اسلام بر بنيانى رفيع و مستحكم استوار است و آن اعتقاد به آفريدگار جهان هستى است.
و لان سالتهم من خلق السماوات والارض وليقولن الله
اگر از آنان بپرسى:چه كسى آسمانها و زمين آفريده است خواهند گفت:خداى يكتا و هموست آفريدگار انسان
هو الذى خلق من الما بشرا فجعله نسبا و صهرا
اوست كه آدمى را از آب بيافريد و او را نسب و پيوند بخشيد و خداوند همه چيز را به خاطر انسان آفريده است:((هو الذى لكم مافى الارض جميعا))اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان آفريد)و همه رابامعيارها و اندازهها ومقياسهاىمعينى آفريد كه نشانه حكمت و عدالت الهى است ((و خلق كل شى فقد ره تقديرا))(همه چيز را به اندازه آفريد)و هر آنچه در جهان هستى است به اندازه واز روى حساب آفريده شده و خداوند به زمين استعداد پذيرش بذر و به بذر استعداد بارورى داده تا رشد يابد و به صورت نهالى در آيد و آبها را جارى ساخت تا بذرها به كمك آن سبز گردند و به صورت درختى پربار درآيند همه اين استعدادها را خداوند در دل اين آفريدهها به وديعت نهاده است و مسئوليت انسان آن است كه بذرها را جمع كند و در دل خاك بگذارد وبا آبيارى آن خود و ديگران را از ميوه آن بهرهمند سازد.
آرى خداوند مىفرمايد:
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا
(خدايى كه مرگ و زندگانى را آفريد تا شما را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است)و اوست كه مسئوليت اين هستى را به عهده انسان مىگذارد:((
لقد رسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس
(ما پيامبران را بادليلهاى روشن فرستاديم وبا آنها كتاب و ترازو رانازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند و آهن را كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است فرو فرستاديم)و در جايى ديگر مى فرمايد:((
و اوحينا اليهم فعل الخيرات واقام الصلاة و ايتاء الزكاة وكانو لنا عابدين
(انجام دادن كار نيك و برپاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم)
ان الله بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى يعظكم لعلكم تذكرون
(خداوند به عدل و احسان وبخشش به خويشاوندان فرمان مىدهد واز فحشا وزشتكارى و ستم نهى مىكند شما را پند مىدهد تا شايد پذيراى پند شويد).در جاى ديگر قران انسان را خليفه مىنامد
اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفه
آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود:((من در زمين خليفهاى قرار مىدهم))
شهيد آيه الله صدر در تفسير معنى خلافت آورده است:((خلافتى كه آيات قران از آن سخن مىگويد خلافت شخص حضرت آدم نيست بلكه به خلافت نوع انسان اشاره دارد))انسان بار امانت را به دوش كشيد بعد از آنكه آسمانها و زمين از تحمل بار اين مسئوليت سرباز زدند ))
انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما و جهولا
(ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم از تحمل آن سرباز زدند واز آن ترسيدند)اينكه خداوند جانشين و خليفهاى در زمين قرار داده تنها جانشينى در زمين نيست بلكه شامل تمامى چيزهايى است كه به خداوند برمى گردد.
خداوند پروردگار زمين خوبيها و خيرات آن و نيز پروردگار انسان حيوان و هر جنبندهاى است كه در پهنه گيتى پراكندهاند مفهوم اين سخن آن است كه انسان بعنوان خليفه خداوند در زمين خليفهاى از جانب او بر همه اشياست
در گذشته ذكر كرديم كه خداوند تبارك و تعالى استعداد رشد و بارورى را در زمين به وديعت نهاده است وا ين انسان كه بايد از اين استعدادها بهره مطلوب ببرد و آن را در مسير درست خود قرار دهد و در راه خدمت به خويش و همنوعانش بكار گيرد در اين صورت مىتوان گفت كه از عهده امانت خليفةاللهى بر آمده است.امانتى كه كوهها و آسمانها از قبول و پذيرش آن سرباز زدند و شانه خالى كردند امام على عليهالسلام نيز - به روش وتر بيت اين آيات - قدرت لايزال الهى و نعمتهاى بيشمار او وصف مىكند:
الحمد الله لا يفره المنع والجمود و لا يكديه العطاء والجود اذ كل معط منتقص سواه و كل قانع مذموم ما خلاه و هو المنان به فوائد النعم و عوائد المزيد والقسم عياله الخالائق ضمن ارزاقهم و قدر اوقاتهم و نهج سبيل الراغبين اليه و الطالبين مالديه
حمد سزاوار خداوندى است كه نا بخشيدن بردارييش نيفزايد وا گر بخشش كند بينوا نشود.زيرا هر بخشندهاى - جز خداى تعالى - اگر ببخشد از دارائيش كاسته گردد و هر كس جز او از بخشش دست باز دارد نكوهشش كنند تنها اوست كه بر بندگان خود به اعطاى نعمتها و سودها و نصيبها منت تواند نهاد.همه موجودات روزى خوار اويند روزى آنها را ضمانت كرده و قوتشان مقدر فرموده.راه آنان را كه شوق و رغبت او دارند و خواستار چيزهايى هستند كه نزد اوست گشاده و هموار ساخته است سپس مىفرمايد:
قدر ما خلق فا حكم تقديره دبره فا لطف تدبيره وجهه لوجهته فلم يتعد حدود ولم يقصردون الا نتهاء الى غايته ولم يستصعب اذا امر بالمضى على ارادته فكيف وا نما صدرت الا مور عن مشيته
خداوند بر آنچه خلق كرده اندازهاى مقرر داشت و آن را متين و محكم ساخت و در حقش تدبيرى لطيف روا داشت و به سوى هدفش رهسپار چنانكه از حدود خود پا فراتر نگذاشت و به كمتر از غايت و هدفش كفايت نكرد و ماموريتى كه بر اساس اراده او به عهده داشت دشوار نپنداشت چون همه امور به خواست و مشيت او انجام پذيرد.
در خطبهاى ديگر مىفرمايد:
كل شىء خاشع له و كل شىء قائم به غنى كل فقير و عز كل ذليل و قوة كل ضعيف و مفزع كل ملهوف
(هر چيزى در برابر او خاشع است و همه اشياء قائم به اويند بى نياز كننده هر نيازمند عزت بخش هر ذليل نيروى هر ناتوان و پناهگاه هر سوخته دل)
آرى اوست كه جهانها را آفريد و براى هر چيز قدر و اندازهاى معين نمود و اوست كه انسان را خلق كرد و برايش روزى مقرر داشت تا از گرسنگى از پا در نيايد
قسم ارزاقهم واحصى اثارهم و اعمالهم و اله الخلق ورازقه
(روزى آنان را قسمت كرد كردار و رفتارشان را بر شمرد او آفريننده آفريدگان و روزى دهنده آنان است و از انسان خواست تا براى دستيابى به روزيش بكوشد و از آنجا كه انسان را اجتماعى آفريده از او خواسته است در زمين به جستجو برخيزد تا روزى خود و همنوعانش را فراهم آورد و بر اساس اين ديدگاه عقيدتى امام على عليهالسلام جهان بينى و بينش اقتصادى خود را پايه ريزى مىكند.مسئوليت بلاد(سرزمينها)و عباد(بندگان)را بر عهده انسان مىگذارد و مىفرمايد:
اتقواالله فى عباده و بلاده فانكم مسئوولون حتى عن البقاع والبهائم اطيعوا الله و لا تصوه واذا رايتم الخير فخذوا به و اذا رايتم الشر فاعر ضواعنه
(خدا را در نظر بگيريد در حق بندگانش و بلادش زيرا كه شما حتى در حق سرزمين و چهار پايان نيز مسئو وليد اگر خيرى ديديد آن را برگيريد و اگر شرى ديديد آن را واگذاريد
لذا نعمتهاى الهى با كار انسان پيوند مىخورد تا ثمرهاش روزى مقررى باشد كه خداوند براى هر آفريدهاى در دل زمين جاى داده است.به خاك قدرت بارورى و حاصلخيزى بخشيد و در قبال آن مسئوليت كشت و زرع را به انسان واگذار كرده است معادن را در درون زمين تعبيه كرده و مسئوليت استخراج آن را به عهده انسان گذاشته است آب و هوا و ديگر نعمتها و عوامل طبيعى - به اندازه - فراهم آورده است و اين انسان است كه بايد با كار و تلاش خود اين نعمتهاى طبيعى را به رزقى پاك مبدل سازد در گفتار امام آمده است((شما در قبال سرزمينها و چهارپايان مسئو وليد))بقاع - اراضى متروك و باير است - و بهايم - حيوانات و چهارپايان لذا مسئوليت انسان حد و مرزى ندارد هر جا زمينى باير باشد او مسئول است تا آن را احيا كند و بايد آستين بالا بزند و با جديت براى سازندگى تلاش كند وقتى انسان در برابر مسئوليتى بزرگ قرار مىگيرد - يعنى مسئوليت((عباد)) و بلاد - بايد هميشه آمادگى كامل را براى انجام وظايف گوناگون خود داشته باشد و نيز وظايفى كه در دايره خليفةالهى متوجه اوست.انسان به عنوان خليفةالله مسئول است و مسئوليتش در صورتى پايان مىپذيرد كه زمين آباد گردد و بشريت سعادتمند شود و نيازمندان و مستضعفان از زير يوغ ستم آزاد گردند.اين مسئوليت همه جانبه است يعنى سياسى اجتماعى اقتصادى و فرهنگى است.
و از چشم انداز اين مسئوليت است كه امام عليهالسلام((عمارةالبلاد))(آبادانى سرزمينها) و اسعاد العباد(سعادتمند كردن انسانها) را پيش مىكشد.نظريهاى كه بر دو اصل استوار است و دو ركن اساسى اقتصاد به شمار مىآيد:
اول:طبيعت با نعمتها و ذخايرى كه در درون خود دارد.
دوم:مسئوليت با عمل خيرى كه همراه است.
اكنون پيش از آنكه از اين دو ركن اساسى به تفصيل سخن بگوييم،جا دارد كه ويژگيها و خصائص اين مسئوليت را از ديدگاه امام على عليهالسلام بررسى كنيم و تفاوتهاى آن را با((اصل مالكيت))كه گروهى از انديشمندان به اسلامى به عنوان بستر نظام اقتصادى طرح مىكنند بيان كنيم.
ركن اول:مسئوليت
امام على عليهالسلام،انديشه اقتصادى خود را بر پايه مسئوليت پذيرى استوار مىكند چه انسان در برابر عباد(مردمان) و بلاد(سرزمينها) مسئول است.قلمرو مسئوليت او سرزمينهاى دور و چهارپايان را هم در بر مىگيرد.
او در برابر فقر او مستمندان مسئول است تا غبار تنگدستى را از چهره آنان بزدايد.
او در برابر هر قطعه زمين بايرى مسئول است و بايد آن را احيا كند تا گرسنهاى در جهان باقى نماند.اصل تلاش و جديت بر پايه مسئوليت استوار است؛ جديت يعنى كار مثمر و نتيجه بخش،چون مسئوليت با كار همراه است و بدون كار هيچكس مسئوليت نمىپذيرد؛ به همين جهت كار يكى از اركان اقتصاد اسلامى است.ثمره كار،توليد است و ثمره مالكيت،بهره ورى هر دو از اركان اساسى توزيع ثروت محسوب مىشود.
اين نماى كلى مكتب اقتصادى اسلام از ديدگاه نهج البلاغه است.و ما پس از يادآورى چند نكته مهم به تفصيل از آن سخن گفت.
برخى از نويسندگانى كه در وادى اقتصاد اسلامى قلم زدهاند چنين پنداشتهاند كه مالكيت بستر اصلى و خاستگاه اقتصاد اسلامى است.اينان معتقدند كه اسلام به گرايشهاى فطرى انسان ارج مىنهد و در راس اين گرايشها علاقه به مالكيت قرار دارد.و انسان براى بر آوردن اين نياز فطرى اشيا را به تملك خود در مىآورد. و بالاخره اينان با اين اعتقاد نتيجه مىگيرند:مالكيت ركن اصلى نظام اقتصاد اسلامى است. پيش از آنكه درباره اركان و پايههاى اقتصاد اسلامى سخن بگوييم ناگزيريم كه اين ديدگاه را با الهام از سخنان اميرالمومنين عليهالسلام مورد نقد و بررسى قرار دهيم.
اول:نظريه مالكيت با اين اصل - كه مالكيت حقيقى از آن خداوند است و انسان وامدار و حافظ امانتى است كه خداوند به او سپرده است - همخوانى ندارد.خداوند مىفرمايد:
الم تعلم أن الله له ملك السماوات والارض
(آيا نميدانى كه مالكيت آسمانها و زمين از آن خداست)(و اتو هم من مال الله الذى اتاكم)(به آنان از مال خداوند كه در اختيار شما قرار داده بپردازيد.)
پس مالكيت الهى همان مالكيت حقيقى است و مالكيت اعتبارى است.
وقتى مالكيت اعتبارى باشد نمىتواند مبناى مكتب اقتصادى اسلام قرار گيرد زيرا اين اشتباه است كه اقتصاد را بر پايهاى اعتبارى و غير واقعى استوار سازيم.
دوم:نظريه مالكيت، نظريهاى سرمايه دارى است و معتقدين به اين نظريه متاثر از انديشه و تفكر سرمايه دارى هستند كه مشتركات بسيارى كمى با نظام اقتصادى اسلام دارد.طرفداران اين ديدگاه آن را در واكنش نسبت به انديشه سوسياليستى كه در كشورهاى اسلامى حاكم بود و هر نوع مالكيتى را رد مىكرد مطرح كردند اگر چه اسلام مالكيت را به صورت محدود و اعتبارى به رسميت مىشناسد.ولى ما نمىتوانيم آن را مبنايى براى اقتصاد قرار دهيم
سوم:اگر مالكيت را بپذيريم،بايد آزادى اقتصادى را هم قبول كنيم،بنابراين هر كس مالك باشد آزاد خواهد بود تا در مالش هر طور كه بخواهد تصرف كند و اين آغاز فرو افتادن در دام تفكر سرمايه دارى است؛ تفكرى كه مالكيت را اساس توزيع و آزادى را اساس مالكيت مىداند.
با اينكه اسلام آزادى مىبخشد و آن را محترم مىشمارد ولى براى آزادى حد و مرزى قائل است لذا راه اسلام از سرمايه دارى اساسا جدإ؛شّ مىشود.زيرا آزادى در سايه تفكر سرمايه دارى حد و مرزى نمىشناسد و حال آنكه اسلام آن را در محدوده احكام شرعى منحصر مىسازد.در اينجا بايد گفت كه اسلام به انسان حق تصرف در اموالش را داده است اما در چهار چوب يك سيستم فراگير.
چهارم:اگر مالكيت را شروع حركت انسان در جهان اقتصاد بدانيم با اصل خليفةاللهى كه اسلام براى انسان در نظر گرفته است سازگار نيست چه انسان جانشين و خليفه خداوند در زمين است و به عنوان امين و مسئول امانتى كه خداوند بر عهدهاش گذاشته حركت مىكند؛ يعنى امانت بلاد و عباد در حاليكه مالكيت انگيزه تملك را در انسان بيشتر مىكند و در نتيجه - بر اساس منطق قرآن -بيشتر به انحراف كشيده مىشود:((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى)).(انسان وقتى خود را بى نياز ببيند سركشى مىكند)؛ جز مومنان واقعى كه اندكند.
پنجم:نظريه مالكيت با كيفيتى كه ذكر كرديم با مجموعه ارزشها و انديشهها و مفاهيم اسلامى سازگار نيست و با جنبههاى ديگر زندگى نيز هماهنگى ندارد زندگى انسان صرفا وابسته به اقتصاد نيست زيرا داراى زندگى اجتماعى است مسئوليت هاى سياسى نيز در انتظار اوست.وقتى كه اسلام يك مجموعه واحدى است و اعضاى اين مجموعه به هم وابسته اند بسيار سخت است كه قبول كنيم انديشه بيگانهاى محور قسمت اعظمى از حيات اسلامى - كه حيات اقتصادى است - قرار مى گيرد.
ششم:اين نظريه از منطقى و تاريخى نيز درست نيست.زيرا وقتى كه قائل به مالكيت شويم،اين سوال مطرح مىشود كه چگونه مال در مالكيت انسان قرار گرفت؟آيا انسان به زور به آن دست يافت؟يا از نياكانش به ارث برد؟او چگونه بدان دست يافتند؟پس از نظر تاريخى نمىتوانيم چيز روشنى از علل و انگيزههاى مالكيت بگوييم؟اما از نظر منطقى مىتوان گفت كه مالكيت در نتيجه كار بدست آمده است.اگر طرفداران نظريه مالكيت به اين نتيجه برسند در حقيقت اصل كار را به عنوان اساس مالكيت به رسميت شناختهاند.آيا داستان ما شبيه داستان تخم مرغ نيست كه كداميك پيش از ديگرى بوجود آمده است، آيا داستان مالكيت نيز، در اين نظريه آغازش نامعلوم است.
هفتم: اين ديدگاه با پيشرفت مطلوب اقتصادى هماهنگ نيست، زيرا مالكيت نمىتواند يك انگيزه قوى براى كار باشد، بلكه به عكس باعث مىشود كه انسان به تنبلى و بىتحركى روى آورد، چه بسيارى از صاحبان سرمايه تن به كار نمىدهند بلكه زندگيهايش را از راه سود سرمايه و اجاره اموال مىگذارند در حالى كه مسئوليت جهانى انسان، انگيزهاى بسيار قوى است كه روح نشاط و فعاليت را در او زنده مىكند تا از همه توانايهايش براى تحقق مسئوليتهاى بزرگى كه بر دوش دارد، استفاده كند مسئوليتهاى كه حد و مرزى نمىشناسد، زيرا كه مسئوليت در برابر همه جهان است هدف ما از نقد و بررسى نظريه مالكيت ارائه نظريه مسئوليت پذيرى از ديدگاه امام عليهالسلام بود تا از طرفداران اين نظريه بخواهيم بر راه هدايتى كه امام عليهالسلام ترسيم مىكنند قدم بگذارند امامى كه اهل زمانهاش او را درك نكردند ما نيز تا به امروز از درك كامل او عاجز مانديم.