بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فاطمة الزهرا علیهاسلام, گفتار علامه امینى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FA000001 -
     FA000002 -
     FA000003 -
     FA000004 -
     FA000005 -
     FA000006 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

موضوع دهم
((اشتركها مع ابيها و بعلها و بنيها فى البشارة لشيعتها))
چنانكه رسول اكرم (ص ) به شيعيان اميرالمؤ منين و فرزندان (معصومش ) بشارت بهشت راداده است و در منقبت و عظمت مقام آنان مطالبى بيان داشته اند، نسبت به شيعيان زهراعليهاسلام نيز عينا با ذكر مناقب مژده بهشت داده اند.
شيعه يعنى تابع و پيرو، و اقتدا كننده ، شيعه على (ع ) كسى است كه از على عليهالسلام هدايت مى يابد و همراه او و متمسك و دست به دامان اوست .
شيعه فاطمه عيلهاسلام در اخبار عينا در رديف شيعيان على (ع ) است . گاه پيامبر اكرم (ص) در مدح شيعيان اميرالمؤ منين (ع ) سخن مى گويد، و گاه در منقبت شيعيان فاطمه سلام اللهعليها، و همين روش رسول خدا(ص ) نشانگر اين است كه حضرت زهرا سلام الله عليها خوداستقلال دارد و داراى كرامات و مقام والا و صاحب ولايت كبرى مى باشد.
اينك حديثى از پيامبر اكرم (ص ) درشان آن حضرت :
((عن جابر بن عبدالله مرفوعا، اذا كان يوم القياةتقبل ابنتى فاطمة ناقة من نوق الجنة ، خطامها من لولو رطب ، قوائمها من الزمرد الاخضر،ذنبها من المسك الاذفر ، عيناها ياقوتنان حمراوان ، عليها قبة من نور، يرى ظاهرها منباطنها، و باطنها من ظاهرها، داخلها عفو الله ، خارجها رحمة الله ، على راسها تاج من نورللتاج سبعون ركنا، كل ركن مرصع بالدر و الياقوت يضيى كما يضيى الكوكب الدرىفى افق السماء على يمينها سبعون الف ملك ، و عن شمالها سبعون الف ملك وجبرئل آخذ بخطام الناقة ، ينارى با على صوته : غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمهبنت محمد(ص )، فلا يبقى يومئذ نبى و لا رسول ولا صديق ولا شهيد الا غضوا ابصارهمحتى تجوز فاطمة فتسير حتى تحاذى عرش ربهاجل جلاله فاذا، النداء من قبل الله جل جلاله ، يا حبيبتى و ابنة حبيبى ، سلينى تعطى ،واشفعى ، فتقول : الهى و سيدى ذريتى و شيعتى ، و شيعة ذريتى و محيى ، و محب ذريتىفاذا، النداء من قبل الله جل جلاله : اين ذرية فاطمة و شيعتها و محبوها و محبو ذريتهافيقبلون و قد احاط بهم ملائكة الرحمة ، فتقدمهم فاطمة ، حتى تدخلهم الجنة ))
جابر بن عبدالله از رسول خدا(ص ) روايت مى كند كه فرمود:
((هنگامى كه روز قيامت فرا رسد، دخترم فاطمه سوار بر اشترى از اشتران بهشتى واردعرصه محشر مى شود، كه مهار آن ناقه از مرواريد درخشان ، و چهار پاى آن از زمرد سبز،دنباله اش از مشك بهشتى ، چشمانش از ياقوت سرخ ، و بر فراز آن ، قبه اى (خيمه اى )از نور، كه بيرون آن از درونش و درون آن از بيرونش نمايان است ، فضاىداخل آن قبه انوار عفو الهى و خارج آن خيمه ، پرتو رحمت خدايى است ، و بر فرازشتاجى از نور كه داراى هفتاد پايه است از در و ياقوت كه همانند ستارگان درخشان درافق آسمان نور افشانند.
از جانب راست آن مركب هفتاد هزار ملك ، و از طرف چپ آن هفتاد هزار فرشته ، در حالى كهجبرئيل مهار ناقه را گرفته است ، با صداى بلند ندا مى كند: نگاه خود فرانسوى خويشگيريد، و نظرها به پايين افكنيد، اين فاطمه دختر محمد است كه عبور مى كند.
در آن هنگام ، حتى پيامبران و انبيا و صديقين و شهدا همگى از ادب ديده فرو مى گيرند،تا اينكه فاطمه (ع ) عبور مى كند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى گيرد، آنگاه ازجانب خدا جل جلاله ندا مى شود:
از محبوبه من ، واى دختر حبيب من ، بخواه از من ، آنچه مى خواهى ، تا عطابت كنم و شفاعت كن، هر كه را مايلى تا قبول فرمايم .
در جواب عرضه مى دارد: اى خداى من ، و اى مولاى من ، (در باب ) ذريه مرا، شيعيان مرا،پيروان ذريه ، دوستان مرا، و دوستداران ذريه مرا، بار ديگر از جانب حق خطاب مى رسد:
كجا هستند ذريه فاطمه و پيوران او، كجايند دوستدارانش ، و دوستداران ذريه او؟ در آنهنگام جماعتى به پيش مى آيند، و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوى در ميان مى گيرند،:و فاطمه عليهم سلام در حالى كه پيشگام آنهاست همگى را همراه خود به بهشت واردفرمايد.
حضرت صديقه سلام الله عليها در روز قيامت سوار بر مركبهاى متفاوت به تناسب مواقفمتعدد است ، و اينكه در احاديث وارده ، مركبهاى آن حضرت ، متفاوت ذكر شده است ، و بهنظر بعضى ها نوع مركب مورد اختلاف بوده است صحيح نيست ، زيرا هر مركبى كه بيانشده است ، با مشخصات معين در موقف معين بوده ، و همه اش درست جاى اختلاف نيست ، و علتاختلاف در مشخصات مركب ، از اين جهت اين كه هنگامى كه فاطمه عليهم سلام به سوىعرش الهى سير مى كند مركب خاصى دارد، وقتيكه ازمقابل عرش به جانب بهشت روان است يك مركب مخصوص ديگر، و همچنين هنگام ورود بهبهشت و جولان و طيران در فضاى خدا رحمت الهى (همانند جعفر طيار) داراى مركبهاى خاص وگوناگون مى باشد. در روايتى كه ذكر شد، و مشخصات يكى از مركبهاى آن حضرتبيان گرديد و گفته شد كه جبرئيل مهار ناقه بهشتى زهرا سلام الله عليها را در روزمحشر مى گيرد مى توان گفت كه جبرئيل ، نماينده خاص خداى لامكان ، در هر مكان و موقفىاست و در برخى از آيات و روايات كه جمله (خدا آمد) بكار رفته است ، دانشمندان همه راحمل بر آمدن جبرئيل نماينده حق تبارك و تعالى نموده اند، لذا هنگام ورود فاطمه عليهمسلام به عرصه محشر، آن يكتا كنيز برگزيده خدا و بانوى و بانوان عالم از اولين وآخرين ، همين شايسته اوست كه مهار مركبش راجبريل امين بگيرد و با افتخار ندا كند:
((غضوا ابصاركم حتى تجوز فاطمة بنت محمد))
در يك روايت ديگر از رسول اكرم (ص ) چنيننقل شده است كه فرمود:
((ينادى مناد من بطنا العرش : يا اهل القيامة غضوا ابصاركم ، هذه فاطمة بنت محمد،تمر على الصراط، تمر فاطمه عليه و تمر شيعتها على الصراط كالبرق الخاطف))
روز قيامت منادى از عرش الهى ندا مى كند:
اى اهل محشر چشمان خود فرو گيريد، اين فاطمه دختر محمد(ص ) است كه از صراط عبورمى كند، آنگاه فاطمه عليهاسلام با شيعيانش به سرعت برق از صراط مى گذرند.
در حديث ديگر از حضرت رسول اكرم (ص ) منقول است كه فرمود:
((ثم يقولجبرئيل يا فاطمة سلى حاجتك . فتقولين با رب شيعتى .فيقول الله عزوجل قد غفرت لهم . فتقولين يا برب شيعة ولدى .فيقول الله قد غفرت لهم . فتقولين يا رب شيعة شيعتى .فيقول الله تبارك و تعالى انطلقى فمن اعتصم بك فهو معك فى الجنة ، فعند ذلك يودالخلائق انهم كانوا فاطميين ))
فتسرين ، و معك يا زهرا شيعتك و شيعة ولدك و شيعة اميرالمؤ منين آمن روعاتهم ))
((پس آنگه جبرئيلعرض مى كند: يا فاطمه هر چه مى خواهى از خداى خويش طلب كن .
فاطمه (ع ) عرض مى كند: خدايا، شيعيان مرا درياب .
خطاب مى رسد: همه شيعيان تو را آمرزيدم .
عرضه مى دارد: پروردگارا شيعه فرزندانم را نيز نجات بده .
ندا مى آيد: همه آنان را بخشيدم ، يا فاطمه اينك در مياناهل محشر برو و هر كسى كه به تو پناهنده شود، همراه تو به بهشت وارد خواهد شد.
پيامبر اكرم (ص ) سپس به سخن چنين ادامه داد:
در آن هنگام همه مردم آرزو مى كنند كه اى كاش ما نيز فاطمى بوديم .
يا فاطمه (ع ) در چنين روزى است كه شيعيان تو، پيروان اولاد تو، و شيعيان اميرالمؤ منين(ع )، در پى تو، به سلامت وارد بهشت مى شوند.))
جناب ((جابر)) در يك حديث مفصل از حضرت ((باقر))سلام الله عليهنقل مى كند كه فرمود:
((والله يا جبر انها ذاللك اليوم لتقط شيعتها و محبيها كما يلتقط الطير الحبالجبد من الحب الردى فاذا سار شيعتها معها عند باب الجنة ، يلقى الله فى قلوبهم انالتفتوا فاذا التفتوا، فيقول الله تبارك و تعالى :
يا احبائى ما التفاتكم ؟ فقد شفت فيكم فاطمة بنت حبيبى فيقولون يا رب احبينا ان يعرفقدرنا فى مثل هذا اليوم فيقول الله تبارك و تعالى : يا احبائى ارجعوا، و ارجعوا وانظروا من احبكم لحب فاطمة ، انظروا من اطعمكم لحب فاطمة ، انظروا من احسنكم لحب فاطمه ،انظروا من سقاكم لحب فاطمه شرية ، انظروا، من رد عنكم غيبه فى حب فاطمه ، خذوا بيده وادخلوه الجنة .
قال ابو جعفر: والله لا يبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق ))
((به خدا قسم يا جابر، اين است همان روزى كه مادرم زهرا(ع ) شيعيان خود را از مياناهل محشر جدا مى كند چنان مرغى كه دانه هاى خوب را از بد جدا مى سازد و چون همراهفاطمه (ع ) شيعيانش به در بهشت مى رسند، خدا در قلب آنان چنين القاء مى فرمايد كهبه پشت سر خويش نگاه كنيد، آنگاه به عقب سر خود نظر افكنند، از جانب خداى تعالىخطاب مى شود: سبب چيست كه شما به پشت سرتان نگاه مى كنيد؟ من كه شفاعت فاطمهدخترم حبيبم محمد(ص ) را درباره شما پذيرفتم .
عرض مى كنند: پروردگارا دوست مى داريم قدر و منزلت ما شيعيان فاطمه در چنين روزىشناخته شود، پس از جانب خداى تعالى خطاب مى شود: اى دوستان من ، برگرديد،برگرديد (به صحنه محشر)، نظر افكنيد، (در ميان آن جماعت ) هر كس را كه براىدوستى فاطمه (ع ) شما را دوست داشته است ، هر كس را كه به خاطر زهرا(ع ) به شمادوستداران فاطمه اطعام كرده ، نيكى نموده ، و با جرعه آبى سيرابتان كرده و يا از غيبتشما روى گردان شده است ، دست او را بگيريد و به بهشت واردش كنيد سپس حضرتابوجعفر(ع ) اضافه فرمود: به خدا سوگند از بركت محبت جده ام زهرا(ع ) كسى بر جاىنمى ماند، جز آنكسى كه نسبت به مقام والاى آل محمد(ص ) ترديد داشته ، و يا كافر و يامنافق باشد.
در تفسير فرات ابن ابراهيم روايتى از حضرترسول اكرم (ص ) منقول است كه آن حضرت فرمود:
((تدخل فاطمة ابنتى الجنة و ذريتها و شيعتها، و ذلك قوله تعالى : (لا يحزنهمالفزع الاكبر) و هم فى ما اشتهت انفسهم خالدون )، هى والله فاطمة و ذريتها وشيعتها))
((دخترم فاطمه با ذريه و شيعيانش وارد بهشت مى شوند، و در اين مورد است كه خداىتعالى مى فرمايد: هرگز فزع اكبر (هول و هراس بزرگ روز قيامت ) آنها را غمگين نمىسازد))
آرى ، فاطمه و ذريه و شيعيان او در پناه رحمت خدا، از وحشت روز محشر در امن و امان هستند واز اينجا معلوم مى شود كه حضرت زهرا(ع ) داراى شيعه مخصوص به خود و صاحباستقلال شخصيت مى باشد.
((عاصمى )) در كتاب ((زين الفتى )) در بخش ((الشراط الساعة )) چنين روايت مىكند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
((يا سلمان و الذى بعثنى بالنبوة لاخدن يوم القيامة بحجزةجبرئيل ، و على اخذ بحجزتى و فاطمة اخذه بحجزة على ، والحسن اخذ بحجزة فاطمة ،والحسين اخذ بحجزة الحسن و شيعتهم اخذه بحجزتهم يا سلمان اين ترى الله ذاهبابرسول الله ، يا سلمان اين ترى رسول الله ذاهبا باخيه يا سلمان ، اين ترى اخارسول الله ذاهبا بزوجته ، اين ترى فاطمة ذاهبة بولدها، اين ترى ولدرسول الله ذاهبين بشيعتهم ؟ الى الجنة ورب الكعبه يا سلمان الى الجنة و رب الكعبة ياسلمان ، الى الجنة و رب الكعبه يا سلمان عهد عهد بهجبرئيل من عند رب العالمين ))
((اى صفوان )) قسم به وجود مقدسى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده است ، در روزقيامت من دامان جبرئيل (نماينده خداى عزوجل ) را مى گيرم ، و على دامان مرا، و فاطمه دامانعلى را، و حسن دامان فاطمه را، و حسين دامان حسن را، و شيعيانشان دست به دامان آنها هستند،يا سلمان ، آيا گمان مى كنى ، خداى تعالى پيامبرش را (پناهنده خود را) كجا مى برد؟ وپيامبر برادرش على را، و على همسرش زهرا را، و فاطمه دو فرزندش را، و آنهاشيعيانشان را كجا خواهند برد؟ سپس پيامبر اكرم (ص ) سه بار تكرار فرمودند: قسمبه خداى كعبه به سوى بهشت مى برند، و اين پيمانى است كهجبرئيل از جانب پروردگار جهانيان وعده داده است .
اعتراف و ايقان بر ولايت حضرت صديقه سلام الله عليها، و اظهار تشيع و دوستى نسبتبه او، در زيارت مخصوص آن حضرت نيز با اين جملات بيان شده است : ((خدايا، شاهدباش ، كه من از شيعيان زهرا، و از دوستان اويم ، و معتقد به ولايت آن حضرت هستم )).
با توجه به اينكه حضرت فاطمه سلام الله عليها در والاترين مناقب و برترين مقاماتبا پدر و همسر و فرزندانش مشترك است و با در نظر گرفتن مطالبى كه نسبت بهمراتب عالى آن حضرت در روز قيامت بيان شد، و بشارتهائى كه درباره شيعيانش ازپيامبر اكرم (ص ) نقل شده است ، هرگز معقول نيست كه صاحب اين مقامات عاليه ، وليةالله نباشد.
مطالبى را كه بيان شد، از اخبارى كه در علت نامگذارى حضرت صديقه سلام اللهعليها به اسامى ((فاطمه )) و ((بتول )) وارد شده است ، مى توان استفاده كرد.
((قالرسول الله صل الله عليه واله لفاطمة ، يا فاطمه تدرين لم سميت فاطمة ؟
قال على عليه السلام ، يا رسول الله لم سميت فاطمة ؟قال : ان الله عزوجل قد فطمها و ذريتها عن النار يوم القيامة ))
((پيامبر اكرم (ص ) به فاطمه (ع ) فرمود: آيا مى دانى چرا اسم ترا فاطمه نهاده اند؟
على عليه السلام عرض كرد: يا رسولالله خودتان بفرمائيد سبب اين تسميه چيست . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سبب اين است كهخداى تعالى فاطمه و شيعيان او را از آتش روز قيامت منقطع و دور نگهداشته است .))
((فاطمه )) اسمى است كه از اسماء حق تبارك و تعالى مشتق گرديده ، و بر عرش و جنتچنين نوشته شده است : انا الفاطر و هذه فاطمه
روايت مذكور را ((محب الدين طبرى )) در ((ذخائر العقبى ))از ((ابن عسا كر))نقل كرده است و اضافه مى كند كه اين حديث را امام على بن موسى الرضا(ع ) نيز در((مسند)) خود ذكر كرده است .
حضرت رضا(ع ) در كتاب مسندش چنين مى فرمايد:
((ان رسول الله قال : ان الله عزوجل فطم ابنتتى فاطمه و ولدهاومن احبهم من النارفلذلك سميت فاطمه ))
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود: بدرستيكه خداى تبارك و تعالى دخترم فاطمه و فرزندانشرا دو هر كسى را كه آنان را دوست بدارد از آتش منقطع و دور گردانيده است واز اين جهتاست كه او را ((فاطمه )) ناميده اند))
علاوه بر دانشمندانى كه نامشان برده شد، جمعى ديگر از علماء نيز اين روايت را دركتابهاى خود آورده اند، از جمله ((عبيدى مالكى ))در ((عمدة التحقيق )) اين مطلب را ذكركرده است . ((عسقلانى ))كه يكى از دانشمندان بزرگ عامه است در ((مواهب اللدنيه ))بعد از نقل حديث مذكور اضافه مى نمايد:
((نسائى )) كه از ائمه صحاح ششگانه است از پيامبر اكرم (ص ) چنين روايت مى كند:
((ان الله تبارك و تعالى فطم فاطمة و محبيها عن النار، و سميت بتولا لا نقطاعهاعن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا، و قيل لا نقطاعها عن الدنيا الى الله تبارك و تعالى))
((بدرستيكه خداى تبارك و تعالى فاطمه و دوستانش را از آتش منقطع و دور گردانيدهاست ، و او را بتول ناميده اند، زيرا از نظر ايمان به دين خود و فضيلت و اصالت ازتمام زنهاى عصر خويش جدا و ممتاز بوده ، و دل از دنيا گسسته و به خداى خويشپيوسته است ،))
هر يك از نامهاى حضرت فاطمه سلام الله عليها رمزى و سرى دارد كه در اخبار وارد است ،چرا فاطمه اش ناميده اند؟ چرا او را بتول گفته اند؟ و چرا اسمش را عذرا نهاده اند؟ چنانكه گفته شد ((فاطمه )) و ((بتول )) در حقيقت هر دو يك معنى دارند كه به فرمايشپيامبر اكرم (ص ) حاكى از اين است كه حضرت فاطمه و فرزندانش و شيعيان او در روزقيامت از آتش منقطع و دورند.
خدا ما را نيز از شيعيان فاطمه سلام الله عليها قرار بدهد، انشاءالله .
موضوع يازدهم
اشتراك خاتون محشر فاطمه اطهر(ع ) با رسول اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين (ع ) و سايرائمه معصومين (ع ) در مبدا خلقت بودن ، در خوى و سرشت ، و در شئون ديگر آفرينش .
مزيتى كه محمد و آلمحمد(ص ) در كيفيت خلقت نسبت به عموم بشر دارند مقام ولايت آنان را ثابت مى كند، زيرابدون داشتن آن مقام شامخ دارا بودن اين امتياز مخصوص ‍ در آفرينش امكان ندارد، و از اينمطلب ، افضليت آنان بر جميع مخلوقات استفاده مى شود.
رسول اكرم (ص ) و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اين موضوع را مبناى را مبناىاستدلال برترى خودشان بر تمام انبيا و فرشتگان قرار داده اند، و با در نظر گرفتناينكه حضرت صديقه سلام الله عليها در اين فضيلت ، رديف و هم شان پيامبر اكرم (ص )مى باشد، و با بررسى اخبار وارده در اين موضوع كاملا واضح و ثابت مى شود كهحضرت فاطمه سلام عليها همانند معصومين ديگر از جميع انبيا و ملائكافضل است ، و اگر نسبت به اين مطلب در اخبار تصريحى نداشته باشيم (كه تصريحداريم ،) كيفيت آفرينش ‍ ممتاز و شئون خلقت آن حضرت حاكى از مقام ولايت و برترى رتبهآن وجود مقدس بر كافه مخلوقات خداوند تبارك و تعالى (از انس و جان ) مى باشد و دراين باره ما به بررسى چند روايت مى پردازيم : روايتاول حديثى است از ((مفصل بن عمر)) كه او از حضرت صادق سلام الله عليه سؤال مى كند كه ولادت فاطمه عليهاسلام چگونه بوده است ؟ آن حضرت در ابتداى كلام مىفرمايد:نعم ...
گفتن كلمه نعم (بلى ) در شروع سخن نشانگر عظمت موضوع و مويد اين است كه طرح اينسؤ ال ، بسيار ارزنده و قابل بحث و گفتگو است و اين مطلبى است گفتنى و داستانى استشنيدنى .
نعم ، بلى چه ولادتى ، چه مولودى ... چه داستان عجيبى ...
((نعم ، ان خديجه لما تروج بها رسول الله صلى الله عليه و اله هجرتهانسوةمكه ، فكن لا يدخلن عليها ولا يسلمن عليها ولا يتركن امراةتدخل عليها، فاستوحشت خديجة لذالك ، و كان جزعها و غمها حذرا عليه ، فلما حملت بفاطمةكانت فاطمة تحدثها من بطنها و تصبرها، و كانت تكتم ذلك منرسول الله ، فدخل رسول الله يوما فسمع خديجه تحدث فاطمة ،فقال لها يا خديجه من تحدثين ؟ قالت الجنين الذى فى بطنى ، يحدثنى و يونسنىقال يا خديجه هذا جبرئيل يخبرنى انها انثى ، و انها النسله الطاهرة الميمونه و ان اللهتبارك و تعالى سيجعل نسلى منها و سيجعل من نسلها ائمة و يجعلهم خلفاء فى ارضه بعدانقضاء وحيه ، فلم تزل خديجه على ذلك الى ان حضرت ولادنها فوجهت الى نساء قريشو بنى هاشم ان تعالين لتلين منى ما تلى النساء من النساء فارسلن اليها انت عصيتينا ولم تقبلى قولنا، تزوجت محمدا يتيم آل ابيطالب فقيرا لامال له فلسنا نجى ولا نلى من امرك شيئا فاعتمت خديجه لذلك فبينا هى كذلك اذدخل عليها اربع نسوة سمر طوال كانهن من نساء بنى هاشم ، ففزعت منهن لما راتهن فقالتاحداهن لا محزنى يا خديجه فانا رسل ربك اليك و نحن اخواتك انا ساره ، و هذه اسية بنتمزاحم ، وهى رفيقتك فى الجنة ، و هذه مريم بنت عمران ، و هذه كلثوم اخت موسى بن عمرانبعثنا الله اليك لنلى منك ما تلى النساء من النساء فجلست واحدة عن يمينها و اخرى عنيسارها، والثالثه بين يديها، و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمة طاهرة مطهرة ، فلماسقطت الى الارض ، اشرق منها النور حتى دخل بيوتات مكة و لم يبق فى شرق الارض ولاغربها موضع الااشرق فيه ذلك النور، و دخل عشر من الحور العين ،كل واحدة معها طست من الجنة ، و ابريق من الجنة ، و فى الابريق ماء من الكوثر فتنا ولتهاالمراة التى كانت بين يديها فغسلها بماء الكوثر و اخرجت خرقتين بيضاوين اشد بياضامن اللبن ، و اطيب ريحا من المسك و العنبر، فلسفتها بواحدة و قنعتها بالثانيه ، ثماستنطقتها، فنطقت فاطمة ، بالشهادتين و قالت اشهدان لا اله الاالله ، و ان ابىرسول الله سيد الانبياء،
و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباط، صم سلمت عليهن ، و سمتكل واحدة منهن باسمها، و اقبلن يضحكن اليها و تباشرت الحورالعين ، و بشراهل السماء بعضهم بعضا بولادة فاطمه و حدث فى السماء نور زاهر لم تره الملائكهقبل ذلك و قالت النسوة خذيها، طاهرة مطهرة زكية ميمونه بورك فيها و فى نسلها،فتناولتها فرحة مستبشرة ، و القمتها ثديهافدر عليها))
((بعد از آنكه خديجه (ع ) با پيامبر اكرم (ص ) ازدواج كرد، زنهاى مكه از او دورى جستهو ديگر به خانه او نمى آمدند و در هنگام ملاقات با خديجه (ع ) از سلام كردن به اوخوددارى مى كردند و از ورود زنان به خانه او جلوگيرى مى نمودند به اين جهت قلبخديجه را غم و وحشت فراگرفت ، البته نه از ترس جان خودش بلكه براى خطرى كهجان پيامبراكرم تهديد مى كرد.
هنگاميكه خديجه (ع ) به فاطمه عليهاسلام باردار شد، حضرت فاطمه (ع ) در بطن اوغفلتا رسول خدا(ص ) وارد خانه شد، و سخن گفتن فاطمه را با خديجه بشنيد، از خديجه(ع ) سؤ ال فرمود، با چه كسى سخن مى گفتى ؟ عرض كرد:
اين كودكى كه در بطن من است ، هم صحبت من و مونس تنهائى من است .
پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
اى خديجه ، اينك جبرئيل به من خبر مى دهد كه اين كودك ، دختر است بدرستيكه اوستاصل و ريشه نسب مبارك و پاكيزه من ، كه خداى تبارك و تعالى سلسله اولاد مرا از او قرارداده است ، و از نسل اوست ائمه طاهرين و خلفاى روى زمين ، بعد از انقضاء دوران وحى من .
حضرت فاطمه (ع ) تا هنگام ولادتش با خديجه سخن مى گفت ، و مونس و هم صحبت مادربود وقتى كه ميلادش نزديك شد، خديجه (همانگونه كه بين ساير زنان مرسوم است )به زنان قريش و بنى هاشم پيغام داد كه زمان وضعحمل من نزديك است به نزد من آئيد، و مرا در ولادت نوزادم يارى و مساعدت نمائيد. ولى آنانچنين پاسخ دادند: اى خديجه ، چون تو در امر ازدواجت گفتار ما راقبول نكردى ، و از سخنان ما سرپيچى نمودى ، و محمد، يتيمآل ابيطالب را كه فقيرى تهيدست است به همسرى برگزيدى ما نيز به نزد تو هرگزنمى آئيم ، و در هنگام زادن ، يارو پرستارت نخواهيم بود حضرت خديجه (ع ) از جواب ردآنان سخت غمگين و آزرده خاطر شد در آن بين ، ناگهان چهار زن ، همانند زنان بنى هاشم ،به خانه جناب خديجه وارد شدند، در حالى كه خديجه (ع ) از ديدار آنان هراسان شدهبود، يكى از آن چهار زن به او گفت : اى خديجه ، غم مخور، پروردگار تو ما را براىيارى تو فرستاده است ، ما خواهران و ياوران تو هستيم ، من ، ((ساوه )) هستم ، اين((آسيه )) دختر ((مزاحم )) رفيق بهشتى تو است ، اين ، ((مريم )) دختر عمران ، و اين، ((كلثوم )) خواهر ((موسى بن عمران )) است ، خدا ما را براى كمك تو فرستاده است ،تا (در اين حالت كه هر زنى معمولا به كمك زنان ديگر نيازمند است ) يارو پرستار توباشيم .
يك نفر از آن چهار زن در سمت راست خديجه (ع )، دومى در طرف چپ او، سومى در پيشرويش ، و چهارمى در پشت سر او (به ترتيبى كه براى تولد نوزاد مرسوم است )نشستند.
فاطمه عليهاسلام پاك و پاكيزه تولد يافت ، و چون آن مولود مقدس بر زمين فرود آمد،نورى از طلعت او ساطع شد كه پرتو آن در تمام خانه هاى مكه وارد گرديد، و در شرق وغرب زمين محلى نماند كه از آن نور بى بهره باشد در آن هنگام ده نفر حورالعين ، كه دردست هر يك آفتابه اى بهشتى ، پر از آب كوثر و يك طشت بهشتى بود، وارد شدند و بهخدمت آن بانوئى كه در پيش روى حضرت خديجه (ع ) نشسته بود، تقديم كردند، و آنبانو، حضرت فاطمه (ع ) را (نه با آبهاى دنيا) بلكه با آب كوثر شست و شو نمود، وسپس در ميان پارچه اى كه از شير سپيدتر، و از مشك و عنبر خوشبوتر بود، پيچيد و ازهمان پارچه ، مقنعه اى براى سر مبارك او ترتيب داد، وقبل از اينكه او سخن بگويد، فاطمه عليهاسلام چنين به سخن آغاز فرمود:
شهادت مى دهم كه خدائى جز ((الله )) نيست ، و اينكه پدرم پيام آور از جانب خدا و سيد وسالار پيمبران است ، و اينكه همسرم سيدالاوصياء و فرزندانم سيد و سالار نوادگانرسول خدا هستند.
اين كلمات نخستين سخن حضرت صديقه سلام الله عليها، بعد از تولد اوست ، و سپسفاطمه (ع ) به هر يك از آن چهار زن با ذكر نامش سلام فرمود، و آنان شاد و خندان بهسلام او پاسخ گفتند.
حوران بهشتى كه در آنجا حضور داشتند ولادت حضرت زهرا(ع ) را به يكديگر مباركبادگفتند، و دامنه اين شور و سرور به آسمانها كشيده شد، و اهالى آسمان هر يك در بشارتو تهنيت بر ديگران پيشى مى گرفت آن نور بسيار درخشانى كه در ميلاد حضرت فاطمه(ع ) در آسمانها حادث شد، نورى كه قبل از آن هرگز فرشتگان نظير آنرا مشاهده نكردهبودند، بشارت دهنده اين مطلب بود، كه عالم از طلعت اين نوزاد، چراغان است ، و جهان ازپرتو رحمت نور باران ...
آن چهار بانو، نوزاد را به خدمت خديجه (ع ) آوردند و گفتند:
اى خديجه ، بگير فرزند خود را، كه پاك و پاكيزه و مطهر و مبارك است ، و بركات بىپايان الهى در وجود او، و نسل اوست .
حضرت خديجه (ع ) نوزاد را در آغوش گرفت و براى نوشيدن شير بر سينه اش نهاد.
آنچه بيان شد، صفات و خصوصيات بشرى است كه ((ولى الله ))باشد، و اين كيفيتولادت ، مخصوص اولياء خداست ، و اين شئون منحصر است به كسانى كه داراى مقامولايتند و اولى بنفس ديگران ...
خلق شدن از نورى كه پيامبر اكرم (ص ) و على سلام الله عليه از آن نور آفريده شدهاند، و به سبب همان نور نيز بر جميع فرشتگان وجبرئيل برترى يافته اند، پيامبر اكرم (ص ) خود اين مطلب را تصريح مى فرمايد،هنگامى كه پرسيده شد يا رسول الله تو افضلى ياجبرئيل فرمود: من
ابن عباس پسر عموى پيغمبر(ص ) سؤ ال كرد چرا يارسول الله ؟
در جواب فرمود: ((خداى تعالى مرا آفريده است (من نور مخزون مكنون فى علم الله ) ازنورى كه جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيست .
خداى تعالى كلامى فرمود كه از آن نورى حاصل شد، و سپس كلام ديگرى فرمود كه ازآن نيز نور ديگرى حادث گشت ، آنگاه آن دو نور بهم پيوستند، از نوراول ارواح ماه و از نور دوم پيكرهاى ما بوجود آمدند)).
پيامبر اكرم (ص ) و امام سلام الله عليه در اثر همان نور است كه در رحم مادر بعد ازانعقاد نطقه آنان و دميده شدن روحشان ، از همه جا با خبر هستند، بر همه جا احاطه دارند، وهمه چيز را مى دانند.
حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز عينا چنين است ، و مراتب مذكور از خصوصياتنبوت و امامت نيست ، بلكه از شئون ولايت ، و اولى بنفس بودن بر جميع بشر است و ازبركات همان مقام است كه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها در هنگام ولادتش ، بهمحض اينكه بر زمين فرود مى آيد از همه چيز آگاه است ، ديگر تمام و كمالش بهبزرگى و كوچكى سن او وابسته نيست ، همانگونه كه در ولادت پيامبر اكرم (ص ) برشانه مباركش كلمات : و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا نقش مى بندد، حضرت زهرا(ع ) نيز درنخستين لحظات ميلادش از نبوت پدرش (كه هنوز منشور نگرديده ، و ابلاغ نشده ، و بيعتىانجام نيافته است ) خبر مى دهد، و به يكتائى خدا و رسالت محمد(ص ) شهادت مى دهد، علماو در روز ولادتش با دانش او در هنگام شهادتش هيچ فرقى ندارد، از همه چيز آگاه است ،به اوضاع جهان بيناست ، از تمام قضايا خبردار است ، اسامى فرشتگان نامهاى حورالعينو اهل جنت ، اسم دشمنانش ، - اسامى تمام انبيا را مى داند، از اولين و آخرين چيزى بر اوپوشيده نيست ، او در بطن مادر و در روز ولادتش داراى همان علم خدادادى بوده است كهپدرش و اميرالمؤ منين واجد آن بوده اند، در نتيجه جاى هيچگونهاشكال نيست اگر در ميلادش شهادت به رسالت محمد(ص ) مى دهد چنان كه على بنابيطالب (ع ) در هنگام ولادتش قرآن تلاوت مى فرمايد. تمام اينها از شئون ولايتسرچشمه مى گيرد، و در اثر آن نور مباركى است كه مايه آفرينش او بوده است ، نورىكه ((محزون و مكنون فى علم الله )) است ، و جز خدا كسى از كيفيت آن آگاه نيستنورى كه مانند آئينه اى تمام نما، همه عوالم ملكوت در آن منعكس است .
نورى كه در برابر لوح محفوظ و لوح محو و اثباتى كه ملكحامل اوست ، و در مقابل اسرافيل و ديگر فرشتگان ، و روبروى جميع عوالم خلقت از ابتداءتا انتها قرار گرفته است و با احاطه علمى همه چيز را بى كم و كاست در بردارد، نورىكه پيامبر اكرم (ص ) درباره اش مى فرمايد: آنگاه كه خداى تعالى آن نور را آفريد،به سه بخش تقسيمش ‍ فرمود، و از آن سه قسمت من و، على ، و فاطمه بوجود آمديم .
((عمار)) مى گويد:
((شهدت على بن ابيطالب قد ولج على فاطمة ، فلماابصرت به نادت : ادن لاحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامة ، حين تقوم الساعه ،قال عمار: فرايت اميرالمؤ منين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه اذدخل على النبى ، فقال له ادن يا اباالحسن ، فدنا، فلما اطمئن به المجلس ،قال له يا على تحدثنى ام احدثك ؟، قال اميرالمؤ منين سلام الله عليه : الحديث منك احسن يارسول الله فقال : كانى بك قد دخلت على فاطمه ، و قالت لك كيت و كيت فرجعتفقال على عليه السلام بلى ، فقال على : نور فاطمة من نورنا؟فقال اولا تعلم ؟ فسجد على شكرا الله تعالىقال عمار: فخرج اميرالمؤ منين ، و خرجت بخروجه فولج على فاطمه و ولجت معه ، فقالتيا اميرالمؤ منين كانك رجعت الى ابى فاخبرته بما قلته لك ،قال كان كذالك يا فاطمة فقالت اعلم يا اباالحسن : ان الله تعالى خلق نورى و كانيسبح الله جل جلاله ، ثم اودعه بشجرة من شجر الجنه ، فاضائت ، فلمادخل ابى الجنه اوحى الله اليه الهاما ان اقتطف الثمر من تلك الشجرة و...ها فى لهواتكففعل ، فاودعنى الله سبحانه طلب ابى ، ثم اودعنى خديجه بنت خويلد فوضعتنى ، وانا من ذللك النور، اعلم ما كان و ما يكون و ما لم يكن ، يا اباالحسن ، المومن ينظربنورالله ))
اميرالمؤ منين (ع ) از نزد زهرا(ع ) به حضور پيامبر اكرم (ص ) شتافت ، و به محض وروداو، رسول خدا(ص ) فرمود:
يا اباالحسن ، نزديكتر بيا، و چون على (ع ) جلوس نمود، پيامبر اكرم (ص ) به اوفرمود: يا على ، من داستان را بازگو كنم ، يا كه تو خود مى گوئى ؟
اميرالمؤ منين سلام الله عليه عرض كرد: اگر شما لب به سخن بگشائيد، نيكوتر وزيباتر است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: گوئى من همراه تو بودم كه بر حضرتصديقه زهرا (سلام الله عليها) وارد شدى ، و او چنين و چنان گفت ، و تو از آنجا (به نزدمن ) بازگشتى و مطلب را با من در ميان گذاشتى .
على عليه السلام عرض كرد: بلى ، يا رسول الله ، و سپس افزود: آيا نور فاطمه ازنور ماست ؟ پيامبر اكرم (ص ) فرمود: مگر اين (موضوع ) را نمى دانى ؟، آنگاه على (ع )سجده شكر بجاى آورد. طرز سوال و جواب ، نشان مى دهد كه اين پرسش و پاسخ فقطبراى تفهيم موضوع به ديگران است (آيا نور فاطمه از نور ماست - آرى ، مگر تو خودنمى دانى ؟) در اينجا ندانستن مطرح نيست ، و على (ع ) نمى گويد نه نمى دانم ، بلكههمانطوريكه گفته شد اين گفت و شنود براى تشريح موضوع ، جهت آگاهى ديگران استو بس . ((عمار)) مى گويد: اميرالمؤ منين (ع ) از حضور پيامبر اكرم (ص ) به سوىخانه فاطمه (ع ) روان شد، و من نيز همراه او وارد خانه زهرا عليهاسلام شدم .
حضرت فاطمه (ع ) عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، از اينجا به حضور پدرم بر گشتى وآنچه را كه من به تو گفته بودم به آن حضرت بازگو نمودى .
على (ع ) فرمود: بلى ، اينچنين بود يا فاطمه .
حضرت زهرا(ع ) عرض كرد: يا اباالحسن ، هنگامى كه خداى تعالى ، نور (وجود) مراآفريد، اين نور پيوسته خدا را تسبيح و ستايش مى كرد، سپس پروردگار آنرا بهدرختى از درختهاى بهشتى امانت داد، و اين نور همواره پرتو افكن و روشنائى بخش بود،تا اينكه پدرم به بهشت وارد گرديد، و از جانب خدا به او الهام شد، كه از ميوه آن درختبر گيرد، در آن هنگام ، نور مرا خداى سبحان به صلب پدرم ، و بعدا به رحم خديجهبنت خويلد(ع ) منتقل فرمود، تا اينكه از او متولد شدم ، من از همان نورم ، و از آنچه درگذشته واقع شده است و يا در آينده واقع خواهد شد ، و از آنچه هرگز واقع شدنى نيستبا خبرم ، يا اباالحسن ، مومن با نور خدائى نظاره مى كند.
در اين حديث كه به كيفيت خلقت ائمه اطهار و حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها اشارهشده است ، نشان مى دهد كه نور چهارده معصوم عليهم السلام نور واحد است ، و دانش خدادادآنها نيز از همين نور سرچشمه مى گيرد، نورى كه نزد خداى تبارك و تعالى مخزون ومكنون است و جز او كسى از كيفيت آن آگاه نيست ، و علم اولين و آخرين در آن نور منعكس است .
روايت ديگرى نيز از حضرت رسولاكرم (ص ) در اين زمينه نقل شده است كه مى فرمايد:
((لما خلق الله الجنة ، خلقها من نور وجهه ثم اخذ ذلك النور فقذفه ، اصابنىثلث النور، و اصاب فاطمة ثلث النور، و اصاب عليا واهل بيته ثلث النور، فمن اصابه ذلك النور، اهتدى الى ولايةآل محمد(ص )، و من لم يصبه من ذلك النور، ضل عن ولايةآل محمد(ص )) )
((آنگاه كه خداى متعال بهشت را از نور جمالش آفريد، آن نور را باپس گرفت و ثلث آنرا بر وجود من افكند، ثلث ديگرش را بر فاطمه ، و ثلث آخرين را بر على و اولاد على .
بر هر كس پرتوى از آن نور افكنده شود به ولايتآل محمد(ص ) راه يابد، و هر كس از آن نور بى بهره ماند، دور از ولايتآل محمد(ص ) به گمراهى و تباهى افتد. بر هر يك از شيعيان نيز شعاعى از اين نورتابيده است ، كه درباره آنان ، فرموده اند: شيعتنا خلقوا منفاضل طينتنا شعيعيان ما از ته مانده خمير مايه خلقت ما آفريده شده اند.
پيامبر اكرم (ص ) در توصيف نور مذكور، آنرا با تعبيرات مختلف ، نور وجدالله ، نورعظمه الله ، نورالجلال و نورالكمال ناميده است و سپس چنين به سخن ادامه مى دهد: نور،مخزون ، مكننون ، فى علم الله - نورى است پوشيده و پنهان در علم خدائى . همانطور كهبيان شد اين نور به سه قسمت (مساوى ) تقسيم شده است كه از يك قسمت آن محمد بنعبدالله (ص )، از يك ثلثش فاطمه (ع )، و از يك سوم ديگرش على (ع ) و اولاد على (ع )آفريده شده اند، همانند ميوه اى كه به طور مساوى بين سه نفر تقسيم شود، بهره هر يكاز سه نفر بدون كم و زياد با ديگران برابر بوده است .
آنچه پيامبر اكرم (ص )، به اقتضاى خلقتش از آن نور مبارك ، (در شئون آفرينش ، درعالم اظله ، در عالم الست ، در عالم ارواح ، در عالم جنين ، در اين جهان ، در قبر، در برزخ ،در حشر، و در جنت ) دارد، صديقه زهرا سلام الله عليها و اميرالمؤ منين (ع ) و اولاد معصومش، ادرا مى باشند، در تمام عوالمى كه آنها سير كرده اند همه يك نسق ، و به يك وضع ، وبه يك رديف بوده است .
به عنوان مثال ، اگر در هنگام ولادت پيامبر اكرم (ص )، از نور او جميع خانه هاى مكه وتمام عوالم بالا و پائين روشن مى شود، و فرشتگان ولادت او را بشارت مى دهند، (بهاقتضاى آفرينش از همان نور مقدسى كه بيان شد) در ميلاد حضرت زهرا سلام الله عليهانيز اين چنين است . آن نور خدائى ، سرچشمه علم و تقوى ، زهد و صفا، رحمت و عظمت ، وسير در عوالم معنوى است .
اينكه در روايات مختلف ، خلقت چهارده معصوم عليهم السلام ، دو هزارسال ، ده هزار سال ، شانزده سال ، و يا بيست هزارسال قبل از آفرينش بشر نقل شده است هدف اصلى اعلام اين مطلب بوده است كه همهبدانند اين چهارده تن (ع ) قبل از خلقت فرشتگان و آدميان آفريده شده اند، نه اينكه تعداددقيق سنوات مذكور اراده شده باشد. آنها نور واحدند، كه همرديف و يكنواخت ، تمام عوالممعنوى را با هم سير كرده اند، و همين يك منقبت و اخبار ياد شده در اين موضوع ايجاب مى كندكه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها همانند پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و اولادمعصومش ، صاحب ولايت كبرى بوده باشد.

next page

fehrest page

back page