نه تنها غريزه شهوت جنسى ، بلكه قدرت كشش تمام غرايز در وجود آدمى به مراتبقوى تر از قدرت وجدان اخلاقى و عقل است . آدمى درحال عادى ، در موقعى كه تحت تاءثير غرايز نيست ، نداى وجدان وعقل را به خوبى مى شنود و خير و شر خود را تشخيص مى دهد، ولى در مواقعى كه غرايزتحريك مى شوند و طغيان مى كنند، در موقعى كه شهوت و غضب به جنش مى آيند وفعاليت آتشين خود را آغاز مى نمايند، سراسر وجود آدمى ميدان تاخت و تاز آنها مى شود.در آن موقع تمايلات عقلى و اخلاقى لگدكوب مى گردند و نداى حيات بخش و مصلحتآميز آنها به گوش نمى رسد.
ميل ها همچون سگان خفته اند
|
اندر ايشان خير و شر بنهفته اند
|
چون كه قدرت نيست خفتند آن رده
|
همچو هيزم پاره ها و تن زده
|
تا كه مردارى درآيد در ميان
|
چون در آن كوچه خرى مردار شد
|
حرص هاى رفته اندر كتم غيب
|
تاختن آورد و سر بر زد ز جيب
|
مو به موى هر سگى دندان شده
|
وز براى حيله دم جنبان شده
|
صد چنين سگ اندر اين تن خفته اند
|
چون شكارى نيستشان بنهفته اند
|
مشكل بزرگى كه در زمينه ارضاى تمايلات بر سر راه فرزندان بشر، به خصوصنسل جوان ، وجود دارد و همواره سعادت آنها را تهديد مى كند، تضادى است كه بين خواهشهاى درونى انسان است .
تمايلات گوناگونى كه در نهاد آدمى وجود دارد با هم ناسازگار و ضد يكديگرند،راضى كردن بى حساب و نامحدود هر يك از آن تمايلات ، مستلزم سركوب كردنتمايل ديگرى است ، و بدون ترديد، اين عمل اثر نامطلوبى در سعادت و خوشبختى بشردارد.
(قال على عليه السلام : لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هى اعجب مافيه و ذلكالقلب و له مواد من الحكمة و اضداد من خلافها فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج بهالطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص و ان ملكه الياءس قتله الاسف و ان عرض لهالغضب اشتد به الغيظ و ان اسعده الرضا نسى التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر وان اتسع له الاءمن استلبته العزة و ان اصابته مصيبة فضحه الجزع و ان افاد مالا اطغاهالغنى و ان عضته الفاقة شغله البلا و ان جهده الجوع قعدت به الضعف و ان افرط بهالشبع كظته البطنة فكل تقصير به مضر وكل افراط له مفسد.(371) )
افراط و تفريط زيان آور
على عليه السلام درباره قلب آدمى ، كه خلقتى بس عجيب و شگفت آور دارد، فرموده است :در اين كانون تمايلات عاطفى ، مجموعه اى از خواهش هاى حكيمانه و تمايلاتى ضد آنهاگرد آمده است . اگر اميدوار شود، تمناى طمع خوارش مى سازد. اگرميل به آز و طمع در ضميرش جنبش كند، خواهش حرص تباهش مى نمايد. اگر نااميد گردد،اندوه و غم او را مى كشد. اگر حالت غضب بر وى دست دهد، به شدت خشمگين مى گردد.اگر خشنود شود، خوددارى هاى لازم را فراموش مى كند. اگر دچار خوف و هراس شود، درجست و جوى راه نجات ، حيرت زده و مبهوت مى گردد. اگر در امنيت و گشايش قرار گيرد،غفلت و نادانى آن را از كفش مى ربايد. اگر به مصيبتى دچار شود، بى تابى رسوايشمى كند. اگر مالى به دست آورد، توانگرى به طغيانش وامى دارد. اگر فقر و تهىدستى آزارش دهد، گرفتار بلا مى شود. اگر گرسنگى بر او فشار آورد، ناتوانىزمين گيرش مى كند. اگر در خوردن زياده روى كند، فشار شكم ناراحتش مى سازد. پس هر كوتاهى و كندروى در تمايلات ، براى بشر زيان آور است ، و هر افراط و تندروىنيز مايه فساد و تباهى است
تعديل تمايلات
تنها وسيله اى كه مى تواند تضاد تمايلات را از ميان بردارد و هر يك از خواهش هاىطبعى بشر را در جاى خود، با اندازه گيرى صحيح ، ارضا نمايد،تعديل تمايلات و محدود كردن تمنيات درونى است .
بزرگ ترين پرتگاهى كه در راه زندگى جوانان وجود دارد و اغلب باعث سقوط آنان مىشود، تندروى در اعمال بعضى از غرايز و ارضاى پاره اى از خواهش هاى نفسانى است .هدف برنامه هاى پر ارزش دينى و علمى در تربيت جوانان اين است كه آنان را دراعمال تمايلاتشان هدايت كنند و از افراط و تفريطى كه باعث سقوط و تباهى است ، بركنارشان نگاه دارند.
مسئله اجتناب از هوى پرستى و تعديل خواهش هاى نفسانى ، نه تنها يك وظيفه قطعى اسلاماست ، بلكه لزوم محدود نمودن تمايلات درونى ، از جهات عقلى ، علمى ، تربيتى ،اخلاقى ، بهداشتى ، اجتماعى و خلاصه از نظر ضرورت زندگى ، يكاصل قطعى و غير قابل تخلف است .
چشم پوشى از خواهش هاى ناروا
آدمى براى نيل به يك زندگى سالم و مرفه ناچار است از خواهش هاى نارواى خويش چشمبپوشد و از اعمال غير انسانى اجتناب نمايد. بشر هرگز نمى تواند با لجام گسيختگىتمايلات و آزادى بى قيد و شرط خواهش هاى نفسانى ، به حيات فردى و اجتماعى خودادامه دهد و موجبات فلاح و رستگارى خويش را فراهم آورد.
(قال على عليه السلام : لو كنا لانرجو جنة و لانخشى نارا و لا ثوابا و لاعقابالكان ينبغى لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مماتدل على سبيل النجاح .(372) )
طلب سجاياى اخلاقى
على عليه السلام فرموده است : اگر به فرض ، اميدى به بهشت و ترسى از دوزخنداشته باشيم ، اگر فرضا قواب و عقابى در قيامت نباشد، باز هم لازم است از خود،مكارم اخلاقى و سجاياى انسانى را مطالبه نماييم ، زيرا فرا گرفتن صفات پسنديده وبه كار بستن آن ها از عوامل مؤ ثر رستگارى است و در زندگى بشر مايه اصلىخوشبختى و سعادت است .
براى آن كه جوانان به لزوم تعديل تمايلات نفسانى بيشتر متوجه گردند و ازضرورت آن در شئون مختلف زندگانى بهتر آگاه شوند، چند مورد را به اختصار يادآورمى شوم .
يكى از وظايف مهم آقايان اطبا، در برنامه هاى درمانى ،تعديل تمايلات بيمار است . مريض از يك طرف خواستار سلامت و بهبودى و از طرفديگر مايل به خوردن غذاهاى گوناگون است . بيمار اگر بخواهدتمايل خود را در خوردن غذاها آزادانه و بدون قيد و شرط ارضا نمايد و هر چهميل دارد بخورد، منافى با تمايل به بهبودى است ، زيرا بعضى از غذاها براى وى مضراست و باعث تشديد مرضش مى شود.
تعديل تمايل بيمار
پزشك دانا با بررسى دقيق ، تمايل غذا را در بيمارتعديل مى كند و با محاسبه صحيح ، بععضى از آن ها را اجازه مى دهد و بعضى را منع مىنمايد. طبيب با اين عمل ، از طرفى تمايل به غذا را با اندازه گيرى صحيح ارضا نمودهو از طرف ديگر، تمايل به بهبودى را نيز مورد توجه قرار داده است . به علاوه ،تضادى كه در بين تمايل به غذا و خواهش بهبودى وجود داشت ، با دستور خود برطرفنموده است .
يكى از وظايف قانونگزاران عادل در حفظ حقوق و حدود و ايجادعدل اجتماعى ، تعديل تمايلات مردم است . هر انسانى از يك طرفمايل است آزاد باشد و از طرف ديگر خواهان آرامش و امنيت است . اگر مردم بخواهندتمايل به آزادى را بدون قيد و شرط ارضا نمايند و هر كس به هر كارى كهمايل است ، دست بزند، بايد از خواهش امنيت چشم بپوشند وتمايل به آرامش خاطر را سركوب كنند. زيرا آزادى مطلق با امنيت سازگار نيست و موجبهرج و مرج است .
توازن آزادى و امنيت
قانونگزار عادل ، با محاسبه صحيح ، تمايل به آزادى راتعديل مى كند و خواهش آزادى فردى را تا جايى اجازه مى دهد كه منافى با امنيت اجتماعى ومزاحم آزادى غير نباشد. در نتيجه ، از يك طرفتمايل به آزادى با اندازه گيرى ارضا شده و از طرف ديگر،تمايل به امنيت نيز جامه عمل پوشيده است ، به علاوه ، تضادى كه بين اين دو خواهش وجودداشت از ميان رفته است .
خواهش لذت و سلامت
يكى از راهنمايى هاى عقل تعديل تمايلات است . آدمى از يك طرفميل دارد از همه لذايد زندگى بهره مند شود و از طرف ديگرمايل است سالم و نيرومند باشد. بعضى از لذايذ مانند نشئه هروئين و لذت نوشابه هاىالكلى ، منافى با تمايل به سلامت و نيرومندى است . در چنين مواردىعقل براى تعديل خواهش لذت مداخله مى كند. لذايذ مفيد يالااقل غير مضر را اجازه مى دهد و آدمى را از لذايذ برحذر مى دارد، و با اين راهنمايى ، ازطرف تمايل به لذت را با اندازه صحيح ارضا مى كند و از طرف ديگر، عملاتمايل به سلامت را مورد توجه قرار مى دهد. به علاوه بر تحديد لذت ، تضاد آن دو رامرتفع مى سازد.
در اين سه مورد، لزوم تعديل تمايلات ، از نظر درمانى و بهداشتى و اجتماعى و عقلىبه خوبى واضح است . در ساير شئون زندگى نيز تحديد خواهش هاى نفسانى ضرورتقطعى دارد و بدون آن زندگى سالم و صحيح فردى و اجتماعى ميسر نخواهد بود.
ميل جوان به پاكى و شرافت
يكى از تمايلاتى كه در نهاد نسل جوان وجود دارد، خواهش سجاياى اخلاقى و صفاتانسانى است . جوان به فطرت طبيعى خود مايل است انسان واقعى باشد.مايل است به پاكى و شرافت زندگى كند و از سعاد حقيقى برخوردار گردد. بدونترديد، ارضاى اين خواهش انسانى و نيل به اين هدف نورانى وقتى ميسر است كه آدمى ازگناه و ناپاكى اجتناب كند و خواهش هاى ضد انسانى را سركوب نمايد.
(قال على عليه السلام : من احب المكارم اجتنب المحارم .(373) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه مكارم اخلاقى و سجاياى انسانى را دوست دارد،بايد از گناه و نادرستى بپرهيزد. زيرا مكارم اخلاق با گناهكارى و عصيان ناسازگاراست .
آيين مقدس اسلام مى خواهد جامعه بشر را به راه رستگارى و سعادت حقيقى هدايت كند و آنانرا انسان واقعى بسازد. هدف پيشواى عالى قدر اسلام اين است كه درظل تعاليم الهى ، تمايلات نفسانى و خواهش هاى درونى بشر راتعديل نمايد و همه آن ها را با اندازه گيرى صحيح و در حدود مصلحت ارضا كند.
(قالرسول الله صلى الله عليه و آله : يا عباد الله انتم كالمرضى و رب العالمين كالطبيبفصلاح المرضى فيما يعلم الطبيب و تدبيره به لا فيما يشتهيه المريض و يقترحها الافسلموا لله امره تكونوا من الفائزين .(374) )
رسول اكرم فرموده است : اى بندگان خدا، شما مانند بيمارانيد و پروردگار جهان مانندطبيب . خير و صلاح بيماران در چيزهايى است كه طبيب مى داند و به كار مى برد، نه در آنچيزهايى كه بيماران به آن ها رغبت دارند و بى حساب نسبت به آنها ابرازتمايل مى كنند. تسليم امر الهى باشيد تا در صف رستگاران در آييد.
ضرورت تعديل خواهش ها
همان طور كه بيمار براى بهبود خود بايد از دستور پزشك اطاعت نمايد و خواهش غذا رااندازه گيرى كند. همان طور كه آدمى براى حفظ امنيت بايد از قانون اطاعت نمايد و خواهشآزادى را محدود كند، همان طور كه انسان براى حفظ سلامت و نيرومندى خويش بايد ازعقل پيروى كند و از لذت هاى مضر و خطرناك چشم بپوشد، همچنين ، تمام افراد بشربراى نيل به كمالات معنوى و صفات عاليه انسانى بايد از تعاليم الهى پيروى كنند وبه تمايلاتى كه منشاء ناپاكى و گناه است ، پشت پا بزنند.
غريزه حب ذات ، تمايل به شهوت جنسى ، انگيزه انتقامجويى ، خواهش مال و ثروت ، تمناى قدرت و مقام ، خواهش آزادى و حريت ،ميل به احراز استقلال و شخصيت و همچنين ساير تمايلاتى كه در نهاد بشر وجود دارند،همه بايد تعديل شوند. همه بايد با اندازه گيرى و دور از افراط و تفريطاعمال گردند، و براى از بين رفتن تضاد تمايلات ، لازم است هر خواهشى به قدرىارضا شود كه باعث سركوبى ساير تمايلات نشود و منافى با سعادت و رستگارىآدمى نباشد.
ارضاى همه تمايلات
براى آن كه جوانان به وضع درونى خود واقف شوند و از تضاد خواهش هاى نفسانىخويش آگاه گردند، براى آن كه ضرورت تعديل تمايلات نفسانى را احساس كنند و عملااز برنامه هاى تربيتى اسلام پيروى نمايند، موضوع غريزه جنسى را به اختصار موردبحث قرار مى دهم و توجه جوانان را به پاره اى از خطراتى كه ممكن است از اين رهگذردامنگيرشان شود، جلب مى نمايم . البته وضع ساير غرايز، از مقايسه با غريزه جنسىنيز روشن مى شود.
اعمال شهوت در حدود مصلحت
غريزه شهوت و خواهش لذت جنسى يكى از نيرومندترين تمايلاتى است كه به قضاىحكيمانه الهى در بشر آفريده شده است . اگر اين خواهش سوزان به درستىتعديل شود و با اندازه گيرى صحيح ، در جاى خود ارضا گردد، مايه مطبوع ترين لذتو باعث حفظ نوع بشر است . بر عكس ، اگر با خودسرى و لجام گسيختگى طغيان نمايد واز حدود مصلحت تجاوز كند، مفاسد عظيم و غيرقابل جبرانى به بار مى آورد و مى تواند منشاء بدبختى و سقوط بشر گردد.
اگر غريزه جنسى محدود گردد و در جاى خود به كار برده شود، با ساير تمايلاتانسانى اختلاف و تضادى نخواهد داشت و جوانان مى توانند بااعمال غريزه جنسى ، ساير تمايلات طبيعى و خواهش هاى فطرى خود را نيز ارضا كنند.ولى در جايى كه غريزه جنسى تعديل نشده باشد و جوانان بخواهند آن را آزادانه و بههر صورتى كه مايل باشند، اعمال نمايند، ناسازگارى و تضاد تمايلات شروع مىشود. نظر به اين كه غريزه جنسى و انگيزه شهوت از ساير تمايلات آدمى قوى تراست . قهرا اين نبرد به پيروزى شهوت و شكست ساير خواهش هاى فطرى و انسانىپايان مى پذيرد.
خواهش سجاياى اخلاقى
جوانان ، به فطرت انسانى خود، مايل به راستى و درستى ، بهعدل و انصاف ، به اداى امانت و وفاى به عهد هستند. سرچشمه اين خواهش هاى پاك وانسانى ، وجدان اخلاقى و الهام الهى است . خداوند در نهاد انسان اين تمايلات مقدس راآفريده است كه افراد بشر از آن ها پيروى كنند و زندگى خويش را بر اساس آن صفاتحميده استوار نمايند تا در نتيجه يك انسان واقعى شوند و به مدارجكمال و سعادت نايل گردند.
سركوبى تمايلات انسانى
موقعى كه شهوت تعديل نشده و خودسر، در مزاج جوان طغيان مى كند و كشش هاى جنسى اورا به جنبش و كوشش وا مى دارد، وجدان اخلاقى و تمايلات انسانى در ضميرش سركوبمى شوند و در راه رسيدن به مقصود و ارضاى خواهش لذت ، ممكن است به دروغ و تهمت ،به خيانت در امانت ، به عهدشكنى و جنايت ، و خلاصه به همه ناپاكى ها و گناهان ضدانسانى دست بزند و براى ارضاى شهوت جنسى و لذت زودگذر، بناى فضيلت وسعادت ابدى خويش را ويران سازد.
(قال على عليه السلام : كم من لذه دنية منعت سنى درجات .(375) )
على عليه السلام فرموده است : چه بسا لذت پست و ناچيزى كه آدمى را ازنيل به درجات عاليه انسانى باز داشته و سد راه سعادت شده است .
جوانان به طور طبيعى مايل به عزت نفس و شرافت هستند و از كوچك ترين اهانت و تحقيربرافروخته مى شوند. اين انگيزه طبيعى ، محرك آنان به احراز شخصيت و كسب عزتاجتماعى است ، و همين تمايل طبيعى است كه نمى گذارد جوانان به ذلت و پستى تن دردهند و زير بار خوارى و زبونى بروند.
جوانى كه نتواند غريزه جنسى خود را تعديل كند و برتمايل شهوى خويش مسلط گردد، بعيد به نظر مى رسد كه بتواند خواهش عزت نفس وشرافت خود را به شايستگى ارضا كند، زيرا شهوت لجام گسيخته و خودسر، مايهرسوائى و بى آبرويى است و با تمايل به عزت و شرف ناسازگار است .
اسيران شهوت و هوى
چه بسيارند دختران و پسران جوانى كه بنده شهوت و اسير هواى نفس خويشتن هستند و درراه جلب لذت و ارضاى خواهش جنسى ، به همه پستى ها و نكبت ها تن مى دهند، و سرانجامدر منجلاب فحشا و بى عفتى سقوط مى كنند. خلاصه ، براى راضى كردن شهوت جنسى ،تمايل شرف و فضيلت انسانى را در ضمير خويشتن لگدكوب مى كنند و به حيثيت وشخصيت خود و خانواده خويش پشت پا مى زنند.
فحشا و بى عفتى
(قال على عليه السلام : من غلب شهوته صان قدره .(376) )
على عليه السلام فرموده است : آن كس كه برتمايل جنسى خود غلبه كند و عنان شهوت را در اختيار بگيرد، قدر و شرف خود را حفظكرده است .
(قال امير المؤ منين عليه السلام : عبد الشهوةاذل من عبدالرق .(377) )
ذليل تر از بردگان
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده است : آنان كه بنده شهوت خود هستند، به مراتبذليل تر از بردگان و غلامان زرخريدند.
(و عنه عليه السلام : من ملك نفسه علا امره ، من ملتكه نفسهذل قدره .(378) )
و نيز فرموده است : كسى كه بر نفس سركش خود حاكم باشد، شاءن و منزلتش بالا مىگيرد، و بر عكس كه نفس شهوانى اش مالك و فرمانرواى وى باشد، به ذلت و خوارىدچار مى شود و قدر و قيمتش پست مى گردد.
شريف ترين و گران بهاترين سرمايه اى كه خداوند به نوع بشر عطا فرموده ،عقل است . عقل ، چراغ فروزان در راه زندگى است .عقل ، هادى بشر به سوى سعادت و خوشبختى است . انسانعاقل طبعا مايل است تمام اعمال خود را با دستورعقل تطبيق دهد و همواره از فرمان سعادت بخش خرد اطاعت نمايد.
طغيان شهوت و تيرگى عقل
متاءسفانه غريزه شهوت جنسى به اندازه اى قوى و نيرومند است كه اگرتعديل نشود و در راه سركشى و طغيان به حركت در آيد، مى تواند چراغعقل را تيره و تار كند و جوانان را به كارهاى جنون آميز و خطرناكى وادار نمايد.
ناكامى و انتقام
در روزگار قبل از اسلام ، زد و خورد خونينى بين قبيله بنى عامر و بنى كنانه در بازارعكاظ اتفاق افتاد كه تاريخ آن را به نام حرب الفجار ثبت نموده است . سبب حادثه اينبود كه زنى از بنى عامر در بازار عكاظ نشسته بود. جوانى از بنى كنانه به وىنزديك شد و چند قدمى گردش چرخيد و سپس از زن درخواست كرد كه خود را به وىبنماياند تا از تماشاى او لذتى ببرد. زن از انجام تمناى جوان خوددارى كرد. جوان كهدر ارضاى شهوات جنسى خود شكست خورده بود، به فكر انتقام افتاد و بدون آن كه زنمتوجه باشد، پشت سر او نشست و با تيغ تيزى ، درز پشت پيراهن وى را شكافت ، موقعىكه زن از جاى حركت نمود، قمست سرين و رانش از شكافت پيراهن ظاهر شد.
كسانى كه از نزديك ناظر اين جريان بودند، خنديدند، زن كه از اين اهانت ، سخت خشمگينشده بود، به صداى بلند فرياد زد و بنى عامر را به يارى خود طلبيد. افراد قبيله باشمشيرهاى برهنه به يارى زن شتافتند و به جوان متجاوز حمله كردند. جوان نيز قبيلهبنى كنانه را به كمك خود خواست . آنان همه آمدند، هر دو قبيله به جان هم افتادند و عدهاى در اين واقعه كشته شدند.(379)
عمل غير عقلانى جوان در بازار عكاظ، كه باعثقتل جمعى گرديد، از شهوت جنسى سرچشمه گرفته و اين قضيه به صورت هاى مختلف، در تاريخ بشر، نظاير زياد دارد.
كاهش فروغ عقل
غريزه شهوت اگر مهار نشود، و باخودسرى به حركت در آيد، مى تواند از فروغعقل بكاهد و نيروى خود را ضعيف كند و جوانان را به كارهاى ضدعقل و مصحلت وادار نمايد و مصائب غير قابل جبرانى به بار آورد.
(قال على عليه السلام : زوالالعقل بين دواعى الشهوة و الغضب .(380) )
على عليه السلام فرموده است : در كشاكش انگيزه هاى شهوت و غضب ،عقل بشر تيره و تار مى شود و فروغ خود را از دست مى دهد.
(و عنه عليه السلام : من لم يملك شهوته لم يملك عقله .(381) )
و نيز فرموده است : كسى كه مالك شهوت خود نباشد، مالكعقل خود نخواهد بود.
حكومت شهوت بر جسم و جان
اساسا در دوران شباب ، غريزه جنسى بزرگترين قدرتى است كه بر جسم و جان جوانانحكومت مى كند و نيرومندترين انگيزه اى است كه انديشه و افكار آنان را به خود معطوفمى دارد. جوانان ، بيش از هر چيز، به ارضاى شهوت و جلب لذت فكر مى كنند و كمتربه جهات عقلى و مصحلت انديشى توجه دارند. به همين جهت ، اگر در انتخاب همسر، تنهابه ميل و تشخيص خود متكى باشند و از مشورت با افرادعاقل و مآل انديش خوددارى نمايند، اغلب به خطا مى روند و به گمان جلب لذت جنسىزودگذر، باعث بدبختى خود مى شوند و يك عمر، خويشتن را اسير و گرفتار مى سازند.
قطب مثبت و منفى
(زناشويى يا اتحاد دو نفر را ميتوان به اتصال دو قطب مثبت و منفى تشبيه كرد كه از آنفضايى گرم و روشن مى شود يا خانه آتش مى گيرد، اين كه مى گويند ازدواج ، بختآزمايى است . درست نيست . زيرا اگر كسى نسنجيده و امتحان نكرده عينكى بخرد كه بهكارش نيايد، تقصير از اوست نه از بخت و سرنوشت .
به خيال دو روز خوشگذارانى نبايد ازدواج كرد. كودك ، از نادانى ، به هر چه لذيذ استدست مى برد و از ضرر آن نمى انديشد، جوان نيز در كار زناشويى غالبا كودكى استحريص و بى تجربه . ازدواج را به خاطر عيش و لذت مى خواهد و تصور مى كند كه اينعيش هميشه به همان لذت خواهد بود. يعنى از معشوق به جز كام و خوشى تمنايى ندارد.ولى شخص پخته و دانا، از زناشويى انتظار بيشتر و بزرگ ترى دارد و آن يار وهمسرى است كه او را در پيمودن وادى زندگى ، چراغ و رهبر و همراه و همزبان و غمخوار وجان شيرين باشد.
همسران شايسته
اين است كه بايد همسر خود را از هر جهت شايسته و متناسب انتخاب كرد و سهمعقل را دراين كار خطير، بر سهم عشق و دل ، فزونى داد و از دوستان آزموده و دانا بهخصوص از پدر و مادر، كه هم دوست اند و هم دانا، در اين موقع بار يك راهنمايى و دستورخواست . حاصل آن كه بناى زناشويى بايد برعقل باشد و زينت آن از عشق ، وگرنه چه بسااحتمال فروريختن دارد.)(382)
(قال على عليه السلام : الاستهتار بالنساء شيمة النوكى .(383) )
خوى احمقانه
على عليه السلام فرموده است : پيروى از هواى نفس و اطاعت از تمنيات ناسنجيده در موردزنان ، از خلق و خوى مردان احمق است .
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : انما المراءة قلادة فانظر الى ماتقلده.(384) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : زنى كه به همسرى خويش انتخاب مى كنى ، مانندقلاده اى است كه به اختيار بر گردن خود مى افكنى ، باعقل و بصيرت نگاه كن كه به چه چيز گردن مى نهى .
حاصل آنكه انگيزه تمايل جنسى در جوانان به مراتب قوى تر از تمايلات عقلى و وجداناخلاقى است ، و تعديل آن غريزه نيرومند، اولين و اساسى ترين پايه تربيتنسل جوان است .
اگر شهوت جنسى به درستى محدود شود و با اندازه گيرى صحيح در راه مشروع وقانونى اعمال گردد، تضادى بين آن و ساير تمايلات انسانى و سجاياى اخلاقى وجودنخواهد داشت . جوانان مى توانند از يك طرف خواهش هاى غريزى خود را ارضا كنند و ازطرف ديگر به تمايلات اخلاقى و هدايت هاى عقلى خويش جامه عقلى بپوشاند، و در نتيجه، يك انسان واقعى باشند و با ارضاى همه خواهش ها، موجبات سعادت خود را فراهم آورند.