بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان از مصایب امام علی علیه السلام, عباس عزیزى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     400DAS01 -
     400DAS02 -
     400DAS03 -
     400DAS04 -
     400DAS05 -
     400DAS06 -
     400DAS07 -
     400DAS08 -
     400DAS09 -
     400DAS10 -
     400DAS11 -
     400DAS12 -
     400DAS13 -
     400DAS14 -
     400DAS15 -
     400DAS16 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

22 خبر دادن پيامبر (ص ) به على (ع ) از وفات خويش  

به پيامبر (ص ) مريضى اى عارض شد كه با آن مريضى به جوار رحمت الهىواصل گرديد، چون آن حالت را مشاهده نمود، دست حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را گرفت ومتوجه بقيع گرديد، اكثر صحابه از پى او بيرون آمدند، فرمودند كه : حق تعالى مراامر كرده است كه استغفار كنم براى مردگان بقيع ، چون به بقيع رسيد، گفت : السلامعليكم اى اهل قبور، گوارا باد شما را آن حالتى كه صبح كرده ايد در آن و نجات يافتهايد از محنت هايى كه مردم را در پيش است ، به درستى كه رو كرده است به سوى مردم محنتهاى بسيار مانند پاره هاى شب تار.
پس مدتى ايستاد و طلب آمرزش براى اهل بقيع نمود، و رو آورد به سوى حضرت اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: جبرئيل در هر سال قرآن را يك مرتبه بر من عرضه مى كرد، و در اينسال دو مرتبه عرض نمود، چنين گمان دارم كه اين براى آن است كه وفات من نزديك شدهاست .
پس فرمود: يا على به درستى كه حق تعالى مرا مخير گردانيد بر ميان خزانه هاى دنيا ومخلد بودن در آن يا بهشت ، من اختيار لقاى پروردگار خود كردم ، چون بميرم عورت مرابپوشان كه هر كه به عورت من نظر كند كور مى شود.(25)


23 دو ركن على (ع ) 

جابر بن عبدالله گويد: شنيدم رسول خدا (ص ) سه روز پيش از وفاتش به على (ع )مى فرمود: درود بر تو اى پدر دو گل من ، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش كنمبه همين زودى دو ستون تو ويران شوند و خدا خليفه من است بر تو، چونرسول خدا (ص ) وفات كرد. فرمود: اين يك ستون من بود كهرسول خدا (ص ) به من فرمود، چون فاطمه وفات كرد، فرمود: اين ستون دوم است كهرسول خدا (ص ) فرمود.(26)


24 وظيفه غسل پيامبر (ص )  

ابن عباس گفته چون رسول خدا (ص ) بيمار شد انجمنى از اصحابش نزد او بودند وعمار بن ياسر از ميان آنها برخاست و به او گفت : يارسول الله پدر و مادرم قربانت كدام يك از ما تو راغسل دهيم اگر اين پيشامد به وجود آمد؟
فرمود: آن وظيفه على بن ابى طالب است زيرا قصد حركت دادن هر عضوى را از من كندفرشتگان به او كمك كنند.
عرض كرد: پدر و مادرم قربانت چه كسى بر شما نماز مى خواند در اين پيشامد؟ فرمود:خاموش باش خدايت رحمت كند.
سپس پيغمبر فرمود: يا بن ابى طالب چون ديدى جانم از تنم بر آمد تو مرا خوبغسل بده و با اين دو پارچه لباسم ، كفن كن يا در پارچه سيد مصر و برد يمانى ، كفنبسيار گران بر من مپوش ، مرا برداريد و ببريد تا بر لب گورم نهيداول كسى كه بر من رحمت فرستد خداست جل جلاله از بالاى عرش خود سپسجبرييل و ميكاييل و اسرافيل در صفوف فرشته ها كه جز خدا شمار آنها را نداند نماز برمن گزارند. (27)


25 طلب على (ع ) در بيمارى  

از ابن عباس روايت است كه رسول خدا (ص ) در هنگام بيمارى فرمود: دوست مرا برايمبخوانيد و هر مردى را دعوت مى كردند، از او رو مى گردانيد.
به فاطمه (س ) گفتند: برو على را بياور، گمان نداريمرسول خدا (ص ) جز او را بخواهد. فاطمه دنبال على (ع ) فرستاد، چون وارد شدرسول خدا (ص ) دو چشم گشود و رويش برافروخت و فرمود: بيا بيا نزد من اى على . و اورا نزديك خود خواست تا دستش را گرفت و او را بالاى سر خود نشانيد و بى هوش شد وحسن و حسين آمدند و شيون و گريه مى كردند تا خود را روىرسول خدا (ص ) انداختند و على (ع ) خواست آنها را كنار بزند،رسول خدا (ص ) به هوش آمد و فرمود: اى على بگذار آنها را ببويم و مرا ببويند، ازآنها توشه گيرم و از من توشه گيرند آنها پس از من محققا ستم كشند و به ظلم كشتهشوند، لعنت خدا بر كسى كه به آنها ستم كند تا سه بار اين را گفت و دست دراز كرد وعلى را درون بستر خود كشيد و لب بر لبش نهاد و با او رازى طولانى گفت تا جانپاكش برآمد و على از زير بسترش بيرون شد و گفت : اعظم الله اجوركم درباره پيغمبركه خدا جانش را گرفت و آواز شيون و گريه برخاست به اميرالمؤ منين (ع ) گفتند:رسول خدا (ص ) وقتى تو را درون بستر خود برد با تو چه رازى گفت ؟ فرمود: هزارباب به من آموخت كه از هر بابى هزار باب مى گشايد.(28)


26 خبر پيامبر از غسل دهنده اش  

عبدالله بن مسعود از حضرت رسول (ص ) پرسيد: چه كسى تو راغسل خواهد داد چون وفات يابى ؟
حضرت فرمود: هر پيغمبرى را وصى او غسل مى دهد.
گفتم : وصى تو كيست يا رسول الله ؟
فرمود: على بن ابى طالب .
پرسيدم : چند سال بعد از تو زندگانى خواهد كرد؟
فرمود: سى سال ، چنان چه يوشع بن نون وصى موسى بعد از موسى سىسال زندگانى كرد، و صفراء دختر شعيب كه زوجه حضرت موسى بود بر او خروج كردو گفت : من سزاوارترم به خلافت از تو، يوشع با او مقاتله كرد و لشكر او را كشت و اورا اسير كرد، بعد از اسير كردن او را گرامى داشت ، به درستى كه دختر ابوبكر برعلى (ع ) خروج خواهد كرد با چندين هزار نامرد از امت من ، و على اكثر مردان لشكر او راخواهد كشت و او را اسير خواهد كرد، بعد از اسير كردن با او احسان خواهد كرد.(29)


27 طلب برادر  

رسول خدا (ص ) فرمود: برادر و عمويم را برگردانيد چون حضور يافتند و مجلسمنحصر به آنها گرديد پيغمبر اكرم (ص ) به طرف عمويش عباس ‍ توجه كرده فرمود:اىعمو وصيت مرا مى پذيرى و وعده مرا قبول مى كنى و قرض مرا ادا مى نمايى ، عباس عرضكرد يا رسول الله عموى تو پيرمرد و عيال وار است و سخاء و كرم تو مانند باد وزشداشته و عموى ناتوانت نمى تواند به وعده تو قيام كند. آن گاه به على (ع ) توجهكرده فرمود: اى برادر آيا وصيت مرا مى پذيرى و به وعده من وفا مى كنى و قرض مرا ادامى سازى و امور بازماندگانم را اداره مى نمايى ، عرض كرد: آرى فرمان تو را ازدل و جان مى پذيرم و آن را اجرا مى كنم .
پيغمبر (ص ) فرمود: نزديك بيا چون پيش رفت على (ع ) را به سينه چسبانيد و انگشترىخود را از انگشت مباركش بيرون آورده فرمود: اين انگشترى را در انگشت كن ، سپس شمشير وزره و تمام سلاح هاى جنگى خود و پارچه اى را كه هنگام پيكار به شكم مى بست و لباسجنگ مى پوشيد و به كارزار مى رفت ، حاضر كرده همه را به على (ع ) تسليم نمودفرمود: به نام خدا به منزل خود برو.
على (ع ) در تمام اين مدت از پيغمبر (ص ) كناره نمى گرفت و پيوسته منتظر اجراىدستورات آن جناب بود فرداى آن روز كه درب خانه اش به روى مردم بسته بود و كسىاز احوال آن جناب اطلاعى نداشت و بيمارى آن حضرت شدت يافته على (ع ) براى انجامپاره اى از امور ضرورى خود رفته بود، رسول خدا (ص ) اندكى افاقه يافت ، على (ع )را نديد زن هاى رسول خدا (ص ) اطراف او را گرفته بودند، فرمود: برادر و رفيق مرابخوانيد. پس از اين جمله ، دوباره ضعف بر آن حضرت مستولى گرديد، خاموش شد.عايشه گفت : ابوبكر را بگوييد بيايد، وىداخل شده ، و بر بالين آن حضرت نشست چونرسول خدا (ص ) ديده گشود چشمش به جمال تهى ازكمال ابوبكر افتاد صورت برگردانيد ابوبكر دانست اشتباه كرده از جاى برخاست وگفت : اگر او به من نيازمند بود صورت برنمى گردانيد. و حاجت را مى فرمود، چونبيرون رفت دوباره رسول خدا (ص ) همان جمله را تكرار كرد حفصه گفت : عمر را حاضركنيد چون حضور يافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانيد و او همخارج شد، بار سوم رسول خدا فرمود: برادر و صاحب مرا بخوانيد، ام سلمه كه حق از اوخشنود باد گفت : على را بگوييد حاضر شود كه پيامبر جز او به ديگرى عنايتى ندارد.على (ع ) را به حضور خواندند، چون او وارد شد گويى روح روانى بهرسول خدا دميدند شاد و خندان گرديده او را نزديك خواند. مدتى با وى به راز پرداخت ،سپس على (ع ) از جا برخاست و به گوشه اى آرام گرفت تا پيغمبر (ص ) به خوابرود چون او خوابيد از خانه بيرون رفت . مردم پرسيدند:رسول خدا (ص ) با تو چه نجوايى داشت و چه فرمود: پاسخ داد: هزار باب علم به منآموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مى شود و مرا به كارهايى ماءموريت داد كهبه خواست خدا بدان ها قيام خواهم كرد.(30)


بخش دوم : وصيت هاى پيامبر (ص ) به على (ع )  

28 وصاياى پيامبر (ص ) به على (ع )  

اميرمؤ منان (ع ) على فرمود: چون رسول خدا (ص ) درحال احتضار قرار گرفت مرا طلبيد. پس از آن كه من بر آن حضرت وارد شدم به منفرمود: اى على تو وصى و جانشين من بر اهل و امت من هستى ، چه زنده باشم يا از دنيابروم . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن مندشمن خداست .
اى على ! هر كس پس از من امامت تو را منكر شود مانند كسى است كه رسالت مرا درحال حياتم منكر شود، چرا كه تو از منى و من از توام . آن گاه اسرارى را با من در ميانگذاشت كه هزار باب علم بود كه از هر باب هزار باب ديگر باز نمى شد.(31)
پيامبر اكرم (ص ) در آخرين لحظات زندگانى خود، اميرمؤ منان (ع ) را طلبيد و خطاب بهآن حضرت فرمود:
بدان اى برادر! چون من از دنيا رحلت كردم مردم مرا رها مى كنند و پيش ‍ ازغسل و كفن و دفن من مشغول امور دنياى خود مى شوند (غصب خلافت ). تو بهدنبال آنها مرو و طلب حق خود را مكن ، تا ايشان به طلب تو آيند. زيرا كهمثل تو مثل كعبه است كه خدا آن را نصب كرد و بر مردم لازم است كه از هر طرف به سوىآن روند. تويى علم هدايت و نور دينى و روشنى آسمان و زمين .
اى برادر! به حق آن خدايى كه مرا به راستى به سوى خلق برگزيد، سوگند ياد مىكنم كه امامت و وجوب متابعت تو را به همه رسانده ام و اقرار و بيعت گرفته ام . همگىبه ظاهر پذيرفته اند، اما مى دانم كه وفا نمى كنند.
چون من از دنيا رحلت كردم و از غسل و نماز و دفن من فارغ شدى در خانه بنشين و قرآن رابه ترتيبى كه خدا فرستاده است ، جمع آورى كن . آنچه تو را به آن امر كرده ام انجامبده و از ملامت خلق پروا مكن و بر تو باد به صبر در برابر آنچه به تو مى رسد تابه سوى من آيى .
اميرمؤ منان مى فرمايد: ما آن شب نزديك آن حضرت بوديم و جامه نازكى روى آن حضرتافكنده شده بود و اهل بيت صدا به شيون و ناله بلند كرده بودند.
ناگهان حضرت به سخن آمد و فرمود: جماعتى سعادتمند و گروهى بدبخت شدند.
اصحاب عبا پنج نفرند و من سرور ايشانم و ايشاناهل بيت من و مقربان درگاه خدايند. هر كس از آنها متابعت كند سعادتمند خواهد شد.


29 مقام رضا و استقامت على (ع )  

ابوموسى ضرير مى گويد: امام كاظم (ع ) فرمود: من به پدرم امام صادق (ع ) گفتم :(مگر امير مؤ منان على (ع ) نويسنده وصيت ، و پيامبر (ص ) ديكته كننده آن ، وجبرييل و فرشتگان مقرب ، گواه بر آن نبودند؟!).
امام صادق : آرى همان گونه بود كه گفتى ، ولى هنگام رحلترسول خدا(ص ) وصيتى از جانب خداوند در طومارى مهر كرده از آسمان به زمين آمد، آنطومار را جبرييل همراه فرشتگان امين الهى نزد پيامبر (ص ) آوردند،جبرييل به آن حضرت عرض كرد: (اى محمد! بفرما هركس در حضورت هست بيرون رود،جز وصى تو على (ع ) كه بماند و او طومار وصيت را از ما بگيرد، و ما را گواه بگيرد، وخودش ضامن (اجراى ) آن گردد.
پيامبر (ص ) فرمود: همه حاضران در خانه بيرون رفتند، جز على (ع )، كه در خانه ماند،و فاطمه (س ) در بين در و پرده بود.
در اين هنگام ، جبرييل به پيامبر (ص ) چنين گفت :
(اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند، و مى فرمايد، اين همان طومار است كه (در شبمعراج ) با تو پيمان بستم و خودم گواه بودم و فرشتگان را گواه گرفتم ، با اينكهتنها گواهى خودم كافى است اى محمد!)
پيامبر (ص ) در حالى كه (بر اثر سنگينى وحى ) لرزه بر اندام بود، بهجبرييل فرمود: (پروردگار من ، خودش سلام (سالم از هر نقص و عيب ) است و سلام ازجانب او است ، و به سوى او باز مى گردد، خداوند راست فرموده و مرحمت فرموده است ، آنطومار را به من بده ).
جبرييل آن را به پيامبر (ص ) داد، و عرض كرد: آن را به على (ع )تحويل بده ، و آن را بخوان ، پيامبر (ص ) با على (ع ) آن را كلمه به كلمه خواند.
آن گاه پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: (اين پيمانى است كه پروردگار با من بستهو امانت او بر من است ، من آنرا رساندم و خيرخواهى كردم و ادا نمودم ).
على (ع ) و جبرييل و ميكاييل گواهى دادند، و على (ع ) ضمانت اجراى آن ، و وفا به مضمونآن را به عهده گرفت تا در روز قيامت ، جريان را به پيامبر(ص ) خبر دهد.
سپس طبق دستور پيامبر (ص ) فاطمه و حسن و حسين (ع ) از آنچه در طومار مذكور نوشتهشده بود آگاه شدند، و ضامن اجراى آن گشتند، سپس ‍ آن طومار با چند مهر طلاى دستنخورده ، مهر گرديد و به على (ع ) تحويل داده شد...
امام كاظم (ع ) فرمود: در آن طومار آسمانى ، سنت هاى خدا و پيامبرش ، و حوادثى دررابطه با ستم به اميرالمؤ منان (ع ) كه بعد از پيامبر (ص ) رخ مى دهد، جمله به جملهنوشته شده بود، آن گاه امام كاظم (ع ) در تاءييد گفتارش ، اين آيه (12 سوره يس ) راخواند:
انا نحن نحيى الموت و نكتب ما قدموا و آثارهم وكل شيى احصيناه فى امام مبين .
(ما مردگان را زنده مى كنيم ، و آنچه را از پيش فرستاده اند، و تمام آثار آنها را مىنويسيم و همه چيز را در كتاب آشكار (يا در وجود امام على (ع ) احصا و ثبت كرده ايم ).
سپس امام كاظم (ع ) افزود: سوگند به خدا پيامبر (ص ) به على (ع ) و فاطمه (س )فرمود: (مگر نه اين است كه : آنچه به شما وصيت كردم و اجراى آن را به شما دستوردادم ، فهميديد و پذيرفتيد؟).
آنها عرض كردند: (آرى پذيرفتم ، و در برابر حوادث ناگوارى كه بر ما وارد مىگردد صبر و استقامت خواهيم نمود).
جالب اينكه : در ذيل اين ماجرا آمده : على (ع ) فرمود: سوگند به خدايى كه دانه راشكافت و انسان را آفريد، من از شخص جبرييل شنيدم كه به پيامبر (ص ) مى گفت : (اىمحمد! به على (ع ) بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسولش است دريده مىشود و محاسنش از خون تازه فرق سرش رنگين مى گردد).
تا اين سخن را از امين وحى شنيدم ، فريادى زدم و به رو به زمين افتادم و گفتم : (آرىراضى به رضاى الهى هستم ، اگر چه همه اين ناگوارى ها رخ دهد، همه نيش ها را در راهاسلام ، نوش خواهم كرد!)(32)
به اين ترتيب ، على (ع ) از همه حوادث آينده خبر داشت ، و باكمال استقامت ، خود را براى حفظ اسلام ، آماده ساخت ، و رگبار تيرهاى تلخ حوادث را بهجان خريد، و آگاهانه خود را سپر اسلام نمود.


30 دعوت كردن على (ع ) به صبر 

پيامبر (ص ) در بستر بيمارى به حضرت امير (ع ) خطاب كرده و گفت : يا على ! عايشهو حفصه با تو جدال و نزاع و عداوت خواهند كرد بعد از من ، و عايشه با لشكريانش برتو خروج خواهد كرد، و حفصه را خواهد گذاشت كه براى او لشكر جمع كند، و هر دو آنهادر عداوت با تو مثل يكديگر خواهند بود، يا على در آن وقت چه خواهى كرد؟
حضرت امير (ع ) گفت : يا رسول الله ! اگر چنين كننداول از كتاب خدا حجت بر ايشان تمام كنم ، اگرقبول نكنند سنت تو را و آن چه در بيان وجوب اطاعت من و لزوم حق من فرموده اى بر ايشانحجت خواهم كرد، اگر قبول نكنند خدا را و تو را بر ايشان گواه خواهم گرفت و با ايشانقتال خواهم كرد. حضرت فرمود: يا على ! قتال كن و شتر عايشه را پى كن و پروا مكن ،پس گفت : خداوندا تو گواه باش .
پس فرمود: يا على ! چون چنين كنند، ايشان را طلاق بگو و از من بيگانه گردان كه هر دوبيگانه اند از من در دنيا و عقبى ، و پدرهاى ايشان شريكند با ايشان درعمل ايشان . پس گفت : يا على ! صبر كن بر ستم ظالمان ، به درستى كه كفر و ارتداد ونفاق رو خواهد آورد به سوى مردم با خلافت ابوبكر، و عمر از او بدتر و ستمكارترخواهد بود، و همچنين سوم ايشان عثمان ، چون او كشته شود براى تو جمع خواهند شدگروهى از شيعيان كه با ايشان جهاد خواهى كرد با ناكثان و قاسطان و مارقان ، نفرين ولعنت كن بر ايشان كه ايشان و شيعيان و دوستان ايشان احزاب كفر و نفاقند.(33)
چون شب شد باز على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) را طلبيد و فرمود كه در خانه را بستندكه كسى به غير ايشان نيايد.


31 وصيت پيامبر (ص ) به على (ع )  

رسول خدا (ص ) در آن شبى كه رحلت فرمودند به على (ع ) فرمود: يا على ! كاغذ ودواتى حاضر كن ، آن گاه رسول خدا (ص ) وصيتش را ديكته كرد تا به اين موضع رسيدكه فرمود: يا على پس از من دوازده امام خواهد بود تو يا علىاول دوازده امامى ، خداوند تو را در آسمانش على و مرتضى و اميرالمؤ منين ، و صديق اكبر،و فاروق اعظم ، و ماءمون مهدى ناميده ، پس اين اسامى براى كسى غير از تو شايستهنيست يا على ! تو وصى منى بر اهل بيت من ، و زنده و مرده شان ، بر زن هاى من ، هر يك ازهمسرانم را باقى گذاشتى فرداى قيامت مرا نديده و من او را نخواهم ديد، و تو پس از منخليفه من بر امتم مى باشى ، هرگاه زمان وفاتت رسيد اين وصيت را به فرزندم حسن بروصول (نيكوكار و بسيار پيوند كننده بين دوست و دشمن يا نسبت به خويشاوندان )تسليم كن . (34)


32 وصيت پيامبر به على (ع )  

سيد ابن طاووس از حضرت امام موسى (ع ) روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين (ع ) فرمود:حضرت رسالت (ص ) در هنگام وفات مرا طلبيد و خانه را خلوت كرد،جبرييل و ميكاييل (ع ) در آن جا بودند، من صداى ايشان را مى شنيدم و ايشان را نمى ديدم .
پس حضرت رسولنامه وصيت الهى را از جبرييل گرفت به من داد و امر كرد كه مهر را برگرفتم و همه راخواندم ، پس گفت : اينك جبرييل اين را از جانب خداوندجليل براى تو آورده است ، چون خواندم همه را موافق يافتم به آنچه كه حضرت مراوصيت كرده بود، در آن حالت حضرت رسالت بر سينه من تكيه داده بود، پس فرمود كه: بيا برابر من ، و جبرييل آن حضرت رابه سينه خود چسبانيد، وميكاييل در جانب راست وى نشست .
حضرت فرمود: يا على كف دستهاى خود را بر يكديگر بچسبان ، و گفت : از تو عهد مىگيرم در حضور دو امين پروردگار عالميان جبرييل وميكاييل ، تو را سوگند مى دهم به حق اين دو بزرگوار كه آن چه در وصيت نامه نوشتهاست به عمل آورى و قبول نمايى همه را با شكيبايى و پرهيزگارى بر سنت و طريقت من ،نه بر طريقت و بدعت ابوبكر و عمر، و بگير آن چه خدا تو را عطا كرده است بادل قوى و نيت درست . پس دست مبارك خود را در ميان دو دست منداخل كرد، چنان يافتم كه در ميان دست من چيزى ريخته شد، پس گفت : يا على ريختم درميان دو دست تو علم و حكمت را، بر تو مخفى نخواهد بود هيچ مساءله اى و حكم و قضايىكه بر تو وارد شود، چون هنگام وفات تو شود تو نيز با وصى خود چنين كن .(35)
پس حضرت اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: منقطع وصيت با بركت حضرت رسالت چنين بود:بسم الله الرحمن الرحيم ، اين وصيت عهد و پيمان محمد بن عبدالله است ، به امر الهى بهسوى وصايت پناه على بن ابى طالب اميرمؤ منان ، در آخر وصيت نوشته بود كه گواهشدند جبرييل و ميكاييل و اسرافيل بر آن چه وصيت نمود محمد (ص ) به سوى على بنابى طالب (ع ) قبض نمود على وصيت را، ضامن شد كهعمل نمايد به آن چه در آن نوشته است به نحوى كه ضامن شدند يوشع بن نون براىموسى بن عمران ، و شمعون بن حمون براى عيسى بن مريم (ع )، چنان چه ضامن شدنداوصياى پيش از ايشان براى پيغمبران به آن كه محمد بهترين پيغمبران است و علىبهترين اوصياى ايشان است ، و محمد على را ولى امر خلافت گردانيد و عهد نمود كه بعداز من پيغمبرى نخواهد بود، نه از براى على و نه از براى ديگرى ، خداگواه است برهمه كس .(36)
پس حضرت صادق (ع ) گفت : چون وصيتهاى حضرت رسالت (ص ) تمام شد گفت : ياعلى جواب خود را مهيا كن كه فرداى قيامت نزد حق تعالى ادا كنى ، به درستى كه من درقيامت بر تو حجت خواهم گرفت به حلال و حرام و محكم و متشابه كلام خدا، به نحوى كهفرستاده است به آن چه من تو را امر كرده ام از فرايض و احكام ، و امر به نيكى ها و نهىاز بدى ها، و اقامه حدود خدا، پس چه جواب خواهى گفت يا على ؟ حضرت امير (ع ) گفت :پدر و مادرم فداى تو باد، اميدوارم به كرامتى و منزلتى كه تو را نزد خدا هست و منت هاكه خدا بر تو دارد كه ، مرا يارى كند پروردگار من بر آن چه فرمودى ، ثابت بداردمرا بر سنت و طريقه تو، پس ‍ تو را نزد خدا ملاقات نمايم تقصير و تفريط نكردهباشم ، و خجلت بر جبين مبين تو ظاهر نگردانم ، فداى روى تو باد روى من و روى هاىپدران و مادران من ، بلكه خواهى يافت مرا پدر و مادرم فداى تو باد متابعت كنندهوصيت ، و طريقه سنت تو را تا زنده ام ، چنان خواهى يافت هر يك از امامان فرزندان مرا.
پس حضرت امير (ع ) فرمود: چون سخن به اين جا كشيد، نايره حسرت در كانون سينه اممشتعل گرديد، خود را بر سينه او افكندم ، و رو به روى حق جويش گذاشتم و فغانبركشيدم كه واحسرتاه ، زهى وحشت و تنهايى بعد از چون تو انيسى ، پدر و مادرم فداىتو باد، زهى حسرت و وحشت بر دختر بزرگوار و فرزندان بى قرار تو، يك لحظهبى لقاى غم زادى تو آرام ندارد، زهى غم جان گداز و اندوه دور و دراز بر مفارقت چونتو يار دمسازى كه بعد از تو خبرهاى آسمان از خانه ما منقطع خواهد شد، نه ازجبرييل خبرى و نه از ميكاييل اثرى خواهم يافت .
پس آن جناب متوجه حضرت رب الارباب گرديد و مدهوش شد و زوجات مكرمات و خواتينمعظمات به حجره طاهره درآمدند، صدا به نوحه و شيون بلند كردند، مهاجران و انصار ازبيرون در ناله وامحمدا و واسيدا به آسمان رسانيدند.
پس آن حضرت ديده مبارك گشود، حضرت امير (ع ) را طلب نمود، چونداخل شد آن سرور را بر سينه انور خود چسبانيد و گفت : اى برادرم خدا تو را بفهماند وتوفيق تو را زياده گرداند و تو را بلند آوازه سازد.
اى برادر! چون من از دنيا رحلت كنم امت غدار به كار من نپردازند، پيش ‍ ازغسل و دفن من مشغول غصب خلافت گردند، تو از پى ايشان مرو، طلب حق خود مكن تا ايشانبه طلب تو آيند زيرا كه مثل تو در اين امت مثل كعبه است كه آن در جاى خود ثابت است وبر مردم لازم است كه از اطراف جهان به سوى آن روند، تويى علم هدايت و نور دين وروشنى آسمان و زمين .
اى برادر! به حق آن خداوندى كه مرا به راستى به سوى خلق فرستاده است سوگند يادمى كنم كه امانت و وجوب متابعت تو را به همه رسانيده ام ، اقرار و بيعت گرفتم و همگىبه ظاهر اظهار انقياد كردند، مى دانم كه وفا به آنها نخواهند كرد. چون به عالم بقارحلت كنم ، از غسل و نماز و دفن من فارغ شوى . در خانه خود بنشين و قرآن را بهترتيبى كه خدا فرستاده است جمع كن ، آن چه تو را به آن امر كرده ام به جاآور و ازملامت خلق پروا مكن و بر جور امت صبر كن تا به نزد آيى .(37)


33 سنت ديرينه  

اميرمؤ منان فرمودند: هنگامى كه وصيت نامهرسول خدا (ص ) را مطالعه كردم ديدم در بخشى از آن چنين نوشته شده است :
(اى على ! جز تو كسى در كار غسل و كفن و دفن من شركت نجويد).
به آن حضرت گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، آيا انجام دادن آن به تنهايى برايم ممكناست ؟!
فرمود: دستور جبرييل است كه (بى شك ) از جانب پروردگار آورده است .
پرسيدم : در صورت عجز آيا از كسى كمك بخواهم ؟
فرمود: جبرييل گفته است كه : (سنت ديرينه الهى چنان بوده است كه پيامبران را جزجانشينان آنان ، غسل نمى داده اند. اكنون نيز بايد تداوم اين سنت به دست على (ع ) انجاميابد...).
براى انجام دادن غسل من ، محتاج به يارى كسى نخواهى شد، چه اين كه تو را نيكوياوران و نيكو برادرانى است !
پرسيدم : پدر و مادرم به فدايت آنها چه كسانى هستند؟
فرمود: (جبرييل ، ميكاييل ، اسرافيل ، ملك الموت واسماعيل و فرشته اى كه امور آسمان دنيا به او واگذار شده است ).
در اين هنگام به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم كه ياورانى كه امين پروردگارند به كمكم خواهد فرستاد.(38)


34 پيامبر در حال ارتحال  

بيمارى رسول خدا (ص ) شدت يافت و آثارارتحال ظاهر شد و على (ع ) در آن هنگام حضور داشت چون نزديك شد روح مقدسش بهآشيان جنان پرواز نمايد به على (ع ) فرمود: يا على سر مرا در ميان دامان خود بگذار كهامر خدا در رسيده چون جان من از كالبد بيرون خرامد، آن را به دست خود بگير و بهصورت بكش سپس مرا رو به قبله قرار داده و به كارغسل من بپرداز و به عنوان نخستين كس بر من نماز بگذار و تا مرا در ميان قبر پنهانننموده اى از من جدا مشو و در تمام امور خود از خدا كمك بخواه .(39)


35 آخرين كلمات  

اميرمؤ منان (ع ) فرمودند: بيمارى رسول خدا (ص ) شدت مى گرفت و خطر لحظه بهلحظه زندگى او را تهديد مى كرد.
چيزى نگذشت كه فرياد فاطمه (س ) بلند شد و مرا بهداخل فرا خواند. (سراسيمه ) وارد شدم ، ديدمرسول خدا (ص ) در حال احتضار است و لحظات پايانى عمر خود را سپرى مى كند. بامشاهده آن صحنه به سختى گريستم و خوددارى از گريه به هيچ وجه ممكن نبود.
پيامبر خدا (ص ) فرمود: على ! گريه براى چيست ؟ اينك زمان گريستن نيست ، كه لحظهفراق و جدايى بين ما فرا رسيده است . برادر! تو را به خدا مى سپارم . پروردگارم مرابه سراى جاويد فرا خوانده و جوار لطف و رحمت خويش را برايم برگزيده است . (من ازاين بابت اندوهى به دل ندارم بلكه ) گريه و اندوه بى پايان من بر تو و فاطمه (س) است . و (گويا مى بينم ) پس از من او را به شهادت مى رسانند و مردم در ظلم و تعدىبر شما همدل و هماهنگ گردند!
شما را به خدا سپردم و از او خواستم كه شما را در حفظ و پناه خود بپذيرد او نيزپذيرفت و شما همچنان وديعه من ، نزد پروردگار خواهيد بود.(40)


بخش سوم : غسل و تدفين پيامبر 

36 ملايكه تسليت دهنده على (ع ) 

حضرت صادق (ع ) روايت كرده است كه چون رسول خدا (ص ) به عالم بقا رحلت نمود،جبرييل و ملايكه و روح كه در شب قدر بر آن حضرتنازل مى شدند نازل شدند، پس حق تعالى ديده اميرالمؤ منين (ع ) را منور گردانيد كهايشان را از منتهاى آسمانها تا زمين مى ديد، و ايشان يارى آن حضرت مى نمودند درغسل دادن رسول خدا و نماز كردن بر او و قبر شريفش را حفر مى كردند، و به خداسوگند كه كسى به غير از ملايكه قبر آن حضرت را نكند، تا آن كه اميرالمؤ منين (ع ) آنحضرت را به قبر برد، ايشان با آن حضرت داخل قبر شدند، ورسول خدا را در قبر گذاشتند.
پس حضرت رسول (ص ) با ملايكه با سخن آمد، و حق تعالى گوش ‍ اميرالمؤ منين راشنوايى آن سخنان داد، و شنيد كه حضرت رسول (ص ) ملايكه را سفارش على (ع ) مىكند، پس حضرت گريان شد و شنيد كه ملايكه در جواب گفتند: ما در خدمت و كمك كردن ويارى و خير خواهى او تقصير نخواهيم كرد، و اوست صاحب و امام و پيشواى ما بعد از تو،پيوسته به نزد او خواهيم آمد وليكن او به غير اين مرتبه ما را نخواهد ديد و صداى ما راخواهد شنيد.
چون اميرالمؤ منين (ع ) به عالم قدس رحلت نمود،جبرييل و ملايكه و روح باز بر حسن و حسين (ع )نازل شدند، و ايشان ملايكه را ديدند، و واقع شد آن چه در وفات حضرترسول (ص ) واقع شده بود، و ديدند كه حضرت محمد (ص ) ملايكه را درغسل و كفن و دفن اميرالمؤ منين (ع ) يارى مى دهد.(41)


37 آگاهى به همه حوداث  

على (ع ) فرمود كه پيامبر خدا (ص ) به من فرموده بود، كه براىغسل او از چاه ((غرس ) آب تهيه كنم ، آن هم به مقدار هفت مشك ، و نيز فرموده بود: چونكار غسل پايان گرفت هر كه را در منزل بود، بيرون بكن و آنگاه نزديك جنازه من بيا ودهان خود را بر دهان من بگذار و از هر چه مى خواهى پرسش كن ، از رخدادها و حوادثى كهتا روز قيامت در پيش ‍ است (كه همه را به تو خواهم گفت ).
من نيز چنان كردم و او هم از هر چه كه دانستنى بود پرده برداشت و از حوادث آينده تالحظه برپايى قيامت آنچه كه مربوط به فتنه ها و آشوب ها بود آگاهم كرد. اكنون هيچگروهى نيست جز آن كه پيروان حق آنها را از باطلشان مى شناسم .(42)


38 فرشتگان يارى دهنده على (ع ) 

على (ع ) فرمودند: پيامبر گرامى (ص ) در حالى جان به جان آفرين تسليم كرد كهسر بر سينه من داشت . او در دست هايم جان سپرد، دستم را (به منظور تيمّن و تبرّك )بر چهره خويش كشيدم .
اين ، من بودم كه او را غسل دادم و فرشتگان ياريم كردند.
فقدان رسول گرامى (ص ) در و ديوار را به شيون آورد و آشنا و بيگانه را به ماتمنشاند. فرشتگان دسته دسته در رفت و آمد بودند. و گوش من حتى براى لحظه اى ازسر و صداى وردها و دعاهاى آنها آسوده نبود. و اين وضع همچنان تا لحظه اى كه آنحضرت را به خاك سپردم ادامه داشت . پس آيا چه كسى سزاوارتر از من بهرسول خدا (ص ) در حيات و ممات است ؟!(43)


39 خضر نبى  

امام على (ع ) فرمودند: لحظه اى كه براى غسل دادنرسول خدا (ص ) آماده مى شدم ، همين كه بدن پاك و پاكيزه آن جناب را بر سكو نهادم ،صدايى از گوشه اتاق به گوشم رسيد كه گفت : (على ! محمد راغسل مده ، بدن پاك و مطهر او احتياج به غسل و شستشو ندارد).
از سخن او در دلم گمانى پيدا شد (اما به زودى بر طرف شد و به خود آمدم و) گفتم :واى بر تو، تو كه هستى ؟ پيامبر خدا (ص ) ما را برغسل و شستشوى خود فرمان داده است و تو از آن نهى مى كنى ؟!
در همين حال آواز ديگرى با صدايى بلندتر شنيده شد كه گفت :
(على ! او را بشوى و غسل ده ، بانگ نخستين از شيطان بود. او به سبب رشك و حسدى كهبر محمد (ص ) دارد، خوش ندارد كه وى با غسل و طهارت پاى بر بساط پرودرگارخويش بگذارد).
گفتم :اى صاحب صدا! از اين كه او را به من معرفى كردى ، خدا به تو پاداش نيك دهد،اما تو كيستى ؟
گفت : من خضر نبى هستم كه براى تشييع جنازه پيغمبر خاتم (ص ) آمده ام .(44)


40 سخنان على (ع ) هنگام غسل پيامبر (ص ) 

على (ع ) هنگام شستن پيكر پاك رسول خدا (ص ) چنين گفت :
(پدر و مادرم فدايت باد، با مرگ تو رشته اى بريد كه در مرگ جز تو كس ‍ چناننديد. پايان يافتن دعوت پيغمبران و بريدن خبرهاى آسمان . مرگت مصيبت زدگان را بهشكيبايى وا داشت ، و همگان را در سوگى يكسان گذاشت . و اگر نه اين است كه بهشكيبايى امر فرمودى و از بى تابى نهى نمودى ، اشك ديده را با گريستن بر تو بهپايان مى رسانديم و درد همچنان بى درمان مى ماند و رنج و اندوه هم سوگند جان . و اينزارى و بى قرارى در فقدان تو اندك است ، ليكن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه كسرا از آن توان رهاند پدر و مادرم فدايت ، ما را در پيشگاه پروردگارت به ياد آر و خاطرخود نگاه دار.)(45)
ابوبكر به خلافت گزيده شد. دنيا طلبان على را واگذاردند، و از گرد او پراكندهشدند. در آن روز تنها كسى كه مى توانست به دفاع از سنترسول برخيزد، دختر پيغمبر (ص ) بود و تنها جايى كه داد خواست در آنجا مطرح مى شدمسجد مسلمانان .


41 غسل دهنده پيامبر 

هنگامى كه على (ع ) خواست بدن پاك رسول خدا (ص ) راغسل بدهد، فضل بن عباس را به كمك خود خوانده ، نخست چشم هاىفضل را بسته و دستور داد تا وى آب به بدن آن حضرت بريزد. على (ع ) پيراهنرسول خدا (ص ) را تا به ناف باز كرد و بهغسل و حنوط و تكفين او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب مى ريخت.
وقتى كه على (ع ) از غسل و كفن او فارغ شد على (ع ) نخست تنهايى بر بدن آن حضرتنماز گزارد.


42 كيفيت نماز بر جنازه پيامبر 

مردم از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع يافته بودند، در مسجد گرد آمده و درخصوص اين كه چه كسى بر بدن آن جناب نماز بگزارد و در كجا بايد دفن شود گفتگومى كردند. در اين هنگام على (ع ) وارد شده فرمود:رسول خدا (ص ) در حيات و ممات امام ما بوده و هست ، مسلمانان دسته به دسته بدون آنكهبه كسى اقتدا كنند بر بدن طيب او نماز بگزارند و بدانند خداىمتعال هيچ پيغمبرى را در مكانى قبض روح نمى فرمايد مگر اين كه آن جا را براى قبر اوتعيين مى فرمايد و من او را در همان خانه اش كه قبض روح شده دفن مى كنم . مسلمانان اينسخن را پذيرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.(46)


43 غسل پيامبر 

عبداللّه بن عباس رضى اللّه عنه گويد: چونرسول خدا (ص ) وفات يافت كار غسل او را اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (ع ) به دستگرفت و عباس و پسرش فضل نيز با آن حضرت بودند، چون على (ع ) ازغسل پيامبر (ص ) فراغت يافت ، كفن از چهره مبارك حضرتش كنار زد و گفت : (پدر ومادرم فدايت ، پاكيزه بدرود حيات گفتى ، با مرگ تو چيزى از ما بريده شد كه با مرگهيچ يك از انبياى گذشته بريده نشده و آن نبوت و اخبار آسمانى است ، مصيبت تو ازطرفى به اندازه اى بزرگ است كه با اين مصيبت ويژه ات تسلى بخش مصيبت هر كسديگرى هستى ، و از طرفى نيز بر تمامى مردم سايه افكنده است به طورى كه همه دراين غم شريك اند، و اگر به صبر و پايدارى فرمان نداده و از بى تابى و ناشكيبايىنهى نفرموده بودى هر آينه اشك ديده مان را در اين راه با گريه فراوان مى خشكانديم(ولكن آن چه كه هميشه بر دل ما بماند غم غصه اى است كه دست به دست هم داده اند و آندرد و مرض هر دو درد مرگ اند، و البته اين غم و غصه در راه مصيبت تو بسى اندك است )،پدر و مادرم فدايت ما را به نزد خدايت ياد آر و ما را وجهه همت خوددار). سپس خود را بهروى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسيد و كفن را به رويش ‍ كشيد.(47)


44 كيفيت غسل پيامبر (ص ) 

سليم گفت : از براء بن عازب شنيدم كه مى گفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر (ص )و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست مى داشتم .
هنگامى كه پيامبر (ص ) از دنيا رفت به على (ع ) وصيت كرد كه غسلش را غير او بر عهدهنگيرد، و براى احدى غير او سزاوار نيست عورتش را ببنيد، و هيچ كس عورت پيامبر (ص )را نمى بيند، مگر آن كه بيناييش از بين مى رود.
على (ع ) عرض كرد: يا رسول اللّه ، چه كسى مرا درغسل تو كمك مى كند؟
فرمود: جبرييل با گروهى از ملايكه .
و چنين شد كه على (ع ) آن حضرت را غسل مى داد، وفضل بن عباس ‍ (ع ) با چشمان بسته آب مى ريخت ، و ملايكه بدن حضرت را آن طور كهعلى (ع ) مى خواست مى گردانيدند. على (ع ) خواست پيراهن پيامبر (ص ) را از تنشبيرون آورد، كه منادى اى به او ندا داد: (اى على ، پيراهن پيامبرت را بيرون مياور).لذا دستش را از زير پيراهن داخل كرد و او را غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود، و هنگامكفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد.


45 نماز بر جنازه پيامبر (ص ) 

روزى عباس خدمت حضرت على (ع ) رسيد و عرض كرد: مردم متحد شده اند كه بدن شريفحضرت رسول خدا (ص ) را در قبرستان بقيع دفن كنند و ابوبكر نيز بر او نمازگزارد، چون حضرت على (ع ) متوجه شد كه آن منافقان ، اراده نفاق دارند، از خانه بيرونآمد و فرمود: ايها الناس ، رسول خدا (ص ) درحال حيات و ممات ، امام است و خود ايشان فرمودند كه : من در بقيع دفن مى شوم . و چونايشان در (اهل مدينه ) غصب خلافت به خواست خود رسيده بودند لذا در اين جهت با على (ع )موافقت نمودند و گفتند: آنچه را كه مى دانىعمل كن . سپس حضرت در جلو جمعيت ايستاد و بررسول خدا (ص ) نماز خواند. پس از نماز صحابه را مرخص نمودند كه ده نفر ده نفرداخل بقعه شريف مى شوند و على (ع ) اين آيه را تلاوت مى كرد: (ان الله و مالئكتهيصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما) سپس صحابه نيزآيه را مى خواندند و بر محمد (ص ) و آل محمد صلوات مى فرستادند و از بقعه بيرونمى آمدند، تا اين كه همه اهل مدينه بر آن حضرت صلوات فرستادند.(48)


46 كيفيت غسل و نماز پيامبر (ص ) 

سلمان مى گويد: نزد على (ع ) آمدم در حالى كه پيامبر (ص ) راغسل مى داد. پيامبر (ص ) به على (ع ) وصيت كرده بود كه كسى غير او غسلش ‍ را بر عهدهنگيرد. وقتى عرض كرد: يا رسول اللّه ، چه كسى مرا درغسل تو كمك خواهد كرد؟
فرمود: جبرييل .
على (ع ) هيچ عضوى (از اعضاى حضرت ) را اراده نمى كرد مگر آن كه برايش گردانيدهمى شد.
وقتى پيامبر (ص ) را غسل و حنوط نمود و كفن كرد من و ابوذر و مقداد و حضرت زهرا (س ) وامام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) را به داخل خانه برد، و خود جلو ايستاد و ما پشت سر او صفبستيم و بر آن حضرت نماز خوانديم . عايشه نيز در حجره بود ولى متوجه نشد چرا كهخداوند چشم او را گرفته بود.
سپس ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار را بهداخل مى آورد. آنان وارد مى شدند و دعا مى كردند و خارج مى شدند، تا آنكه هيچ كس ازحاضرين از مهاجرين و انصار باقى نماندند مگر آن كه بر آن حضرت نمازخواندند.(49)


next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation