قرآن و طمع
طمع حالتى است كه انسان را به ورطه محرمات مى كشد ، و از رحمت واسعه حق محروم مى كند ، و ملكوت وجود آدمى را به ظلمت و تاريكى آلوده مى نمايد ، و از انسان منبع شرّ و خطر مى سازد و شقاوت دنيا و آخرت را براى بشر به ارمغان مى آورد .
قرآن مجيد در آيه سى و دوم سوره مباركه احزاب طمع را ثمره مرض قلب مى داند ، قلبى كه از نور معرفت و ايمان و حكمت و عشق به خدا و انبياء و اولياء محروم است . خواهى نخواهى گرفتار حالات ابليسى گوناگون از جمله حالات خطرناك طمع است .
قرآن مجيد در سوره مباركه مدثّر مى فرمايد اينگونه افراد مريض هرچه هم از نعمت هاى مادّى برخوردار شوند باز سير نشده و طمع در اضافه شدنش دارند ، كه البته اين طمع باعث مى شود ، آدمى از حدود و مرزها و مقررات الهى تجاوز كرده و دست تعدى به حقوق حقّه مردم دراز كند !
طمع كار حد و مرزى براى خود نمى شناسد و قانونى را محترم نمى داند و بهر كارى كه شهوت او اقتضا كند دست مى زند .
( وَجَعَلْتُ لَهُ مَالاً مَمْدُوداً *وَبَنِينَ شُهُوداً *وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيداً *ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ *كَلاَّ إِنَّهُ كَانَ لاِيَاتِنَا عَنِيداً )(23) .بر او مال و ثروت فراوان بيش و بيش تر از نيازش بذل كردم ، و پسران حاضر به خدمت نصيبش نمودم و اقتدار و مكنت و عزّت دادم ، با اين همه باز از من طمع فزونى دارند هرگز بر آنچه مى خواهد توجه نكنم كه او با آيات ما عناد و دشمنى ورزيد .
قرآن مجيد طمع را به چند مرحله تقسيم مى كند ، بعضى از آنها طمع مثبت و برخى طمع منفى هستند .
طمع به زنان نامحرم ، طمع به مال مردم ، طمع به حقوق اجتماعى جامعه ، طمع به بيش از مقدرات حق كه در رابطه با سعى و كوشش انسان است از قبيل طمع منفى است كه مورث بدبختى دنيا و آخرت است .
طمع به رحمت و عنايت حق ، طمع به دخول بهشت ، طمع به آمرزش و عفو حضرت حق بدون عمل و بدون انجام واجبات و بدون ترك محرّمات و بدون توبه و استغفار حقيقى طمعى شيطانى و حالتى غلط است كه قرآن كريم از نوع اين طمع ها كه در حقيقت يك حالت درونى ولى متوجّه به جهات گوناگون است منع فرموده .
( فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ * عَنِ الْيَـمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ *أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئ مِنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيم )(24) .ناسپاسان را چه شده است كه بدون حقيقت به جانبت مى شتابند و از راست و چپ باز پراكنده مى شوند و به واقعيت اسلام گرايش ندارند ، آيا طمع دارند كه در بهشت داخل شوند ؟ !
در حديث قدسى آمده :
ما اَقَلَّ حَياءَ مَنْ يَطْمَعُ فى جَنَّتى بِغَيْرِ عَمَل .چه كم حياء است آن كسيكه بدون عمل طمع در بهشت من دارد ؟
و در حديث ديگر قدسى آمده :
كَيْفَ اَجودُ بِرَحْمَتى عَلى مَنْ يَبْخُلُ بِطاعَتى ؟چگونه رحمتم را نصيب كسى كنم كه از اطاعت من بخل مىورزد ؟
طمع به عنايت و رحمت خدا ، طمع به بهشت و مغفرت حضرت حق در جنب عمل و اجراى دستورات و پياده كردن مقرّرات و ترك محرمّات و طمع به استجابت دعا بشرط دعاى با شرايط طمع مثبت و از بهترين حالات الهى و ملكوتى است و همچنين طمع به بخشوده شدن گناه بشرط توبه حقيقى طمع مثبت و در حقيقت همان اميدى است كه گنهكار تائب بايد به حضرت مولا داشته باشد .
( وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ )(25) .اهل حقيقت و آراستگان به معرفت مى گويند : چرا ايمان به خدا و رسول و كتاب حق و روز جزا نياوريم ، در صورتى كه طمع داريم و اميدواريم كه ما را در قيامت در زمره ى صالحان قرار دهند .
( قَالُوا لاَ ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ * إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ )(26) .پس از آنكه فرعون ستمگر ، روى آوردن ساحران را به موسى ديد و آنان را آراسته به ايمان ملاحظه كرد و ايشان را به قتل و دار و قطع دست و پا تهديد كرد يك پارچه گفتند :
از اين دارو قتل زيانى بما نمى رسد چون همه ى ما به حقيقت به سوى خدا باز مى گرديم و به حضرت حق طمع و اميد داريم كه چون اولين صفى هستيم كه ايمان آورده ايم از اشتباهات ما به لطف و عنايتش درگذرد .
قرآن مجيد از قول حضرت ابراهيم نقل مى كند :
( وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ )(27) .خداى من همان خدائى است كه براى آمرزش گناهم به روز جزا به او چشم اميد و طمع دارم .
( إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّداً وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ * تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ )(28) .تنها كسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند آنان هستند كه چون متذكّر خدا شوند به سجده رخ بر خاك نهند و به تسبيح و تنزيه ستايش پروردگار كنند و از كبر و نخوت در برابر دستورات حق دورى ورزند .
به شب پهلو از بستر خواب حركت دهند و در دل شب با بيم و اميد خداى خود را بخوانند و از آنچه روزى آنان كرديم انفاق كنند .
آرى پس از عمل و پس از تقوا و ترك محرّمات ، و بعد از توبه واقعى از گناهان طمع به رحمت و عنايت و مغفرت بستن كارى الهى و عملى عقلائى است ، و چه نيكوست كه انسان حالت طمع خويش را كه يك حالت فطرى و طبيعى است به اين جهات مثبت هدايت كند و تا زنده است فقط به حضرت دوست طمع بندد .
آنكس كه گداى پيشگاه اوست ، آنكس كه نيازمندى خود را متوجه ى عنايت او كرده ، آن كس كه با تكيه بر عشق و عمل طمع به عنايت او دارد چه موجود پر ارزش و چه گوهر گرانبهائى است ؟
سرير سلطنت جاودان گداى تو باد *** كه سر فداى تو كردست و جان براى تو باد
تو بى گناه اگر خون يار خويش بريزى *** كر است زهره و يارا كه ماجراى تو دارد
زمال و ملك ندارند خسروان زمانه *** تمتّعى كه زعشق تو مبتلاى تو دارد
ززنگ غصه ى دوران بود هر آينه ايمن *** دلى كه صيقلى از ياد غم زداى تو دارد
بچشم لطف نظر كن بحال بى سر و پائى *** كه توتياى جهان بين زخاك پاى تو دارد
مرا وصال تو عمرست وآن بكوشش من نيست *** كه اين عطيه تعلّق به لطف وراى تو دارد
دلم بجاى تو بر ديده ها نشانه خيالت *** وگر خيال تو نبود كرا بجاى تو دارد
دل شكسته من در غم تو حال پريشان *** بيادگار سر زلف دل گشاى تو دارد
خلاف شرط وفا باشد ار بيان كند اشكم *** شكايتى كه دل خسته از جفاى تو دارد
شكسته قلب مرا در شمار ناورى آرى *** درست نيست ولى سكه ى هواى تو دارد
عماد سوخته در بوته محبّت و اخلاص *** مس وجود به اميد كيمياى تو دارد
طمع كاران به لطف و عنايت او ، اميدواران به مرحمت و مغفرت حضرت دوست ، گدايان كوى يار ، دردمندان پيشگاه آن جناب با تمام طمع به رحمت او به عرصه او مى دارند :
اى جان ما شرابى از جام تو چشيده *** سر مست اوفتاده دل از جهان بريده
وى جان ما بيك دم صد زندگى گرفته *** تا از رخت نسيمى بر جان ما وزيده
اى جان پاكبازان در قعر هر دو عالم *** مثل تو هيچ گوهر نه ديده و شنيده
جانهاى عاشقانت مرغان پاى بسته *** در زير دام دنيا بربويت آرميده
آنجا كه آتش تو بالا گرفت در دل *** هم شمع جان نهاده هم صبح دل دميده
وانجا كه عرضه داده عشق امانت خود *** هم كوه پست گشته هم چرخ در رسيده
گردون سالخورده بوئى شنيده از تو *** در جستجوى آن بو چندين بسر دويده
عشقت بلا ابالى در چار سوى عالم *** پيران راه بين را بر دارها كشيده
در راه اشتياقت جانهاى انتظاران *** چون مرغ نيم بسمل در خاك و خون تپيده
تو فارغ از دو عالم معشوق خويش داريم *** وز غيرت تو هرگز كس در تو نا رسيده
الحق شگرف مرغى كز تو دو كون پر شد *** نه بال باز كرده نه زآشيان پريده
اى در حجاب عزت پنهان شده زغيرت *** ناديده گرد كويت پيران كارديده
تو هم چو آفتابى در پرده ها نشسته *** يك آه عاشقانت صد پرده بر دريده
اى جان ما چو آدم شادى هشت جنّت *** داده به يك دو گندم اندوه تو خريده
در چشم ما نمائى گوئى كه نور چشمى *** يا نور چشم و جانى جان جام تو گزيده
بر جان ما فتاده نورت وزجان فتاده بر دل *** وز دل رسيده بوئى زان نور سوى ديده
چون صنع توست جمله فارغ زصنع خويشى *** زان دوستى ندارى با هيچ آفريده
جمله توئى وليكن كس ديده اى ندارد *** زيرا كه پرده بينم بر ديده ها كشيده
كو ديده اى كزان نور توحيد كرده سرمه *** تا فرش راز بيند بر كون گستريده
هر بى خبر نشايد اين راز را كه اين را *** جانى شگرف بايد ذوق لقا چشيده
بحريست حضرت تو جانها جواهر آن *** وز بحر نشوِ جانها موجى برآوريده
اى صد هزار كامل در وصف قدرت تو *** جانهاى دور فكرت در عجز پروريده
عطار دوربين را اندر مقام وحدت *** پروانهوار جانش در شمع تو پريده
روايات و مسئله طمع
قال الكاظِمُ (عليه السلام) : اَلْطَّمَعُ سَجِيَّةٌ سَيِّئَةٌ .حضرت كاظم ، امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود : طمع اخلاق ناپسندى است .
قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله) : اَلْطَّمَعُ يُذْهِبُ الْحِكْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ .پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : طمع حكمت را از دل دانشمندان مى زدايد .
قالَ عليٌّ (عليه السلام) : قَليلُ الطَّمَعِ يُفْسِدُ كَثيرَ الْوَرَعِ .
على (عليه السلام) فرمود : طمع اندك ورع بسيار را فاسد مى كند .
وَقالَ (عليه السلام) : ما هَدَمَ الدّينَ مِثْلُ الْبِدَعِ وَلا اَفْسَدَ الرَّجُلَ مِثْلُ الطَّمَعِ .و نيز آن حضرت فرمود : چيزى همانند بدعت خراب كننده دين ، و برنامه اى چون طمع فاسد كننده انسان نيست .
قالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : اِنْ اَرَدْتَ اَنْ تَقَرَّ عَيْنُكَ وَتَنالَ خَيْرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ فَاقْطَعِ الطَمَّعَ الطَمَّعَ عَمّا في اَيْدىِ النّاسِ .امام صادق (عليه السلام) فرمود : اگر مى خواهى ديده ات روشن باشد و بخير دنيا و آخرت برسى طمع خود را نسبت به آنچه در اختيار مردم است قطع كن .
قالَ رَسُولُ الله (صلى الله عليه وآله) : اِيّاكَ وَاسْتِشْعارَ الطَّمَعِ فَاِنَّهُ يَشُوبُ الْقَلْبَ شِدَّةُ الْحِرْصِ وَيَخْتِمُ عَلىَ الْقُلُوبِ بِطابِعِ حُبِّ الدُّنْيا ، وَهُوَ مِفْتاحُ كُلِّ سَيِّئَة وَرَأْسُ كُلِّ خَطيئَة وَسَبَبُ اِحْباطِ كُلِّ حَسَنَة .رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : شما را از افتادنه در بند طمع هشدار مى دهم ، كه قلب را به حرص شديد آلوده مى كند ، و مُهر عشق به دنيا را به قلب مى زند ، طمع كليد هر گناهى است و سر هر اشتباهى است و از بين برنده ى هر عمل خوبى است .
قَالَ علىٌّ (عليه السلام) : مَنْ اَرادَ اَنْ يَعيشَ حُرّاً اَيّامَ حَياتِهِ فَلا يُسْكِنِ الطَّمَعَ قَلْبَهُ .على (عليه السلام) فرمود : هر كس بخواهد تمام دوره ى زندگيش آزاد زندگى كند ، طمع را در قلب جاى ندهد .
وَقالَ (عليه السلام) : ثَمَرَةُ الطَّمَعِ ذُلُّ الدُّنْيا وشِقاءُ الاْخِرَةِ .
و نيز آن حضرت فرمود : ميوه ى طمع ذلت دنيا و بدبختى آخرت است .
وَقالَ (عليه السلام) : مَنْ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ عَنْ دَنائَةِ الْمَطامِعِ فَقَدْ اَذَلَّ نَفْسَهُ وَهُوَ فِى الاْخِرَةِ اَذَلُّ وَاَخْزى .و نيز آن جناب فرمود : هر كس وجودش را از مراحل طمع پاك نكند نفسش را ذليل كرده و در آخرت ذليل تر و بدبخت تر است .
وَقالَ (عليه السلام) : بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمٌَ يَقُودُهُ .و نيز آن حضرت فرمود چه بد بنده اى است بنده اى كه رهبريش بدست طمع باشد .
وَالطَّمَعُ خَمْرُ الشَّيْطانِ يَسْتَقي بِيَدِهِ لِخَواصِّهِ فَمَنْ سَكَرَ مِنْهُ لا يَصْحُوا اِلاّ في اَليمِ عَذابِ اللهِ وَمُجاوَرَةِ ساقيهِ(29) .وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِى الطَّمَعِ سَخَطٌ اِلاّ مُشاراُ الدّينِ بِالدُّنْيا لَكاننَ عَظيماً . قالَ اللهُ تَعالى : ( أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ )(30) .امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : طمع شراب شيطان است كه بدست آن دشمن خطرناك به كام دوستان خاصّش ريخته مى شود ، و هر كس از اين شراب مست شود ، بهوش نمى آيد تا در جهنم و عذاب اليم حق در كنار شيطان ديده بگشايد و بهوش آيد و معلومش گردد كه چه بلاى غير قابل جبرانى بسرش آمده .
در عيب طمع همين مسئله بس كه طمعكاران را به خريدن دنيا و فروختن آخرت و از دست دادن دين مى كشاند و اين مسئله در جاى خود مسئله كوچك و كمى نيست .
خداوند متعال مى فرمايد : اينان ضلالت را در برابر هدايت و عذاب را در برابر مغفرت معامله كردند .
وَقالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ (عليه السلام) : تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَميرُهُ ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَاَنْتَ نَظيرُهُ ، وَافْتَقِرْ اِلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَسيرُهُ .اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : به هر كه خواهى احسان كن كه بر اساس قاعده الانسان عبيد الاحسان امير او گردى و از غير حضرت عزّت استغنا جو تا نظير او باشى ، و به هر كه خواهى اظهار حاجت كن بقصد چشم داشت احسان از او تا اسير او گشته و دچار خفّت شوى .
امام صادق (عليه السلام) در پايان روايت مى فرمايد : ايمان انسان طمع كار ناقص است در حاليكه از اين معنى خبر ندارد و نمى داند دچار چه زيان خطرناكى است ايمان وقتى تجلّى در قلب داشته باشد بين انسان و طمع قرار مى گيرد و به انسان مى گويد : اى مؤمن و اى صاحب من خزانه هاى حضرت الهى از كرامت و نعمت مملّو است و او خدائى است كه مزد نيكوكار را ضايع نمى كند ، آنچه در دست مردم است و طمع كاران به آن طمع مىورزند آميخته به زحمات و رنج ها و حلال و حرام است و بدست آوردن يك قيراط از آنان بى خفت و منّت و زحمت ميّسر نيست . با اين هشدار روى عبد را به جانب توكّل و قناعت و كوتاهى آرزو و لزوم عبادت و طاعت و نا اميدى از خلق مى نمايد ، اگر عبد به اين حقايق آراسته شود ، ايمان تا ابد ملازم او خواهد بود ، و اگر به اين واقعيات روى نياورد دچار شومى طمع گشته و ايمان از دلش رخت برمى بندد .
حكما فرموده اند : طمع حالتى است كه هر كجا وطن كند ، سلسله و زنجير شرك و نفاق را بحركت آورد و اگر قوّت يابد آدمى را به كفر مى كشد .
ملاّ عبدالرّزاق گيلانى مترجم كتاب شريف مصباح مى گويد :
بايد دانست كه اوّل طمع كه از باطن مردم سر بر زند نتيجه ى حرص باشد و آن را در كليّات و جزئيات از عام و خاصّ مردم معلوم مى توان كرد ، بلكه محسوس مى توان ديد .
نه از حرص كودك برآرد نفير *** پس آن گه طمع دارد از دايه شير
جوانان و پيران كه ره مى روند *** هم از حرص بهر طمع مى روند
و چون اين معنى نخست از نفس حيوانى است اثر او را در جميع حيوانات مشاهده مى توان كرد .
دوّم ـ طمع از ريا در وجود آيد و اين نوع خاص تر است ، زيرا كه منبع او نفس انسانى است و ساير حيوانات را در اين معنى مدخلى نيست و اين طمع از اين حاصل آيد كه شخصى مالى نفقه كند يا طاعتى بجاى آرد يا بكار خيرى اقدام نمايد و مقصودش اين نباشد كه ثواب آخرت حاصل كند يا در طلب رضاى حقّ جلّ وعلا كوشا ، بلكه نفس او را طمع قبول خلق و زيادتى شهوت و ذكر خير ، و نشر محامد و امثال اين باشد ، چنان كه اكثر خلق از خاصّ و عام و وضيع و شريف مبتلا به اين معنى شده اند الى ماشاء الله و سرچشمه ى نفاق را نيز از اينجا مشاهده ميكن و طلب منصب و جاه و رغبت رياست و فوقيّت و امارت و حكومت كه به نزد اهل معرفت هر يكى از اينها زنّارى است على حده همه را نتيجه ى طمع ميدان و اگر به تحقيق بنگرى ريا نيز از طمع خيزد و چون اين دو صفت لازمه ى يكديگرند و از هم منفك نمى شوند حضرت حقّ جلّ وعلاّ در شأن حضرت امير و خلوص و پاكى و بى ريائى و بى طمعى آن جناب فرمود :
( إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهَ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً )(31) .سيّم : طمع از عجب ظاهر مى شود و آن را تعلّق به نفس انسانى است ، زيرا كه اين نه از روى احتياج است ، بلكه از راه فرط نخوت و كبر ناشى مى شود چنان كه فرعون لعين كه از غلبه ى عجب خود را بدان كبرى كه داشت و در خلقت او متمكّن و مركوز بود ، خود را مستحق آن دانست كه طاعت او بر همه واجب است تا چنان ترك ادبى از آن بى ادب صادر شد ، و از جهل نفس و غرور دنيا و نخوت مُلك ، كليم الله را بدين نوع تهديد كرد كه :
( قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي لاََجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ )(32) .و اين هر سه نوع كه تقرير كرده شد در اصطلاح طمع است و از جمله مهلكات است.
بدان كه طمع از جمله ى اخلاق مذموم است ، و مذلّت اندر حال نقد بود ، و خجلت به آخر كار .
هر كه به كسى طمع دارد با وى مداهنت كند و نفاق كند و به عبادت ريا كند و بر استخفاف و باطل وى صبر كند ، و آدمى را حريص آفريده اند كه بدان كه دارد هرگز قناعت نكند و جز به قناعت از حرص و طمع نرده و رسول (صلى الله عليه وآله) گفت : اگر آدمى را دو وادى پر زر بود وادى سيّم خواهد ، و جز خاك اندرون آدمى پُر نگرداند و فرمود : خُنك آن كس كه راه اسلام به وى نمودند و قدر كفايت به وى دادند و بدان قناعت كرد .
عوف بن مالك گفت : نزديك رسول (صلى الله عليه وآله) بوديم هفت يا هشت كس گفت : بيعت كنيد با رسول خداى ، گفتيم بر چه بيعت كنيم ؟ گفت : بيعت كنيد كه خداى را بپرستيد و پنج نماز بپاى داريد و هر چه فرمايد به سمع و طاعت پيش رويد و يك سخن آهسته گفت : و از هيچ كس سؤال مكنيد ، و اين قوم پس از آن چنان بودند كه اگر تازيانه از دست ايشان بيفتادى فراكس نگفتندى كه به من ده .
موسى (عليه السلام) گفت : يا ربّ از بندگان تو كه توانگرتر ؟ گفت : آن كه قناعت بكند بدانچه من دهم ، گفت : كه عادل تر ؟ گفت : آن كه انصاف از خود بدهد .
محمّد بن واسع رحمة الله عليه نان خشك در آب كردى و مى خوردى و مى گفتى كه : هر كه بدين قناعت كند از همه ى خلق بى نياز بود .
يكى از حكما مى گويد : هيچ كس به رنج صبورتر از حريص مُطمع نبود ، و هيچ كس را عيش خوشتر از قانع نبود ، و هيچ كس اندوهگن تر از حسود نبود ، و هيچ كس سبك بارتر از آن كس نبود كه به ترك دنيابگويد و هيچ كس پشيمان تر از عالم بدكردار نبود .
داستانى عبرت آموز از طمع كار
شعبى رحمة الله عليه همى گويد كه : صيادى گنجشكى بگرفت ، گفت : مرا چه خواهى كرد ؟ گفت بكشم و بخورم ، گفت از خوردن من چيزى نيايد اگر مرا رها كنى سه سخن بتو آموزم كه تو را بهتر از خوردن من ، گفت بگوى ، مرغ گفت يك سخن در دست تو بگويم ، و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه شوم . گفت : اوّل بگوئى ، گفت هر چه از دست تو بشد بدان حسرت مخور ، رها كرد و بر درخت نشست گفت : ديگرى بگوى گفت : محال هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت : اى بدبخت اگر مرا بكشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال ، توانگر مى شدى كه هرگز درويشى به تو راه نيافتى .
مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت همى خورد و گفت بارى سيّم بگوى گفت : تو آن دو سخن فراموش كردى سيّم چه كنى ؟ تو را گفتم بر گذشته اندوه مخور و محال باور مكن ، بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد اندر شكم من دو مرواريد چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودى چون از دست تو بشد غم خوردن چه فايده . اين بگفت و بپريد و اين مَثَل براى آن گفته همى آيد تا معلوم شود كه چون طمع پديد آيد همه ى محالات باور كند .
ابن السماك رحمة الله عليه گويد : طمع رسنى است بر گردن ، و بندى است بر پاى . رسن از گردن ، خود بيرون كن تا بند از پاى برخيزد(33) .
در هر صورت راه علاج مرض خطرناك طمع ، توجه به حضرت حقّ ، و بيدارى نسبت به قيامت كبرى ، و چشم پوشى از نامحرم ، و ديده بستن از اموال و حقوق مردم و قناعت به داده حقّ و محصول كار خويش است .
چون به عنايت و كرامت او نظر داشته باشى و به داده ى جناب او قناعت ورزى از ذلّت طمع رهائى يابى و به خير دنيا و آخرت و عزّت امروز و فردا رسى.
بقول جناب فيض آن حكيم بزرگ و عارف با كرامت :