بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز, حاج شیخ مرتضى احمدیان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JAVAHE01 -
     JAVAHE02 -
     JAVAHE03 -
     JAVAHE04 -
     JAVAHE05 -
     JAVAHE06 -
     JAVAHE07 -
     JAVAHE08 -
     JAVAHE09 -
     JAVAHE10 -
     JAVAHE11 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فضليت بسم الله و ثواب عظيم آن
بسم الله الرحمن الرحيم
(( الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين .
عن سيف بن هارون مولى آل جعده قال :
قال ابوعبدالله عليه السلام :
اكتب بسم الله الرحمن الرحيم من اجود كتابك ،
و لا تمد الباء حتى ترفع السين . )) (1)
سيف بن هارون گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم را بابهترين خط خود بنويس ، و باء را نكش تا سين را بردارى (بلكه سين را با دندانهبنويس ).
قال رسول الله صله عليه و اله و سلم :
من قرا بسم الله الرحمن الرحيم بنى الله له فى الجنة سبعين الف قصر...
حضرت رسول خدا(ص ) فرمود: كسيكه بسم الله الرحمن الرحيم را بخواند، خداىمتعال هفتاد هزار قصر (كاخ ) از ياقوت سرخ در بهشت براى او بسازد، در هر قصرى هفتادهزار خانه از در سفيد و...
و در حديثى طولانى در مورد خلقت و آفرينش قلم از نور محمد(ص ) خداىمتعال فرموده : به عزت و جلام ، هر كس از امت محمد بسم الله الرحمن الرحيم بگويد: دركتاب حسناتش عبادت هفتصد سال را براى او مى نويسم .
و نيز حضرت رسول الله (ص ) فرمود: كسى كه بسم الله الرحمن الرحيم را بگويد:خداى متعال براى هر حرفى از آن چهار هزار حسنه (پاداش ‍ نيك ) براى او بنويسد، و چهارهزار سيئه و بدى از او محو نمايد، و چهار هزار درجه و مقام براى او بالا برد.
و در حديثى سئوال ساير امتها را از پيامبرانشان در روز قيامت ذكر مى كند، و از كثرتحسنات اين امت سئوال مى شود، حضرت مى فرمايد: اين امت (من ) قائلند كه براى خداىمتعال سه اسم است ، كه اگر در كفه ميزان گذاشته شود و همه حسنات و سيئات (خوبيهاو بديهاى ) فرزندان آدم را در كفه ديگر قرار دهند، آن كفه اى كه سه اسم خداوند در آناست از همه آنها سنگين تر خواهد بود و آن سه اسم بسم الله الرحمن الرحيم است .
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرمود: چون (آيه ) بسم الله الرحمن الرحيمنازل شد حضرت رسول (ص ) فرمود: نخستين مرتبه اين آيه بر (حضرت ) آدمنازل شد، آن حضرت فرمود: ذريه و نسل من از عذاب در امان هستند مادامى كه قرائت وخواندن بسم الله را ادامه دهند، پس از آن به آسمان رفت و سپس بر حضرت ابراهيم (ع )نازل شد و آن حضرت در حالى كه در كفه منجنيق بود قرائت كرد، خداىمتعال آتش را براى او سرد و سلامت گردانيد باز به آسمان رفت و ديگرنازل نشد مگر براى حضرت سليمان ، در اين هنگام ملائكه به او گفتند: به خدا سوگندملك و سلطنت تو تكميل شد.
باز به آسمان رفت و پس از آن بر من نازل شد، پس روز قيامت امت مرا مى آورند و آنها دراين هنگام مى گويند: بسم الله الرحمن الرحيم پس ‍ وقتىاعمال آنها را در ترازو قرار دهند حسنات و خوبيهاى آنها زيادتر از بديهايشان مى شود.
و حضرت رسول(ص ) فرمود: وقتى مؤ من بر صراط عبور كند و بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم شعلههاى آتش جهنم خاموش مى شود و شعله هاى جهنم مى گويد: بگذر (از روى من ) اى مؤ من ،چون نور تو شعله مرا خاموش كرد.
و حضرت امام رضا(ع ) فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم به اسم اعظم خداوند نزديك تراست از مردمك چشم به سفيديش .
پاداش معلمى كه به كودك بسم الله ، ياد دهد
و حضرت رسول صلى عليه و اله و سلم فرمود: وقتى معلم بسم الله الرحمن الرحيم رابه بچه تعليم داد خداى متعال آزادى (از آتش ‍ جهنم ) را براى بچه و پدر و مادرش وبراى معلمش بنويسد.
و روايت شده كه پيامبرى از پيامبران خدا بر قبرى كه صاحبش عذاب مى شد مرور كردسپس مدتى بعد از آنجا گذشت ، او را در عذاب نديد، اصحابش از سبب بر طرف شدنعذاب از او سئوال كردند، آن حضرت فرمود: او بچه اى را از خود به يادگار گذاشته ومادرش او را پيش معلم آورد و معلم بسم الله الرحمن الرحيم را به او تلقين كرده ، پس منحيا مى كنم مردى را عذاب كنم كه بچه اش بگويد بسم الله الرحمن الرحيم (و نام مرا بهعنوان رحمانيت و رحيميت ببرد و از رحمانيت و رحيم بودن من نيست كه كسى را عذاب كنم كهفرزندش نام مرا به اين عنوان ببرد).
و از حضرت رسول (ص ) نقل است كه فرمود: كسيكه كاغذى را كه بسم الله در آن نوشتهبراى احترام به پروردگار از مصدقين و تصديق كنندگان به حساب مى آيد، و عذاب ازپدر و مادرش تخفيف داده مى شود اگر چه مشرك باشند.
و فرمود: كسى كه در اول وضويش بسم الله بگويد جميع بدانش طاهر شود و از اينوضو تا وضوى بعدى كفاره گناهانش مى گردد، و كسى كه بسم الله نگويد بدنش (ازگناهان ) پاك نشده مگر همانجا كه آب به آن رسيده است .
سبب توبه بشر حافى
و اينكه بشر حافى از خوردن عرق و شراب و ساز و آواز و معصيت توبه كرد و با زهد وتقوا به آن مقامات رسيد سببش اين بود كه در راه قطعه (كاغذى ) را ديد كه در آن نوشتهشده بود بسم الله الرحمن الرحيم و زير پاى مردم افتاده بود پس آن را برداشت و باپولهائى كه همراه داشت عطر خريد و آن كاغذ را پاك و معطر كرد و در وسط سوراخديوارى گذاشت پس در خواب ديد كه گوينده اى به او مى گويد: اى بشر، اسم مرا پاكو پاكيزه كردى ، من هم قطعا نام تو را در دنيا و آخرت پاك و پاكيزه گردانم ، پس چونصبح شد، توبه كرد.
خواص و فائده بسم الله بر سر سفره
حضرت رسول صله عليه و اله و سلم به حضرت على عليه السلام فرمود: يا على وقتىغذا خوردى بگو بسم الله و وقتى از غذا خوردن فارغ شدى بگو الحمدلله ، زيرا دوفرشته (موكل ) تو پيوسته براى تو حسنه و ثواب مى نويسند تا وقتى كه آن غذاهضم شود.
و باز حضرت فرمود: هيچ مردى جمع نمى كنداهل و عيالش را و سفره را پهن نمى كند كه دراول آن بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويد و سفره را جمع كند مگر اينكه خدا او رابيامرزد. (يعنى هر كه اول سفره بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويد خداوند گناهاناو را ببخشد و بيامرزد).
و در بحار از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است كه على عليه السلام مىفرمود: كسى كه طعامى را بخورد، پس در اولش بسم الله و در آخرش الحمدالله بگويدخدا از آن نعمت (روز قيامت ) پرسش ‍ نكند هر چه مى خواهد باشد.
و در قرآن كه خداوند مى فرمايد:((لتسئلن يومئذ عن النعيم ))شامل نعمت هاى ظاهرى مى شود ولى مشروط است به بسم الله نگفتن و الحمدالله نگفتن واگر گفتى سئوال نشود و منافات ندارند تاءويلش در بسيارى از اخبار به ولايت ، چونولايت از عظيم ترين نعمتها است .(2)
گفتن بسم الله ضرر غذاها را دفع مى كند
اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايد: من براى كسى كه بر سر سفره بنشيند و بسمالله بگويد ضامن هستم كه از (ضرر زدن ) غذا شكايت نكند، ابن كوا گفت : يا امير المؤمنين من ديشب بسم الله گفتم و غذا خوردم در عينحال غذا به من اذيت و آزار رساند، حضرت فرمود: شايد تو چند نوع غذا خورده اى و براىبعضى بسم الله گفته اى ولى براى بعضى نگفته اى اى لكع (و در كتاب دعائم اينجمله را زياد كرده عرض كرد: بلى ، چنين است به خدا قسم اى امير مؤ منان ) لكع به معنىپست و برده و احمق آمده ).(3)
امير المؤ منين على عليه السلام فرمود: من هيچ وقت دچار تخمه نشدم ، به او گفته شدچطور؟ فرمود: چون لقمه اى به دهان نگذاشتم مگر اينكه نام خدا را (بر زبان ) جارىساختم (و بسم الله گفتم ) و باز امير المؤ منين بهكميل فرمود: اى كميل : هر موقع غذا خوردى بگو (( (بسم الله الرحمن الرحيم ) باسمالذى لايضر مع اسمه و فيه شفاء من كل الا سواء. (4)
(به نام خداوند بخشنده مهربان ) به نام كسى (غذا خوردن را شروع مى كنم ) كه با اسمو نام او هيچ ضرر و آسيبى (به من ) نمى رسد و در (نام ) نمى رسد او شفاء هر بدى ودردى است .
داود گفت : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : چگونه و چطور بسم الله بگويم ؟حضرت فرمود: هنگامى كه ظرفهاى مختلفى (سر سفره ) است براى هر ظرفى يك بسمالله بگو، عرض كردم : اگر فراموش كردم كه بسم الله (براى هر كدام ) بگويم ،حضرت فرمود: ميگوئى (( بسم الله على اوله و اخره .)) به نام خدا بر اولين وآخرين آنها.
داستان بسم الله گفتن حضرت رسول (ص ) و دفع سم
در مفتاح النبوة روايت شده چون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اسلام را در مدينهآشكار كرد و مردم را علنا به اسلام دعوت نمود، حسد عبدالله بن ابى (رئيس منافقان ) برپيامبر خدا شدت يافت پس آن حضرت را با اصحابش بر طعام مسمومى دعوت نمود تا اورا شهيد نمايد پس جبرئيل نازل شد و آنچه او اراده كرده بود به حضرت خبر داد. پسوقتى بر سر سفره نشستند، پيامبر اكرم (ص ) به امير المؤ منين عليه السلام فرمود:((يا على تعويذ و دعاى مفيد را بر اين طعام بخوان ، پس آن حضرت اين دعا را خواند. بسمالله الشافى ، بسم الكافى ، بسم الله المعافى ، بسم الله الذى لايضر مع اسمهشى ء و لاداء فى الارض و لافى السماء و هو السميع العليم .))
پس حضرت رسول صلى عليه و آله وحضرت على عليه السلام و هر كه با آنها بودنداز آن غذا خوردند تا سير شدند، و سالم از سر سفره بر خواستند، پس چون عبدالله بنابى اين قضيه را مشاهده كرد، خيال كرد و غذا را مسموم نكرده ، پس با دوستان خود برسر سفره نشستند و بقيه طعام را خوردند و همگى هلاك شدند.(5)
در هنگام جماع باسم الله بگوييد تا شيطان نطفه شما شريك نشود
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه مرد نزديك به زن شد و با او خلوت نمودشيطان در آن هنگام حاضر مى شود پس اگر او بسم الله گفت و نام خدا را برد، شيطان ازاو دور مى شود، و اگر جماع كرد و بسم الله نگفت شيطان هم با او درعمل وارد مى شود، پس عمل از هر دو سر مى زد ولى يكى است ، راوى مى گويد: (گفتم )اين به چه چيزى شناخته مى شود، حضرت فرمود: به دوستى با ما و به دشمنى عليهما.
حلبى مى گويد امام صادق عليه السلام فرمود: مرد هنگامى كه پيش ‍عيال خود مى آيد و مى ترسد كه شيطان با او شريك شود (همانطور كه خداىمتعال در قرآن مجيد مى فرمايد: (( ((و شاركهم فىالاموال و الاو لاد)))) يعنى شيطان در اموال و اولاد انسانها شركت مى كند) بگويد: بسمالله و پناه ببرد به خدا از شر شيطان .
و امير مؤ منان على عليه السلام فرمود: وقتى كسى از شما خواست مجامعت كند بگويد: ((بسم الله و بالله اللهم جنبنى الشيطان ما رزقتنى .
سپس حضرت فرمود: اگر خداوند بچه اى به شما عطا كرد، شيطان به هيچ وجهى نمىتواند به او آسيب و ضررى برساند.
و روايت شده كه در هنگام لباس بيرون آوردن از بدن و هنگام سوار شدن بر مركب (ماشين) و وارد شدن به منزل بسم الله بگوييد و روايت شده هر امر مهمى و هر كار مهمى كه بابسم الله شروع نشود ناقص خواهد ماند (6)
برخى از مزاحهاى پيامبرص و اميرمؤ منان ع
روايت شده كه حضرت رسول صلى عليه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمدبطورى كه او نفهمد و دستهاى مبارك خود را بر چشمان او مى گذاشت كه او را امتحان كند وبدينوسيله مزاح مى نمود.
و نيز نقل شده است كه آن حضرت با پسر عمويش امير المؤ منين على عليه السلام رطب مىخورد و هسته هاى رطب را پيش حضرت على عليه السلام مى گذاشت ، پس وقتى از خوردنفارغ مى شدند، همه هسته ها در پيش حضرت
على عليه السلام بود، آن حضرت مى فرمود: يارسول الله عليه و آله پرخور آن است كه ، رطب ها و هسته ها را با هم بخورد.
و از مزاحهاى آن حضرت است كه پيره زنى از انصار گفت : يارسول الله براى من دعا كن كه خدا مرا بيامرزد، آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود:آيا نمى دانى كه پيره زنها داخل بهشت نمى شوند؟ پيره زن فرياد كرد، پيامبر خداصلى عليه و آله تبسم فرمود و به آن پيره زن فرمود: آيا فرمايش خدا را در قرآننخوانده اى ؟
(( ((انا انشانا هن انشاء فجعلنا هن ابكارا عربا اترابا)). )) (7)
يعنى ما آنها را (زنها را دوباره ) ايجاد مى كنيم و آنها را باكره مى گردانيم ، و آنها راشوهر دوست و همسال قرار مى دهيم .
و نيز روايت شده : كه زنى به پيامبر اكرم (ص ) رسيده ، و حاجتى مربوط به شوهرشداشت ، حضرت فرمود: شوهر تو كيست ؟ آن زن گفت : فلانى است ، آن حضرت فرمود:آنكه در چشمش سفيدى است زن گفت : نه ، حضرت (ص ) فرمود: چرا، پس آن زن با شتاببه پيش شوهر خود رفت و در چشمش دقت مى كرد، شوهرش گفت : چه كار دارى ؟ زن گفت :پيامبر خدا(ص ) به من خبر داده كه در چشم تو سفيدى است شوهرش گفت : آيا نمى بينىكه سفيدى چشم من بيشتر از سياهى آن است ؟.
و نيز نقل است ، كه مردى زنى داشت كه با هم نزاع و دعوا مى كردند وقتى زن دعوا راشروع مى كرد مرد، بلند مى شد و با او...
زن گفت : واى بر تو، هر وقت دعوا كنيم ، شفيعى را مى آورى كه قدرت بر رد او ندارم(8)
و روايت شده كه مردى به خدمت امير المؤ منين على عليه السلام رسيد، و به او عرض كرد:زنى دارم كه هر وقت به نزديك او مى روم ، مى گويد: مرا كشتى مرا كشتى ، حضرتفرمود: او را با اين كارت بكش ، گناهش به گردن من .
لطيفه
روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس كه درجان فكار و چشم بيدارم توئى هر كه پيدامى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود، جامى به اوگفت : پندارم توئى . (9)
لطيفه
عربى نماز خود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خودفارغ شد گفت : روزه هم هستم .
لطيفه
شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش ‍ حجاج از او بادصدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت: ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او رابه قتل برساند، آن شخص گفت : اين عرب را به خاطر من ببخش و او را نكش ، حجاج همعرب را ببخشد، آن عرب بيرون كه آمد، مقعد اين شخص را مى بوسيد و مى گفت : پدرمبه فداى مقعدى كه ماليات را بردارد و يك اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح و ثنا برهيچ كس سزاوار نيست جز بر اين مقعد. (10)
لطيفه
ابوبكر از واعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به اوگفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علممبالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالامى رفتم . (11)
لطيفه
عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ،سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجا جاى آن كسى است كه مقدارىمى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند، مكان ندارد.
قصه برده سخن چين
مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت :باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيشهمسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها كند پسيك تيغى بگير و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بياور تا من سحر و جادو كنم تااو تو را دوست بدارد، سپس رفت پيش مولايش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته، و مى خواهد تو را بكشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را بهصورت خواب در آورد، زن با تيغ آمد، مرد خيال كرد زن مى خواهد او را بكشد، پس بلندشد و زنش ‍ را كشت ، پس خويشاوندان زن آمدند و اين مرد را كشتند و جنگ بين دو طائفه درگرفت و ادامه پيدا كرد.
مذمت سخن چينى
در كافى است كه امام صادق عليه السلام فرمود:رسول خدا صلى عليه و آله (به اصحاب ) فرمود: آيا شما را به بدترينتان آگاه نكنم؟ عرض كردند: بله يا رسول الله ، فرمود: آنان كه سخن چينى كنند و ميان دوستانجدائى افكنند،
و براى مردمان پاك عيب جوئى كنند.
بهشت بر سخن چينان حرام است
(( ((عن ابى جعفر عليه السلام قال : محرمة الجنة على القتاتين المشائين با لنميمة .))))
حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چينان حراماست .
سعدى گويد

ميان دو كس جنگ چون آتش است
سخن چين بدبخت هيزم كش است .
كنند اين و آن خوش دگر باره دل
وى اندر ميان كور بخت و خجل .
اسلام آوردن مجوسى
حضرت ابراهيم عليه السلام يك مجوسى را به ميهمانى دعوت كرد، و به او گفت : بهشرط اينكه اسلام آورى ، ميهمانت مى كنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى كرد به حضرتابراهيم عليه السلام ، كه من پنجاه سال است او را بر كفرش رزق و روزى مى دهم چه مىشد كه لقمه اى به او بدهى بدون اينكه دينش را تغيير دهد، حضرت ابراهيم عليهالسلام به دنبال مجوسى رفت ، و از او عذر خواهى كرد، مجوسى سببش او هم وحى خدا رابه او فرمود، مجوسى هم اسلام اختيار كرد. (12)
لطيفه
جاحظ از علماء ناصبى بود و بسيار زشت رو بود بطورى كه شاعر عرب در باره اوگفته : (( لو يمسخ الخنزير مسخا ثانيا ما كان الادون قبح الجاحظ.))
(اگر خوك دوباره مسخ شود زشت تر از قبح و زشتى جاحظ نخواهد شد بلكه جاحظ زشتروتر از او است ).
روزى جاحظ به شاگردانش گفت : مرا شرمگين نساخت مگر يك زنى كه مرا پيش زرگربرد، و به زرگر گفت : مثل اين در كلام او حيران ماندم ، وقتى آن زن رفت از زرگرپرسيدم او چه گفت ؟ زرگر گفت : از من خواست تا عكس و صورت يك جن را براى اوحكاكى و زرگرى كنم ، گفتم : نمى دانم صورت جن به چه شكلى است ، از اين رو تو زاپيش من آورد تا مانند تو برايش تصوير كنم . (13)
معما به اسم على
چو نام او گذرد بر صوامع ملكوت به قدر مرتبه هر يك زجا بلند شوند. يعنى هر يك ازحروف ((زجا)) كه (ز) و (جيم ) و (الف ) است بقدر مرتبه خود ترقى كنند يعنى از آحادبه عشرات روند، پس ((ز)) عين مى شود و ((جيم ))لام و ((الف )) ى و از جمع مجموعاسم على حاصل مى شود.
حكايت
اصمعى گفت : داخل باديه شدم و كيسه اى پر از دينار برداشتم ، پيش زنى از اعراب بهامانت گذاشتم پس چون طلب نمودم ، انكار كرد، پس آن زن را بردم به نزد شيخى از خودآن طائفه ، پس شيخ عرب گفت : او جز قسم راه ديگرى ندارد و من مى دانم تا او منكر شدفورى قسم مى خورد كه پول پيش من نبوده ، پس به او گفتم : اى شيخ عرب گويا تواين آيه را نخوانده اى .
(( ((و لا تقبل لسارقة يمينا و لو حلفت برب العالمينا)). ))
پس شيخ عرب گفت : راست گفتى و آن زن را تهديد كرد، او هم اقرار كرد و دينارهايم رابرگرداند.
اصمعى گويد: پس شيخ عرب رو كرد به من و گفت : آن آيه كه خواندى در كدام سورهاست ؟ گفتم : در قول خداى متعال كه مى فرمايد: (( ((الاهى بصبحك فا صبحينا و لاتبقى خمور الاندرينا.)) ))
پس شيخ عرب گفت : سبحان الله ، من خيال مى كردم اين آيه در سوره انا فتحنالك فتحامبينا است .
مطايبه
راغب در محاضرات نقل كرده كه يكى از امراء بغداد كه نامش كوتكين بود، قولنجى او راعارض شد و طبيب دستور داد كه بايد حقنه (اماله ) كنى ، گفت : حقنه چيست ؟ طبيب حقنه راتعريف كرد كه بايد لوله را داخل در ماتحت (مقعد) كند تا رگها باز شود. آثار غضب وخشم در صورت امير ظاهر شد، لوله را در مقعد چه كسىداخل كند؟ طبيب ترسيد و گفت : داخل مقعد من ! (14)
فائده
يكى از شعرا در كتابى كه در علم عروض تاءليف نموده است گفته است هر كه به سرعتتمام چند مرتبه پشت سر هم بگويد: ((خواجه تو چه تجارتى دارى ؟ به تو چه كهچه تجارتى دارم )).
باز گويند
هر كه پشت سر هم با سرعت تمام بگويد: ((سر شير و سركه هر سه سير، سيرى سىشاهى )) و اشتباه نكند فصيح است .
فايده طبى و بهداشتى
سر بعد الطعام و لو خطوة ،
نم بعد الحمام و لو لحظة
بل بعد الجماع و لو قطرة .
بعد از طعام راه برو اگر چه به يك گام باشد، پس از حمام بخواب اگر چه به يكلحظه باشد، و پس از جماع و آميزش ادرار كن و لو به يك قطره باشد.
معما به اسم مسعود
دانه ها بهر نثار افشاند و دل بر سر نهاد
شمع در بزم تو و دودش زسر بگذشته بود
مقصود از ((دانه ها)) نقطه هاى شين شمع است و مراد از((دل )) ميم شمع است و مراد از ((سر)) دودالاول است ، و بقيه هم واضع است .
دفع سرعت انزال
بدان كه از جمله چيزهايى كه رفع سرعت انزال مى كند و از جمله مجربات است تخم انجرهرا كوبيده و با پيه بى نمك ممزوج كنند، و چند مرتبه بر قضيب بمالند، كاملا مفيد ونافع خواهد بود.
شعر
درداكه دواى درد پنهانى ما
افسوس كه چاره پريشانى ما.
در عهده جمعى است كه پنداشته اند
آبادى خود را زويرانى ما.
گيرم كه فلك همدم هم راز آيد
ناسازى دهر بر سر ساز آيد.
ياران گذشته از كجا جمع شوند
وين عمر گذشته از كجا باز آيد.
تو نام نيك حاصل كن در اين بازار اى زاهد
كه در كويى كه ما هستيم نام نيك بد نامى است .
لطيفه
راغب در محاضرات گويد: در قزوين دهى است شيعه نشين ، شخصى در آن ده رفت ، مردمآنجا نام او را پرسيدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را كتك زيادى زدند، آن شخص گفت: اشتباه كردم نام من ((عمران ))است او را بيشتر زدند، و به او گفتند اين حكمش از اولىسخت تر است زيرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.
لطيفه
روزى مجمعى آراسته شد و در آن جمعى نشسته ، يكى از آنان كه بر صدر مجلس نشستهبود، آغاز نصيحت و موعظه كرد، در اثناى گفتگو گفت كه به جان آمدم ، از بس كه زحمتكشيدم و كار كردم و شكم خورد يكى از حاضرين كه در پايين مجلس نشسته بود، گفت :آقاى من ، حالا مدتى امر را بر عكس گذشته كنيد، گفت : چه كنم ؟ گفت : شكم كار بكند وشما بخوريد.
معما به اسم مسعود
اى قاصر از ادراك تو تقرير بيان
روشن به تو نور ديده عالميان .
خورشيد سر اندازد و گل دل بازد
هر گاه كه عشقت آورد سر به ميان .
مراد از سر خورشيد شين شمس است و مراد از دلگل راء ورد است و مراد از سر عشق عين است و مابقى آن هم واضح است .
حكايت
گويند مورى حضرت سليمان را با جميع لشكرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعدهگاه كنار فلان درياست ، بعد از آمدن سليمان و جمع شدن لشكر در كنار دريا، مورحاضر شد، و پاى ملخى كه با خود داشت در دريا انداخت ، و عرض كرد سليمان((كل ان فاتك اللحم فلم يفتك المرق )) يعنى بخوريد آب اين دريا را اگر گوشت نيستآبگوشت هست .
حكايت
زنى از دست شوهرش پيش قاضى رفت و شكايت كرد و گفت : مى خواهم طلاق بگيرم ،قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى كند، قاضىگفت : آيا حيا نمى كنى كه هر شب در رختخواب ادرار مى كنى ؟.
مرد گفت : آقاى قاضى عجله نكن ، تا داستان را برايت تعريف كنم من در خواب ديدم كه درجزيره اى در دريا هستم و در آن جزيره كاخى بود و بالاى كاخ منارى بسيار بلند و بالاىمنار يك شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسيار تشنه بود، سر خود راپايين نمود تا از دريا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار كردم ، قاضىچون اين داستان را شنيد از ترس در لباس خود ادرار كرد، قاضى به زن گفت : اى زن مناز شنيدن داستانش از ترس ادرار كردم تا چه رسد به اين بدبخت ، پس از او عذر بخواهو برو با او زندگى كن .
امتحان مردم بعد از پيامبر
از حضرت پيامبر صلى الله عليه آله مروى است كه فرمود: (( ((يا على ان القومسيفتنون بعدى باموالهم و يومنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمنه ، و يامنون سطوتهو يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهيه ، فيستحلون الخمر بالنبيذ والسحت بالهبة و الرباء بالبيع .)) )) (15)
اى على مردم پس از من به اموالشان امتحان شوند، و به دينشان بر پروردگارشان منتگذارند و آرزوى رحمت خدا نمايند و ايمن از هيبت او هستند و حرام خدا را به شبهات دروغين وهواهاى فراموشى آورنده حلال مى نمايند پس شراب را به شبهه نبيذ حرام را به شبهههديه و ربا را به شبهه بيع حلال مى كنند.
لطيفه
گويند ابن الجصاص روزى با وزير به طرف دجله رهسپار شدند و ابن الجصاص باوزير سوار بر مركب و موكب عظيم شد و وزير او را زياد استهزاء و مسخره مى كرد و دردست ابن الجصاص سيبى بود او خواست سيب را به وزير دهد و در دجله تف بيندازد، اشتباهنموده تف را در صورت وزير انداخته و سيب را در دجله .
لطيفه
نقل است كه شخصى زنى داشت حور نام او به جهاد رفت ، و بعد از آن كه ديد جمعى شهيدشدند، آن شخص فرار كرد، ديگرى او را ديد، گفت اى فلانى از جهاد فرار مى كنى وحال آنكه اگر كشته شوى به وصال حورالعين مى رسى ! آن شخص گفت : اى نادان حوررا كه خودم دارم آيا براى يك عين خود را به كشتن بدهم .
عمرهاى بعضى از پيامبران به سالهاى شمسى
آدم 930 سال ، حوا 937، شيث 712، ادريس كه به آسمان رفت 350سال ، نوح 950، هود 800 سال ، صالح 136سال ، حضرت ابراهيم 175 سال ، اسماعيل 137، اسحق 180سال ، حضرت يعقوب 147، يوسف 110 سال ، موسى 120سال ، هارون 117 سال ، سليمان 52 سال ، حضرت داود 100سال ، حضرت زكريا گفته اند 97 سال .
سكوت عرب
به عربى كه هميشه سكوت مى كرد، گفتند چرا سكوت كرده اى و در جمع مردم نشسته اىو سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهرهزبان براى ديگرى است .
قطرات سيل شد
شير فروشى شير را با آب مخلوط مى كرد و مى فروخت ، پس سيلى آمد، و گوسفندانشرا برد و فريادش بلند شد و جزع بسيار كرد يكى از عرفاء او را ديده و به او گفت :آن قطره ها جمع شد تا اينكه سيل شد.
ده خيار به يك درهم
يكى از صوفى ها در بغداد مى گذشت كه ديد يك بازارى مى گويد ده خيار به يك درهم، صوفى محكم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خيار فقط يك درهم ارزش دارد پساشرار چند قيمت دارند. (خيار يعنى نيكان و اشرار يعنى بدان )
مرد زشت روى
محمد ابن ابراهيم موصلى گويد: در بعضى از سفرهايمان به محله اى از محله هاى عربهارسيديم ، پس مرد زشت روى و لوچى را ديديم كه داراى ريش بلند و سفيدى بود كنيزكزيبا روى و سفيدى كه مانند ماه شب چهارده مى درخشيد را ديديم كه براى او مى زند و مىرقصد ما او را از زدن منع كرديم و گفتيم مانند همچون توئى براى اين پيرمرد زشت روىميزنى ؟ گفت كارى نداشته باشيد، او حسنه اى بجاى آورده و من گناهى كرده ام خدا مرابراى كار ثواب او قرار داده و او را براى عقاب من .
بايد كار كرد و خورد
از امير المؤ منين صلوات الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: روزى در مدينه گرسنهشدم ، پس به دنبال كار در اطراف مدينه رفتم ، ديدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم: هر دلو آبى كه برايت آورم يك خرما بايد بدهى و با او اين چنين قرار داد بستم ، پسشانزده دلو آب براى او آورم تا اينكه دستهايم را باز كرده و شانزده خرما گرفتم وآمدم و به پيغمبر خبر دادم ، و با هم تناول كرديم .
عاقبت نكو خواهد بود
يكى از افراد صالح و شايسته اباسهل زجاجى را با يكشكل و قيافه بسيار زيبائى در خواب ديد در حالى كه او معتقد بود به وعيد به و ترس ‍ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهلسئوال كرد، حالت چطور است ، گفت : ما كار را بهتر از آنچهخيال مى كرديم يافتيم ، و چه خوب گفته شيخ عارف ابوسعيد ابوالخير:
گويند بحشر گفتگو خواهد بود
و ان يار عزيز تندخو خواهد بود
از خير محض جز نكوئى نايد
خوش باش كه عاقبت نكو خواهد بود
به اين روايات دقت كنيد؟!
(( ((روى فى الكافى عن بعض اصحبابنا،قال : قال ابوعبدالله ، اصبروه على الدنيا، فانما هى ساعة ، فما مضى منه لاتجد الما ولاسرورا، و ما لم تجى فلاتدرى ما هو؟ و انما هى ساعتك التى انت فيها، على طاعة الله واصبر فيها عن معصية الله )). ))
مرحوم كلينى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روايت كرده كه گفت : حضرت امام صادق عليهالسلام فرمود: بر (سختيهاى ) دنيا صبر كنيد، زيرا دنيا ساعتى بيش نيست ، زيرا آنچهكه گذشت (ديگر) درد و رنج و سرور و خوشيش را نمى يابى ، و آنچه كه نيامده استپس تو نمى دانى آن چيست و فقط دنياى تو آن لحظه اى است كه در آن هستى ، پس صبركن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصيت خدا.
(( و فى الفقيه قال : قال على عليه السلام : ما من يوم يمر على ابن آدمالاقال له ذلك اليوم ، انا يوم جديد، و انا عليك شهيد وقل فى خيرا او اعمل فى خيرا، فانك لن ترابى بعدها ابدا. ))
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است كه على عليه السلام فرمود: هيچ روزى نمى گذردبر فرزند آدم ، جز اينكه آن روز به او مى گويد: من روز جديد هستم ، و من بر تو شاهدو گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، يا كار خير انجام بده زيرا تو پس از من مراهرگز نخواهى ديد.
راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است
(( و فى الخصال عن الصادق عليه السلامقال : سرعة المشى بهاء المؤ من . ))
در كتاب خصال از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: تند راه رفتن بهاء وارزش مؤ من است .
(( و فيه عن ابى جعفر عليه السلام قال : اذا احب الله عبدا نظر اليه ، فاذا نظر اليه ،اتحفه من ثلاث بواحدة ، اما صداع ، اما حمى ، و اما رمد. ))
باز در كتاب خصال از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى خداوند بندهاى را دوست بدارد به او نظر مى كند پس وقتى به او نظر كرد يكى از سه چيز را به اوهديه مى دهد، يا سر درد و يا تب و يا چشم درد
(( فى الخصال عن النبى صلى الله عليه و آلهقال : ثلثة ان لم تظلمهم ظلموك السفلة ، و زوجك ، و خادمك . ))
يعنى سه دسته اند كه اگر به آنها ستم نكنى به تو ستم كنند، 1- افراد پست 2-همسرت 3- خدمتكارت
در سه جا دروغ خوب است
خصال : عن على عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ثلاث يحسنفيهن الكذب ، المكيدة فى الحراب ، و عدتك زوجتك و الاصلاح بين الناس ، وقال : ثلاثة يقبح فيهن الصدق ، النميمة ، و اخباركالرجل عن اهله بما يكرهه ، و تكذيب الرجل عن الخبر. ))
از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در سه مورد دروغ خوب و پسنديده است ، مكررحيله در جنگ ، وعده به زوجه ، و اصلاح و آشتى دادن ميان مردم . و در سه مورد راست گفتنزشت است : سخن چينى ، خبرى كه اهل و عيال تو را ناراحت كند، و بايد تكذيب كند كسى راكه خبر بدى را (براى همسرش ) آورده باشد.
همنشينى با سه كس دل را مى ميراند
(( و قال على (ع ) ثلاثة مجالستهم يميت القلب ، مجالسةالاراذل ، و الحديث مع النساء، و مجالسة الاغنياء. (16) ))
از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: با سه كس ‍ مجالست و همنشينىدل را مى ميراند، همنشينى با اراذل و افراد فرومايه ، و سخن با زنان ، و نشست وبرخاست با ثروتمندان .
حكايت عجيب !!
شيخ بهائى در كشكول نقل كرده : كه در بعضى از تواريخ معتبر ديدم كه نوشته شدهبود جماعتى بر حجاج خروج كردند، حجاج با آنها به جنگ برخاست و اميرشان را اسيركرد و آن امير عابد و شجاع بود حجاج دستور داد دستهاى او را از منكب جدا كنند، و نيزپاهاى او را ببرند دستها و پاهاى او را قطع نموده و او در خون خود غوطه ور بود، وهنگامى كه صبح شد آواز سرداد كه برايم آب بياوريد مى خواهمغسل كنم زيرا من ديشب جنب شده ام و اين خيلى عجيب است كه شخصى را كه دست و پايش راقطع كرده اند در خواب محتلم شود.
لطيفه
روباهى در هنگام سحر به كنار درختى رفت ، ديد بالاى درخت خروسى اذان مى گويد،روباه به او رو كرده ، گفت : آيا پايين نمى آيى تا با هم نماز جماعت بخوانيم ؟ خروسگفت : امام جماعت در زير درخت خوابيده است ، او را بيدار كن تا با هم نماز جماعت بخوانيم ،روباه نظر كرد سگ را ديد پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آيا نمى آيى با همنماز جماعت بخوانيم ، روباه گفت : مى روم تجديد وضو كنم و بزودى بر مى گردم .
لطيفه
از طرف خليفه اعلام شد كه هر كه چهار تخم دارد او را دستگير نموده بياوريد، روباه پابه فرار گذاشت رفيقش او را ديده گفت : با تو كارى ندارند برگرد، روباه گفت : مىترسم اول تخمها را بكشند و بعد بشمارند.
لطيفه
عربى بيابانى كيسه اى پر از پول را دزديد، سپسداخل مسجد شد كه نماز جماعت بخواند و اسم او موسى بود، امام جماعت اين آيه را در نمازخواند: و ما تلك بيمينك يا موسى يعنى اى موسى در دستت چيست ؟ موسى كه اقتداء كردهبود نمازش را شكست را جلوى او انداخته و گفت : به خدا قسم كه تو ساحر و جادوگرى .(17)
آرامش درد مار گزيده و عقرب گزيده
گويند كسى را كه مار يا عقرب گزيده اگر مقدارى نمكداخل مقعد و ما تحتش كنند دردش ساكن مى شود.
رضا شاه و الفاظ عربى در زبان فارسى
نقل شده است كه رضا شاه دستور داد الفاظ عربى بايد از فارسى محو شود و روزنامهها و نامه هاى ادارى فقط با الفاظ فارسى نوشته شود، روزنامه ها مى خواستند درعنوان و تيترشان بنويسند اعلى حضرت از مازندران حركت كرد به طرف تهران ، ديدندحركت لفظ عربى است با خط درشت نوشتند گنده آقا از مازندران جنبيد به تهران .
و نيز گويند
جمعى از رؤ ساى ادارات و بعضى از وزراء در جلسه دير آمد شاه به او گفت : چرا ديرآمدى ؟ (او مى خواست به شاه بگويد قربانت گردم در جلسه وزراء شركت كرده بودم )ديد كه قربانت عربى است لفظ جلسه عربى است و شركت هم عربى است ، در جوابگفت : برخيت گردم در نشيمنگاه بار برداران انبارى مى كردم .
حيله
بن مزاحم به يك نصرانى گفت : اى كاش اسلام اختيار مى كردى ، نصرانى گفت : من اسلامرا دوست مى دارم ، جز اينكه به خمر و عرق و شراب علاقه زيادى دارم ، ضحاك گفت :مانعى ندارد تو اسلام بياور و شراب هم بخور، پس چون مسلمان شد، به او گفت : اكنونمسلمان شدى اگر عرق و شراب هم بخورى تو را حد مى زنيم ، و اگر از اسلام به دينخود برگردى مرتد مى شوى و تو را مى كشيم ، پس او عرق و شراب را ترك كرده ومسلمان خوبى شد (18)
لطيفه
محدثى با يك مسيحى در كشتى نشسته بودند، آن مسيحى از شيشه اى كه همراهش بودشربتى ريخته و خورد، سپس شربتى را ريخته و به آن محدث داد، محدث هم از آن شيشهشربت تناول كرد، آن شخص ‍ مسيحى به او گفت : اين كه به تو دادم خوردى خمر وشراب بود محدث به او گفت : از كجا فهميدى خمر است ؟ مسيحى گفت : چون غلام من آن رااز يك يهودى خريد، محدث با عجله و شتاب بقيه آن را هم خورد، و به آن مسيحى گفت : مناز تو احمق تر نديدم ، چون ما اصحاب حديث در رواياتىمثل حديث سفيان بن عيينة و سعيدبن جبير تاءمل مى كنيم ، حالا بياييمقول يك مسيحى را از يهودى را تصديق كنيم ؟ به خدا قسم آن را نخوردم جز براى ضعفاسناد و سندهاى روايت .
براى رفع هر گونه گرفتارى
(( عن الامام ابى عبدالله عليه السلام قال : اذا عسر عليك امرفصل عند الزوال ركعتين ، تقرء فى الاولى بفاتحة الكتاب وقل هو الله احد و انا فتحنا الى قوله و ينصرك الله نصرا عزيزا و فى الثانى بفاتحةالكتاب و قل هو الله احد و الم نشرح .))
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى امر مشكلى به تو رو كرد پس درهنگام زوال دو ركعت نماز بخوان در اولى (( حمد وقل هو الله احد و انا فتحنا را تا و ينصرك نصرا عزيزا )) مى خوانى و در ركعت دومىحمد و قل هو اله و الم نشرح را مى خوانى و نماز را تمام مى كنى انشاء الله گرفتارى ومشكل تو حل مى شود.
لطيفه
يك گبرى مسلمان شد، پس روزه گرفتن براى او خيلى سنگين بودداخل سرداب منزلش شد و روزه خود را افطار كرد ومشغول غذا خوردن شد، فرزندش كه صداى او را حس كرد گفت : كيست ؟ پدرش در جوابگفت : پدر بد بخت تو است كه دارد نان خودش را مى خورد و از مردم مى ترسد.
لطيفه
شخصى گفت : ديدم موذن را كه اذان خود را ترك كرده و با سرعت مى دود به او گفتم كجابا اين سرعت مى دوى ؟ در جواب گفت : مى خواهم بدانم كه صداى اذانم تا كجا مى رسد.
لطيفه
زنى به پيش معلم آمده از فرزندش شكايت كرد معلم رو به پسر كرده و گفت : اگر دستاز كارهايت بر ندارى با مادرت چنين و چنان خواهم كرد! زن به معلم گفت : اى معلم ؛ اينبچه است و حرف تو را نمى فهمد، هر كار خواستى با من بكنى در جلو چشم او بكن شايداو با چشم خود ببيند و توبه كند.
اگر محرم روز شنبه باشد
قطب راوندى در كتاب قصص با سند خود از صدوق و او از امام صادق عليه السلام روايتكرده حضرت صادق عليه السلام فرمود: در كتابدانيال است كه اگر اولين روز محرم شنبه باشد، زمستان هوا بسيار سرد و يخبدان خواهدبود و بادهاى سردى مى وزد و گندم گران خواهد شد، و وباء و مرگ كودكان و تب در آنسال زياد خواهد شد و عسل كم خواهد بود و دنبلال زياد خواهد بود، و زراعت و كشاورزى ازآفات سالم مى ماند و به بعضى از درختان آسيب رسد و به بعضى از درختان مو آفترسد و در آن سال ، فراوانى نعمت باشد و در روم (اروپا) دو جنگ واقع شود و عرب باايشان بجنگند و اسير و غنيمت از ايشان بسيار به دست عرب افتد و پيروزى در جميع اينامور با سلطان است به خواست خداوند.
اگر روز محرم روز يكشنبه باشد
زمستان شايسته و نيكو گذرد و باران زيادى ببارد و به بعضى از درختان آفت رسد وعسل كم شود و دردهاى مختلف و مرگهاى شديد و صعب العلاج شايع گردد و در هوا طاعونو وبا زياد شود و مرگ و مير فراوان شود و در آخرسال بعضى از خوراكى گران شود و در آن سال پيروزى از آن سلطان شود.
اگر روز محرم روز دوشنبه باشد
هواى زمستان مناسب و خوب باشد ولى در تابستان هوا بسيار گرم مى شود و بارانزيادى مى بارد، و گاو و گوسفند و عسل فراوان شود و غذا و ميوه ها زياد گردد درشهرهاى كوهستانى و در بين زنها مرگ و مير واقع شود و در آخرسال در نواحى مشرق يك خارجى بر سلطان خروج كند و به بعضى ازاهل فارس غم و اندوه وارد شود و زكام در سرزميناهل جبل زياد شود.
اگر روز محرم روز سه شنبه باشد
هواى زمستان بسيار سرد شود و يخ و يخبندان در سرزمينجبل و ناحيه مشرق واقع شود و گوسفند و عسل فراوان گردد و به بعضى از درختان وانگور آفت رسد و در ناحيه مشرق و شام حادثه اى در آسمان ظاهر شود كه خلق بسياربميرند و يك خارجى قوى به سلطان بر او غالب گردد، در سرزمين فارس به بعض ازغلات آفت رسد و در آخر سال قيمت ها گران شود.
اگر روز محرم روز چهار شنبه باشد
هواى زمستان متوسط باشد و در بهار باران مفيد و نافع و با بركت بارد و ميوه جات وغلات در همه سرزمين جبال و مشرق فراوان گردد و در آخرسال مرگ و مير در مردان واقع شود و در سرزمينبابل و جبل به مردم آفت رسد و نرخها ارزان شود مملكت عرب در آنسال آرام باشد و غلبه و پيروزى بر سلطان باشد.
اگر اول محرم روز پنجشنبه باشد
زمستان ملايم باشد و گندم و ميوه و عسل در تمام سرزمين مشرق فراوان گردد و دراول و آخر سال تب بسيار حادث شود و نيز در همه سرزمينبابل در پايان سال تب به وجود آيد و روميها بر مسلمين پيروز گردند و سپس عرب برناحيه مغرب بر آنها غلبه كنند و در سرزمين سند جنگهايى واقع شود با ملوك عرب خواهدبود.
اگر اول محرم روز جمعه باشد
در آن سال زمستان سرما نباشد و باران كم بارد و آب رودخانه كم شود و در اطرافجبل صد فرسخ در صد فرسخ غلات كم شود و مرگ در جميع مردم فراوان گردد و قيمتها و نرخها در ناحيه مغرب بالا رود و به بعضى از درختان آفت رسد و روم بر فارسغلبه سخت و شديدى كند.(19)
ناكس كس نمى گردد
من از روئيدن خار سر ديوار فهميدم
كه ناكس كس نمى گردد از اين بالا نشينى ها.
جامى گفته
آنكه ناكس بود به اصل سرنوشت
بتقاليب دهر كس نشود
سگ مگس را اگر كنى مقلوب
قلب او غير سگ مگس نشو.
لطيفه
گويند: عربى در بيابان گربه اى را شكار كرد و نفهميد چيست ؟ كسى او را ديد و گفت: اين سنور چيست ؟ و ديگرى او را ملاقات كرد و گفت : اين هر چيست ؟ و سومى او را ديده وگفت : اين قط چيست كه به دستت گرفته اى ؟ و چهارمى او را ديد و گفت : اين ضيون چيست؟ و پنجمى با او برخورد كرد و گفت : اين خيدع چيست ؟ و ششمى او را ديده و گفت : اينخيطل چيست ؟ هفتمى او را ديد و گفت : اين دمه چيست ؟
عرب بيابانى گفت : آن را مى برم و مى فروشم شايد خدا به وسيله آنمال كثيرى به من بدهد آن را به بازار آورد، كسى به او گفت : چند مى فروشى ؟ گفتبه صد درهم ، به او گفتند آن بيش از نيم درهم ارزش ندارد، گربه را انداخت و گفت :خدا لعنتش كند چقدر اسمهاى زيادى دارد ولى پولش ‍ كم است . (20)

next page

fehrest page