|
|
|
|
|
|
مقدمه به نام خدا كتابى كه اكنون به عنوان گفتار فلسفى درباره جوان از نظرعقل و احساسات تقديم خوانندگان عزيز مى شودشامل قسمتى از سخنرانيهاى خطيب نامى معاصر و دانشمند معظم جناب آقاى محمد تقىفلسفى واعظ مشهور مى باشد كه در دو مجلد تنظيم شده است . بخشاول آن ، كه كتاب حاضر است ، مشتمل بر پانزدهفصل مى باشد. كسانى كه به بيانات شيوا و رساى معظم له آشنائى دارند مى دانند كه اين گويندهتوانا مطالب علمى و مشكل را با بيانى ساده و نافذ وقابل فهم عموم ايراد نموده و هر كس به فراخور ذوق خود از هر طبقه و مرتبه اى كهباشد از آن استفاده مى كند. آموزش ، پرورش و تربيت جوان ، كه موضوع بحث اين كتاب است ازمسائل مهم و مورد توجه روانشناسان و مربيان تعليم و تربيت مى باشد و درباره آنكتابهاى بيشمارى نوشته اند. اسلام نيز به اين امر توجهكامل داشته و در قرآن كريم و احاديث ، پيرامون معاد مطالب بسيارى به مسلمين گفته شدهاست . در گفتارهاى اين كتاب ، معظم له ، درباره مسايل مربوط به تمايلات ، احساسات وعقل جوانان بحث مى نمايد و با استفاده از نظريه هاى آنان و انتقاد از بعضى از مكاتب ،حقايق نهفته را آشكار و برترى اسلام را از لحاظ علمى روشن مى نمايد. در اين گفتارها از آيات و احاديث مربوطه با اسلوب تازه اى ضمن بحثهاى متنوع استفادهشده و نيز مقالات علمى و نظريه هاى دانشمندان غرب به مناسبت عينانقل گرديده است . دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، پس از كسب موافقت معظم له ، به منظور آشنايى بيشتر عموممردم با مبانى اسلام ، با تاءييدات خداوند متعال تصميم به چاپ مجموعه آثار ايشانگرفت تا پس از چاپ ، با بهاى مناسب در اختيار علاقه مندان قرار گيرد. پاييز 1377 دفتر نشر فرهنگ اسلامى ارزش جوانى قال الله العظيم فى كتابه : ... الله الذى خلقكم من ضعف ثمجعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليمالقدير(1) مجموع فراز و نشيب دوران زندگى بشر در سه مرحله خلاصه مى شود. كودكى ، جوانى ،پيرى . مراحل زندگى جوانى منزل قوت و نيرومندى ايام زندگى است كه از دو طرف محفوف به ضعف وناتوانى است . از طرفى ضعف ايام كودكى و از طرف ديگر ناتوانى دوران پيرى . بشر در پيمودن راه زندگى و طى كردن پستى ها و بلندى هاى آن ، مانند كوه نورى استكه يك روز دامنه فراز را مى پيمايد تا خود را به مرتفع ترين قله كوه برساند، و روزديگر از دامنه نشيب عبور مى كند تا به آخرين نقطه نزولى برسد. موقع پيمودن دامنه فراز، هر روزى كه بر وى مى گذرد، چشم اندازش وسيع تر مىگردد، و نقاط تماشايى را بيشتر مى بيند. وقتى كه به قله كوه قدم مى گذارد، به همهجا مسلط مى شود، و عالى ترين مناظر را مشاهده مى كند. برعكس ، موقع پيمودن راه نشيب ، هر روزى كه بر او مى گذرد، چشم اندازش محدودتر مىشود و نقاط تماشايى ، يكى پس از ديگرى ، پنهان مى گردند تا به كلى همه مناظرزيبا از نظرش غايب شوند. ايام جوانى ايام جوانى ، رسيدن به مرتفع ترين و عالى ترينمنازل زندگى است . در ديدگاه جوانان ، مناظر زيبا و چشم اندازهاى مطبوع ودل پسند بسيار است . روح جوانان لبريز از آمال و آرزو و سرشار از عشق و اميد است . كودك ناتوان ، قبل از دوران جوانى ، پيوسته به سوى قدرت و نيرومندى پيش مى رود وهر سالى كه بر وى مى گذرد، قوى تر مى شود تا به سرمنزل كمال جوانى و به اوج قوت و توانايى برسد. برعكس ، آدمى پس از دوران جوانى به سوى فرسودگى و ناتوانى مى رود و هرسال از سال قبل ضعيف تر مى شود. آن قدر اين راه نشيب را مى پيمايد، تا بهمنزل پيرى و نهايت درجه ناتوانى برسد. (و من نعمره ننكسه فى الخلق .(2) ) اطوار مختلف كودكى و جوانى و پيرى ، در برنامه زندگى طبيعى انسان ، قانون قطعىتكوين و سنت اجتناب ناپذير الهى در نظام آفرينش است . قرآن شريف اين سه مرحله رادر ضمن يك آيه بيان فرموده و آن را مستند به اراده خداوند توانا كرده است . (الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من من بعد ضعف قوة ثمجعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير.) اين خداوند بزرگ است كه شما را از نطفه ضعيف آفريده ، و در شرايط ضعف و ناتوانىدوران كودكى پرورش داده است . پس از دوران ضعف به شما قوت و نيروى جوانىبخشيده و سپس براى شما روزگار ضعف و پيرى مقدر فرموده است . خداوند آن چه را كهاراده فرمايد خلق مى كند و مشيتش بر اساس علم و قدرت استوار است . فروع زندگى ايام جوانى دوران درخشندگى و فروع زندگى است . دوران سرور و شادمانى است . دورانقوت و قدرت است . دوران نشاط و اميد است . دوران كار و كوشش است . دوران شور و هيجاناست . يكى از بزرگ ترين سرمايه هاى هر مملكت ، نيروى انسانى آن مملكت است و مهم تريننيروى انسانى هر كشور را در نسل جوان آن كشور مى توان يافت . قدرت و نيروى جوانىاست كه مى تواند بر مشكلات زندگى فائق آيد و راه هاى سخت و ناهموار را به آسانىبپيمايد. نيروى جوانى مزارع سرسبز و خرم با سعى و كوشش نسل جوان آباد است . چرخ هاى عظيم صنايعسنگين با نيروى جوانان در حركت است . ذخاير طبيعى كه دراعمال معادن نهفته است ، با همت نسل جوان استخراج مى شود، كاخ هاىمجلل و آسمان خراش هاى بزرگ جهان را اراده خستگى ناپذير جوانان به پا داشته است .عمران و آبادى ها مديون كار و كوشش نسل جوان است . پايه هاى اقتصاد كشورها برنيروى فعاله جوانان استوار است . دفاع از مرزها و حفظاستقلال و امنيت مملكت ها بر عهده نسل جوان است . خلاصه ، در همه كشورها، آثار پر ارجفعاليت جوانان در تمام مظاهر زندگى مشهود است و نيروى خستگى ناپذيرنسل جوان ، مايه اميدوارى تمام ملت هاست . آغاز زندگى اجتماعى با فرارسيدن ايام جوانى ، زندگى كودكى و طفيلى گرى سپرى مى شود. آدمى بهمحيط مسؤ وليت شخصى قدم مى گذارد و به انجام وظايف عمومى مكلف مى شود. بلوغ وجوانى ، كه آغاز زندگى اجتماعى بشر است ، در تمام خانواده ها و بين كليهملل و اقوام مورد توجه مخصوص بوده و آن را يكتحول مهم و انقلاب پر ارج در حيات آدميان تلقى مى كردند. در ادوار گذشته ، بعضى ازاقوام ، فرارسيدن ايام بلوغ را با انجام مراسم و تشريفات خاصى اعلام مى نمودند. (شروع به زندگانى اجتماعى چيزى است كه در همه ادوار، موضوعى جدى تشخيص دادهشده و غالبا با تشريفاتى تواءم بوده است . در نزد اقوام بدوى ، براى شروع دورهتكليفم ، جشن هاى مذهبى برقرار مى گشت و اين علامت آن بود كه جوان ، گذشته از اينكه مى تواند توليد مثل كند و در ازدياد نوع بكوشد، از زندگى خانوادگى قدم فراترنهاده ، وارد زندگى فعال براى همكارى با قبيله خود شده است . رسوم وحشيانه اعمال عجيب و رسوم وحشيانه اى كه لوى بروهل درباره آن ها تحقيقات كرده و بهفرانسويان شناسانده است ، براى به عمل مى آمدند كه جوان را به معتقدات و سنينايل و طايفه وى اين آشنا سازند. با اين كارها، جوان را براى زحمات جنگى آماده مىساختند. وى مى بايست بدون آن كه از خود تاءثر نشان دهد، كندن يك دندان ياخال كوبى بدن را تحمل نمايد. دختر جوان نيز مجبور بود وظايف اجتماعى جنسى خود راانجام دهد. مثلا مى بايست روزها در سكوت و انزوا، و يا در حمام هاى خاص تنظيف ، روزهبگيرد تا وظايف آتيه وى ، از لحاظ مادرى و زندگى زناشويى به وى خاطر نشانگردد. (در تمدن هاى عهد عتيق نيز تشريفاتى وجود داشت . در آتن اين تشريفات در حدود هيجدهسالگى به عمل مى آمد و در رم هنگامى انجام مى گرفت كه جوان جامه كودكى را از تندرآورده و به لباس و جبه اشخاص بزرگ ملبس مى گشت . در دوران ملوك الطوايفى ،نجيب زادگان كه به خدمت شاهزادگان گماشته مى شدند، از چهارده سالگى موظف بودندسپر برداشته و همراه آقاى خود به جنگ بروند.)(3) اهميت نسل جوان گر چه تمام ملل و اقوام بشر، در گذشته ، كم و بيش به موضوع جوانى و ارزشجوانان توجه داشتند و تحولات عظيمى را كه به سبب بلوغ در فرزندان جامعه بروز مىكرد، با توجه و دقت مى نگريستند و نيروى جوانى را يكى از سرمايه هاى بزرگبشرى مى دانستند. ولى پيشرفت هاى علوم زيست شناسى و روان شناسى و جرم شناسى وهمچنين تحولات سريعى كه در قرن اخير به علت پديد آمدن زندگى ماشينى و صنعتى وبسط علوم طبيعى در حيات اجتماعى بشر روى داد، بر اهميتنسل جوان بيش از پيش افزود و دانشمندان را به بررسى و مطالعات گوناگونى در اينباره وادار نمود. در دنياى امروز، جوانان مورد توجه مخصوص قرار گرفته اند و در كليه شئون سياسى، اجتماعى ، اقتصادى ، صنعتى و اخلاقى سهم بزرگى را به دست آورده اند و درباره هريك از آنها، نقش مهمى را عهده دار شده اند. (نهضت هايى كه از اوايل قرن بيستم به وسيله جوانان بهعمل آمد و موجب تشكيل اردوهاى جوانان در آلمان و پيش آهنگى در انگلستان گرديد، توجهعمومى را به سوى زندگانى اجتماعى جوانان جلب كرد ووسايل تعليم و تربيت را به وضع جديدى مورد توجه عامه قرار داد. پيش قدمان ايننهضت ها، پيش از آن كه مناظر اساسى افكار جوانان را بشناسند، حدس هايى درباره آنانزدند. اين حدس هاى مقرون به حقيقت ، براى پيشرفت اكتشافات مربوط به عوالم بلوغ ،بسيار مؤ ثر واقع شد.) بعد از جنگ بين المللى 18 1914 ممالكى مانند آلمان ، ايتاليا و روسيه شوروى ، كهاوضاع داخلى آنها به كلى زير و رو گرديد،نسل هاى جوان براى پيشرفت و برقرارى رژيم هاى جديد، كوشش بسيار كردند وپيشروان اين رژيم ها، براى اين منظور، از عالى ترين كيفيات اخلاقى جوانان استفادهنمودند.)(4) (اگر موضوع جوانان يك مسئله دائمى و مربوط به تمام ادوار است ، در اوضاع واحوال خطرناك فعلى دنيا، مسئله مهم و عمده روز است . مدت هاى مديد، همه از كيفيات دورانبلوغ جاهل بودند. بالعكس ، امروز، همان طور كه اكتشاف يك قاره جديد توجه عده زيادىرا به طرف آن جلب مى كند، مسئله بلوغ نيز توجه عده روزافزونى را جلب كرده است . سياسيون به جوانان اتكا مى كنند، رمان نويسان شخصيت هاى خود را از بين آنان انتخابمى نمايند، روزنامه نويسان از ايشان ستايش مى كنند و حتى تملق مى گويند و خلاصهدر اطراف آنها محيط اسرارآميزى به وجود آورده اند.)(5) اسلام و نسل جوانان آيين مقدس اسلام ، در چهارده قرن قبل ، ضمن برنامه هاى جامع و سعادت بخش خود، توجهمخصوصى به نسل جوان معطوف داشته و جوانان را از نظر مادى و معنوى ، روانى وتربيتى ، اخلاقى و اجتماعى ، دنيوى و اخروى و خلاصه از كليه جهات ، تحت مراقبتكامل قرار داده است . اولياى گرامى اسلام ، جوانى را يكى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمايه هاى بزرگسعادت در زندگى بشر شناخته اند و اين موضوع را با عبارات مختلفى به مسلمينخاطرنشان نموده اند: (قال على عليه السلام : شيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافية.(6) ) على عليه السلام فرموده : دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمى شناسد، مگر كسى كهآن دو را از دست داده باشد. يكى جوانى و ديگرى تندرستى و عافيت است . نعمت مجهول در اين حديث ، على عليه السلام ، نعمت جوانى را در رديف بزرگ ترين نعمت هاى الهى ،يعنى صحت و سلامت ، آورده است و به اندازه اى آن رامجهول القدر دانسته ، كه مى فرمايد تنها در موقع فقدان جوانى مى توان به ارزش آنپى برد.
به پيرى خاك بازيگاه طفلان مى كنم بر سر
|
كه شايد بشنوم زان خاك بوى نوجوانى را
| (قال رسول الله عليه و آله : ان العبدلاتزول قدماه يوم القيمة حتى يساءل عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابلاه .(7) ) رسول اكرم (ص ) فرموده : در قيامت هيچ بنده اى قدم از قدم برنمى دارد تا به اينپرسشها پاسخ دهد. اول آن كه عمرش را در چه كار فانى نموده است . دوم جوانى اش را چگونه و در چه راه تمام كرده است . از اين حديث ، به خوبى استفاده مى شود كه اسلام تا چه پايه به جوانى و ارزش آنتوجه مخصوص دارد. اين سرمايه در پيشگاه الهى به اندازه اى مهم است كه روز حساب ازصاحبش سؤ ال مى شود كه چگونه آن را صرف كرده است . گرچه دوران جوانى ، خودقسمتى از مجموع عمر آدمى است ، ولى اين قسمت از عمر آن قدر ارزنده و ممتاز است كهدرباره آن پرسش مخصوص مى شود. (قال ابو عبدالله عليه السلام : كان فيما وعظ به لقمان ابنه يا بنى واعلم انكستساءل غدا وقفت بين يدى الله عزوجل عن اربع شبابك فيما ابليته و عمرك فيما افنيته ومالك مما اكتسبته و فيما انفقته .(8) ) چهار اندرز امام صادق عليه السلام فرموده : از مواعظ لقمان حكيم به فرزند خود اين بود كهفرزند من ، بدان فردا، كه در پيشگاه الهى براى حساب حاضر مى شوى ، درباره چهارچيز از تو مى پرسند: جوانى ات را در چه راه تمام كردى ؟ عمرت را در چه كافر فانىنمودى ؟ ثروتت را چگونه به دست آوردى ؟ و آن را چه راه صرف كردى ؟ جوان و دنياى كنونى در دنياى كنونى ، موضوع جوانان و ارزش و اهميت آنان ، زبانزد تمامملل و اقوام بشرى شده و همه جا صحبت از نسل جوان است . محققين دانشمند درباره اين امر مهماز جهات مختلف علمى بحث ها كرده اند. نويسندگان و گويندگان توانا درباره آن كتابها نوشته و سخنرانى ها نموده اند، و خلاصه ، اين مطلب بزرگ وقابل ملاحظه ، توجه عموم جهانيان را به خود معطوف نموده و پيوسته دامنه آن توسعهمى يابد. در اين ميان ، كسانى دچار تندروى و افراط شده و جوانان را از اندازه واقعى كه شايستهآنهاست بالاتر برده اند و بعضى دچار كندروى و تفريط شده و جوانان را، به علتخامى و نداشتن تجربه هاى علمى و عملى ، از حد واقعى خويشتنزل داده اند و كسانى ، با توجه به جهاتكمال و نقض جوانان ، راه اعتدال را پيموده اند. موريس دبس مى گويد: (قبل از جنگ 45 1939، من از اين عقيده پشتيبانى كرده بودم كه جوانى يكى از ارزشهاى ذى قيمت بشرى است و ما بايد درس هاى سودبخش و مفيدى از اين مكتب بگيريم . حوادثبعدى ايمان مرا براى اين موضوع ثابت تر نمودند. اما بايد توجه داشت كه جوانى ،تنها ارزش ممكن نيست . امروزه برخى در راه تمجيد شور و حرارت جوانان تازه كار، بهراه اغراق مى روند و به نظر ايشان ، شور و حرارت جوانان ، غايتكمال را مى رساند و كمال مطلوب آن است كه ما بتوانيم حداكثر استفاده را از اين نيرو بهدست آوريم . زشت و زيباى جوانى اين فكر، يك انحراف طبيعى و خطرناك است . طبيعى است از اين لحاظ كه هر كس دراحوال جوانان مطالعه كند، تصديق مى نمايد كه به خصوص ، دوران شور و هيجان جوانى، بهترين ادوار زندگى است و صفات اين سنين ، به خصوص نمونه صلاح وكمال مى باشد. خطرناك است از اين لحاظ كه نبايد مشاهده كيفيات عالى اين دوران ، ما را ازنقايص آن غافل نمايد. زيرا ميل و علاقه ايشان به سوى امور مطلق ، خود امر مطلقى نيست. گذشته از آن ، اگر بخواهيم افراط كرده واعمال جوانان را معجزه بناميم ، ديرى نخواهد پاييد كه روح خودبينى و پرادعايى و غروراحمقانه و وقاحت در ايشان پيدا مى شود. قدرتعمل و خود عمل را به يكديگر مخلوط ننماييم . فراموش نكنيم كه جوانى ، خود يكى از ارزش هاى زندگى است و بايد مانند همه ارزشها، رعايت سلسله مراتب را كرده و از ارزش هاى عالى تر اطاعت و تبعيت نمايد. شجاعت ،تقوا محسوب نمى شود، مگر در مقام دفاع از يك ارزش عالى تر، و آن دفاع از خطرى استكه زندگانى را تهديد مى كند. در غير اين صورت ، شجاعت تغييرشكل داده ، به شدت تبديل مى گردد. بنابراين ، بلوغ از نظر خود، جز بلوغ زيستشناسى و بلوغ روان شناسى ارزش ديگرى ندارد و اين جز يك حلقه كوچك از زنجيرزندگى نيست . ارزش هنگامى پيدا مى شود كه از اين مقام تجاوز نماييم . درست است كه جوانى به زودى مى گذرد و چشم هايى كه به مشاهده زيبايى حريص بودهاند، از ملاحظه اين كه گل ها پژمرده مى شوند اندوهناك مى گردند. علت آن است كه آناناز علت غايى وجود گل ، يعنى ميوه غافل بوده اند. فراموش كردن يا انكار كردن ارزش بلوغ ، موجبزوال مى باشد. تاءسف خوردن بر اين دوره ، ضعف محسوب مى شود. پرستيدن آن اشتباهاست . آن چه بايد كرد آن است كه از بهترين كيفيات آن ، مانند يك نيروى محرك ، يكمثال زنده ، يك برنامه عملى ، استفاده نماييم .)(9) شناختن ارزش واقعى شناختن ارزش واقعى جوانى و توجه به زشت و زيباى آن ، شرط اساسى سعادت جوانانو راه بهره بردارى صحيح از نيروى فعاله آنان است . مربيان جامعه بايد دركمال واقع بينى ، از يك طرف متوجه كمال جوانى باشند و از نيروى انسانى جوانان باطرز شايسته اى به نفع ملت و مملكت استفاده كنند، و از طرف ديگر، بايد متوجه نقايصطبيعى دوران شباب باشند و با راهنمايى هاى صحيح و طرح برنامه هاى عالمانه وعاقلانه ، جوانان را براى نيل و مدارج عالى تر مجهز نمايند و باتعديل تمايلات عاطفى آنان ، از سركشى و طغيانشان باز دارند. در كشورهاى پيشرفته ، موضوع احترام و شايستگىنسل جوان و استفاده از نيروى عظيم آنان مورد كمال توجه قرار گرفته است . براى آن كهچرخ هاى اجتماع با سرعت بيشترى بگردد و كشور در شئون مختلف با وضع بهترىپيشروى كند، قسمتى از كارهاى حساس و مهم مملكت را به عهده جوانان لايق مى گذارند و ازنيروى عظيم آنان به نفع كشور و ملت استفاده مى كنند. براى آن كه در تشخيص حد واقعى جوانان به راه خطا نرويم و با قضاوت نابه جاىخويش دچار افراط و تفريط نگرديم ، براى آن كه با واقع بينى درباره ارزش حقيقىجوانان قضاوت نماييم و از راه حقيقت منحرف نشويم ، براى آن كه از طرفى جواناندرباره خود و از طرف ديگر مردم درباره جوانان گمراه نشوند، لازم است تعاليم الهى رادر اين موضوع مهم ، معيار نفى و اثبات خود قرار دهيم و از راهنمايى هاى واقعى رهبرانعالى قدر اسلام استفاده نماييم . موضوع استفاده از نيروى جوانان لايق در كارهاى مهم مملكت ، كه امروز توجه كشورهاىپيشرفته را به خود جلب نموده است ، مورد قبول و امضاى تعاليم عاليه الهى است . استفاده از نيروى جوانى پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، به اين نكته مهم اجتماعى عنايت مخصوصداشت و در كشور كوچك و نوبنياد خود، از نسل جوان براى كارهاى حساس مملكت استفاده مىكرد. حمايت پيغمبر از جوانان رسول اكرم (ص ) در موارد متعددى پاره اى ازمشاغل مهم مملكت را به جوانان شايسته و لايقمحول كرد و در كمال صراحت ، قولا و عملا، از آنان حمايت فرمود، ولى انجام چنين عملى درمحيط سراسر جهل و تعصب آن روز به سادگى انجام نمى شد، زيرا سالخوردگانحاضر نبودند زير بار نسل جوان بروند و مطيع او امر آنان باشند. به همين جهت ، موقعىكه رسول اكرم (ص ) جوانى را انتخاب مى فرمود و او را عهده دار مقام بزرگى مى كرد،پيران سالخورده رنجيده خاطر مى شدند و صريحا از آن حضرت گله مى كردند. پيغمبراكرم (ص ) براى تثبيت روش خود پافشارى مى فرمود و درمقابل افكار ناروا و تعصب هاى جاهلانه آنان مقاومت مى كرد و سرانجام ، با سخنان حكيمانهو تذكرات مؤ كد خويش ، آنها را قانع مى نمود، يالااقل به سكوتشان وادار مى كرد. به علاوه ، در منبر و محضر، جوانان شايسته را مورد پشتيبانى و حمايت صريح خود قرارمى داد و بدين وسيله آنان را در مقامات عالى ادارى مستقر مى كرد. براى مزيد اطلاع ، بهسه مورد از عمل پيغمبر اكرم (ص ) اشاره مى شود. اول . يكى از اصحاب جوان پيغمبر اكرم ، در ايامقبل از هجرت ، مصعب بن عمير است . او بسيار زيبا و عفيف ، بلند همت و جوانمرد بود. پدر ومادرش به وى علاقه بسيار داشتند. مصعب در مكه معظمه مورد تكريم و احترام عموم مردمبود. بهترين جامه ها راه مى پوشيد و در بهترين شرايط، دركمال رفاه و آسايش زندگى مى كرد. او شيفته سخنان آسمانى پيغمبر اكرم و مجذوبگفتار روحانى و نافذ آن حضرت شد و بر اثر شرفيابى مكرر و شنيدن آيات قرآنشريف ، آيين اسلام را صميمانه پذيرفت و به شرف مسلمانىنايل آمد. در محيط مسموم و خطرناك آن روز و بين بت پرستان خودسر و جنايت كار مكه ، پيروى ازرسول اكرم و پذيرفتن آيين اسلام ، بزرگ ترين جرم شناخته مى شد. كسانى كه بهپيغمبر ايمان مى آوردند و تعاليم عاليه اسلام را دركمال صفا و صميميت مى پذيرفتند، جرئت اظهار نداشتند و حتى المقدور ايمان خود را ازدگران ، حتى از كسان و بستگان خويش پنهان نگاه مى داشتند. به همين جهت ، مصعب ،مسلمانى خود را به كسى نگفت و فرايض دينى خويش را تا آن جا كه ممكن بود، در خفاانجام مى داد. روزى عثمان بن طلحه او را در حال نماز ديد و دانست كهقبول اسلام كرده . اين خبر را به مادر مصعب داد. طولى نكشيد كه اين خبر به گوشديگران رسيد و همه جا صحبت از مسلمانى مصعب به ميان آمد. مادر و بستگانش ، از اينعمل سخت خشمگين شدند. او را در منزل زندانى كردند تا مگر بر اثر اين مجازات ، تغييرعقيده دهد و مسلمانى را ترك گويد و از پيغمبر اكرم دست بشويد. ولى اين مجازات در وىكمترين اثرى نگذاشت و نتوانست او را از راهى كه برگزيده است ، منحرف نمايد. زيرامصعب جوان ، مسلمانى را بر اساس عقل و استدلال پذيرفته و دركمال توجه و بيدار دلى به اين آيين مقدس گرويده است . چطور ممكن است با چند روززندان ، تغيير عقيده دهد و از سعادتى كه نصيبش شده است دست بردارد؟ او همچنان در مسلمانى ثابت قدم ماند و تا پايان زندگى دركمال صداقت از پيشواى عالى قدر اسلام پيروى نمود. (و شهد مصعت بدرا مع رسول الله (ص ) و شهد احدا و معه لوآءرسول الله (ص ) و قتل باحد شهيدا.(10) ) او در جنگ بدر در ركاب پيغمبر اكرم بود و در جنگ احد نيز حضور داشت و پرچم مخصوصپيغمبر در دست او بود و در همان جنگ به درجه شهادتنايل شد. پيغمبر اكرم مدتى مردم را در خفا به اسلام دعوت نمود. پس از آن كه عدهقابل ملاحظه اى از زن و مرد به آن حضرت گرويدند، به امر الهى ، دعوت خود را آشكاركرد. از آن موقع ، علنا در مجامع عمومى مكه تلاوت قرآن مى نمود و برنامه هاى اسلام رابا مردم به ميان مى گذارد. مسافرينى كه در طول ايام سال براى عبادت و زيارت ، از اطراف به مكه مى آمدند، اغلبدر مجالس عمومى آن حضرت شركت مى كردند و به سخنان حكيمانه اش گوش فرا مىدادند. پس از مراجعت ، آن چه را كه از پيغمبر اسلام و روش مسلمين ديده و شنيده بودند،براى ساير مردم بيان مى كردند. رفته رفته ، گفتار پيغمبر اكرم در سراسر جزيرةالعرب ، به خصوص در شهر مدينه پخش شد و كم و بيش ، مردم ، از اساس اسلام وبرنامه هاى آن آيين مقدس آگاه شدند. در نتيجه ، دين اسلام در گوشه و كنار طرفدارانىپيدا كرد و كسانى قبل از درك محضر پيغمبر اكرم ، به تعاليم آن حضرتمتمايل شدند. روزى دو نفر از محترمين مدينه ، از قبيله خزرج ، به نام اسعد بن زراره و ذكوان بن عبدقيس به مكه آمدند و در شرايط بسيار مشكل و ناراحت كننده اى به محضررسول اكرم شرفياب شدند. آنان پس از استماع بيانات كوتاه و نافذ آن حضرت ،صريحا اسلام آوردند و اعتقاد قلبى خود را اعلام كردند. (ثم قالا يا رسول الله ابعث معنا رجلا يعلمنا القرآن و يدعو الناس الى امرك . ) سپس از حضرت درخواست نمودند كسى را به نمايندگى خود با آنها به مدينه بفرستدكه قرآن را به مردم بياموزد و آنان را به آيين اسلام دعوت نمايد. در آن روزگار، مدينه يكى از مهم ترين شهرهاى جزيرة العرب بود و دو قبيله بزرگ ومعروف ، به نام اوس و خزرج در آن زندگى مى كردند كه بدبختانه نسبت به يكديگركينه و دشمنى داشتند و ساليان دراز با هم در جنگ و ستيز بودند. اكنون براى پيغمبر اكرم و عموم مسلمين كه در شرايط سخت و ناگوارى زندگى مى كنند،فرصت مهمى پيش آمده است . زيرا دو مرد نامى و دو شخصيت بارز مدينه درخواست دارندكه پيغمبر اكرم نماينده اى به مدينه بفرستد كه علنا مردم آن شهر را به آيين اسلامدعوت نمايد. پيشواى اسلام و پيروان آن حضرت مى دانند كه اگر از اين فرصت گران بها بهخوبى استفاده شود، اگر نماينده پيغمبر اكرم بتواند با روش صحيح و عالمانه ، ديناسلام را به مردم مدينه معرفى نمايد، به طورى كه آنان اسلام را بپذيرند و بهتعاليم قرآن شريف ايمان بياورند، موفقيت بسيار عظيم و درخشانى نصيب مسلمين خواهدشد. زيرا در مقابل محيط محدود و پرخفقان مكه و در برابر فشارهاى جانكاه و طاقتفرساى مشركين ، مهم ترين پايگاه را براى تبليغ و مبارزه به دست خواهند آورد و دركمال آزادى و صراحت ، با همكارى مردم مدينه ، به نشر معارف اسلام و برهم ريختن اساسشرك و ستمكارى موفق خواهند شد. اولين بار است كه شهر بزرگ و پر اختلاف مدينه ، از نبى اكرم درخواست نماينده كردهاست . اولين بار است كه پيشواى اسلام تصميم گرفته است به خارج از مكه نمايندهرسمى بفرستد. بدون ترديد، كسى كه براى آن نمايندگى معين مى گردد و براى انجامچنين ماءموريت خطيرى برگزيده مى شود، بايد از هر جهت شايسته و لايق باشد تابتواند از طرفى به اختلافات خونى اوس و خزرج خاتمه دهد و محيط مهر و محبتى بهوجود آورد، و از طرف ديگر، مرام مقدس اسلام را طورى نشر و تبليغ نمايد كه در دلهاىمردم اثر كند و صميمانه به آن مؤ من و معتقد شوند. پيشواى اسلام ، از ميان همه مسلمانان سالخورده جوان و از بين تمام اصحاب و ياران ،مصعب بن عمير جوان را به نمايندگى خود برگزيد و او را براى انجام آن ماءموريت مهمبه مدينه فرستاد. (فقال رسول الله (ص ) لمصعب بن عمير و كان فتى حدثا... و امرهرسول الله بالخروج مع الاسعد و كان تعلم من القرآن كثيرا.(11) ) پيغمبر اكرم به مصعب بن عمير، كه آن روز جوان نورسى بود، امر فرمود به معيت اسعدبه سوى مدينه حركت كند. او بيشتر قرآن مجيد را فراگرفته بود. مصعب با حرارت و نيروى ايمان ، با شور و هيجان جوانى ، وارد مدينه شد و دركمال خلوص و جديت برنامه كار خود را آغاز كرد. گفتار آتشينش در سخنرانى ، آهنگگرمش در تلاوت قرآن ، اخلاق پسنديده اش در معاشرت با مردم ، تدبير عاقلانه اش درحل مشكلات و اختلافات ، افكار مردم را زير و رو كرد و آنان را به شدت تحت تاءثيررفتار و گفتار عميق خود قرار داد. طولى نكشيد كه زن و مرد، پير و جوان ، رؤ ساى عشاير و افراد عادى مدينه به وىمتوجه شدند. قرآن كريم را فراگرفتند. دين اسلام را پذيرفتند. كينه هاى ديرينه را ازصفحه دل زدودند. با هم برادر شدند و در كمال صاف و در صفوف جماعت شركت كردند. مصعب بن عمير جوان ، در سفر مدينه ، ماءموريت خود را به بهترين وجهى انجام داد وافتخارات درخشانى نصيبش گرديد. (انه اول من جمع الجمعة بالمدينة واسلم على يده اسيدبن خضير و سعدبن معاذ و كفىبذلك فخرا واثرا فى الاسلام .(12) ) مصعب بن عمير اول كسى است كه در مدينه اقامه جمعه و جماعت كرد و به دست او اسيد بنخضير و سعدبن معاذ قبول اسلام كردند و اين پيروزى هاى درخشان در اسلام براى افتخارو بزرگى او كافى است . رسول اكرم مى دانست در شهر مدينه مردان سالخورده و شخصيت هاى وزين و مسن بسيارند وبراى آنان پذيرفتن او امر يك جوان بسى دشوار است . پيشواى اسلام مى توانست از بيناصحاب خود، مرد سالخورده اى را به نمايندگى خويش برگزيند و به مدينه بفرستد،يا آن كه چند نفر را با هم ، به اسم يك هيئت نمايندگى انتخاب و آن ماءموريت را به آنانمحول فرمايد، ولى از اين كه پيغمبر اكرم تنها مصعب بن عمير جوان را براى اين ماءموريتبرگزيد و او را به نمايندگى به شهر مدينه ، كه آن روز براى آن حضرت به منزلهيك كشور بيگانه بود فرستاد، مى توان نتيجه گرفت كهرسول اكرم خواهد عملا به پيروان خود بفهماند كه در مكتب اسلام ، شرط اساسى عهده دارشدن مشاغل بزرگ مملكت ، صلاحيت و شايستگى است ، نه تعداد سنين زندگى . اگر درنسل جوان مملكت افراد لايقى باشند، لازم است از وجودشان استفاده كرد و كارهاى مهم كشوررا به آنان محول نمود. جوانان لايق دوم . شهر مقدس مكه ، مركز جزيرة العرب و مورد توجه و احترام عمومقبايل و عشار بود. رسول اكرم ، كه خود در مكه متولد شده و همان جا به افتخار نبوتنايل آمده بود، به آن شهر علاقه بسيار داشت ، ولى سختگيرى و فشار مشركين آن چنانزندگى را بر آن حضرت و يارانش غيرقابلتحمل كرده بود كه ناگزير شد مكه را ترك گويد و از سرزمين محبوب خويشدل برگيرد و به مدينه مهاجرت نمايد. فعاليت مؤ ثر و تبليغات نافذ مصعب بن عمير، قبلا زمينه را براى ورود پيغمبر اكرم(ص ) مهيا كرده بود و مردم مدينه با آغوش باز آماده پذيرايى پيشواى اسلام و پيروانآن حضرت بودند. رسول اكرم به مدينه آمد و مسلمين مكه نيز تدريجا وارد آن شهر شدند. رفته رفته اسلامدر مدينه قوت گرفت و مسلمين مكه و مدينه ، كه آن روز به نام مهاجر و انصار خوانده مىشدند، متشكل گرديدند و در كمال خلوص و صميميت ، به رهبرى پيشواى خود، فعاليت هاىاساسى و همگانى خويش را براى بسط اسلام و پيشرفت مسلمين آغاز نمودند. بزرگ ترين آرزويى كه آن روز مسلمين در دل داشتند اين بود كه مكه را فتح كنند و كعبهمقدس را از يد مشركين خارج ، و از لوث وجود بت هاى گوناگون تطهير نمايند، زيرا مىدانستند با فتح مكه ، يعنى مركز جزيرة العرب ، راه پيشرفت اسلام از هر جهت هموارخواهد شد، و تعاليم آسمانى رسول اكرم همه جا با سرعت پيشرفت خواهد كرد. فتح مكه به خواست خداوند، اين آرزوى بزرگ جامه عمل پوشيد و پيشواى عالى قدر اسلام ، باسربازان سلحشور و با ايمان خود، مشركين را غافلگير كردند و بدون احتياج به زد وخوردهاى خونين ، به مكه قدم گذاردند. بت ها را شكستند و آن لكه هاى ننگ را نابودكردند. حرم خدا از پليدى شرك پاك شد، و بانگ الله اكبر، از بام كعبه مقدس ، به تمامشهر طنين انداخت . پس از فتح مكه طولى نكشيد كه جنگ حنين پيش آمد. ناچار بايدرسول اكرم و سربازانش از مكه خارج شوند و به جبهه جنگ بروند. لازم بود براىتنظيم امور ادارى آن شهر، كه به تازگى از يد مشركين خارج شده ، فرماندار لايق ومدبرى تعيين شود كه در كمال شايستگى به كارهاى مردم رسيدگى كند و به علاوه ، ازبى نظمى هايى كه ممكن است دشمنان به وجود آورند، جلوگيرى نمايند. پيشواى اسلام ، از بين تمام مسلمين ، جوان بيست و يكساله اى را به نام عتاب بن اسيد،براى اشغال آن مقام بزرگ برگزيد و به نام وى فرمان صادر كرد. (و ولى صلى الله عليه و آله عتاب بن اسيد و عمره احدى و عشرون سنة امر مكة ، وامره (ص ) ان يصلى بالناس و هو اول امير صلى بمكة بعد الفتح جماعة .(13) ) رسول اكرم عتاب بن اسيد را والى مكه قرار داد، و در آن روز سنش بيست ويكسال بود. پيغمبر امر فرمود كه با مردم نماز بگذارد و عتاب بن اسيداول اميرى بود كه پس از فتح ، در مكه اقامه نماز جماعت كرد. فرماندار جوان (و قال له صلى الله عليه و آله يا عتاب تدرى على من استعملتك ؟ استعملتك عىاهل الله عزوجل ، ولو اعلم لهم خيرا منك استعملته عليهم و كان عمره لما استعملهرسول الله (ص ) نيفا و عشرين سنة .(14) ) پيغمبر اكرم به عتاب بن اسيد، فرماندار برگزيده خود فرمود: آيا مى دانى تو را بهچه مقامى گمارده و بر چه قومى فرمانروا كرده ام ؟ تو را حاكم و اميراهل حرم خدا و ساكنين مكه معظمه نموده ام . اگر بين مسلمين كسى را از تو شايسته تر مىشناختم ، حتما اين مقام را به وى محول مى كردم . عتاب بن اسيد روزى كه از طرف پيشواىبزرگ اسلام به مقام فرماندارى مكه برگزيده شد، سنش در حدود بيست ويكسال بود. انتساب آن جوان به چنين مقام بزرگى ، باعث رنجش خاطر و آزردگى شديدرجال عرب و بزرگان مكه شد. زبان به شكايت و اعتراض گشودند، و گفتندرسول اكرم دوست دارد كه ما همواره حقير و پست باشيم ، به همين جهت جوان نورسى را برمشايخ عرب و بزرگان حرم ، امير و فرمانروا كرده است . سخنان گله آميز مردم به سمع مبارك آن حضرت رسيد، نامه مفصلى خطاب به مردم مكهنوشت و در كمال صراحت ، مراتب شايستگى و لياقت عتاب بن اسيد را خاطر نشان فرمود وتاءكيد كرد كه تمام مردم مؤ ظف اند از او امر وى اطاعت نمايند و دستورهاى او را به كاربندند. در پايان نامه ، با جمله كوتاهى ، اعتراض نابه جاى مردم را جواب داد: (و لايحتج منكم فى مخالفته بصغر سنه فليس الاكبر هوالافضل ، بل الاءفضل هوالاكبر.(15) ) ميزان فضيلت هيچ يك از شما جوانى عتاب را اساس اعتراض قرار ندهد، زيرا ملاك فضيلت انسان ، كبرسن و بزرگى نيست . بلكه برعكس ، ميزان بزرگى انسان ، فضيلت وكمال معنوى است . رسول اكرم همواره از عتاب بن اسد حمايت مى فرمود، و آن جوان تا آخر عمر پيغمبر اكرم(ص ) فرماندار مكه بود و در كمال لياقت و شايستگى انجام وظيفه كرد و درطول دوران ماءموريت خويش ، به خدمت درخشانى در تمام شئون مختلفنايل گرديد. ايستادگى و اصرار پيغمبر اكرم در تثبيت مقام عتاب بن اسيد و بى اعتنايى به رنجشخاطر سالخوردگان و جواب گويى به اعتراض آنان ، معرف برنامه مكتب اسلام درپشتيبانى از جوانان لايق است . رسول اكرم با رفتار جدى خويش ، و با حمايت صريحىكه از عتاب بن اسيد فرمود، عموم پيروان خود را به اين نكته متوجه كرد كه بايد بانادانى ها و تعصب هاى جاهلانه ، قولا و عملا مبارزه كرد. بايد در مواقع مقتضى قسمتى ازكارهاى مهم مملكت را به جوانان شايسته محول نمود و از نيروى ثمربخشنسل جوان به نفع كشور و ملت استفاده كرد. سوم . پيغمبر اكرم در روزهاى آخر زندگى خود، مسلمين را براى جنگ با كشور نيرومند رمبسيج كرد. تمام افسران ارشد و امراى ارتش ، كليه بزرگان مهاجرين و انصار، همهشيوخ عرب و رجال با شخصيت ، در اين لشگر عظيم بودند. روزى كه پيغمبر براى ديدن سپاه به خارج شهر مدينه آمد، ملاحظه فرمود كه تمامبزرگان مسلمين مهياى سفرند. (فلم يبق من وجوه المهاجرين والانصار الا انتدب فى تلك الغزاة فيهم ابوبكر و عمرو سعد بن ابى وقاص و سعد بن زيد و ابو عبيدة و قتادة النعمان .(16) ) فرماندهى سپاه بدون ترديد فرماندهى چنين سپاه عظيمى فوق العاده مهم و شايان ملاحظه است و حتمابايد لايق ترين افسران ، از طرف پيشواى اسلام ، براى آن مقام خطير برگزيده شود.رسول اكرم اسامة بن زيد را طلبيد و پرچم فرماندهى را با دست خود براى او بست وامارت لشگر را به وى محول فرمود. (واستعمله النبى (ص ) و هو ابن ثمانى عشر سنة .(17) ) روزى كه پيغمبر اكرم اسامة بن زيد را به فرماندهى سپاه مسلمين برگزيد، سنش هجدهسال بود. و اين موضوع ، از نظر تاريخ نظامى در جهان ، اگر نگوييم بى نظير است ،قطعا بايد گفت كم نظير است . با اين كه دنياى متمدن امروز به شدت از نسل جوان حمايت مى كند، با آن كه ممالكپيشرفته كوشش دارند بسيارى از كارهاى مهم مملكت را به جوانانمحول نمايند، ولى تصور نمى رود زمامداران هيچ يك از كشورهاى اروپايى و آمريكايىحاضر باشند كه جوان هجده ساله اى را به سرفرماندهى بزرگ ترين سپاه مملكت ، كهبراى جنگ با كشور بيگانه و نيرومندى مجهز شده است ، بگمارند. اطاعت از فرمانده جوان پيشواى عالى قدر اسلام ، در 14 قرن قبل ، به منظور حمايت از جوانان لايق ، به اينعمل مهم نظامى دست زد، و فرماندهى بزرگ ترين سپاه اسلام را كه براى جنگ باامپراطورى رم بسيج شده بود، به عهده افسر جوان هجده ساله اى به نام اسامة بن زيدواگذار كرد. افسران ارشدى كه در سخت ترين مواقع و دشوارترين نبردها، پرچم اسلام را روىدژهاى محكم دشمنان به اهتزاز در آورده بودند، سربازانپردل و نيرومندى كه بدون ترس و هراس درطول چندين سال امتحان شجاعت و دلاورى داده بودند، بزرگان عرب و شخصيت هاى مهماسلامى كه در مشكل ترين شرايط، مراتب شايستگى و لياقت خود را آشكار كرده بودند،اكنون همه آنها به امر رسول اكرم مؤ ظف اند در اين لشكركشى شركت كنند و در تماممراحل از او امر فرمانده جوان خود اطاعت نمايند. بدون ترديدتحمل چنين وضعى براى آنان بسى دشوار و مشكل بود. اين انتصاب غير منتظر، بسيارى از افسران ارشد را دچار بهت و تحير كرد، وعمل پيشواى عالى قدر خود را با تعجب تواءم با نگرانى تلقى كردند و با نگاه هاىحيرت زده ، يكديگر را مى نگريستند. بعضى از آنها خيلى زود خاطره پنهانى خود راآشكار كردند و آن چه در دل داشتند به زبان آوردند: (فتكلم قوم و قالوا يستعمل هذا الغلام على المهاجرين الاولين ؟!) گفتند چه شد است كه اين جوان نورس به فرماندهى مهاجرين سابقه دار و پيش قدماناسلام برگزيده شده است ؟ مهاجرينى كه در اعلاى حق و پيشرفت دادن اين آيين آسمانىسوابق ديرينه و ممتدى دارند؟ (فغضب رسول الله (ص ) غضبنا شديدا، فخرج فصعد المنبر فحمدالله و اثنىعليه ، ثم قال : اما بعد ايها الناس فما مقالة بلغنى عن بعضكم فى تاءميرى اسامة ؟ ولئن طعنتم فى تاءميرى اسامة فقد طعنتم فى تاءميرى اباه قبله ، و ايم الله ان كان لامارةخليقا و ان ابنه بعده لخليق لاءمارة .(18) ) رسول اكرم از شنيدن سخنان طعن آميز بعضى از افسران ، به سختى خشمگين شد. منبررفت . پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: - مردم ! اين چه سخنى است كه درباره فرماندهى اسامه از بعضى از شما به من رسيدهاست ؟ طعنه هاى امروز شما تازگى ندارد. چندسال قبل كه زيدبن حارثه ، پدر اسامه ، را به فرماندهى لشكر، در جنگ موته تعيينكردم ، زبان به طعن و ملامت گشوديد. به خداوند بزرگ قسم ياد مى كنم كه ديروززيدبن حارثه براى امارت لشكر شايسته بود و امروز نيز فرزندش اسامه شايستگىدارد. بايد همه شما از وى اطاعت نماييد. پافشارى و اصرار پيغمبر اكرم در پشتيبانى از جوانان لايق و تثبيت مقام آنان ، اثرىعميق در افكار عموم مسلمين گذارد. آنان كه دربارهنسل جوان به غلط فكر مى كردند، رفته رفته به خطاى خود پى بردن و تعصب هاىجاهلانه را از صفحه خاطر زدودند. ابو ايوب يكى از انصار محترم و از صحابهرسول اكرم است . او همواره نسبت به آيين مقدس اسلام وفادار بوده و درطول ايام زندگى خود در چند جبهه جنگ شركت كرد و دوش به دوش سربازان مسلمينفداكارى نمود. (و لم يتخلف عن الجهاد الا عاما واحدا فانهاستعمل على الجيش رجل شاب فقعد ذلك العامفجعل بعد ذلك يتلهف و يقول و ما على من استعمل على .(19) ) او، تنها در يكى از جنگها، از وظيفه سربازى تخلف كرد، و سببش اين بود كه يك افسرجوان ، فرماندهى لشكر را به عهده داشت . ابوايوب ، در سالهاى بعد، ازعمل خود سخت پشيمان شده بود و از آن تخلف نابه جا با تاءسف و تاءثر ياد مى كرد واحساس رنج و ناراحتى مى نمود. او همواره با خود مى گفت به من چه رابطى داشت كهفرمانده لشكر كيست ؟ چرا از اطاعت فرمانده جوان ، سر باز زدم ؟ جوان و مشاغل مهم از اين سه نمونه تاريخى به خوبى استفاده مى شود كه ارزشنسل جوان ، در مكتب آسمانى اسلام ، مورد كمال توجه است . اگر دنياى امروز تازه به اينفكر افتاده است كه پاره اى از كارهاى مهم مملكت را به جوانمحول نمايد، در تصميم خود خطا نكرده و راه اشتباه نپيموده است ، زيرا پيشواى واقع بيناسلام ، كه پيوسته در حمايت و راهنمايى مخصوص وحى الهى است و از هر خطا و اشتباهىمصون و محفوظ است ، در چهارده قرن قبل ، به اين كار اساسى دست زده و پاره اى ازمشاغل مهم داخلى و خارجى ، لشكرى و كشورى مملكت نوبنياد اسلام را به جوانانمحول فرموده است . ناگفته نماند كه شرط اساسى برگزيدن جوانان ، صلاحيت و شايستگى آنان است و اينمطلب از خلال سخنان آن حضرت به خوبى استفاده مى شود. جوانانى كه پيشواى عالىقدر اسلام آنان را انتخاب فرموده و به كارهاى اساسى مملكت گمارده است ، از نظرعقل ، فكر، هوش ، ايمان ، علم ، اخلاق ، تدبير، و خلاصه از كليه جهات لازم ، شايستگىو لياقت داشتند. به همين جهت ، گله سالخوردگان از پيغمبر اكرم ، تنها از جهت جوانىآنان بوده و هرگز كسى به آن حضرت نگفته است كه برگزيدگان شما نالايق اند، واز جهت عقل و فراست يا ايمان و اخلاق ، يا ساير جهات معنوى شايستگى ندارند.
|
|
|
|
|
|
|
|