بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 6, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     007 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     020 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     021 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     022 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     023 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     024 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد ششم
 

 

 
 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  443

10936 ينبغي لمنرضى بقضاء اللَّه سبحانه أن يتوكّل عليه. سزاوارست از براى كسى كه راضى و خشنودباشد بقضا و حكم خداى سبحانه اين كه توكّل كند بر او.

10937 ينبغي لمنعرف نفسه أن لا يفارقه الحزن و الحذر. سزاوارست از براى كسى كه بشناسد نفس خود رااين كه جدائى نكند از او اندوه و انديشه كردن، زيرا كه كسى كه نفس خود را بشناسدبديهاى آن بر او ظاهر مى‏شود پس بايد كه از براى آنها هميشه در اندوه و انديشهباشد.

10938 ينبغي لمنعرف الزّمان أن لا يأمن الصّروف و الغير. سزاوارست از براى كسى كه بشناسد روزگاررا اين كه ايمن نباشد از تغييرات و حوادث آن.

10939 ينبغي لمنعرف النَّاس أن يزهد فيما فى أيديهم. سزاوارست از براى كسى كه بشناسد مردم را اينكه بى رغبت باشد در آنچه در دستهاى ايشانست.

10940 ينبغي لمنعرف الأشرار أن يعتزلهم. سزاوارست از براى كسى كه بشناسد بدان را اين كه كناره كنداز ايشان.

10941 ينبغي لمنعرف الفجّار أن لا يعمل عملهم. سزاوارست از براى كسى كه بشناسد فاسقان را اين كهنكند عمل ايشان را، زيرا هر كه بشناسد ايشان را ظاهر مى‏شود بر او ضعف ايمان وسستى اعتقاد ايشان و سبكى و خوارى ايشان در نظرها بحسب مراتب خود و بدى عاقبتايشان در اكثر بحسب دنيا قطع نظر از آخرت، پس سزاوارست كه نكند عمل ايشان را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  444

و اگر نه او هم مثل ايشان خواهد شد.

10942 ينبغيللعاقل أن يكتسب بماله المحمدة، و يصون نفسه عن المسألة. سزاوارست از براى عاقلاين كه كسب كند بمال خود محمدت، و نگاهدارد نفس خود را از مسألت، يعنى سخاوت وجودى داشته باشد كه مردم بسبب آن محمدت يعنى وصف او بخوبى كنند امّا نه بمرتبهزياد كه خود را محتاج بمسألت يعنى سؤال و طلب سازد، و ممكن است كه «و نگاه دارد»متعلّق بسابق نباشد بلكه بيان امرى ديگر باشد كه سزاوارست از براى عاقل و آن اينباشد كه نگاهدارد نفس خود از سؤال و طلب از مردم و خفّت و خوارى آن.

10943 ينبغي أنتكون أفعال الرّجل أحسن من أقواله، و لا تكون أقواله أحسن من أفعاله. سزاوارست كهبوده باشد كردارهاى مرد نيكوتر از گفتارهاى او، و نبوده باشد گفتارهاى او نيكوتراز كردارهاى او، يعنى هر كارى را كه متعهّد شود و گويد كه چنان و چنان ميكنم هرگاه بكند نيكوتر از آن باشد كه گفته، نه اين كه آنچه گفته نيكوتر باشد از آنچهكرده، يا اين كه آنچه گويد از مواعظ و نصايح مردم خود بهتر از آن كند، نه اين كهآنها بهتر باشد از آنچه خود كند.

10944 ينبغيللعاقل أن يخاطب الجاهل مخاطبة الطّبيب المريض. سزاوارست از براى عاقل اين كه سخنگويد با جاهل سخن گفتن طبيب با بيمار يعنى به آن چه دواى درد جهل او و باعث زوالآن باشد نه اين كه واگذارد او را بحال خود و با او سخنان ديگر گويد يا بر وفق جهلاو سخن گويد كه مؤكّد آن گردد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  445

10945 ينبغي أنيتداوى المرء من أدواء الدّنيا كما يتداوى ذو العلّة و يحتمى من شهواتها و لذّاتهاكما يحتمى المريض. سزاوارست اين كه مداوا كند مرد از دردهاى دنيا چنانكه مداواميكند صاحب علّت، و پرهيز كند از شهوتهاى آن و لذّتهاى آن چنانكه پرهيز ميكندبيمار، مراد به «دردهاى دنيا» دردهاى دوستى آن و خواهش آنست.

10946 ينبغي أنيكون علم الرّجل زائدا على نطقه، و عقله غالبا على لسانه. سزاوارست اين كه بودهباشد دانش مرد زياده بر گويائى او، و زيركى او غالب بر زبان او.

10947 ينبغي أنيكون الرّجل مهيمنا على نفسه، مراقبا قلبه، حافظا لسانه. سزاوارست اين كه بودهباشد مرد گواه بر نفس خود، نگهبان دل خود را، حفظ كننده زبان خود را، و اين فقرهمباركه در بعضى نسخه‏ها نيست .

10948 ينبغيللعاقل أن يحترس من سكر المال و سكر القدرة و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشّبابفانّ لكلّ ذلك رياحا خبيثة تسلب العقل و تستخفّ الوقار. سزاوارست از براى عاقل اينكه نگهدارى كند خود را از مستى مال، و مستى توانائى، و مستى علم، و مستى مدح، ومستى جوانى، پس بدرستى كه از براى همه اينها بادهاى پليد باشد كه زايل كنند عقلرا، و سبك گردانند وقار را، مراد به «مستى‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  446

مدح» مستيى است كه بسبب مدح و ستايش مردم كسى را حاصل مى‏شوددر او، و مراد اينست كه بسبب هر يك از اينها باد نخوت و خودبينى و عجب در اين كسبهم مى‏رسد كه زايل ميكند عقل را، و سبك مى‏گرداند وقار را، مانند كسى كه مستگردد، پس بايد كه عاقل نگهدارى خود كند از مستى آنها. 10949 ينبغي للعاقل أن يكثرمن صحبة العلماء و الأبرار، و يجتنب مقارنة الأشرار و الفجّار. سزاوارست از براىعاقل اين كه بسيار كند صحبت علما و نيكوكاران را، و كناره كند از همراهى بدان وفاسقان.

10950 ينبغي أنيهان مغتنم مودّة الحمقى. سزاوارست اين كه خوار كرده شود غنيمت شمارنده دوستى فرقهاحمقان يعنى كم عقلان.

10951 ينبغي لمنأراد صلاح نفسه و احراز دينه أن يجتنب مخالطة أبناء الدّنيا. سزاوارست از براى كسىكه خواهد صلاح نفس خود را، و جمع كردن دين خود را اين كه كناره كند از آميزش پسراندنيا.

10952 ينبغي لمنعرف نفسه أن لا يفارقه الحذر و النّدم، خوفا أن تزلّ به القدم. سزاوارست از براىكسى كه بشناسد نفس خود را اين كه جدائى نكند از او حذر و پشيمانى، از روى ترس اينكه بلغزد پاى او، مراد به «حذر» انديشه كردنست از بديهاى آن و تدارك كردن آنهابتوبه و أعمال صالحه، و ممكن است كه حذر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  447

از كردن بديها باشد بعد از اين و پشيمانى از آنچه سابق كردهباشد و از روى ترس اين كه اين جدا نشدن از حذر و پشيمانى از راه ترس اين باشد كهمبادا بسبب آنچه كرده يا خواهد كه بكند بلغزد پاى او و بيفتد در هلاكت أخروى.

10953 ينبغي أنيكون التّفاخر بعلىّ الهمم، و الوفاء بالذّمم، و المبالغة فى الكرم، لا ببوالىالرّمم، و رذائل الشّيم. سزاوارست اين كه بوده باشد مفاخرت كردن با يكديگر ببلندهمّتها، و وفا كردن بپيمانها، و مبالغه در كرم نه بكهنه‏هاى استخوانهاى پوسيده ونكوهيده‏هاى خويها، مراد اينست كه چيزى كه قابليّت اين دارد كه كسى مفاخرت كند بآنهمّت و عزم بلندست كه برساند آدمى خود را بآن بشرف و مرتبه بلندى و وفا كردنبعهدها و پيمانها كه بكند، و مبالغه در كرم يعنى جهد كردن و كوتاهى نكردن در آن، ومراد به «كرم» سخاوت وجودست يا گرامى و بلند مرتبه بودن، «نه بكهنه‏هاى استخوانهاىپوسيده» يعنى نه به آن چه شايع است ميانه مردم كه مفاخرت ميكنند ببزرگى پدران وأجداد و انتساب بايشان  كه بمنزله ريسمان كهنه است و مفاخرت ميكنند بخويهاىنكوهيده مثل شدّت غضب و تعدّى و طغيان و بى باكى در قتل و غارت و أمثال آنها.

10954 ينبغيللعاقل اذا علّم أن لا يعنف، و اذا علّم أن لا يأنف. سزاوارست از براى عاقل هر گاهتعليم كند اين كه درشتى نكند، و هر گاه تعليم كرده شود اين كه آن را ننگ و عار خودنداند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  448

حرف ياء بلفظ «يستدلّ»بصيغه مجهول

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف ياء بلفظ «يستدلّ» بصيغه مجهول يعنى دليل گفتهمى‏شود. فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

10955 يستدلّعلى ايمان الرّجل بالتّسليم و لزوم الطّاعة. دليل گفته مى‏شود بر ايمان مرد بتسليمو لازم بودن طاعت، يعنى آنها در هر كه باشد دليل ايمان اوست، و مراد به «تسليم»رضا و خشنوديست به آن چه حقّ تعالى تقدير كرده از براى او در هر باب، و به «لازمبودن طاعت» جدا نشدن از اطاعت و فرمانبردارى اوست تعالى شأنه.

10956 يستدلّعلى عقل الرّجل بالتّحلّى بالعفّة و القناعة. دليل گفته مى‏شود بر عقل مرد بزيوريافتن بعفّت و قناعت يعنى زيور يافتن باينها در هر كه باشد دليل عقل و زيركى اوستو مراد به «عفّت» چنانكه مكرّر مذكور شد باز ايستادن از حرامهاست.

10957 يستدلّعلى عقل كلّ امرى‏ء بما يجرى على لسانه. دليل گفته مى‏شود بر عقل هر مردى به آن چهروان مى‏شود بر زبان او، يعنى سخنان هر كس دليل بر قدر عقل و زيركى او مى‏شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  449

10958 يستدلّعلى الإدبار بأربع، سوء  التّدبير، و قبح  التّبذير، و قلّة  الاعتبار، و كثرةالاعتذار . دليل گفته مى‏شود بر ادبار بچهار چيز، بدى تدبير، و زشتى اسراف، و كمىعبرت گرفتن، و بسيارى مغرور شدن، يعنى هر يك از اينها در كسى كه باشد دليل ادباراو و پشت گردانيدن دولت است از او، يا اين كه جمع شدن هر چهار در كسى دليل آنست ومراد به «زشتى اسراف» اسرافهاى زيادست كه پر زشت است يا هر اسرافى كه زشت است وبنا بر اين بايد كه هر يك دليل نباشد بلكه هر چهار دليل باشد.

10959 يستدلّعلى دين الرّجل بحسن تقواه و صدق ورعه. دليل گفته مى‏شود بر دين مرد بنيكوئى تقواىاو، و راستى ورع او، مراد بتقوى و ورع هر دو پرهيزگاريست، و «راستى ورع» تأكيدنيكوئى تقوى است.

10960 يستدلّعلى شرّ الرّجل بكثرة شرهه و شدّة طمعه. دليل گفته مى‏شود بر بدى مرد ببسيارى غلبهحرص او و سختى طمع او.

10961 يستدلّعلى عقل الرّجل بحسن مقاله، و على طهارة أصله بجميل أفعاله. دليل گفته مى‏شود برعقل و زيركى مرد بنيكوئى گفتار او، و بر پاكى اصل و نژاد او بزيبائى كردارهاى او.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  450

10962 يستدلّعلى نبل الرّجل بقلّة مقاله، و على تفضّله بكثرة احتماله. دليل گفته مى‏شود بر نبلمرد بكمى گفتار او و بر افزونى او ببسيارى احتمال او، چنانچه مكرّر مذكور شد «نبل»بضمّ نون و سكون باء يك نقطه بمعنى تندى فطنت است يا نجابت، و مراد به «احتمال» برخود گرفتن مؤنات و اخراجات و ديون مردم است يا متحمّل شدن بى‏ادبيهاى ايشان.

10963 يستدلّعلى كرم الرّجل بحسن بشره، و بذل برّه. دليل گفته مى‏شود بر كرم مرد بنيكوئى شگفتىاو، و بذل احسان او، مراد بكرم جود و سخاوت است يا گرامى و بلند مرتبه بودن.

10964 يستدلّعلى المحسنين بما يجرى لهم على ألسن الأخبار و حسن الأفعال و جميل السّيرة. دليلگفته مى‏شود بر نيكوكاران به آن چه روان مى‏شود از براى ايشان بر زبانهاى نيكان، ونيكوئى أفعال و زيبائى سيرت، يعنى دليل بر بودن كسى از جمله نيكوكاران اينست كه حقتعالى روان مى‏سازد بر زبان نيكان مدح او و وصف او بخوبى، پس اين دليل است از براىهر كه بشنود اين را از ايشان و هر چند كه خود كار خوبى از او نديده باشد، و همچنينأفعال نيكو دليل آنست و اين ظاهرست، و همچنين سيرت زيبا يعنى طريقت نيكو در سلوكيا بنيّات نيكو.

10965 يستدلّعلى ادبار الدّول بأربع، تضييع  الاصول،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  451

و التمسّك بالغرور، و تقديم الأراذل، و تأخير الأفاضل. دليلگفته مى‏شود بر ادبار دولتها، و پشت گردانيدن آنها بچهار چيز، ضايع كردن اصلها، ودست زدن بغرور، و پيش انداختن اراذل، و پس انداختن افاضل، ممكن است كه دليل اجتماعهر چهار باشد، و ممكن است كه هر يك دليل باشد نهايت دو تاى آخر هر يك ديگرى رالازم دارند پس در تحقيق دليل يكى از سه تا مى‏شود و مراد به «أصلها» يا قواعد وقوانين حسنه است كه ارباب دول سابق گذاشته باشند، و به «ضايع كردن آنها» مخالفتآنها، و يا مردم اصيل و خانواده‏هاى بزرگ، و به «ضايع كردن آنها» بر انداختن آنهاو يا مهمل گذاشتن و كار نفرمودن بايشان، و مراد به «پيش انداختن اراذل و پسانداختن أفاضل» اينست كه مناصب و خدمات بزرگ بمردم دنىّ پست مرتبه داده شود وخدمات خرد بمردم بلند مرتبه كه ايشان بايد كه تابع آن اراذل گردند.

10966 يستدلّعلى المروّة بكثرة الحياء و بذل النّدى و كفّ الأذى. دليل گفته مى‏شود بر مروّت وآدميّت ببسيارى شرم و حيا، و بذل احسان و عطا، و بازداشتن آزار و ايذاء.

10967 يستدلّعلى اللّئيم بسوء الفعل و قبح الخلق و ذميم البخل. دليل گفته مى‏شود بر لئيم ببدىكردار و زشتى خوى و نكوهيده بخيلى، مراد بلئيم در اينجا شخص دنىّ پست مرتبه است ومراد استدلال بر لئيم بودنست، و «نكوهيده بخيلى» يعنى بخيلى زياد كه پر نكوهيده ومذموم است يا اصل بخيلى كه نكوهيده و مذموم است.

10968 يستدلّعلى الايمان بكثرة التّقى، و ملك الشّهوة، و غلبة الهوى.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  452

دليل گفته مى‏شود بر ايمان ببسيارى پرهيزگارى، و مالك بودنشهوت، و غلبه هوى، «مالك بودن شهوت» يعنى آنرا در فرمان خود داشتن مانند مملوك، و«غلبه هوى» يعنى غلبه بر هوا و هوس و اين بمنزله تأكيد مالك بودن شهوتست.

10969 يستدلّعلى فضلك بعملك، و على كرمك ببذلك. دليل گفته مى‏شود بر افزونى مرتبه تو بعمل تو،و بر كرم تو بعطاى تو، مراد بكرم سخاوت است يا شرف و بلندى مرتبه.

10970 يستدلّعلى اليقين بقصر الأمل و اخلاص العمل و الزّهد فى الدّنيا. دليل گفته مى‏شود بريقين بكوتاهى أمل، و خالص گردانيدن عمل، و بى رغبتى در دنيا، يعنى بر يقين كسىبمبدأ و معاد بوجود اين صفات در او.

10971 يستدلّعلى حلم الرّجل بكثرة احتماله و على نبله بكثرة انعامه. دليل گفته مى‏شود بربردبارى مرد ببسيارى احتمال او، و بر نبل او ببسيارى انعام او، مراد به «احتمال»تحمّل كردن آزارها و بى‏ادبيهاى مردم است، و به «نبل» نجابت، يا تندى فطنت، ياافزونى مرتبه.

10972 يستدلّعلى خير كلّ امرء و شرّه و طهارة أصله و خبثه بما يظهر من أفعاله. دليل گفتهمى‏شود بر خوبى هر مردى و بدى او، و پاكى اصل او و پليدى آن به آن چه ظاهر مى‏شوداز كردارهاى او.

10973 يستدلّعلى ما لم يكن بما قد كان.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  453

دليل گفته مى‏شود بر آنچه واقع نبوده به آن چه بتحقيق بوده،ممكن است كه مراد اين باشد كه مى‏توان استدلال كرد به آن چه واقع شده بر آنچه واقعنشده، و استنباط حال آن از آن مى‏توان كرد مثل اين كه اهل سنّت مى‏گويند كه: اگرخلافت بى‏فاصله حقّ آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه مى‏بود چرا در آن وقت سعىنمى‏كرد در آن با آن همه شجاعت كه داشت پس استنباط جواب آن مى‏توان كرد از آنچهسعى فرمودند و بجائى نرسيد باعتبار كثرت دشمنان و معاندان، و بملاحظه آنچه مكرّرمشاهده مى‏شود كه هر چند كسى شجاع باشد با أتباع قليل معارضه با جمع كثيرنمى‏تواند كرد، و هر كه متصدّى آن شد خود را در هلاكت انداخت، و ممكن است كه مراداين باشد كه: استدلال مى‏توان كرد بر أحوال دنيا و بى‏اعتبارى آن بعد از اين نيزبه آن چه واقع شده قبل از اين، و همچنين بر بدى عاقبت ظالمان در هر عصرى به آن چهواقع شده از بدى عاقبت ايشان در أعصار سابقه، و همچنين أمثال و نظاير اينها، واللّه تعالى يعلم.

10974 يستدلّعلى مروّة الرّجل ببثّ المعروف و بذل الاحسان و ترك الامتنان. دليل گفته مى‏شود برمروّت و آدميّت مرد بپراكنده كردن عطا، و بذل احسان، و ترك منّت گذاشتن.

10975 يستدلّعلى عقل الرّجل بكثرة وقاره، و حسن احتماله و على كرم أصله بحسن أفعاله. دليل گفتهمى‏شود بر عقل و زيركى مرد ببسيارى وقار او، و نيكوئى احتمال او، و بر گرامى بودنأصل و نژاد او بنيكوئى كارهاى او، مراد به «نيكوئى احتمال» چنانكه مكرّر مذكور شدمتحمّل شدن مؤنات و إخراجات محتاجان و أداى ديون ايشانست، يا تحمّل درشتيها وبى‏ادبيهاى ايشان، و بنا بر اين بمنزله تأكيد «بسيارى وقار» است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  454

حرف «ياء» بلفظ «يسير»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف «ياء» بلفظ «يسير» كه بمعنى «اندك» است. فرمودهاست آن حضرت عليه السّلام:

10976 يسيرالرّياء شرك. اندك ريا شرك است، «ريا كردن» عبادتيست از براى ديدن كسى و يا شنيدناو، و مراد اينست كه اندك ريائى بمنزله شرك بخداست، زيرا كه شريك كردن كسيست با حقتعالى در عبادت از براى او.

10977 يسيرالظّنّ شكّ. اندك ظنّ شكّ است، پوشيده نيست كه معنى شايع «ظنّ» گمان است يعنىاعتقاد راجحى كه بمرتبه جزم نباشد و صاحب آن احتمال خلاف آن بدهد احتمال مرجوحى، ومعنى شايع «شكّ» اينست كه احتمال هر دو طرف مساوى باشد نزد كسى و هيچ طرفى رارجحانى نباشد در نظر او، و بنا بر اين معنى اين فقره مباركه ظاهر نيست مگر آنكهمراد اين باشد كه در عقايد دينيّه يقين بايد و ظنّ كافى نيست حتّى اين كه ظنّ درآنها بمنزله شكّ در دين است اگر همه ظنّ در اندكى از آنها باشد و باقى بمرتبه يقينرسيده باشد و «ظنّ» بمعنى دروغ و بمعنى تهمت نيز آمده، و بنا بر اين مراد اينمى‏تواند بود كه: اندك دروغ و تهمت زدن شكّ‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  455

در دينست و كسى را كه يقين كامل باشد بآن اصلا راه دروغ و تهمتزدن بخود ندهد و اللّه تعالى يعلم.

10978 يسيرالغيبة إفك. اندك غيبت افك است، «افك» بكسر همزه و سكون فاء بمعنى بهتان آمده وبمعنى دروغ بسيار نيز آمده و بنا بر اين ممكن است كه: مراد اين باشد كه غيبت يعنىبدر است كسى را كه غايبانه او بگويند حكم بهتان يا دروغ بسيار بد دارد و عقاب آنعقاب بهتان يا چنان دروغيست.

10979 يسيرالشّكّ يفسد اليقين. اندك شكّ فاسد ميكند يقين را، معنى شايع شكّ در شرح فقره سابقسابق مذكور شد و گاهى استعمال مى‏شود در مقابل جزم يعنى اين كه جزم بحكمى نباشد واحتمال خلاف برود هر چند احتمال مرجوحى باشد، و بنا بر اوّل ممكن است مراد اينباشد كه در همه عقايد دينيّه جزم بايد و شكّ اگر همه در اندكى از آنها باشد يقينبدين را فاسد كند، و بنا بر دويم مراد اين مى‏تواند بود كه در يقين بايد كه احتمالخلاف بهيچ وجه ندهد چه اگر اندك احتمال خلافى بدهد هر چند بغايت مرجوح باشد آنيقين را فاسد كند و در عقايد دينيّه كه يقين بايد چنان اعتقادى بكار نيايد.

10980 يسيرالدّنيا يفسد الدّين. اندك دنيا فاسد ميكند دين را، ممكن است مراد اين باشد كه هرگاه از ممرّ حرام باشد، يا اين كه گاهى منشأ فساد دين شود.

10981 يسيرالطّمع يفسد كثير الورع. اندك طمع فاسد ميكند بسيار ورع را.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  456

10982 يسيرالحرص يحمل على كثير الطّمع. اندك حرص مى‏دارد بر بسيار طمع، يعنى صاحب خود را برآن مى‏دارد.

10983 يسيرالدّين خير من كثير الدّنيا. اندك دين بهترست از بسيار دنيا.

يسير المعرفة يوجب فساد العمل. اندك معرفت لازم مى‏سازد فسادعمل را، ممكن است مراد به «معرفت» معرفت مردم باشد باين كس و معروف شدن نزد ايشانو مراد اين باشد كه اندك آن فاسد ميكند عمل را و مانع مى‏شود از عمل كامل و دربعضى نسخه‏ها چنين است :

10984 يسيرالمعرفة يوجب الزّهد فى الدّنيا. اندك معرفت لازم مى‏سازد بى رغبتى در دنيا را.

10985 يسيرالهوى يفسد العقل. اندك هوا فاسد ميكند عقل را.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  457

10986 يسيرالأمل يوجب فساد العمل. اندك أمل لازم مى‏سازد فساد عمل را.

و ظاهر صحّت اين نسخه است و اين كه در نسخه‏ها سهوا از «يوجب»تا «يوجب» از قلم افتاده است.

10987 يسير يكفىخير من كثير يطغى. اندكى كه كافى باشد بهترست از بسيارى كه طغيان آورد.

10988 يسيرالدّنيا يكفى، و كثيرها يردى. اندك دنيا كافيست و بسيار آن هلاك ميكند يامى‏اندازد، يعنى در هلاكت يا زيان و خسران.

10989 يسيرالحقّ يدفع كثير الباطل. اندك حقّ دفع ميكند بسيار باطل را.

10990 يسيرالعلم ينفى كثير الجهل. اندك علم نيست ميكند بسيار جهل را.

10991 يسيرالعطاء خير من التّعلّل بالاعتذار. اندك عطا بهترست از مشغول شدن بعذر گفتن، يعنىهر گاه سائل را باندك عطائى روانه توان كرد آن بهترست از اين كه هيچ ندهد و مشغولعذر گفتن شود و قدرى اوقات خود را در آن صرف كند، يا اين كه هر گاه عطاى زيادميسّر نباشد از كمى عطا شرم نبايد كرد و آن را باعث بر منع نبايد نمود ، زيرا كهعطاى كم‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  458

باز بهترست از مشغول شدن بعذر گفتن.

10992 يسيرالتّوبة و الاستغفار يمحّص المعاصى و الاصرار. اندك توبه و استغفار پاك ميكندمعاصى و اصرار بر آنها را.

10993 يسيرالدّنيا خير من كثيرها، و بلغتها أجدر من هلكتها. اندك دنيا بهترست از بسيار آن، وقدرى از آن كه اكتفا توان كرد بآن سزاوارترست از قدرى از آن كه باعث هلاكت شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  459

حرف ياء بلفظ ياء ندا

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت أمير المؤمنين علىّبن أبى طالب عليه السّلام در حرف ياء بلفظ ياء ندا كه موضوع است از براى خواندنكسى و طلب رو آوردن او از براى استماع سخنى يا مطلبى ديگر. فرموده است آن حضرتعليه السّلام:

10994 يا أسرىالرّغبة أقصروا، فانّ المعرّج على الدّنيا لا يروعه منها الّا صريف أنياب الحدثان.اى اسيران رغبت در دنيا كوتاه كنيد، پس بدرستى كه ايستادگى كننده بر آن نمى‏ترسانداو را از آن مگر آواز دندانهاى نيش حادثه، يعنى آوازى كه در وقت در هم شكستندندانهاى نيش حادثه او را بگوش او رسد.

10995 يا أهلالمعروف و الاحسان لا تمنّوا باحسانكم، فانّ الاحسان و المعروف يبطله قبحالامتنان. اى اهل معروف و احسان منّت مگذاريد بسبب احسان خود، پس بدرستى كه احسانو معروف باطل ميكند آن را زشتى منّت گذاشتن، «معروف» نيز بمعنى «احسانست».

10996 يا عبداللَّه لا تعجل فى عيب عبد بذنبه فلعلّه مغفور له،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  460

و لا تأمن على نفسك صغير معصية فلعلّك معذّب عليها. اى بندهخدا شتاب مكن در عيب كردن بنده بسبب گناه او، پس بسا باشد كه آن آمرزيده شده باشداز براى او، و ايمن مباش بر نفس خود از كوچك معصيتى، پس بسا باشد كه تو عذاب كردهشده باشى بر آن، مراد اينست كه گناه خرد را نيز سهل بايد شمرد و ايمن نبايد بود ازآن، بسا باشد كه آدمى معذّب گردد بسبب گناه خردى.

10997 يا ابنآدم اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك نعمه فاحذره و حصّن النّعم بشكرها. اى پسرآدم هر گاه ببينى خداى سبحانه را كه پى در پى ميكند بر تو نعمتهاى خود را پس حذركن از آن، و نگهدارى كن نعمتها را بشكر آنها، مراد اينست كه بپياپى آمدن نعمتهاىخدا بى فاصله بلائى و مصيبتى مغرور نبايد شد بلكه حذر بايد كرد از آن، بسا باشد كهآن استدراج باشد چنانكه مكرّر مذكور شد پس بايد كه پناه برد بخدا از آن بتضرّع وزارى و خيرات و مبرّات، و «نگهدارى كن» حكم ديگرست در مطلق نعمتها باين كه نگهدارىآنها بشكر بايد كرد كه كفران نعمت باعث زوال آن مى‏شود، و در بعضى نسخه‏ها «تتايع»بياى دو نقطه زير پيش از عين است و بنا بر اين ظاهر اينست كه «نعمه» بضمّ ميمخوانده شود و ترجمه اين باشد كه: هر گاه ببينى خداى سبحانه را كه شتاب ميكند بر تونعمتهاى او، يا شتاب كرده بر تو نعمتهاى او، پس حذر كن از آن و «تتايع» اگر چهاستعمال نمى‏شود مگر در شرّ نهايت چون بيم شريّت آن هست استعمال آن مى‏تواند بودكه جهت اشاره بآن باشد.

پوشيده نماند كه مى‏تواند بود كه «تتايع» بفتح تاء و ضمّ عينخوانده شود بصيغه مضارع از باب تفاعل بحذف يك تا يا بفتح عين تا صيغه ماضى باشد ازهمان باب ليكن وجه اوّل ظاهرترست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  461

10998 يا دنيايا دنيا اليك عنّى، ابى تعرّضت أم الىّ تشوّقت ، لا حان حينك، غرىّ غيرى لا حاجةلى فيك، قد طلّقتك ثلاثا لا رجعة لى فيها، فعيشك قصير، و خطرك يسير، و أملك حقير،آه من قلّة الزّاد، و طول الطّريق، و بعد السّفر، و عظم المورد. اى دنيا اى دنيادور شو از من، آيا مرا فرا پيش آمده يا بسوى من مشتاق شده، نزديك نيست وقت تو،فريب ده غير مرا، نيست حاجتى مرا بسوى تو، بتحقيق كه طلاق داده‏ام من ترا سه مرتبهكه نيست رجوعى مرا در آنها، پس عيش تو كوتاه است، و قدر تو اندكست، و اميد تو كوچكاست، آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر  و بزرگى جائى كه بايد وارد شد، تشبيهشده دنيا بزنى كه فريب دهد آدمى را كه او را تزويج نمايد چنانكه شايع است و اينسخنان با او از براى استماع مردم است و اين كه حال آن بر ايشان ظاهر شود وخواستگارى آن ننمايند، «و آيا مرا فرا پيش آمده» يا «بسوى من مشتاق شده»استفهاميست از براى تعجّب از اينها و اظهار اين كه اينها اراده‏هائيست باطل نسبتبمن چه من كسى نيستم كه رغبت در تو كنم و خواستگارى تو نمايم، و «نزديك نيست وقتتو» يعنى وقت وصل من و تو أمرى نيست كه نزديك باشد خيال دوريست كه كرده، و ممكناست كه جمله دعائى باشد و ترجمه اين باشد كه: نزديك مباد وقت وصل تو نسبت بمن يانسبت بكسى، و «فريب ده غير مرا» يعنى من كسى نيستم كه فريب تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  462

خورم اگر خواهى فريب دهى ديگرى را مى‏توانى فريب داد، و چونزنى را كه سه طلاق دادند بعد از طلاق سيّم حرام مى‏شود و رجوع در آن نمى‏توان كردمگر اين كه شوهر ديگر بكند و بعد از آن از او طلاق بگيرد و بعقد تازه بعقد اوّلىدر آيد فرموده‏اند كه: تو نسبت بمن چنينى و بمنزله زنى كه سه مرتبه طلاق گفته شدهباشد و ديگر رجوع در آن طلاق نتوان كرد، و بعد از آن وجه بى‏رغبتى در آنرافرموده‏اند باين كه: عيش و زندگانى در آن كوتاهست، و قدر و شأن آن اندك، و اميدبآن كوچك و حقير، پس أهليّت اين ندارد كه كسى رغبت در آن نمايد و تتمّه كلام اظهارحسرتست بر حال آدمى و بى‏فكرى او و كمى توشه او از براى سفر آخرت چنين راه دراز وسفر دورى، و بزرگى شأن و خطر جايى كه آخر بايد وارد شد كه عرصه قيامت باشد.

10999 يا عبيدالدّنيا و العاملين لها اذا كنتم فى النّهار تبيعون و تشترونّ، و فى اللّيل علىفروشكم تتقلّبون و تنامون، و فيما بين ذلك عن الآخرة تغفلون، و بالعمل تسوّفون،فمتى تفكّرون فى الارشاد، و تقدّمون الزّاد، و متى تهتمّون بأمر المعاد. اى بندگاندنيا و كار كنندگان از براى آن هر گاه بوده باشيد شما در روز چنين كه بفروشيد وبخريد، و در شب بر فراشهاى خود بغلطيد و بخوابيد، و در ميانه اين هر يك از آخرتغافل باشيد و عمل را پس اندازيد، پس چه وقت فكر مى‏كنيد در ارشاد و پيش مى‏اندازيدتوشه و چه وقت اهتمام مى‏كنيد بكار معاد، مراد به «ارشاد» رسانيدن خودست براه راستدرست، و مى‏تواند بود كه «ارشاد» از اشتباه نويسندگان نسخه‏ها ناشى شده باشد و اصلآن «ارتياد» باشد از مادّه «رود» از باب افتعال پس معنى چنين خواهد بود كه: پس چهوقت فكر مى‏كنيد در طلبيدن منزل براى خود يعنى كى بفكر منزل درست كردن در سراىآخرت مى‏افتيد و اين معنى‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  463

مناسب‏تر با مقام است، و مراد به «معاد» روز بازگشت است.

11000 يا أيّهاالنَّاس الى كم توعظون و لا تتّعظون فكم قد و عظكم الواعظون و حذّركم المحذّرون وزجركم الزّاجرون و بلّغكم العالمون و على سبيل النّجاة دلّكم الأنبياء و المرسلونو أقاموا عليكم الحجّة و أوضحوا لكم المحجّة، فبادروا العمل، و اغتنموا المهل،فانّ اليوم عمل و لا حساب  و غدا حساب و لا عمل ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ. اى مردمان تا چند پند داده شويد و پند نگيريد پس بسا كهبتحقيق پند داده‏اند شما را پند دهندگان، و ترسانيده‏اند شما را ترسانندگان، و منعكرده‏اند شما را منع كنندگان، و رسانيده‏اند بشما عالمان (يعنى حقّ را و آنچه رابايد رسانيد از مواعظ و نصايح) و بر راه رستگارى راه نموده‏اند شما را پيغمبران ورسولان، و بر پا داشته‏اند بر شما حجّت، و واضح كرده‏اند از براى شما جادّه راهرا، پس پيشى گيريد بعمل و غنيمت شماريد مهلت را، پس بدرستى كه امروز عمل است ونيست حسابى، و فردا حسابست و نيست عملى، و بزودى خواهند دانست آنانكه ستم كرده‏اندكه بچه محلّ بازگشتى بازگشت خواهند كرد «و سيعلم، تا آخر» آيه كريمه است كه آنحضرت صلوات اللَّه و سلامه عليه در آخر كلام خود بمناسبت آورده‏اند.

11001 يا أيّهاالنَّاس ازهدوا فى الدّنيا، فانّ عيشها قصير، و خيرها يسير، و إنّها لدار شخوص، ومحلّة تنغيص، و إنّها لتدنى الآجال.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  464

تقطع الآمال، ألا و هىالمتصّدية العنون، و الجامحة الحرون، و المانية الخئون. اى مردمان بى‏رغبت شويد دردنيا، پس بدرستى كه زندگانى آن كوتاه است، و خير آن اندك، و بدرستى كه هر آينهسراى رفتن و گذر كردنست، و جايگاه مكدّر ساختنست، و بدرستى كه آن نزديك مى‏سازدأجلها را، و قطع ميكند أملها را، آگاه باشيد و آن فرا پيش آينده است ظاهر شوندهپيش روى، و سركشيست گهيگر  و تقدير كننده‏ايست خيانت كننده. «جايگاه مكدّر ساختنست»يعنى جايگاهيست كه همواره آدمى را مكدّر مى‏سازد و عيش در آن صاف نمى‏باشد از غمهاو ألمها، و «آن فرا پيش آينده است» يعنى پيش آدمى مى‏آيد، و «ظاهر مى‏شود پيش روىاو و رغبت مى‏فرمايد از راهها بجانب خود، «سركشيست گهگير» يعنى بمنزله اسب سركشىاست كه رام نمى‏توان كرد آنرا چون سخت كنند زجر آنرا بايستد و نرود، و «تقديركننده است» يعنى از براى مردم تقديرها و وعده‏ها ميكند كه چنين و چنان ميكنم ازبراى شما امّا خيانت كننده است و وفا نمى‏كند به آنها.

11002 يا أباذرّإنّك إن غضبت للَّه فارج من غضبت له، إنّ القوم خافوك على دنياهم و خفتهم علىدينك، فاترك فى أيديهم ما خافوك‏

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  465

عليه، و اهرب منهم بما خفتهم عليه، فما أحوجهم الى ما منعتهم،و ما أغناك عمَّا منعوك، و لو أنّ السّماوات و الأرض كانتا على عبد رتقا ثم اتّقىاللَّه لجعل له منهما مخرجا، فلا يونسنّك الّا الحقّ، و لا يوحشنّك إلّا الباطل،فلو قبلت دنياهم لأحبّوك، و لو قرضت منها لأمنوك. اين كلاميست كه آن حضرت صلواتاللَّه و سلامه عليه فرموده‏اند بأبى‏ذرّ غفارى رضى اللَّه عنه كه از أكابر صحابهرسول خداست صلّى اللَّه عليه و آله، و فضايل او ميانه همه اهل اسلام مشهور ومعروفست، و از آن جمله حديث مستفيضى است كه آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله فرمودهكه : بر نداشته زمين و سايه نينداخته آسمان بر صاحب زبانى راستگوتر از ابى‏ذرّ، وچون او أعمال قبيحه عثمان را كه مى‏ديد منع ميكرد او را و درشتى ميكرد با او،عثمان با او بد شد، تا اين كه آخر غضب كرد بر او و او را اخراج فرمود از مدينهمشرّفه، و در وقت بيرون رفتن او آن حضرت صلوات اللَّه و سلامه عليه مشايعت فرموداو را و اين سخنان را باو فرمودند و ترجمه آن اينست كه: اى اباذرّ اگر غضب كردهشده بر تو از براى خدا يعنى غضب كرده‏اند بر تو بسبب سخنانى كه تو گفته از براىخدا و از روى ديندارى پس اميد دار آن كسى را كه غضب كرده شده از براى او يعنى پروامكن از آن غضب و اميدوار باش بخدا كه او تلافى آن خواهد كرد و انتقام ترا از آنكهغضب كرده خواهد كشيد، و ممكن است كه «غضبت» بصيغه معلوم خوانده شود و ترجمه اينباشد كه: اگر خشمناك شده تو از براى خدا، و مراد خشمناكى او باشد در اوقاتى كه منععثمان مى‏كرده و درشتى مى‏كرده با او بسبب آن، پس اميد دار آنكه را غضب كرده ازبراى او يعنى پروا مكن از ايذا و آزارى كه رسانيدند بتو بسبب آن خشم تو، و غمگين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  466

مباش از آنها حقّ تعالى تلافى آنها خواهد كرد و انتقام تراخواهد كشيد، و در نهج البلاغه «إنّك» و «غضبت» بى كلمه «إن» است و بنا بر اين ترجمهاينست كه: اى ابوذرّ بدرستيى كه تو غضب كرده شده از براى خدا يا خشمناك گرديده ازبراى خدا و اين ظاهرترست، زيرا كه معلوم است كه خشمناكى او از براى خدا بوده، وهمچنين اين كه غضب عثمان بر او از براى سخنانى بوده كه او از براى خدا مى‏گفته وتتمّه كلام نيز صريح است در اين پس لفظ «ان» كه ظاهر در شكّ و تردّد در آنست مناسبنيست، بعد از آن فرموده‏اند كه: «اين قوم» يعنى عثمان و اتباع او «ترسيدند از توبر دنياى خود» يعنى ترسيدند كه از سخنان تو ضررى بدنياى ايشان برسد، و تزلزلى دردولت ايشان پديد آيد، و «تو ترسيدى از ايشان بر دين خود» يعنى منع ايشان مى‏كردى وموافقت نمى‏كردى با ايشان از ترس اين كه مبادا اگر چنين نكنى ضرر بدين تو داشتهباشد «پس واگذار در دست ايشان آنچه را ترس داشتند از تو بر آن» يعنى دنياى ايشانرا و «بگريز از ايشان با آنچه ترس داشتى از ايشان بر آن» يعنى با دين خود، بعد ازآن از روى تعجّب فرموده‏اند: «پس چه محتاجند ايشان بسوى آنچه منع كرده تو ايشانرا، و چه بى‏نيازى تو از آنچه منع كردند ايشان ترا» يعنى در اين معامله زيان وخسرانى بتو نمى‏رسد بلكه زيان و خسران آن از براى ايشانست زيرا كه ايشان بغايتمحتاجند بدين كه تو منع كردى از ايشان يعنى نفروختى بايشان و از براى خاطر ايشاندست بر نداشتى از آن، و تو بغايت بى‏نيازى از دنيا كه ايشان منع كردند ترا از آن،پس ايشان چون چيز خسيسى را كه حاجتى نبود ترا بآن خود برداشتند و منع كردند از تو،و تو چيز شريفى را كه ايشان و همه كس كمال احتياج دارند بآن نگاهداشتى از براى خودو ايشان محروم ماندند از آن، و ظاهرست كه در اين سودا ضرر و زيان با ايشانست نه باتو، و بعد از آن فرموده‏اند كه: «و اگر اين كه آسمانها و زمين بوده باشند بر بندهبهم آمده» يعنى ملتئم شوند بيكديگر و بنده در ميان آنها بماند بعنوانى كه نتوانداز جاى خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص  467

حركت كند «بعد از آن پرهيزگارى نمايد خدا را هر آينه بگرداندخدا از براى او بدر شدى از آنها» و غرض اينست كه هر چند كسى در كمال شدّت و سختىافتد چون تقوى و پرهيزگارى آورد حق تعالى بگرداند از براى او بدر شدى از آن، بعداز آن فرموده‏اند كه: هر گاه پرهيزگارى چنين است «پس انس نفرمايد زينهار ترا مگرحقّ، و رم ندهد زينهار ترا مگر باطل» چه اين تمام حقيقت پرهيزگاريست بعد از آنفرموده‏اند كه: «پس اگر قبول مى‏كردى دنياى ايشان را هر آينه دوست مى‏داشتند ترا،و اگر مى‏بريدى از دنيا هر آينه ايمن مى‏شدند از تو» يعنى اگر تو نيز مانند ايشانمى‏بريدى پاره از دنيا را از دنيا براى خود و شريك مى‏شدى با ايشان در دنيا دارىهر آينه ايمن مى‏شدند از تو و ترسى نداشتند و ايذا و آزار تو نمى‏كردند.

11003 يا أهلالغرور ما ألهجكم بدار خيرها زهيد، و شرّها عتيد، و نعيمها مسلوب، و مسالمهامحروب، و مالكها مملوك، و تراثها متروك. اى اهل غرور چه چيز حريص كرده شما رابسرائى كه خير آن كم است، و شرّ آن آماده است، و نعمت آن مسلوبست، و آشتى كننده باآن محروب، و مالك آن مملوكست، و ميراث آن متروك، مراد به «أهل غرور» جمعى‏اند كهمغرور بدنيا شده‏اند و فريب آن را خورده‏اند، و غرض نشنيع ايشانست و اين كه چيزىنيست كه باعث حرص بر آن و ولوع بآن شود، با وجود آنچه از صفات آن مشاهده مى‏شود پسچه چيز منشأ حرص و ولوع شما شده، و «نعمت آن مسلوبست» يعنى ربوده شده است ياباعتبار اين كه بزودى ربوده خواهد شد، و يا باعتبار اين كه در حقيقت نعمتى نيست درآن، و نعمتهاى خسيسه آن چندان آميخته بتعبها و المهاست كه با وجود آنها آنها رانعمت نمى‏توان شمرد، و «محروب» كسى را گويند كه مال او ربوده شده باشد و برهنه وبى‏چيز مانده باشد، و مراد بر قياس سابق اينست‏

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation