(پيغمبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله ) فرمود: الذين انعمت عليهم شيعةعلى ( عليه السلام ) است . يعنى : آن كسانى كه نعمت به ايشان عنايت فرمودى شيعه علىعليه السلام است ).
(امام صادق عليه السلام ) فرمود: (يعنى : محمدا و ذريته صلى الله عليهم اءجمعين)(135)
از (مرحوم شيخ مفيد رحمه اللّه ) نقل است : كه (پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله )فرمود: به دوستى ما اهلبيت تمسك كنيد.)
همانا كسى كه خدا را در روز قيامت ملاقات كند، و دوست دار ما باشد، به شفاعت ماداخل بهشت مى شود.
سپس فرمود: قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست ، هيچ عملى به صاحبش نفع نمىرساند مگر با معرفت حق ما.(136)
همچنين حضرت فرمود:
منم سيد اولاد آدم و تو يا على و امامان بعد از تو سادات امت من هستيد.
كسى كه ما را دوست داشته باشد، حتما خدا را دوست داشته و كسى كه با ما دشمن باشدبا خدا دشمنى كرده .
كسى كه موالات ما را داشته باشد، حتما موالات خدا را دارد، و كسى كه با ما عداوت ورزدبا خدا عداوت ورزيده است ، و كسى كه ما را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و كسى كه ما راعصيان كند خدا را عصيان كرده است .
على اى سحاب رحمت همه مظهر خدايى
|
همه خلق ما سوى را بخداى رهنمايى
|
توچه ممكن الوجودى كه تو در خور سجودى
|
تو چه بحر لطف و جودى ، تو چه معدن سخايى
|
تو هماى لامكانى بفراز عرش رحمان
|
كه فكنده اى به امكان همه سايه خدايى
|
تو ولى انمايى ، تو وفى لافتايى
|
تو وصى مصطفايى ، تو ولى كبريايى
|
بخرد اديب و پيرى ، بفلك مه منيرى
|
بخودت كه بى نظيرى بخدا خدا نمايى
|
دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى
|
كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى
|
(بنده )
يهودى هاى هدايت يافته
(مرحوم سيد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه ) فرمود: (عمار ياسر) حكايت كرده :كه يك روز در خدمت سرور و آقايم (اميرالمؤ منين على عليه السلام ) بودم ، در آن وقتحضرت به قريه و روستاى اطراف كوفه كه دو يا سه فرسخى كوفه بود تشريفبرده بودند.
پنجاه نفر از يهودى ها محضر مقدّس حضرت مشرف شدند و گفتند: شما على بن ابى طالبامام مسلمين هستيد؟! حضرت فرمود: بله .
گفتند: در كتابهايمان ذكر شده كه براى ما سنگى هست و بر آن سنگ اسم شش نفر ازانبياء نقش است ، ولى ما آن را پيدا نكرديم ، اگر شما امام هستى آن را براى ما پيدا كن .
حضرت فرمود: اى باد رَملها و شنها را زائلكن . يك وقت باد وزيدن گرفت و رمل ها را از روى سنگ برطرف كرد، سپس فرمود: اينهمان سنگيست كه دنبالش مى گرديد.
گفتند: آن سنگى كه ما مى خواستيم اسم شش نفر از انبياء روى آن حك شده بود، اين كهچيزى رويش ننوشته ؟! حضرت فرمود: نوشته ها پشت اين سنگ است و بايد سنگ رابرگردانيد.
يهوديها جمع شدند و هرچه زور زدند نتوانستند آن سنگ را برگردانند.
حضرت فرمود: كنار برويد، همه يهوديها كنارى آمدند و حضرت ، دست مباركشان را روىسنگ گذاشتند و سنگ را غلطانيدند و برگرداندند.
يك وقت اسامى شش نفر از جميع پيغمبران كه اصحاب شريعت بودند، (بنام حضرت آدم ،حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى ، حضرت محمد صلى اللهعليه و آله ظاهر شد).
آنها تا اين سنگ و اسامى روى آن را ديدند، همگى مسلمان شدند وگفتند: اشهد اءنلا اله الاّ اللّه وان محمدا رسول اللّه و انك اءمير المؤ منين و سيد الوصيين و حجّة اللّه فىارضه .
كسيكه تو را شناخت سعادت يافته و كسى كه با تو مخالفت كند هلاك شده و بسوى جهنمپرت شده .
مناقب حضرت زياد است و اين هم نعمت بسيار مهمى است كه خداوندمتعال به شيعيان عنايت فرموده و بايد قدر اين نعمت را بدانيم .
مبادا مثل اين داستان يك سرى از يهودى ها هدايت پيدا كنند و شيعه و مسلمان شوند و غرقنعمت ولايت (محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) گردند و ما كه غرق نعمت ولايت هستيم، بر اثر گناه و معصيت دورمان كنند.
(صراط الذين انعمت عليهم : خدايا ما را در آن راهى هدايت فرما كه به آنها نعمت ولايت ومحبت على عليه السلام و آل على عليهم السلام عنايت كردى .)(137)
بجز از على كه داند كه زند دم از سلونى
|
بجز از على كه تاند كه كند گره گشايى
|
على شاهدان عالم همه هندوى تو گردند
|
چه به مجمع كلويان تو بشاهدى در آيى
|
دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى
|
كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى
|
به نسيم تار زلف گل و سنبلم چه حاجت
|
كه صبا برد ز خاكت همه بوى مشك سايى
|
على اى درخت طوبى و بهار باغ توحيد
|
كه ثمر بر آيد از تو چه شهيد كربلايى
|
(بنده )
،،،
مغضوبين چه كسانى هستند
(خدايا ما را جزو يهودى ها و مغضوبين و كسانيكه مورد غضب تو قرار گرفته اند و ولايتمحمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله را ندارند و دشمن على وآل على ( عليهم السلام ) هستند قرار نده ).
(جابر بن عبد اللّه انصارى ) نقل كرد كه : (آقارسول خدا صلى الله عليه و آله ) مهاجر وانصار را صدا زدند: همه حاضر شدند، سپسحضرت بر منبر تشريف بردند و بعد از حمد و ثناء پروردگار فرمود: (اى مسلمانهاكسيكه دشمن اهلبيت ما باشد، روز قيامت خداوندمتعال ، او را يهودى محشور مى كند.)
(جابر) گفت : من ايستاده بودم ، گفتم : يارسول اللّه هرچند شهادت به (لا اله الاّ اللّه و انّ محمدارسول اللّه ( صلى الله عليه و آله )) دهد.
حضرت فرمود: (شهادت به لا اله الا اللّه سبب مى شود كه خونش ريخته نشود و جزيهندهد.) (ولى كسى كه ولايت داشته باشد تمام اعمالشقبول است )
از (حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ) روايت است كه فرمود: كسى كه به ما تمسّككرد، به ما ملحق خواهد شد، و كسى كه به طرق غير ما رفت ، غرق خواهد شد
(براى دوستان ما افواجى از رحمت و (نعمت ) خداست . و براى دشمنان ما افواجى از غضبوخشم خداست ).
كسى كه ما را دوست داشته باشد، و با زبان و دست ، ما را كمك كند وقتال و جهاد با دشمنان ما كند (در درجه ما و با ما است ).
كسى كه ما را قلبا دوست دارد و با زبانش ما را يارى كند ولى با دشمنان ما نجنگد يكدرجه از ما پائين تر است .
كسى كه ما را قلبا دوست داشته باشد و ما را به دست و زبانش يارى نكند او به خاطرمحبتش در بهشت است .
كسى كه ما را قلبا دشمن دارد و عليه ما كار كند چه با دست و چه با زبان ، او را بادشمنان ما، در آتش محشور مى كنند.
و كسى كه قلبا دشمن ما باشد و عليه ما با دست و زبان كار نكند او نيز در آتش است.(138)
نه گزاف گفته ام اين سخن كه عزيز كون و مكان تويى
|
نه خطاست گفته نغز من كه جهان چو پيكر و جان تويى
|
ثمر درخت بقا تويى ، شجر هميشه جوان تويى
|
برياض دانش و معرفت گل تازه سرو روان تويى
|
على اسم اعظم و مظهرش بهزار نام و نشان تويى
|
دم روحبخش صبا تويى نمك زمين و زمان تويى
|
چه زبان ثناى تو بشمرد كه بكام دهر زبان تويى
|
چه بيان مديح ترا سزد كه خداى نطق و بيان تويى
|
(شمس اصطهباناتى )
هدايت يافته
(خدايا ما را در وادى محبت محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله غرق كن ، در آن واديى كهنعمت ولايت و محبت على و آل على عليه السلام بهشان عنايت كردى ). بد بودند، امّا تو بالطف و مرحمت خودت آنها را بسوى خودت و(محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله ) جلب و جذب كردى ، يكى از آن كسانيكه خدا دستش راگرفت و هدايتش كرد و در طريق ولايت محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله انداخت ، (ابوالحسن جمال الدين على ) فرزند (عبد العزيز) پسر (ابن محمد خلعى (يا خليعى )موصلى حلّى )، شاعر و سراينده گرانمايه ) خاندان رسالت عليهم السلام ) است .
كه درباره اهلبيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله اشعار زيادى سروده و در تمام اشعارموجود او مدح و ستايش و سوگوارى ايشان موجود است .
او مردى فاضل و وارد در تمام فنون علمى ، و توانا در معارضه كردن بود. شعرش روانو ساده است . ساكن حلّه شد، حدود سال 750 در آنجا درگذشت و در همان جا به خاك سپردهشد و قبر او نيز در آنجا معروف است .
او از پدر و مادرى ناصبى به دنيا آمد و (قاضى نور اللّه شوشترى رضوان اللّهتعالى عليه ) درباره او فرموده است : كه (مرحوم زنوزى ) در روضهاول (رياض الجنّة ) گويد: مادر او نذر كرد كه اگر خدا به او پسرى عطا فرمايد، اورا به راهزنى بر زائران (امام حسين عليه السلام ) و كُشتن آنها بگمارد. پس چون او بهدنيا آمد و به حدّ رشد رسيد، او را براى اداى نذرش فرستاد، و چون او به نواحى (مسيّب) كه در نزديكى (كربلا) است رسيد در كمين زوار نشست .
(در اينجا خدا دستش را گرفت و از راه مغضوبين به راه نعمت ولايت و محبّت (محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله ) و رحمت ؛ هدايتش كرد.)
در اين هنگام خواب بر او غلبه كرد و قافله و كاروان زوّار گذشت و گرد و غبار زوّار برسر و روى او نشست . در خواب ديد كه قيامت برپا شده و فرمان آمده است كه او را بهآتش اندازند، لكن آتش او را براى آنكه غبار پاى زوّار بر سر و رويش نشسته است ،نمى سوزاند.
از خواب بيدار شد و از قصد بد خود برگشت و همان جا توبه كرد و (محبّت و ولايتخاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله را بهدل گرفت ) و هراسان به كربلا و حاير شريف حسينى ( عليه السلام ) فرود آمد.
گويند: در آن وقت دو بيتى سرود كه ترجمه شعرش اين است :
مى بينمت سرگردان و حيران كه تو را شك پركرده و هوى پراكنده و پريشان نموده وتو دو دل شده اى .
پس ، دلت را پاك كن و چشمت را به استعانت از خدا روشن نما، واگر نجات و رستگارىمى خواهى ( امام حسين عليه السلام ) را زيارت كن تا آنكه خدا را با روشنى چشم ، ديداركنى .
هرگاه فرشتگان بدانند كه قصد زيارت او را نموده اى حتما نامت را ثبت مى كنند. و آتشدوزخ بر تو حرام شود، (زير آتش جسمى را كه بر آن غبار زائران (امام حسين عليهالسلام ) باشد لمس نمى كند و نمى سوزاند)(139)
سر حلقه عشق ممكناتست حسين
|
شافع به جزاءِ عرصاتست حسين
|
كوتاه مكن تو دست از دامن او
|
البته بدان باب نجات است حسين
|
(محمد جعفر محزونى )
بى احترامى به تربت
(ولا الضالين ) (خدايا ما را به راه راست هدايت فرما. راه آن كسانيكه بهشان نعمت دادى ،نه راه آن كسانيكه به آنها غضب فرمودى و نه راه گمراهان و آن كسانيكه از (ولايت محمدو آل محمد صلى الله عليه و آله ) دور هستند، نه يهودى ها و نه نصرانى ها...)
يكى ديگر از آن كسانيكه نصرانى بوده و خدا دستش را گرفته و ولائى اش و حسينى اشكرده (يوحناى نصرانى ) است .
(موسى بن عبد العزيز) نقل نمود: (يوحناى نصرانى ) رادر بغداد ديدم . به من گفت :تو را به حق دين و پيغمبرت قَسَمَتْ مى دهم كه برايم بگو؛ اين شخصى كه در كربلااست و مردم او را زيارت مى كنند، كيست ؟
گفتم : او پسر (على بن ابى طالب عليه السلام ) است و دختر زاده(رسول آخر زمان ، صلى الله عليه و آله ) مى باشد و اسمش (حضرت سيد الشهداعليه السلام ) است . چطور شده كه اين سؤ ال را از من مى كنى ؟
گفت : قضيه عجيبى دارم .
گفتم : بگو چيست ؟!
گفت : خادم (هارون الرشيد) نصف شب درب خانه ام آمد، و مرا با عجله به خانه (موسىبن عيسى هاشمى ) برد.
گفت : خليفه دستور داده ؛ اين مرد را كه قوم و خويش من است معالجه كنى .
وقتى كه نشستم و معاينه كردم ديدم درمان او بى خود است و معالجه اش فايده اى ندارد.
پرسيدم : چه مرضى داشت و چطور شد كه به اين مرض گرفتار شد؟ طشتى حاضركردند، ديدم هر آنچه كه درون شكمش بوده در طشت خالى شده ، گفتم : چه واقع شده كهبه اين روز افتاده ؟!
گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود و با خانواده خود صحبت مى كرد و الاَّْن به اينحال افتاده .
سبب را پرسيدم ؟ گفتند: (قبل از اين ، در مجلس ما شخصى از بنى هاشم بود و صحبت از(حسين بن على عليهما السلام ) و خاك قبر او به ميان آمد.)
(موسى بن عسيى ) گفت : (شيعه ها در باب (حسين بن على ) تا حدّى غلوّ دارند كه ازخاك قبر او براى مداوا استفاده مى كنند).
آن شخص گفت : (اين براى من واقع شده ، من فلان مرض را داشتم ، امّا با تربت (امامحسين عليه السلام ) آن درد به كلى از من زايل شد و حق تعالى مرا بوسيله آن تربت نفعكلى بخشيد و شفا داد.)
(موسى بن عيسى ) گفت : از آن تربت پيش تو چيزى هست ، گفت : بله ، گفت : بياور، آنشخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورده و به (موسى بن عيسى) داد.
موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در ميان دُبُرخود گذاشت و لحظه اى بر نيامده كه فرياد فغانش برآمد (النار النار الطشت الطشت )و تا طشت آوردند از اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم و گفتم : مگر (عيساى پيغمبر عليهالسلام ) كه مُرْده ها را زنده مى كرده اين مرض را علاج كند.
از خانه بيرون آمدم و آن بدبخت بدعاقبت را در آنحال واگذاردم ، وقتى سحر شد، صداى گريه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.
(يوحناى نصرانى بخاطر همين مسلمان و شيعه شد و اسلام را پذيرفت و مكررا بزيارتحضرت سيد الشهداء عليه السلام مى رفت و طلب آمرزش از گناهان گذشته خود مىكرد).
اين اثر بى احترامى به خاك و تربت قبر شريفشان است واىبحال كسى كه محبت و ولايت آنها را نداشته باشد و جزو مغضوبين و گمراهان قرارگيرد.
اين داستان به ما مى آموزد كه : موسى بن عيساى مسلمان ، بخاطر ولايت نداشتن و مسخرهكردن و بى احترامى به تربت خاك (امام حسين عليه السلام ) به جهنم رفت . و جزومغضوبين و گمراهان قرار گرفت . ولى ازآن طرف خداوندمتعال (يوحناى ) نصرانى و مسيحى را هدايت فرمود و (نعمت كامله ولايت (محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله ) را به او عنايت فرمود.)
خدايا ما را براه راست كه راه ولايت (محمد و آل محمد عليهم السلام ) است هدايت فرما، راهآن كسانيكه به آنها نعمت دادى ، نه راه مغضوبين و نه راه گمراهان .(140)
حلال جميع مشكلات است حسين
|
شوينده لوح سيئات است حسين
|
اى شيعه تو را چه غم ز طوفان بلا
|
جايى كه سفينة النجات است حسين
|
والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
رب هر چيزى خداوند است و بس
|
چونكه باشد خلق را فرياد رس
|
جز بحول و قوه ى او هر نفس
|
مقدم