بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تحلیلی بر روشهای تربیت نفس, اکبر دهقان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TAR00000 -
     TAR00001 -
     TAR00002 -
     TAR00003 -
     TAR00004 -
     TAR00005 -
     TAR00006 -
     TAR00007 -
     TAR00008 -
     TAR00009 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

جهاد در قرآن 
1. برترى مجاهدان : فضل اللّه المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما(317)خداوند مجاهدانى را كه با مال و جان جهاد مى كنند بر قاعدان و كسانى كه در جنگ شركتنكردند برترى بخشيده است .
2. جهاد با كفار و شدّت برخورد با آن ها: يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين واغلظعليهم (318) اى پيامبر! با كفار و منافقان پيكار كن و بر آن ها سخت بگير.
3. همراهى خداوند با مجاهدان : فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون واللّه معكمو لن يتركم اعمالكم (319) هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح (ذلت بار)دعوت نكنيد در حالى كه شما برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان راهرگز كم نمى كند.
4. محبوبيت اهل جهاد نزد خداوند: ان اللّه يحبّ الذين يقاتلون فى سبيله صفّا كانّهمبنيان مرصوص (320) خداوند كسانى را كه در راه او پيكار مى كنند و همچونبنايى آهنين هستند دوست مى دارد.
5. خير بودن جهاد براى مسلمانان : كتب عليكمالقتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم (321) جنگ با دشمناناسلام بر شما واجب شده و حال آن كه مورد كراهت شماست چه بسا چيزى را كراهت داشتهباشيد لكن براى شما خير باشد.
6. نهى از تجاوز به دشمنان : و قاتلوا فىسبيل اللّه الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان اللّه يحبّ المعتدين (322) با كسانى كهبا شما جنگ مى كنند، در راه خدا بجنگيد و تجاوز نكنيد زيرا خداوند تجاوز كاران را دوستندارد.
اهداف جهاد 
1. ترساندن دشمنان خداوند و امّت اسلام : و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباطالخيل ترهبون به عدوّ اللّه و عدوّكُم (323) در برابر آن ها (دشمنان ) آنچهتوانايى داريد، از نيرو آماده سازيد و همچنين اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا بهوسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
2. حفظ مراكز عبادى : ولو لا دفع اللّه بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات ومساجد يذكر فيها اسم اللّه (324) اگر خداوند (رخصت جنگ ندهد و) دفع شرّبعضى از مردم را به بعض ديگر نكند همانا صومعه ها و ديرها و مساجدى كه در آن نام خداو نماز بسيار مى شود هر آيينه خراب مى شود.
3. خوارى و رسوايى دشمنان : قاتلوهم يعذبهم اللّه بايديكم ويخزهم وينصركمعليهم و يشف صدور قوم مؤمنين (325) شما (اى مؤمنان ) با آن كافران بهقتال و كار زار برخيزيد تا خدا آنان را به دست شما عذاب كند و خوار گرداند و شما رابر آن ها غالب گرداند و دل هاى اهل ايمان را به خاطر غلبه بر كفار شفا بخشد.
4. از بين بردن شرك و حاكميت بخشيدن به دين الهى : و قاتلوهم حتى لا تكون فتنهو يكون الدين كلّه للّه (326) اى مؤمنان ! با كافران بجنگيد كه در زمين فتنه وفسادى ديگر نماند و تمام دين براى خدا باشد.
دستور جامع درباره جهاد 
قرآن در آيات 45، 46 و47 سوره انفال شش دستور در زمينه جهاد مى دهد:
1. اى اهل ايمان هنگامى كه با گروهى از دشمنان مواجه شديد ثابت قدم باشيد يا ايهاالذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا
2. خداوند را فراوان ياد كنيد تا پيروز شويد: اذكروا اللّه كثيرا لعلكم تفلحون
3. امر خدا و پيامبر را اطاعت كنيد: اطيعوا اللّه و رسوله
4. نزاع و (كشمكش ) نكنيد تا مبادا سست شويد و قدرت و هيبت شما از بين برود: ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم
5. صبر واستقامت كنيد كه خدا با صابران است : اصبروا ان اللّه مع الصابرين
6. مانند كسانى كه از سرزمين خود از روى غرور و هواپرستى و خودنمايى خارج شدندنباشيد: ولا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاء الناس
مجموع اين امور شش گانه دستور جنگىِ جامعى است كه هيچ دستور مهم جنگى از آن بيروننيست و اگر انسان در جزئيات وقايع تاريخى جنگ هاى اسلامى كه در زمانرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اتفاق افتاد ازقبيل جنگ بدر و احد و خندق و حنين و غير آن دقّتكامل به عمل آورد اين معناى برايش روشن مى گردد كه سرّ غلبه و پيروزى مسلمين در آنجا كه غالب شدند رعايت موادّ اين دستورات بوده و رمز شكست آنان هر كجا كه شكستخوردند رعايت نكردن و سهل انگارى در عمل به آن ها بوده است .(327)
جهاد در احاديث 
1. محبوب ترين عمل : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : انّ احبّ الاعمال الى اللّه الصلوة و البرّ والجهاد(328) محبوب ترين اعمال ، در نزد خداوند نماز، نيكوكارى و جهاد در راهخداست .
2. اصلاح دين ودنيا: قال على عليه السلام : ان اللّه فرض الجهاد و عظّمه والله ماصلحت دنيا و لادين الاّ به (329) خداوند جهاد را بر انسان واجب كرد ورتبه آن را بالابرد؛ به خدا سوگند دين و دنياى انسان جز در سايه جهاد به صلاح نخواهد رسيد.
3. سر بلندى اسلام : قال على عليه السلام : فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك والصلاة تنزيها عن الكبر... و الجهاد عزّا للاسلام (330) خداوند ايمان را جهت طهارتدل شما از شرك منظور نمود و نماز را جهت پاكى قلب از كبر مقرّر داشت و جهاد را بهعنوان مقام و سربلندى اسلام واجب كرد.
4. برترين عمل : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :افضل الاعمال الصلوة لوقتها و برّ الوالدين و الجهاد فىسبيل اللّه (331) برترين اعمال سه چيز است : نماز را در وقت آن خواندن و نيكىبه پدر و مادر روا داشتن و جهاد در راه خدا.
5. مقاومت در جهاد: قال على عليه السلام : تزولالجبال و لا تزل عضّ على ناجذك اعر اللّه جمجمتك تد فى الارض قدمك ارم ببصرك اقصىالقوم و اعلم انّ النصر من عند اللّه سبحانه (332) حضرت على عليه السلام در جنگجمل ، به فرزندش محمد حنيفه فرمود: اگر كوه ها از جا كنده شوند، تو از پايدارى دستبر ندار (عقب نشينى نكن ) دندان روى دندان بگذار (سختى ها راتحمل كن ) و جمجمه را به خدا عاريت ده و پاى خود را چون ميخ بر زمين بكوب (در ميدانجنگ ثابت قدم باش ) تا انتهاى خط دشمن را چشم بيانداز و بدان كه فتح و پيروزى ازناحيه خداوند است .
آثار جهاد 
1. آمرزش گناهان : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : و من خرج مرابطا فىسبيل اللّه او مجاهدا فله به كل خطوة سبع ماءة الف حسنة و يمحى عنه سبع ماءة الف سيئة ويرفع عنه سبع ماءة الف درجة (333) كسى كه به عنوان مرزدارى و پاسدارى درراه خدا يا به عنوان شركت در جهاد از منزل بيرون رود، در برابر هر قدمى كه بر مىدارد، خداوند هفتصد هزار حسنه براى او منظور مى دارد و هفتصد هزار گناه او را از بين مىبرد و نيز هفتصد هزار درجه به او مرحمت مى كند.
2. استجابت دعا: قال الصادق عليه السلام : ثلثة دعوتهم مستجابة الحاج فانظروابما تخلفونه و الغازى فى سبيل اللّه فانظروا كيف تخلفونه و المريض فلاتعرضّوه (334)
دعاى سه دسته مستجاب است :
الف : زوّارخانه خدا، پس بنگريد چگونه با خانواده آنان رفتار مى كنيد.
ب : رزمنده در راه خدا، پس بنگريد چگونه جانشين او خواهيد بود در صورتى كه او درجبهه است .
ج : مريض ، سعى كنيد او را ناراحت نسازيدو متعرّض او نشويد.
3. شفاعت : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : ثلاث يشفعون الى اللّهعزوجل فيشّفعون الانبياء ثم العلماء ثم الشهداء
(335) سه دسته از شفاعتكنندگان هستند كه شفاعت آن ها نزد خداوند پذيرفته مى شود: انبيا، علما، شهدا.
4. رفتن به بهشت : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : الا انّ اللّهعزوجل ليدخل با لسّهم الواحد ثلاثة الجنة عامل الخشبة و القوىّ به فىسبيل اللّه والرامى فى سبيل اللّه (336) خداوندمتعال به خاطر يك تير (و گلوله ) سه نفر راداخل بهشت مى كند: سازنده ، مهيا كننده ، و تيرانداز.قال على عليه السلام : ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه اللّه لخاصة اوليائه(337) جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند براى اولياى مخصوص خود گشوده است.
امر به معروف و نهى از منكر 
يكى از روش هاى مفيد در تربيت را قرآن امر به معروف ونهى از منكر مى داند. امربهمعروف كه عبارت است از طلب و درخواست انجام امور و كارهاى خير، بيش از موعظه ونصيحتوحتى وصيت ، در قرآن مورد تاءكيد قرار گرفته و جزء واجبات است و همچنين نهى از منكريعنى جلوگيرى از كارهاى زشت و اعمال ناروا كه از فرايض و واجبات اسلام شمرده شدهاست .
امر به معروف و نهى از منكر در قرآن 
1. قرآن مهم ترين رسالت انبيا را در دو امر خلاصه مى كند:اوّل : دعوت به عبادت و پرستش خداوند كه بزرگ ترين معروف هاست . دوّم : پرهيز ازاطاعت طاغوت ها و لقد بعثنا فى كلّ امّة رسولاً ان اعبدوااللّه و اجتنبوا الطاغوت(338)
2. قرآن كريم امر به معروف و نهى از منكر را از اوصاف پيامبر اكرم و برخى ازاهل كتاب و مجاهدان راستين و از خصلت هاى برجسته مؤمنان و از نشانه هاى حكومت اسلامىمى داند.
الف : پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله : ياءمرهم بالمعروف و ينهيهم عنالمنكر(339)
ب : برخى از اهل كتاب : ليسوا سواء من اهل الكتاب ... ياءمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر(340)
ج : مجاهدان راستين : ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجّنة ...الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر(341)
د: مؤمنان : و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض ياءمرون بالمعروف و ينهونعن المنكر(342)
ه‍: نشانه حكومت اسلامى : الذين ان مكنّاهم فى الارض اقامواالصلوة وءاتوالزكوة و امروابالمعروف و نهوا عن المنكر وللّه عاقبة الامور(343)
3. امر به معروف و نهى از منكر توسط كودكان : يا بنى اقم الصلوة و امربالمعروف و انه عن المنكر (344)حضرت لقمان به فرزندش مى گويد: نماز رابه پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن .
امر به معروف و نهى از منكر در احاديث 
1. ترك امر به معروف و مسلط شدن اشرار: قال الرضا عليه السلام : لتاءمرنّبالمعروف و لتنهنّ عن المنكر او ليستعملنّ عليكم شراركم فيدعوا خياركم فلا يستجابلهم (345) امر به معروف و نهى از منكر كنيد والا افراد بد در جامعه بر شما مسلطمى شوند و اشخاص خوب دعا مى كنند امّا مستجاب نمى شود.
2. ترك امر به معروف ونهى از منكر وفساد در جامعه : عن ابى عبداللّه عليه السلامقال النبى صلّى اللّه عليه و آله : كيف بكم اذا فسدت نساؤ كم وفسق شبابكم ولمتاءمروا بالمعروف ولم تنهوا عن المنكر فقيل و يكون ذلك يارسول اللّه ؟ فقال نعم و شرّ من ذلك كيف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروففقيل له يا رسول اللّه و يكون ذلك ؟ قال نعم و شرّ من ذلك كيف بكم اذا راءيتم المعروفمنكرا و المنكر معروفا(346) پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: چگونه استحال شما هنگامى كه زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق گردند؟ و آن در صورتى استكه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنيد. عرض كردند: آيا اين چنين زمانى فرا مىرسد؟ حضرت فرمود: آرى ، بدتر از اين هم مى شود و آن اين كه چگونه استحال شما هنگامى كه امر به منكر و نهى از معروف كنيد؟ عرض كردند اى پيامبر! آيا اينچنين وضعى فرا خواهد رسيد؟ فرمود: آرى ، بدتر از اين هم مى گردد. چگونه استحال شما زمانى كه معروف در جامعه منكر و منكر معروف گردد؟
3. ترك نهى از منكر و ضعف ايمان : قال النبى صلّى اللّه عليه و آله : ان اللّه ليبغضالمؤمن الضعيف الذى لادين له فقيل له و ما المؤمن الضعيف الذى لادين له ؟قال الذين لا ينهى عن المنكر(347) پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:خداوند، مؤمن ضعيفى را كه دين ندارد دشمن دارد. عرض كردند: مؤمن ضعيف كيست ؟ حضرتفرمود: كسى كه نهى از منكر نمى كند.
4. منزلت جهاد در برابر امر به معروف : قال على عليه السلام : و مااعمال البرّ كلّها و الجهاد فى سبيل اللّه عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الاّ كنفثةفى بحر لجّى (348) تمام كارهاى نيك ، حتّى جهاد در راه خدا در برابر امر بهمعروف و نهى از منكر چون آب دهان است در برابر دريايى پهناور.
5. امر به معروف وخلافت الهى : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : من امر بالمعروف و نهى عن المنكر فهو خليفة اللّهفى ارضه و خليفة رسوله و خليفة كتابه (349) كسى كه امر به معروف ونهى ازمنكر كند، جانشين خدا در زمين وجانشين پيامبر و كتاب اوست .
6. نهى از منكر و به خاك ماليدن بينى فاسقان :قال على عليه السلام : من نهى عن المنكر ارغم انوف الفاسقين (350) نهى از منكربه خاك ماليدن بينى فاسقان است .
صفات آمرين به معروف 
عن ابى عبداللّه عليه السلام قال انّما ياءمر بالمعروف و ينهى عن المنكر من كانت فيهثلاث خصال عالم بما ياءمر به تارك لما ينهى عنهعادل فيما ياءمر عادل فيما ينهى رفيق فيما ياءمر رفيق فيما ينهى (351) هماناكسى امر به معروف و نهى از منكر مى كند كه داراى سه خصلت باشد: به آنچه امر مىكند دانا باشد. از آنچه نهى مى كند خود تارك باشد. در آنچه امر و نهى مى كند عدالترا رعايت كند. در امر و نهى رفق و مدارا نمايد.
آثار امر به معروف 
امام باقر عليه السلام درباره امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايد: بها تقامالفرائض و تاءمن المذاهب و تحلّ المكاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ينتصف من الاعداءو يستقيم الامر(352).
يعنى به وسيله امر به معروف و نهى از منكر ساير واجبات و دستورات الهى انجام مىگيرد، راه ها امن مى شود، كسب ها حلال مى شود ، مظالم واموال مردم به صاحبان اصلى آن بر مى گردد و زمين آباد مى شود و از دشمنان انتقامگرفته مى شود و كارها اصلاح مى گردد.
شيوه امر به معروف 
براى وادار ساختن مردم به معروف و باز داشتن آنان ازاعمال ناشايست لازم است بهترين شيوه ها را انتخاب كرد.
قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : من امر بالمعروف فليكن امره ذلك بمعروف(353) هر كس امر به معروف مى كند بايد شيوه اش نيز معروف باشد.
1. توجه دادن به ارزش انسان : اگر انسان بداند كه جانشينخداوند است و فرشتگان در برابر انسان كامل ، تواضع مى كنند و تنها موجودى است كهخداوند در خلقت او به خودش آفرين گفته است و همه نظام هستى را براى بهره بردارىانسان آفريده است و او را موجود فناناپذير قرار داده است و انواعفضايل و كمالات را براى انسان منظور داشته هرگز دست به گناه نمى زند و از كارهاىناشايست دورى مى كند.
2. مخفيانه انتقاد نمودن : روشن است كه اگر كسى مرتكب گناهىشده است و خود را هنوز عزيز و محترم بداند پند و اندرز ما را زودترقبول مى كند.
قال الجواد عليه السلام : من وعظ اخاه سرّا فقد زانه و من وعظه علانية فقد شانه(354) هر كس برادر دينى خود را مخفيانه موعظه كند، او را زينت داده است ولى هر كس اورا آشكارا نصيحت كند شرمنده اش كرده است .
3. تكريم نمودن : قال على عليه السلام : استصلاح الاخيارباكرامهم و الاشرار بتاءديبهم (355) اصلاح خوبان جامعه بايد از طريق احترام وتكريم به آنان باشد همان گونه كه اصلاح بدان جامعه بايد از طريق تاءديب صورتپذيرد.
4. بيان ثواب و عقاب : يكى از راه هايى كه مى توان به وسيله آنانجام معروف ها را در جامعه زياد كرد و مردم را از منكرات باز داشت بيان پاداش هاىكارهاى معروف و كيفرهاى منكر است در قرآن كريم و روايات عقاب و ثواباعمال براى اين منظور بيان شده است .
حضرت يوسف عليه السلام رمز عزّت خودش را براى برادران در يك جمله بيان مى كند:انّه من يتّق و يصبر فانّاللّه لا يضيع اجر المحسنين (356) هر كس ‍ تقوا پيشهكند خداوند پاداش نيكو كاران را ضايع نمى كند.
5. همچون آئينه : حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آلهنقل شده است كه فرمود: المؤمن مراة المؤمن (357) يعنى مؤمن آيينه مؤمن است .اگر در اين حديث جالب و كوتاه دقت كنيم نكاتى را در باره شيوه امر به معروف استفادهمى كنيم . از جمله :
1. آيينه از روى صفا عيب را مى گويد، نه از روى انتقام و غرض .
2. آيينه زمانى عيب را نشان مى دهد كه خودش گردوغبار نداشته باشد.
3. مراعات مقام و منصب را نمى كند.
4. عيب رااز آنچه هست بزرگ ترنشان نمى دهد.
5. آيينه همراه با نشان دادن عيب ، نقاط قوت را نيز نشان مى دهد.
6. عيب را روبه رو مى گويد نه پشت سر.
7. عيب را بى سر و صدا مى گويد.
8. آيينه را اگر شكستيم باز عيب ما را بيان مى كند. مؤمن را اگر تحقير كردى باز دستاز سخن خود بر نمى دارد.
9. آيينه عيب را در دل خود نگه نمى دارد و همين كه از كنارش رد شدى عيب از صفحه او پاكمى شود.
10-اگر آيينه عيب مرا گفت بايد خود را اصلاح كنم ، نه آن كه آيينه را بشكنم آرى اگرمسلمانى نهى از منكر كرد شما گناه را از خود دور كن و به انتقاد كننده اعتراض نكن(358).
اى غزالى گريزم از يارى
كه اگر بد كنم نكو گويد
مخلص آن شوم كه عيبم را
همچو آيينه روبه رو گويد
نه كه چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گويد
امر به معروف و نهى از منكر وظيفه خصوصى است يا عمومى ؟ 
قرآن كريم مى فرمايد: و لتكن منكم امّة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف وينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون (359) يعنى بايد از بين شما دسته اى بهنظارت حسن جريان امور بپردازند و دعوت به خوبى نمايند و مردم را از كار زشت بازدارند چنين مردمى رستگارند.
از ظاهر (منكم امة ) استفاده مى شود كه اين امت بعضى از جمعيت مسلمان ها راتشكيل مى دهد نه همه آن هارا بنابراين ، وظيفه عمومى نيست وظيفه گروه خاصى است و بهعبارت ديگر واجب كفايى است نه عينى امّا از بعضى آيات استفاده مى شود اين دو روشتربيتى جنبه عمومى دارد و واجب عينى است مانند: كنتم خير امة اخرجت للناس تاءمرونبالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤ منون باللّه (360)
امر به معروف و نهى از منكر دو مرحله دارد يك مرحله فردى است كه هر كس موظف است بهتنهايى ناظر اعمال ديگران باشد كه جنبه عمومى داردو وظيفه هر فرد مسلمان است و طبعاشعاع آن محدود به توانايى اوست و اين مرحله از تذكر و پند دادن و اعتراض و انتقادتجاوز نمى كند مرحله دوم واجب كفايى است كه گروه خاصى بايد عهده دار اين امر باشندو از شئون حكومت اسلامى محسوب مى شود به اين معنا كه اگر به شدتعمل و حتى قصاص و اجراى حدودنيازباشد، اين جمعيت اختيار دارند كه زير نظر حاكم شرعو متصديان حكومت اسلامى انجام وظيفه كنند.(361)
استفاده از الگوهاى تربيتى 
برنامه هاى عملى هميشه مؤثرترين برنامه هاست چونعمل ، حكايت از ايمان عميق انسان به گفتارش مى كند و سخنى كه ازدل برآيد بر دل نشيند. هميشه وجود الگوها وسرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان هاوسيله مؤ ثّرى براى تربيت وپرورش روحى انسان ها بوده است ، به هميندليل ، پيامبران و رهبران معصوم ، مهم ترين قسمت هدايت وتربيت را با عملشان نشان مىدادند.
قرآن كريم براى تزكيه و تربيت نفسانى مردم اسوه هاى ارزشمندى را كه در صفاتبرجسته انسانى ممتاز بودند معرفى مى كند و اين ، يكى از روشهاى تربيت است . بهتعبير ديگر، اگر قرآن به توحيد و عدالت و صداقت و صبر وتحمل و اخلاص و ديگر صفات نيكو و عقايد حسنه دعوت مى نمايد؛ پيش ‍ از آن افرادىراكه در اين صفات و خصال برتر و بهتر از همه بودند به جامعه انسانيت معرفى مىكند. به تعبير علامه طباطبايى رضوان اللّه تعالى عليه وقتى قرآن كريم در مقام بيانو تعريف نيكى مى باشد نيكان و ابرار را براى مردم معرفى مى كند. به جاى ذكر صفتموصوف را معرفى مى كند.
قرآن مى فرمايد: نيكى آن نيست كه چهره هاى خود را به (موقع نماز) به طرف شرق وغرب متوجه سازيد (و تمام گفتگوهاى شما از مساءله قبله و تغيير قبله باشد و همه وقتخود را مصروف آن سازيد) بلكه نيكوكار كسانى هستند كه به خداوند و روز رستاخيز وفرشتگان و كتاب آسمانى وپيامبران ايمان آورده اند. ليس البر ان تولّوا وجوهكمقبل المشرق و المغرب و لكنّ البرّ من امن باللّه و اليوم الاخر و الملئكة و الكتاب والنبييّن (362)
در اين آيه شريفه خداوند متعال به جاى اين كه برّ (بكسر) را تعريف كند برّ (به فتح) را بيان كرده براى اين كه توصيف و تعريف كسانى كه داراى اين صفت شده باشند وضمنا اشاره به اين است كه مفاهيم خالى از مصداق هيچ گونه ارزشى ندارد و اساساروشقرآن اين است كه در هر مورد متوجه توصيف افرادى كه واجد صفاتند مى شود و به شرحمفهوم صفات قطع نظر از دارندگان آن قناعت نمى كند.(363)
قرآن كريم حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و حضرت ابراهيم عليه السلام را بهعنوان اسوه و مقتداى مردم معرفى نموده است : لقد كان لكم فى رسواللّه اسوة حسنه(364) براى شما در زندگى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرمشق نيكويىبوده است . قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه (365). براى شماتاءسى نيكى در زندگى ابراهيم عليه السلام و كسانى كه با او بودند وجود داشت .
قرآن كريم در بعضى آيات به پيامبر مى فرمايد: به ياد انبياى گذشته باش كهداراى صفات نيكو از قبيل اخلاص و صبر و مقاومت و شايستگى درعمل بودند يا اين كه مى فرمايد: همه انبياى از هدايت ما برخوردار بودند و از صالحان وشايستگان بودند آنگاه بعداز ذكر آن ها و صفاتشان مى فرمايد: بنابر اين به هدايتآنها اقتدا كن . و اذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب اولى الايدى و الابصار انااخلصناهم بخالصة ذكرى الدار انهم عندنا لمن المصطفين الاخيار و اذكراسماعيل و اليسع و ذاالكفل و كلّ من الاخيار(366) به خاطر بياور بندگان ماابراهيم و اسحاق و يعقوب را صاحبان دست هاى (نيرومند) و چشمهاى (بينا) ما آن ها را باخلوص ويژه اى خالص كرديم و آن يادآورى سراى آخرت بود و آن ها نزد ما ازبرگزيدگان و نيكانند و به خاطر بياور اسماعيل و اليسع وذوالكفل را كه همه از نيكان بودند.
و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولاً نبيا(367) در اين كتابآسمانى از موسى ياد كن كه او مخلص بود ورسول و پيامبر والا مقامى بود.
واذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا(368) در كتاب آسمانى خود ازادريس ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود.
واذكر فى الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد(369) در كتاب آسمانى خود ازاسماعيل ياد كن كه در وعده هايش صادق و رسول و پيامبر بزرگى بود.
و وهبنا له اسحق و يعقوب كلاً هدينا و نوحا هدينا منقبل و من ذريّته داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هرون و كذلك نجزى المحسنين وزكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين واسماعيل و اليسع و يونس و لوطا و كلاً فضلنا على العالمين و من آبائهم و ذريتهم واخوانهم و اجتبيناهم و هديناهم الى صراط مستقيم اولئك الذين هدايهم اللّه فبهديهم اقتده(370) و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم ) بخشيديم ، و هر كدام را هدايتكرديم و نوح را (نيز) قبلاً هدايت نموديم ، و از فرزندان او داوود و سليمان و ايوب ويوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم ، و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم ، و(همچنين ) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند واسماعيل و اليسع و يونس و لوط و هر يك را به جهانيان برترى داديم ، و از پدران آن هاو فرزندان آن ها و برادران آنها افرادى را برگزيديم . و به راه راست هدايت نموديم .آن ها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنها اقتدا كن فبهديهم اقتده
آرى ، براى تربيت معنوى و تزكيه روحى مردم ذكر نمونه و اسوه امرى ضرورى است كهقرآن كريم به اين موضوع اهميت فوق العادهقايل شده است و كرارا به پيامبر اكرم مى فرمايد: به ياد پيامبران بزرگ باش كهبرخوردار از اين صفات برجسته انسانى و واجدفضايل و مكارم روحى بودند.
البته روشن است كه مقصود اصلى خطاب به مؤمنان و گروندگان به اسلام است كهدرس مقاومت و پايدارى و اخلاص و اعتقاد و عمل را از انبيا بياموزند و الاّ پيامبر اكرم مقتداىتمام پيامبران و اولياو معصومان عليهم السلام است .
دراين جا نمونه اى از تربيت معنوى بعضى از انبيا الهى را ذكر مى كنيم كه چگونه باخداوند و با مردم سخن گفتند و نحوه سلوك و رفتار آن ها در جامعه اسلامى چگونه بودهاست و تا چه حد و ميزان در برابر خداوند رعايت ادب اسلامى را مى نمودند يا در برابراهانت هاى مردم جاهل چگونه عكس العمل نشان مى دادند.
بعضى از الگوهاى تربيتى در قران
1. شكيبايى حضرت نوح عليه السلام 
حضرت نوح عليه السلام اولين پيامبر اولوا العزم است كه ساليان طولانى به هدايت وتربيت مردم پرداخت . به قول قرآن فلبث فيهم الف سنة الاخمسين عاما(371) اودر ميان آن ها950 سال به تبليغ و ارشاد و تربيت مردممشغول بود و گروه اندكى به او ايمان آوردند كه حدود 80 نفر از ايمان آورندگان بهشريعت نوح بودند. امّا مردم در برابر راءفت و دلسوزى اين پيامبر توهين و خشونت روامى داشتند كه قرآن مى فرمايد: قال الملا من قومه انا لنريك فىضلال مبين اشراف قومش گفتند: تو را در گمراهى آشكار مى بينيم ، امّا حضرت نوحبالحنى آرام و متين و برخاسته از شكيبايى و حلم مخصوص به پيامبران در پاسخ آن هاگفت : من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچ گونه نشانه اى از گمراهى در من وجود نداردولى من فرستاده پروردگار جهانيانم قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنّىرسول من رب العالمين (372)
قرآن كريم به اهانت هايى كه به اين بزرگوار نمودند در آيات مختلف اشاره مى كند ازجمله : و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا(373) گاهى مى گفتند: ما نمى بينيمكسى از تو پيروى كند مگر يك مشت اراذل و اوباش .
يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا فاءتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين(374) اى نوح ! زياد با ما سخن گفتى و (پرحرفى كردى ) اگر راست مىگويى ، عذابى را كه وعده مى دهى بياور.
و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملا من قومه سخروا منه (375) اومشغول ساختن كشتى بود هرگاه گروهى از قومش از كنارش عبور مى كردند او را مسخره مىكردند.
آن قدر اين پيامبر بزرگ الهى را ناراحت نمودند كه در برابر اين همه اهانت عرضكرد:رب انصرنى بما كذّبون (376) پروردگارا! درمقابل تكذيب آن ها مرا يارى كن . به خاطر اين همه صبر و استقامت و شكيبايى خداوندامتيازى و افتخارى در قرآن به او داده كه براى هيچ كدام از انبيا آن امتيازوافتخار را اعطانكرده و آن اين كه مى فرمايد سلام و درود بر نوح باد در ميان جهانيان سلام على نوحفى العالمين (377) چه افتخارى از اين برتر و بالاتر كه خداوندمتعال بر او سلام مى فرستد: جالب اين كه (العالمين ) (به مقتضاى اين كه جمع است وتواءم با الف و لام ) آن چنان معناى وسيعى دارد كه نه تنها همه انسان ها بلكه عوالمفرشتگان و ملكوتيان را نيز ممكن است در بر گيرد.
2. ادب حضرت ابراهيم عليه السلام 
قرآن كريم رفتار و كردار و گفتار و سيره پسنديده حضرت ابراهيم عليه السلام را بهعنوان اسوه ذكر فرموده و آن قدرى كه از اين پيامبر بزرگوار بعد از حضرت محمدصلّى اللّه عليه و آله ستايش و تمجيد شده از ديگر انبيا به اين عظمت ياد نشده است .
اين پيامبر در مقام معرفى پروردگار در مقابل مردم بت پرست گويد: خداوند من كسى استكه مرا خلق كرد وهدايت نمود و خداوند من كسى است كه مرا غذا مى دهد وسيراب مى كندالذى خلقنى فهو يهدين و الذى يطعمنى و يسقين خيرات وبركات را از خداوند مىداند آن گاه وقتى به مساءله مرض مى رسد به خودش نسبت مى دهد نه بهخداوند:فاذا مرضت فهو يشفين چون در مقام ثناء و ستايش است مناسب نبود مرض وبيمارى را به خداوند نسبت دهد گر چه مرض بى ارتباط با او نيست بلكه سياق كلامبراى بيان اين معنى است كه شفاى از مرض ، رحمت و عنايت اوست .(378)
اين پيامبر واجد بسيارى از صفات برجسته انسانى بود كه قرآن بدان اشاره مى كندبلكه تمام صفات يك انسان كامل در او جمع بود كه قرآن از او به عنوان يك امت ياد نمودهانّ ابراهيم كان امّة قانتا للّه (379) ابراهيم به تنهايى يك امت و مطيع خداوندبود يا اين كه مى فرمايد: ان ابراهيم لحليم اوّاه منيب (380) همانا حضرتابراهيم بردبار، دلسوز و بازگشت كننده به سوى خدا بود و خلاصه پيامبرى بودممتاز در همه اوصاف و خصال پسنديده و قهرمانى خستگى ناپذير كه قرآن كريم مىفرمايد: و ابراهيم الذى وفّى (381) ابراهيم كسى است كه وظيفه خود را اداكرد، لذا قرآن كريم او را به عنوان الگو و سرمشق براى مردم ذكر نموده است و لقدكانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه (382)
3. تسليم و صبر حضرت اسماعيل عليه السلام 
وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام جريان خواب خود را براى فرزندش بيان كرد كه مندر خواب ديده ام تو را ذبح و قربانى مى كنم فانظر ما ذا ترى فكر كن ونظريه خود را بيان كن كه در اين كار چه مى بينى ؟ حضرتاسماعيل چون تسليم پروردگار است ، عرضه داشت :ماءموريت خويش را انجام بده ياابت افعل ما تؤ مر بعد از آن مراتب ادب خويش را در برابر پروردگار به عالىترين وجه بيان مى كند و هرگز به نيروى ايمان و تصميم خود تكيه نمى كند، بلكهبه مشيت و اراده خداوند اعتماد و تكيه مى كند كه گويد ستجدنى ان شاءاللّه منالصابرين (383) به خواست خداوند مرا از صابران خواهى يافت .
4. صبر و مقاومت حضرت هود عليه السلام 
حضرت هود عليه السلام مبعوث به قوم عاد بود والى عاد اخاهم هودا قوم عاد درسرزمين يمن زندگى مى كردند حضرت آنان را به توحيد ومبارزه با شرك و بت پرستىدعوت مى كرد يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره افلا تتّقون (384)
ولى اين قوم لجوج و مستكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آن ها به(ملا ) تعبير نموده يعنى ظاهر آن ها چشم پر كن بود به حضرت هود نسبت سفاهت و بىمغزى دادند و گفتند: ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان مى كنيم تو ازدروغگويان باشى قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنريك فى سفاهة و انا لنظنك منالكاذبين (385)
حضرت هود عليه السلام با آرامش روحى و ادبى كه ويژه پيامبران است بدون اينكهعصبانى گردد فرمود: اى جمعيت من هيچ گونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتارمن بهترين دليل بر عقل من است من فرستاده پروردگار جهانيان هستم .قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنّى رسول من ربّ العالمين (386)
5. عفو و بخشش حضرت يوسف عليه السلام 
وقتى برادران حضرت يوسف او را شناختند، شرمندگى و خجالت زايد براى آن ها بهوجود آمد امّا در انتظار اين بودند كه ببينند آيا گناه بزرگشانقابل عفو و بخشش است يا نه لذا رو به سوى يوسف كردند و گفتند: به خدا سوگند كهپروردگار،تو را بر ما مقدم داشته و از نظر علم وعمل فضيلت بخشيده قالوا تاللّه لقد آثرك اللّه علينا هر چند ما خطا كار بوديم(و ان كنّا لخاطئين ).
اما حضرت يوسف عليه السلام حاضر نبود اينحال شرمندگى برادران مخصوصا، هنگام پيروزيش ادامه يابدبلافاصله با اين جمله بهآن ها امنيت و آرامش خاطر داد و گفت امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهدبود.
قال لا تثريب عليكم اليوم و آنها را مورد عفو و بخشش و مرحمت خويش ‍ قرار داد وگفت : خداوند شما را مى بخشد چرا كه او ارحم الراحمين است يغفر اللّه لكم و هو ارحمالراحمين (387)
6. شكر حضرت موسى عليه السلام 
حضرت موسى عليه السلام چون مشاهده كرد خداوند او را از دست دشمنان نجات داد و بهخاطرتمام نعمتهايى كه از اول عمر تا به حال خداوند به او مرحمت نموده عرضه مى دارد:خداوندا! به شكرانه نعمتى كه به من دادى من هرگز ياور و پشتيبان مجرمان نخواهم بود.ربّ بما انعمت علىّ فلن اكون ظهيراًللمجرمين (388)
يكى از زشت ترين گناهان اعانت بر اثم كمك كردن به ستمگران است كه سبب مى شودانسان در سرنوشت شوم آن ها شريك باشد. در قرآن كريم روى ايناصل اسلامى و انسانى كرارا تكيه شده است كه معاونت بر اثم و حمايت از مجرمين و معصيتكاران نكنيد تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان(389) بر نيكى وتقوا تعاون كنيد وبه گناه وستم هرگز كمك نكنيد.
7. تواضع حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام 
اين دو پيامبر بزرگ فضيلت علم و دانش را از خداوند مى دانند و به خود نسبت نمى دهند.قرآن مى فرمايد: ما به داوود و سليمان علم قابل ملاحظه اى بخشيديم و آن ها گفتند: همهاز آن خداوند است كه ما را بر بسيارى از بندگانش برترى بخشيد و لقد آتينا داود وسليمان علماً و قالا الحمدللّه الذى فضّلنا على كثير من عباده المؤمنين (390) در اينجا حضرت داوود و سليمان اولا موهبت علم را به خداوند نسبت مى دهند نه به خودشان .ثانيا در برابر اين نعمت ، شكر و حمد الهى را به جا مى آورند تا روشن بشود هر نعمتىرا شكرى لازم است . چون اين دو پيامبر از تزكيه و تربيت روحى برخوردار هستندتواضع نموده در برابر خداوند علم را به او نسبت مى دهند افراد خود بين و متكبر اگرنعمتى را در زندگى خويش ببينند محصول زحمت هاى خود و نتيجه فكر و انديشه خود مىپندارند كه قرآن از قول قارون چنين نقل مى كند انما اوتيته على علم عندى(391) قارون گفت : اين ثروتى كه من دارم به وسيله دانشى است كهتحصيل كرده ام .
8. حضرت لقمان و دستورات ده گانه تربيتى 
قرآن كريم يكى از افرادى كه براى مردم الگو و نمونه تربيت روحى است حضرتلقمان عليه السلام را معرفى مى كند و دستورات تربيتى و اخلاقى او را نسبت بهفرزندش بيان مى كند، در عظمت و بزرگى اين شخص همين بس ‍ كه او حكيم الهى بود واز نعمت حكمت برخوردار بود، خداوند مى فرمايد: ما به او حكمت عطا كرديم به اين كهشاكر و سپاس گذار خداوند باشد كه به سود و منفعت خويش قدم برداشته و لقدآتينا لقمان الحكمة ان اشكر للّه و من يشكر فانما يشكر لنفسه حضرت لقمان دهدستور مهم و سازنده اعتقادى و اخلاقى نسبت به فرزندش بيان مى فرمايد كه قرآن آنهارادر شش آيه توضيح مى دهدوتمام آن ها در تربيت روحى و تزكيه جان انسان تاءثيرفراوان دارد.
1. شرك نياوردن به خداوند 
حكمت لقمان ايجاب مى كند كه قبل از هر چيز به سراغ اساسى ترين مساءله عقيدتىبرود و آن مساءله توحيد است و اذ قال لقمان لابنه و هو يعظه يا بنى لا تشركباللّه ان الشرك لظلم عظيم به خاطر بياور هنگامى را كه لقمان به فرزندشگفت : در حالى كه او را موعظه مى كرد پسرم ! چيزى را شريك خداوند قرار مده كه شركظلم بزرگى است .
2. توجّه دادن به معاد 
يا بنى انها ان تك مثقال حبّة من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارضيات بها اللّه ان اللّه لطيف خبير پسرم ! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى(عمل نيك يا بد) باشد ودر دل سنگى يا گوشه اى از آسمان ها وزمين قرار گيرد خداوندآن را (در قيامت براى حساب ) مى آورد؛ خداوند دقيق وآگاه است .
در اين دو آيه خداوند دو اندرز لقمان پيرامون مساءله توحيد و معاد را ذكر مى كند كهاساس سعادت و كمال بشر در توجه به مبداء و معاد مى باشد بعد از آن به مهم ترينعامل تربيت كه نماز است اشاره مى كند.
3. امر به اقامه نماز 
پسرم ! نماز را برپا دار يا بنى اقم الصلوة چراكه نماز مهم ترين پيوند توبا خالق است نماز قلب تو را بيدار و روح تورا مصفّا و زندگى تو را روشن مى سازد وآثار گناه را از جانت مى شويد و تو را از فحشا و منكر باز مى دارد.
4- 5. امر به معروف و نهى از منكر 
بعد از برنامه نماز، به مهم ترين دستور اجتماعى يعنى امر به معروف و نهى از منكرپرداخته ،مى گويد:مردم را به نيكى ها و معروف دعوت كن و از منكرات باز دار و امربالمعروف و انه عن المنكر
6. امر به صبر و استقامت  
بعد از اين سه دستور عملى به مساءله صبر و استقامت كه در برابر ايمان همچون سرنسبت به بدن است پرداخته ، مى گويد: در برابر مصايب و مشكلاتى كه بر تو واردمى شود شكيبا باش ،كه اين از وظايف حتمى و كارهاى اساسى هر انسانى است واصبرعلى ما اصابك انّ ذلك من عزم الامور.
7- 8. امر به خوشرويى و تواضع 
سپس لقمان به مسايل اخلاقى در ارتباط با مردم و خويشتن پرداخت . نخست تواضع وفروتنى و خوشرويى را توصيه نمود، مى گويد: با بى اعتنايى از مردم روى مگردانو لا تصّعر خدّك للناس و مغرورانه بر روى زمين راه مرو و لا تمش فىالارض مرحا. چرا كه خداوند هيچ متكبر و مغرورى را دوست ندارد ان اللّه لا يحّب كلّمختال فخور
9. امر به اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن 
در آيه بعد دو برنامه ديگر اخلاقى را كه جنبه اثباتى دارد در برابر دو برنامهگذشته كه جنبه نفى داشت بيان كرده و مى گويد پسرم ! در راه رفتنتاعتدال را رعايت كن و اقصد فى مشيك و در سخن گفتن نيز رعايتاعتدال را بنما و از صداى خود بكاه و فرياد مزن و اغضض من صوتك چرا كهزشت ترين صداها صداى خران است ان انكر الاصوات لصوت الحمير(392) درواقع اين دو آيه از دو صفت خود برتر بينى و خود پسندى نهى نموده و به دو صفتاعتدال در راه رفتن و سخن گفتن امر نموده است (393).
10. حضرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و خلق عظيم 
قرآن كريم پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به عنوان اسوه و الگوىتربيت مردم معرفى مى كند واز او به عنوان صاحب خلق عظيم ياد نموده وانّك لعلىخلق عظيم (394) و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى . در اين كه مقصود از خلقعظيم پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چيست ؟ اقوالى گفته شده است از جمله :
الف : تو بر دين بزرگى هستى كه دين اسلام است .
ب : تو متخلّق به اخلاق اسلام و بر طبع بزرگى هستى و حقيقت اخلاق آن است كه انساننفس خود را به آن بيارايد.
ج : خلق عظيم صبر بر حق وبخشش وسيع وتدبير به اقتضاىعقل مى باشد.
د: عايشه گويد: اخلاق پيامبر متضّمن بود آنچه كه در ده آيهاول سوره مؤمنون آمده است و كسى راكه خداوند ستايش كند بر اين كه اخلاق بزرگىدارد ديگر بعد از آن ستايش ، ستايشى نيست .
ه‍: خداوند خلق او را عظيم فرموده براى اين كه با اخلاقش با مردم معاشرت داشت و باقلبش جدا بود پس ظاهرش با مردم باطنش با خدا بود
و: براى اين كه حضرت امتثال نمود ادبى كه خداى سبحان او را فرموده خذ العفو و امربالعرف و اعرض عن الجاهلين (395)
ز: خلق او را عظيم نموده براى اجتماع مكارم اخلاق در آن حضرت وتاءييد مى كند اين معنا راآنچه حضرت فرموده : انما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق
ح : از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ گفت :كان خُلقه القرآن
ط : بعضى گفته اند: سرّ اين كه خداوند پيامبر را بر عظمت در اخلاق ستايش ‍ كرد آناست كه به او دستور داد تا به هدايت انبيا اقتدا كند اولئك الذين هداهم اللّه فبهديهماقتده كه منظور آن است كه به تمام فضايل اخلاقى كه در انبيا متفرق است اقتدا كند وچون اين درجه عاليه براى هيچ يك از انبياء پيشين ميسّر نشد خداوند او را به اخلاق عظيمياد كرد.(396)
مهربانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله 
قرآن كريم پيامبر اكرم را به عنوان دلسوزترين شخص نسبت به هدايت مردم معرفى مىكند لذا مى فرمايد: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكمبالمؤمنين رؤ ف رحيم (397). رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاىشما بر او سخت است و اصرار به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤ ف و مهربان است، به اندازه اى پيامبر اكرم براى هدايت و راهنمايى و رسيدن به سعادت مردم سعى وتلاش مى كرد و غصه مى خورد كه خداوند در قرآن در چند مورد به او تسليت مى گويد ومى فرمايد: ناراحت و غمناك مباش از جمله : فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان اللّه عليمبما يصنعون (398) جان خودت را به خاطر شدت تاءسف بر آن ها از دست نده كهخداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است . فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوابهذا الحديث اسفا(399) گويى مى خواهى خود را از غم و غصه به خاطراعمال آنها هلاك كنى ،اگر آن ها به اين گفتار ايمان نياورند. لعلك باخع نفسك الايكونو مؤمنين (400) گويى مى خواهى خود را هلاك كنى كه چرا اين ها ايمان نمىآورند،اين اوصاف برجسته كه حرص بر هدايت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنين و غصهخوردن از عدم ايمان كفار و منافقين است فقط در قرآن براى پيامبر اكرم ذكر شده است .
قرآن كريم دستورات مختلفى به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى دهدكه مقصوداصلى از آن دستورات تربيت و تزكيه مردم است كه مردم باعمل كردن به اين دستورات و فرامين قرآن بتوانند بهفضايل و مكارم اخلاق دست يابند از جمله به پيامبر مى فرمايد: خذالعفو واءمربالعرف و اعرض عن الجاهلين (401) با آن ها مدارا كن و عذرشان را بپذير و بهنيكيهادعوت كن و از جاهلان روى بگردان و با آن ها ستيزه مكن .

next page

fehrest page

back page