|
|
|
|
|
|
نحوه شهادت شهيد اندرزگو از آنجايى كه ماموران ساواك به طور دايم در جستجوى شهيد اندرزگو بودند، توانستنداطلاعاتى حين شكنجه تعدادى از مبارزان اسلامى ، از اندرزگو به دست آورند. ساواكيهادر چارچوب اين اطلاعات تلفنهاى قسمت وسيعى از شهر تهران را تحتكنترل گرفتند تا توانستند، رد مكالمات او را به دست آورند و پى بردند كه شهيداندرزگو روز 19 ماه مبارك رمضان افطار را درمنزل يكى از دوستانش خواهد بود. شهيد اندرزگو نزديكى غروب آن روز با يك موتور گازى راهىمنزل دوستش شد؛ ماموران ساواك قبلا منطقه را به محاصره خود در آورده بودند. وى پس ازورود به خيابان سقاباشى متوجه حضور ماموران ساواك شد، اما براى فرار از مهلكه ،ديگر دير شده بود، لذا با پناه گرفتن در پشت يكاتومبيل سعى در گمراه كردن ماموران كرد، اما ماموران رژيم از فاصله دور پاهاى او رامورد هدف قرار دادند. شهيد اندرزگو در حالى كه خون ، بشدت از پاهايش جارى بودتوانست تعدادى از اسنادى را كه در جيب داشت در دهان گذاشته و بجود و تعداد ديگر رانيز با خون خود آغشته كرد تا به دست ماموران ساواك نيفتد. دژخيمان رژيم كه سخت ازاين چريك مسلمان وحشت داشتند از فاصله دور او را به گلوله بسته بودند و از اين باكداشتند كه اندرزگو به خودش مواد منفجره بسته باشد، آنها وقتى مطمئن شدند كهاندرزگو قادر به انجام حركتى نيست به وى نزديك ، و او را روى برانكارد قرار دادند،اما سيد با تكانى خود را از روى برانكارد بهداخل جوى آب انداخت . لحظه شهادت فرا رسيده بود و او در روز ضربت خوردن مولايشعلى (ع ) و در حالى كه روزه بود و روزه خود را با خوردن اسناد باز كرد و به لقاءپروردگارش شتافت . سيد همواره گفته بود كه : (زنده مرا نخواهند يافت ) وسرانجام نيز چنين شد(166). شهيد اندرزگو چريكى بود كه دامنه مبارزاتش ، از لبنان تا افغانستان گسترده بود. او در مدت اقامتش در لبنان ، در تشكل بخشيدن به گروههاى بسيارى از مبارزان پراكندهفلسطينى موفقيتهاى كسب كرد. ساواك 15 سال سايه وار دنبال او مى گشت ، لكن هر وقت به مخفيگاه وى مى رسيد سيدتوانسته بود از دام ماموران بگريزد. عبدالكريم سپهرنيا، دكتر حسينى ، شيخ عباس تهرانى ، ابوالحسن نحوى ، سيدابوالقاسم واسعى ، محمد حسين الجوهرچى نامهايى بودند كه سيد از آنها استفاده مى كردو مناسب هر نام ، به چهره اى ظاهر مى گرديد. 3 شهريور 474 / 25 اوت 1095 آغاز جنگهاى صليبى در ساحل شرقى بحرالروم (167) بين شام و مصر و عربستان سرزمين كوهستانىكوچكى واقع شده كه فلسطين نام دارد و مساحتش بيست و پنچ هزار كيلومتر مربع است . شهر مذهبى بيت المقدس كه به عقيده مسيحيان مدفن عيسى مسيح (ع ) مى باشد. در اواسطقرن هفتم ميلادى به تصرف مسلمانان در آمد. چهار قرن بعد، اروپاييها ظاهرا به خاطرنجات قبر مسيح و عملا براى تحصيل عنائم و استملاك اراضى حاصلخصيز خاورميانه بهفلسطين ، سوريه ، لبنان ، انطاكيه و مصر حمله ور شدند و مدت دويستسال يعنى از اواخر قرن يازدهم تا اواخر قرن سيزدهم ميلادى بهطول انجاميد. چون سپاهان اروپايى در اين جنگها، روى سينه و پيراهنهاى خود علامت صليبرسم مى كردند و در اردوگاهها پرچم صليب مى افراشتند آنها را جنگهاى صليبىناميدند. ميان جنگ هاى متعدد و فزون از شمارى كه اين مدت به وقوع پيوست فقط هشت موردآنها حائز اهميت بسيار مى باشند. بدون ترديد، جنگهاى صليبى ، نقش حساسى در تاريخ شرق و غرب داشته است و مىتوان آن را از جلوه هاى مهم نزاع اسلام و مسيحيت دانست . اين جنگها پيامدهاى مهمى براى دوملت ، خصوصا غرب ، به دنبال داشت . قبل از ظهور اسلام در صحنه سياسى جهان ، دو قدرت آن وقت ؛ يعنى ايران و روم با هم دركشاكش دائمى ، كه ناشى از سلطه جويى سران و پادشاهان هر يك از دو كشور بود، بهسر مى بردند و تنها رقبا و قدرتهاى بالفعل جهان بودند. جنگهاى پى در پى ، درميان آنان باعث شده بود تا از توانايى اين دو قدرت به مرور كاسته شود و رنجها وبدبختيهاى فراوان گريبانگير مردم كشورهاى فوق و مستعمرات آنها بشود. در همين راستاامپراتورى عظيم روم به دو قسمت تقسيم شد و امپراتورى پهناور ايران نيز دچار جنگهاىشديد داخلى گرديد. يكى از تحولاتى كه بدون شك تاثيرات فراوانى در آيندهتاريخ نيز گذاشت ، تغيير دين در امپراتورى روم شرقى بود، زيرا از اين دوران بهبعد، نيروهاى جنگنده منظم و تعليم ديده آن امپراتورى با رنگ و آب مذهبى به كشورگشايى ها و جنگهاى پى در پى دست زدند. بعد از گرويدن امپراتورى دوم شرقى بهآيين مسيحيت و تغيير دين ، جنگهاى ايران و روم ، نمايى ديگر به خود گرفت . اينكشاكشهاى دو امپراتورى ، تا ظهور اسلام ادامه داشت ، ليكن بعد از ظهور اسلام وحضورش در صحنه هاى سياسى و اجتماعى دنيا، كم كمتعادل جهان آن روز به هم خورد، بدين معنا كه بر خلاف گذشته گروههاى انبوه مردم ،از مستعمرات اين دو قدرت ، شاهد طرز تفكر نوين اسلامى بودند كه نداى عدالت برادرىرا سر داده و صداقت و انسانيت را به همراه خود آورده بود؛ در نتيجه انبوه مردم به آييناسلام روى آوردند و خود به خود تعادل به نفع اسلام به هم خورد. در قرنهاى هفتم وهشتم ميلادى ، اسلام پيشرفتهاى چشمگيرى كرد و موج رو به گسترش اسلام تانزديكيهاى اروپا نفوذ كرد و از آن به بعد امپراتورى روم شرقى خود را مواجه با حركتنوينى ديد، لذا حملات جديدى را عليه مردم كه به آيين جديد يعنى اسلام گرويدهبودند، آغاز كرد. اين حملات خصمانه بتدريج ريشه بين المللى به خود گرفت و فوجفوج سربازان صليبى از اروپا، امپراتورى بيزانس (روم شرقى ) و... روانهسرزمينهاى اسلامى شدند تا ريشه اين آيين نوپا را بر كنند. علل هجوم صليبيها 1 - انگيزه مذهبى : مسلمانان معاصر جنگهاى صليبى ، اعم از سلاطين ، اميران ، نويسندگانو ساير مردم بر اين عقيده بودند كه نخستين انگيزه صليبيها بر پايه اعتقادات دينى ومذهبى قرار داشت و نقش فعالى كه ارباب كليسا ورجال دين مسيح در برافروختن آتش جنگ داشتند، اين نظر را قوت مى بخشد. (پاپ اوربان دون ) II Urban Pope درسال 488 ه.ق / 1095 با شعار (اين است اراده خدا) در مجمع كلرمونت (168)Clermont فرانسه خطابه اى ايراد كرد و چنين سخن گفت (169): (اى ياران مسيح ! آن سرزمين مقدس كه از بركت وجود مخلص (عيسى مسيح ) تبرك يافت ،آن دخمه اى كه از آن نجات دهنده ماست ، آن كوهستانى كه عيسى به خاطر نجات ما، در آنبه سر برد و محنت كشيد، آن مزارى كه در آن دفن گرديد، اينك تماما به تصرف دشمندر آمده و ميراث مشركان شده است . آن كليساهاى مقدس ، آن اماكن فروزانى كه جهان راتابناك كرده بودند، اكنون در مغاك تاريكى فرو رفته و از نظر ناپديد شده اند، بهطورى كه در سراسر آن سرزمين پهناور حتى يك وجب خاكى كه در آن براى خدا عبادتشود، باقى نمانده است . همان بيت المقدسى كه مايه افتخار و سرچشمه فياض ما بود،اينك به دست مسلمانان افتاده است ، مسلمانانى كه غير از مآثر دينى خود اثر ديگرى در آنباقى نگذارده اند... اى دلاوران عزيز! آن شمشيرهايى را كه تاكنون به سينه يكديگر فرو مى برديد و درمقابل اهانتى كوچك با برادران دينى دوئل مى كرديد، اكنون بايد به سينه دشمن فروبريد... اين جهادى كه امروز عازم آن هستيد تنها براى فتح بيت المقدس نيست ، بلكه بايدتمام اقليم پرثروت آسيا و خزاين آكنده و بى حساب آن را تصاحب نماييد. امروز بايدبه جانب بيت المقدس برويد و تمام آن سرزمينها را از دست اشغالگران بگيريد و خودوارث آنها شويد... اى دلاوران ! با اين شمشيرى كه به جهاد مقدس مى رويد، خزائنآسمانها را تملك خواهيد كرد. اگر در اين جنگ فاتح شويد تمام كشورهاى مشرق زمين از آنشما خواهد شد، و اگر كشته شديد به شرافتى بس بزرگنايل آمده ايد، يعنى در نقطه اى شهيد شديده ايد كه عيسى در آن شربت شهادت نوشيدهاست ). پس از آن كه امپراتورى (بيزانس ) پيرو (ارتدوكس ) در جنگ (ملازگرد) يا(منازگرد) مغلوب سلجوقيان شد، جدايى و رقابت با مذهب (كاتوليكى ) روم راخطر آفرين يافت و از كليساى روم عليه مسلمانان يارى خواست ، كليساى روم اين ندا رالبيك گفت . بنابراين مى بايست وحدت دو كليساى شرق و غرب را سرآغاز تهاجمگسترده عليه اسلام دانست . بدين ترتيب با تجديد تفكر دينى در غرب ، پاپ رهبرمذهبى جهان غرب شد و اين وحدت ، سرفصل جنگهاى صليبى گرديد. 2 - انگيزه اقتصادى : در آن دوران سيماى اقتصادى و اجتماعى اروپا تيره بود. نظام زميندارى و ارباب رعيتى در اروپا بيداد مى كرد. طبقه عادى جامعه ، در بدترينشرايط اجتماعى و فقر و بيچارگى زندگى مى كردند. زمينداران بزرگ در صددگسترش اراضى خود مخصوصا در مشرق زمين بودند. از سوى ديگر گرانى ، رشدبيمارى ، قحطى و كمبود آذوقه كه مردم را وادار به گياهخوارى كرده بود، عاملى درفرار مردم از غرب به شرق بود. انگيزه هاى تجارى و بازرگانى نقش عمده اى در گسترش جنگهاى صليبى داشت و همانطور كه (تامسون ) در تاريخ اجتماعى و اقتصادى خود بيان كرده است ، جنگهاىصليبى اولين تجربه استعمار غرب بود كه براى تحقق بهره برداريهاى همه جانبهاقتصادى صورت گرفت . 3 - ادعاى كاذب زائران مسيحى بيت المقدس مبنى بر اين كه مورد اذيت و آزار مسلمانان قرارمى گيرد وسيله اى براى تحريك عواطف مسيحيان و انگيزش جنگها بود. آغاز جنگهاى صليبى هنگامى كه اسلام با تسخير قلبها تا مركز اروپا پيش رفت ، اروپا در توحش وبربريت و نزاعهاى قومى و قدرت طلبى شواليه ها، بارون ها و كنت ها، دست بهگريبان بود. با آمدن اسلام به سرزمينهاى اروپا و بهدنبال رسيدن تمدن شكوفا و انسانى اسلام به دروازه هاى آنجا، جامعه بسته اروپاناگهان احساس خطر كرد، زيرا خود را مواجه با تفكرى مى ديد كه برابرى ، مساوات وآزادى انسانى را به مردم نويد مى داد و برخلاف عقايد و خرافات حاكم بر جامعهاروپاى قرون وسطى ، آينده اى روشن و الهى را براى آنان ترسيم مى نمود. اروپاييان كه هيچ مانعى را بر سر راه گسترش اسلام نمى ديدند، به فكر جلوگيرىاز گسترش سريع آن افتادند، ليكن حربه اى كه مى بايست احساسات مردم رنجديدهاروپا را براى مقابله با نيروى اسلام تهييج كند در دست نبود، لذا كليسا قدم به ميداننهاد و (پطرس زاهد) كشيش فرانسوى ، كه براى زيارت به بيت المقدس رفته بود،پس از مشاهده سيادت و سرورى مسلمانان بر بيت المقدس در بازگشت به غرب ، بهانهناامنى را ساز كرد و سوار بر قاطر ايتاليا و فرانسه را در نورديد و احساسات مسيحيانو صاحبان كليسا را برانگيخت . اجتماع تاريخى (كلرمونت ) در 15 اوت 1095تشكيل ، و كليسا عليه مسلمانان كه آنها را كافر مى ناميدند، اعلان جهاد كرد. سپاهصليبى با استفاده از داوطلبان مسيحى تشكيل و آماده نبرد با مسلمانان شد و سرانجام نيزبه سوى قسطنطنيه حركت كرد. اولين جنگ صليبى 25 اوت 1095 م باقتل عام مسلمانان ، يهوديها و حتى مسيحيان شرقى و آسيايى ، توسط صليبيان آغاز شد وهزاران نفر قربانى صليبيان شدند و انطاكيه و بيت المقدس به دست ايشان افتاد و دريك شب در بيت المقدس 12 هزار نفر از مسلمانان و تعدادى از يهوديان راقتل عام كردند. صليبيها پس از پيروزى ، خطاب به پاپ نوشتند: (اگر مايليد بدانيدچه بر دشمن مى گذشت ، همين بس كه اسبهاى ما در ايوان سليمان و معبد او تا زانو درخون مسلمانان شناور بودند.) دوره اول جنگهاى صليبى كه در سال 1095 م عليه مسلمانان شروع شد تاسال 1270 م پايان جنگ هشتم ادامه يافت و سرانجام صليبيها از سرزمينهاى اسلامىبيرون رانده شدند و بقاياى صليبيها نيز از شام درسال 690 ه.ق برابر با 1291 م بيرون رفتند. تاريخ ميلادى جنگهاى ياد شده بهشرح زير است : جنگ اول 1095 الى 1099، جنگ دوم 1147 الى 1149، جنگ سوم 1189 الى 1192، جنگچهارم 1202 الى 1204، جنگ پنجم 1217 الى 1221، جنگ ششم 1228 الى 1229، جنگهفتم 1248 الى 1254، جنگ هشتم 1270، جنگ نهم 1271 الى 1272 ميلادى . آزاد سازى بيت المقدس به دست سپاهيان اسلام (صلاح الدين ايوبى ) وزير العاضد، آخرين خليفه فاطمى ، پس از مرگ مخدوم خود،روز عاشوراى 567 ه.ق دولت مستقل ايوبى را تاسيس كرد و سياستهاى ضد صليبىپيشينيان ، خصوصا نور الدين زنگى را دنبال كرد، صلاح الدين ايوبى بعد از جنگهاىمتعدد با پادشاه بيت المقدس ، آن شهر را به محاصره در آورد. ابتدا خطاب بهاشغالگران نوشت : (من به قدس احترام مى گذارم و تمايلى به خونريزى ندارم ، لذاشما را به ترك آن نصيحت مى كنم و تعهد مى كنم كه اموالتان در امان باشد... صليبياننپذيرفتند و كارزار شروع شد و سپاهيان اسلام پيروزمندانه به پيش رفتند. پادشاهبيت المقدس (گى ) كه توان مقابله با مسلمان را نداشت ، تسليم شد و شهر بيتالمقدس پس از 91 سال اسارت در 17 رجب 583 ه.ق آزاد شد. صلاح الدين بعد از ورودبه بيت المقدس هيچيك از بناهاى مسيحيان را ويران نكرد و نسوزاند و سه روز پس از ورودبشهر كليساى شهر را به كشيشان سپرد، و (گى ) را آزاد كرد تا به اروپابازگردد. صلاح الدين پس از 22 سال حكومت به سال 598 ه.ق در سن 57 سالگى در گذشت .مقبره صلاح الدين ايوبى در نزديكى مسجد اموى در شهر دمشق قرار دارد. گرچه (صلاح الدين ايوبى ) بعد از 91سال اسارت بيت المقدس موفق به آزادى آن شد ولى با گذشت بيش از هشت قرن از اينواقعه ، قبله اول مسلمين مجددا در 14 مه سال 1948 در جريان يك توطئه از پيش طراحىشده توسط صهيونيزم جهانى به اشغال يهوديان متعصب در آمد (170) و تاكنون(1998 م ) كه پنجاه سال از اشغال اين سرزمين مى گذرد در اثر وجود تفرقه بينمسلمانان و دولتهاى اسلامى ، يهوديان توانسته اند حاكميت خويش را با زور و تزوير دراين سرزمين اسلامى تثبت كنند. بعد از اشغال بيت المقدس يكى از صهيونيستهاى متعصبجملاتى بدين مضمون گفته بود كه جنگهاى صليبى امروز پايان يافته و ما انتقام خونيهوديان بنى قريضه را از [حضرت ] محمد [ص ] گرفتيم كه اين نشان دهنده (171)خوى و رفتار كينه ورزانه و انتقام جويانه صهيونيستهاى اشغالگر قدس شريف مىباشد. جنگهاى صليبى هم اكنون نيز به شكل تهاجمات بى امان فرهنگى در گستردهجهان توسط صليبى هاى متعصب عصر حاضر با همكارى صهيونيستهاى نژاد پرست ادامهدارد. 3 شهريور 1320 / 25 اوت 1941 اشغال ايران توسط قواى متفقين و اخراج رضا شاه جنگ جهانى دوم ، در اول سپتامبر 1939 (دهم شهريور 1318) با حمله آلمان به لهستانآغاز شد. هيتلر، با اطمينان از پيمانى كه در تاريخ 23 اوت 1939(اول شهريور 1318) بين آلمان و اتحاد جماهير شوروى منعقد شده و عملا بى طرفىشوروى را موجب شده بود به لهستان حلمه كرد و در اندك مدتى آن سرزمين را متصرف ، وضميمه خاك آلمان كرد؛ شوروى نيز از اين فرصت بهره جست و ضمن ضميمه كردنايالتهاى لهستان كه در همسايگى اش قرار داشتند، كشورهاى منطقه بالتيك را نيز بهشناسايى تقسيم لهستان و عقد قرار دادهاى دوستى با آلمان و پيمان عدم تجاوز باشوروى واداشت . انگليس و فرانسه زير بار اين تحولات نرفتند و در سوم سپتامبر(دوازدهم شهريور) رسما عليه آلمان وارد جنگ شدند. از آن پس كشورهاى ديگر بتدريجبه سود كشورهاى محور و يا متفقين وارد جنگ خانمانسوزى شدند كه نزديك ششسال تداوم يافت و طى آن صرف نظر از هزينه ها و ويرانيها و تنگناها و پاره اىدشواريهاى ديگر، نزديك به 39 ميليون انسان جان باختند. هيتلر پس از تصرف لهستانمتوجه كشورهاى حوزه بالتيك شد و در اندك مدتى دانمارك و نروژ را تصرف كرد وسپس ارتش او راهى بلژيك ، لوكزامبورگ و هلند گرديد و خيلى زود به پيروزيهاىسريع در شمال غربى اروپا دست يافت و فرانسه را بهاشغال خود در آورد و در هشتم اوت 1940 نيروى هوايى آلمان شروع به بمباران لندن وساير شهرهاى صنعتى انگلستان كرد. ليكن اين حملات هوايى نتوانست انگلستان را بهزانو در آورد، اما در جبهه شرق اروپا، دست اندازى هيتلر بر سرزمينهاى اطراف رود دانوبسرانجام استالين را از خواب غفلت بيدار كرد و وضعيت عدم تجاوز ميان دو كشور، جاى خودرا به كشمكش و جنگى داد كه در ابتداى آن نيروهاى هيتلر با حمله هاى برق آسا شكستهاىسخت برقواى اتحاد جماهير شوروى وارد آوردند و تا نزديكى مسكو پيش رفتند. اعلان بيطرفى ايران ورود اتحاد جماهير شوروى ، همسايه شمالى ايران ، به جنگ عليه آلمان و قرار گرفتنآن در كنار فرانسه و انگليس دگرگونيهاى نظامى ، سياسى ، اقتصادى و اجتماعى بسياردر همه جهان و مخصوصا در ايران به دنبال داشت . رژيم پهلوى كه ساخته و پرداختهاستعمار انگليس بود و سنواتى پيش براى اين كه وانمود كند كه دولت انگلستان دركودتاى سوم اسفند 1299 نقشى نداشته است ، ابتدا به لغو قرار داد 1919 وثوقالدوله اقدام كرد، دولت انگليس نيز اين امر را پذيرفت . از همان زمان ، ايران در جهتتامين منافع بيگانگان به سرعت به سمت بلوك غرب پيش مى رفت و به همين منظورتعداد فراوانى از متخصصان غربى مخصوصا آلمانى را - البته با تاييد انگليس - درامر تاسيس و ايجاد كارخانه ها، راه آهن و امور ادارى به استخدام در آورد. دولت ايران ، از همان لحظه كه جنگ در اروپا در گرفت ، آشكارا و رسما اعلام بىطرفى كرد، اما بى طرف ماندن عملا غير ممكن بود. شوروى كه در جبهه جنگ شكست خوردهبود، در جبهه تبليغات بسيار نيرومند ظاهر شد و با برخوردارى از بيش از دو هزاركيلومتر مرز مشترك با ايران و نيز سابقه ارتباطات بازرگانى ، قومى و مشتركاتزبانى ، همواره در كار تحريك و توطئه بود. تركيه نيز كه هنوز خاطره شكست در جنگجهانى اول و تجزيه امپراتورى عثمانى را از ياد نبرده بود اعلام بى طرفى كرد. عراقكه از جنگ جهانى اول تحت قيمومت انگليس قرار گرفته بود به پايگاه عملياتى وتحركات و تحريكات انگليس در خاور ميانه تبديل شده و خليج فارس و سرزمينهاىجنوبى آن نيز به طور دربست در حيطه فعاليت و نفوذ انگليس قرار گرفت . هند كههنوز يكپارچگى خود را حفظ كرده بود، همچون معدن عظيمى از ذخاير انسانى و مالى يكسرهدر چنگ انگليس قرار گرفته بود و در افغانستان نيز حكومت دست نشانده انگليس بر سركار بود. بنابراين كشور ايران گرفتار و محصور كشورهاى همسايه بود و كمترينمفرى نداشت . اوضاع داخلى ايران اوضاع داخلى ايران از موقعيت مناسبى برخوردار نبود. رضاخان كه به اراده و پشتيبانىانگليس به قدرت رسيده بود يكى از سخت ترين و دهشت آورترين حكومتهاى استبدادى راكه تا آن هنگام ، ايران كمتر به خود ديده بود، حاكم ساخته بود. او بهدلايل گوناگون ، تغييرات بسيارى در همه شوون كشور مخصوصا در بعد مذهبى پديدآورده و كوشيده بود تا اين سرزمين را در جهتى معين و فرمايشى قالب بندى كند؛ اما اينتلاشها، واكنشهاى مخالف و بازدارنده اى در ميان عموم مردم از عالم و عامى ، روشنفكر وروحانى ، كاسب و كارگر برانگيخت و سبب شد تا فرمانرواى مستبد حاكم بر ايران ،باطنا فاقد هرگونه پايگاه اجتماعى و مردمى باشد. در واقع هر اقدامى كه آن چكمهپوش خودخواه در طول بيست سال سيطره مطلق انجام داد، در نهايت به زيانش تمام شد ونتيجه وارونه داد و هنگامى كه جنگ در اروپا درگرفت ، ديگر در جايگاهى نبود كه بتواندخود و مملكت را حفظ كند. آغاز اشغال ايران توسط متفقين تهاجم آلمان به سرزمين اتحاد شوروى ، بدون مداخله متفقين ، ممكن بود به همان نتاجىبرسد كه طى دو قرن گذشته از تهاجم نيروهاى خارجى به دست آمده بود، يعنى رهاكردن (سرزمينهاى سوخته ) در دست دشمن و گرفتار كردن او به دست (سرماى )سوزان و وحشت انگيزى كه تا آن هنگام هر مهاجمى را در هم كوبيده و از پا در آورده بود.اما انگليس جز اين ، در سر داشت و مى خواست كه باانتقال مركز ثقل جبهه جنگ از مغرب به مشرق اروپا، خطر را از سر خود دور كند و شوروىرا هر چه بيشتر در ورطه جنگ بيندازد. به هميندليل پس از هم پيمانى با شوروى ، ديگر كشورهاى هم پيمان خود را بر آن داشت تابراى شوروى كمك غذايى و تبليغاتى بفرستند. در آن زمان ايران بهترين ، نزديكترين و مطمئن ترين راه كمك رسانى به شوروى بود. اما ايران ، از همان آغاز جنگ اعلانبى طرفى كرده بود و اين بى طرفى نمى توانست بدوندليل و بهانه نقض شود. بدين ترتيب متفقين به بهانه هايى واهى ازقبيل حضور جاسوسان آلمانى در ايران متوسل شدند و بهاشغال غير قانونى آن مبادرت ورزيدند. رضا شاه كه مانند هر ديكتاتور مغرور بهدرستى از ميزان پوشالى بودن حكومت خود خبر نداشت ، در ابتدا تصميم به مقاومت گرفت، اما چون او فاقد پايگاه اجتماعى ، سياسى و فرهنگى در كشور بود و نارضايتىعمومى مردم از سياستها و عملكرد او به هنگام بركنارى وى امرى مسلم بود، به همين جهت ،تهاجم بيگانگان و ورود نيروهايشان به خاك ايران با اندك مقاومتى انجام گرفت واشغال ايران خيلى زود و بسيار آسان تحقق يافت ، چرا كه نهادهايى كه تا پيش از ايناميدى به ايستادگى و مقاومتشان بود از صحنه حذف و يا به انزوا كشيده شده بودند.سركوب لرها، كردها، قشقايى ها، بلوچها، بختياريها و... خلع سلاح و كوچ آنان به زور، و اعدام سران آنها،بستر حداقل پايدارى را خشكانده بود و رضاشاه كه از مدتهاقبل تاج ساسانى را به جاى تاج قاجارى به عنوان نماد احياى ايران به سر نهاده وتبليغات حكومتى خود را از نژاد پاك ايرانى پنداشته و به مردم معرفى كرده بودناگزير شد در نهايت خوارى و رسوايى ايران را ترك كند.اشغال ايران در سوم شهريور 1320 خيلى سريع و آسان تحقق يافت و با تهاجمنيروهاى انگليس و شوروى از جنوب و شمال صورت رسمى و جدى به خود گرفت و تاپايان جنگ در سال 1342 ادامه يافت . عوارض سوء تجاوز متفقين اشغال ايران توسط قواى متفقين ، عوارض و آثار گوناگونى در پى داشت كه از جنبههاى مختلفى قابل بررسى است ؛ از سويى ، با يورش نيروهاى بيگانه ، تماميت ارضىو حاكميت سياسى ايران پايمال شد كه باعث حضور و سلطه قدرتهاى استعمارى تاساليان زيادى گرديد؛ از سوى ديگر بر اثر بروز جنگ ، مشكلات فراوانى ازقبيل قحطى و گرانى ، كمبود مايحتاج عمومى گريبانگير مردم شد و حضور بيگانگان وتامين مايحتاج آنان نيز از داخل كشور، اين مشكلات را افزونتر ساخت . حضور قواى بيگانه علاوه بر جوانب سياسى و اقتصادى ، از جنبه فرهنگى نيزقابل تامل است . تحريكات سياسى موثر بر گروهها و احزاب تازه سياسى كه آشكار ونهان ، تحت تاثير فكر و مشى سياسى بيگانگان قرار داشتند (بويژه حزب توده وهواداران آن )، اوضاع در هم ريخته ايران را وخيمتر كرد. اينقبيل احزاب با بهره ورى از احساسات بى آلايش جوانان صادق آن روزگار نه تنها عملاو علنا به توجيه اشغال ايران مى پرداختند، بلكه با همكارى اشغالگران به شكارنيروهاى ضد بيگانه تحت پوشش هوادارى از آلمانمشغول شدند. گذشت زمان ثابت كرد كه عمل متفقين در آن زمان ، نافىاستقلال و حق حاكميت كشور و تنها ناظر بر منافع طرفين درگير، خاصه امدادرسانى بهشوروى سابق بوده و عنوان ستون پنجم آلمان در ايران به مثابه توجيهاشغال كشور، افسانه و دستاويزى بيش نبوده است ؛ دستاويزى كه به رغم تبليغاترسانه هاى متفقين ، دولتها و سازمانهاى اطلاعاتى آنها بيش از هر كس ، بر بى پايهبودن آن واقف بودند. ايران سرزمين كهنى است كه در طول تاريخ به دفعات مورد تهاجم واقع شده است ، اماآنچه بيش از مساله اشغال كشور در شهريور 1320،دل هر آزاده اى را مى آزارد، سرعت تهاجم و تسخير و فروپاشى بعدى ومسائل مترتب بر اشغال است . فروپاشى نيروهاى مسلح ايران كه گويى تنها به كارسان و رژه مى خوردند ازدستاوردهاى دو دهه ديكتاتورى بود و عدم مقاومت مردم نيز در رابطه با همين ديكتاتورىبيست ساله حاصل آمد. بى مايگى و سرسپردگى و عدم حميت ، جانشين ديكتاتور ودولتهاى بى ثباتش چنان بود كه حتى نتوانست متجاوزان را به جبران خسارت وحداقل عذرخواهى از پيشگاه ملتى وادارد كه همه چيزشلگدمال شده بود. آنچه گفته شد، قضاوت نسلى است كه اينك تجربه تجاوزى ديگر را با مقاومتى هشتساله و دفع متجاوز با مقاومت دليرانه رد تقويم حيات خود ثبت كرده است ، تجاوزى كهتمامى ابرقدرتها در غالب يك كشور به حقوق ملتى دست درازى كرده بودند كه بارهبرى قاطع و روشن امام خمينى (ره ) و دفاع جانانه جوانان غيور اين ملت شكستى سخترا متحمل گشتند. اين پايدارى نشان داد كه مردم قهرمان ايران در راه حفظ اعتقادات خود مىتوانند دافع هر تجاوز و عامل استقلال كشور خود باشند. نفوذ آمريكا به ايران پس از شهريور 1320 پس از اشغال ايران توسط قواى متفقين ، نيروهاى آمريكايى نيز در 16 آذر 1320 واردايران شدند و سرهنگ شوار تسكف عملا فرمانده ژاندارمى ايران وژنرال ريدلى مامور تجديد سازمان ارتش شد. آژانس مركزى اطلاعات آمريكا (سيا) كه در اواخر 1319 شمسى به وجود آمده بود،ايران را به يكى از فعالترين ستادهاى ماوراى درياهاى خودتبديل كرد و در همين راستا دولتمردان بسيارى را به خدمت گرفت و احزاب و جمعيتهاىدست نشانده زيادى را ايجاد كرد. آغاز فعاليت احزاب پس از شهريور 1320 پس از به قدرت رسيدن رضاخان ، تاسيس هر نوعى حزبى ممنوع شده بود، حتىتشكيل جمعيتهاى پنج نفرى خلاف قانون تلقى مى شد و از 1304 تا شهريور 1320بجز يكى دو حزب هيچ حزب ديگرى فعاليت نداشت . پس از شهريور 1320، قريب 16 حزب درافق سياسى ايران نمودار شدند، ولى تاسال 1323 بيشتر اين احزاب يا از بين رفتند و يا از فعاليت دست كشيدند و بعضى همجاى خود را به احزاب ديگر دادند و يا تجزيه شدند. هيچ يك از اين احزاب نتوانست يكجنبش واقعى در ميان مردم برانگيزد. نزديك به اكثريت آنها فاقد ايدئولوژى مشخصبودند و كنار رفتن آنها از صحنه سياست تاثيرى بر شرايط اجتماعى آن روز نگذاشت .مردم سرگردان بودند از سويى ديكتاتورى و الحاد رژيم رضاخان ، روح و روان مردم راخسته كرده بود و از سوى ديگر تمايلات غربگرايانه و شرق باورانه احزاب ، نيازبه استقلال فرهنگى ، سياسى و اجتماعى مردم را تامين نمى كرد. اين احزاب نيز هماننداحزاب پس از انقلاب اسلامى ، تمامى رمز سعادت جامعه را در يكى دو واژه (دموكراسى) و (ناسيوناليسم ) مى دانستند و گاهى نيز (سوسياليسم ) را به اين دو مىافزودند. بعد از شهريور 1320 و تبعيد رضا شاه به جزيره موريس در آفريقاى جنوبى ، اولينحزب سياسى كه به وجود آمد (حزب توده ايران ) بود كه به شوروى وابسته بودو منافع آن را در ايران تامين مى كرد و با خيانت بزرگى كه در جريان درخواست شوروى(امتياز نفت شمال ) از ايران داشت كاملا رسوا گرديد و فرصتى پيش آمد كه مردم ايرانماهيت اين حزب را بهتر بشناسند. بدين معنى كه در پاييز 1323 كه اتحاد جماهيرشوروى درخواست واگذارى امتياز نفت شمال را به اين كشور مطرح نمود، حزب توده از ايندر خواست شوروى پشتيبانى كرد و در تمام شهرهاى كشور ميتينگ راه انداخت و از شاهخواست كه به اين در خواست شوروى ترتيب اثر جدى بدهد. 8 شهريور 1360 شهادت مظلومانه رجائى و باهنر (... هر چه عزيزان اين ملت را ترور مى كنند...، ملت ما آگاه تر مى شود) امام خمينى (ره ) شهادت تحفه قدسى است ؛ ميراث مقدس اولياء و ابرار است ؛ باب خاص بهشت است . اينتحفه را به هدايت هر كس نبرند و اين ارث را ارزانى سفلگان نمى كنند و اين در را جزبه روى خاصان و خالصان نمى گشايند. تاريخ شهادت ، از هابيل تا حسين (ع ) و از حسين (ع ) تا امروز، مكرر بر اين حقيقت مهرتاييد زده است : در مسلخ عشق جز نكو را نكشند. به بركت انقلاب اسلامى ، فيض شهادت ، چون باران بر سر عالم و عامى و بزرگ وكوچك اين مرز و بوم باريد. كدامين روزگار را سراغ داريد كه اين همه ابرار به خودديده باشد؟ در شهيدستان ايران ، نه تنها آن طفل سيزده ساله كه كهنسالان نيز، و نه تنها مردم عادى ،كه دولتمردان نيز، در صف دلسوختگان اين عشق (سركش و خونى ) وارد شده اند،دولتمردانى كه چون ياران مولايشان امير المومنين (ع )، زخم زجرها برگرده و رنجمحروميتها بر جبين داشتند كه از (دولت محرومان ) و (دولت مستضعفان )، جز ايننشايد. در تاريخ هر ملتى نشيب و فرازهاى تلخ و شيرينى وجود دارند كه بعضا تعين كنندهسرنوشت و سازنده فرهنگ آن ملت مى باشند. تحقق نظام جهورى اسلامى در ايران بهرهبرى امام خمينى (ره ) بزرگمردى كه جهان ، مانند او را كمتر به خود ديده است و جانفشانى هاى فرزندان فداكار اين مرز و بوم ، بزرگترين و عظيم ترين فراز تاريخماست ، كه داراى خاطرات تلخ و شيرين زيادى است . خاطرات شهادت هفتاد و دو تن و شهادت دو چهره صميمى و فداكار اسلام رجائى و باهنر دوشهيدى كه همواره در سنگرهاى مختلف فكرى ، آموزشى و سياسى ، همكار و همرزم بودند،تا آنجا كه در كنار يكديگر به آتش كين مناقان سوختند و فصلى از شهادت را به نام(هفته دولت ) در تاريخ انقلاب گشودند. علت نامگذارى چنين هفته اى اين است كه دولتشهيد رجائى ، نخستين دولت مكتبى بود كه پس از حاكميت ليبرالها بر كشور، عهده دارامور مملكت گرديد، و در آن دوره بحرانى حداكثر تلاش و كوشش خود را براى خدمت بهاهداف مقدس انقلاب صادقانه اعمال كرد. صداقتى كه در آن تعهد نسبت به مكتب و خطپوياى امام راحل نهفته بود، تا آنجا كه جان خويش را بر سر آن نهادند. پس از آن كه بنى صدر به عنوان اولين رئيس جمهور، زمام قدرت اجرائى مملكت را بهعهده گرفت بناى مخالفت با روحانيت و نهادهاى انقلابى و نيروهاى مومن و متعهد در خط امامرا گذاشت تا بلكه بتواند مراكز حساس حكومتى را يكى پس از ديگرى به چنگ آورد ومسير انقلاب را به ميل خود تغيير دهد. او ابتدا اقدام به حمايت هاى ظاهرى و لفظى از امام(ره ) و روحانيت نمود تا توانست بين مردم وجهه اىقابل قبول كسب كند، سپس نيات و مقاصد خود را به مرور گسترش داد. تحت شرايط يادشده و در اثر تلاشهاى پيگير نيروهاى خط امام ، اولين مجلس شوراى اسلامى با اكثريتقاطع نيروهاى مخلص و طرفدار خط امام روى كار آمد. مسلما چنين مجلسى مورد پسند بنىصدر نبود، چون مى دانست كه اين مجلس ، مجلسى نيست كه به نخست وزير مورد نظر اوراى اعتماد بدهد و دولتى را كه مورد علاقه وى است روى كار آورد، عملا شروع بهبهانه گيرى و انتقاد نمود و مبارزه منفى را با نظام آغاز كرد. با تذكر بسيار مهم امامخمينى (ره ) كه فرمودند: اگر دولت مثل سابق باشد بايد عزاى انقلاب را بگيريم .نمايندگان مجلس با دقت و مراقبت خاص مانع روى كار آمدن نخست وزير و دولتى همچوننخست وزير و دولت سابق شدند. فشارهاى بنى صدر بى فايده ماند و سرانجام مجبور شد، تسليم خواسته مجلس شود وشهيد محمد على رجائى را به مجلس معرفى كرد. با روى كارآمدن نخست وزير و دولتمكتبى ، مخالفتهاى بنى صدر به اوج خود رسيد. امام (ره ) كه همواره جريانات را دقيقا زير نظر داشتند، بنى صدر را نصحيت نمودندكه از نزديكى و همكارى با منافقين و مخالفت با مجلس و روحانيت دست بكشد و همگام بااصول نظام باشد، اما بنى صدر روش خود را تغيير نداد و بر اقدامات تنش زاى خودافزود تا اين كه سرانجام امام (ره ) در يك موقعيت حساس او را از فرماندهىكل قوا عزل نمودند و مجلس شوراى اسلامى بلافاصله با اكثريت قاطع به عدم كفايتسياسى بنى صدر راى داد و آن گاه رهبر كبير انقلاب اسلامى با استفاده از حق قانونىخود در قانون اساسى ، بر اساس اصل 110 او را از رياست جمهورى خلع كرد. در تقابل با اين اقدامات ، دشمنان انقلاب سعى در براندازى حكومت اسلامى با از ميانبردن مسئولين نظام كردند و فاجعه جانگداز هفتم تيرسال 1360 كه منجر به شهادت شهيد مظلوم آيت الله دكتر بهشتى و 72 تن از ياراندلسوز و رهروان وفادار امام و انقلاب گرديد ثمره تصميم شيطانى استكبار جهانى ودشمنان انقلاب بود. گرچه عكس العمل سريع ، قاطع و انقلابى رهبر كبير انقلاب و ملتبزرگ ايران هر گونه ابتكار عمل را از آنها سلب نمود ولى كار به زعم دشمنان هنوزبه اتمام نرسيده بود و طرح نابودى مسئولين طرازاول مملكت در راس فعاليتهاى آنها قرار داشت . بدين ترتيب واقعه هشتم شهريور در همانسال به وقوع پيوست و رئيس جمهور محبوب محمد على رجائى و نخست وزير متفكر ودانشمندش حجت الاسلام و المسلمين دكتر محمد جواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيرى بهدرجه رفيع شهادت نايل آمدند. اين واقعه همچون واقعه 7 تير على رغمخيال باطل دشمنان اسلام كه معتقد بودند موجبات منزوى شدن مردم و سقوط نظام را فراهممى آورد باعث رشد و آگاهى و حضور بيشترفعال مردم در صحنه گرديد و نظام كاملا تثبيت شد. براى گرامى داشت خاطره اين عزيزان هفته اول شهريور ماه به عنوان هفته دولتنامگذارى شد تا يادآور خاطرات تلخ و جانگداز آن دوران ، دوران تلاش و سخت كوشىعناصرى دلسوز و ايثارگر در نظام اجرايى انقلاب كه تمام هم و غمشان رفع مشكلاتمحرومين و حل مسائل مردم بود، باشد. بيانات امام خمينى (ره ) در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت آقايانمحمدعلى رجايى و دكتر محمد جواد باهنر(172) بسم الله الرحمن الرحيم منطق ما، منطق ملت ما، منطق مومنين ، منطق قرآن است ، (انالله و انااليه راجعون ) با اينمنطق هيچ قدرتى نمى تواند مقابله كند. جمعيتى كه ، ملتى كه خود را از خدا مى دانند وهمه چيز خود را از خدا مى دانند و رفتن از اينجا را به سوى محبوب خود مطلوب خود مىدانند، با اين ملت نمى توانند مقابله كنند. آن كه شهادت را در آغوش ، همچون عزيزى مىپذيرد، آن كوردلان نمى توانند مقابله كنند. اينها يك اشتباه دارند و آن اين كه شناخت ازاسلام و شناخت از ايمان و شناخت از ملت اسلامى ما ندارند. آنها گمان مى كنند كه با ترورشخصيت ها، ترور اشخاص ، مى توانند با اين ملت مقابله كنند و نديدند و كور بودند كهببينند كه در هر موقعى كه ما شهيد داديم ملت ما منسجم شد. ملتى كه قيام كرده است در مقابل همه قدرتهاى عالم ، ملتى كه براى اسلام قيام كردهاست ، براى خدا قيام كرده است ، براى پيشرفت احكام قرآن قيام كرده است ، اين ملت را باترور نمى شود عقب راند. آنها گمان مى كنند كه افكار مومنين و ملت بپاخاسته ما همچونافكار غربزده ها و غرب است كه جز به دنيا فكرى نمى كنند و جز متاع دنيا را نمىبينند، اينها هم آن طورند. ملتى كه از اول ، از صدر اسلام پيشوايان آن جان خودشان را فدا كردند، براى هدفخودشان كه آن خدا و اسلام است ، به اين مسائل و به امور از بين خواهند رفت و سستىنخواهند داشت . ملت ما، ملت عزيز ما در تاريخ خوانده است كه على بن ابيطالب - سلامالله عليه - با دست يكى از همين منافقين ، با دست يكى از همين اشخاصى كه به صورت، اسلام و از اسلام جدا بودند فرق مباركش شكافت . ملت ما چون على بن ابيطالب را فداكرده است از براى اسلام ، فدا كردن امثال اين شهدا براى ملت ما يك مساله مهم نيست ،گرچه خود واقعه و خود اين افرادى كه شهيد شده اند در نظر همه ما عزيز و ارجمندند و آقاى رجايى و آقاى باهنر هر دو شهيدى هستند كه با همدر جبهه هاى نبرد با قدرتهاى فاسد هم جنگ و همرزم بودند و مرحوم شيهد رجايى به منگفتند كه من 20 سال است كه با آقاى باهنر همراه بودم ، و خداوند خواست كه با هم ازاين دنيا هجرت كنند و به سوى او هجرت كنند. كسى كه هجرت را به سوى خدا مى داند وشهادت را فوز عظيم مى داند و شهدايى كه در صدر اسلام و از صدر اسلام تاكنون دادهاست عالى تر و بالاتر از تمام افرادى هستند كه در اين قرن موجودند،مثل على بن ابيطالب - سلام الله عليه - و حسن بن على - سلام الله عليه - و حسين بن علىو اصحاب - سلام الله عليهم - و ساير ائمه ما - عليهم السلام - آنها همه عمر خودشان راصرف كرده اند تا اسلام را حفظ كنند و ما هم تمام عمرمان را بايد صرف كنيم تا اسلامرا كه به دست ما سپرده است حفظ كنيم . من در عين حال كه شهادت اين دو بزرگوار براى من بسيارمشكل است در عين حال مى دانم كه آنها به رفيق اعلامتصل شده اند و براى آنها آرامش هست و اين طور گرفتارى هايى كه الان براى ما هستديگر براى آنها نيست و آنها رسيدند و مطلوب خودشان و از اين جهت به آنها و به خانوادههاى آنها و ملت اسلامى تبريك عرض مى كنم كه چنين شهدايى تقديم مى كنند. در عين حالىكه مصايب اينها مشكل است براى ما، لكن كشور ما و ملت ما با تمام قدرت ايستاده اند تاهمچو شهدايى تقديم كنند و هيچ راه عقب نشينى ندارند و فكر نمى كنند به سستى . آنكوردلانى كه گمان كرده اند كه جمهورى اسلامى با نبود چند نفر بين خواهد رفت وسقوط خواهد كرد، آنها افكارشان ، افكار اسلامى نيست و از اسلام خبرى ندارند و از ايماناطلاعى ندارند و افكارشان ، افكار مادى و براى دنيا كار مى كنند و به هواى دنيا هستند. بايد ديد كه اينهايى كه اين طور كارها را انجام مى دهند انگيزه آنها چيست . انگيزه آنها ايناست كه براى ملت بعد يك دسته ديگرى از صنف خودشان بيايند و حكومت كنند؟ اينها مگرنشناخته اند اين ملت راكه كسى كه انحراف دارد از اسلام و كسى كه سركرده تروريست هاهستند، كسانى كه / در / سركرده اينها هستند و اينها را وادر به خرابكارى مى كنند در بينملت جاى ندارند. ما حكومتمان و افرادى كه در راس حكومت بودند چون از همين مردم هستند و از اشخاصىنيستند كه از آن بالاها، يعنى آن پايين ها آمده باشند و حكومت كرته باشند بر ملت ، ازاين جهت ملت ما آرام است ، دلش مطمئن است به اين كه وقتى كه اين شهدا نباشند، به جاىآنها داوطلبانى براى شهادت حاضر به صحنه هستند. ما در عينحال كه براى اين شهدا متاثر هستيم و اينها اشخاص ارزنده اى براى ملت ما و براىجمهورى ما بودند لكن ما باز در صف هاى دنبال آنها افراد داريم و اشخاص متعهد داريم واشخاص مومن متعهد به اسلام داريم و دنبال او ملت داريم و ملتى كه هيچ گونه عقب نشينىدر اين مسائل نخواهد كرد و با اين ترتيب جمهورى اسلامى آسيبى نخواهد ديد. در زمانهاى سابق ، زمان رژيم هايى ، كه در سابق بودند، رژيم هايى سلطنتى وضع اينطور بود كه اگر يك سلطانى كشته مى شد يا مى مرد كشور به هم مى خورد. نكته او اينبود كه آن سلطان و عمال آن سلطان به قدرى ظلم كرده بودند بر مردم و بر توده هاىميليونى مردم كه به مجرد اين كه او از بين مى رفت خود مردم قيام مى كردند بر ضدحكومت ، لكن جمهورى اسلامى ما وضعى دارد كه خود ملت يك فردى را مى آورند و خود ملتيك فردى را كنار مى گذارند و خود ملت وقتى كه يك فردى شهيد شد به جاى او بازيكى را انتخاب مى كنند و خود را از دولت مى دانند و دولت را از خود مى دانند و خود را ازرئيس جمهورى مكتبى مى دانند و رئيس جمهورى مكتبى را از خود مى دانند از اين جهت ولو اينكه رئيس جمهور شهيد بشود، نخست وزير شهيد بشود و هر مقامى شهيد بشود، ملت ما هيچخم به ابرو نمى آورند و كسان ديگر را به جاى آنها انتخاب مى كنند. الان سرتاسر كشور ما را اگر چنانچه ملاحظه كنيد، تهران با آن جمعيت كثيرى كه الان درنزديك دانشگاه متمركز هستند و ساير شهرها هممثل تهران ، مابين اين جمهورى و جمهوريهاى عالم و مابين دولت و دولتهاى سابق اينكشور مى توانيد حكومت (173) كنيد كه چه فرقها هست . اگر صدراعظمى در زمانسابقه كشته مى شد امكان نداشت كه مردم ، توده مردم ، بازار مردم هيچ عكس العملى از خودنشان بدهند الا سرور، الا مسرت . و امروز كه / يك نفر از ما و / دو نفر شهيد معظم از ما رفته است سرتاسر كشور ما بهعزا نشسته است و سرتاسر كشور ما انسجام خودش را حفظ مى كند و حفظ كرده است و فرداكه اعلام مى كنند و براى انتخاب رئيس جمهور، همه اين مردم براى انتخاب حاضرند. من مى دانم كه در خارج الان عنصرهايى كه با اين جمهورى اسلامى بلكه با اسلام مخالفهستند و بوقهاى خارج و تبليغاتى ، خواهند گفت كه اين دو نفر كه شهيد شدند ايران بههم مى خورد و خواهند گفت كه در عزاى اينها مردم بى تفاوت بودند ياخوشحال بودند و آنها با اين كه مى دانند، كوردلانه اين طور انتشارات و تبليغات راانجام مى دهند، الان ببينيد كه سرتاسر كشور ما امروز در سوگ هستند و در همه خيابانها وكوچه ها و بازارها در سوگ نشسته اند و الان كه به من اطلاع دادند گفتند جمعيت بيشتر ازآن وقتى است كه 72 تن شهيد شدند. ملت ما اين طور است ، اگر بعد از اين هم خداى نخواسته اشخاصى شهيد بشوند ملت ماهمين ملت است و نهضت ما همين نهضت . و آن عمده اين است كه كارى كه براى خداست ، نهبراى افراد، نه براى اشخاص ، نه براى شخصيت ها، اين كار ركود نمى كند با رفتنافراد و با رفتن شخصيتها. كشورى ، از رفتن شخصيتهاى خودتزلزل پيدا مى كند كه ملت او و افراد ان ملتدل به شخص بسته باشند، دل به اشخاص بسته باشند، اما كشورى كهدل او به خدا پيوسته است و براى خدا قيام كرده است و ازاول ، نه شرقى و نه غربى و جمهورى اسلامى را ندا داده است و با بانگ الله اكبرصغير و كبير و زن و مردش در صحنه حاضر شده اند و اين نهضت را و اين انقلاب را بپاكرده اند، همين ملت هستند، براى اين كه خدا هست . رجايى و ديگران اگر نيستند خدا هست . درجنگى كه در صدر اسلام بود، ندا در دادند منافقين به اين كه پيغمبر شهيد شد، لكنبعضى گفتند اگر شما پيغمبر را مى پرستيد، شهيد شد، به شهادت او ترتيب اثربدهيد و اگر خدا را مى پرستيد خدا هست ولو پيغمبر رحلت بفرمايند. اميرالمؤ منين - سلامالله عليه - جان خودش را فدا كرد براى اسلام و شهيد شد و اسلام به جاى خودش بود.امام حسين - سلام الله عليه - خود و تمام فرزندان و اقرباى خودش را فدا كرد و پس ازشهادت او اسلام قويتر شد. با رفتن شهدايى با اين كه بسيار ارزشمند بودند و هستند، با رفتن شهدا در عينحال كه متاثر هستيم ، لكن چون ما توجه مان به خداست و براى خداست و ملت ما براى خداقيام كرده است ، با رفتن اشخاص هيچ سستى به خودشان راه نمى دهند و گرفتار اينخطا نيستند كه افراد يك مساله اى را ايجاد مى كنند. خداى تبارك و تعالى از اول با شما بوده است كه شما در صحنه باشيد و ان شاء اللههستيد و خواهيد بود، خداى تبارك و تعالى شما را پشتيبانى مى كند و شما قوى خواهيدبود. قواى مسلحه ما در جبهه هاى جنگ بايد توجه كنند كه آنها براى خدا مى جنگند نهبراى رئيس جمهور و براى نخست وزير و براى ديگران ، آنهادل را قويتر كنند و هر چه اشخاص فاسد به اين كشور صدمه وارد مى كنند، آنها قويتردر مركز خودشان مشغول به مجاهده و مبارزه باشند. و گمان نكنيد كه اينها از روى قدرتيك همچو كارهايى را انجام مى دهند. يك بمب در يك جا منفجر كردن ، يك بچه 12 ساله هممى تواند او را بگيرد يك جايى بگذارد و خود او منفجر بشود، اين قدرتى نيست ، اينكمال ضعف است . من ابن ملجم را از اينها مردتر مى دانم براى اين كه او آمد و در حضورمردم كار خودش را كرد و خداوند او را لعنت كند، و اينها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند وبه طور دزدى يك كارى انجام مى دهند و خودشان را اصلا ظاهر نمى كنند. اينهايى كه ازاينجا فرار كردند و از خارج دستور مى دهند كه مردم رااقتيال كنند و به طور دزدكى بكشند، اينها تز نامردهاست . من اميدوارم كه كشور ما بههمان طورى كه در مقابل همه قدرتها ايستاد و ايستادگى كرد و زن و مردش و جوان وپيرمردش و بچه و بزرگش در مقابل ، مشتها را گره كرد و ايستاد و قدرتهاى بزرگ رااز مملكت راند و به جهنم فرستاد، ان شاء الله الان هم در صحنه هستند و همه اينها ايستادهاند، در مقابل اين طور گرفتاريها صبر مى كنند و منطق آنها اين است كه ما از خدا هستيم وبه سوى خدا مى رويم . ما كه از خدا هستيم ، همه چيز ما از خداست ، در راه خدا داريم صرفمى كنيم و باكى نداريم و اين طور نيست كه گمان كنيم كه از اينجا كه رفتيم ديگر خبرىنيست . آنها بايد بترسند كه قيامت را هم در همين جاخيال مى كنند هست ، بعثت را هم منكر هستند. آنها بايد بترسند كه مرگ حيوانى را بر مرگانسانى ترجيح مى دهند. و اما جوانهاى ما و سردمرداران ما كه براى شهادت حاضر و آغوشرا باز كردند براى شهادت ، اينها باكى از شهادت ندارند و ملت ما از اين شهادتهابسيار ديده است و در اين چند ساله اخير صدها شهيد داده و هزاران شهيد و هزارانمعلول ، و پايدار ايستاده است و امثال اين آقايان كه شهيد شده اند در عينحال كه در نظر ما بسيار ارجمند هستند، لكن آنها پيش خدا رفتند و ما به جاى آنها اشخاصداريم مكتبى ، انسانى كه به شهادت فكر مى كند و داوطلب شهادت است . و من اميدوارم كه ملت ما انسجام خودش را بيشتر كند و در صحنه بيشتر از سابق حاضرباشد و امثال اين تفاله هايى كه مانده اند از رژيم سابق و از اشخاصى كه فرار كردهاند، اينها را ان شاء الله با نظارت خودشان و با نظر خودشان هر جا ديدند معرفى كنندو قواى انتظامى و نظامى ما و خصوصا شهربانى بيشتر قيام كند به امر انتظامات و نظامو ساير چيزها. و اميدوارم كه شما پيروز باشيد و شما پيروز هستيد. والسلام عليكم و رحمة الله
|
|
|
|
|
|
|
|