بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

[239]

2. سرچشمه نظم قوانين طبيعى
آنچه از سخنان اينان فهميده مى شود اين است كه: قوانين طبيعى را قوانين ثابت و غير قابل تغييرى مى دانند كه به ذات خود موجود شده و تمامى موجودات، محكوم آنها مى باشند.
از ايشان مى پرسيم: منظور شما از قوانين طبيعى چيست؟
به ناچار در جواب خواهند گفت: قوانين طبيعى همان قوانينى است كه بر تمامى موجودات از كوچك و بزرگ حكوت مى كند،مثلا: قلب به تعداد معينى مى زند، دستگاه مغز به طرز مخصوصى كار مى كند، كرات منظومه شمسى در فواصل معينى و با حركات منظمى در اطراف خورشيد مى چرخند، الكترون ها در مدار معين، پروانه وار به دور نقطه مركزى خود گردش مى كنند و...
باز اين سئوال پيش مى آيد كه آيا به راستى اين قوانين منظمى كه سرتا سر موجودات جهان را فرا گرفته، خود به خود و بدون هيچگونه فكر و نقشه اى به اين صورت در آمده و ذرات عالم را محكوم خود ساخته اند؟ يا آنكه معلول فكرى قوى و شعورى بى حد بوده و همه تحت نقشه و هدف معينى تنظيم شده اند؟ بديهى است كه وجدان و عقل سليم، سخن دوم را مى پذيرد و هيچ گاه اجازه نمى دهد كه بگوييم: اين قوانين طبيعى معلول تصادف است و خود به خود به اين صورت درآمده.
دليل اين مطلب همان برهان نظم است- كه سابقاً به طور مشروح بيان شد- و گفتيم كه: اساساً نظم، حكايت از عقل و شعور مى كند و مطابق حساب احتمالات، محال است كه دستگاه منظمى معلول تصادف باشد.

[240]

3. يا پيچ و مهره ها يا مخترعين!
اگر اين ايراد صد در صد درست باشد، بايد وجود تمامى مخترعين، مكتشفين، نويسندگان و هنرمندان جهان را انكار نمود! مى دانيد چرا؟ براى اين كه ما مى بينيم كه فلان كارخانه داراى چرخ ها و پيچ و مهره ها و وسايل مجهز و مخصوصى است كه به ميزان معين و تحت برنامه منظمى در گردش است و به اتفاق هم يك وظيفه را انجام مى دهند. اكنون به نظر شما بايد بگوييم: يا اين قوانين علمى - كه هر يك از چرخ ها و اجزاء اين كارخانه را در محور معين خود به گردش انداخته و با نظم مخصوصى به كار وا داشته- در اينجا حكومت مى كند و يا فكر و قدرت بشرى فوق آن; و اين دو با هم سازش ندارند و چون وجود قوانين مخصوص - كه بر تمامى اجزاء آن حكم فرماست - قابل انكار نيست به ناچار بايد آن قدرت مافوق را انكار كنيم و بگوييم كه: اصلا وجود مخترعين و مهندسين دروغ محض است!
4. طبيعت فعل خداست
آنچه را كه ما طبيعت مى ناميم، آنچه امروزه دانشمندان به كمك علوم كشف كرده و به آن مى بالند، آن همه اسرارى كه با سرپنجه دانش گشوده شده، آن همه اسرارى كه چهره پر ابهت و مرموز خود را همچنان در پشت پرده اين طبيعت از نظر پنهان داشته و عاشقان بى قرار خود (دانشمندان و متفكرين) را به تكاپوى مداوم وا داشته; به طور يقين هزاران هزار مرتبه از آنچه كشف شده بيشتر است. آرى همه اينها كار خدا، خواست خدا و مظهر مشيّت و اراده خداست. هيچ يك از اينها از خود استقلال و اختيار ندارند.

[241]

اگر قانون جاذبه و نيروى گريز از مركز، كواكب را در مدارهاى معين و با حركات منظم نگاهداشته، هرگز از خود اراده و اختيارى ندارند و از نتيجه و آثار خود هم بى خبرند. نه تنها اين دو قانون بلكه تمام طبيعت بى جان، به اندازه يك كودك چند ماهه عقل، هوش، اراده و اختيار ندارد. با اين حال اين همه قوانين با يك نظم حيرت آور، سر سختى فوق العاده، نقشه حساب شده و سرانجام هدفى كاملا مشخص، به وظائف سنگين خود ادامه مى دهند.
آقايان مادى! اينها هستند كه ما را به وجود آن مبدأ بزرگ علم و قدرت رهبرى كرده اند، اينها همان گواه وجود آن مبدأ بزرگ هستى هستند، اينها در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبان شرح علم و حكمت آفريدگار خود را مى دهند، اينها همه وابسته به او و سر بر فرمان او هستند.
طبيعت كور و كر و فاقد شعور و اراده، كوچك تر از آن است كه بتواند از طريق تصادف، يك اطاق گلى بسازد، تا چه رسد به اين كه يك موجود بى ارزش و پست را - كه با چشم ديده نمى شود (نطفه) - آن قدر پرورش و عظمت دهد تا انسان متفكرى گردد و فضا را جولانگاه خود قرار دهد.
جهانى كه تمام دانشمندان در برابر اسرار آن خاضع هستند و تنها كشف يك راز آن كافى است كه كاشف آن را براى هميشه سربلند ساخته و نام او را با افتخار تا به ابد به عنوان «كاشف يا مخترع بزرگ» در تاريخ بشريت ثبت كند.
آرى چنين جهانى نمى تواند معلول ماده بى روح و طبيعت بى شعور باشد. اين طبيعت فعل خداست نه بيگانه از او

[242]

ايراد پنجم 1ـ آيا بى نظمى ها، آفات و بلاها انسان را به الحاد (كفر) مى كشاند؟!

ايراد ديگرى كه از قديم در كلمات مادى ها با آب و تاب زياد ديده مى شود مسئله آفات و بلاهاست. آنها مى گويند: اگر طرح سازمان وسيع جهان هستى بر طبق اراده يك مبدأ دانا و تواناست و تمام پيچ و مهره هاى اين كارخانه عظيم (جهان خلقت يا طبيعت) مطابق حساب هاى صحيح و حكيمانه اى كار مى كند.
چرا گاه و بيگاه «از نسيمى، دفتر ايام بر هم مى خورد؟» و طوفان، سيل و زمين لرزه، لرزه بر اندام ناتوان اين موجود (انسان) مى اندازد؟ و گوشه اى از آسايش و محل زندگى او را در زير چكمه هاى خود خُرد مى كند؟ چرا همه روزه مصائب و دردها، روح لطيف او را مجروح مى سازد؟ چرا؟... و چرا؟...
اگر بگوييم كه: اين عرصه پهناور هستى، ميدان تاخت و تاز قوانين كور و كر طبيعى است، پاسخ اين «چراها» آسان است. يعنى خواهيم گفت: طبيعت است، گاهى بر سر «قهر» و زمانى از در «مهر و آشتى» در مى آيد، در هر حال از قهر و آشتى خود نيز بى خبر است و به اين ترتيب عذر خود را خواسته است! اما اگر همه حوادث و روى دادهاى اين جهان را- از كاه تا كوه- مطابق نقشه صحيح و حكيمانه اى بدانيم، پاسخ اين «چراها» مشكل مى شود!
شايد يكى از عوامل مهم، توجه گروهى از مادى ها به مادى گرى، همين موضوع بوده باشد، زيرا در كلمات آنها عبارات مختلفى - به صورت نظم و نثر- به چشم مى خورد; حتى آن شاعر عرب در هنگام

[243]

اظهار تمايل به اين مسلك مى گويد:
هذا الذى ترك الاوهام حائره ***** و صير العالم النحرير زنديقا!
يعنى: اين است كه عقل ها را حيران ساخته و دانشمندان ماهر را به الحاد كشانده است!
تنها چيزى كه مادى هاى معاصر به اين ايراد افزوده اند، موضوع «بى نظمى ها و اعضاء زائد» است. (البته از نظر آنها) آنها مى گويند:
بر خلاف عقيده موحدين و خداپرستان; قانون نظم، يك قانون عمومى و عالمگير نيست. گاهى ما در گوشه و كنار اين جهان، بى نظمى هايى مى بينيم كه حكايت مى كند در آفرينش، هدف و مقصودى در كار نبوده است. مثلا: در بعضى از حيوانات، اعضاء زائدى مى بينيم كه به هيچ وجه در زندگى آنها مؤثر نيست.
دكتر «بخنر» آلمانى - كه از طرفداران سر سخت آنهاست- مى گويد:
«اگر خلقت، ايجاد عوالم مختلف و مسكن و مأواى انسان و حيوان به عهده يك مبدأ و در يد قدرت و اختيار او انجام مى گيرد، اين فضاى وسيعى را كه خالى از هر چيز و فاقد هر عنصر قابل استفاده است و كواكب و سيارات گوناگون، آن را عرصه تاخت و تاز و جولانگاه خود قرار داده اند; براى چه منظورى آفريده است؟ چرا كرات ديگر منظومه شمسى مانند كره مسكونى ما مورد استفاده افرادى مانند بشر نيست؟...»
گروهى ديگر، وجود چشم هاى نابيناى برخى از حيواناتى كه در غارهاى تاريك زندگى مى كنند و همچنين وجود پستان در مردها و امثال آن را شاهد ديگرى براى اين منظور گرفته اند.

[244]

بحث هاى ضد و نقيض مادى ها

به راستى كه ما نمى دانيم چگونه با اين آقايان صحبت كنيم. اگر فراموش نكرده باشيم در ايراد سابق آقايان ديديم كه موضوع «نظم جهان هستى» و قوانين ثابت و بدون تغيير طبيعت را دليل بر انكار مبدأ علم و قدرت عالم گرفته بودند و انتظار داشتند كه خدا را در بى نظمى ها و يا به قول آنها در انجام امورى، طبق يك اراده «خودسرانه» پيدا كنند و نظم علت و معلولى جهان را به عنوان دليل بر استقلال طبيعت و نبودن اراده و نيرويى مافوق طبيعت، به رخ ما مى كشيدند.
حالا كه با منطق روشن و رسايى ثابت كرده ايم كه اين آقايان در تشخيص عقيده خداپرستان، فوق العاده به اشتباه رفته اند و آن خدايى كه آنها به مخالفت او برخاسته اند اصلا وجود خارجى ندارد و اين نظم ثابت و قوانين بدون تغيير طبيعت نه تنها وجود آن مبدأ بزرگ را نفى نمى كند، بلكه روشن ترين و قاطع ترين دليل بر وجود اوست; دقيقاً مطلب را وارونه كرده، موضوع «بى نظمى ها» را جلو كشيده و مى گويند: اتفاقاً اين جهان طبيعت، نظام ثابت و درستى ندارد كه شما اين قدر روى آن تكيه مى كنيد، بلكه آثار عدم هدف و نقشه در گوشه و كنار آن نمايان است!
بسيار خوب، حالا كه آنها براى اثبات عقيده خود به هر چيزى دست مى زنند و ما هم بنا هست كه قدم به قدم همراه آنها بياييم، از همان راه وارد بحث با آنها مى شويم; ايراد سابق را به كلى ناديده گرفته و فرض مى كنيم اين ايراد فعلى نخستين مطلبى است كه ميان ما و آنها رد و بدل مى شود. به همين جهت توجه شما را به چند موضوع زير جلب مى كنيم:

[245]

1. ارزيابى علوم انسانى
قبل از هر چيز بايد ديد بى فايده بودن و با فايده بودن چيزى از كجا معلوم مى شود؟ و مقياس سنجش آن چيست؟ مثلا: ما از كجا مى توانيم بفهميم كه فضاى بيكرانى كه جولانگاه كواكب بيشمارى است، اطلاعات ما درباره آنها فوق العاده سطحى است؟ يا فلان سياره منظومه شمسى كه اطلاعات نسبتاً بيشترى از آن داريم،يا وجود چشم هاى نابينا در حيوانات غار نشين، بى فايده يابا فايده است؟
حتماً مى گويند: تا آنجا كه مى دانيم و عقل ما قد مى دهد و تا آنجايى كه با مركب تند رُوى دانستنى هاى بشرى پيش رفته ايم هنوز نتوانسته ايم فايده اى براى اين موضوعات پيدا كنيم! بنابراين «يافتن» يا «نيافتن» خود را دليل بر «بودن يا نبودن» مى گيريم، و به عبارت ديگر: فهم ما مقياس تشخيص فايده چيزى است.
بسيار خوب، ما هم فعلا بدون اين كه در ارزش اين مقياس صحبت كنيم، فقط از آقايان تقاضا مى كنيم كه بعد از اين به جاى جمله «فايده ندارد»، بگويند: «فايده اى در آن نديده ايم!» كه هم صحيح تر و هم احتياط آميزتر است. بديهى است كه در ميان اين دو جمله فرق زيادى است.
در هر صورت با تغيير اين جمله، به طور مسلم صورت اشكال آقايان از «نفى مطلق نه ندانستن» تغيير مى كند. يعنى هر كجا كه مى گويند: فايده ندارد. منظورشان اين است كه: فايده اى براى آن پيدا نكرده اند.
اكنون نوبت اين سئوال است كه آيا نيافتن و عدم اطلاع ما از قواعد چيزى، دليل بر بى فايده بودن آن مى شود يا نه؟ براى رسيدن به پاسخ صحيح اين سئوال، پرسش نامه زير را جواب دهيد.

[246]

2. لطفاً پرسش نامه زير را پر كنيد!!
الف) آيا معلومات انسان نامحدود است؟
حتماً بايد در مقابل اين سئوال بنويسيم: محدود است، زيرا معلومات فعلى انسان نسبت به مجهولات او بسيار كم و بى ارزش است و در پيرامون هر مسئله حل شده علمى، هزاران مسئله مجهول وجود دارد كه به تدريج با مجاهدات فراوان دانشمندان پرده از روى آنها برداشته مى شود. به راستى اگر بخواهيم نسبت معلومات و مجهولات كنونى را با هم مقايسه كنيم، نتيجه آن يك كسر فوق العاده كوچكى مى شود كه با «صفر» فاصله زيادى ندارد.
از همه چيز نزديك تر به، خود ما و حيات و زندگى ماست و بايد با كمال تأسف اعتراف كرد كه: هنوز از حقيقت آن كمترين اطلاعى نداريم. يكى از دانشمندان مى گويد: زندگى و كيفيّات حياتى جانداران، مانند درياى وسيع و پهناورى است كه ما فقط از دور، پرتوى از امواج آن را مشاهده مى كنيم.
«الكسيس كارل» - دانشمند بزرگ فرانسوى - در كتاب «انسان موجود ناشناخته» مى گويد: «انسان در واقع يك مجموعه سرا پا راز و ابهام است كه نمى توان او را به سادگى درك كرد.» در جاى ديگر مى گويد: «در واقع جهل ما از خود، زياد و هنوز نواحى وسيعى از دنياى درونى ما ناشناخته مانده است و بيشتر پرسش هايى كه محققين و مطالعه كنندگان زندگى انسان، طرح مى كنند بدون پاسخ مى ماند.»
دانشمندان علوم طبيعى مى گويند: «ما امروز پس از مطالعات فراوان، اجزاء اصلى تشكيل دهنده سلول را (كوچك ترين جزء زنده كه

[247]

واحد مستقل حياتى را تشكيل مى دهد.) شناخته ايم و همان طور كه مى توانيم يك سلول را تجزيه كرده و اجزاء و مواد آن را از يكديگر جدا سازيم، همين طور هم مى توانيم با تركيب دقيقى به صورت اول برگردانيم، اما بايد اعتراف كنيم كه نمى توانيم حيات را به آن باز گردانيم. اين حيات چيست و چگونه است؟ نمى دانيم.
ب) آيا علوم انسانى به اخرين مرحله كمال ممكن خود رسيده است؟
در برابر اين پرسش هم بايد بى درنگ بنويسيم: هميشه به پيشروى خود ادامه خواهد داد; هيچگاه در سير تكاملى علوم وقفه اى رخ نداده، ولى گاهى در اين مسير، كندتر و گاهى سريع تر حركت كرده است و تصور نمى شود كه تا ابد وقفه اى درآن پيدا شود، زيرا هر روز كه مى گذرد مطالب تازه اى بر معلومات ما اضافه مى شود و حجم علوم ما را بيشتر مى سازد.
ج) آيا آنچه تا كنون كشف شده در گذشته قابل پيش بينى بوده؟
«آيا هرگز در 500 سال قبل فرستادن موشكى به وزن چند تن به ماوراء جوّ و پرتاب يك «ايستگاه فضايى» از آن به طرف كره زهره، قابل تصور يا پيش بينى بود؟ آيا اگر دانشمندى هر چند به صورت احتمال و فرضيه از آن سخن مى گفت، بر او نمى خنديدند و مغز او را دستخوش هيجان هاى عصبى نمى دانستند؟ آيا در گذشته وجود موجودات ذره بينى، نيروى خارق العاده اتم و صدها نمونه ديگر به فكر كسى خطور مى كرد؟!»
به طور يقين جواب تمام اين سئوال ها منفى خواهد بود!
د) آيا قبول داريد كه در آينده مطالبى براى بشر كشف خواهد شد كه حتى تصور آن براى ما مشكل است و به هيچ وجه قابل پيش بينى نيست؟(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-چه بسا كه معلومات فعلى ما در برابر معلومات آن روز، حتى ارزش معلومات يك كودك كلاس اول را هم در مقابل معلومات يك دانشمند محقق نداشته باشد.

[248]

اگر نتوانيم در پاسخ اين سئوالات به جرأت بنويسيم: «آرى،» لااقل بايد بنويسيم: «احتمالا آرى!»
با در نظر گرفتن مندرجات اين پرسش نامه مى توانيم بگوييم: آنچه كه امروزه علوم براى ما كشف كرده، گر چه از هر نظر قابل استفاده است ولى ما هرگز نمى توانيم درباره مجهولات خود يك طرفه به قاضى برويم و اگر علم از درك چيزى عاجز ماند به هيچ وجه نمى توان روى اين عدم درك، تكيه كرد وآن را به عنوان يك «حربه انكار» مورد استفاده قرار داد. اگر علوم از تفسير چيزى عاجز شدند هرگز نمى توان آن را بى اثر و بى فايده معرفى كرد و اين مارك را به آن چسبانيد. همان طور كه معلومات كنونى و پيشرفت هاى خارق العاده علوم فضايى و... را در گذشته پيش بينى نمى كرديم چه مانعى دارد روزى برسد كه درباره اسرار و فوايد همين موجودات كه از نظر اطلاعات ناقص ما بى فايده محسوب مى شوند كتاب ها نوشته شود؟
بايد يك دانشمند هوشيار درباره اين جهان، خيلى با احتياط قدم بر دارد، زيرا مجموعه تجربيات و معلومات گذشته به ما اين نكته اساسى را فهمانده كه اين دستگاه، يك دستگاه ساده و معمولى نيست; از اسرار عجيب درون اتم تا ساختمان قلب، چشم و اعصاب انسان، همه اين درس را به ما داده اند كه اسرار اين جهان خيلى پيچيده تر و دقيق تر ازآن است كه ما تصور مى كنيم.
مطالعه اين قسمت هاى مختلف به اندازه كافى ما را در برابر عقل و قدرتى كه در ساختمان اين دستگاه دست اندركار بوده خاضع ساخته

[249]

و از هر گونه بى احتياطى و قضاوت عجولانه درباره اسرارآن بر حذر داشته است.
اشتباه نشود، ما با اين بيانات نمى خواهيم ثابت كنيم كه اين موضوعاتى كه فعلا از فوايد آنهابى خبريم مفيد و سودمند است، بلكه مى خواهيم بگوييم:
جاى اين احتمال هست و انكار مطلق، در اينجا هيچ پايه علمى و منطقى نخواهد داشت.
به همين جهت اگر اين موجودات را با توجه به تجربيات قسمت هاى كشف شده، صد در صد مفيد ندانيم، لااقل بايد اسم «مرموز» را روى آنهاگذارد و گر نه چطور مى توان آن همه آثار عقل و قدرت و زمزمه اى كه از درون اتم تا كهكشان ها را پر كرده، به خاطر موجودات مرموز و ناشناخته اى، نديده و نشنيده بگيريم؟
اجازه بدهيد در اينجا مثالى براى شما بزنم: فرض كنيد در يكى از حفارى ها، لوحه هاى زيادى از يك جمعيت منقرض شده- كه هزاران سال پيش در اين جهان زندگى مى كرده اند- به دست اورديم، وقتى به خواندن آنها آشنا شديم، ديديم كه انواع مطالب بكر و حقايق برجسته در قسمت هاى مختلف اجتماعى، علمى و تاريخى به صورت شعر و نثر و با بيانى فوق العاده شيوا و رسا در آنها درج است، ولى در يك يا چند لوح، سطورى بود كه ما از فهم معنى آن عاجز مانديم و نتوانستيم كوچك ترين مفهومى براى آنهاپيدا كنيم! آيا به عقيده شما بهتر اين است كه بگوييم: اين الواح، آثار يك قوم متمدن و دانشمند بوده كه در دل خاك به يادگار مانده و اين سطور ناخوانده شده، حقايقى است كه كليد فهم آنهابه دست ما نيفتاده؟

[250]

يا بگوييم: وجود اين سطور نامفهوم دليل بر اين است كه اصلا نويسنده اين الواح، سواد و اطلاعى نداشته و كلماتى به هم بافته وآن همه مطالب ارزنده، به صورت تصادف و اتفاق از آنهادر آمده و دليل اين مطلب هم، همان چند سطر مرموز و نامفهوم است!
آيا هيچ آدم با وجدانى مى تواند با احتمال دوم موافقت كند؟
3. مى توانم ده سال از مجهولات سئوال كنم!
«اينشتين» - دانشمند معروف معاصر- در كتاب خود «خلاصه فلسفه نسبيت» نوشته است: «آنچه تا كنون از كتاب طبيعت خوانده ايم بسيار چيزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبيعت آشنا شده ايم... ولى با اين همه مى دانيم كه در مقابل كتاب هاى خوانده و فهميده شده، هنوز از كشف و حل كامل اسرار طبيعت دوريم.»
«فلاماريون» - دانشمند فلكى - مى گويد:
«ما فكر مى كنيم، اما همين فكر چيست؟ و راه مى رويم، اما اين عمل عضلانى ما چيست؟ هيچ كس آن را نمى داند! من اراده خود را يك نيروى غير مادى مى بينم، اما هر وقت اراده مى كنم كه دستم را بلند كنم، مى بينم كه اراده غير مادى من، دست مرا- كه عضو مادى است - حركت مى دهد.
اين مطلب چطور صورت مى گيرد؟ نيروهاى عقلى من با چه واسطه اى تبديل به نتيجه مادى مى شود؟ كسى پيدا نمى شود كه به اين سئوالات پاسخ بدهد؟! جواب دهيد به من اى آقايان!... ولى همين قدر كافى است كه من مى توانم ده سال در مورد مجهولات سئوال كنم ولى شما هيچ يك از آنها را نتوانيد جواب دهيد!»
«ويليام جمس» - پس از بحث جالبى درباره پيشرفت علوم و وضع

[251]

آينده علم - مى گويد: «علم ما همچون قطره است ولى جهل ما يك درياى عظيم! تنها چيزى كه ممكن است به طور مؤكد گفته شود آن است كه: عالم معلومات طبيعى فعلى ما مُحاط (احاطه شده) به عالم وسيع ترى از نوع دگر است كه ما تا كنون خواص آن را درك نكرده ايم.»(1)
2. آيا اين امور باعث الحاد (كفر) مى شود؟
«شارل ريشيه» - دانشمند معروف فرانسوى - در كتاب «نمودارهاى روحى» چنين مى گويد:
«در عين اين كه بايد انسان براى علوم امروز احترام فوق العاده اى قائل باشد، حتماً بايد به اين موضوع نيز معتقد باشد كه علوم امروز هر قدر وسعت و صحت پيدا كند، باز همواره نواقص بسيار زيادى دارد!»
سپس مثال هايى ذكر كرده و مى گويد:
«اگر از يك مرد بربرى، يك دهقان مصرى و يا يك دهاتى روسى درباره معلومات جهان طبيعت، سئوالى كنيم، 101 مطالبى را كه در همين كتاب هاى ابتدايى مى نويسند، نمى دانند; و من مى دانم كه روزى مى آيد كه علماى عصر ما در مقابل دانشمندان آن زمان، مانند دهاتى ها باشند در برابر اساتيد دانشگاه فرانسه!» پس از چند جمله اضافه مى كند:
«بنابراين دانشمند حقيقى كسى است كه در آن واحد هم جسور و هم متواضع باشد. متواضع باشد چون علوم ناچيز و اندك است و جسور باشد، زيرا راه در برابر مجهولات مقابل ما باز است!»
اكنون بر مى گرديم به اصل مطلب. اگر نظرتان باشد ايراد مادى ها را چنين عنوان كرديم:
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-فلاماريون; قواى طبيعى مجهول.

[252]

«اگر طرح سازمان وسيع جهان هستى از طرف يك مبدأ دانا و تواناست، چرا گاه و بيگاه، طوفان، سيل و زلزله دفتر زندگى ما را بر هم مى زند و به حيات گروهى از همنوعان ما خاتمه مى دهد؟ چرا مصائب و الآ م، روح لطيف و زود رنج ما را آزار مى دهد؟ چرا اين همه كرات، كواكب و سيّاراتى كه براى ما قابل سكونت نيست آفريده شده؟ و چرا در بعضى از جانداران، اعضاء زائدى ديده مى شود كه اثر و فايده اى بر آن مترتب نيست؟ چرا؟... چرا؟...»
در آنجا روشن ساختيم كه اين گونه صحبت، مؤاخذه كردن و چون و چراهاى غرورآميز، در خور كسى است كه به تمام اسرار جهان آفرينش آگاه شده باشد و به عبارت ديگر: علم او علم مطلق و غير آميخته به جهل باشد.
اگر كسى چنين مقامى را در علم پيدا كرد و به راستى فايده اى براى بعضى از حوادث و موجودات اين جهان نديد، آن زمان حق چنين چون و چراهايى را دارد،... اما ما كه - به اعتراف صريح بزرگ ترين دانشمندان عصر حاضر - هنوز جز ورقى از كتاب قطور تكوين و آفرينش را نخوانده ايم و هنوز معلومات ما در برابر مجهولات، حكم صفر را در برابر يك عدد فوق العاده بزرگ دارد، چطور مى توانيم اينچنين صحبت كنيم؟
همان طور كه در گفتار «شارل ريشيه» - دانشمند فرانسوى - ملاحظه كرديد، ما نهايت احترام را براى پيشرفت برق آساى علوم طبيعى جديد قائل هستيم و آن قدر هم نمك نشناس نيستيم كه خدمات گرانقدرى را كه اين علوم به ما و به تمام جهان بشريت كرده اند، فراموش كنيم; اما اينها دليل بر اين نمى شود كه موقعيت علم

[253]

و فكر بشر را در برابر دستگاه عظيم و پهناور جهان خلقت فراموش كرده و در «ارزيابى علوم انسان» دچار اشتباه شويم.
اين انسان خودخواه!
مى گويند: انسان طبعاً خود خواه است و اين خودخواهى، در گذشته بيش از امروز دامنگير او بوده است; يكى از نشانه هاى خودخواهى او را در گذشته، همان عقيده به مركزيت زمين و گردش تمام كواكب و سيارات به دور آن (طبق هيئت بطلميوس) مى دانند، اما امروز با پيشرفت علوم توانسته اين پرده هاى خودخواهى را بدرد و به ارزش واقعى خود در دستگاه آفرينش پى برد.
ولى ما متأسفانه مى بينيم كه پيشرفت علوم طبيعى، بعضى از اين پرده ها را عقب زده، پرده هاى ضخيم ترى از خودخواهى و تعصّب را به روى چشم دل او انداخته است; آيا اين سخن دكتر بخنر آلمانى كه مى گويد: «چرا ديگر كرات منظومه شمسى مانند كره زمين مورد استفاده افراد بشر نيست؟» از همان نوع افكار بطلميوسى نيست؟
مگر تمام اين دستگاه براى زندگى ما و افرادى مانند ما آفريده شده كه بايد حتماً شرائط حيات و زندگى در آنها مشابه شرائط حيات و زندگى در روى زمين باشد؟
اين سخن درست مثل اين است كه پرنده اى كه كمى از كار انسان سر درآورده، از بالاى يك كارخانه عظيم پارچه بافى بگذرد و ببيند كه تعداد زيادى در اطراف چرخ ها و ماشين هاى عظيم آهن در فعاليت اند تا پنبه را به صورت پارچه هاى مختلف رنگارنگى بيرون بياورند. آنگاه اين پرنده با لبخند تمسخرآميزى بگويد: مدير و

[254]

گردانندگان اين كارخانه چه اشتباه عجيبى مى كنند، من كه احتياجى به لباس و پارچه ندارم، اين زحمات بيهوده براى تهيه پارچه به خاطر چيست؟! آيا اين گفتار به عقيده شما منطقى است؟
فايده لوزه ها و آپانديس
براى اين كه ارزش واقعى علوم انسان را فراموش نكرده و بى جهت درباره معلومات خود و سايرين غلّو ننماييم، همواره بايد يك موضوع را جزء برنامه هاى علمى خود قرار دهيم و آن مطالعه «تاريخ علم» است، زيرا تاريخ علم، مى تواند درس هاى عبرت انگيز فراوانى را در اين زمينه در اختيار ما بگذارد; چه بسا در گذشته، آراء و نظرات فراوانى در افكار نفوذ داشتند كه در زمره بديهيات محسوب مى شدند، اما چيزى نگذشت كه نه تنها اهميت و عظمت خود را از دست دادند، بلكه وسيله سخريّه و تفريح آيندگان شدند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation