بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی, بنیاد مستضعفان و جانبازان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST-0 -
     30300001 -
     30300002 -
     30300003 -
     30300004 -
     30300005 -
     30300006 -
     30300007 -
     30300008 -
     30300009 -
     30300010 -
     30300011 -
     30300012 -
     30300013 -
     30300014 -
     30300015 -
     30300016 -
     30300017 -
     30300018 -
     30300019 -
     30300020 -
     30300021 -
     30300022 -
     30300023 -
     30300024 -
     30300025 -
     30300026 -
     30300027 -
     30300028 -
     30300029 -
     30300030 -
     30300031 -
     30300032 -
     30300033 -
     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page

اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست ، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومت هاى ديگر اين استكه اين عادل است و آنها غير عادل ، خير فرقها هست يكى اش همين است ، فرقهاى زياد بينحكومت اسلام و بين اسلام هست و ما بين رژيم هاى ديگر، يكى از فرقهايش ‍ هم اين است كهحكومت اسلام يك حكومت عادل است . آن اوصافى كه در حاكم است چيست ، آن اوصافى كه درپليس است چيست ، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست ، آن اوصافى كه در مثلا سايركارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرقهاست ، يك فرق نازلى است وبالاتر از اين آن چيزهايى است كه انسان را رو به معنويت مى برد. اسلام آمده است كه اينطبيعت را بكشد طرف روحانيت ، مهار كند. طبيعت را به همان معنايى كه همه مى گويند، آن هممى گويند اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلامقبول دارد و كوشش مى كند براى تحققش و لهذا حكومت هايى كه در اسلام بوده اند يكحكومتهايى بوده اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كهدر عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها راقبول دارد و كوشش هم برايش مى كند، در عينحال آنها به اين نگاه مى كنند و همين است ، او به اين نگاه مى كند كه بكشدش طرفروحانيت ، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است مابين اسلام و غيراسلام ، بينحكومتهاى اسلامى و حكومتهاى غيراسلامى ، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده بامكتبهاىديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشانخيال مى كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. 171
انبيا مى خواهند كه انسان درست كنند
مكتب اسلام ديدش تا آخر است ، طبيعت را به آن دنيا مى گويند، در لسان انبيا دنيا يعنىخيلى پست ، پس كلمه دنيا خيلى پست اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است وآثار طبيعت ، بالاتر است اعلى عليين است ، خدا مى خواهد مردم را به اعلى عليين برساند ازاسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيم هاى انبيا جاى ديگر اصلامطرح نيست . چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى ، به ما چه ربط دارد، اينجاخلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مى خواهند باشد.انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كاردارند. هيچ كس نيست ، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مى خواهند يك انسانى تربيت كنندكه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمى كند در جلوت و درپيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مى كند، انبياء مى خواهند كه انسانى درست كنند كهپيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر درويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چهدر خلوت آدم است ، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند،ميل انبياء هم همين بوده است ، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم ، همانجورحكومتهائى در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود و زائد بر او آنمسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد. 172
اسلام آمده كه بشر را از ظلالت به راه مستقيم هدايت ببرد
اسلام مال همه بشر است نه مال مسلمين ، اسلام آمده است تا بشر را از ضلالت به راهمستقيم هدايت ببرد، و اسلام مثل مكتب هاى ديگر نيست كه فقط براى يك حكومت مادى و دنيائىبرنامه داشته باشد.
تمام حكومت هاى بشرى ، تمام سيستم هاى غير توحيدى برنامه شان همين است كه در اينجا،در اين دنيا يك كارهائى بكنند، آنهائى كه فرض كنيد خوب هم هستند يك نظم دنيايىايجاد كنند، و اكثرا كه منحرف هستند براى اين كار مى كنند كه سلطه جوئى كنند وديگران را تحت سلطه خودشان بياورند و استثمار كنند.
الان شما نمى توانيد در تمام حكومت ها پيدا كنيد. يك حكومتى كه روى عدالت ولو در همينحيطه اى كه خودش دارد روى عدالت رفتار كند، كم است ، كم مى توانيد سراغ كنيد يكحكومتى كه حكومت عدل باشد ولو راجع به نظم دنيا، ادعا زياد است ، ادعاى اينكه مىخواهيم براى عدالت عمل بكنيم زياد است . 173
بايد عملا و واقعا حكومت حضرت امير (ع ) را الگو قرار داد
و ما در اين روز، اين روز مبارك كه از اعياد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترينعيد است و نكته اش هم اين است كه اين ادامه نبوت است ، ادامه آن معنويترسول الله است ، ادامه آن حكومت الهى است ، از اين جهت از همه اعياد بالاتر است و ما در اينروز سعيد يكى از چيزهايى كه وارد شده است اين است كه بگوييم ، بخوانيم : الحمدللهالذى جعلنا من المتمسكين بولايه اميرالمومنين واهل بيته 174 . تمسك به ولايت اميرالمومنين چى هست ؟ يعنى ما همين اين را بخوانيمو رد بشويم ؟ آن هم تمسك به ولايت اميرالمومنين در روزى كه ولايت به همان معناى واقعىخودش بوده است ، نه تمسك به محبت اميرالمومنين ، تمسك به محبت اصلا معنا هم ندارد،تمسك به مقام ولايت آن بزرگوار به اينكه گرچه ما و بشر نمى تواند به تمام معنا آنعدالت اجتماعى و عدالت حقيقى را كه حضرت امير قدرت بر پياده كردنش داشت ، نمىتوانيم ماها و هيچ كس قدرت نداريم كه پياده كنيم لكن اگر آن الگو پيدا شده بود وحالا هم ما بايد به يك مقدار كمى كه قدرت داريم تمسك كنيم . تمسك به مقام ولايت معنايشاين است ، كه يكى از معانى اش اين است كه ماظل آن مقام ولايت باشيم ، مقام ولايت كه مقام توليت امور بر مسلمين و مقام حكومت بر مسلميناست ، اين است كه اگر چنانچه حكومت تشكيل شد، حكومت تمسكش به ولايت اميرالمومنين ايناست كه آن عدالتى كه اميرالمومنين اجرا مى كرد، اين هم اندازه قدرت خودش اجرا كند. بهمجرد اينكه ما بگوئيم ما متمسك هستيم به اميرالمومنين ، اين كافى نيست ، اين تمسك نيستاصلش . وقتى كه حكومت الگو قرار داد اميرالمومنين سلام الله عليه را در اجراء حكومتش ،در اجراء چيزهايى كه بايد اجرا بكند، اگر او را الگو قرار داد، اين تمسك كرده است بهولايت اميرالمومنين . اگر چنانچه او الگو نباشد يا اينكه تخلفاتحاصل بشود از آن الگوى بزرگ ، هزار مرتبه هم روزى بگويد خدا ما را از متمسكين قرارداده است ، جز يك كذبى چيزى نيست . و اگر مجلس كه از مقامات بلند يا بلندترين مقامكشورى است اگر چنانچه الگو قرار داد آن چيزى كه اميرالمومنين مى خواست و آن عدالتىرا كه او در همان برهه كمى كه به او مجال دادند، خيلى كممجال پيدا كرد، اگر الگو قرار بدهند آن را براى اينكه احكام را و امورى كه بايدمحول به آنهاست به آن نحو اجرا بكنند، به آن نحو تصويب بكنند و دقت بكنند، آنوقتمى شود گفت كه مجلس ما هم از متمسكين به اميرالمومنين هستند و ما اگر چنانچه مجلس نتوانداين كار را بكند يا خداى نخواسته نخواهد اين كار را بكند، يا بعض افراد نگذارند كهاين كارها بشود آنوقت ما نمى توانيم بگوئيم كه يك مجلس متمسك به ولايت اميرالمومنينداريم . و هكذا قوه قضائيه ، اگر قوه قضائيه هم تبعيت نكند از آن قضاء اميرالمومنين كهاقضاكم على و اگر تبعيت نكند از قضاوت اسلام ، متشبث به همان قضاوت اسلامىنباشد، آن هم هر چه بگويد ما متمسك هستيم ، بر خلاف واقع است . تمسك وقتى است كه قوهقضائيه هم كارهائى كه مى كنند از روى الگوى علوى باشد كه همان الگوى اسلامىاست . و مردم ما هم كه اين دعا را با اين فقره را مى خوانند آنها هم بايد توجه كنند بهاينكه تمسك به ولايت حضرت امير براى آنها تبعيت از مقاصد اوست . 175
آن وقت جمهورى ما اسلامى مى شود كه همه جاى آن حكومت الهى باشد
جمهورى اسلامى محتاج به تربيت و تزكيه است ، تمام قشرهاى ملت ما و همه ملت ها احتياجبه تربيت و تزكيه دارند، احتياج به تعليماتى كه از ناحيه انبيا آمده است دارند، مجرداينكه ما ادعا بكنيم كه جمهورى ما اسلامى است اين ادعا پذيرفته نيست . آنوقت جمهورى مااسلامى مى شود و به كمال خودش مى رسد كه خداى تبارك و تعالى در اين ملت و در اينكشور حاكم باشد يعنى از آن نقطه اولى تا آن آخر حكومت ، حكومت الهى باشد، سردمدارانهمه الهى باشند، كسانى كه در راس حكومت هستند، كسانى كه در راس امور هستند، الهىباشند، از نفسانيت خارج شده باشند، خود را نبينند، شخصيت خود را نبينند چون نه خودىدارند و نه شخصيتى ، هر چه هست از خداست . اگر انسان الهى بشود و ادراك بكند كه اينبندگان راه خدا، اينها بندگان خدا هستند و بايد با آنها آن كرد كه خدا راضى است ،اگر ما بيدار بشويم و بفهميم كه ما از خدا هستيم و به او رجوع مى كنيم انالله و انااليه راجعون 176 ، اگر اين دو كلمه را ما در زندگى بفهميم كه ما از او هستيم وهمه از اوست و ما هيچ هستيم و هيچ نداريم و هر چه داريم از اوست و ما به سوى او برگشتمى كنيم و از ماحساب مى برند، ما را در حساب واقع مى كنند، اين دو كلمه را اگر ما بفهميم، با بندگان خدا آنطور كه خدا راضى است و آنطور كه امر خداستعمل مى كنيم . در همه ارگان هاى دولتى ، در همه بازارهاى اسلامى ، در همه كوچه وخيابان هاى ممالك اسلامى و در همه جا اگر اين كلمه الهى وارد بشود، در كارخانه ها واردبشود، در مزارع وارد بشود، در مدارس ‍ وارد بشود، در وزارتخانه ها وارد بشود، درمجالس شورا و شوراها اين دو كلمه اگر وارد شد و ايمان به او آمد و انسان ادراك كرد اينرا و ايمان به او آورد يعنى در قلبش واقع شد كه ما و همه از خدا هستيم و به او رجوع مىكنيم ، همه موجودات از خداست و بايد با عدل الهى با آنها رفتار كرد و همه ما بر مىگرديم به خداى تبارك و تعالى و اگر با عدل الهى رفتار كرديم ، خداى تبارك وتعالى به ما رحمت بزرگ را وارد مى كند و اگر باعدل الهى رفتار نكرديم ، آنجا خدا با ما با عدل رفتار مى كند كه هيچ كس نمى تواند اززير آن بار بيرون بروند. 177
روح ايمان و اسلاميت را در پرسنل زنده نگه داريد
نكته اى كه بايد تذكر دهم اين است كه اولا هيچ گاه از حجم كار زياد نترسيد كه كارهرقدر هم زياد باشد در مقابل اراده انسان ناچيز است و اگر انسان بخواهد، مى تواند همهكارهاى عظيم را با حجم هر قدر هم زياد به انجام برساند.
دوم اينكه سعى كنيد روح ايمان و اسلاميت را درپرسنل زنده نگه داريد. اگر روح اسلام در افراد باشد همانطور كه امروز در سرتاسرجبهه ها مى بينيد، همه مسائل حل مى شود. همه مى خواستند ژاندارمرى را از اخلاق اسلامى وايمان جدا كنند و آنها را بد تربيت كنند. انشاءالله سعى شود كه تربيت اسلامى در بينافراد احيا شود. امروز مردم از هر لحاظ كمك خواهند كرد و به همين جهت مشكلاتحل خواهد شد. 178
به عدالت با مردم رفتار كنيد
من اميدوارم كه همه تان سلامت و با سعادت باشيد و همه مان و همه تان خدمتگزار به اينمردم خصوصا به مستمندان ، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقه اى باشد كه اين طبقهاحتياج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيزفراهم كردند به علاوه كه جيب هايشان راهم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغهنشين اطراف تهران كه الان هم باز به همين طور هستند. اينها بايدتبدل پيدا كنند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه ميگويد من اسلام هستم و دولتاسلامى هستم با دولت هائى كه طاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شمافرماندارها يا خدمتگزاران به خلق ، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادايك وقتى يك نفر آدمى كه مثلا متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف ، او را باآنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمى گويم آن يكى را جلو بيندازيد،مى گويم عدالت بايد باشد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمىتواند همه را يكدفعه بپذيرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است همبپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلام الله عليه دريك محاكمه اى كه مابين آنوقتى بود كه خليفة الله بود و خليفه مسلمين بود و قضات همخودش تعيين مى كرد، يك محاكمه اى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهرابود) و قاضى خواست حضرت را، وقتى كه رفت ، تشريف بردند، آنطور است كه باكنيه اسم حضرت را برد، گفت نه حق ندارى ، بايد مساوى باشيم ، در نشستن مساوى ، درهمه چيز مساوى وقتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت . آن خليفه بحق خدا بود و شماهابايد به او اقتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم . البته هيچ كدام طاقت نداريممثل او باشيم لكن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند،اينها هم تابعند. وقتى نامه هاى ما را بردند پيش امام زمان سلام الله عليه (در رواياتاست كه هر هفته مى برند، هفته اى دو دفعه ) وقتى كه مى برند،اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم ، ما آنطور نيست كه خود سربخواهيم يك كارى را انجام بدهيم . 179
عدالت در قضاوت
قاضى يك نفر آدمى است كه بدون اينكه هيچ نظرى داشته باشد راجع به قضيه ، اگربرادرش را آوردند پيشش كه قضاوت كند، همانطور باشد كه اگر دشمنان را آوردند،يعنى در قضا آنطور باشد، حكمى كه مى خواهد بكند بين برادرش و بين دشمنش ، در حكمفرق نگذارد. نمى گويم در عوارض نفسانى ، نخير، در حكم يعنى همانطورى كه براىبرادرش حكم بحق بايد بكند، براى دشمنش ‍ هم همانطور، على السواء باشد پيشش همه .شما شنيده ايد كه حضرت امير با آن ظاهرا يهودى بود كه در محضر قاضى واقع شدنددر صورتى كه حضرت امير رئيس بود، وقتى كه احضارش كرد رفت پيش قاضى ،قاضى وقتى كه (ابا الحسن ) به ايشان گفت ،اشكال كرد به او كه نه ، به آن هم هر چه مى گويى به من هم همين طور بگو. ايندستورى است براى همه ماها كه بايد در مسند قضا يكى كه نشست ، همه ملت پيشش با يكنظر باشد، تمام نظرش به اجراى عدالت باشد. عدالت ، در دشمنش هم به طور عدالت ،در دوستش ‍ هم به طور عدالت . نه اينجا مسامحه بكند و نه آنجا سختگيرى . 180
8 - رعايت عدالت و امانت
پاسدار عدالت بايد خودش داراى عدالت باشد
همانطورى كه انقلاب اسلامى ما وجهه هاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژيمفاسد، انقلاب براى بپاداشتن رژيم حق ، و اميد است كه انقلاب برا ى ساختن انسان و يكمملكت انسانى ، پاسداران هم بايد پاسداريشان به طرز وشكل انقلاب باشد. تا آنوقت كه انقلاب براى شكستن سد رژيم بود، پاسداران ،پاسداران آن انقلاب بودند، يعنى آن جهت انقلاب ، بايد قيام كنند و كردند و فرياد زدندو مقابله كردند با همه جنود ابليسى و بحمد الله از اين جهت در انقلاب پيروز شديد. لكنانقلاب يك جهتش پيروز، آن هم نه تمام پيروز، بيشتر اين سد از بين رفته است و ريشههاى مختصرى مانده است كه اميد است از بين برود. انقلاب براى تحقق حكومتعدل و جمهورى اسلامى كه قدم بعد است ، پاسدارها هم بايد از اين معنا پاسدارى كنند وهمه بايد پاسدارى بكنند. همه پاسداراسلام و حكومت حق بايد باشيد. دراينجا پاسدارىاين است ، كه اين حكومت ، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت باشد. پاسدارى ازعدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تابتواند پاسدارى از عدالت كند.اگر خداى نخواسته يك گروهى در جامعه ما داراى عدالت نيستند و همانطورى كه دستگاهسابق ، دستگاه تعدى و ظلم و تجاوز به مردم بود، اين گروه يا اين پاسدار يا اين جمعيتهر كس باشد، اين هم تا آن اندازه كه دستش مى رسد همان كارهاى رژيم سابق را مى كند،اين پاسدار نمى تواند باشد. اگر فرض كنيد كه ماها كه مدعى هستيم پاسدار اسلامهستيم و در اين انقلاب ، اين جهت انقلاب كه برقرارى حكومتعدل اسلامى است اگر بنا باشند ما مدعى پاسدارى هستيم از انقلاب (لكن از آنجائى كهخراب كردن و زدن و كشتن ، كشته شدن بود، درست آمديم و به انقلابمان وفادار بوديم )اما در اين مرحله كه مرحله سازندگى يك حكومتعدل اسلامى است ، خداى نخواسته پاسداريمان از يك همچو حكومتعدل اسلامى به طور صحيح نباشد، يعنى خودمان در اين مرحله انقلابى نباشيم ، در اينمرحله خودمان را نساخته باشيم كه موصوف به عدالت باشيم ، كه پاسدار عدالتباشيم ، پاسدار حكومت عادلانه چنانچه اگر حكومت ما هم يك حكومتعدل نبود نمى توانيم بگوئيم كه اين جهت انقلاب ما تحقق پيدا كرده است ، كه جهت حكومتعدل اسلامى بود. اگر در ادارات ما، در بازارها، در ساير جاهاى ديگرى كه اين افرادايرانى نشيمن دارند و مشغول به كارهاى خودشان هستند، اگر اينها همعدل اسلامى كه بايد باشد مراعات نكنند، باز افراد انقلابى - اسلامى نيستند. 181
عدالت اسلامى از خود انسان شروع مى شود
پاسدار، چه شماها كه با اسم پاسدارى مشغول خدمت هستيد و چه ساير قشرها (يكى همقشر روحانيت است ، آنها هم پاسدار هستند ولو لفظ پاسدار بر آنها اطلاق نمى شود،لكن به حسب واقع پاسدار اسلام هستند) اگر اين جمعيت آنطورى كه بايد اين وجهه ازانقلاب را كه انقلاب ، آمدن يك رژيم عادل جاى يك رژيم فاسد، اگر در اين مرحله كه آمدنيك رژيم ، نشستن به جاى يك رژيم فاسد، مراعات نكند آن جهت انقلابى را، مراعات نكندآن عدالت اسلامى را، كه عدالت اسلامى از خود انسان شروع مى شود تا هدايت در خودانسان ، عدالت با رفيق ، عدالت با همسايه ، عدالت با هم محله ، عدالت با همشهرى ،عدالت با هم استانى ، عدالت با هم كشورى ، عدالت با همسايه هاى كشورهائى كه با ماهستند و با همه بشر، اگر حاصل نشود، نه حكومت اسلامى است و نه پاسدار اسلامى . بهمجرد اينكه من ادعا كنم كه پاسدار اسلام هستم ، از باب اينكه يك نفر طلبه هستم و طلبهشغلش پاسدارى است ، مجرد اين تا يك نمونه اى نداشته باشد، نشانه و علامتى نداشتهباشد، اين ادعاست ، ولو بتوانيم اين ادعا را به مردم جا بزنيم ، پيش خدا واضح است كهدرست نيست . كوشش كنيد كه در اين مرحله دوم كه ما الان هستيم و بعد هم مرحله هاى ديگرهست ، پاسدار باشيد. شماها كه الان پاسدارى كرديد تا حالا (و خداوند همه تان راتاءييد كند) كوشش كنيد در اين مرحله دوم كه مرحله حكومتعدل است ، رژيم عادلانه است ، رژيم اسلامى است ، جمهورى اسلامى است ، در اين مرحله بهوظائف پاسدارى در اين مرحله قيام كنيد. 182
مواظب باشيد رفتارتان عادلانه باشد
پاسدارى در اين مرحله اين است كه از عدالت پاسدارى كنيد، از حكومتعدل پاسدارى كنيد. اگر خداى نخواسته فرض كنيد يك نفر جوان مسماى پاسدار بهدوستش ، به منزل يك كسى ، به خانه يك كسى ، بهمال يك كسى تعدى بكند، آن از پاسدارى خودش ‍ همين طورى مخلوع است ، لكن شماها جديتكنيد، او را هدايت كنيد يا از صف خودتان كنارش بزنيد، كه ممكن است يك كار خلاف از يكنفر در يك جمعيت تحقق پيدا بكند و همه جمعيت به او آلوده بشود و بگويند پاسدارهااينطور هستند. يك وقت مى گفتند كه فلان آدم اينطورى است ، يك وقت است مى گويندپاسدارها اينجورى اند. كوشش كنيد كه مبادا يك همچو مطلبى پيدا بشود كه گفته بشودكه پاسدارها فلان جور هستند. خيلى كوشش لازم دارد. چنانچه ما آقايان هم بايد كوششكنيم به اينكه گفته نشود روحانيون اينجور هستند، آخوندها اينجورند امروز همه چشم هادوخته به اين كشور است و بيشتر چشم آنها كه مى خواهند مناقشه كنند، مى خواهنداشكال تراشى كنند، مى خواهند اين نهضت ما را يك نهضت صحيح ندانند، چشم ها الان بهاين مطلب دوخته شده است و مناقشه مى كنند، مى نويسند در روزنامه هاى خارج ، زياد مىنويسند. اينجا در روزنامه ها شايد با اشاره و اين چيزها باشد، اما آنجاها با صراحت مىنويسند. بايد ما بهانه به دست آنها ندهيم . آنها خلاف مى نويسند لكن اگر ما يك قدمخلاف برداريم ، بهانه به دست آنها مى آيد و يك كار را هزار كار نمايش مى دهند.
تكليف امروز براى شما پاسدارها و ما هم كه مدعى پاسدارى هستيم تكليف زياد است ،مشكل است . ببينيد از اين تكليف الهى چطور امتحان خودتان را مى دهيد. حالا كه پاسدارهستيد، حالا كه داراى اسلحه هستيد، حالا كه قدرتمند هستيد ببينيد كه با اين اسلحه خودتان، با اين قدرت خودتان چطور با مردم رفتار ميكنيد، چطور با برادرانتان كه همه كشوراست ، همه مردم است ، رفتار مى كنيد، رفتار، رفتار عادلانه است و آنطور كه اسلامميخواهد، تا بشويد پاسدار انقلاب اسلامى ، يا خداى نخواسته از بعضى اشخاص برخلاف باشد تا بشود پاسدار جنود شيطان و از پاسدارى اسلام ، مخلوع باشد و خدا اورا قبول نكند. خداوند همه شما را و همه ملت ما را به وظايف خودمان آشنا كند و همه انشاءالله خدمتگزار باشيم به اين ملت و به اين كشور. 183
اگر عدالت بين زمامداران باشد اين مفاسد پيش نمى آيد
اسلام خدايش عادل است ، پيغمبرش هم عادل است و معصوم ، امامش همعادل و معصوم است ، قاضى اش هم معتبر است كهعادل باشد، فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كهعادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعه اش هم بايدعادل باشد، از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر، زمامدار بايدعادل باشد. ولات آن هم بايد عادل باشند، اين ولاتى كه در اسلام مى فرستادند، والىهايى كه مى فرستادند به اين طرف و آن طرف امام جماعت آنها هم بوده اند، بايدعادل باشد، اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدى است كهداريد مى بينيد، اسلحه دست اشخاص غير صالح ، اسلحه دست اشخاص ناصالح ،اشخاص بى انصاف ، بى عدالت . 184
ما دولتى مى خواهيم كه به عدالت رفتار كند
البته ما دستمان به حكومتى كه مثل پيغمبر باشد كه ديگرنميرسد، تمام شد. دستمانبه يك حاكمى مثل على بن ابيطالب كه نميرسد. اينها را ما حالا نمى خواهيم بگوئيم كه مامى خواهيم على بن ابيطالب (سلام الله عليه ) ما از كجا پيدا كنيم يك همچو چيزى اما ماميخواهيم يك حكومتى باشد كه لااقل تبع قانون باشد، تبع قانون اسلام باشد، تبعقوانين مجعوله صحيح باشد. اينها از اول كه آمدند برخلاف قانون آمدند و تا آخر همبرخلاف قوانين رفتار ميكنند. از اول نه شرع مقدس با اينها موافق بود نه قوانين جارىمملكت موافق با اينها بود، تا حالا هم هرچه كردند، بر خلاف قوانين كردند، برخلافشرع مقدس كردند، بر خلاف رضاى خدا كردند، برخلاف رضاى مردم كردند،. ما مىخواهيم يك دولتى تشكيل بدهيم ، دولتش مشكل نيست كهخيال ميكنند كه اين را ما از آسمان مى خواهيم يك دولتى بياوريم ، نخير توى همين زميناشخاصى هستند كه مى توانند به عدالت رفتار كنند، اشخاصى هستند كه شريف هستند،در همين زمين ، در همين ايران ، در همين خارج ، در همينداخل ما داريم اشخاصى كه اينها ميتوانند اداره بكنند مملكتشان را، مى توانند كه عدالتكنند بين مردم ، مى توانند مردم را به عدالت وادار كنند، مى توانند تنظيم كنند امور مملكترا (نه به اين اختلاف و اين به هم خوردگى اى كه الان هست ) مى توانند اقتصاد مملكت رامهار كنند. 185
هر كس در هر كارى بايد امين باشد
هر كارى را كه انسان عهده دار شد، مسؤ ول آن كار است ، مسؤول است در اينكه به راستى و امانت عمل كند و مسؤول است در اينكه با جديت و فعاليت عمل كند و با خلوص براى خداى تبارك و تعالى. 186
و هر كس در هر جا هست و هر جا خدمت مى كند، يكى از امورى كه بسيار براى او لازم استامانت است ، امين بايد باشد. اگر خداى نخواسته در يك گروهى اشخاص غير امين واشخاص خائن پيدا بشود، يك وقت مى فهميم كه تمام آن گروه را اينها به بدنامىكشيدند يا به فساد. از امور لازم ، امانت است در امور. براى بازرس ها امانت از امور بسيارلازم است . آنهايى كه در شغل بازرسى هستند، آنها بايد امين باشند و مطلبى كه دستآنها مى آيد به احدى غير از آنجايى كه بايد گفته بشود نگويند. عرض مردم ، حيثيت مردماز امورى است كه خداى تبارك و تعالى درباره او بسيار تاكيد كرده است و اسلام دربارهاو بسيار پافشارى كرده است . قاضيهاى محترم دادسراها و ساير جاها، كسانى كهمتكفل قضا هستند يا بازرسى هستند، در هر جا كه هستند اينها بايد امين باشند و انشاءاللههستند و بايد مطالبى كه از اشخاص ، آنها كه سروكارشان با اعراض مردم است ، سروكارشان با حيثيات مردم است ، با جان مردم است ، با ناموس مردم است ، اگر بنا باشد كهبه غير آن راهى كه خدا تعيين كرده است يك راه ديگرى بروند و خداى نخواسته افشاءاسرار مردم را بكنند ولو يك انسانى باشد معصيت كار، آن را افشا بخواهند بكنند، الاآنهائى كه معصيت را علن مى كنند، آنها ديگر احترامى ندارند در اسلام . آن كسى كه علناآمده است در خيابان و كار خلاف مى كند اين ديگر احترام ندارد، اما آنهائى كه تحفظ مىكنند بر اين مسائل ، در خلوت يك كار خلاف مى كنند، بر فرض اينكه شما مطلع شديد،جايز نيست برايتان كه اين را افشا كنيد حتى براى برادرتان ، حتى براىاهل منزلتان بنابراين از امور مهمى كه براى قاضى ، براى آن اشخاص كه بازپرسهستند، براى سازمان بازرسى ، از امور مهمى كه بايد مراعات كنند اين است كه امينباشند در آن امرى كه به آنها محول شده است و اينطور نباشد كه سازمانى باشد براىبازرسى و آنوقت خودش معصيت خداى نخواسته بكند و افشا كند اسرار مردم را و همانجائى كه بايد گزارش ‍ بدهد، بيش از او تعدى اى به هيچ وجه نبايد بكند. 187
9 - انجام تكليف
همه ما ماءمور به اداى تكليف هستيم
من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازانبه خاطر تحليل هاى غلط اين روزها رسما معذرت مى خواهم و از خداوند مى خواهم مرا دركنار شهداى جنگ تحميلى بپذيرد. ما در جنگ براى يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكردخود نيستيم . راستى مگر فراموش كرده ايم كه ما براى اداى تكليف جنگيده ايم و نتيجهفرع آن بوده است . ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد بهوظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتىهم كه مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خودعمل كرده است ، آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد براىرضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اى غلطعمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى اشعدول مى كند. تحليل اين مطلب كه جمهورى اسلامى ايران چيزى به دست نياورده و ياناموفق بوده است ، آيا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى شود؟! تاءخير دررسيدن به همه اهداف دليل نمى شود كه ما ازاصول خود عدول كنيم . همه ما مامور به اداى تكليف و وظيفه ايم نه مامور به نتيجه . اگرهمه انبيا و معصومين - عليهمالسلام - در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگزنمى بايست از فضاى بيشتر از توانايى عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و ازاهداف كلى و بلند مدتى كه هرگز در حيات ظاهرى آنان جامهعمل نپوشيده است ذكرى به ميان آورند. در حالى كه به لطف خداوند بزرگ ، ملت ماتوانسته است در اكثر زمينه هايى كه شعار داده است به موفقيتنايل شود. ما شعار سرنگونى رژيم شاه را درعمل نظاره كرده ايم ، ما شعار آزادى و استقلال را بهعمل خود زينت بخشيده ايم ، ما شعار مرگ بر آمريكا را درعمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسى آمريكا تماشاكرده ايم ، ما همه شعارهايمان را با عمل محك زده ايم . البته معترفيم كه در مسيرعمل ، موانع زيادى به وجود آمده است كه مجبور شده ايم روش ها و تاكتيك ها را عوضنماييم . ما چرا خودمان و ملت و مسؤ ولين كشورمان را دست كم بگيريم و همهعقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم ؟ 188
ما مى خواهيم به امر خدا عمل كنيم
مولاى ما اميرالمومنين سلام الله عليه آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان ، آنكه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رحم و مروت آنطور و با مستضعفينآنطور بود، با مستكبرين وبا كسانى كه توطئه مى كنند - شمشير را - مى كشت هفتصد نفررا در يك روز (چنانچه نقل مى كنند) از يهود بنى قريضه كه نظيراسرائيل بود و اينها از نسل آنها شايد باشند، ازدم شمشير گذراند. خداى تبارك و تعالىدر موضع عفو و رحمت ، رحيم است و در موضع انتقام ، انتقامجو. امام مسلمين هم اينطور بود،در موقع رحمت ، رحمت ، و در موقع انتقام ، انتقام . ما نمى ترسيم از اينكه در روزنامه هاىسابق ، در روزنامه هاى خارج از ايران براى ما چيزى بنويسند ما نمى خواهيم وجاهت درايران در اسلام در خارج از كشور پيدا بكنيم ، مامى خواهيم به امر خداعمل كنيم و خواهيم كرد. 189
بايد هر فردى خودش را مكلف به خدمت بداند
و مهم اين است كه ما همه مان و هر فردى خودش را مكلف بداند به اينكه بايد حالا خدمتبكند. يك وقت مثلا بود كه ما ميگفتيم چه كارداريم به اينكه مرزها چه است ، اين با ارتشاست . شما مى گفتيد ما چه كار داريم كه در داخل شهر، بين شهرها چه رخ مى دهد، بينشهرها ژاندارمرى بايد حل بكند. ژاندارمرى مى گفتند چه كار داريم كهداخل شهر چه مى گذرد، اين را بايد شهربانىحل كند. هر كدام به ديگرى واگذار مى كردند. البته در مواقعى كه مواقع عادى استمساءله همين طور است ، هر رشته از اينها مامور يك فتنه هستند، اما در مواقعى كه غير عادىاست مملكت عادى نيست ، مثلا فرض بفرمائيد كه جلوگيرى از خرابكاريهائى كه در قشرزارع و قشر دهقان مى شود، ژاندارمرى بايد جلويش را بگيرد، اما وقتى كه شما ديديد كهكشورتان اگر زراعت نداشته باشد، اگر نتوانند اينها زراعتى را كه كرده اند جمعبكنند، كشور به خطر مى افتد، احتياج زياد مى شود، گرسنگى زياد مى شود. اينجاديگر نبايد وقتى كه گفته مى شود كه ارتش هم به كمك ژاندارمرى برود، روسابگويند به ما مربوط نيست . ما بايد سر حدات را نگه داريم . يا اگر ديديم كه سرحدات ما الان طورى است كه از آن طرف اسلحه وارد مى كنند، اشخاص فاسد وارد مىشوند، يا اسلحه وارد بشود و دست اشخاص فاسد بيفتد، اين باعث مى شود كه يك وقت مابفهميم كه يك دسته فاسد مخالف با كشورى ، مخالف با ملتى ، مخالف با اسلامىمسلح شده اند. يك وقت بيدار بشويم كه ديگر نتوانيم جلو آنها را بگيريم ، اينجا نبايدديگر ژاندارمرى فكر اين را بكند كه من مال بين شهرها هستم ، ژاندارمرى بايد كمك كندبه ارتش و سپاه انقلاب هم كمك بكند به اينها. يك وقت هائى كه وقت آشفتگى است مثلافرض كنيد كه يك وقت زلزله بيايد، زلزله بيايد و جائى را خراب بكند، شما ببينيدكه برادرانتان زير خرابى ها مانده اند و دارند جان مى دهند شما نمى توانيد بگوئيد اينكار مال شير و خورشيد سرخ است و به من ربطى ندارد، هر انسانى خودش را مكلف مىداند به هر طورى كه باشد برود اينها را نجات بدهد. 190
امروز، روز خدمت و انجام مسؤ وليت الهى است
امروز روز خدمت است فقط، امروز هيچ يك از افراد، شما نمى توانيد از زير بار مسؤ وليتخارج بشويد، يك مسؤ وليت وجدانى و دينى است ، الهى و ملى است . امروز شما نمىتوانيد بگوئيد كه خوب ، من زحمت بكشم آنوقت يك كس ديگرى منفعتش را ببرد، من همبگويم كه خوب ، ما زحمت بكشيم و يك كس ديگر منفعتش را ببرد و چه كار بكند. امروزديگر آن روز نيست ، آنهائى كه منافع شما را از بين مى بردند و شما را استثمار مىكردند نيستند، الا شايد كمى كه نمى توانند كارى بكنند. الان كسى شما را نمى توانداستثمار كند، الان مملكت مال خود شماست يعنى الان شما هر يكى تان نظرتانمثل نظرتان به عائله تان باشد، بلكه بيشتر. همه را ما عائله خود مى دانيم و مملكتمال همه ماست و اين آشفتگى بايد به دست ماها درست بشود. هر فرد با اينكه يك است لكنبه اندازه يك فرد از او كار مى آيد، اين اجتماع از افراد درست شده واز فرد كار بر نمىآيد و يك سنگ صد خروارى را يك نفر نمى تواند بلند كند بايد هزار نفر جمع بشوندلكن هر يك اينها يك مقدار قوه ايجاد كرده اند، اينطور نيست كه من كارى نداشته باشم ، منبه اندازه خودم فشار دادم ، شما هم به اندازه خودتان ، آن هم به اندازه خودش و اين قوارويهم رفته جمع شد آنوقت اين سنگ چند خروارى بلند مى شود. يك قطره باران ، يكقطره است ، هيچ كارى هم از قطره بر نمى آيد لكن اين قطره ها وقتى با هم جمع شدند مىشود سيل ، اين سيل ها وقتى با هم جمع شدند مى شود دريا. افراد حكمشان اين است ،مثل قطره ها مى مانند وقتى تنها هستند كار از او بر مى آيد اما نه آن كار بزرگ ، از او يكمقدار كار برمى آيد. اگر يك قطره بنشيند كنار و بگويد من قطره هستم كار از من نمىآيد، اين قطره هم بنشيند كنار بگويد من هيچ كار ندارم ، كارى انجام نمى گيرد. هر قطرهاى اگر هر كار از او بر مى آيد انجام بدهد، وقتى اينطور يك همچو حسى در يك ملتىپيدا شد كه همه افراد خودشان را موظف دانستند به اينكه هر كسى در هر جا هست كار بكندبراى كشور خودش ، 35 ميليون آدمى مى شود كه دارند كار مى كنند براى كشور خودشان. ما تا حالا كارى كه نكرديم همه . اگر شما بگوئيد كه به من چه ، من كارى ندارم بهاين كارها، من هم بگويم كه خوب ، من طلبه هستم ، آن يكى هم همين طور، كارگر هم همينطور، خوب كارها مى ماند، سرجاى خود مى ماند. همه ما موظفيم به اينكه هر كدام به اندازهاى كه كار مى آيد به همان اندازه كار بكنيم الانمحول نكنيد شما به ما و ما به شما، ما همه به ژاندارمرى و ژاندارمرى به ديگر، بلكههر كس در هر جا كه هست و هر پستى كه دارد در همان جامشغول به كارش باشد و تقويت كنند همديگر را. 191
مهم اين است كه افراد هر يك خودشان را مسؤول بدانند
آنهائى را كه نمى گذاشتند كار انجام گيرد، مرتفع شدند حالا ديگر دست خودمان است وبايد همت كنيد، براى ساختن يك كشورى كه خرابه بود، همت لازم دارد و مهم اين است كهافراد هر يك خودشان را مسؤ ول بدانند، هم مسؤول خودشان بدانند، هم مسؤ ول كارهاى ديگران ، مسؤول خودشان كه كارى كه به آنها محول مى شودمثل مثلا شماها كه در شهردارى اهواز هستيد، هر كارى كهمحول به هر فردى است ، منتظر اين نشود كه يك كس ديگرى كارى بكند، اين بايد كارخودش را خوب انجام بدهد و اگر چنانچه ديد آن برادرش ، آن رفيقش كارش را خوب انجامنمى دهد، مسؤ ول او هم هست بايد او را هدايت كنند. كلكم راع ، همه بايد مراعات بكنيدو همه تان هم مسؤ وليد، همه ما مسؤ وليم ، يك مملكتى را بايد خود شما اداره كنيد، بايدخود ملت اداره كنند. 192
ملاك شكست يا پيروزى انجام تكليف الهى است
من آنچه كه لازم است به طور نصيحت به آقاى رئيس جمهور و به همه دست اندركارانجمهورى اسلامى از لشكرى و كشورى عرض كنم اين است كه آنچه كه به سر انسان مىآيد از خير و شر، از خود آدم است . آنچه كه انسان را به مراتب عالى انسانيت مى رساندكوشش خود انسان و آنچه كه انسان را به تباهى در دنيا و آخرت مى كشد خود انسان واعمال خود انسان است . اين انسان است كه خداى تبارك و تعالى به طورى خلق فرمودهاست كه راه راست و كج را مى تواند انتخاب كند و تمام انبيا از صدر عالم تا آخر براىاين آمده اند كه اين آدم را از آن راه كج و راه هاىباطل هدايت كنند به صراط مستقيم انسانيت كه يك سرش اينجاست و سر ديگرش عنداللهاست . ماخودمان را اگر توانستيم اصلاح كنيم ،كنترل كنيم و تربيت كنيم خودمان را، مراقبت كنيم از خودمان ، در همه امور موفق خواهيم شد واگر چنانچه خداى نخواسته در آن مقاصد اسلامى يا انسانى كه داريم ، موفق نشويم ،معذلك آن توفيق الهى كه براى اشخاص صحيح و متعهد هست براى ما هم هست . ما نبايدنگران اين باشيم كه آيا در كارهايى كه انجام مى دهيم ، چه كارهاى شخصى و دربينخودمان و خداى خودمان و چه در كارهاى اجتماعى كه به عهده كسانى هست ، نبايد نگرانباشيم كه مبادا شكست بخوريم ، بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليفعمل نكنيم . نگرانى از خود ماست . اگر ما به تكاليفى كه خداى تبارك و تعالى براى ماتعيين فرموده است عمل بكنيم ، باكى از اين نداريم كه شكست بخوريم ، چه از شرق و چهاز غرب و چه داخل و چه خارج و اگر به تكاليف خودمانعمل نكنيم ، شكست خورده هستيم . خودمان ، خودمان را شكست داديم . 193
ما مى خواهيم تكليفمان ادا بشود
اين هياهوها كه در عالم هست ، اينها هميشه بوده است و هميشه هم خواهد بود لكن اين كهباقى است خداست و اعتماد به خدا، شما اين اعتماد را حفظ كنيد و مشكلات را با تدبيرهايىكه داريد حل كنيد و اميدوارم كه خداوند همه را تاييد كند. وقتى براى خدا باشد، تاييد مىكند. وقتى كار براى خدا باشد، ما چه پيروز بشويم و چه نشويم ، (كارمان براى خداست) ما تكليف ادا كرديم ، ما مى خواهيم تكليفمان ادا بشود،دنبال اين نيستيم كه يك منصبى به دست بياوريم ، شماها نيستيد. 194
قرآن همه ما را مكلف كرده كه كار كنيم

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page