مشكلى كه در اين ميان است ، دو گونگى و دوگانگى تربيتنسل امروز و ديروز است . بايد ميان قشر سالمند و قشر جوان و نوجوان ، تفاهم و پيوندبه وجود آيد، تا در سايه آن تاثير گذارى از يك سو و تاثير پذيرى از سوى ديگرعملى شود. اين همزبانى و ارتباط، هم سالمندان را از انزوا و احساس تنهايى در مى آورد،هم جوانان را از تجربه هاى برتر بزرگترها برخوردار مى سازد. اما كيست كه پيشقدم در اين امر خير شود و فاصله ها را بردارد؟ پدران و مادران مىتوانند بخوبى نقش واسطه ايفا كنند. احترام به بزرگترها و مراعات ادب وحرف شنوى وقتى از سوى والدين انجام گيرد، فرزندانشان هم از آنان ياد مى گيرند.گر چه گاهى نحوه رفتار سالخوردگان ، براى كودكان و نوجوانان از جاذبه لازمبرخوردار نيست ، ولى نحوه رفتار بزرگترها الگوى رفتار و سرمشق عملىبراى كوچكترهاست . در روايات متعددى به اكرام و احترام به والدين دستور داده شده ، تا والدين هم از احترامكودكان و فرزندان خود برخوردار شوند؛ سخن امام على (عليه السلام ) چنين است :وقروا كباركم ، يوقركم صغاركم ؛ (66) بزرگان خود را احترام كنيد، تاكوچكترها هم احترام شما را نگه دارند. دقيقا نحوه رفتار ما با والدين ، سرمشق فرزندانمان در چگونگى برخورد با ما دارد واين شيوه رفتارى به توارث به نسل بعدى مى رسد. امام صادق (عليه السلام ) فرمودهاست : دو نفر خدمت پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدند. يكى پير بود و ديگرىجوان . آنكه جوان بود، زودتر از پير سخن گفت . پيامبر دوباره فرمود: الكبير،الكبير (67) يعنى بزرگ ، بزرگ . اين هشدارى بود تا جوان ، ادب را مراعات كند وقبل از پير سبقت به سخن گفتن نجويد. والدين و نقش واسطه از شيوه هاى خوب تربيتى ، ميدان دادن به جوانان براى حرف زدن ، اظهار نظر كردن ،راءى دادن ، انتخاب و قضاوت كردن و... است و اين شيوه به آنان اعتماد به نفس و احساس شخصيت مى دهد. اما در كنار آن بايد اين نكته را هم به آنانآموخت كه در جلسه اى تا بزرگان و سالمندان حضور دارند، جوانان فورى اظهار نظركنند، تصميم نگيرند، ميدان دار نشوند، بلكه با مراعات ادب و حرمت پيران ، به جايگاهاجتماعى و خانوادگى آنان احترام بگذارند. اين امر، سبب مى شود پيران به جوانان علاقه و عنايت داشته باشند و با آنان برخوردىملاطفت آميزتر داشته باشند. امر و نهى هاى مكرر و پيوسته ، كودكان و نوجوانان را فرارى مى دهد. ولى نبايد آنان رامطلق و بى قيد ساخت و از تجارب بزرگان محرومشان ساخت . هم حالت تحكم و فرمان ،گريزاننده است ، هم آزادى مطلق و نداشتن نظارت و ارشاد و هدايت ، آنان را جسور و گاهىبى اعتنا به بزرگترها بار مى آورد. راهى ميانه ميان اين دو شيوه بايد پيمود ورسالت آن بر عهده اولياست كه بتوانند نقش واسطه درانتقال آن فرهنگ و تربيت به اين نسل جديد و كم تجربه ايفا كنند. تربيت فرزند، با فرهنگ احترام به بزرگترها و رعايت ادب و متانت دربرخورد، سرمايه ارزشمندى است كه از اوليا به صورت ميراث به فرزندانمنتقل مى شود. پس براى نسل جديد، ميراث شايسته بر جاى نهيم . انتقال تجارب جوانان دوست دارند از گذشته ، چيزهايى بدانند. شيفتگى نوجوانان به خاطرات گذشته پدران و مادران ، فرصت خوبى براىانتقال تجربه و آموزش فرهنگ است و چه كسى شايسته تر از پدربزرگها يامادربزرگها يا سالخوردگان داراى تجربه ؟ والدين كه مى خواهند نقش واسطه در انتقال تربيت و فرهنگ داشته باشند، از يك سو بهنوجوانان توصيه و تشويق كنند تا شنيدنيهاى بابابزرگ را بشنوند، ازسوى ديگر به سالمندان ياد آور شوند كه كوچكترها را با آغوش باز و چهره گشاده وجاذبه رفتارى و گفتارى به طرف خود متمايل سازند و برايشان قصه و خاطره وپندهاى شيرين بگويند. گر چه اغلب ، چه در تجمعهاى خانوادگى و مسافرتهاى گروهى ، جوانان دوست دارندآزادتر باشند و وجود پيران را مخل آسايش و تفريح و آزادى خويش مى پندارند، ولىگاهى هم در اثر حسن خلق و رفتار زيبا، مايه صفا و گرمى اين گونهحضورها و سفرها مى شوند. پيرانى كه بتوانند با معجزه رفتار و گفتار شيرين و جذاب ، در حلقه جوانان نفوذ كنندو دل آنان را مسخر حسن سلوك خويش سازند، هنرمندان موفقى به شمار مى روندكه شايسته تحسين و الگو گيرى اند. خانواده اى را مى شناسم كه هر گاه صحبت از رفتن به يك مهمانى و ديدار، يا مسافرتتفريحى يا زيارتى پيش مى آيد، عروسها يا دامادهايشان مى پرسند: آيا پدر و مادر همهستند يا نه ؟ و آمدن خود را مشروط به اين مى كنند كه آنها هم باشند، چون صفابخش اينمسافرت يا ضيافت و مهمانى اند. و... اين از عجايب و از معجزات رفتار و اخلاق است . اگر بتوانيم ميان نسلنو و نسل كهن الفت و انس و رابطه صميمى پديد آوريم ، بسيارى ازمشكلات ، يا اصلا پيش نمى آيد، يا به راحتىقابل رفع است . تحول پذيرى تربيت فرزند، بر اساس شرايط و نيازهاى جامعه و عصر حاضر، يكاصل ضرورى است ، اما نه به قيمت فراموش كردن سنن مذهبى و ملى ، يا پذيرشالقاآت فرهنگى بيگانه . لا تقسروا اولادكم على آدابكم ؛ فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم (68) فرزندانتان را بر اساس آداب و تربيت خودتان وادار نكنيد، چرا كه آنان براى زمانىغير از زمان شما آفريده شده اند. اين يك حكمت ناب و بلند در تربيت اجتماعى فرزندان است . ولى شناخت شرايطروز بسيار مهم و حساس است . اين يك مساله است و گم نكردن راهاصيل و فرهنگ خودى مساله اى ديگر. و اين دو نبايد با هم خلط شوند. هم بايد شرايط روز را در نظر داشت ، هم مسايل تربيت مكتبى را نبايد تحتالشعاع مد روز يا فرهنگ وارداتى و تحميلى غرب قرار داد و به بهانه تربيت امروزين ،فرهنگ بيگانه را پذيرفت . گفتيم كه ميان نسل كهن و نو بايد همدلى و رابطه ايجاد كرد. يكى ازعوامل اين ارتباط متفاهم و متقابل ، درك اين دو قشر ونسل از يكديگر است . اگر هر يك از اين دو نسل ، شرايط حاكم بر ديگرى و فرهنگ خاصتربيت شدن او را در آن فضا درك كنند، هم ديدگاهشان نسبت به هم روشنتر و شفافترخواهد بود، هم توقعات و انتظارات ، واقعى و عينى خواهد گشت . اگر جوانان دريابند كه پيران و سالمندان (چه پدر و مادر خودشان باشند يا ديگران )در شرايط و دوران متفاوتى با خودشان رشد كرده و تربيت شده اند، توقع نخواهندداشت كه مثل خودشان بينديشند يا عمل كنند، آن هم صد در صد و بى كم و كاست ! سالمندان و نسل كهن نيز اگر توجه كنند كه با تغيير زمان و شرايط و نيازها وارتباطات ، بسيارى از سليقه ها و رفتارها و روحيات هم عوض مى شود و ذهنيات ومعلومات نسل نو مثل گذشته نيست ، باز هم توقعشان از نوجوانان و جوانان كمتر و عينىتر خواهد شد. بزرگترها بايد به جوانان ميدان عمل و فعاليت و ابتكار بدهند و بگذارند كه آنان ، خودو هنرشان و خلاقيت هايشان را عرضه كنند و توانايى هايشان را درعمل نشان دهند. البته در همه اين ميدان دادن ها و عقيده به تغييرها وتحول پذيرى ها بايد يك نكته مهم و حياتى از ياد نرود و آن هم حفظاصول و مبانى ارزشى است . توصيه حضرت امير (عليه السلام ) به تربيت فرزندان بر اساس شرايط روز، همانپذيرش واقعيات زمانى است و اعتراف بهتحول در زمان و عصر و نيازها، اما نه به قيمتتبديل شدن ارزشها به ضد ارزشها و كمرنگ شدناصول عقلانى و مكتبى ! باز هم مى رسيم به ضرورت پيوند و تفاهم ذهنى و فكرىنسل قديم و جديد، بر اساس معيارهاى صحيح ، كه كارى است هم دشوار، هم لازم ! در اينميدان ، رسالت والدين و مربيان نيز سنگين است . حفظ ثابتها در عين پذيرش تغييرها و متغيرها، گامى در جهت تعميق باورهاى مكتبى واصول متكى به وحى و شرع ، در تربيت فرزندان است . با جوانان بايد هنر برخورد مناسب با جوانان را آموخت . لوح ضمير و دلشان پاكتر ازبزرگان و سالخوردگان است . آمادگى پذيرش و تغيير هم بيشتر دارند. بر خلاف آنان كه شاكله شخصيت شانشكل گرفته و سجايا و خصلتها در وجودشان نقش بسته است ، جوانان هم حساسترند ودل نازكتر، هم زود رنجترند و پر توقعتر و اين از ويژگيهاى اين مقطع از سن وسال است . جوانان دوست دارند مورد توجه ديگران قرار گيرند. در خانه هم دوست دارند احساسشخصيت و جايگاه كنند و مورد عنايت باشند. اينحداقل خواسته و توقعشان است . وقتى هم تشويق شوند، شكوفاتر مى شوند وخوبيهاشان مى افزايند. اگر براى آنان شخصيت قايل شويم و احترامشان كنيم و در كارها از فكر و وجود وتوانايى آنان استفاده كنيم و ارزش كارهاى مثبت آنان را در نظر بگيريم ، هم بهتر جذبمى شوند، هم خالصانه تر تلاش و تحرك خود را در خدمت اهداف و ايده هاى پاك و متعالىقرار مى دهند. سيره پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) احترام گذاشتن ، شخصيت دادن و جذب كردنجوانان بود و چنين سفارش مى فرمود: و اوصيكم بالشبان خيرا؛ فانهم ارق افئده ، ان الله بعثنى بشيرا و نذيرا، فوافقنىالشبان و خالفنى الشيوخ (69) شما را در باره جوانان توصيه به نيك رفتارى مى كنم ، چرا كه آناندل نازكترند. خداوند مرا به عنوان بشير و نذير فرستاده است .جوانان با من هم پيمان شدند، اما پيران به ستيز و مخالفت با منبرخاستند. هم پيمانى جوانان با رسول خدا و مخالفت پيران با دعوت اسلام ، شاهدى بر همانفطرت حق پذير و طبيعت آماده تر جوانان براى شنيدن حق و پذيرفتن ايمان و فداكارىدر راه عقيده است . مهم ، پيوند فكرى و قلبى با جوانان است . بزرگترها، اگر جوانان را زير بال و چتر حمايت و رحمت خويش بگيرند، اين نيروهاىمستعد در خدمت خوبيها قرار مى گيرند. اين درسى از سيره پيامبر اكرم (صلى الله عليهو آله ) است . پس به سوى آشتى ميان دو نسل و ايجاد تفاهم ميان دو قسر پير و جوان گام برداريم ،تا راه تربيت هموارتر و دستيابى به توفيق ، بيشتر باشد. خانواده و حقوق فرهنگى نيازهاى برتر اگر تاءمين نياز و اداى حق خانواده را صرفا بهمسايل معيشتى منحصر كنيم . ساده نگرى است بهدليل پيچيدگى وجود انسان ، نيازهاى او هم پيچيده و متنوع و فراتر از جنبه هاى ظاهرى ومادى و جنسى است . همچنان كه در تربيت فرزند، تنها تاءمين نيازهاى مادى و رفاهى كافى نيست ، درمسايل خانوادگى هم تنها فراهم كردن معاش و مسكن و لباس و خوراك ، اداى حق به شمار نمى آيد، چرا كه نيازها فراتر از ماءكولات و ملبوسات است و وظيفه هم تنها به تاءمين اينها منحصر نيست . در يك خانواده اسلامى ، مسايل اعتقادى ، فكرى ، احكام و آشنايى باحلال و حرام و سنن دينى و مراسم مذهبى جايگاه خاص دارد. مسؤول نهاد خانواده كه مرد است ، در برابر اين نياز هم تكليف دارد و در صورت قصور، هممستحق ملالت است ، هم درخور تنبيه و كيفر الهى ، چرا كه از اين رهگذر، اخلاق و فرهنگخانواده و در نتيجه جامعه است كه وضعيت مطلوب مى يابد، يا به نابسامانى كشيده مىشود. نور چشم گرچه نور و سوى ديدگان ، سبب بينايى و در نتيجه زيبايى و سربلندى است ، ولىگاهى هم برخى عوامل معنوى موجب فروغ ديدگان و روشناى چشم واعتدال اجتماعى است . داشتن فرزند صالح و همسر شايسته و خانواده خوب و مطلوب ، مايهچشم روشنى و فروغ بصر است و فراهم ساختن اين قره العين بر عهده مرد خانهاست . در قرآن كريم ، از دعاهاى بلندى كه در زمره خواسته هاى عباد الرحمان آمده ،يكى هم اين است : والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذريا تنا قره اعين ...(70) پرودگارا، از همسران و ذريه و نسل ما براى ما مايه نور چشم قرار بده . اينكه انسان از طريق افراد خانواده ، سربلند باشد و آنان نور چشم وى به شمار آيند،در صورتى فراهم مى شود كه با تربيت شايسته و اخلاق خوب و رسيدگى و تربيت ،آنان را مهذب ، پاك و با دين و ايمان بار آورده باشد. رسيدن به اين مهم ، از كسانى برمى آيد كه نسبت به مسايل فرهنگى و اخلاقى خانواده و فرزندان اهتمام ورزند و وقتبگزارند و به عنوان مساءله مهم در نظرشان ، شاءن و جايگاهى داشته باشد. اگر همسر و فرزندان ، مطلوب و متدين و متعهد نباشند، انسان از داشتن چنين خانواده اىاحساس شرم و حقارت مى كند و دنيا در نظرش تيره و تار گشته ، روزگارش به تلخىمى گذرد. حق فرهنگى هدايت ، مراقبت ، رسيدگى ، رشد دهندگى ، آموزش و...از حقوق است كه خانواده بر عهدهسرپرست خويش دارد. غفلت و كم كارى و بى اعتنايى به اين امور، به هردليل و بهانه اى كه باشد، پذيرفتنى نيست و شخص مقصر را در برابر ملامت وجدان ونكوهش ديگران بى دفاع و محكوم مى سازد. يكى از وظايف مرد در خانه ، تعليم و ارتقاى فرهنگ افراد و مواظبت بر سلامت روحى واخلاقى و ارشاد در زمينه مسايل فكرى و فرهنگى و حتى سياسى اجتماعى است . البتهتامين نيازهاى عاطفى و تربيتى هم كه شامل همه و همهمراحل مى شود، تكليفى ديگر است . متاءسفانه حتى در ميان انسانهاى فرهيخته و فرهنگى ، مربيان و مبلغان نيز كسانى يافتمى شوند كه با همه فعاليتهاى برون خانه اى و اشتغالات تربيتى و فرهنگى در جامعهو در سطحى گسترده ، نسبت به وضع داخل خانه و همسر و فرزندان خويش يا بى خبرند،يا بى خيال ، يا گاهى هم ناتوان . اگر ارشاد و هدايت جامعه و ديگران لازم و مفيد است ،روشنگرى و راهنمايى در درون خانواده و نسبت به افرادداخل ، ضرورى تر و سودمندتر است . از ديرباز گفته اند: چراغى كه به رواست ،بر امامزاده حرام است . گاهى به گناه افتادن زن و فرزندان كسى ،معلول غفلتهاى خود او از اوضاع داخل و نزديك است . بايد ريشه هاى آن را شناخت وخشكاند. رسالت حفظ و صيانت خانواده از آتش گناه و فساد، بر عهده قيم خانواده وسرپرست آن است . خداوند در قرآن كريم ، به مؤ منان چنين توصيه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة ... (71) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم و آتشگيره آن مردمو سنگ است ، حفظ كنيد. پس ، حفظ خانواده به موازات حفظ خويش از آتش دوزخ ، يك تكليف است .مقدمات آن دوزخ فروزان و ملتهب نيز در همين دنيا و با عملكردهاى خلاف ، فراهم مى شود. اگر امر به معروف و نهى از منكر، در درجات و مراتبى كه دارد، به عنوان يك كارفرهنگى تلقى شود، بايد آن را به درون خانواده هم نسبت به آحادى كه با آنان درارتباط و تاءثير گذارى هستيم ، سرايت دهيم و اين گونه آنان را از فرو افتادن درشعله دوزخ ، نگاه داريم . اگر صد در صد هم نتوانيم تاءثير گذار و اصلاح گرباشيم ، در حد ميسور و توان . حتى اگر اثرى هم نبخشد، ما به تكليف خويشعمل كرده ايم و مؤ اخذه نخواهيم شد. از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدند: اينكه خداوند فرموده است خود و خانواده خودرا از دوزخ حفظ كنيد، چگونه آنان را از آتش نگهداريم ؟ حضرت فرمود: تامرونهن تنهو نهن ، آنان را امر و نهى كنيد (كنايه از نظارت بر كارها و هدايت نسبت بهرفتارها). پرسيدند: ما آنان را امر و نهى مى كنيم ، ولى پذيرا نيستند. فرمود:اذا اءمرتموهن و نهيتمو هن فقد قضيتم ما عليكم (72)؛ هر گاه آنان را امر و نهى كرديد،تكليفى را كه بر عهده داشتيد، انجام داده ايد. انجام تكليف امر به معروف و نهى از منكر در قلمرو خانه و خانواده و نسبت به بستگان ونزديكان ، موجب حفاظت آنان از آتش دوزخ و شقاوت ابدى مى گردد و بدون آن ، جاى مؤاخذه باقى است ! بى تفاوتى و بى تعهدى در اين مساله مهم ، اگر به فساد اخلاقى وگناه و انحراف خانواده كشيده شود، در اين سر انجام و سرنوشت شوم و تلخ ، مقصر وشريكند. هر چند امروز، كسى را به دليل قصور در تعليم و تربيت و آموزشهاىفرهنگى و اخلاقى فرزندان و همسرانشان مورد پيگيرى قرار نمى دهند و جرم تلقى نمىشود، ولى تقصير و قصور از دين و خدا، عاقل تعقيب و مسؤ وليت جدى است ! بيانى از علامه مجلسى استشهاد به آيه (قوا انفسكم و اهليكم نارا) در روايات متعددى آمده است و قلمرو آن حتى بهمسايل فكرى ، مرامى و سياسى هم كشيده مى شود. سليمان بن خالد مى گويد: بهحضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند،آيا آنان را به اين امر دعوت كنم ؟ (اشاره به فراخوانى بهاهل بيت و دعوت به مرام تشيع و ولايت ) امام در پاسخ فرمودند: آرى . آنگاه آيه شريفهرا تلاوت فرموده و به آن استدلال كردند. علامه مجلسى در ذيل اين حديث ، تحت عنوان بيان توضيحى دارد كه سودمند است .حفظ خويشتن از آنان را به اين مى داند كه انسان با صبر و شكيبايى در راه اطاعت خدا،ترك معصيت و با پرهيز از پيروى شهوات و تمنيات نفسانى ، خود را عذاب نگه دارد وخانواده را نيز با چهار برنامه ، مصونيت از آتش ببخشد: اول : دعوت آنان به اطاعت پروردگار. دوم : آموختن فرايض و واجبات دينى به آنان . سوم : نهى و باز داشتن آنان از زشتيها و قبايح . چهارم : تشويق و واداشتن ايشان به كارهاى خوب . سپس مى افزايد: آيه دلالت مى كند كهامر به معروف و نهى از منكر نسبت به نزديكان ،مثل همسر و خدمتكاران و پدر و مادر و فرزندان و ساير بستگان بر انسان واجب است و ايناندر اين مساءله ، مقدم بر ديگرانند.(73) مجموعه اين توصيه ها، تكليف يك مسلمان را درباره تربيت مكتبى خانواده و فضاسازى براى رشد باورهاى دينى و بهره گيرى از شيوه هاى جاذبه دار و مشوق و خوشبينكننده در دعوت به امور دينى و پرهيز از آنچه مايه گريز، نفرت و بدبينى است ، روشنمى سازد. قطعا شيوه تشويقى و ترغيبى ، نسبت به روش تنبيهى و توبيخى مؤ ثرتر وكارسازتر است . پدر يك خانه ، نبايد نسبت به ناهنجاريهاى اخلاقى و رواج گناه وفساد در اعضاى خانواده ، بى توجه و بى تعهد باشد. زمينه سازى براى فراگيرىدين نيز رسالتى ديگر است . يا خودش به همسر و فرزندان بياموزد، يا كسى را بهخانه آورد تا حلال و حرام و احكام الهى را به آنان بياموزد، يا به مجالس و كلاسها ودوره هايى بفرستد كه در آنجا آموزش ببيند. نظارت بر آموخته ها آنچه انسان مى شنود يا مى خواند يا فرا مى گيرد، درشكل دهى به انديشه و روان مؤ ثر است . پس به عنوان غذاى روح و فكر بايدبه مسايل و فراورده هاى فكرى و فرهنگى كه مورد استفاده همسر و فرزندان قرار مىگيرد، حساس بود. همه خواندنيها و همه ديدنيها خوب و سالم نيستند، گاهى كتابها،مجلات و فيلمها... بدآموز و محرك شهوات و فساد آورند و نظارت لازم است . با آن همه تاءكيد كه اسلام و قرآن بر علم و دانش و فريضه بودن طلب علم دارد، در برخى روايات مى خوانيم كه به همسرانتان سوره يوسف نياموزيد و بر آناننخوانيد، چون كه در آن فتنه هاست و سوره نور به آنان ياد بدهيد، چرا كه در آنپندهاست .(74) با همه فضيلتى كه خواندن و آموختن قرآن دارد، چرا نسبت به آن سوره حساسيت است ؟چون شرح فتنه گريها و شيدايى زليخا به يوسف و مكر و حيله او در به دام انداختنيوسف مطرح است ، كه ممكن است براى برخى دختران و زنان ، وسوسه انگيز و فتنه خيزباشد، اما سوره نور، دعوت به حجاب و تحفظ و متانت و خويشتن دارى و پرهيز از خودنمايى و بد حجابى و عشوه گرى است و براى اين قشر، كاربردى تر و عبرت آموز وپند دهنده است . آنچه سلامت روحى و فكرى زنان را تاءمين مى كند، همان صداقت و سادگىو پاكدلى است و گاهى برخى آثار و رمانها و فيلمها و آموزشها، ذهن آنان را در پيمودنراه گناه و فتنه انگيزى بر مى انگيزند و برايشان زيانبار مى باشند. مرحوم استاد دكتر سيد جواد مصطفوى در بهشت خانواده بحثى در اين زمينه دارد وبا اشاره به روايتى كه از آموختن كتابت به زنان نهى مى كند، تحليلى از اين موضوعارائه مى دهد و برخى سوء استفاده هايى را كه بانوان در اثر سواد و آموختن برخى عملهاو آشنايى با بعضى فتنه ها و شگردها داشته و دارند، ياد مى كند و درمقابل اين گونه تحصيلكرده هاى نيرنگ باز، از بانوانپاكدل و با صفايى كه صداقت و ساده دلى آنان ، محفوظشان مى دارد و زندگيهاى آرامترو سالمترى دارند ياد مى كند و در پايان مى افزايد: ما دانشگاه ديده هاى متمدن ، بايد چند روزى مهمان چنان خانواده ها باشيم و گلزار بىخار و بهشت برين زندگى خانوادگى آنان را ببينيم ، تا نا خود آگاه ، آهى سرد ازدل پر درد بر آوريم و باور كنيم كه بدون معلومات جهان بينى و جامعه شناسى هم مىتوان زندگى با صفايى داشت و به جاى بيستسال زندگى تواءم با بيمارى و جنگ اعصاب ، مى توان شصتسال زندگى با نشاط و محبت و كامرانى داشت و باور كنيم كه بيسوادان پاكدلى كهفرهنگ ساده امام صادق (عليه السلام ) را پذيرفتند و حتى لغت همزيستى مسالمتآميز را نمى توانستند ادا كنند، بهتر از كسانى زيستند كه دانشگاهها و لابراتوارهاساختند، ولى از مكتب امام صادق (عليه السلام ) روى گردان شدند. چقدر باصفا ولذت بخش است زمانى كه پانصد ميليون بانوى مسلمان ، هم باسواد باشند و هم پاكدامنو با صفا... بسيارى از معلومات عصر ما براى زن نه لازم است و نه فضيلت ، بلكهاتلاف وقت است و احيانا رذيلت ، در صورتى كه پاكدلى و پاكدامنى براى هميشه و درحد اعلايش فضيلت است و كمال . (75) پس چه بايد كرد كه همسران با فضيلت شوند و خانواده ها برخوردار از صفا وكمال ؟ جز با كار فرهنگى و تربيتى با افراد اين كانون ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ملعون است ، ملعون است كسى كه افراد تحت تكفل خويش را تباه سازد.(76) و اين ضايع و تباه ساختن چيست ؟ فقط رسيدگى نكردن بهمسايل معيشتى و رفاهى و حقوق مادى است ؟ يا حقوق فرهنگى و تربيتى خانواده را نيز دربر مى گيرد؟ تباه سازى فرهنگى در خانواده ها، كمتر از ناديده گرفتن حقوق مادى نيست ! پس بايد حقوق فرهنگى خانواده را هم شناخت و آن را ادا كرد. در اينصورت است كه اين خيمه عفاف پابرجا و استوار مى ماند و طوفان حادثه هاىسهمگين زندگى آن را از جاى نمى كند. پايان اين نوشته را حديثى از حضرت على (عليه السلام ) قرار مى دهيم ، كه خطاب بهفرزندش محمد حنفيه در مورد رسيدگى به زن و شيوه معاشرت خوب با همسر توصيهمى فرمايد: فدارها على كل حال و اءحسن الصحبة لها ليصفو عيشك .(77) در همه حال با همسرت مدارا كن و با او معاشرت و همنشينى شايسته داشته باش ، تازندگى ات با صفا شود. صفايى كه همه در جستجوى آنند و اگر بر خانه ها و خانواده هابال بگسترد و سايه افكند، زندگيها بهشتى فرح زا و مسرت بخش مى شود و اگرهماى صفا از خانه ها و آشيانه ها پر بكشد و بكوچد، خانه و زندگى ، دوزخىتحمل ناپذير مى گردد.
|