بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در محضر آیت الله العظمی بهجت, محمدحسین رخشاد   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     20010001 -
     20010002 -
     20010003 -
     20010004 -
     20010005 -
     20010006 -
     20010007 -
     20010008 -
     20010009 -
     20010010 -
     20010011 -
     20010012 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه  
بسم الله الرحمن الرحيم
اءلحمدلله رب العالمين ، و الصلاة على محمد و آله الاءطيبين ، و اللعن على اءعدائهماءجمعين
در كلمات قصار اميرالمؤ منين ، على - عليه السلام - آمده است :
ان هذه القلوب تمل كما تمل الاءبدان ، فابتغوا لها طرائف الحكم .(1)
همان گونه كه بدن ها خسته و كوفته مى شوند،دل ها نيز خسته مى شوند. بنابراين ، حكمت هاى ظريف را براى آن ها بجوييد.
مجموعه اى كه فرا روى شما است ، گلچين نكاتدل نشين و جذابى است كه شيخ الفقها و المجتهدين ، عارفكامل ، عالم ربانى : حضرت آيت الله العظمى بهجت - مدظله - درسال هاى متمادى ، پيش از درس خارج فقه و اصول و يا بعد از آن ، و گاه در اثناى درس -كه در منزل شخصى ايشان برگزار مى شد - بيان فرموده اند .
اين نكات اگر چه انصافا نكات علمى و حاصل يك عمر مطالعه و تحقيق است ، ولى درواقع دست مايه هايى براى ارايه ى تذكرات معارفى ، اخلاقى و عرفانى است ، كهحضرت استاد - مدظله - با تمسك به آن ، هدايت درونى افراد در بعد عقايد، و تخلق بهاخلاق الهى در گفتار، رفتار و كردار نظر داشتند . از اين رو، مشاهده مى كنيد كه به مباحثگوناگون ، از مباحث كلامى و عقايد، به ويژه مساءله ى امامت و على الخصوص مباحثمربوط به حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - گرفته ، تا مباحثتفسيرى ، اخلاقى ، گوشه هايى از سيره ى حضرات معصومين - عليهم السلام - شرححال عالمان ربانى ، و نكات تاريخى ، سياسى و اجتماعى ، و گاه حتى نكات اقتصادى وبهداشتى و ... اشاره شده است .
بنابراين ، از خواننده ى محترم انتظار مى رود كه اين مطالب را به ديد نكات بصيرت زاو پندآموز نگريسته و در هنگام مطالعه به استفاده از آن ها، در اصلاح خود در زمينه ىمعارف ، اخلاق و كردار نظر داشته باشد و از مطالعه ى معمولى آن ها و انباشتن اطلاعاتىچند به محفوظات خود خوددارى كنند.
اما نحوه ى گردآورى و نگارش اين مجموعه به اين صورت بود كه اين ناچيز غالبامطالب را در مجلس درس به رشته ى تحرير در مى آوردم و درمنزل پاك نويسى مى نمودم . تا اين كه تصميم به چاپ آن شد وكل مجموعه را در اختيار يكى از دوستان - كه خود متجاوز از دهسال در درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله بهجت شركت نموده است - گذاردم وايشان كل متن را بارها مطالعه ، ويراستارى ، تصحيح و تهذيب نموده و نشانى آيات ،روايات ، و به طور كلى مواردى را كه نياز به ذكر مدرك و منبع داشت ، استخراج كرده ومتون عربى را به فارسى برگرداندند.
از آن پس ، كل مجموعه توسط بنده و برخى شاگردان معظم له و ديگر عزيزان موردمطالعه ، بررسى و بازنگرى قرار گرفت .
پيشاپيش شايسته است چند نكته مورد توجه خوانندگان محترم قرار گيرد:
1 . براى آشنايى خوانندگان محترم با حال و هواى حاكم بر جو جلساتى كه اين مطالبدر آن ايراد شده ، توجه به اين نكته ضرورى است كه اين نكات براى دانش آموختگانسطح عالى حوزه كه درصدد نيل به مقام اجتهاد هستند، مطرح شده است . و هدف اصلى ازايراد آن ها افزايش بصيرت و تنبه فراگيران در بعد معارف نظرى و عملى است .بنابراين ، اگر مشاهده مى كنيد كه نكات ، اشاره وار مطرح شده و به صورت مشروح بهطرح موضوع و جوانب بحث و بيان ديدگاه هاى مختلف واستدلال بر ديدگاه مورد گزينش و ... پرداخته نشده ، براى اين است كه از يك سو ذهنيتمخاطبان جلسه ، و از سوى ديگر هدف از بيان اين مطالب ، چنين قالبى را ايجاب مى كردهاست . فراز و فرود مطالب هم به همين دليل است ؛ زيرا گاه سطح اطلاعات فراگيراناقتضا مى كرده كه فقط به نكات اصلى - براى اين كهسرفصل تحقيقات آينده ى آنان گردد - بسنده شود، و گاه به جهت پند و موعظه حتى بهمسايل خيلى سطح پايين كه در سعادت انسان نقش دارد،پرداخته شده است .
بنابراين ، حسن اين روش به هيچ وجه قابل انكار نيست و اين نكات ره توشه اى براىهمه ى سطوح است و عدم استفاده ى همگان از همه ى نكات ، مانع از بهره بردارى از آنبراى ديگر اقشار نخواهد بود.
2.از آن جا كه در هر نكته به همه ى جوانب موضوع اشاره نشده است بنابراين ، قضاوتدر مورد مطالب مذكور در اين نكات و تحصيل نظر نهايى حضرت استاد در برخىمسايل تنها در صورت مطالعه ى كل اين مجموعه امكان پذير است .
3. چنان كه گفته شد، اين نكات گلچينى از فرموده هاى حضرت استاد است .بنابراين ،طبيعتا ترتيب قرار گرفتن نكات در كتاب به ترتيب ايراد آن ها توسط حضرت استادنخواهد بود.
4 . عناوين نكته ها توسط مصحح ، و در مواردى هم به صورت گزينشى از بياناتحكيمانه ى حضرت استاد انتخاب گرديده است .
5. اگر چه در تقرير بيانات حضرت استاد نهايت دقت بهعمل آورده شده است ، با اين حال ممكن است در نقلقول ها، اسامى افراد، جريانات تاريخى و ... اشتباه رخ داده باشد . از خوانندگان عزيزمى خواهيم كه اين گونه سهوهاى احتمالى را در صورت امكان با آدرس ناشر، با مامكاتبه نمايند.
6. به خواست خدا، فهرست هاى راهنما شامل ، فهرست منابع ، آيات ، روايات و فهرستموضوعى مطالب در جلد پايانى اين مجموعه ذكر خواهد شد.
در پايان از هم كارى تمام برادرانى كه در عرضه ى اين اثر نقش داشتند، صميمانهتقدير و تشكر مى نمايم . و هو الشكور المحمود، و صلى الله على محمد و آله .
محمد حسين رخشاد
1 ذكر الله حدى ندارد  


هر عمل خيرى ، حدى از آن مطلوب است كه اگر از آن حد گذشت ، ضدشحاصل مى شود، يعنى اگر انسان پايين تر از حد مطلوب انجام داد قاصر و يا مقصر است، و اگر بالاتر از حد مطلوب بود، به صعوبت مبتلا مى شود، تا اين كه به حدى مىرسد كه غير ممكن و غير مقدور بشر مى گردد. مانند نماز كه بدن انسان طاقت زياد نمازخواندن را ندارد، و يا مزاحم خيراتى است كه به سبب نماز از انسان فوت مى شوند، بهگونه اى كه ديگر انسان نمى تواند آن ها رامثل گذشته انجام دهد . ساير خيرات و طاعات نيز اين گونه است ، به جز ذكرالله چنان كه در روايت دارد كه حدى براى آن نيست .(2)
البته مقصود ذكر لسانى نيست ، زيرا در اثر آن نيز اعضا و جوارح انسان به ملالت وضعف و عجز و سستى دچار مى شوند، بلكه ذكر الله كه حدى ندارد اعم از ذكر قلبى ولسانى ، بلكه اعم از ذكر بدنى است ، چون تمام طاعات و همه ى آن چه مرضى خداستذكر الله است ، و اين گونه با همه ى طاعات جمع ، و با هر نوع طاعت پياده مى شود،نظير قضاى حوايج ، اداى واجبات ، اداى واجبات ، بلكه به جا آوردن مستحبات ، كه نزداهلش ذكر الله است ، بلكه ترك مكروهات و محرمات هم ذكر الله است . در آن روايت از امامصادق عليه السلام - آمده است :
من اءشد ما فرض الله على خلقه ، ذكر الله كثيرا . ثمقال : لا اءعنى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر و ان كان منه ، و لكنذكر الله عند ما اءحل و حرم .(3)
از سخت ترين چيزهايى كه خداوند بر خلق واجب نموده ، ذكر بسيار خداوند است . سپسفرمود: مقصودم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، هر چند اين هانيز از ياد خداست ؛ بلكه منظورم ياد خدا هنگامحلال و حرام او است .
يعنى ذكر قلبى محض . آيا واقعا سبحان الله است و اءشد تذكيرا؛ (بيشتر انسان را بهى اد خدا مى آورد) است ، و يا اين گفتار حضرت يوسف - عليه السلام - كه :
معاذ الله انه ، ربى اءحسن مثواى انه ، لا يفلح الظلمون (4)
پناه بر خدا!او پروردگار من است ، و جايگاهم را نيكو قرار داده است ، و ستمكاران هرگزرستگار نمى شوند.
بسم الله بفرماييد، كار گذشته بود كه قرآن مى فرمايد:
و هم بها لولآ اءن رءا برهن ربه (5)
حضرت يوسف - عليه السلام - نيز آهنگ او را مى كرد، اگر برهان و نشانه ى روشنپروردگارش را نمى ديد.
آيا همه اش به اختيار او بود، يا خدا حفظ كرد؟ چه كار كرد؟ آيا كارى كرد جز اين كهبرهان رب را ديد. البته قطعا هزارها كار پيش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان ربرا در اوقات خلوت تحصيل كرده بود، كه در آن موقعيت حساس برهان رب را ديد.


2 افعال انسان در عين اختيارى بودن ، به توفيق الهى انجام مى گيرد  


اگر توفيق و دستگيرى خدا نباشد، مگر كارهاى اختيارى انسان انجام مى گيرد؟!بايد دستگيرى و توفيق از ناحيه ى خدا باشد، تا بااعمال اختيار و اراده از ناحيه ى بنده ، كارهاى اختيارى انجام گيرد. تازه انجامافعال اختيارى مشروط به بقاى حيات و صحت و عدم موانع است . مثلا براى انجام نمازبايد بنده ساجد و ... باشد و عنوان سجود به قياممبدل شود و شخص قائم ، راكع و ساجد گردد، اين ها هم همه از او تعالى و به او است ؛زيرا وجود و ايجاد، تا چه رسد به حركات و سكنات ، به او است ؛ چنان كه مى فرمايد:
و ما رميت اذا رميت و لكن الله رمى (6)
آن هنگام كه [سنگريزه ها را ] پرتاب نمودى ، اين تو نبودى كه انداختى ، بلكه خداانداخت .
ما همين اندازه مى دانيم كه خداوند امر فرموده و نهى كرده و ما درفعل و ترك مضطر نيستيم و بين افعال مضطر و غير مضطر فاصله است . همين مصححعقوبت است . و نيز بالوجدان ثابت است كه خود را در مورد تكليف ،فاعل ما يشا و مختار و خالق فعل مى دانيم ، حال اين كه همگى مخلوق خداست و اختيار بندهنيز بر فرض ابقاى خداست و بايد خدا او را باقى بدارد تافعل را عن ارادة و اختيار انجام دهد. و انسان فاعل ما به است نهفاعل ما منه (7) ولى خيال مى كند كهفاعل ما منه است و اين كه فعل از او صادر مى شود، وحال اين كه نمى داند چه قدر طول مى كشد و يا به آخر مى رسد يا نه و يا موفق بهانجام كار تا به آخر مى شود يا نه ؛ با اين كه ازاول قصد انجام فعل تا آخر آن را دارد .


3 اگر عقرب روى دستشان بگذارى ، آن ها را نمى گزد! 


مرد سياه پوستى در بغداد نوكر آقايى بود، به نجف نزد اساتيد اخلاق آن جارفت . وقتى برگشت يا وقتى كه شخصى او را ملاقات كرد، به او گفت : از آقايان نجفچه ديدى و آن ها چه داشتند كه ما را ترك كردى ؟ گفت : در ميان آن ها كسانى هستند كهاگر عقرب را روى دستشان بگذارى ، آن ها را نمى گزد.گفت اگر در دست تو بگذاريماثر نمى كند؟ گفت : شايد . آن گاه دستور داد عقرب هفت دنده ى قهوه اى يا سياهى راآوردند و روى دست نوكر سياه گذاشتند، عقرب مكرر روى دست او بالا و پايين رفت و آمد،و هيچ در او اثر نكرد.
كرامات انسان از اين ها بالاتر است . قرآن از زبان حضرت عيسى - عليه السلام - مىفرمايد:
و اءبرى الاءكمه و الاءبرص و اءحى الموتى باذن الله (8)
نابينا و شخص مبتلا به پيسى را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم.
و نيز مى فرمايد:
و اءنبئكم بما تاءكلون و ما تدخرون فى بيوتكم (9)
شما را از آن چه مى خوريد و در خانه هايتان اندوخته مى كنيد مطلع مى سازم . همه ى اين هابه اذن الله است .
خدا مى داند كه آثار و منافع وجودى انسان تا چه حد است . خدا كند گرمى باطنى و انسباطنى به قرآن و دين و مقدمات و لوازم ديندارى داشته باشيم ، و كتاب و عترت ما راكافى باشد تا حقانيت دين نزد ما يقينى گردد، هم خودمان يقين داشته باشيم ، و همقابليت داشته باشيم كه ديگران را از اهل يقين كنيم .


4 مقربين از شوق بهشت جان سپرده اند و ما ...  


خداوند، در قرآن و غير آن (10) به حدى بهشت و بهشتيان را در توصيف بالابرده كه اگر كسى از شوق شنيدن آن ، وفات كند، استبعاد ندارد!آيات جهنم نيز اينگونه است ، قرآن مى فرمايد:
(و لهم مقمع من حديد) (11)
گرزهاى آهنين براى [ زدن ] آنان فراهم است .
كه اگر انسان معاصى خود را در نظر بگيرد و بميرد، مستبعد نيست !
البته ما با منكرين كار نداريم ، ولى برخى از مقربين از شوق لقاى بهشت مرده اند؛زيرا شنيدن آيات رحمت و نعمت و يا عذاب و نقمت ، در انسان موحد تكوينا اثر مى گذارد، واو از مشوقات يا مخوفات جان مى سپارد، با اين همه اين آيات در ما هيچ اثر نمى كند!


5 قرآن آينه ى بهشت و جهنم  


اگر كتابى بود كه عكس اشيا را نشان مى داد، آن كتاب همين قرآن است كه بهشتو جهنم را نشان مى دهد، با اين همه ما اين گونه بى تفاوت هستيم و به دنيادل بسته ايم .اى كاش ما به التفاوت چيزى بود كه ارزش جدا شدن از حق و پيوستن بهباطل را داشت . دنيا و مقاماتش چه ارزش دارد؟ خدا مى داند كه صاحبان مقامات معنوى دراوقات خلوت و مناجات چه حالى دارند، و خاموشى فكر چگونه آن ها را در اثر مشاهده ىانوار الهى مى سوزاند ولو در مدت كوتاه !


6 آيا مى شود امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - چهار صد ميليون ياورداشته باشد و ...


قرآن چه موجودى است كه در مراتب مختلفه ىنزول ، حكايت از شنيدنى ها و ديدنى ها مى كند؛عديل قرآن (عترت ) هم حكايت از نعمت هاى عالم مى كند؛ ولى ما از غمخوار، هادى ، حامى وناصرهاى خود قدردانى و شكرگذارى نمى كنيم و واسطه ى خير را پى مى كنيم ؛ كه :
(فعقروها)(12)
پس ناقه را پى كردند.
و ائمه - عليهم السلام - را كه ولى نعمت هاى ما و مجارى فيض هستند نمى توانيم مشاهدهكنيم . امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - هم اگر بيايد با او همان معامله را مىكنيم كه با آباى طاهرينش كرديم . آيا مى شود امام زمان -عجل الله تعالى فرجه الشريف - چهارصد ميليون ياور داشته باشد و ظهور نكند؟!


7 چه كنيم كه معصيت نكنيم ؟  


انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهرمشكل است ، و سلمان شدن مشكل ، بلكه كالمحال است ، و لذا غير از معصومين - عليهم السلام- همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودنمثل اين كه نشدنى است ، ولى در افراد بشر، شمر هم بسيار است ؛ اما آيا چيزى هست كهمطلب (13) را آسان كند؟
از امورى كه خيلى سهل المؤ ونة و آسان است - ولوعمل بر خلاف قول باشد - اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت وتارك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتى است كه ترك طاعت وفعل معصيت مى كند و آيا اين حال مثل حالت اول است يا خير؟ فرض كنيد اگر انسان نزدرييس جمهور يا هر رييس مطلق ، مقرب باشد، اين براى او بهتر است و يا اين كه نزد يكفقير تهى دست و محروم ؟! آيا خوب است به ذاتى كه موت و حيات و مرض و صحت و غنا وفقر به دست او است مراجعه كنيم و رابطه ى دوستى داشته باشيم ، يا با كسى كه خودمحتاج و ناتوان و بيچاره است ؟!
در اطاعت اوامر الهى و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن ، امر داير است بيناين كه با كسى كه حيات و ممات ، غنا و فقر و مرض و صحت و مريض خانه و دكتر وخزانه و ثروت و ... به دست او است ؛ مجالست كنيم يا با كسى كه هيچ ندارد؟!انسان كدامرا اختيار مى كند و محبت وجدانيه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت ) با كدام طرف است؟
به حسب ظاهر بنده ى مطيع ، پشتيبانش مثل كوه ، محكم و استوار و منبع همه ى خيرات است ،و بنده ى عاصى پشتيبانش محتاج تر از او و دشمن دانايى (شيطان ) است كه از دوستنادان بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است . نظير شخصى كه نزد كسى رفتتا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت : شايسته ترين كار براىشما اقدام به مرگ و خودكشى است !صلاح ديدش از اينقبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ آور يا خواب آوربخوريد تا راحت شويد!بنابراين ، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى وهمنشينى با غنى قادر و داناى كريم هستيم ، و در عزم بر معصيت عازم به رفاقت و همنشينىبا فقير عاجز جاهل و لئيم .
اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم ، خواهيمفهميد كه در اطاعت سود برده ايم ، نه زيان و خسارت ؛ بهدليل اين كه ديده ايم افرادى (و اءحى الموتى باذن الله ) (14)؛ (مردگان را به اذنخدا زنده مى كنم .) و كراماتى از اين قبيل را داشته اند و شدنى است ومحال نيست و اختصاص به انبيا - عليهم السلام - هم ندارد، بلكه هر كه از آن ها متابعتكند، مى تواند از اين راه به مقامات و كمالات و كرامات آن ها دست يابد، البته بدونتحدى نبوت و كذابيت مدعى آن ؛ پس اگر انسان يقين كند و براى او واضح و آشكار شودكه در طاعت ، با غنى و قادر و كريم و ... رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاجتراز خود، طبعا هيچ گاه به معصيت تمايل پيدا نمى كند و از قصر شاهنشاهى و از كنارهرگونه ناز و نعمت و آبادى و آسايش به كاروانسراى خرابه و ويرانه نمى رود و باصاحب آن رفيق و همنشين نمى شود، در حالى كه خود آن صاحبخانه هم راضى نيست كهرفيق او و با او باشيم ، و از هر چيز محروم گرديم !
بنابراين ، براى تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت راهى جز اين نداريم كه متوجه شويم ويقين كنيم كه طاعت ، نزديكى به تمام نعمت ها و خوشى ها و دارايى ها و عزت ها و ... است ،و معصيت ، عبارت است از محروميت و ناخوشى و ندارى و ذلت و ...


8 نه ، وفات نكرده است ! 


مرحوم آقا سيد ابوطالب يكى از علماى اراك به مكه رفته بود، خبر وفاتش بهمردم اراك رسيد، مسجدها و تكيه ها را سياه پوش ‍ كردند و عزادارى نمودند، و مجالس ختمبراى ايشان گرفته شد . شخصى نزد مرحوم آقا نور آمد - همان كسى كه استادش مرحومنراقى (15) درباره ى او فرموده بود: مجتهد، تنها شهيداول - رحمه الله - است و من و تو. - و خبر وفات مرحوم ابوطالب را به ايشان داد،ايشان دست روى پيشانى گذاشت و سر به زير انداخت و بعد از مقدارىتاءمل فرمود: نه ، وفات نكرده است . گفتند: آقا چه مى فرماييد؟ خبر قطعىاست ، تمام شهر سياه پوش است ، و مردم براى او مجالس ختم و عزا برپا كرده اند.بار ديگر سر به زير انداخت و توجه و تاءملى نمود و سر برداشت و دوباره فرمود:وفات نكرده . عرض شد: شما از كجا خبر مى دهيد؟ فرموده بود:وقتى يكى از اعاظم از دنيا مى رود، فرشته اى به تمام جاها خبر مى دهد و صداى اوشنيده مى شود، و من صداى آن را نمى شنوم ، و اكنون خبر و صدايى نمى آيد. اگرما پيرو علما بوديم ، چنين بلاها به سر ما نمى آمد، يا اگر مى آمدمثل جناب ميثم بوديم (16)كه هر چه بلا به سرش مى آمد ايمانش قوى تر مى گرديد،بدون اين كه دست از ولايت بردارد، و حاضر نشد كه حتى زنده بماند و براى اين جهت همتقيه نكرد!بلاد شيعه پر بود از اين گونه علما آيا ما قدردان آن ها بوديم كه از ميان مالا الى بدل (17) رفتند؟!شايد در زمان حياتشان كسى پيدا نمى شد كه از آن ها يكمساءله هم بپرسد!اين قدر كتوم و ناشناخته !


9 خواندن نامه توسط آخوند ملا فتح على در جيب قاصد بدون نگاه كردن به آن 


عده اى از علماى اصفهان براى مرحوم شيرازى بزرگ نامه نوشته بودند و ازاهالى و يا از بعض علماى اصفهان - ترديد از بنده است - گلايه كرده بودند كه ازفتواى تحريم تنباكو خيلى استقبال نكرده اند . قاصد در حالى كه نامه در جيبش بود بهخدمت مرحوم آخوند ملا فتح على مشرف مى شود، ايشان نامه اى را كه در جيب قاصد بودبدون اين كه نگاه كنند از اول تا به آخر خوانده بودند!اين همه علماى صاحب كرامات ومقامات علميه و عمليه و لا الى بدل كجا رفتند و رخت بربستند و بساط آن ها از ميان مردمبرچيده شد و جاى آن ها خالى ماند؟!


10 ذكر خدا  


سؤ ال : معناى جمله (فاذكرونى اءذكركم )؛ (18) (پس مرا ياد كنيد، تا شما راياد كنم .)چيست ؟
جواب : در برخى تفاسير، معناى آن اين گونه ذكر شده است :
اءذكرونى بالدعاء اءذكركم بالاجابة . (19)
مرا با دعا ياد كنيد، تا من نيز با اجابت آن ، شما را ياد كنم .
و در روايات شارحه ى مرويه آمده است :
اءنا مع عبدى اذا ذكرنى ؛ فمن ذكرنى فى نفسه ، ذكرتة فى نفسى ؛ و من ذكرنى فىملاء، ذكرته فى ملاء خير منه .(20)
هرگاه بنده ام مرا ياد كند، من با اويم . بنابراين ، هر كس مرا دردل خود ياد كند، او را در نزد خود ياد مى كنم ؛ و هر كس مرا در ميان گروهى ياد كند، او رادر ميان گروهى بهتر از آن ياد خواهم نمود .
ذكرنى فى ملاء يعنى ملاء را به ى اد خدا منتفع كند و خود نيز به ذكر خدا منتفعشود، و ذكرته فى ملاء يعنى نافعين بذكرى له .؛ (او را در ميانگروهى بهتر از آدميان ياد مى كنم ) به گونه اى كه آن ها از اين كه او را ياد مى كنم ،بهره مى برند.


11 همان آقا كه در گوش تو بسم الله خوانده ... 


نقل مى كنند: روزى مرحوم شيخ انصارى در اثناى درس ديد يكى از شاگردانشكه همواره در درسش حاضر مى شد و مطالب را درك نمى كرد، آن روز درس را مى فهمد وگاهى هم به ايشان اشكال مى كند، بعد از درس از كنار او گذشت و به او فرمود:همان آقا كه در گوش تو بسم الله خوانده ، براى من تا آخر حمد تلاوت نموده است!


12 حفظ كل قرآن به عنايت اميرمؤ منان - عليه السلام -  


جوانى مى گفت : حضرت امير - عليه السلام - چند كلمه در گوشم فرمود و مننمى دانستم كه چه مى فرمايد، ولى بعد ديدم كه حافظكل قرآن هستم !


13 بابا!ميان انگشتان آقا را مى بينم  


وقتى به تراجم علماى سلف مراجعه كنيم ، مى بينيم كه افراد بسيارى در ميانآن ها بوده اند كه صاحب كرامات و معنويات بوده اند . هم در علميات صاحب كرامت بوده اندو هم در عمليات و عبوديت . و جمع بين او دو نيز كرامت است !
شخصى پسر نابينايش را نزد مرحوم شيخ جعفر شوشترى (21)برده بود كه به جهتاستشفاى او سوره ى حمد بخواند . ايشان فرموده بود:
ما جوان ها هنوز حال و نفس پيرها را نداريم ، به نزد پدرم برويد.
وى نزد پدر ايشان (22) رفته بود، و ايشان هم دست روى چشم بچه گذاشته ومشغول خواندن سوره ى حمد شده بود، مقدارى كه خوانده بود بچه گفته بود: بابا!ازميان انگشتان آقا مى بينم . و وقتى كه حمد تمام شده بود، همه جا و همه چيز را كاملا ديدهبود!


14 نمى دانم ! 


مرحوم آقا سيد على يزدى - از شاگردان مرحوم آخوند اردكانى - كه بعد ازميرزاى بزرگ (23)خود را اعلم مى دانست ، مى گويد: در كربلا به درس آخوند مىرفتم و كربلا در آن زمان مركز علم اصول ، و نجف اشرف مركز فقه بود،ايشاننقل مى كرد: هم شهرى هاى ما از يزد يا اردكان به كربلا آمدند و گفتند: آيا مى شود بهخدمت آخوند برسيم ؟ به هر حال وقت گرفتيم و قرار شد وقت خاصى به خدمت آخوندبرسيم . همراه با جماعتى از زوار به خدمت ايشان رسيديم ، و در حالى كه ما جلو حركت مىكرديم و آن ها دنبال سر ما، وارد شديم . من كه شاگرد آخوند بودم به عنوان سؤال از ايشان ولى براى اظهار مراحل فضل و علميت و فقاهت ، مساءله اى را كه خود را در آنكاملا آماده كرده بودم مطرح نمودم و خوب آن را تقريب و تقرير كردم و به آخر رساندم ،البته به صورت سؤ ال ولى با بيان كاملا علمى و استدلالى و منتظر جواب بودم .آخوند - رحمه الله - به من اشاره كرد كه نزديك بيا، نزد ايشان رفتم ، و ايشان آهسته درگوشم گفت : نمى دانم !)) اين سخن خيلى در من اثر كرد و رنگ و روى من سرخ شد،ساكت محض شدم . آخوند مى خواست به من بفهماند كه نبايد اين كار را كرد . فرداى آنروز كه براى بازديد زوار به مسافرخانه رفتم ، از دريچه ى پنجره ى كوچه صداىآن ها شنيده مى شد، شنيدم به هم ديگر مى گفتند: ديديد آقا سيد على چه قدر صحبتكرد، ولى آخوند همه را با يك كلمه جواب داد!
بالاخره ، استاد و شاگرد امتيازات عجايب و غرايب داشتند و حرف هاى به ظاهر ركيك ، امابه جا و به موقع ، در كلماتشان زياد بود.


15 من غيبت را اختيار مى كردم ! 


آقايى مى پرسيد: اگر خداوند اجازه مى داد كه از ميان محرمات يكى را انسانمرتكب شود، و ما را در آن مخير مى كرد، به نظر شما آن كار حرام كدام است ؟ هر كسحرامى را مى گفت ؛ ولى خود او مى گفت : من غيبت را اختيار مى كردم ؛ زيرا آتش و سوزدلم خاموش نمى شود و از غصه ها راحت نمى شوم ، مگر اين كه اسم طرف را در بدگويىو عيبگويى ببرم ؛ لذا اگر خدا اجازه مى داد از ميان گناهان يكى را اختيار كنم ، غيبت راانتخاب مى كردم .


16 ديديم نه بابا ممكن است ! 


مرحوم حاج آقا حسين قمى خيلى مقيد بود كه در مجلسش غيبت نشود، حتى بعضى ازمعاصرين به او اعتراض مى كردند كه تو نمى گذارى ما حرف بزنيم ، فورا مىگويى : غيبت نكن !
مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى (24) نيز تقيدى را كه حاج آقا حسين - رحمه الله - درترك و جلوگيرى از غيبت داشت ، دارا بود . ما در ابتدا مى گفتيم گويامحال است كه كسى چنين تقيدى را داشته باشد ولى وقتى با او اختلاط و معاشرت كرديم ،ديديم نه بابا ممكن است و هيچ هم محال نيست .


17 كراماتى از مرحوم سيد بحرالعلوم  


وقتى سيد بحرالعلوم (25) - رحمه الله - در مكه اقامت داشته زندگى ايشاندر آن جا اشرافى بوده ؛ بيرونى با تشريفات و مخارج ، رياست و رفت و آمد و ... زمانىتوسط صاحب مفتاح الكرامة ، (26)، مقدارى غذا و چند اشرفى براى كسى مى فرستد،او مى گويد: در عمرم چنين غذايى نخورده بودم .
روزى خادم سيد - رحمه الله - به او گفت : خرجى تمام شده است . سيد - رحمه الله - نامهاى به صورت برات و حواله به او داد و محلى را در پشت صفا آدرس داد كه دربازارچه ى آن جا دكان تاجرى است ، برو از او بگير. خادم رفت و ديد و حواله را به اوداد، و آن تاجر نيز با احترام مقدار زيادى پول به خادم تقديم كرد، و مانند گذشتهمشغول هزينه كردن آن شد؛ ولى بعد از مدتى خادم به همان جا رفت تا تاجر و دكان او راپيدا كند، هر چه گشت اثرى از آن محله و بازارچه و دكان ها در پشت صفا نديد،ولى پولى كه از آن تاجر گرفته بود هم چنان باقى بود و آن را خرج مى كردند.


18 از استجابت دعاى خود خبر مى دهند  


مرحوم شيخ انصارى از مرحوم سيد على دزفولى عيادت مى كند. سيد اظهار مىدارد كه بعد از فوت ، رحمه الله - بر ايشان نماز بخواند .شيخ مى فرمايد: از خداخواسته ام كه شما بر من نماز بخوانيد و دعايم مستجاب شده است !و همان گونه كه شيخفرموده بود، اتفاق افتاد .
در جايى سيد ابن طاووس (27) رحمه الله - نيز خبر استجابت دعا بعد از گذشت سهروز از وقت دعا مى دهند .(28)


19 دعا به نحو تعدد مطلوب  


دعاهاى وارده در امكنه و ازمنه ى خاص (29) اختصاصى نيست ، به گونه اى كهنتوان در وقت و يا جاى ديگر خواند؛ بلكه اين گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است .بنابراين ، مى شود دعا را در غير آن زمان و مكان خواند.


20 دعا كردن به زبان همه ى اهل ايمان  


خوب است انسان دعاها را به زبان همهاهل ايمان (احيا و اموات آنان ) بخواند و مضامين آن ها را براى همه بخواهد.


21 عدم منافات حزن ، دعا و گريه با تسليم  


انما يرحم [ الله ] من عباده الرحماء. (30)
خداوند، به بندگان مهربان خود رحم مى كند.
حزن ، دعا و توسل با تسليم و رضا به قضاى الهى منافات ندارد .نقل شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - در سوگ فرزندش ابراهيم ونيز براى حضرت جعفر و حمزه - سلام الله عليهم - گريه كردند، بلكه دستور گريهبراى حضرت حمزه در روايات آمده است .(31)


22 اگر كسى اهليت داشته باشد، در و ديوار معلم او خواهند بود ... 


معرفة الله ، اعظم العبادات است ، و همه ى تكاليف مقدمه ى معرفت خدا هستند، ولىمعرفت خدا واجب و مطلوب نفسى است . اگر كسى اهليت داشته باشد، يعنى طالب معرفتباشد و در طلب ، جديت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن الله معلمش ‍ خواهندبود؛ و گرنه سخن پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - هم در او اثر نخواهد كرد،چنان كه در ابوجهل اثر نكرد!


23 گويا به كلى از عين الله الناظرة غافل هستيم !


اهل بيت عصمت و طهارت - عليهم السلام - بندگانى هستند كه علم و صوابشانمطرد (32) است ، يعنى با داشتن مقام عصمت نه خطا مى كنند و نه خطيئه . و امام زمان -عجل الله تعالى فرجه الشريف - عين الله الناظرة السامعة و لسانه الناطق ، و يدهالباسطة (33)؛ (چشم بينا، گوش شنوا، زبان گويا و دست گشاده خداوند) است واز اقوال ، افعال ، افكار و نيات ما اطلاع دارد؛ مع ذلك گويا ما ائمه - عليهم السلام - وبه خصوص امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را حاضر و ناظر نمى دانيم ،بلكه گويا مانند عامه اصلا زنده نمى دانيم و به كلى از آن حضرتغافل هستيم .


24 راه نيل به شرح صدر در زمان غيبت امام - عليه السلام -  


خدا كند راهى براى شرح صدر پيدا كنيم كه به واسطه رييسمان (34)تحيرقلبى مان برطرف شود . فرج ولو يك ساعت باشد، مرحله ى بعد از آن روشنايى است .روشنايى هم فرج ما است ، آيا هيچ فكر كرده ايم كه راهى براى اين مطلب پيدا كنيم؟!گويا ائمه ى ما - عليهم السلام - اين مطلب را با ما اتمام حجت كرده اند و لذا فرمودهاند: ( براى فرج بسيار دعا كنيد.(35)البته نه لقلقه زبان ؛ و نيز فرمودهاند:
تمسكوا بالاءمر الاءول . (36)
يعنى در وقايع و رويدادهاى تازه آن گونه كه در گذشتهعمل مى كرديد عمل كنيد. ائمه ى ما - عليهم السلام - به ما ياد داده اند كه به ى قينياتعمل كنيم ، و هر جا يقين نداشتيم توقف و احتياط نماييم .


25 وجدتك اءهلا للعبادة قصه ى شمع و پروانه است  


ائمه ى اطهار - عليهم السلام - هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت ؛ولى عبادت را براى خوف و طمع نمى كردند، زيرا جمله ى وجدتك اءهلا للعبادة ،فعبدتك .؛ (37)(تو را شايسته ى پرستش يافتم و پرستيدم .) هيچ چيز به دستنمى دهد كه چرا عبادت مى كنيم ، بلكه قصه ى شمع و پروانه است ؛ يعنى :
اءهلا لاءن يطلب و يراد و يعبد.
تو را اهل عبادت يافتم ، يعنى اهل اين كه مطلوب و مراد و معبود باشى .


26 مردوخ و جريان بيرون آوردن تير از پاى اميرمؤ منان - عليه السلام  درحال نماز


فرماندار (38)كرمان در رژيم پهلوى در شب (39) عيد غدير مجلس جشنىبرپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نيز شركت داشت . مداح در ضمن خواندناشعار و مديحه سرايى درباره ى حضرت اميرمؤ منان - عليه السلام به جريان بيرونآوردن تير از پاى مبارك آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار بهآن اشاره كرد، جناب آقاى مردوخ كه پاى منبر نشسته بود رو كرد به آقاى شهردار و باصداى بلند فرياد زد: آقاى فرماندار، آيا اين ها افسانه نيست ؟!
فرماندار مى گويد: اعتراض او در آن مجلس و در ميان آن جمعيتمثل يك كوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم : شب غدير است خوب است مستبشر و شادمانباشيم ، و من پاسخ او را ندهم ؛ ولى ديدم اگر جواب ندهم شكست اسلام و مذهب است . ازسوى ديگر ديدم او عالم است و من از اهل علم نيستم ، تا جواب كافى به او بدهم و يا بحثو مجادله نمايم . در اين لحظه گويا به من الهام شد و يك مرتبه به ذهنم خطور كرد كهبگويم : آقا شما قرآن خوانده ايد؟ گفت : بله ، گفتم : درباره ى اين آيه چه مى فرماييدكه خداوند متعال مى فرمايد:
فلما راءينه و اءكبرنه ، و قطعن اءيديهن (41)
چون زنان ، يوسف - عليه السلام - را ديدند، او را بزرگ انگاشته و دست هاى خود رابريدند.
زنان مصرى در مجلس زليخا جمال مخلوقى را ديدند، اين ها كجا و تجلياتى كه براىحضرت امير - عليه السلام - در نماز پيش آمد كجا؟!آن ها با ديدنجمال يوسف - عليه السلام محو ديدار جمال او شدند و بى اختيار دست هاى خود رابريدند، پس جا داشت حضرت اميرمؤ منان - عليه السلام - هم درحال نماز در برابر تجليات انوار الهى و مشاهده ىجلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بيرون آمدن تير از پاى مباركشان نگردد.با اينسخن ، كانه اءلقم حجرا.))؛ (گويى سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زيرانداخت و ديگر هيچ نگفت .
نقل مى كنند: بيرون آوردن تير از پاى حضرت به ارشاد(42) حضرت امام حسن - عليهالسلام - بوده است .(43)


27 انسان و ظرفيت تعليم اسما با مسميات  


ملايكه وقتى ديدند معجون آدم - عليه السلام - از آب وگل ساخته شده و سنگين است و غضب و شهوت و جنگ و خونريزى و فساد از او بر مى آيد،گفتند: اين ها مثل ما سبك و آسمانى نيستند و نمى توانند پرواز كنند.(44)ولىخداوند با يك آزمايش به آن ها فهماند كه بشر خاكى هم مى تواند بالاتر از ملايكهباشد، چنان كه فرمود:
و علم ءادم الاءسماء كلها ثم عرضهم على الملئكةفقال اءنبؤ نى باءسماء هولاء ان كنتم صادقين (45)
و تمامى اسما [و كمالات ] خود را به آدم - عليه السلام - آموخت ، سپس آن ها را بر ملايكهعرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گوييد [كه برتر از آدم - عليه السلام -هستيد]،اسما [ و كمالات ] اينان را به من بگوييد .
يعنى بشر ظرفيت تعليم اسما همراه با مسميات را دارد، نه اسم تنها بدون مسمى را؛ولى افسوس كه ما به همان سنگينى و به همان حالت خاكى باقى مانده ايم . چنان كهخداوند در جاى ديگر مى فرمايد:
و لكنه اءخلد الى الاءرض و اتبع هوئه (46)
ليكن به زمين روى آورد و از هوا و هوس خويش پيروى نمود.


28 تبعيت پيغمبر لاحق افضل از احكام پيامبر سابق  


احكام كليه ى الهيه در مقام انشا و جعل در لوح محفوظ به نحو قضاياى حقيقيه ومقيد به تحقق موضوع خارجى است . و با تحقق موضوع در خارج ، به مقام فعليت مىرسد، و به توسط ملك به پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - وحى ، و به واسطهى ايشان به مردم ابلاغ مى شود. احكامى كه توسط حواريين حضرت عيسى - عليه السلام- و يا اوصياى پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - و يا راوياننقل مى شود، همگى از لوح محفوظ حكايت مى كنند و همه ى اين ها راوى احكام انشائيه هستند. وتبعيت از پيغمبر سابق ، به معناى تبعيت از خدا و احكام كليه ى ثابته ى او است ، نهپيروى از پيغمبر مفضول . از اين رو، حضرت ابراهيم - عليه السلام - با اين كه از لحاظزمانى بر حضرت موسى و عيسى عليهما السلام - متقدم بود،
از آن دو افضل بود، و پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - كه لاحق بر همه و ازهمه افضل است ، به اتفاق و اجماع ، تابع شريعت خويش بوده است . البته در افضليتشريعت لاحق بر سابق ، افضليت در تمام جزئيات احكام شرط نيست بلكه مجموع من حيثالمجموع لازم است . احكام الهيه مقيد به زمان يا مكان يا قوم و طايفه خاصى نيستند، بلكهتابع موضوع است و براى زنجى و رومى ، سياه و سفيد، و در هر عصر و زمان و هر مصرو مكان ثابت است .


29 رؤ يت اغيار مانع از ذكر خدا است  


روايت عجيبى - به گمانم در كتاب غررالحكم - آمده است كه : از آناستفاده مى شود: انسان غافل از ذكر خدا، به ى اد عمر و و بكر است .(47)
پس منظور از اغيار كه مانع از ذكر خداست ، همين آدم هاى خوب هستند . البته عده اى هستندكه ذكر آن ها ذكر الله است ، بلكه شرطيت دارد و يزيد الذكر تنويرا؛ (بهنورانيت ذاكر مى افزايد.) آيا ممكن است مقصود از يذكركم الله رؤ يته (48)؛(ديدارش شما را به ى اد خدا مى آورد.) رؤ ية الناسى لله .؛ (ديدنغافل از ياد خدا) كه مقابل ذكر خدا است باشد؟ خير . فقهرا رؤ يته و ذكره لله ى زيدفى ذكر الله ، فالذاكر لله مذكر رؤ يته ، لا الناسى له تعالى .؛ (پس قهرا ديدن وياد از او خدا،موجب افزايش ذكر خدا براى بيننده مى شود، پس رؤ يت كسى كه ذاكر خدااست مذكر است ، بر خلاف كسى كه از ياد خداوندمتعال غافل است .)


30 معلوم نيست كار ما بهتر از كار او باشد! 


استاد ما (49)شب ها درس خارج اصول مى فرمود . شبى شخصى كه به منبررفته بود مقدارى - البته تا حد مزاحمت با درس ‍ -طول داد . شاگردان به صدا در آمدند كه چراطول مى دهد. استاد فرمود: معلوم نيست كار ما بهتر از كار او باشد!
خوب است كه انسان اسم خود را در هر كار خير بنويسد و خود را شريك گرداند، زيرافرداى قيامت معلوم نيست كدام قبول و كدام رد مى شود . لذا شايسته است انسان به اين اكتفانكند كه عالم يا مبلغ يا فلان كاره است . شايد همه رد شود ؛ زيرااعمال خير شروط و موانع بسيار دارد كه شايد هنگامعمل رعايت نشوند. بنابراين ، انسان بايد در كار خير و نحوه ى انجام آن فكر كند وفكرش موجب ابتكارى باشد كه براى رسيدن به هدف مفيد باشد.


31 چه قدر به مرگ نزديكيم ، ولى در فكر آن نيستيم ! 


انسان چه قدر به مرگ نزديك است و در عينحال چه قدر آن را دور مى پندارد و از آن غافل است !آقاى حايرى (50)مى فرمود: درخواب ديدم كه عزراييل به من فرمود: شما بايد استراحت كنيد. با اين كه مى دانيمخواهيم مرد؛ بلكه تنها وقت مرگ معلوم و يا مظمون ما نيست ، زيرا هر شب در عوالمى ازبرزخ مى رويم كه هيچ اختيارش دست ما نيست ، چنان كه قرآن شريف مى فرمايد:
(قضى عليها الموت ) (51)
مرگ را به صورت حتمى بر آن نوشته است .
هم چنين مى فرمايد:
فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاءخوى (52)
آن گاه نفس كسى را كه خداوند مرگ او را حتمى نموده نگاه مى دارد و ديگرى را رها مىكند.
و در سجده ى نخست بعد از بيدار شدن از خواب براى انجام نماز شب مستحب وارد شده استكه گفته شود:
اءلحمد لله الذى اءحيانى بعد ما اءماتنى .(53)
سپاس خدايى را كه مرا بعد از مرگ ، زنده گردانيد.
با اين همه ، اين گونه از مرگ غافل هستيم !بله ، اشخاصى بودند كه هميشه مهيا و منتظرو به ى اد مرگ بودند.


32 حالات حاج آقا حسين فاطمى - رحمة الله - درحال وفات


حاج آقا حسين فاطمى (54)رحمه الله - در رابطه باحال وفاتش مى فرموده است : من از خدا دو حاجت دارم :اول اين كه با حال مناسبى از اين دنيا بروم ؛ دوم : اين كه اينحال مناسب با من تا آخر محفوظ باشد.
هم چنين وقت وفاتش مكرر مى فرموده است : نمازم را كه خوانده ام ، شامم را هم خورده ام حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - هم كه فرمود:
من كان آخر كلامه لا اله الا الله ، دخل الجنة (55)
هر كس آخرين سخنش كلمه ى لا اله الا الله باشد، وارد بهشت خواهد شد. سپس چندبار تهليل مى گفته ، و باز دوباره مطلب را تكرار مى كرد و سپس مى گفت : با اينحال خوب ، منتظر چه هستيم يا چه هستند؟
و با اين حال از دنيا رفت . خوشا به سعادت كسى كه باحال خوب از دنيا برود و در آخرت خوب مورد استقبال قرار گيرد!


33 احتياط مرحوم آقا سيد عباس شاهرودى در مصرف وجوهات شرعيه  


شخصى از پدرش نقل مى كرد كه كسى نزد مرحوم آقا سيد عباس شاهرودى(56) آمد تا ده هزار تومان وجوهات به او بپردازد، ايشانقبول نكرد، نزد پدر من آمد كه واسطه شود تا ايشانقبول كند، ولى آقا سيد عباس به پدرم فرموده :حال كه اصرار داريد وجه را قبول مى كنم ، ولى نزد شما باشد و به هر كس كه حوالهداده شد بپردازيد . پدرم قبول كرد و پول ها نزد پدرم بود و ايشان اشخاصى را بهپدرم حواله مى داد . تا آن كه روزى به دكان پدرم آمد و پرسيد: آيا ازپول ها چيزى باقى مانده است ، يا خير . و پدرم گفت : نه خير، تمام شده است .


34 تا قرآن در دست مسلمانان است ... 


شنيده ايم كه در مجلس شوراى پاريس (57)يك نفر از نمايندگان در حالى كهنطق مى كرد و قرآن را به دست گرفته بود، گفت : تا اين كتاب در دست مسلماناناست ، نمى توانيم بر آن ها حكومت كنيم !
تاءييد اين مطلب آن كه سيصد سال پيش در پيمان نامه ى يكى از سردمداران فرقه هاىاسلامى آمده است : بايد مصحف ، نقص ‍ شود و به غير عربى ترجمه گردد.(58)
قرار است حكومت دولت هاى اسلامى به دست خود مسلمانان باشد و كفار به واسطه ى دستنشانده هاى خود بر ما سيطره داشته باشند؛ زيرا روشن است كه ترجمه ى قرآن ديگرقرآن نيست .مقصودشان اين است كه قرآن در دست مسلمانان نباشد تا بر آن ها حكومت كنند،يعنى قرآن نظير همين تورات و انجيل فعلى باشد كه به زبان فارسى هم ترجمه وچاپ شده است .
و نيز قرار است آيات برائت از مشركين و سب و لعن كفار از قرآن اسقاط گردد . و فقطآيات مربوط به خداپرستى باقى بماند، مثل تورات وانجيل فعلى . و گاهى هم شنيده مى شد كه مى گفتند: آيات منتخبيه به جاى قرآن چاپشود تا اين كه كل قرآن در دست ها نباشد .(59)يعنى :
لا يبقى من القرآن الا درسه [ رسمه ](60)
البته در اين صورت درس قرآن هم نمى ماند، بلكه درس بعض قرآن مى ماند، نه تمامقرآن !
آيا نبايد اين مطلب را هميشه عنوان كرد تا مسلمانان بيدار شوند؟!بايد مسلمانان را تنبهدهيم كه استعمارگران و كفار خيال دارند از هر راهى و به هر وسيله اى كه شده قرآن را ازدست آن ها بگيرند. الآن يكى از حكومت هاى اسلامى قرآن چاپ مى كند و ديگران نمىتوانند قرآن را چاپ كنند.(61)معلوم است چيزى را كه خودشان به دست مسلمانان داده اندخودشان هم مى توانند پس ‍ بگيرند يا تغيير دهند . ابتدا هيئت اجتماعيه ى قرآن را مىگيرند و به صورت اجزا و جزوات به دست مسلمانان مى دهند و كم كم آن اجزا را هم ازدستشان مى گيرند. يا ابتدا آيات منتخبه و مجموعه اى از مواعظ و حكم و تاريخ و قصصقرآن و در نتيجه قرآن ناقص را به دست مردم مى دهندت بعد همان را هم به آسانى از دستآن ها مى گيرند . ما هم با همه بيدارى و توطئه هاى دشمنان در خوابيم ، پس كى بيدارمى شويم تا ببينيم دشمن عليه ما چه مى كند؟!


35 اختلاط با كفار، آغاز تسلط كفار بر مسلمانان  


اختلاط ما با كفار آخرش به همين جاها مى كشد، يعنى ابتدا از مسلمانان پذيرايىمى كنند و به آن ها احترام مى گذارند و آن ها را به بلاد خود دعوت مى نمايند و درتجارت و معاملات بازرگانى خود داخل مى كنند، و وقتى رؤ سا و سياستمداران مسلمانانمست پول و غير پول شدند .حاضر مى شوند امضا و امتيازات دهند تا آن ها بر بلاداسلامى حكومت كنند . بدين ترتيب ، هم جنسى و هم شكلى و اختلاط با كفار، تسلط و حكومتآن ها را بر مسلمانان آسانتر مى سازد . آيا اگر مثلا كفار بر نفت ايران حكومت كردند، مىشود كه نتوانند بر ايران و مردم ايران حكومت كنند؟!و مالك الرقاب ممالك اسلامى ومسلمانان نشوند؟!فرانسه در سوريه ، لبنان و الجزاير؛ و انگليس در عراق و حجاز حكومتداشت ، و فعلا در دست آمريكا است . آرى ، ائمه ى ما - عليهم السلام - كه فرمودند: باكفار اختلاط نكنيد، در حقيقت براى حفظ دنياى ما بود، و مى خواستند دنياى ما را براى خود ماتاءمين كنند . و كار به جايى كشيده كه كفار نفت و ثروت هاى طبيعى و ذخاير زمينى ومعادن ما را به غارت مى برند، بعد به عنوان تصدق و آقايى و يا به عنوان وام بابهره هاى كلان با تلطف و مهر و عطوفت به ما مى دهند!اكنون ما مسلمانان اسير و عبيد آن ها،و در زير دست و چكمه ى آن ها خوار و ذليل هستيم ، ولى هنوز نمى فهميم براى چه اينگونه شكست خورده ايم ؟!آيا از عملكرد خود ما است ، و يا مثلا از پريدن كلاغ ؟!


36 اعتدال و ميانه روى  


هر چيز از حد ميانه و وسط به طرف افراط يا تفريطتمايل پيدا كند، عكس نتيجه ى مطلوب را خواهد داشت .
كل شى ء جاوز حده ، انقلب الى ضده .
هر چيز از حدش بگذرد، به ضد آن تبديل مى گردد.
بنابراين ، ميانه روى در غضب ، شهوت ، خواب ، خوراك و هر كار ديگر، منجى و نافعاست ، و دو طرف زياده و نقيصه ى آن مضر و مهلك . مگر امرى كه لا حد له .(62)


37 طواف عاشقانه بر گرد قرآن و اهل بيت - عليهم السلام -  


خدا كند در ما عشقى پيدا شود به مجموع قرآن و عترت ، تا اولا بتوانيم يگانگىقرآن و عترت ، و معجون مركب از از آن دو را بيابيم ؛ و ثانيا در مقام پيروى وعمل ، با توجه به آن دو و بر محور آن دو طواف عاشقانه بنماييم ،و بدانيم كه آن ها ازهر معشوقى بيشتر شايسته ى عشق ورزى هستند، راجع به حضرت يوسف - عليه السلام -است كه :
جماله فى نفسه اءعلى من جماله فى بدنه ، و جماله النفسانى اءعظم من جمالهالجسمانى ، و كل نبى اءو وصى نبى جماله الروحانى اءعظم منجمال يوسف الجسمانى .
جمال درونى و باطنى او را زيبايى بدنى و جسمانى اش برتر و بزرگتر بود . روشناست كه اين اختصاص به حضرت يوسف - عليه السلام - ندارد، بلكهجمال روحانى تمام پيامبران و اوصيا و جانشينان آن ها از زيبايى جسمانى حضرت يوسف -عليه السلام - برتر و بيشتر است .
آيا (قطعن اءيديهن ) (63)؛ (زنان ، وقتى يوسف - عليه السلام - را ديدند، ) دروغ استيا راست ؟!آيا هو فى باطنه اءحسن منه فى ظاهره .؛ (باطن او از ظاهرش زيباتربود.) دروغ است ؟!تازه ( و ما اءوتيتم من العلم الا قليلا) (64)؛ (از علم ، جز اندكى بهشما داده نشده است .) جمال واقعى حضرت يوسف عليه السلام - اخفا شده بود . هم چنينداريم كه :
اءعطى يوسف شطر الحسن ، و النصف الآخر لباقى الناس ...(65)
به حضرت يوسف - عليه السلام - بخشى [ نيمى ] از زيبايى عطا شده بود، و نصفديگر به ديگران ...
امام على - عليه السلام - مى فرمايد:
لو كشف الغطاء، ما ازددت يقينا (66)
اگر پرده كنار رود، بر يقين من افزوده نمى شود.
يعنى لم ازدد يقينا كما لو كشف الغطاء لكم و تيقنتم .(67)؛ (چنان كه وقتى پردهاز جلو ديدگان شما كنار رود، يقين پيدا مى كنيد، بر يقين من افزوده نمى گردد.)


38 قابليت انسان براى نيل به مقامات انبيا و اوصيا - عليهم السلام - غير از مقاماتاختصاصى انبيا خاص - عليهم السلام -


انسان چه قابليتى دارد و در چه فعليتى است ؟!انسان به گونه اى آفريدهشده كه در تسافل تا كجا مى تواند تنزل پيدا كند، و در تعالى تا كجا مى تواندنايل گردد؟!انسان مى تواند مقامات مطلق انبيا - عليهم السلام - غير از مقامات مختصه انبياخاص - عليهم السلام - را حايز گردد . نبى اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - شقالقمر (68)نمود. تازه بشر بعد از اين همه اختراعات و اكتشافات مى تواند بهكره ى ماه برود و آن را استلام كند . آن هم با آلات و ادوات . تازه مى تواند استلام كند.ولى از شق كردن آن عاجز است چگونه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آن رابا انگشت شق نمود، مگر كاغذ است كه به راحتى آن را بشكافد؟!


next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation