بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب طبیب دله, صادق حسن زاده   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     M-400001 -
     M-400002 -
     M-400003 -
     M-400004 -
     M-400005 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

سخنى درباره چاپهاى رسالة لقاء اللّه  
بارى اين رسالة در اولين مرتبه توسط آقاى حاج ميرزاخليل كمره اى طبع شد، و در آن تحريفات و اضافاتى صورت گرفته سپس از روى آننسخه مطبوعه ، عكس بردارى شده و با حذف بعضى از ضمائم ، باز با تحريفات واقعدر متن به طبع رسيد؛ و آقا سيد احمد فهرى آن را به ضميمه مقاله اى از آية اللّه خمينىدر جمله منشورات نهضت زنان مسلمان منتشر كرد. و تحريفات و تصحيفات اين طبعاز حيطه بيان بيرون است . در سنه قمريه انتشارات هجريه اقدام به طبع آن نمود كهگر چه آن نسبتا پاكيزه تر است و ليكن معذلك خالى از تحريف نيست و اين به سبب نسخههاى مطبوعه اى بوده است كه در طبع آن دخالت داشته است . اميدوارم خداوند مرا يا شخصىديگر را،توفيق دهد تا به طبع آن از روى نسخه اصليه بدون يك جمله كم و يا زياداقدام نمايد و اللّه المستعان . (30)
ملا حسينقلى همدانى در ترتيب ميرزا جواد آقا شاهكار كرد  
علامه طهرانى مى فرمايد؛ ... گويند علت انحراف حسين بن منصور حلاج در اذانهواشاعه مطالب ممنوعه و اسرار الهيه ، فقدان تعلم و شاگردى او در دست استاد ماهروكامل و راهبر راهرو و به بدين مخاطر مواجه شد و لذا بزرگان از ارباب سلوك وعرفان ، او را قبول ننموده و رد كرده اند ودر مكتب معرفت دراراى وزنى به شمار نياوردهاند.
علت اشتباهات شيخ احمد احسائى  
و مانند شيخ احمد احسائى كه از نزد خود خواست به مقام حكمت و عرفان برسد و صرفمطالعه كتب فلسفيه خود را صاحب نظر دانست و اشتباهات فراوانى مانند التزام بهتعطيل و انعزال ذات مقدس الهى از اسماءوصفات ومانند التزام به اصالة الوجود والماهيةمعا، به بار آورد كه موقعيت او را در نزد ارباب علم و نقادان بصير و خبير شكست وتاليفات او را در بوته نيسان و عدم اعتنا قرار داد.
در مكتب تربيتى آية الحق مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى رضوان اللّه عليه هيچ يك ازاين خطرات در هيچ يك از شاگردان او ديده نشده است . با اينكه هر يك از آنها در آسمانفضيلت و كمال چنان درخشيدند كه تا زمان هايى را بعد از خود روشن نموده و در شعاعوسيعى اطراف محور و مركز وجود مثالى و نفسى خود را نور و گرمى بخشيده و مىبخشند. معارف الهيه و سلوك علمى و علمى آياتى از شاگردان او را مانند سيد احمدكربلايى طهرانى و خارج شيخ محمد بهارى و حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى وسيدحبوبى ، كجا تاريخ مى توانند به دست محو و نابودى سپرده و درمحل انزوا بايگانى كند...(31)
جمال يار از حاج ميرزا عبداللّه شالچى (تولد: 1260 ه . ش ، وفات : 1363 ه . ش)
مرحوم حاج ميرزاعبداللّه شالچى تبريزى مى فرمايد:
مرحوم استادم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى كه هم مجتهد در فقه بود و رسالة علميهداشت و هم در معارف اسلامى صاحب نظر، دستوراتى مى دانند كه انسان در خوردن ،خوابيدن ، نشستن ، صحبت و عمل كردن چگونه رفتار كند. يكى از دستورات ايشان اين بودكه انسان نبايد معصيت كند.
خوش سليقگى را ببيند آقا! اين عالمى است كه خودش سليقه است و پيروانش را به راهراست هدايت مكند. اولين دستورى كه مى دهد اين است كه انسان نبايد معصيت كند. مى فرمود:انسان در خوردن نبايد به قدرى نخورد كه ضعف پيدا كند و نه به قدرى بخورد كهكسل شود و از اطاعت باز بماند. ايشان به شب خيزى خيلى اهميت مى داد. يك صحبتى را خدمتشما بگويم .
از قبر ميرزا جواد آقا مستفيض مى شوم  
ايشان اينجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شيخان است . من حالا هم از قبرشاستفاده مى كنم . برويد سر قبرش ، فاتحه بخوانيد، گمان مى كنم كه نتيجه بگيرد. منحالا هم گاهى شده است كه عرضى داشته باشم مى روم سر قبر ايشان و نتيجه مى گيرم. خواب هم مى بينم و استفاده مى كنم .
شب زنده دارى چندت ساعت باشد  
بله ! آن وقتها كه جوان بودم صبحها براى نماز صبح به حرم مطهر حضرت معصومهعليه السلام مشرف مى شدم . يك روز صبح كه مشرف شده ام ديدم در حرم را هنوز بازنكرده اند. مرحوم آقا ( ميرزا جواد ملكى تبريزى ) آنجا قدم مى زدند. چون مرا ديد اظهارلطف كرد و فرمود: بگو ببينم شما شبها كى پا مى شى ؟ گفتم : آقا! من پا نمى شوماگر هم يك موقعى بر خيزم يك ربع ، نيم ساعت مانده به اذان ، پا مى شوم . گفت : نهخوب چنيست ؟! در تابستان دو ساعت مانده به صبح ، در زمستان چهار ساعت مانده به صبحبر خيزد!
خدمتشان عرض كردم : آقا پدرم و مادرم اجازه نمى دهند كه زود بر خيزم ، مى گويند ضعيفمى شوى ،(لاغر مى شوى ) و صدمه مى خورى ، از خواب باز نمان . فرمود: هر طور شدهآنها را اراضى كن ، بگو الان يك عده هستند در مجلس انس حق اند! شما راضى مى شويد مناز آنها باز بمانم ؟
خيلى مطلب بزرگى است آقا! انسان فكر كند ببيند اين چه حرفى است . اين آقا داردحال خودش را بيان كند كه چنين مى گويد. بعد فرمودند: خب وقتى بامى شوى چه مىكنى ؟ گفتم : اگر وقت داشته باشم يا قرآن مى خوانم يا دعايى مى خوانى ؟ گفتم :ُ ازمناجات خمس عشر خيلى خوشم مى آيد. گفت : از كدام يك ؟گفتم : از مناجات محبين .
نسخه استاد بر اساس روحانيت شاگرد  
آقا! هنگامى كه طبيب از مريض مى پرسد حالت چطور است ، غذايت كم است يا زياد، ياخوابت چطور است ، مى خواهد دردش را پيدا كرد. ايشان ( مرحوم ملكى تبريزى ) نيز مىخواست حال مرا به دست آورده بود و هنگامى كه با من صحبت مى فرمودند در باب محبين وخصوصيات آنها كه چه كسانى هستند و حالاتشان چطور است .
ايشان دستوراتى مى دادند و انسان در پرتوعمل به جايى مى رسيد. از كسانى با ايشان مرتبط بودند، عده اى از بازارهاى بودندواز اهل علم هم بودند، همين آقاى خمينى آن وقت مى آمدند آنجا، ديگر بنده ايشان راخيليل كم ديدم . يكى دو دفعه در مجلس روضه اى ديدم . ايشان آن وقت جوان بود. تقريبابيست سال داشتم . ايشان در فرمايشاتى هم كه بعد از حيات مرحوم آقا (ميرزا جواد آقا)،عصرهاى جمعه درفيضه زير كتابخانه داشتند من ديدم (آقاى خمينى ) صحبتهاى ايشان راپى گرفته چو معلوم شد كه ايشان نيز از آنها(اهل معرفت
است .
بله ! يك عده اى در اطراف مرحوم آقا بودند چيزهايى مى ديدند آقا. به جاهاى رسيدهبودند. من چون آنجا رفت و آمد داشتم رفقا از من حرف هايشان را پنهان نمى كردند. صبحمى رفتم آنجا براى استقاده از من حرف . آقا از حالات و مشاهدات شاگردان مى پرسيدند ؛يكى گفت ديشب ملائكه ما بيدار كردند براى نماز شب ! يكى مى گفت :فلانى را ديدم كهچراغ را برداشته با فلان كتاب و مشغول وطالعه شد. آن شخص در ادراك بود واين در قم! يكى مى گفت : من بهشت را ديدم ! بله ! اينها از نفس آقا چيزهاى گرفته بودند.
مع ذلك ( با همه اينها) آقا! هر عالمى را نمى شود كفت عالم است چيزمى فهمد؟ و هر درسناخوانده اى را نمى شود سبك گرفت !
بسا مى شود كه نورانى است ! وقتى صحبت مى كند مى بينى كه نور دارد روشن است .
تشهد مقام شهود است  
يك نفر عالمى بود كه مى آمد خدمت آقا. يك وقت آقا درباره نماز صحبت مى كرد و از اسرارنماز مى گفتند كه در قيام اينطور، در ركوع اينطور در سجود اينطور تا آن وقت كه رسيدبه تشهد فرمود: اينجا ديگر مقام ، مقام شهود است !
من ديدم اين آقا برگشته مى گويد: در نماز به ترجمه نمازمشغول باشد. ديدم اين بيچاره هفتاد، هشتاد سال عمرش را صرف كرده . اين آقا (ميرزا جواد)از شهود خدا مى گويد - البته خدا ديدنى نيست اما كان مى بيند خدا را؛ اين ديگرى ازترجمه نماز مى گويد. خب ! اين است آقا، استعدادها و ذوق ها مختلف است .
من چيزى ندارم آقا! فقر محض ام ، فقير هم نيستم ، مخلوق فقر محض ‍ است ، ققير هم نيست امالذات مى بردم از آن مجالس به طورى كه مجلس ‍ تمام مى شد من اصلاميل نداشتم بر خيزم بروم به حجره ام . البته اگر انسان مقدارى به خودش زحمت بدهد ورو به خدا برود و اين پرده حجاب دنيا را كنار بزند، ان وقت هم خودش نورانى مى شود،هم چديگران را نور مى مى بخشد .
مقامات سالكين  
يك روز من خدمت آقا بودم . كسى آمد خدمت ايشان عرض كرد: آقا! من فلان چيز را در عالمنورانيت اين طور ديدم !
مرحوم آقا فرمودند: الان آن جاى كه ديده اى يك خرده تماشا بكن اما توقف نكن اگر توقفبكنى هم از راه باز مى مانى هم ممكن است به عقب برگردى !
فرمود: سالك به جاى مى رسد كه اشاره مى كند به ستاره چنين بيا، چنين برو! سالك آنكسى است مه توفيق خدا يارش شده و در راه حق زحمت كشيده است ، يعنى انسانقابل اين است كه در همين عالم پيش از آنكه به آن عالم برسد، ببيند و يك كارهاى بكند وتصرفاتى داشته باشد.
انتقال معارف بانگاه عارفانه  
يك وقت بنده رفته بودم خدمت آقا، ايشان آمد رو به روى من نشست به طورى كه زانوهاى منبه زانوهاى ايشان چسبيد و نگاهاى ممتدى به من كرد. من فهميدم مطلب چيست ، من هم شروعكردم به ايشان نگاه كردن چون بعضى از بزرگان با نگاه كردن معارفى رامنتقل و القاء مى كنند؛ بعد (جواد آقا) فرمودند پاشو برو!
دستورالعمل در عالم رويا  
يك وقت بنده ايشان را خواب ديدم و به من دو دستور دادند. يكى اينكه فرمودند: روزى 35مرتبه ( انا انزلنا فى ليلة القدر ...) و 65 مرتبه سوره (قل هو اللّه احد ...) را بخوان . در همان عالم خواب فكر كردم روى هم صد عدد مىشود و يكى هم فرمودند: من چيزى از شما دريغ نكردم . اگر مسامحه كنى از خودت است .
كسى كه معرفت حق پيدا كند ديگر از همه چيز غنى مى شود همه چيز از آنجاست ، همه نزدخداست ، همه كمالات آنجاست ، جمال آنجاست ، كمال آنجاست : رياست آنجاست ، محبت آنجاست، آن وقت به قدرى غنى مى شود كه مى گويد من بهشت را مى خواهم چه كنم ؟!
بهشت جاى پر خورهاست . آرزو كند بهشت برود تات گلابى بزرگ بخورد، انگور چهجورى بخورد و... اما كسى كه خدا را دارد ديگر نظرش روى اين حرف ها نيست . راه نزديكاست اگر كسى درست رود و خدا را راست بخواند. خدا پيش خودش هست ، خدا دور نيست .

جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى
غبارره بنشان تا نظر توانى كرد
انسان خودش غبار است . اين عالم طبيعت غبار است ، حجاب است و الا خدا حجاب ندارد بلكه ازكثرت ظهور ناپيداست .
آقا فكر بكنيد. در شب و روز يك ساعت ، نيم ساعت بنشيند در آيات حق (فكر كنيد)، درجمال و كمال حق ، در موجودات مخلوقات و در عوالم ، فكر كنيد. در اين صورت انسانفكرش بسط پيدا مى كند، يواش يواش ‍ وجود بزرگ مى شود، كم كم مى بيند هر چه هست، خودش هست ، تمام موجودات در خودش هست ، اين ديدن غير از حرف است . الان اينكه من مىگويم اينها همه تصورات من است ، اما ديدن آن طورى ، ديدن نورانيت ، يك چيز ديگر است؛ حقيقتا مى بيند آسمان ها در خودش هست . بهشت و دوزخ در خودش هست ، همه عالم خودش هست. خدا بزرگ خلق كرده است .
غرض اينكه درس بخوانيد اما فكر هم در خودتان بكنيد كه خودتان را در خودتان بيايدو ببيند كه اين خون و جلد و پوست نيست . بلكه يك چيز ديگر هم هست .انسان كارى كند كهخودش بى صورت و ماده ببيند. عده اى در عالم هستند و به جاى رسيده اند كه هزار نفر رااز عوام بودن نجات مى دهند: به قول شاعر:
من كه پى بردم به گنج حسن بى پايان دوست
صد گداى همچو خود را مثل قارون مى كنم (32)
چرا تكليف را انجام ندادى ؟!  
مرحوم شالچى فرمودند: (روزى در درس حاج ميرزا جواد آقا شركت كردم . پس از درس ،آقا دستورى را به من فرمودند تا انجام دهم .
من با اين كه تصميم به انجام آن در نيمه هاى شب داشتم به علت كار زياد موفق بهبيتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم . فردا چون به درس ‍ استاد رفتم هنگامبازگشت چون برخاستم بيايم استاد فرمود: شما تشريف داشته باشيد! آنگاه كهشاگردان رفتند، فرمود :چرا تكاليف تعيين شده را ديشب انجام ندادى ؟! من به يكباره درحيرت شدم كه من با كسى اين حال نگفتم و كسى جز خدا از اين واقعه خبر دار نبود.
پس از ايشان عذر تقصير خواستم .اين بى توقفى در شب بعد نيز رخ داد و باز استادبه من خاطر نشان كرد كه دستورش را انجام نداده ام . پس از آن با تلاش و همت دو چندانموفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم . (33)
چه مى بينى ؟!  
استاد شالچى تبريزى مى فرمايد: يكى از روزها صبح پس از نماز براى شركت درجلسه اخلاق ميرزا جواد آقا به فيضيه رفتم . استاد به من فرمودند: ميرزا عبداللّه چه مىبينى ؟!
اين صحبت استاد گويا خود تصرفى بود كه آن بزرگ در جان من كرد و حجاب ملكوت ازبرابر چهره ام برداشته شد. ديدم اشخاصى را كه در فيضيه هستند و در ظاهر مى بينم ،اما باطن آنان را نيز مشاهده مى كنم به صورت هاى گوناگون اند!
بار ديگر فرمودند: فلانى چه مى بينى ؟ و من چون توجه كردم دريافتم ارواح مومنينروى صحن مدرسه فيضيه دور هم نشسته اند و با هم مذاكره مى كنند! پس از آن استاد بهفرمود: ميرزا عبداللّه فكر نكنى اينها مقاماتى است و به جايى رسيده اى ؟! اينها دربرابر آنچه در سير و سلوك و تقرب الى اللّه به سالك مى دهند هيچ است .
(34)
توقف در منزلگاه ابدى فرزند  
حاج آقا شالچى فرمودند: روزى همراه استادم مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى قدم مىزديم كه ايشان در جايى نشستند و مشغول خواندن چيزى شدند. ما احساس كرديم ايشانمشغول فاتحه خوانى هستند و در عين حال قبرى راهم آنجا نيافتم ! از ايشان سؤال كرديم : آيا قبر بزرگى در اينجاست كه مشخص نيست و ما نمى دانيم ايشان بالبخندى گذشتند. ما فهميدم كه ايشان مايل به جواب گفتن نيستند. پس از اين ماجرا، هفتهبعد فرزند ايشان فوت كرد و در همانجا دفن گرديد و معلوم شدكه مرحوم ملكى خبر اينحادثه را از قبل مى دانستند!
عارفى از ديار خوبان از: آية اللّه سيد احمد فهرى زنجانى 
روى بنما و وجود خودم از ياد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ماكه داريم دل و ديده به طوفان بلا
گو بيا سيل غم و خانه زبنياد ببر
روز مرگم نفسى و عده ديدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
( سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق او لم يكف بربكتمه على كل شى شهيد ) (سوره فصلت (41)، آيه 53)؛ چه زود است كه نشانه هاىخود را سراپاى جهان خارج و جهان جان ، به آنان بنمايانيم تا حق تعالى برايشان بهطور آشكار جلوه كند مگر نه اينست كه پروردگار تو بر همه چيز و بر همه ذرات وجود،شاهد و حاضر و ناظر است ؟
دل هر ذره اى كه بشكافى
آفتابش در ميان بينى
(عوالم و اجساد با همه آنچه در آنها است ، نسبت به عالم ملكوت مانند يك لحظه از زماناست در مقابل زمان و عالم ملكوت نسبت به عالم جبروت همين نسبت را دارد، بلكه اصلا ميانآن دو، نسبتى نيست
(شرح دعاى سحر
امام خمينى )
اقبانوس پرتلاطم وجود با اين همه جوش و خروش ، سرچشمه كجاست ؟ و اين امواج نوركه در تمام زواياى وجود نفوذ كرده است از كدام خورشيد تابان است ؟
نه ادراك بركنه ذاتش رسيد
نه فكرت به غور صفاتش رسيد
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه بر ذيل وصقتش رسد دست فهم
چه شبها نشستم در اين فكر، گم
كه دهشت گرفت آستينم كه قم
در ميان اين همه حيرت و سرگردانى بايد گفت : آفرين بر همت و الاى مردانى چند كهمردانه قدم در چنين ميدان مرگ و خون نهادند و در راه رسيدن به مقصد اعلى از هيچنهراسيدند و دنياى دنياى فريبا با اين همه آرايش كه بر چهره دارد كه ( زينللناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضة والخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحياة الدنيا) (سورهآل عمران (3)، آيه 14)؛ يعنى دوستى خواستنى ها (گوناگون ) از: زنان و پسران واموال فراوان از زر وسيم و اسب هاى نشان دار و دام ها و كشت زار(ها) براى مردم آراستهشده ، (ليكن ) اين جمله ، مايه تمتع زندگى دنياست ، و(حال آنكه ) فرجام نيكو نزد خداست .
نه تنها اونتوانست سيماى كريه واقعى خود را از چشم حقيقت بين آنان پوشيده بدارد وحتى گوشه خاطرى از آنان را به خود مشغول سازد بلكه بهشت مينو با آن همه زيبايى وجمال و تنعمات ، آنان را قانع نتوانست كرد و شعيب وار همچنان ناله ( لست اصبراواراك ) سر دادند ونواى :
از خويش خدايا به بهشتم مفرست
كه سركوى تو از كون و مكان ما رابس
نواختند و آنقدر جد و جهد نمودند و در قرع باب محبوب لجاجت ورزيد تا شاهد مقصود درآغوش كشيدند و پاى افتخار بر فرق فرقدان سائيدند. سلام على ذكرهم وياشوقاالى لقائهم .
يكى از مردان پيشتاز اين راه مرحوم عارف باللّه آية اللّه حاج ميرزا جواد ملكى قدس اللّهنفسه الزكيه بود كه در اين ميدان گوى سبقت از همگان ربود.
اين مرد بزرگ با اينكه در مقام عرفان مقامى بس والا دارد واز اعظم فقهاى صائنالنفسه ، حاقظا لدينه ، مخالفا لهواه و مطيعالامر مولاه
به شماراست .اوايل عمر شريفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس بزرگ حاضر شده واستادش در فقيه ، مرحوم آية اللّه فقيه محقق حاج رضا همدانى و در اصول ، علامه مدفق استاد الاساتذة المتاخرين مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراسانى و درعرفانى واخلاق و سلوك ، آية اللّه صاحب مقامات و كرامات مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى- رضوان اللّه عليهم اجمعين - بوده است .
سال تولد ايشان در دستنيست ولى از كتابى در ( فقه ) كه يكى از فضلاى معاصر بهآن دست ياقته و از مولفات ايشان است و در پايان آن نوشته شده :
تم الجز الاول من كتاب النكاح و يلتوه الجزء الثانى و اوله الولاية ، عبد المذنبالعاصى اسير الامانى فى يوم السابع عشر من شهر المظفر و قد مضت من الهجرة النبويةالف و ثلاث ماه و اثنى عشر .
از اين نوشته معلوم مى شود كه به سال 1312 ه . ق ، مولف در عنفوان جوانى بوده است.
به هر حال ؛ ايشان در حدود سال 1321 هجرى قمرى به ايران آمده و در زادگاه و موطناصلى اش تبريز به ترويج و تهذيب پرداخت و دراوايل مشروطه به سال 1329 هجرى قمرى به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبريز بهقم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالكين و تربيت مستعدانمشغول بود تا آنكه مرحوم آية اللّه العظمى آقاى حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى درسال 1340 ه .ق از اراك به قم تشريف آورده و به اصرار مرحوم علامه مجاهد حاج شيخمحمد تقى بافقى كه از دوستان مرحوم ملكى بوده و پس ‍ از استخاره و آمدن آيه شريفه( و اتوفى باهلكم اجمعين
(سوره يوسف (12)، آيه 93 ؛ يعنى همه نرديكان خودرا نزد من بياوريد.) تصميم به ماندن در قم و تاسيس حوزه علمى فعلى رامى گيرد ودوستان و شاگردان آية اللّه حايرى نيز كه در اراك بودند به قم مهاجرت مى كنند.مرحوم عالم زاهد متقى آقاى حاج شيخ عباس تهرانى نيز كه جزء مهاجرين بودند در قم بهجمع مرحوم ملكى و باقى مى پيوندد و كافى از اخلاق و تهذيب نفس ‍تشكيل مى دهند كه ثمرات ارزنده اى داشته و افراد شايسته اى ترتيب يافته اند.
مرحوم ملكى ، درس فقهى داشته اند كه عنوانش مفاتيح الشرايع الفقه مرحومفيض كاشانى بوده و نيز دو مجلس درس اخلاق داشته : يكى درمنازل لذاى خواص بوده و ديگرى در مدرسه فيضيه براى عموم كه جمعى از بازاريان قمنيز در آن درس شركت داشته اند.
نماز جماعت را در بالاسر حضرت معصومه عليه السلام اقامه مى كرده و حضرت امام خمينىدر نماز جماعت ايشان و در درس اخلاق كه در منزل براى خواص مى گفته اند حاضر مىشدند.
سجاياى نفسانى و مزاياى روحى عارف بزرگوار ما بيش از آن است كه شرح آن را در اينمقدمه توان داد. او داراى دلى روشن و چشمى گريان و روحى پرتوان بوده است گه ازهر يك نمونه اى فكر مى شود:
تشكر از واسطه فيض الهى  
دوستى داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدى كه درك محضر ايشان را كرده بود ونيزاز انفاس او بهره اى داشت ، او مى گفت : روزى پس از پايان درس ، عازم حجره يكى ازطلبه ها كه وارد شد و مراسم احترام معمول گرديد و پس از اندكى جلوس ، برخاسته وحجره را ترك گفتند وچون منظور از اين ديدار را پرسيدم ، فرمود: شب گذشته به هنگامسحر، فيوضاتى بر من اضافه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردمديدم كه اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مى كند و اينفيوضيات اثر دعاى اوست ، اين بود كه به عنوان سپاسگذارى از عناياتش ، به ديدار اورفتم !
در آسمان شب  
از مرحوم حجة السلام سيد محمود يزدى كه در بيرونى مرحوم ملكى مى نشست ،نقل شد كه گفته بود: شبها كه ايشان براى تهجيد برمى خاست مدتى در رختخواب ضمناجراى دستورات و آداب بر خاستن از خواب ازقبيل : سجده و دعا؛ گريه مى كرد؛ سپس به صحنمنزل مى آمد و به اطراف آسمان نگاه مى كرد و آيات ( ان فى خلق السموات و والارض ....( سوره آل عمران (3) آيه !)(190 - 191) را مى خواند و سر بهديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد، آنگاه كه براى وضو گرفتن آماده مى شد دردكنار حوض مى نشست و مدتى گريه مى كرد و پس از وضو ساختن چون به مصلايش مىرسيد و مشغول تهجد مى شد كه ديگر حالش ‍ خيلى منقلب مى شد. او گريه هاى طولانىدر نماز و مخصوصا در قنوت ها داشت تا آنجا بعضى ايشان را جز بكائين عصر به شمارآورده اند.
در بلا هم مى كشم لذات او  
ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى پسرى كه شمع فروزان شبستان خانواده بوده . در روز عيدغدير كه ايشان در منزل جلوس كرده و قشرهاى مخنلف به زيارتش مى آمدند، خادمهمنزل به كنار حوض خانه مى آيد و نگاه چشمش ‍ بر مى آيند و با بى اختيار فرياد مىزند، اهل خانه كه از اندرون به صداى خادمه بيرون مى آيند و با منظره دلخراشى اينچنين مواجه مى شود كه صداى شيون ، خانه را پر كرد، از اطاق خود بيرون مى آيد. مىبيند كه جنازه پسرش در كنار حوض گذاشته شده است . رو به زنها كرده و خطاب مىكند: ساكت ! همگى سكوت مى كنند و همين سكوت ادامه مى يابد تا آنكه مرحوم ملكى از همهميهمانان پذيرايى مى كند و طبق معمول سنواتى ، عده اى از انان ناهار را درمنزل ايشان صرف مى كنند و پس از پايان غذا كه عازم رفتن مى شوند، مرحوم ملكى بهچند نفر از خواص مهمانان بيرون مى روند، واقعه با براى آنان بازگو مى كند و از آنانبراى مراسم تجهيز فرزند از دست رفته كمك مى گيرد.
اين داستان گذشته از آنكه حاكى از اعلاء درجه مقام رضا و تسليم آن بزرگوار است ،نشانگر قدرت روحى و نيروى تصرف در نفوس ديگران نيز هست - رضوان اللّه عليه
و شنيدم از زاهد عابد ورع مرحوم آقاى حاج آقا حسين فاطمى قمى كه از دوستان مرحومملكى بود كه فرمود: از مسجد جمكران بازگشتم . درمنزل به من گفتند كه آقاى حاج ميرزا جواد جوياىحال تو شده است . (آقاى فاطمى ) فرمود: من با سابقه كسالتى كه از ايشان داشتم باعجله به خدمتش ‍ رفتم (و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) ديدم ايشان استحمام كرده وخضاب شروع به گفتن اذان و اقامه كرد و دعاى تكبيرات افتتاحيه را خواند و همين كه بهتكبير الاحرام رسيد و گفت : اللّه اكبر! روح مقدسش از بدن آقدسش به عالم قدس پروازكرد.
آرى اى عزيز! اين است معناى الصلاة معراج المومن ؛ اين است معناى روايتى كه درتفسير قد قامت الصلاة رسيده كه فرمود اى حان وقت الزيارة يعنى وقت ديدار فرا رسيد.
روى بنما و مرا اگر كه دل از جان برگير
پيش شمع آتس پروانه به جان گو درگير
در لب تشنه من بين و مدار آب دريغ
بر سركشته خويش آواز خاكش بر گير
اين واقعه به سال 1343 هجرى قمرى بود. پيكر پاكش پس از تجهيز در شيخان قم بهخاك سپرده شد و در تاريخ وفاتش گفتند:
رفع العلم و ذهب الحلم 1343 
ازجهان ، جان رفت و از ملت ، پناه 1343 
اهميت كتاب لقاءاللّه  
اين كتاب (لقاء اللّه ) در حجم كوچك و در معنا ومحتوى بسيار بزرگ ، يكى از بهترينكتاب هاى تهذيب نفس و ترسيم كننده روح عرفان و راهنما نزديكترين راه به سوى خداست.
اين كتاب ، از آن روى كه حقايق آن التقاطى نيست بلكه نويسنده اش خود، سالك اين راه واهل وجدان و در عين حال ، فقيهى عاليقدر و متشرعى دور ازتمايل به افراط و تفريط و ملتزم به صراط مستقيماهل بيت بوده و براى مبتديان در سلوك آنقدر سودمند است كه شايد تا مدت ها را از استادبى نياز كند.
اين كتاب در تجزيه و تحليل غامض ترين مسائل اسلامى كه نوشته هاى بسيارى ازمدعيان بى خبر به جز سرگردانى و يا احيانا گمراهى و انحراف فكرى ، نتيجه اىدستگير نمى شود. آن چنان ماهرانه و با بينشكامل و كافى از پيچ و خم هاى اين گردنه صعب العبور، گذشته كه براى سالك الىاللّه با كمال اطمينان خاطر، چراغ راه و نور تابان است ....) سيد احمد فهرى زنجانى1360 شمسى
به سوى لقاءاللّه از علامه ميرزاخليل كمره اى 
آية اللّه كمره اى درباره كتاب ارزنده ( لقاء اللّه كه اولين بار توسط ايشان درچاپخانه آفتاب تهران به چاپ رسيده ، مى فرمايد: اين كتاب لقاءاللّه ، تقسيمبندى فصول نداشت . جاى آن را هم نداشت . جاى آن را سفيد گذاشته بود كه در چاپ برآن افزوده شده است و تا حد امكان قسمت ها را بايد به جاى فهرست كتاب شناخت چنانكه درصفحه 26، 27 و 28 قطعاتى كه تتمه حديث بوده به ترجمه آن افزوده شده و درصفحه 29 و 31 به عنوان پاورقى ، خبرى مهم و توضيحاتى اضافه شده و درفصل اول در پايان آن ترجمه قطعه اى از خطبه عيد اضحى از حضرت امير عليه السلاماضافه گشته و پى از توبه داوود عليه السلام قطعه اى از كتاب ( قبله اسلام كعبه يامسجدالحرام نقل شده كه براى كشف راز توبه داوود عليه السلام و اشك و آه او عليهالسلام كمك مى كند و در صفحه 190 از مصاحبه امام عليه السلام باكميل قطعه اى آورده شده و در نظر بود كه در ابواب ديگر هم اضافاتى ياتوضيحاتى داده شود و باز نسبت به كل كتاب و اين طرز راه و روش از نظر تطبيق دادناين گونه گريز از دنيا با نظام معاش و نظر اسلام در اصلاح امور معاش تجديد نظرىبشود. اينها به عهده طبع ديگر و موقع ديگرمحول شد.
معرفى اصل كتاب ، مولف آن و موضوع كتاب  
اين كتاب لقاءاللّه كه با حجم كوچك ، بسيار بزرگ و سترگ و محتوى اعظم موضوعات واهم مقاصد است كه راه به خدا باشد در نظر زمره اى از مخلصين خلص براى ( ابرار) بهمنزله (جان ) است ، مسحه اى از انوار الهى بر جبهه آن نمابان است و بر چهره و رخسار آن(نمى ) از صحيفه مباركه نشسته و شبنمى از نور حق پرستى بر قيافه وپيشانى آن متالو است از جهت فرار دادن از پستى هاى دنيا واقبال به خدا و دولت هاى لايتناهى ، نغمه زبور داودى از آن شنيده مى شود و از جهتگريز از ما سوى گويى انجيل مسيحا را نمايش مى دهد، مسيحا را مى نمايد ولى البته آنمسيحا كه انجيل آن مستخرج از قرآن عظيم باشد ديده مى شود. آرى ! اين كتاب از قرآنعظيم و درياى بى پايان آن ، فقط راه مسيحاى قرآن را از جهت گريز از دنيا و صعود بهآسمان مى نمايد و قرآن رهنماى بيش از مسيحاست .
اين كتاب جليل (لقاءاللّه ميرزا جواد آقا) از نظر مشابهت با دعوت موسى ، سفرجليل توحيد و خداشناسى دعوت موسى را طبق اكتشافات قرآن حكيم دارد كه مى گويد: (رب ارنى انظر اليك
)(سوره اعراف (7) آيه 143؛ يعنى پروردگار! خودت را بهمن نشان ده تا تو را ببينم ) تمناى نظر دارد و به جواب لن ترانى (اعراف ،آيه 143) يعنى بانظرى كه به افكنى و آن را در پرتو اشعه انوار لم يزلى ،متلاشى و ريز و ريزبينى و تجزيه و تحليل بكنى ازدل كوه هم جمال ازل از پرده بيرون مى آيد تا او را ديده اى يعنى تو نديده اى زيرا توو ناظر و نظر هم متلاشى در منظور شده ايد و از اينجا سه بيرون نيستند تا شخص جداباشد و او را برابر خود و غير از خود، ديده باشد.
اين كتاب (ميرزا جواد آقا) از اين قبيل نظرها دارد و آن را بهاهل نظر مى آموزد و تحليل و تجزيه اى از مساءله غامض لقاءاللّه و توحيد و معرفة الربو معرفة النفس مى كند، اما لقاء اللّه را تثبيت مى كند و نظر مثبت مى دهد نه نظر منفىوليكن نه به طورى كه خدا را جسم كند يا وجود و محيط او را وارد در گريبانفكر محدود نيست ، فكر به لايتناهى راه دارد و فوق زمان و مكان كار مى كند.
در آفرينش اصولا جسم از علم پديده آمده و به اطوار بى پايان خود حكايت از آن مى كندكه پيكر عالم پديده اى است كه با علم بى نهايت و قدرت بى نهايت و قدرت بى نهايتو فن و هنر بى نهايت پديدآمده است ، هر قدر اكتشاف علم و اقتدار و هنر بيشتر است و خيرآن هم بيشتر است ولى چون لايتناهى در پيش است . هيچ وقت اين سير به پايان نمى رسد،آرى ياس هم نيست با هر درجه اى از اتصال و اكتشاف وجود رفيع الدرجات دريچه اى ازخير به روى انسان باز مى شود و به همراه اتصالات پياپى و مداوم ، ترقيات روزافزون و مداوم در پى است ؛ زيرا خدا - جل مجده - واحد عددى نيست كه كس به او برسد يادر حيطه تصرف كس در آيد. بلكه بالمثل مانند واحد مبدا اعداد است كهتشكيل دهنده همه اعداد هست و متناهى نيست . هر درجه اى از آن ، درجه بالاترى دارد و آن همهمچنين الى غير النهايه و واحد در همه هست نه كار به آخر مى رسد و نه هم درجه اى از آنخالى است ؛ لذا ياس هم در كار نيست . ان الراحل اليك قريب المسافه .
تاويل خدا در پيرهن من است
تا به اندازه اى كه از آثار و درجات قرب به آن منبع خير، لذت ها و مسرت ها و به جهتها و بهشت ها پديد مى آيد و و با آنكه در بهشت داراى ملك كبيرى است كه اذا رايت ثمرايت نعيما و ملكا كبيرا (سوره انسان (76)، آيه 20 ؛ يعنى چون بدانجا نگرى(سرزمينى از) نعمت و كشورى پهناور مى بينى ) و هر چه را در بهشت بخواهد فورى موجودمى شود و پديد مى آيد، باز غير متناهى را تمام نكرده و خدا نشده است و با آنكه خود بارخداى جهان خويشتن است باز رو به پيشگاه غير متناهى دارد و هيچ وقت محيط بر غير متناهىنمى شود و هر كه گفت : خدا در پيراهت من است ، به آن معنى درست نيست كه خداى غيرمتناهى در پيراهن او محصور شده بلكه به آن معنى است كه خبر مى دهد كه درخيالل من و فكر من و انديشه من ، خود پرستى و نفع پرستى و سود جويى نيست بلكهيكسره فكرمن و انديشه من متوجه خداست و غير او نيست به اين معنى در اخبار اولياى عصمتعليهم السلام هم نظيرش يافت مى شود.
در ختام نامه اى كه مولى الكوفين ابوعبداللّه الحسين عليه السلام به مردم كوفه از بينراه از سر منزل حاجر بطن الرمه فرستاد اين كلمه هست كه مى فرمايد: فواللّه ما الامام الا الحاكم بالقسط الدائن بدين الحق الحابس ‍ نفسه على ذات اللّه به معنى حبس نفس خود و خيال خود و انديشه خود در راه خدا و كار خدا و انديشه خدامى باشد نه به معنى آنكه خدا در پيش ‍ ديگران نيست و محصور در شخص اوست .
اين كتاب (لقاء اللّه ميرزا جواد آقا) در اين باره كلمه قرب ، قربى ،وصال ، نظر بر وجه را مى گويد و هيچ گاه از اين معانى پاى خود را بالاتر نمىگذارد. شايد از اين نظر است كه مبادا كس گرفتار تثليث يا ثنويت شود. فقط نقيصه اىباقى مى ماند كه در اين كتاب تنها حساب گسسان از ماسوى و پيوستن به خداست وحساب تنظيم معاش و حب خدمت به خلق را دوشادوش ووصل به اين خبر اعظم نياورده ولى كتابى كه بى نقص است تنها كتاب خداست و فقط وفقط قرآن عظيم است و بس .
و شايد در مسايل ديگر اين كتاب هم محل هايى جاى نظر باشد، زيرا در مساله لاهوت قيومتعالى و قيموميت او بر جهان ، و عروج فكر و لاهوت نفس وارد مساله پر پيچ و خم ووحدت وجود شده و نيز معيت قيموميت اله عالم را مطرح فرموده است و افهام استنكاف مى كندكه خدا در همين جهان است و با ماده هم هست و در گريبان ماده هم هست و با همين جهان است .
ولى چه بايد كرد؟! افهام تا چندى هم متوجه مكتب هاى كلاسيك بود كه اجسام جهان را سهقسم مى شمرد: جامد (مانند سنگ ) ، سيال (مانند آب ) و گاز (مانند بخار)، ولى اكتشافاتمعلوم كرد كه اتم درون ذرات مولكول ها در جسم جامد بيشتر در حركت مى چرخد و در جسمسيال كمتر و در جسم گاز به مراتب كمتر به نسبت 000/000/600 با 000/400 و حقيقتسنگ و كوه كه به نظر جامد مى آيند اضطراب و حركت و ارتعاش آنها بيشتر است .الكترون ها داراى قوه منفى است و پرتون ها در وسط داراى قوه مثبت ايجابى است تجديداين قوا و تبديل ماده به قوه و قوه به ماده جواهر رامثل اعراض ريشه كن مى كند و انرژى از آن مى سازد و ثبات را از عالم بر مى دارد و معلوممى دارد كه دنياى مشهود ما حقيقت آن غير از اين است كه به نظر مى آيد حقيقت آن حركاتىاست فقط و موجودات آن نمودى است نه بود، اين اكتشافات غلغله اى دردانشگاه ها افكنده است .
وترى الجبال تحسبها جامده و هى تمر مر السحاب .
(سوره ى نمل 27)، آيه 88، يعنى و كوه ها را مى بينى و مى پندارى كه آنها بى حركتندو حال آنكه آنها ابر آسا در حركتند).
و عالم ورع زاهد مرحوم آيه اللّه حاج شيخ ابوالقاسم كبيره قدس سره در قم براى اينقبيل سخنان مى فرمود: شايد نظر صحيح و مقصد صحيح در پس ‍ اين عبارات باشد. بااعتراف به اينكه هيچ كتابى غير ازكتاب خدا مورد تسليم بهقول مطلق نيست .
به نظر من اينكه اين كتاب اقرب طرق الى اللّه را ترسيم مى كند و روح . روح حكمت ولب لباب عرفان و متن دستورات آل عصمت عليهم السلام بايد در برابر آن تسليمصرف و محض تسليم بود، فقط و فقط همان كتاب خدا قرآن است و بس .
بعدا از كتاب ، باقى كتب حتى كتب اربعه (كافى من لايحضر، تهذيب و استبصار 9 هممشتمل بر صحيح و ضعيف است و در آنها راه نظر براى مجتهد باز است .
اين كتاب (لقاء اللّه ميرزا جواد آقا) از جهت مستند همواره اخبار معتبره معتمده را كه به مصدرو سر چشمه آل عصمت عليهم السلام نزديك است استناد مى كند و در حقيقت آب از سرچشمهبردارد ولى باز اين خبر را استناد مى كند كه ان اللّه ما نظر الى الاجسام منذخلقها با اينكه اين خبر - طبق گفته شيخ بهايى در اربعين - از اخبارموضوعه مجعوله است .
و باز در مسائل غامضه پر پيچ و خم آن براى مجتهد جاى نظر و راه نظر باز است .
و مولف آن هم خود مجتهد بوده و با اينكه بايد در هر سخن ، خود سخن را سنجيد. انظرالى ما قال و لا تنظر الى من قال ولى باز شناختن مولف و شخص صاحب كتاب دراخذ به راى او معتبره است .
در حديث فرمودند:
انظروا الى رجل منكم قد روى حديثنا و عرف حلالنا و حرامنا فاذا حكم بحكمنا فانه حكماللّه فى حقكم فانى قد جعلته حجه عليكم .
مولف محترم لقاء اللّه
اما مولف بزرگوار از اعظم فقهاى صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه است .
آيه اللّه معظم مفخم فقيد علم و عرفان حضرت علامه مغفور له ، حاج ميرزا جواد آقا مجتهدملكى تبريزى نزيل قم و متوفاى 1343 هجرى قمرى ليله 11 ذيحجه اقدم علماىربانى محسوب مى شود. ايشان و نظاير ايشان در قبه العلم قم اخيرا و حوزه نجف اشرفقديما از نظر تقوى و عظمت مقام علمى ، مقام بسيار درخشنده و بى نظيرى داشتند. در عتباتعاليات و حوزه علميه نجف كه قبله گاه علوم اهل البيت عليهم السلام بوده و هست ، زمرهايشان چند تن از علماى اخلاق و مربيان بزرگ بودند كه مورد احترام و تصديق همگانبودند...
ايمان و عمل در شخص ايشان به قدرى درخشان بود كه طيف جاذبه اش ‍ هم اكنون مرا تحتتاثير مى گيرد و ما را به ياد آن زمره از فقهاى عظماء مى اندازد كه حجت هاى زمان اند. هم حجتى عليكم و اما حجه اللّه از حسن تقدير، درسال هاى اخير عمرمولف به سال 1340 هجرى قمرى كه تاسيس حوزه علميه قم شد، مرادولت ملاقات و درك محضر آن جناب دست داد و گاهى برق توفيق مى زد و درك محضرمعظم ايشان مى شد. شخصا بسيار مفخم و مجلل بود و حوزه موعظه شان را گويى هاله اىاز نور فرا مى گرفت كه مستعمين را از خود بى خود مى كرد.
كسانى كه با حوزه علميه نجف و سامرا سابقه دارند، از نام گرامى اين بزرگورارانگوششان پر است ، زيرا اينان ستارگان علم و فقه و تقوى بودند. نويسنده آن روزها رانبوده و نديده و فاصله ام با مقامات بلند ايشان بيش از صدها قرن است ولى از احترامىكه مرحوم آيه اللّه نائينى قدس سره در هنگام ورود مراجع معظم به قم در حق ايشانمبذول مى داشت مكشوف مى شد كه زمره آنان مورد احترام شخص آيه اللّه و تمام آشنايانبه راه و روش آنان بوده اند و در آن قبه العلم اينان از نظر تقوى و مخالفت با هوى و ازنظر عظمت علمى و فقاهت هم درخشنده بودند، كتاب فقه و اصولى كه از ايشان در دسترساست گواه است .
ايشان غير از اين كتاب ، داراى دو كتاب ديگر هستند: يكى كتاب اسرار الصلوه كه(در زمان حيات ميرزا جواد آقا) طبع شده و ديگرى رساله مراقبات السنه كهترجمه آن در دست انتشار است .
چند اثر تازه از ميرزا جواد آقا
و اين ايام به دو اثر ديگر از مولف دست يافتم . يكى در علماصول و ديگرى علم فقه . اصول آن از مبحث ادله عقلى باب احتياطرا محتوى است در 250 صفحه در برگ ترمه با خط ريز به قلم خود مولف است . در ظهر(پشت ) كتاب نوشته شده است : هذه رساله شريفه من مولفات الحضره الاقدس حجهالاسلام مرجع الاحكام ، المولى القمقام مدقق المحققين و محقق المدققين ، شمس فلك التحقيق وبدر سماء التحقيق ، العالم الفاضل آيه اللّه فى الورى ، مولاناالاجل الاكرم و استادنا الاعظم الافخم ، الحاج ميرزا جواد آقا التبريزى و حرره دام ظلهالعالى بقلمه الشريف .
در آغاز رساله گويد: و بعد ؛ فلما فرعت من اتمام عين الانصاف الذى صنفته فى ردالاعتساف من مسائل البرائه و الاحتياط و اردت ان اجمع الاوراق نبهنى بعض الفضلا منالاخلاء افرد هذا المصنف بتنصيفه الى جزئين لتيسير الانتفاع به فىكل وقت فانتبهت بمذاكرته فافردت المقصد الثانى من هذه المساله بين هاتين الدفئتينالمقصد الثانى فى الشك فى المكلف به . الخ .
و اما كتاب فقه ايشان در نكاح است ، شرح بر مفاتيح است كههنوز معلوم ما نيست اين مفاتيح از كيست ؟ و مقدمه اى در اعتبار احاديث و مبانى ايشاندر حديث به طورى كه مبانى فقه گردد و مباحثتعادل و تراجيح در 42 صفحه به قطع وزيرى كوچك دارد و خود كتاب 447 صفحهاست و آخر آن ، مساله اختيار ثيب است بدين صورت :
مفتاح : اذن البكر صماتها سكت فهود اقرارها الى ... و اما اثيب ، امرها اليها فتكلفللنطق كذا فى الصحاح المتقدمه و لا خلاف فيه الا من الحلى فى الاكتفاء بسكوت البكرو مستنده عدم العمل باخبار الاحاد مع الاصل . تم الجزءالاول من كتاب النكاح و يتلوه الجزء الثانى و اوله الولايه .
بيد المذنب العاصى اسير الامال و الامانى فى يوم السابع عشر من شهر المظفر و قدمضت من الهجره النبويه الف و ثلاث ماه و اثنى عشر سنه فى مشهد الغرى .
در چندين جاى كتاب به خط شكسته نستعليق حاشيه مولف منه دارد و در ظهر كتابنوشته شده است :
لايخفى ان هذه الوجيزه من تصنيفات حضره مولانا العلامه حجه الاسلام ملاذ الاعلام ، بابالفتاوى و الاحكام ، آيه الملك العلام ، صاحب النفس ‍ الزكيه العبد الصالح الحاج ميرزاجواد التبريزى - متع اللّه الاسلام و المسلمينبطول بقائه - كتبه دام ظله العالى فى عنفوان شبابه . لمشهد ولى رب العالمين ، اميرالمومنين - ارواح العالمين فداه - فى شهر شعبان .
معلوم مى شود به سال 1312 هجرى قمرى مولف در عنفوان جوانى بوده ....
نسخه خطى لقاء اللّه
بحمداللّه تحرير اين كتاب ارجمند در زاويه كلبه محقر در عاصمه طهران محروسه درتابستان 1337 هجرى شمسى ، آخر مرداد و اول شهريور روز پنج شنبه ششم ماه صفرالخير 1378 هجرى قمرى ، پايان يافت و به مطبعه سپرده شد تا بلكه از فانوس ونهراس منزل ابرار، قنديل نورى براى خانه همهاهل ايمان افروخته شده باشد و اميد مى دارم كه از نشر اين كتابجليل مگر تا با كتاب هاى ديگرم مشعل فروزان نورى براى خاندان خود و فرزندان خوددارى خود نه برافروخته بماند و رجاء از لطف ايزد بى چون آنكه كاشانه شان هميشهبه نور الهى روشن باشد. بار خدايا! تو نگذار كه نور آنان خاموش شود و اين چراغاميد را همى به طور روز افزون فروزان تر ميدار تا روزى كه كس تو را ببيند و بهنور رخسار و چهره تابناك تو، نور ابد گيرد و بهجت او هرگز نميرد. ربنا اتمم لنانورنا.
نسخه اول اين كتاب در تاريخ حيات مولف در جمادىسال 1337 هجرى قمرى استكتاب و اضافات و حواشى در آن بود و از خود مولف بر آنافزوده شده بود كه ما آنها را در متن داخل كرديم . اين نسخه نزديكى از علماى سادات ذوىالعز و الاحترام قم ، جناب سيد آقاى حاج آقا حسى بن المرحوم حجة الاسلام الحاج سيداسحاق الرضوى الفاطمى القمى بود كه از مخصوصين مولف بود، است كتاب آن با خطبرادر زاده مولف دكتر عبدالحميد المتطبب به ملك الاطباء كه از خاندان ملكى هاىتبريز بوده ، شده است .
و تطبيق با نسخه ديگرى شد كه در سال 1346 هجرى قمرى (سهسال بعد از وفات مولف ) به خط آيه اللّه المعظم لواسانى ، مرحوم حاج سيدابوالقاسم لواسانى والد معظم آقايان آيه اللّه حاج سيد احمد لواسانى طهرانى مدنى وحجه الاسلام آقاى حاج سيد محمد صادق كه هر دو از اعاظم علماى طهران هستند، نوشته شدهاست . در آخر نسخه چنين است : حرره فى شهر صفر الخير فى بلده تبريز و فرغ منتسويده فى السابع و العشرين منه فى قريه با سمنج من توابع تلك البلده العبدالجانى . الخاطى ، الخاسر، الغافل ، الغريق فى شهوات نفسه و معاصى ربه ، الاثماللواسانى (ابوالقاسم ) الحسينى عفى عنه و الملتمسين عن الناظرين طلب العفوله والعفوعنه عفى عنهم .
صفحه 27، 1346 هجرى قمرى
انتخلاب اسم لقاء اللّه براى كتاب
با نسخه سومى نيز تطبيق شد كه از علامه بزرگوار حجه الاسلام آقا شيخابوالفضل اصفهانى بوده و تحرير آن در نجف بعد از 1360 هجرى قمرى بوده ، ايننسخه در وسط كار مفقود شد.
انتخاب اين اسم لقاء اللّه (براى كتاب ميرزا جواد آقا) از ما است وگرنه خودنامى بر آن ننهاده بود و چون آغاز كتاب از اينجاست كه گويد: در قرآن مجيد زياده ازبيست جا از لقاء اللّه و نظر بر وجه او ذكر شده . از اين سر آغاز آن ،اين اسم اتخاذ گرديد.
ارزش كتاب المراقبات
مولف اين كتاب عبقرى مراقبات السنه - اعمالسال - دوازده ماه به راه و روش سلف صالح و عظماى اصحاب ما اماميه ، اين كتاب راتاليف نموده ، از اصول صحاح حديث ، ادعيه و اوراد يوم و ليله و ماه وسال را استخراج و طبق اصول حديث از منابع موثق به دست داده .
اعاظم اصحاب ما - از صدر اول تا كنون - هر كدام داراى كتاباعمال سنه بوده اند:
1. اين شيخ اجل كلينى محمد بن يعقوب - صاحب كافى - كتاب دعاى او يكى از سى كتابىاست كه جمله آنها كتاب كافى را تشكيل مى دهد ؛
2. و اين محمد بن مسعود عياشى است كه از جمله دويست كتاب او كتاب الدعوات و ازجمله آنها كتاب مختصر يوم و ليله است ؛
3. و اين شيخ الطايفه محمد بن الحسين طوسى رحمة اللّه است كتاب مختصرى در عباداتدارد در عمل يوم و ليله و كتاب كبيرى به نام مصباح المتهجد درعمل سال و باز كتاب ديگرى به نام مختصر المصباح درعمل سال ؛
4.باز اين احمد بن محمد بن خالد برقى است كه يكى از مستندهاى عمده كتاب كافى است ودر فهرست كتب او مى گويند يكى از آنها كتاب دعا است ؛
5. از ابراهيم نهمى خراز كوفى است ، براى او كتاب دعايى است .
6. اين اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السلام كه خود و اولاد و و دودمان او در مصر اقامتداشته اند. كتبى دارد كه آنها را از پدران و آباء گرامش ‍ عليه السلام روايت مى كند و درفهرست آنها كتاب دعا است .
7. و بهتر از همه و بالاتر از همه ، صحيفه مباركه سجاديه كه آن را زبورآل محمد عليه السلام و انجيل اهل بيت عليه السلام مى خوانند. از امام سجادزين العابدين عليه السلام است .
8. و مقدم تر از آن كتاب والاى اعمال و عبادت حضرت اميرالمومنين على عليه السلام است كهامام سجاد عليه السلام در آن نظر مى كرد و اعمال خود را با آن مقايسه مى فرمود؛
9. اين سيد بن طاووس على بن موسى بن الحسين بن عبدالصمد داراى كتاب مفاتيحالفلاح در دعا است .
10. و اين مرحوم مجلسى است كه زاد المعاد و ربيع الاسايع را دارد.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation