مى گفت : كسى حق ندارد به من ايراد كند و يا پاسخ بگويد و يا سخن مرا رد كند و مردم او را تصديق مى كردند و سپس او يا ماه محرم را حرام اعلام مى كرد و يا ماه صفر را به جاى محرم حرام معرفى مى كرد.(1)

نظر قرآن درباره نسيئى

قرآن كريم درباره نسيئى مى فرمايد:
انما النسيئى زيادة فى الكفر يضلّ به الذين كفروا يحلّونه عاماً و يحرّمونه عاماً ليواطئوا عدة ما حرم الله فيحلّوا ما حرّم الله زيّن لهم سوء اعمالهم والله لا يهدى القوم الكافرين.(توبه/ 37)
همانا نسيئى افزايش در كفر است و به وسيله آن كافران به گمراهى كشيده مى شوند. يك سال آن را حلال مى كنند و يك سال آنرا حرام مى كنند تا تعداد ماههايى را كه خداوند حرام كرده كامل كنند و آنچه را كه حرام كرده حلال نمايند، زشتى اعمال آنها در نظرشان زينت داده شده و خداوند كافران را هدايت نمى كند.
به طورى كه ملاحظه مى فرماييد اين آيه شريفه عمل نسيئى را به شدت مورد انتقاد قرار مى دهد و آن را موجب افزايش كفر و مايه گمراهى كافران مى داند زيرا كافران و مشركان علاوه بر اينكه از نظر اعتقادى كافر بودند و به خداوند ايمان نداشتند، با اين كار عملا حلال خدا را حرام و حرام او را حلال مى كردند واين گمراهى مضاعف وافزايش در مراتب كفر بود.
سال نهم هجرت كه آخرين سال استفاده از نسيئى بود موسم حج به ماه ذيقعده افتاده بود و در اين سال پيامبر خدا درباره حج دو تا تصميم مهم گرفت:
اول اينكه شركت مشركان درحج ممنوع است.
دوم اينكه استفاده از نسيئى ممنوع است.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مجمع البيان، ج 5 ص 45.

[486]

از اين دو تصميم مهم از سال بعد قابل اجرا بود ، تصميم اول در موسم حج سال نهم هجرى ابلاغ گرديد و حضرت على ابن ابيطالب(ع) به دستور پيامبر آياتى از سوره برائت را در منى تلاوت كرد تا همه تكليف خود را بدانند.(1) و تصميم دوم در سال بعد كه شخص پيامبر در مراسم حج شركت كرده بود ابلاغ شد.
در سال دهم هجرت كه به حجة الوداع معروف است ، موسم حج به ذيحجه واقعى افتاده بود و در همين سال پيامبر خدا همراه با ساير مسلمانان حج به جا آورد و در چندين نوبت خطبه هاى روشنگرانه اى ايراد فرمود و تذكرات مهمى به مردم داد از جمله در روز عيد قربان ضمن خطبه اى آيه مربوط به نسيئى را كه پيش از اين آورديم قرائت نمود سپس فرمود:
الا و ان الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات و الارض و ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهراً فى كتاب الله منها اربعة حرم ثلاثه متوالية ذوالقعده و ذوالحجّة و المحّرم و رجب الذى يدعى شهر مضرالذى بين جمادى الاخرة و شعبان و الشهر تسعة و عشرون يوما و ثلاثون الاهل بلّغت؟ فقال الناس : نعم. فقال: اللهم اشهد...(2)
آگاه باشيد كه زمان به حالت روزى برگشت كه خدا آسمانها و زمين را آفريد. همانا تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب خدا دوازده تاست چهار ماه از آن حرام است، سه ماه پشت سر هم ذيقعده و ذيحجه و محرم و يكى هم رجب كه ماه مضر خوانده مى شود و ميان جمادى الاخر و شعبان است و ماه ممكن است بيست و نه روز يا سى روز باشد ، آيا رساندم ؟ مردم گفتند: آرى. فرمود: خدايا
شاهدباش...
منظور پيامبر از برگشتن زمان به حال اول خود چيست؟ بيشتر مفسران گفته اند منظور اين است كه چهار ماه حرام كه به سبب نسيئى از جاى اصلى خود منتقل شده بود در سال دهم هجرى به حالتى كه قبل از پيدايش نسيئى داشتند
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ طبرى، ج 2 ص 192 و سنن ترمذى، ج 2 ص 183.
2 ـ واقدى، المغازى، ج 2 ص 1112 و علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 21 ص 381.

[487]

برگشتند.(1) بعضى ها هم احتمال داده اند كه چون عيد قربان سال دهم هجرى در اعتدال ربيعى قرار داشت و ساعات شب و روز مساوى بود ، پيامبر چنين فرموده است.(2)
در اينجا احتمال ديگرى نيز به نظر مى رسد و آن اينكه منظور پيامبر اين بوده كه با لغو نسيئى تعداد ماههاى سال ديگر از دوازده ماه تجاوز نخواهد كرد زيرا به طورى كه خواهيم گفت عمل نسيئى باعث مى شد كه تفاضل حاصل از نسيئى را كبيسه كنند و بعضى از سالها را سيزده ماه بگيرند. اين احتمال از آنجهت قوت مى يابد كه تعبير پيامبر كه فرمود : كهيئته يوم خلق السموات و الارض مشابه آيه قرآن است كه قبل از آيه نسيئى آمده و در مقام بيان دوازده ماه بودن سال است :
ان عدة الشهور عندالله اثنى عشر شهراً فى كتاب الله يوم خلق السموات و الارض(توبه/ 36)
همانا تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب خدا در همان روزى كه آسمانها و زمين را آفريد ، دوازده تاست.
ديگر اينكه خود پيامبر پس از بيان بازگشت زمان به حال اوليه، بلافاصله دوازده ماه بودن سال را ذكر مى كند. بنابراين بعيد نيست كه منظور حضرت از استداره همان باشد كه ما احتمال داديم.

هدف از «نسيئى» چه بود؟

مهمترين مسأله در بحث نسيئى اين است كه به بينيم هدف اعراب جاهلى از اين عمل چه بود و چه انگيزه اى سبب مى شد كه آنها ماههاى حرام را جابجا كنند و به تأخير بيندازند؟ در اينجا دو نظريه وجود دارد كه ما هر دو را نقل مى كنيم و سپس به تحقيق مطلب مى پردازيم:
1ـ از آنجا كه عربهاروح جنگجويى داشتند و زندگى آنها از طريق جنگ و غارت
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فخر رازى ، التفسيرالكبير، ج 16 ص 57.
2 ـ آلوسى، بلوغ الارب، ج 3 ص 72.

[488]

اموال ديگران تأمين مى شد ، در ماههاى حرام كه سه ماه آن پشت سر هم بود و مى بايست در آن ماهها دست از جنگ و غارت مى كشيدند ، دچار مضيقه مالى مى شدند و زندگى بر آنها سخت مى گذشت و لذا ماههاى حرام را جابجا مى كردند و حرام بودن ماه محرم را به ماه صفر واگذار مى نمودند تا فرصتى براى جنگ و به دست آوردن غنايم جنگى پيدا شود.
2ـ موسم حج براى عربها بخصوص مردم مكه بسيار مهم بود و علاوه بر ارزش اجتماعى و سياسى، براى آنها ارزش اقتصادى فراوانى داشت و از آنجا كه حج بايد در ماه ذيحجه انجام مى گرفت و گاهى ذيحجه به فصل گرماى طاقت فرساى مكه مى افتاد كه هم حج گزاران در زحمت بودند و هم محصولات اعراب از قبيل ميوه و پوست در بازار نبود و مبادلات تجارى به نحو مطلوبى انجام نمى گرفت، اين بود كه با عمل نسيئى و شناور كردن ماههاى قمرى كارى كردند كه موسم حج هميشه در يك فصل معتدلى باشد تا بتوانند به راحتى محصولات خود را عرضه كنند و بازار پر رونقى داشته باشند.
بيشتر مفسران نظريه اول را انتخاب كرده اند و انگيزه عمل نسيئى را خصلت جنگجويى و غارتگرى اعراب دانسته اند.(1) طبق اين نظر نسيئى يك عمل ساده اى بود كه بعضى از سالها انجام مى گرفت و حرمت ماه محرم به صفر انداخته مى شد. اگر چنين باشد نبايد اين جابجايى به ماههاى ديگر هم سرايت داده شود و بايد محدود به محرم و صفر باشد در حالى كه از ظواهر آيات و روايات خلاف اين فهميده مى شود. فخر رازى گفته است: اكثر علما معتقدند كه اين تأخير مخصوص يك ماه نبود بلكه تمام ماههاى سال را شامل مى شد. فخر رازى اضافه مى كند كه پيش ما نظر صحيح همين است.(2)
بعضى از مفسران و بسيارى از علماى نجوم و هيئت نظريه دوم را انتخاب
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شيخ طوسى، التبيان، ج 5 ص 217 و طبرسى، مجمع البيان، ج 5 ص 45 و علامه طباطبائى، الميزان ج 9 ص 284 و زمخشرى، الكشاف، ج 2 ص 270.
2 ـ تفسير فخررازى، ج 16 ص 57.

[489]

كرده اند و نسيئى را مربوط به تعيين وقت مناسب براى انجام مناسك حج دانسته اند بنا به گفته نلينو: قديميترين شخصى كه اين نظر را اظهار كرده ابو معشر بلخى (متوفى 272) است كه در كتاب (الالوف) گفته:
«...اعراب چنان خواستند كه زمان حجشان سازگارتر با زمان سوداگريشان باشد و هوا معتدل باشد و زمان برگ كردن درختان و روييدن گياه باشد تا سفر به مكه و سوداگرى در عين انجام مناسك حج آسان شود پس عمل كبيسه كردن را از جهودان آموختند و آن را نسيئى يعنى تأخير ناميدند جز اينكه در بعضى كارها مخالف جهودان عمل كردند اينان در هر نوزده سال قمرى هفت ماه قمرى كبيسه مى كردند تا مطابق با نوزده سال شمسى شود ولى اعراب در هر بيست و چهار سال قمرى دوازده ماه قمرى كبيسه مى گرفتند»(1)
ابوريحان بيرونى هم همين نظريه را دارد و در عبارتى كه پيش از اين از كتاب الآثار الباقيه او نقل كرديم اين نظر را تأييد نموده است. علاوه بر آن كتاب در كتاب «التفهيم» نيز همين نظر را ابراز كرده و مى گويد:
«پس عربها خواستند كه حج ايشان هم به ذيحجه باشد و هم به خوشترين وقتى از سال و فراخترين گاهى از نعمت... اين كبيسه از جهودان بياموختند و آن به دست گروهى كردند به لقب قلامس و آن شغل از پدر همى يافت و اين شمار نگاه داشت. چون كبيسه خواستى كردن ، به خطبه اندر گفتى فلان ماه را تأخير كردم.»(2)
طبق اين نظر ،نسيئى فقط تأخير انداختن يك ماه حرام به ماه ديگر نبود بلكه اين عمل نوعى كبيسه كردن و تطبيق سالهاى قمرى با شمسى بود كه عربها آن را از اقوام ديگر آموختند و به خاطر حج آن را به كار گرفتند.
آقاى نلينو پس از نقل اين نظريه از ابومعشر و بيرونى و چندتن از مستشرقان غربى، آن را نظريه اى مبتنى بر حدس و گمان قلمداد مى كند و كبيسه كردن را در
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آلفونسو نلينو، تاريخ نجوم اسلامى، ص 112.
2 ـ بيرونى، التفهيم لاوائل التنجيم، ص 224 ; مسعودى نيز همين نظر را دارد: التنبيه والاشراف، ص 186.

[490]

خور يك جامعه متمدن مى داند و اينكه عرب جاهلى بتواند كبيسه كند بعيد مى شمارد.(1)
ما تصور مى كنيم كه نظر ابومعشر بلخى و بيرونى در بيان انگيزه نسيئى درست و مطابق با شواهد و قرائنى است كه در دست است و عمل نسيئى يك نوع كبيسه كردن براى تثبيت موسم حج در يك فصل مناسب از سال بود كه هم هوا خوب باشد و هم ميوه ها و محصولات ديگر به دست آمده باشد و هم مبادلات بازرگانى به خوبى انجام گيرد. بعضى از شواهد و قرائنى كه اين نظريه را تأييد مى كند، عبارتنداز:
1ـ در قرآن كريم در آيه اى كه قبل از آيه نسيئى است روى دوازده گانه بودن ماهها تأكيد بسيار شده است و اين مى رساند كه قرآن هرگونه عملى را كه موجب افزايش تعداد ماهها باشد نفى مى كند و مى توان گفت كه آيه ناظر بر عمل كبيسه كردن ماههاست كه در بعضى از سالها تفاضل حاصل از ماههاى قمرى را جمع مى كردند و آن را يك ماه به حساب مى آوردند و در آن سال تعداد ماهها به سيزده تا مى رسيد. بنابر اين آيه نسيئى و آيه قبل از آن در مقام نفى كردن عملى است كه تعداد ماهها را از دوازده تا افزايش مى دهد و اين معنى جز با نظريه كبيسه كردن براى تطبيق سالهاى قمرى و شمسى جور در نمى آيد. بخصوص اينكه پيشتر نقل كرديم كه طبق گفته بعضى از لغت شناسان واژه نسيئى به نوعى افزايش و زيادت نيز دلالت دارد.
2ـ اگر اسامى ماههاى قمرى راكه هم اكنون نيز مورد استعمال است مورد توجه قرار بدهيم خواهيم ديد كه چند تا از آنها ناظر بر فصول سال است مانند ربيع كه به معناى بهار است و جمادى كه به معناى يخ بستن آبست و رمضان كه به معناى شدت گرما است.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تاريخ نجوم اسلامى، ص 118 به بعد.
2 ـ البته رمضان در بعضى از روايات يكى از نامهاى خدا معرفى شده ولى به هرجال معنى لغوى آن همان است كه گفتيم.

[491]

پيش از نسيئى ماههاى قمرى نامهاى ديگرى داشتند كه در كتابها آمده است.(1)نامهاى فعلى كه در دوران جاهليت معاصر با اسلام نيز به همين صورت بوده بيانگر مطابقت سالهاى قمرى و شمسى است كه از كبيسه كردن و نسيئى حاصل شده است. البته بعيد نيست كه ترتيب نامها به مرور زمان به هم خورده باشد كه مثلا دو جمادى بلافاصله بعد از دو ربيع آمده اين احتمال هم وجود دارد كه ربيع عربستان همان خريف مناطق ديگر باشد بگونه اى كه صاحب بلوغ الارب احتمال داده است.(2)
3ـ به طورى كه از آيه نسيئى ظاهر مى شود حسابگران نسيئى به صورت مرتب ماه حرام را (كه منظور همان ماه محرم است) يك سال حلال مى كردند و يك سال حرام مى كردند (يحلونه عاماً و يحرمونه عاماً) و اين نشان مى دهد كه اين كار از روى برنامه خاصى بوده و حساب و كتابى داشته و يكسال در ميان انجام مى گرفته است و اگر هدف از اين كار تنها فاصله انداختن ميان ماههاى حرام و دادن فرصت به جنگجويى و غارتگرى بود ، لازم بود كه همه ساله اين كار را انجام بدهند و ياحداقل امكان اين بود كه چند سال پشت سر هم اين كار را بكنند و يا آنرا ترك كنند. اينكه به طور مرتب آنهم يكسال در ميان اين كار انجام مى شد ، دلالت بر نوعى كبيسه كردن دارد كه هدف ديگرى غير از دادن فرصت به جنگجويى و غارتگرى داشته است.
4ـ رواياتى از بعضى از مفسران اوليه نقل شده كه آشكارا دلالت بر ارتباط نسيئى با موسم حج مى كند از جمله روايتى كه از مجاهد نقل شده است او مى گويد:
«مشركان در هر ماه دو سال حج به جاى مى آورند دو سال در ذيحجه دو سال در محرم دو سال در صفر و همينطور تا اينكه موسم حج درسال قبل از حجة الوداع كه همان سال نهم هجرى بود به ذيقعده افتاد و سال بعد كه موسم ذيحجه بود پيامبر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مسعودى، مروج الذهب، ج 2 ص 191.
2 ـ بلوغ الارب، ج 3 ص 77.

[492]

حج به جاى آورد.»(1)
5ـ اينكه گفته شده كه عربها نمى توانستند سه ماه پشت سر هم از جنگ و غارت دست بردارند و معيشت آنها دچار مضيقه مى شد، اگر هم درست باشد در مورد اعراب بدوى درست است وگرنه درباره اعراب شهرنشين به خصوص مكه نمى توان چنين داورى كرد زيرا كه مردم مكه نوعا سوداگران و سرمايه دارانى بودند كه از طريق تجارت و رباخوارى به ثروت خود مى افزودند و براى آنها آرامش و امنيت، بيش از هر چيزى سودمند بود. حال با توجه به اينكه متصديان و حسابگران نسيئى از اشراف مكه بودند ، درست تر اين مى نمايد كه آنها اين عمل را نه به جهت رخصت دادن به جنگ و غارت و ناامنى بلكه به جهت رونق دادن به تجارت و سوداگرى خود انجام مى دادند.
يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ اِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ اِلَى الْأَرْضِ أَرَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِى الْآخِرَةِ اِلاّ قَليلٌ (* ) اِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذابًا أَليمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْوَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ (*) اِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ اِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِىَ اثْنَيْنِ اِذْ هُما فِى الْغارِ اِذْ يَقُولُ لِصاحِبِه لا تَحْزَنْ اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (* )
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را چه شده است كه وقتى به شما گفته مى شود كه در راه خدا بيرون رويد، شما بر زمين سنگينى مى كنيد؟ آيا شما به جاى آخرت به زندگى دنيا راضى شده ايد؟ كالاى دنيا در آخرت جز چيز اندكى نيست
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مجمع البيان، ج 5 ص 45 و تفسير طبرى، ج 6 ص 131 در روايت طبرى اضافه شده كه سال نهم هجرت دومين سالى بود كه حج در ذيقعده انجام مى گرفت و در اين سال ابوبكر با مسلمانان به حج رفت.

[493]

(38) اگر شما بيرون نرويد خدا شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و گروهى جز شما را جايگزين خواهد كرد و چيزى را به او زيان نخواهيد رساند و خدا بر هر چيزى تواناست (39) اگر او (پيامبر) را كمك نكنيد، خدا او را كمك كرد هنگامى كه كافران او را كه دومى از دو نفر بود بيرون كردند. هنگامى كه آن دو نفر در غار بودند وقتى كه به همراه خود مى گفت: اندوهگين مباش كه خدا با ماست. پس خداوند آرامش خود را بر او نازل كرد و او را با سپاهيانى كه شما نمى ديديد يارى نمود و سخن كافران را پست تر كرد و اين سخن خداست كه برتر است و خدا بسيار تواناى فرزانه است(40)
نكات ادبى
1ـ «انفروا» كوچ كنيد، بسيج شويد. «نفر» به معناى خارج شدن براى امر مهمى است و به رم دادن شتر «نفور الدابه» مى گويند.
2ـ «اثاقلتم» سنگينى مى كنيد. اصل آن تثاقلتم از باب تفاعل است طبق يك قاعده تاء تفاعل در ثاء ادغام شد و براى سهولت تلفظ همزه وصلى به اوّل آن آمد. مانند: ادّراك و ادّارء. ضمناً اين لفظ نوعى ميل را تضمين كرده است و لذا با «الى» متعدى مى شود مانند: اخلد الى الارض.
3ـ «الّا تنفروا» اصل آن «ان لا» بود كه نون در لام ادغام شد.
4ـ «ثانى اثنين» دوّمى از دو نفر اين تعبير در عددهاى ديگر هم آمده است مانند: ثالث ثلاثة و رابع اربعة و همين طور.
5ـ «غار» سوراخ بزرگى در كوه و منظور در اينجا غار ثور است كه در نزديكى مكه قرار دارد.
6ـ «اذهما فى الغار» بدل از «اذاخرجه» مى باشد.
7ـ «سفلى» مؤنث اسفل و «عليا» مؤنث اعلى است.
تفسير و توضيح

[494]

آيات (38 ـ 39) يا ايها الذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا...: در جريان جنگ تبوك وقتى پيامبر از طائف به مدينه آمد به او گزارش دادند كه سپاه روم آماده جنگ با مسلمانان است و پيامبر براى مقابله با آنها بسيج عمومى داد و مردم را به شركت در جهاد دعوت كرد. زمان نامناسبى بود از يك سو هوا گرم بود و از سوى ديگر موقع رسيدن ميوه بود و بايد مردم ميوه ها را مى چيدند. همچنين سپاه اسلام مقابل سپاه نيرومندى بود و مقابله با آن آمادگى بسيارى مى خواست. اين بود كه بعضى از مسلمانان سستى كردند و در برابر فرمان جهاد پا پس گذاشتند.
اين آيه در مقام توبيخ اين گروه از مسلمانان و براى تحريك و تشويق آنها به جهاد است و با عتاب مى فرمايد: اى مؤمنان شما را چه شده است كه وقتى به شما گفته مى شود كه در راه خدا جهاد كنيد، شما بر زمين سنگينى مى كنيد. يعنى سستى نشان مى دهيد گويا كه به زمين چسبيده ايد و قدرت حركت نداريد. آيا شما زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهيد؟ در حالى كه كالاى اين جهان در برابر كالاى آخرت بسيار اندك است چون كالاى دنيا هر چه باشد تمام شدنى است و انسان به هر حال از آن جدا خواهد شد، ولى كالاى آخرت هميشگى است. اشاره به اينكه آنها به چيدن ميوه هايشان اهميتى بيشتر از جهاد كه ثواب اخروى دارد مى دادند.
در آيه بعد، اين گروه از مسلمانان را به سه چيز تهديد مى كند: يكى اينكه اگر كوچ نكنيد خداوند شما را با عذابى دردناك عذاب خواهد كرد و منظور از آن يا عذاب آخرت و يا خوارى در اين دنيا و يا عذاب آسمانى است. دوم اينكه اگر شما به جهاد نرويد، خداوند شما را از بين مى برد، و گروه ديگرى را جايگزين شما مى سازد و به وسيله آنها دين خود را حمايت مى كند. نظير:
من يرتدّ منكم عن دينه فسوف يأتى اللّه بقوم يحبّهم و يحبّونه (مائده / 54)
هر كس از شما از دين خود برگردد، بزودى خداوند گروهى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنها او را دوست دارند.
back pagefehrest pagenext page