بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مقاله (منهج تفسیری قرآن ـ اعجاز قرآن), سید حسن ابطحى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     do-ma001 - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
     do-ma002 - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
     do-ma003 - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
     do-ma004 - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
     fehrest - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
     footnt01 - دو مقاله ـ منهج تفسيرى قرآن و اعجاز قرآن
 

 

 
 

در عهدى كه وسائل علمى به هيچ وجه در اختيار بشر قرار نگرفته بود تا به غيرمحسوسات خود به حقيقت ديگرى متوجه شوند.
قـرآن بـا لـطافت خاصى كه نه با نظرات مردم آن زمان صريحا مبارزه كرده باشد كه آنهااز اسلام دورى كنند و نه حقيقت را بيان نكرده باشد, در چند مورد به حركت وضعى و انتقالى زمين اشاره فرموده و مى گويد: الم نجعل الارض كفاتا احيائا و امواتا و جعلنا فيها رواسى شامخات و اسقيناكم ما فراتا. ((52)) يـعـنـى : آيـا مـا براى شما زمين را مروركننده سريع ((53)) و زنده و مرده قرار نداده ايم بلكه در آن كوههاى ثابت و بلندى قرار داديم و براى شما از آن آبهاى پاك و گوارا آفريديم .
در گذشته مفسرين در تفسير اين آيه شريفه دچار اشكالاتى شده بودند زيرا كلمه كفات در لغت عرب به معنى موجودى كه با سرعت پروازمى كندمى باشد. ((54)) و آنـهـا بـه عناوينى اين جمله را تاويل مى كردند ولى پس از كشف حركت انتقالى زمين معنى آيه شـريـفـه كـامـلا واضح شد و نيز معلوم گرديد كه چرا پروردگار پس ازجمله كفات كه در آيه شـريفه ذكر شده , زنده شدن و مردن زمين كه بوسيله جمله احيا و امواتا گفته شده كه مسلم با ضـمـيـمـه آيات ديگر مراد تابستان و زمستان است وبوجود آمدن تابستان و زمستان دراثر حركت انتقالى زمين است .
و يـا در نتيجه حركت انتقالى زمين و بوجود آمدن فصل زمستان و تابستان جريان آب از اقيانوسها به سطح خشكى و تصفيه آنها بوسيله ابرها و آشاميدن بشر از آب پاك وقابل شرب نام مى برد.
و يا در سوره نبا آيه 5 مى فرمايد: الم نجعل الارض مهادا و الجبال اوتادا.
آيا ما زمين را براى شما گهواره و كوهها را ميخهائى بر آن قرار نداديم .
و در سـوره طـه آيـه 53 مى گويد: الذى جعل لكم الارض مهدا خدا آن كسى است كه زمين را گاهواره قرارداد.
تـرديـدى نـيـسـت كـه اين دو آيه با تشبيه كاملا جالبى كه اهل دقت متوجه آن هستند به حركت وضعى زمين اشاره كرده است .
و چون در معنى اين آيه بين مفسرين اختلاف شديدى است .
ما در اينجا خلاصه كلام يكى از مراجع بزرگ ((55)) را در تفسير اين دو آيه نقل مى كنيم : در صفحه 86 تفسير البيان آمده است .
خـوانـنـده مـحـتـرم تامل كن كه چگونه اين آيات به حركت زمين نيكو اشاره كرده , چقدر عالى گـاهـواره را بـراى زمـين به استعاره گرفته , آنچنانكه گهواره به منظوررشد و استراحت طفل حـركـت داده مـى شـود,هـمـچـنـان زمـين در اثر حركت سبب رشد و استراحت بشر و حيوانات مى گردد.
و عـجـيبتر آنكه پس از بيان حركت زمين در اين آيات كه اشاره به حركت وضعى زمين است فورا بـعـد از آن بـه بيان استحكام زمين بوسيله كوهها كه اگر نبود در اثر حركت وضعى زمين در هم مـى پاشيد و بعد اشاره به شب و روز كه باز هم در اثر حركت وضعى زمين يعنى گردش آن به دور خـود بـوجـود مى آيد مى فرمايد و حيرت دانشمندان جهان را به خود جلب مى نمايد .
چنانكه اگر كسى از باب نمونه در سوره نبا دقت كند اين حقيقت را به خوبى درك مى كند.
ممكن است كسى بگويد كه : چرا قرآن مجيد حركت وضعى و انتقالى زمين را باكنايه و تشبيه بيان كرده و صريحا نفرموده زمين دو حركت , يكى به دور خود وديگرى به دور خورشيد دارد در جواب مـى گـوئيـم : الكنايه ابلغ من التصريح يعنى : كنايه بليغتر از تصريح است زيرا اگر پيامبر اسلام (ص ) درهـزار و چـهـارصد سال قبل كه كليه دانشمندان بشرى معتقد بودند زمين حركت ندارد.
مى فرمود: زمين در حركت است علاوه بر آنكه او را به پيامبرى قبول نمى كردند به او صدمه و آزار هم وارد مى نمودندو به علاوه پيامبراكرم (ص ) در آن زمان وسيله اثبات مدعى خود را هم براى مـردم نداشت .
يعنى نمى توانسته اين حقيقت را براى آنها ثابت كند و بالاخره آنچنانكه گاليله را پـس از هـزار سـال كـه از هجرت پيامبر (ص ) گذشته بود با آنكه ادعا نبوت هم نمى كرد وقتى حركت وضعى و انتقالى زمين را اثبات نمود تنها به منظور آنكه حرف تازه اى آورده با آن عظمت و جـلالـت علمى كه در بين مردم داشت او را به محكمه تفتيش عقائد در محضر پاپ احضار كرده و مـدتـهـا او را زنـدانى نمودند ومى خواستند اعدامش كنند كه توبه كرد و توبه نامه او معروف است هـمچنين پيامبراكرم (ص ) را هم با وضع بدترى اذيت مى نمودند و حتى قرآن به خطر مى افتادو رسالت حضرت خاتم الانبيا (ص ) دچار حملات مردم و بلكه دانشمندان آن زمان قرار مى گرفت و نـمـى گذاشتند صداى اسلام به گوش كسى برسد ولى وقتى قرآن باآن بيان اعجازآميز كه در مقام تذكر نعمتهاى الهى يا در مقام اثبات وجود خدا باتشبيه و كنايه مطلب را بيان كرده علاوه بر آنكه مردم آن زمان را عليه خودش تحريك نفرموده مطلب را به طورى كامل و صحيح ادا كرده كه امروز دانشمندان به نحو احسن آن را قبول مى كنند.

سوم : مساله كرويت زمين

در گذشته مفسرين متوجه نبودند كه منظور از رب المشرقين و رب المغربين چيست زيرااگر مـنـظور, فصول باشد هر روز از فصل زمستان و تابستان و بهار و پائيز مشرق ومغرب جداگانه اى دارد و در لـغت به محل فرو رفتن ماه مغرب نمى گويند اما اززمانى كه كرويت زمين به صورت علم جلوه كرد معنى آيات به ترتيب زير واضح شد.
قسمت اول آيات آيه 28 سوره شعرا مى گويد: قال رب المشرق و المغرب و ما بينهما ان كنتم تعقلون وقتى موسى در مناظره خود با فرعون مى خواهد, خدا را به او معرفى مى كند, مى گويد: پـروردگـار مـن خـدائى اسـت كـه خـالـق شرق و غرب و آنچه در بين اين دو است .
اگرتعقل و تفكركننده باشيد.
ايـن آيـه چـون در مـقام مناظره با فرعون و طرفداران او بيان شده بايد به محسوسات كسانى كه مـورد خـطابند نزديك باشد تا آنكه مناظره صحيح انجام شود و لذا تنها به آنچه در وقت مناظره مـحـسـوس مـخـاطبين بوده اشاره فرموده و آن جز يك مشرق ويك مغرب و آنچه در بين آنها از مخلوقات وجود داشته , چيز ديگرى نبوده است .
(و اين يكى از بزرگترين رموز بلاغت است ).
و هـمـچـنـيـن اگـر در سـوره بقره آيه 136 مى فرمايد: سيقول السفها من الناس ما وليهم عن قبلتهم التى كانوا عليها قل للّه المشرق و المغرب .
((56)) نـيـز در مقام مناظره است و بايد محسوسات مخاطبين در زمان خاصى مورد توجه ومنظور نظر قرار گيرد.
و اگر در سوره بقره آيه 110 مى فرمايد: و للّه المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه .
((57)) در مـقـام بـيـان احاطه الهى بر مخلوق بوده و اينجا جز كلمه مشرق و مغربى كه در زمان خطاب محسوس خلق است چيز ديگرى نبايد گفته شود, زيرا خلاف بلاغت بوده است .
و حـتى اگر در سوره مزمل آيه 9 فرموده : رب المشرق و المغرب خلاف حقيقت نبوده زيرا آيات قبل و بعد آن خطاب به شخص پيامبر اكرم (ص ) بوده و مسلم زمان خاص و وقت خطاب , منظور شده و در اين صورت جز با جمله مفرد آن را ادا نمودن چيزديگرى معنى ندارد و يا لااقل برخلاف بلاغت مى باشد.
قسمت دوم از آيات سـوره رحـمن آيه 17 رب المشرقين و رب المغربين خداى دو مشرق و دو مغرب .
در اين آيه كه جـنـبـه مـنـاظـره و خـطـاب به فرد خاص و زمان خاص منظور نشده است و بلكه فقط در بيان خـداشـنـاسى براى جن و انس بوده و تمام زمانها را در نظر گرفته است ,كلمه مشرقين در آيه آمده و با بيان زير به كرويت زمين اشاره فرموده است : زيرا واضح است كه با توجه به كرويت زمين , در هر زمانى كه خورشيد از ديدگان ماناپديد شود در همان زمان در جاى ديگر ظاهرمى گردد.
پـس اگـر مثلا ما رو به جنوب بايستيم , طرف راست براى نيمكره اى كه ما در آن قرارگرفته ايم , مغرب است و همان محل در زمان غروب خورشيد, براى نميكره ديگرمشرق خواهد بود.
و همچنين طرف چپ براى نيمكره ما مشرق و براى نيمكره ديگر مغرب است .
بنابر اين يك مشرق و يك مغرب طرف راست ما و يك مشرق و يك مغرب طرف چپ ما قرار خواهد گرفت .
و مسلم در غير اين فرض مشرقين و مغربين به صيغه تثنيه معنى ندارد.
و نيز در آيه 38 سوره زخرف مى فرمايد: حتى اذا جانا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين .
وقـتـى آنـكـه پيروى از شيطان كرده و از ذكر خدا اعراض نموده به محضر عدل الهى در قيامت مـشـرف مـى گـردد, مى گويد: اى كاش بين من و تو اى شيطان دورى دو مشرق بود, زيرا تو بد قرينى براى من بودى .
جـاى تـرديـد نيست با فرض كرويت زمين و شرحى كه در آيه بالا ذكر شد بعد دومشرق در سطح كره , در نهايت درجه دورى از يكديگر قرار گرفته است .
اگـر مـشرقين به معنى مشرق و مغرب نيمكره اى كه ما در آن قرار گرفته ايم مى بود ومجازا اين نام را بر اين دو اطلاق كرده بودند نهايت درجه بعد كه در آيه منظور بوده است , استفاده نمى شد.
بـنابراين در اين آيه به كرويت زمين كاملا اشاره شده و يكى ديگر از وجوه اعجازقرآن مجيد ظاهر گرديده است .
زيرا اگر در زمانى كه مردم دنيا معتقد نبودند كه زمين كروى است حضرت رسول اكرم (ص ) با نـداشـتـن وسـائل عـلمى و تحقيقاتى .
اشاره صحيح است كه زمين كروى است مسلم اين گفتار معجزه است .
قسمت سوم از آيات در سه آيه از قرآن به كلمه مشارق و مغارب كه جمع مشرق و مغرب است اشاره شده ((58)) كه در مرحله اول احتمال دارد منظور مشرقهائى كه از اختلاف افق بدست مى آيد باشد كه باز به كرويت زمـيـن اشـاره شده و در مرحله دوم ممكن است اختلاف فصول در حركت زمين به دور خورشيد منظور باشد كه براى هر روز شرق وغربى در نظر گرفته باشند كه معنى مستبعدى است .

چهارم : مساله سفر كيهانى از نظر قرآن

در زمـانى كه كليه فلاسفه معتقد بودند كه نفوذ در سقف نيلگون آسمان , غير ممكن است و حتى زيـر بـار ادعـا پـيـامـبـر اسـلام (ص ) كـه مـن بـه مـعراج جسمانى رفته ام بعنوان آنكه خرق و التيام ((59)) لازم مى آيد, نمى رفتند.
اسلام همان گونه كه مى گويد: و سخر لكم الفلك .
((60)) و سخر لكم الانهار. ((61)) نيز مى گويد: و سخر لكم الشمس و القمر. ((62)) (خدا مسخر شما خورشيد و ماه را قرار داد).
و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ((63)) (خدا مسخر شما گرداند آنچه در بالائيهاو پستى است , همه را, ولى اختيار در حقيقت از اواست ).
و بـلـكـه صريحتر مى فرمايد: يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان .
((64)) اى گروه جن و انس اگر مى توانيد به اقطار آسمانها و زمين نفوذ كنيد پس فرو رويد ولى اين كار رانمى توانيد انجام دهيد مگر با تسلط و تهيه وسائل حركت به اقطار آسمانها و زمين .
جـمـعـى مـى گويند: آيه بالا درباره قيامت نازل شده و دليلشان آيات قبل و بعد اين آيه است كه دربـاره روز واپـسـيـن نـازل گـرديده است .
ولى از نظر مفسرين حقيقى يعنى پيروان اهل بيت عصمت (ع ) مسلم است كه سياق آيات به هيچ وجه دليل بر مطلبى نخواهد بود.
بـنـابـرايـن اسلام در اين موضوع هم برخلاف فرضيات آن روز و بر طبق علم امروز به امكان سفر كيهانى اشاره فرموده و به اين وسيله پرده ديگرى از چهره اعجاز آيات قرآن برداشته است .

پنجم : جنين شناسى از نظر اسلام و قرآن

مـا مـى دانيم قبل از ساختمان دستگاههاى مجهز ميكروب شناسى و بوجود آمدن ميكروسكپهاى قـوى مـمـكن نبود كه بشر بتواند بدون ارتباط با علوم ماوراالطبيعه ازعلم جنين شناسى اطلاعى داشته باشد.
در عـصر پيامبر اسلام (ص ) آنچه در بين مردم معروف بود اين بود كه فرزند از نطفه پدر بوجود مـى آيـد و رحم مادر, جز ظرفى براى پرورش نطفه پدر چيزى نيست ومادر حقى نسبت به فرزند ندارد.
ولـى قرآن و اسلام برخلاف فرضيه ديروز و طبق علم امروز در اين موضوع نظر داده و در چند آيه اشـاره مـى كند آن چنانكه پدر در انعقاد نطفه فرزند سهيم است , مادر نيزدر آن سهم دارد و شايد سهم زيادترى هم داشته باشد.
قرآن در اين باره مى گويد: و تـلـك حـجـتـنـا اتـيناها ابراهيم على قومه نرفع درجات من نشا ان ربك حكيم عليم (تا آنكه مـى فـرمـايـد:) ومـن ذريـتـه داود و سـليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و كذلك نجزى المحسنين و زكريا و يحيى وعيسى و الياس كل من الصالحين .
((65)) از ايـن آيه مستفاد است كه يكى از فرزندان حضرت ابراهيم حضرت عيسى است باآنكه عيسى پدر نـداشـت پـس مـسلم از ناحيه مادر به حضرت ابراهيم منتسب است وطبيعى است كه در صورتى حـضرت عيسى از ذريه حضرت ابراهيم محسوب مى شود كه حضرت مريم نطفه اى از خود داشته بـاشد و نطفه او موجب ايجاد فرزندبشود ولى اگر قرآن هم مثل مردم آن روز معتقد بود كه مادر از خـود نـطـفه اى ندارد وتنها ظرف پرورش كودك است نمى خواست بگويد كه حضرت عيسى از ذريـه حـضـرت ابراهيم است و اين خود دليل است كه قرآن مى داند نطفه مادر هم درانعقاد نطفه فرزند موثراست .
و نيز مى فرمايد: فمن حاجك فيه من بعد ما جاك من العلم فقل تعالوا ندع ابنانا و ابناكم و نسانا و نساكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه اللّه على الكاذبين .
((66)) مـفـسـرين و كليه مورخين و تمام پيشوايان دين فرموده اند كه : پيامبر اسلام (ص ) دراين آيه از كـلمه ابنانا (فرزندان ما) منظورى جز حسن و حسين (ع ) نداشته است وتنها آنها بودند كه در مباهله حاضر شدند و حال آنكه آنها از طرف مادر به پيامبر اكرم (ص ) منتسب مى شوند.
و نيز در سوره نسا آيه 27 مى فرمايد: حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم (تا آنكه مى فرمايد:) و حلائل ابناكم الذين من اصلابكم .
از ايـن آيـه اسـتـفاده مى شود كه ازدواج دختران بر پدر و زوجه پسرانى كه از صلب پدرانند بر پدر حرام است و از نظر كليه مسلمين به راهنمائى مفسرين واقعى قرآن دخترانى كه در آيه است شامل دختران پسر و نيز زوجه پسران شامل زوجه پسردختر نيز مى گردد بنابراين اسلام معتقد است كه مادر در انعقاد نطفه فرزند كاملاسهيم است و در سوره دهر آيه 2 مى فرمايد: انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج يعنى : ما خلق كرديم انسان را از نطفه بهم مخلوط شده , امام بـاقـر(ع ) در تـفـسير اين آيه فرمود: ماالرجل و ما المرئه اختلطا جميعا يعنى : آب مردو آب زن مخلوطمى شود و نطفه فرزند منعقدمى گردد.
مـا در كـتاب پاسخ ما درباره اينكه چرا فرزندان حضرت على و فاطمه (ع ) را ابن رسول اللّه مى گويند نوشته ايم كه حتى ائمه اطهار (ع ) در ضمن مناظراتى كه با خلفازمان خود درباره اين مـوضع اظهار داشته اند همان مطلبى را اثبات كرده اند كه دانشمندان علم جنين شناسى امروز با وسائل مجهز و كافى توانسته اند به گوشه اى از آن مطالب و علوم توجه پيداكنند.
ما در كتاب پاسخ ما شرح مفصلى از كيفيت پيدايش انسان از اسپرماتوزوئيد كه نطفه مرد است و اوول كـه نـطفه زن است نگاشته ايم و در آنجا يادآور شده ايم كه هر دوى آنها بطور مساوى در ايجاد فرزند دخالت دارند .
و بايد هر يك از آنها قسمتى از بدن انسان را تشكيل دهند.
قـابل توجه آنكه دانشمندان جنين شناس معتقدند كه نطفه زن نقش موثرترى درايجاد و پرورش فـرزنـد به كار مى برد, يعنى از زمان انعقاد نطفه تاوضع حمل سراپاى مادر براى نسل جديد حكم و وضع مشابه يك تخم مرغ را خواهد داشت نسبت به جوجه اى كه در آن است و رشد مى كند.
خروس تخم مرغى را نطفه دار مى كند ديگر تا زمانى كه جوجه هايش بالغ مى شوندتمام زحمات به عهده مرغ است بسا كه خروس نباشد مرغ تخم مى گذارد و بسا كه تخم مرغ بدون خروس جوجه مى آورد.
مـادر و پـدر نيز همين وضعيت را دارند .
(اسپرماتوزوئيد) پدر به تخمك (اوول ) مادرمى رسد يكى مى شود شروع به فعاليت مى كند, فعاليت بدون تغذيه نمى شود وتغذيه نطفه از طرف مادر است .
نطفه كه روزهائى چند در لوله هاى رحم سرگردان است از كجا بايد تغذيه شود گويا(اوول ) اين پيش بينى را كرده , و بطور تقريب غذائى جهت خود و اسپرماتوزئيد, آن قدر برداشته كه براى زمان قبل از لانه گزينى كافى است .
وقـتى نطفه اى از پدر يعنى اسپرماتوزئيد و نطفه اى از مادر جدا از هم در جستجوى همند تا نسل جـديدى بسازند فقط مادر به فكر تغذيه است اوول غذا با خود حمل مى كند بعد سلولهاى مخاط رحم توسط نطفه منهدم مى شود تا لانه گزينى انجام گيرد.
بـاز سـلـولهاى خراب شده , كه به مصرف تغذيه نطفه مى رسد از مادر است كم كم وضعيت جنين , مـانـنـد اعـضـا ديـگـر بـدن كـه در مـايـعـات غـوطه ورند درآمده , او نيز درمايعى از بدن به نام (مايع آمنيوتيك ) غوطه ور شده و از آنجائى كه مادر مى خورد و يامى آشامد تغذيه مى نمايد.
بـعـد هـم كـه از مـادر جـدا شد و متولد گرديد باز هم مادر متكفل تغذيه او بوده آنچه رابوسيله رگـهـاى مـخصوص در جفت به طفل مى رساند اينك بوسيله رگهاى مخصوص در پستان به او مى رساند و در هيچ زمان از پدر خبرى و كارى نيست .
((67)) تا اينجا از نظر علم روز ثابت شد كه مادر در بوجود آوردن فرزند و رشد و تربيت اوسهم بيشترى از پدر دارد.
نـاگـفته پيداست كه اين حقيقت در قرون اخير كه چشم مسلح بوجود آمده واضح گرديده ولى پيشوايان شيعه در چهارده قرن قبل تمام مطالب فوق را با بيانى ساده براى پيروانشان فرموده اند و در ضمن آيات و روايات بسيارى اشاره و بلكه تصريح كرده اند به اينكه مبدا خلقت انسان هم نطفه زن و هـم نـطـفـه مـرد است كه ما در اين فصل به چند نمونه از كلمات خاندان عصمت كه همان حقايق قرآن است اشاره مى كنيم .
1 - قـال رسـول اللّه صـلـى اللّه عليه وآله : اخبرنى جبرئيل انه اذا سبق ما الرجل ما المرئه نزع اليه الولد و اذاسبق ما المرئه ما الرجل نزع اليها. ((68)) پيامبر اكرم (ص ) فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه وقتى آب مرد بر آب زن پيشى گيرد فرزند بـه شـكـل پـدر مـتـولد مى شود و اگر آب زن بر آب مرد پيشى گيرد فرزند به شكل مادر متولد مى گردد.
2 - روزى از پيغمبر اسلام (ص ) سوال شد كه : انسان چگونه بوجود مى آيد .
آن حضرت فرمود:ما الـرجـل ابـيـض غـليظ و ما المرئه اصفر رقيق فاذا علا ما الرجل ما المرئه كان الولد ذكرا باذن اللّه عزوجل و اذاعلا ما المرئه ما الرجل خرج الولد انثى باذن اللّه تعالى .
((69)) (آب مـرد سـفـيـد غـليظ است و آب زن زرد رنگ رقيق است وقتى اين دو در رحم جمع شوند اگرآب مرد بر آب زن غلبه كند فرزند به خواست خداوند عزوجل پسر خواهد بود .
و اگر آب زن بر آب مرد غلبه پيدا كند فرزند به اجازه خداوند دختر خواهد شد).
3 - پـيشواى ششم شيعيان امام صادق (ع ) فرمود: اذا سبق ما الرجل ما المرئه فالولد يشبه اباه و عمه و اذاسبق ما المرئه ما الرجل يشبه الولد امه و خاله .
((70)) (اگر آب مرد بر آب زن سبقت گرفت فرزند شباهت به پدر و عمويش پيدا مى كند و اگر بعكس شديعنى آب زن بر آب مرد غلبه كرد نوزاد شباهت به مادر و دائى خوددارد).
از روايات فوق چند نكته علمى استفاده مى شود.
اول : چنانكه علم جنين شناسى ثابت كرده نطفه زن و مرد در انعقاد فرزند هر دوموثرند.
دوم : پـيـشـوايان اسلام در اين روايات اشاره به علم ژنتيك و يا قانون وراثت نموده اندبا اينكه در كتاب دانش كه به گمان اروپائيان مجموعه گرانبهائى از معارف بشرى است مى نويسد: در طى قـرون مـتـمادى بشر درباره اسرار توارث دچار حيرت بوده و فقط از اواخر قرن گذشته شروع به درك چگونگى اين مساله نمود ولى مطالعات درباره اين موضوع فقط از اوائل قرن حاضر به صورت دانش مستقلى كه علم پيدايش موجودات نام گرفته در آمده است .
پايه گذار حقيقى ايـن عـلم جديدراهبى كه در صومعه برون واقع در نزديكى وين مى زيست , مى باشد اين شخص يوهان مندل نام داشت و در سال 1822 متولد شده بود.
چـنانكه ملاحظه فرموديد از نظر دانشمندان اروپا علم ژنتيك كاملا جوان است وحتى عمرش به يـك قـرن هـم نـرسيده و ما در اينجا براى آنكه اعجاز گفتار پيشوايان اسلام واضح گردد آخرين نظريه دانشمندان روز را در موضوع علم ژنتيك از نظرشما مى گذرانيم .
دكتر اوكوسيت واسيمان , دانشمند بزرگ آلمانى در كتاب دانش پس از مطالعات زيادى معتقد شـده بـود كـه عامل حقيقى توراث , ماده اى است به نام (پلاسماى نطفه اى ) كه در هسته مركزى سلولهاى نطفه اى در قسمت كروماتين ((71)) سلولهاوجود دارد.
نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كه اين دانشمند تا حدود زيادى به حقيقت نزديك شده است زيراآخرين تحقيقات علمى در اين باره به ما مى گويد موقعى كه سلولها مى خواهندتقسيم شوند كروماتين به عده اى از اجسام نخ مانند كه كروموزم يعنى اجسام رنگ پذير ناميده مى شوند تقسيم مى گردند.
امروز براى ما مسلم شده است كه اين كروموزمها ناقل خصوصيات ارثى هستند ودر كليه سلولهاى نـباتات , حيوانات و انسان يافت مى شوند و تعداد آنها در هر سلول بر حسب نوع موجودات متفاوت است .
سلولهاى بعضى از موجودات زنده داراى تعداد كمى كروموزم مى باشد, سلول انسان 46 كروموزم دارد.
امـروز ثـابـت شـده اسـت كه كروموزمها به صورت جفت در سلولها وجود دارند و هرجفت از آنها داراى شـكـل خـاصى است , در موقع تقسيم سلول كروموزمها نيز تقسيم مى گردند, تقريبا كليه سلولها داراى تعداد كامل كروموزم معينى مى باشند.
يـكـى از مـوارد مهم استثنائى تعداد كروموزمهاى نطفه اى مى باشد موقعى كه سلولهاى نطفه اى رسيده مى شوند براى آخرين بار تقسيم مى گردند در اين عمل تقسيم , از هر جفت كروموزم فقط يـك عـدد در هـر سـلـول نـطـفه قرار مى گيرد و هر يك از سلولهاى نطفه اى داراى نصف تعداد معمولى كروموزم خواهد بود.
مثلا در مورد انسان سلول نطفه اى به جاى 46 كروموزم فقط 23 كروموزم دارد درك علت اين امر مشكل نيست زيرا براى پيدايش يك موجود جديد بايد دو سلول بايكديگر تركيب شوند.
اگـر هـر يك از آنها داراى تعداد كامل كروموزم مى بود سلول جديدى كه از آميزش آن دو بدست مى آيد داراى دو برابر تعداد كروموزمهاى سلول معمولى مى گرديد.
داستان شگفت انگيز وراثت به همين جا خاتمه نمى يابد بدين معنى كه كروموزمهاكوچكترين واحد توارث نيستند.
دانـشمندان معتقدند كه اين كروموزمها از ذرات كوچكى كه ژن يا ماده حياتى ناميده مى شوند, تشكيل مى يابند اين واحدهاى كوچك به شكل دانه هاى تسبيح در طول كروموزم قرار گرفته اند.
در هر صورت ژن را مى توان به منزله كوچكترين واحد و يا به عبارت ديگر اتم توارث تلقى كرد و ملكول هر ژن با ملكول ژن ديگر متفاوت است .
طرز قرار گرفتن اين ذرات در دور كروموزمها تعيين شده و مورد مطالعه قرار گرفته ونقش آنها در انتقال خصوصيات ارثى كشف گرديده است .
هـر كـرومـوزم مـمكن است داراى چند صد عدد ژن باشد هر يك از اين ژنها به سهم خود نقش كوچكى را در انتقال خصوصيات ارثى به عهده دارند.
مـثـلا بـراى انـتـقال خصوصيات كوچكى از قبيل رنگ چشم چندين ژن بايد بايكديگر همكارى كنند. ((72)) آنـچـه در بالا گفته شد فقط مقدمه و جز كوچكى از كشفياتى كه در اين زمينه بدست آمده است مـى بـاشـد تشريح جزئيات اين مساله دشوار است و دانشمندانى كه عمرخود را صرف مطالعه اين مـبحث نموده اند هنوز از چگونگى ارتباط ژنها با يكديگراطلاع درستى ندارند و نمى دانند كه چرا گاهى از اوقات خصوصيات غير مترقبه بطور ناگهانى به حيوانات يا نباتات انتقال مى يابد.
آنها فقط مى دانند كه در كروموزمهاى سلول نطفه اى تغييراتى رخ داده است و درنتيجه موجودى تـولـد يـافـتـه اسـت كـه بـه هيچ وجه با والدين يا برادران و خواهران خود شباهتى ندارد اين نوع موجودات را نژاد تغيير يافته (موتانت ) مى نامند.
عـقـيـده ديـگـرى كـه بـعـضـى از دانـشمندان آن را جديدا مورد بحث قرار داده اند اين است كه مـى گـويـند: عامل تعيين جنس , همراه كروموزمهاى غير جنسى نيست بلكه عامل معين كننده جـنـس را هـمـراه يـكـى از كروموزمهاى ديگرى كه شناخته شده (به نام كروموزومهاى جنسى ) مى دانند و وجود آن را در هر دو جنس (كرمك و تخمك )عقيده دارند.
بـنابر اين اگر آن كروموزم در كرمك (اسپرم ) بيشتر باشد فرزند پسر خواهد بود و اگردر تخمك (اوول ) بيشتر بود نوزاد دختر است .
((73)) حالا بعد از آنكه مختصرى از اين مساله بحث شد برگرديم به تشريح رواياتى كه ازپيشوايان اسلام نقل كرديم .
پـيـغـمـبر اسلام (ص ) فرمود: (وقتى آب زن و مرد جمع شد) يعنى (اسپرماتوزئيد) وارد(اوول ) گـرديـد اگـر نطفه مرد غلبه كرد يعنى كروموزم جنسى كرمك (اسپرم ) بيشتربود فرزند پسر اسـت (و اگـر نـطفه زن غلبه كرد) يعنى كروموزم جنسى تخمك (اوول )بيشتر بود فرزند دختر است .
قـابـل تـوجـه آنكه بعضى از دانشمندان علم ژنتيك در آخرين تحقيقات علمى خودگفته اند: در كروموزمها ژن هائى كه حامل صفات و خصوصيات نياكانند گاهى زيادو گاهى كمترند.
امـام (ع ) در روايـت بالا مى فرمايد: اگر آب مرد بر آب زن غلبه كند (يعنى ژنهاى كروموزم نطفه مـرد غـلـبه داشته باشد) فرزند به پدر و عموها شباهت دارد و اگر آب زن بر نطفه مرد غلبه كرد (يعنى ژنهاى كروموزم نطفه زن غلبه داشت ) فرزند شباهت به مادر و خاله هايش خواهد داشت .
در اينجا ممكن است يك مطلب فكر خوانندگان را متوجه خود سازد و بگويند اگراين اصل مسلم باشد چرا بسيارى از فرزندان شباهتى به پدر و مادر خود ندارند.
در پـاسـخ مى گوئيم : اولا پيشوايان اسلام تنها موضوع توارث را موثر نمى دانند بلكه نيرو و قدرت پروردگار را كاملا موثر دانسته كه اگر برخلاف طبيعت اراده كند اثر ژنهارا خنثى مى نمايد و لذا در وقتى كه مى گويند اگر نطفه مرد بر نطفه زن غلبه كرد فرزندپسر است بلافاصله فرموده اند: باذن اللّه يعنى اگر خداوند اذن دهد.
لـذا مـى گـوئيـم : اينكه حضرت عيسى (ع ) تنها از حضرت مريم بدون پدر متولد شده بادر نظر گـرفـتـن مطالب فوق زياد شگفت انگيز نيست بلكه معجزه اين است كه بايدطبق قانون توارث و عـلـم ژنتيك اولادى كه تنها از زن بوجود مى آيد دختر باشد ولى حضرت عيسى (ع ) يك مرد از حضرت مريم يك زن كه به هيچ وجه از لحاظتقسيمات كروموزمى نبايد تحقق پيدا كند چگونه آن حضرت بوجود آمده است .
اسـلام ايـن مـطلب را سهل دانسته زيرا اين مورد را تنها مربوط به قدرت پروردگارمى داند و در قرآن تصريح كرده كه تولد عيسى بدون پدر پنجاه درصدش مربوط به قانون توارث نبوده بلكه پسر بودنش خلقت ابتدائى بوده كه مى فرمايد: عـيـسـى هم مانند آدم خلقت شده است يعنى همان گونه كه بوجود آمدن آدم وخصوصيات او مربوط به قانون توارث نبوده و تنها قدرت خدا در بوجود آوردن آن حضرت موثر بوده است .
و بالاخره از گفتار فوق به اين نتيجه مى رسيم كه اولاد را نبايد فرآورده پدر دانست بلكه مادر در ايجاد فرزند نفش موثرترى را بازى مى كند.
ايـنـجـا شايد مهمترين مطلبى كه افكار جمعى را متوجه خود ساخته اين باشد كه چرادانشمندان علم جنين شناسى به عظمت پيشوايان اسلام توجه نداشته و اعجازقرآن را اذعان نكرده اند.
در پاسخ اين عده بايد گفت كه مردم غير مسلمان بيشتر اسلام را از دريچه تاريخ ‌خلفا و افكار علما اهل سنت مى نگرند و گمان مى كنند كه خلفا اموى و عباسى نمايندگان حقيقى پيغمبر اسلام (ص ) بـوده اند و ترديدى نيست كه آنها هم از اين مطلب بى بهره بوده اند بخصوص اين موضوع كه اثـبـاتـش ضررهاى فوق العاده اى براى اغراض شخصى آنان داشته كه در نتيجه اگر هم پيشوايان شـيـعـه مـى خواستنداين مطالب را به آنان تعليم دهند در مقام بحث و مجادله بر مى خواستند و منكر اين مطلب علمى مى شدند.
و لـذا پـيـشـوايـان اهل سنت و خلفا اموى و عباسى يا از اين موضوع اطلاعى نداشته وطبق افكار سـطحى مردم قضاوت كرده و يا روى حقد و حسد اصرار داشته اند كه بگويند فرزندان تنها متعلق به پدرانند و مادران در ايجاد آنها دخالتى ندارند و غالبابه اين شعر متمثل مى شدند كه : بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابنا الرجال الاباعد.
فـرزنـدان مـا از پـسران ما خواهند بود ولى فرزندان دختر ما فرزندان مردان ديگر و دور از نسب مامى باشند و هـمـچـنين مكرر خلفا اموى و عباسى با پيشوايان شيعه در مورداين موضوع بحث مى كرده اند و بخصوص عباسيان منكر اين معنى بوده اند.
زيرا حقد و حسد آنان نمى گذاشت كسى را در مقابل خود در نسب برتر و پراهميت تر ببينند و لذا مـكـرر پـيـشوايان معصوم شيعه با آنان مباحثاتى در اين موضوع داشته و از نظر علم و استدلالات عـقـلـى و نـقـلـى اثـبـات مـى كرده اند كه فرزندان فاطمه (س ) به همان مناسبت كه فرزندان ابـيـطـالـب انـد فرزندان پيغمبر اسلام (ص ) هم خواهند بود چنانچه مباحثه حضرت موسى بن جعفر (ع ) با هارون الرشيد در كتب تاريخ و روايات ذكر شده است .
بـنابراين مسلم است , علاوه بر اينكه فرزندان على و فاطمه (ع ) از نظر علم ,فرزندان پيغمبرند بـيـان ايـن مـطـلـب هـم بـه تـنهائى ازقرآن و پيشوايان اسلام بخصوص با نداشتن وسائل علمى معجزه است .

ششم : عمر زمين و قرآن

آنـچـه در كـتـب عـهدين نوشته شده و همچنين در زمان بعثت پيامبر اكرم (ص ) در بين مردم مـعـروف بوده اين بوده است كه از عمر زمين كمتر از ده هزار سال گذشته است چنانكه در سفر پيدايش از كتاب تورات به اين مطلب تصريح شده است .
ولى قرآن برخلاف نظريه دانشمندان آن روز و طبق علم امروز عمر كره زمين راطولانى دانسته و حتى زندگى بشر را در آن پرسابقه مى داند.
زيرا وقتى قصه حضرت آدم را نقل مى كند از قول ملائكه مى گويد: اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدما. ((74)) يعنى : آيا مى خواهيد در كره زمين كسى را قرار دهى كه در آن فساد و خونريزى كند در تـفـسير اين آيه مفسرين واقعى قرآن يعنى ائمه اطهار (ع ) مى فرمايند ملائكه سابقه زندگى بشر و خصوصيات روحى او را مى دانسته اند به همين جهت اين سوال را ازپروردگار نموده اند.
و لذا وقتى از مفسرين حقيقى قرآن يعنى پيشوايان دين اسلام سوال مى شود كه آياقبل از اين عالم و آدم در كـره زمين عالم و آدم ديگر هم بوده در پاسخ به مضامين مختلف جواب مثبت داده بلكه به قدرى آن را در كره زمين مكرر مى دانند كه ذكرعدد آن را براى شنونده خسته كننده دانسته اند در تفسير برهان در ذيل همين آيه روايات فراوان نقل شده است .
بـنـابراين قرآن با بيان مطلب فوق يك پرده ديگر از وجوه اعجاز خود را بكنارى زده ومطلب ما را ثابت كرده است .

هفتم : قرآن و موجودات آسمانى

امـروز بـا وسائل مختلف علمى كشف شده كه در كرات ديگر نيزموجودات زنده اى وجود دارد كه آنها حتى داراى علم و عقل ودانشند.
و قرآن نيز با آياتى به اين جمله اشاره فرموده و مى گويد: و من اياته خلق السموات و الارض و ما بث فيهما من دابه و هو على جمعهم اذا يشا قدير. ((75)) يعنى : از نشانه هاى خدا خلقت و آفرينش آسمانها و زمين و جنبندگانى است كه در آنها پراكنده شده است و او قدرت دارد هرگاه بخواهد همه را جمع آورى كند.
كه از كلمه دابه كاملا استفاده مى شود كه در آسمانها نيز جاندارى وجوددارد.
ايـن بـود چند جمله بسيار مختصر از صدها مطلب علمى كه در اعجاز قرآن از نظرعلوم مادى در كتب مختلف ذكر شده است .

هشتم : قرآن و اخبار از آينده

قرآن در بسيارى از آيات خبر از آينده داده كه منجمله اين آيات است .
1 - و اذ يعدكم اللّه احدى الطائفتين انها لكم و تودون ان غير ذات الشوكه تكون لكم و يريد اللّه ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابر الكافرين .
((76)) زمـانـى كـه وعـده داد خدا كه بر يكى از دو دسته لشگر دشمن پيروز خواهيد شد و شما دوست داشـتـيـدطائفه غير مسلح براى شما باشد و تنها شما با آنها روبرو شويد ولى خدا مى خواهد حق را آشكار كند وكافران را ريشه كن سازد.
ايـن آيـه قـبل از جنگ بدر نازل شده و ريشه كن ساختن كفار را به مسلمانان وعده فرموده با آنكه جـمعيت مسلمانان سيصد و سيزده نفر بيشتر نبودند و اين تعداد درمقابل كثرت جمعيت كفار به حـسـاب نمى آمد و از نظر قوا نيز نوشته اند كه در ميان لشگر مسلمين جز براى زبير و مقداد اسب سـوارى وجود نداشت و حال آنكه مشركين كاملا مجهز به قواى آن روز بوده اند و اين خود بهترين دليل بر پيشگوئى قرآن است .
2 - سوره روم آيه دوم الى ششم مى فرمايد: غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين للّه الامر من قبل و من بـعد و يومئذيفرح المومنون بنصر اللّه ينصر من يشا و هو العزيز الرحيم وعداللّه لايخلف اللّه وعده و لكن اكثر الناس لايعلمون .
يـعـنـى : روميان در نزديكترين سرزمين مغلوب شدند ولى آنها به زودى پيروز خواهند شد چند سال بيشتر طول نمى كشد كارها پيش از اين و بعد از اين دست خدا است و او توانا و مهربان است و در آن روز مـومـنـين از نصرت الهى خوشحال مى شوند خداوند هر كس را بخواهد يارى مى كند و وعده الهى تخلف ندارد ولى بيشتر مردم نمى دانند.
كـه در ايـن آيـه از غالب شدن روم بر سلطان فارس بعد از آنكه در زمان نزول اين آيه مغلوب شده بودند خبر داده است و آن پس از سالها كه از نزول اين آيه گذشته بودواقع شد.
3 - انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هو الابتر. ((77)) مـا بـه تـو كـوثـر عـطا كرديم براى خدا نماز بخوان و نحر كن و بدان كه دشمنت يعنى بنى اميه مقطوع النسل است .
كـه در ايـن سـوره از قطع نسل بنى اميه و پيشرفت دين مقدس اسلام و توسعه نسل پيامبر اكرم (ص ) خبر داده شده است زيرا وقت نزول اين سوره فرزندان اميه فراوان بودند و پيامبر جز دخترى بـه نام فاطمه (س ) نداشت ولى در عين حال بعدها ازنسل على و فاطمه (ع ) به قدرى نسل آن حضرت توسعه پيدا كرد كه جميع كارهاى نيك در دنيا بوسيله آنها انجام شده و در تمام زمانها آنـهـا بـوده اند كه در مقابل استعمارگران هر زمان مبارزه را آغاز مى نمودند و عاقبت هم بوسيله حضرت بقيه اللّه روحى فداه دنيا پر از عدل و داد مى شود بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
4 - در سوره فتح آيه 27 مى فرمايد: لـقـدصـدق اللّه رسـولـه الرويا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شااللّه امنين محلقين روسكم و مقصرين لاتخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون ذلك فتحا قريبا.
خـدا رويـاى رسـول را راسـت قـرار داد زيـرا حـتـمـا اگر خدا بخواهد در حال آرامش و امنيت واردمـسـجدالحرام خواهيد شد و سرهاى خود را تراشيده و تقصير (كه اينها از اعمال عمره است ) انـجـام خـواهـيد داد و هيچ خوف و ترسى در آن موقع نخواهيد داشت و غير از آن پيروزى نزديك ديگرى نصيب شما خواهد شد.
پـر واضح است كه اين آيه از آينده مجهولى كه از نظر مسلمانان كاملا بعيد به نظرمى رسيد (يعنى ورود مـسـلـمـانـان بـه مـكـه و انجام اعمال عمره ) خبر داده و پرده ديگرى از چهره اعجاز قرآن برداشته است .
5 - در روز جنگ بدر ابوجهل صدا زد: (انا جميع منتصر) ما جمعى پيروزيم , آيه 44 و45 سوره قمر نازل شد: ام يقولون نحن جميع منتصر سيهزم الجمع و يولون الدبر.
آيـا آنـهـا مـى گـويـنـد مـا جـمـع پـيروزى هستيم ولى به زودى آنها شكست خواهند خورد و فرارمى كنند.
6 - تبت يدا ابى لهب و تب ما اغنى عنه ماله و ما كسب سيصلى نارا ذات لهب .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation