بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 4, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - قالَ الصَّادِقُ
     02 - عرفان اسلامى / ج3
     03 - لباس در قرآن
     04 - لباس در روايات
     05 - لباس زنان
     06 - بدترين لباس
     07 - ستر عيب و كشف سر
     08 - باب هشتم
     09 - در آداب مسواك كردن
     10 - خشوع
     11 - در بيان مبرز
     12 - در بيان لباس
     13 - بهداشت روان
     14 - غسل معنوى
     15 - باب يازدهم
     16 - در راه خدمت به خلق
     17 - باب دوازدهم
     18 - پاكان و صديقان
     19 - كمالات على
     20 - رحمت و فضل الهى
     21 - علم حق
     22 - شقاوت ابدى
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد چهارم
 

 

 
 
قبل فهرست بعد

رحمت و فضل الهى

از آيات كريمه قرآن ، و مهم ترين روايات عالى اسلامى استفاده مى شود كه اگر عبد از روى تسليم و اخلاص به اجراى فرمان حضرت دوست اقدام كند ، و از كبائر اجتناب نمايد ، يا اگر به اغواى شيطان ، و اضلال هواى نفس مرتكب كبائر شده ، به پيشگاه مقدس حضرت او توبه آورد ، و سر اقرار ظلم به نفس و ذلت و خضوع بر خاك آستان گذالرد ، بدون هيچ ترديد و بدون هيچ شك و ريب و به طور قطع و يقين مورد رحمت و فضل حضرت جانان قرار مى گيرد ، و خداوند با اينكه فعال ما يشاء و فعال ما يريد است با عدل با او معامله نخواهد كرد ، زيرا اگر با بندگانش با عدل معامله كند براى احدى حتى مقربين چيزى نخواهد ماند ، كه عبادت كل موجودات را اگر روى هم بريزند و يك جا بخواهند تقديم محضر مقدس او كنند ، لايق و شايسته آن بزرگوار و خالق مهربان نيست .

كه تمام عبادات ما با همه رنجى كه براى اقامه آن برده ايم ، در مقابل عنايات و الطاف او قابل سخن نيست .

كه تمام عبادات ما با همه مشقتى كه براى برپا داشتنش كشيديم در برابر عظمت بى نهايت در بى نهايت او پشيزى نيست و بلكه معصيت است .

و به قول فيض آن شوريده هواى وصال و آن عاشق جمال :

الهى زعصيان مرا پاك كن***در اعمال شايسته چالاك كن
چو آبى به سر ريزم از بهر غسل***دلم را چو اعضاى تن پاك كن
هجوم شياطين زدل دور دار***قرين دلم خيل املاك كن
شراب طهورى به كامم رسان***سراپاى جان را طربناك كن
گنه شاد اگر سازدم العياذ***پشيمانيم بخش و غمناك كن
بگريان مرا در غم آخرت***از اين درد آهم بر افلاك كن
زخوفت به خون دلم ده وضو***زاحداث باطن دلم پاك كن
بريزان زمن اشك تااشك هست***چو آبم نماند مرا خاك كن
به عصيان سراپاى آلوده ام***سراپا زآلودگى پاك كن
چو پاكيزه گردد زلوث گنه***دلم آينه صاف ادراك كن
دلم را بده عزم بر بندگى***نه چون بى غمانم هوسناك كن
به خاك درت گرنيارم سجود***مكافات آن بر سرم خاك كن
دلم را زپندار دانش بشوى***به جان قابل ما عرفناك كن
به عجب عمل مبتلايم مساز***زبان ناطق ما عبدناك كن
نگه دارم از شر آفات نفس***دل لشگر ديو غمناك كن
به حشرم بده نامه در دست راست***زهولم در آن روز بى باك كن
زيمن ولاى على فيض را***قرين مكرم به لولاك كن

كدام موجود ، با هر قدرت و عظمتى كه داشته باشد ، مى تواند حق عبادت آن جناب را به جاى آورد ؟!

و اصولا در برابر عظمت و بزرگى او كدام موجود را عظمت و بزرگى هست ؟ كه تمام عالم وجهان هستى و كليه موجودات خلقت در برابر او همچون نقطه صفر در برابر وجودى بى نهايت در بى نهايت است .

تنها كارى كه ما بايد در پيشگاه مقدس او انجام دهيم ، اقرار به كوچكى و حقارت ، و عظمت و بزرگى اوست ، و بخصوص بر ما واجب است از خود و همه شئون خود چشم پوشيده و فقط به عظمت و جلال آن جناب خيره شويم كه به قول عارف وارسته ، عاشق دل شكسته فيض بزرگوار :

خدايا مرا از من آزاد كن***ضميرم به عشق خود آباد كن
سرم را به ياد خودت زنده كن***روان مرا منبع ياد كن
به روى خودت باز كن ديده ام***دلم را به نظاره ات شاد كن
خرابم كن از مستى و بى خودى***وجودم به ويرانى آباد كن
به فردوس اعلاى راهى نما***به علم لدنيم ارشاد كن
درونم به اسرار معمور دار***برونم به طاعات آباد كن
ز شيطان و نفسم پناهى بده***زجور اعدايم آزاد كن
بس اندوه و غم بر سر هم نشست***گشادى بده سينه را شاد كن
بود فيض در بند خود تا به كى***خدايا دلى از من آزاد كن

قرآن كريم به صراحت و قطعيت دلالت دارد ، بر اينكه هركس در حد ظرفيت و امكان و استعدادش در خط پر بركت بندگى و مسير عبادت و دايره اطاعت قرار گيرد مشمول رحمت و فضل است :

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) .

آنان كه به حق و حقايق «خدا و قيامت و رسالت و امامت و كتب آسمانى و ملائكه» گرويدند ، و به خاطر دين از وطن هجرت كردند ، و در راه خدا با مال و جان و علم به جهاد برخاستند ، اميدوار و منتظر رحمت خدا باشند ، كه خدا بر آنان بخشاينده و مهربان است .

( وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) .

آنان كه به خاطر سير در مقام عبوديت و اطاعت و فرمانبرداى و توبه از گناه ، در آن روز داراى چهره سپيد «آبرومند» هستند در رحمت خدايند و در آن هميشگى و جاويدند .

( فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَة مِنْهُ وَفَضْل وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً ) .

پس آنان كه به خدا گرويدند ، و بر او توسل جستند به زودى در جايگاه رحمت و فضل خود قرار دهيم و خداوند آنان را به راه راست هدايت و رهبرى فرمايد .

( ... فَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) .

اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمى شد ، البته از زيانكاران بوديد .

( قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ ) .

بگو اى مردم ، فقط به فضل و رحمت خدا شادمان شويد ، رحمت و فضل حق از آنچه جمع مى كنيد براى شما مفيدتر است .

( ... وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِن أَحَد أَبَداً وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) .

و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود ، احدى از شما پاك و پاكيزه نشدى ، لكن خداوند هركس را بخواهد منزه و پاك گرداند ، كه خدا شنوا و داناست .

در باب رحمت و فضل حضرت حق روايات زياد و بسيار مهمى وارد شده ، كه در طول مباحث آينده كتاب بخصوص در باب توبه به آنها اشاره خواهد شد ، و در اينجا از باب نمونه به يك روايت اكتفا مى شود :

عَنِ الصّادِِِ (عليه السلام) :إِذا كانَ يَوْمَ الْقِيامَةِ نَشَرَ اللهُ تَبارَكَ وَتَعالى رَحْمَتَهُ حَتّى يَطْمَعَ إِبْليسُ في رَحْمَتِهِ .

از امام ششم (عليه السلام)آمده :زمانى كه قيامت شود ، از جانب حضرت حق آنچنان نشر رحمت شود كه ابليس هم در رحمت آن جناب طمع كند !!

در هر صورت بر انسان لازم است كه وسائل رسيدن خود را به رحمت و فضل جناب دوست آماده كند ، كه بخل در رحمت و عنايت و ارائه فضل در رحمت او نيست ، اين انسان است كه از عبوديت بخل مىورزد و با پرده ظلمانى بخل خويش را از رحمت و فضل در حجاب سنگين فرو مى برد !

به قول شيخ بزرگوار اخلاقى و عارف روشن ضمير حاج شيخ حسن مصطفوى در رساله كم حجم و پر معناى لقاء الله در صفحه هفتاد و سه :

«راه ديگر براى تحصيل رضا عبوديت است ، عبوديت عبارت است از اطاعت كردن كه توأم با خضوع و تذلل باشد ، عبوديت سالك به اختلاف مراحل فرِ پيدا مى كند .

عبوديت در مرحله دوم : در جهت اعمال و طاعات و عبادات است كه وظائف و فرائض را به نيت اطاعت امر پروردگار متعال و قرب او به جا آورد .

عبوديت در مرحله سوم : گذشته از مرحله طاعات و عبادات ، از نظر باطن و قلب نيز از صفات بر خلاف بندگى پرهيز كرده ، و هيچگونه صفات ريا و خودستائى و تكبر و تعلق به دنيا و حب جاه و غفلت و افساد ، در دل او ديده نشود .

عبوديت در مرحله چهارم : گذشته از مراحل عبادات و صفات ، نفس خود را نيز مغلوب و مقهور و فانى كرده ، و حتى عملى يا نيتى به عنوان نفس خود و انانيت انجام ندهد ، و برنامه او فقط و فقط براى مولا و به قصد اطاعت او بوده و از ظاهر و باطن و از صميم دل به جز مولاى خود چيزى نمى بيند .

و در اينجا سالك به حقيقت عبوديت نائل مى شود ، و هرگز كوچكترين نظر و غرض و كمترين مقصود و هدفى به جز انجام وظائف بندگى ندارد ، و حتى توجه ندارد كه به مقامى برسد ، قربى پيدا كند ، مورد توجه و عنايت قرار بگيرد ، از فيوضات و الطاف مولا بهره مند گردد .

در اينجا قرب و بعد ، و وصل و هجران ، درد و درمان ، فرقى از نظر او نداشته ، و آنچه پيش آيد خواه ملايم يا ناملايم باشد همه خوب و مرضى خواهد بود .

و اين مقام عبوديت آخرين درجه سالك است ، كه در قرآن مجيد ، از اين مرتبه به تعبيرات «عباد مخلصين ، و عباد مصطفين ، و عباد مؤمنين ، و عباد مرسلين ، و عباد صالحين ، تعبير آورده است ، هر تعبيرى به لحاظى مخصوص» .

چون عبد بر اساس قدرت و توان ، و وسع و حال خود اين راه باعظمت و بابركت ، يعنى راه عبوديت را طى كرد ، بدون شك و ريب مشمول رحمت و فضل حضرت جانان خواهد شد .

به قول حكيم ارجمند صفاى اصفهانى :

درديست زعشق او به جانم***پيداست زجسم ناتوانم
اين سوز زجان رسيد بر پوست***از پوست به مغز استخوانم
از نام و نشان خود گذشتم***من بنده شاه بى نشانم
برهان جلالت من اينست***پيرم به تجلى و جوانم
با آن كه جوانم آسمان را***چون تير گذشته از كمانم
چون قاصد كعبه حضورم***مقصود زمين و آسمانم
تابنده آستان فقرم***چرخ است گداى آستانم
با آن كه تنم زعشق موئى است***در پهلوى نفس پهلوانم
در وادى ايمنم چو موسى***بر گله خويشتن شبانم
من باز سپيدم و مهياست***بر ساعد شاه آشيانم
پرورده نعمت حكيمم***برخوان وجود ميهمانم
از كوزه عيسى است آبم***از سفره احمد است نانم
با اين همه قدر و جاه ، فانى***در مهدى صاحب الزمانم

طاعت قليل و اجر جزيل

قبول طاعت كم ، و عطاى اجر بزرگ تنها مختص به حضرت حق است ، و اوست كه از باب لطف و كرم و عنايت و فضل عمل يسير را در برابر مزد جزيل و اجر بى نهايت قرار مى دهد !

در مدتى محدود ، انسان در دنيا عبادت مى كند ، و از معاصى و گناهان پرهيز مى نمايد ، و در آخرت از ثواب و اجر بى حساب بهره مى برد و اين نيست جز فضل و رحمت واسعه حضرت دوست .

امام عاشقان ، سيد ساجدان حضرت زين العابدين (عليه السلام) در دعاى سحر ماه رمضان بدين گونه از عنايات و كرم بى پايان حضرت بارى تعالى سخن مى گويد :

پروردگارا ، عمل مرا از من بپذير ، كه پذيرنده اى جز تو نيست ، و يادم را والا و بلند گردان ، كه كسى غير تو ياد آدمى را به اعلا مرتبه نمى رساند ، مرا درجه رفيعه عنايت كن كه فضل و رحمت و محبت و لطفت ، علو درجه مرا اقتضا مى كند ، بار گناهم را فرو ريز ، كه با يك نظر مرحمت گناهانم بر باد رفته ، و پرونده ام پاك مى شود ، مرا با خطا و عصيانم ياد مكن ، و بهره نشستنم را در يادت و گفتارم را در مسائلت و دعايم را در هنگام حال نيازم خشنودى و بهشت خود قرار داده .

آنچه از پيشگاه لطف و كرمت درخواست دارم به من مرحمت فرما ، و از فضلت بر من فزونى بخش ، من بنده اى هستم ، كه به سوى تو رغبت و ميل شديد دارماى صاحب تمام جهانيان .

پروردگارا در كتابت اعلام كرده اى از كسى كه به مال ستم كرده بگذريم ، به خود ستم كرده ايم و جز تو كسى ما را عفو نمى كند ، تنها توئى كه بايد از گناهان ما درگذرى پس ما را ببخش ، دستور داده اى نيازمند را از در خانه خود نرانيم ، و اكنون خود ما نيازمندانه به پيشگاهت آمده ايم ، ما را جز با روا شدن حاجت از در خانه لطفت برمگردان .

تو به ما امر كرده اى به زير دست احسان كنيم ، هم اكنون ما بردگان و زيردستان توايم ما را از آتش دوزخ رهائى ده ، اى پناهم به هنگام غمزدگى ، اى فرياد رسم به وقت سختى ، به تو پناه آورده ام و از تو فريادرسى مى طلبم ، در پناه تو شدم كه در پناه ديگرى نروم ، گشايش جز زتو نجويم ، پس به فريادم رس و مرا گشايش ده ، اى آزاد كننده اسير و عفو كننده از گناه زياد ، عمل اندك مرا بپذير و گناه بسيارم را عفو كن كه تو بخشنده و آمرزنده اى .

آرى اقتضاى كرم حضرت حق اين است كه در برابر عمل يسير اجر كبير و مزد بى نهايت عنايت كند ، شما در آيات قرآن مجيد ، و روايات و اخبار و معارف الهى دقت كنيد ، ببينيد صريحاً اعلام شده ، در برابر عبادت محدود بندگان د ردنيائى كه زمانش بسيار بسيار كم است ، بهشت جاودان ، و عيش ابدى قرار داده شده !

راستى كمال شقاوت و بدبختى و بى حيائى است ، كه انسان چنين مولاى كريم و خداوند مهربان وعبادت و پرستش او را بگذارد ، و به دنبال هواى نفس يا اميال و غرائز و هواى ديگران برود !

انسان لازم است نسبت به همه امور راه تفكر و انديشه پيش گيرد ، و قدمى بدون تعقل و تفكر در عاقبت كار برندارد ، و به قول عارف نيشابورى :

در نگر تا تو چرائى در جهان***با كه همراهى و با كه هم عنان
در نگر تا تو زبهر چيستى***وندر اين منزل براى كيستى
در نگر خود راتو گم در خويش شو***مرهم درد دل درويش شو
در نگر او را به بين شيطان دگر***ره بكن در سوى رحمان درنگر
در نگر عين يقينت باز كن***با خدا در خلوت دل راز كن
در نگر نور محمد را ببين***تا كند بر تو ملايك آفرين
در نگر نور ولايت همره است***بر ضمير سر جانت آگهست
در نگر چون يار باغ جنتى***اندرين ويرانه پر در زحمتى
در نگر خود را خلاصى ده زدهر***ورنه مى نوشى درآن صد جام زهر
در نگر بر اين جهان بىوفا***مى دهد بازى تو را اى مبتلا
در نگر شاهان زتخت افتاده اند***سر بجاى پاى خود بنهاده اند
در نگر كو حشمت و درگاه او***جملگى بر باد رفت از دست او
در نگر اين خواجگان دهر را***جمله رفتند از جهان واحسرتا
در نگر اى كوربخت اينجا تو گور***زير آنى طعمه ماران و مور
در نگر حالت در آخر چون بود***نصرتت از او دل پر خون بود
در نگر بر اين جهان اى مرد پاك***بهر او خود را نگردانى هلاك
در نگر ما را در اينجا گاه تو***چند با شيطان شوى همراه تو
در نگر دنيا ندارد حالتى***همچو باغى باشد او در غارتى
در نگر دنياكه اوچون دوزخى است***بر سر گور لئيمان آوخى است
در نگر اينجا و كورى دور كن***ديده معنى خود پر نور كن
در نگر روشن دل معنى ببين***تا نمانى كور در روى زمين
در نگر امروز اى ناديده روز***زان كه فردايت ندارد سود سوز

وَاعْتَرِفْ بِعَجْزِكَ وَقُصُورِكَ وَتَقْصيرِكَ وَفَقْرِكِ بَيْنَ يَدَيْهِ ، فَإِنَّكَ قَدْ تَوَجَّهْتَ لِلْعِبادَةِ لَهُ وَالْمُؤانَسَةِ بِهِ .

چون به مسجد وارد شدى ، به ناتوانى ، و قصور ، و تقصير و فقرت در مقابل حضرت او اعتراف كن ، كه روى به عبادت و بندگى حضرت او آورده اى و مى خواهى در مقام انس با آن جناب قرار بگيرى ، و اين مقام را با غنا و خودبينى و خودپسندى ، و از خود كمال و جمال ديدن هيچگونه مناسبتى ندارد ، و با اين حالات شيطانى كه ناشى از خودخواهى است ، كسى را به پيشگاه مقدسش راه نيست !!

عجز

اين مطلب از طريق معارف الهى و مسائل علمى به اثبات رسيده كه انسان يكى از عاجزترين و ناتوان ترين موجودات روى زمين و بلكه عالم خلقت است .

روزگارى كه در رحم مادر قرار داشت ، قدرتى براى حفظ خود جز عنايت حضرت حق نداشت ، روزى كه مى خواست متولد شود از خود در برابر حوادث احتمالى قوت دفاع نداشت .

چند سالى كه در گهواره و دامن مادر و آغوش پدر و ايام صباوت بود ، ارزياب هيچ برنامه اى نبود ، و با مواظبت و محبت و لطف ديگران خود را به جوانى رساند .

در ايام جوانى در مقابل پيش آمدها چنان ناتوان بود كه اگر وسائل علمى و پزشكى و اجتماعى نبود جان سالم به در نمى برد !

و به وقت پيرى ضعف و عجز و ناتوانى حكومتى كامل بر او برقرار مى كند ، و در يك لحظه ناگهان چراغ پر فروغ عمرش خاموش مى شود .

اين عاجز ناتوان ، اگر وسائل مادى در اختيارش نبود ، هيچ كارى از پيش نمى برد ، و تمام ادعاهاى او و كبر و نخوت و خودبينى و خودخواهيش ، طبل توخالى ، و كيسه اى نازك پر از باد هوا است .

عجز واقعيتى است كه با آب و خاك انسان عجين است ، و در مقام مقايسه با موجودات زنده ، شايد بتوان گفت انسان از عاجزترين جنبندگان صحنه خاك است !

عجز جسمى ، عجز عقلى ، عجز نفسى ، از همراهى انسان دست بردار نيست ، و راه جبران عجز پناه آوردن به مسائل مادى و برنامه هاى دنيائى نيست ، بلكه راه جبران عجز اتصال معنوى به قدرت حضرت لايزالى است ، همان راهى كه تمام انبياء و امامان و اوليا و عاشقان در آن سير كردند ، خلاء اين مسأله ، يعنى مسأله قدرت فقط با عنايت حضرت دوست قابل پر كردن است و بس ، كه تمام وسائل قدرت ظاهرى باد آورده و باد برنده است !!

براى رفع عجز و ناتوانى ، بايد به پيشگاه مقدس او به التماس و لابه و دعا و زارى نشست و عرضه داشت :

يا الهى دردمندان توئيم***پاى بند بند و زندان توئيم
د ، خلاصى ام از اين زندان و بند***رحم كن بگشاى اين صيد از كمند
پادشاها حكم و فرمان آن تست***اين گدا يك لحظه اى مهمان تست
بخششى كن ميهمان خويش را***از كرم كن مر غنى درويش را
كن خلاصش از غم و اندوه دل***اندرين دنيا مكن او را خجل
بخشش تو هست انعام همه***كوس سلطانيست بر بام همه
رحم كن بر حال من اى پادشاه***اين چنين سرگشته را بنماى راه
جمله را پشت و پناهى در جهان***از تو مى گويد در اينجا گه لسان
جمله را درمان دردى اى حكيم***وارهانم در جهان از درد و بيم

انسان در قصور و تقصير و فقرش نيز موجود عجيبى است ، كه اگر براى جبران اين سه مرحله مانند مرحله عجز دست توسل به دامن عنايت او نزند ، و سر بندگى بر آستان با عظمت آن جناب نگذارد ، جبرانش با هيچ برنامه ديگر امكان ندارد !!

وَأَعْرِضْ أَسْرارَكَ عَلَيْهِ وَلْيُعْلَمْ أَنَّهُ لا يَخْفى عَلَيْهِ أَسْرارَ الْخَلائِقِ أَجْمَعينَ وَعَلانِيَتِهِمْ .

در كمال شكستگى و انكسار ، و رقت قلب و اشك چشم ، اسرار خود را بر حضرت او عرضه بدار ، و به تحقيق بدان كه نهان و آشكار تمام خلائق به هيچوجه از جناب او مخفى نيست ، و ظاهر و باطن تمام عالم و كليه موجودات و همه هستى و آفرينش در پيشگاه علم آن حضرت حاضر است ، و اين معنى را قرآن و روايات با صراحت كامل بيان كرده و تمام جوانب اين مسأله را روشن كرده اند :

( إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ ) .

به حق كه در آسمان و زمين چيزى از خدا پنهان نيست .

( رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِن شَيْء فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ ) .

پروردگارا تو بر آنچه كه ما پنهان يا آشكار كنيم آگاهى ، و در آسمان و زمين البته چيزى بر خدا پنهان نيست .

( يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لاَ يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ) .

آن روز تمام انسانها پديد آيند ، و هيچ چيز آنان بر خدا پنهان نباشد ، در آن روز سلطنت از كيست ؟ با خداى قاهر است .

( إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى ) .

اوست كه آشكار و هرچه نهان است مى داند .

( إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لاَ يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَن يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ) .

آنان كه در آيات ما ، سخت راه كفر و عناد پيمودند ، هرگز از نظر ما پنهان نيستند ، آيا كسى كه در قيامت به آتش دوزخ افتد بهتر است ، يا آن كس كه از عذاب الهى ايمن است ، امروز كه در دنيائيد به اختيار خود هرچه بخواهيد انجام دهيد ، كه خدا به تمام اعمال شما آگاه است .

( ... وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ) .

من به اسرار و اعمال آشكار شما از هركس داناترم ، هركس از شما با دشمنان من و مردم مؤمن در پنهانى سر و سرى داشته باشد ، سخت به راه ضلالت شتافته است .

( قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمهُ اللّهُ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) .

بگو هرچه را در سينه پنهان يا آشكار كنيد خداوند مى داند ، و او به آنچه در آسمانها و زمين است دانا است ، و خداوند بر هر چيزى توانا است .

( لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ ) .

آنچه در آسمانها و زمين است ملك خدا است ، و آنچه در درون شما است آشكار كنيد يا مخفى همه را خداوند نسبت به شما محاسبه خواهد كرد .