بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسرار نماز, حکیم ملا محسن فیض کاشانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRAR_01 -
     ASRAR_02 -
     ASRAR_03 -
     ASRAR_04 -
     ASRAR_05 -
     ASRAR_06 -
     ASRAR_07 -
     ASRAR_08 -
     ASRAR_09 -
     ASRAR_10 -
     ASRAR_11 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

سفر آدمى به سوى خدا 
اى عزيز! آدمى را سفرى بى نهايت و منزلهائى پرخوف و خطر و بى غايت ، در پيش استو بيشتر مردم از اين راه بى پايان و تحصيل اسباب نجات از مهالك آن غافلند.

خانه پر گندم و يك جو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانى نيست .
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) فرمود: رحم الله امرء، عرف من اين و الى اين، ولاين خدا رحمت كند كسى را كه بداند: از كجا آمده است و به كجا مى رود وبراى چه آمده است .
و اين سه مطلب در دو آيه شريفه از قرآن مجيد انا لله و انا اليه راجعون ، سوره بقره ، آيه 156 ما از آن خداييم و به سوى او نيز باز گرداندهايم . و ما خلقت الجن و الانس الا لعيبدون ، سوره ذاريات آيه56 جن و انس را نيافريديم ، مگر براى آنكه پرستش كنند؛ بيان گرديده است .
از نزد خدا آمده ايم و بازگشت ما نيز به سوى اوست ، اما براى چه كار آمده ايم ؟ براىعبادت و خداشناسى ولى چرا خداوند لعيبدن گفت و ليعرفون نفرمود؟براى اينكه بفهماند كه طريق خداشناسى منحصر است به بندگى و عبادت . زيرا كهآدمى به هر كس كه نزديكتر شد، شناسائيش از او بيشتر مى شود و شناسائى هركس نسبتبه خداوند با اندازه قرب او به خدا است . اين است كه در همه عبادات نيت و قربت شرطاست و هر عبادتى را به وقت نيت مى گوئى : قربة الى الله .
و در حديث كافى آمده است كه : ان العبد ليتقرب الىبالنوافل ، حتى كنت سمعه الذى يسمع به ، و بصره الذى يبصربه ، و يده التىيبطش بها بنده من به سبب اعمال مستحب ونوافل تا آنجا كه به من نزديك مى گردد كه گوش و چشم و دست وى مى گردم ، همانگوش كه با آن مى شنود و همان چشم كه با آن مى بيند و همان دست كه با آن كار مى كند.
در اينجا خداوند مى فرمايد كه : چنين بنده اى به من مى شنود و نه به اين گوش ظاهر وبه من مى بيند و به من مى دهد و مى ستاند. يعنى : ديگر از خود هوايى و خويشتنى براىاو باقى نمانده است و هرچه مى كند، براى خدا مى كند.
روايت شده است كه حضرت اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه در جنگ ، بركافرى غالب شد و او را بر زمين زد كه بكشد در اينحال ، او آب دهان به صورت مبارك حضرت انداخت حضرت از روى سينه او برخاست و او رانكشت علت اين كار را پرسيدند، حضرت فرمود: غضب بر من مستولى شد و نخواستم دراين كار، جز رضاى خدا باشد ، لذا قدرى صبر مى كنم تا غضبم فرو نشيند سپس آنشخص مسلمان شد و گفت : اين كار همه براى خدا است .
بارى ، سفر آدمى داراى شش مرحله است و هر مرحله رامنازل بسيارى است كه بعضى مرحله سوم را كه فضاى اين عالم است تحديد به هجدههزار منزل كرده اند مرحله اول ، صلب پدر، و مرحله دوم رحم مادر، مرحله سوم عرصه وفضاى عالم اجسام ، مرحله چهارم قبر و عالم برزخ ، مرحله پنجم عرصات قيامت كه داراىپنجاه موقف مى باشد و در هر موقف ، انسان مورد سؤال قرار مى گيرد و در صورت داشتن خطا، هزارسال در آن موقف حبس مى شود. يوما مقداره خمسين الف سنة مما تعدون ،سوره معارج ، آيه 4، مرحله ششم بهشت يا دوزخ است . در اينجا است كه خطاب مىرسد: و امتازوا اليوم ايها المجرمون ، سوره يس آيه 59،اى مجرمين ! امروز از مؤمنين جدا شويد و اين مرحله آخر،منزل خلود و جاودانگى است .
اما تمام گفتگوها درباره منزل سوم يا عرصه اين عالم است كه هرچه بايد بشود، دراينجا مى شود، اين است كه اينجا را دار الزارعه يا مزرعه گفته اند، زيرا كه هر تخمىكه در عرصه دنيا بكارى ، همان را در قيامت بدروى .
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
كاى نور چشم من ، بجز از كشته ندروى
دنيا را دارالتجارة ، يعنى : تجارتخانه هم گفته اند، زيرا: ان الله اشترى منالمؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ، سوره توبه ، آيه 111خداوند در ازاء بهشت ، خريدار جانها و اموال مؤمنين استحال اگر فروشنده از اصحاب يمين باشد، جان ومال دهد و در عوض بهشت بستاند و اگر از سابقين باشد، به درك مقام العبوديةجوهرة كنهه الربوبية - عبوديت و بندگى جوهر حقيقتى است كه ، كنه و باطنآن ربوبيت و پروردگارى است - نائل گردد و در اينجا است كه حضرت حق مى فرمايد: عبدى اطعنى اجعلك مثلى بنده من ، مرا اطاعت كن تا تو رامثل خود قرار دهم در دنيا است كه نقد انسانى را به محك امتحان مى زنند: ولنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم ، سوره محمد (صلى الله عليه وآله ) آيه31 شما را مى آزمائيم تا مجاهدين راه خدا را از غير مجاهدين ، جدا سازيم و اكتسابسعادت و شقاوت در همين منزل انجام مى شود.
اى عزيز، دنيا رباطى است كه بر سر باديه قيامت نهاده اند و تو را در آن رباط، روزىچند مهلت است كه براى راه قيامت خود، توشه اى برگيرى و در اين چند روز نعم ظاهرى وباطنى را براى تو مهيا كرده اند و احكام الهيه و طريق اكتساب مقامات عاليه اخروى را بهلسان انبياء و رسل ، براى تو بيان فرموده اند و حجج الهيه را براى تو تمام كرده اندو كيفيت اكتساب سعادت و شقاوت را بيان نموده اند و هديناه النجدين راه بهشت ودوزخ را به وى نموده ايم و به او فهمانده ايم كه اگر بخواهى ، مى توانى ايننعمتهاى فانى دنيوى را، سرمايه و وسيله لذات و درجات بهشتى ، يا عذاب و شدائد ودركات جهنم قرار دهى ، چه زيبا سروده است :
از رباط تن چون گذشتى ، دگر معموره نيست
زاد راهى برنمى گيرى از اين منزل چرا؟
گرچه كرسى سرفرازى بايدت
ترك ملك و بى نيازى بايدت
فى المثل گر صد جهان است آن تو
آنچه بفرستى تو، آن است آن تو
گر در اين ره بنده يا آزاده اى
مى بينى آنچه نفرستاده اى
بارى طريق تكميل انسان در دو جمله : التعظيم لامرالله و الشفقة على خلق الله خلاصه شد كه اين دو مطلب به منزله دو پا است براى سالك راه خدا و دوبال است براى طائر الى الله كه در قيامت با آن دو، از عقبه صراط به آسانىبگذرد. قسم اول : به خالق متعلق است و آن را حق الله گويند. مانند نماز و روزهو حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر و تلاوت قرآن كريم .
قسم دوم : متعلق به مخلوق خدا است و آن را حق الناس نامند. چون : خمس و زكوة وصدقه و تربيت ضعفا و ايتام و كمك به درماندگان و ستمديدگان وافضل قسم نخستين نماز است كه فرموده اند: الصلوة عمود الدين ، ان قبلتقبل ماسواها و ان ردت رد ماسواها نماز، به منزله ستون دين است اگر نماز موردقبول پروردگار افتد، اعمال ديگر آدمى نيز،مقبول درگاه خواهد شد و اگر نماز، مردود گردد سايراعمال و عبادات را نيز، وقعى و ارزشى نخواهد ماند.
نماز ستون دين 
دين را به چادرى كه در آن منزل مى كنند و نماز را به تيرك وسط چادر، تشبيه كرده اندكه اگر تيرك باشد، چادر برپا است اگر چه بعضى از بندهاى چادر گسسته باشد واگر تيرك خوابيد و افتاد، چادر نيز خواهد خوابيد، اگر چه ريسمانهايش در نهايتاستحكام باشد، و ديگر نمى توان از آن منتفع شد.
قيام به اداى حقوق نماز، جز از ارباب قلوب متصور نشود، زيرا كه حقيقت و روح و قلبنماز، راز و نياز با حضرت احديت و مناجات با رب الارباب و حضرت صمديت است وركوع و سجود و تشهد و تكبير و تسليم و اذكار، صورت ظاهرى نماز است و به همين سبباست كه فرمودند: از نماز آن مقدارش مقبول واقع مى شود كه نمازگزار در حين انجام وتكلم به آن قلبش ‍ متوجه معانى آن باشد.
محمد بن مكى بغدادى در كتاب تبصرة العارفين از ائمه هداى سلام الله عليهم روايت كرده است كه : ان الاعمال الجسدانية اذا لم يعرف معناها، لا يقع لها فىالاخرة اجر اعمال بدنى : مانند نماز و دعا، اگر معنى آن را نفهمد در آخرت ،اجرى براى عامل آنها نخواهد بود و در حقيقت ، نمازى كه زبان به آن متكلم بوده است وقلب به جاى ديگرى توجه داشته است ، نماز نيست .
آن نماز او نيز زد نيم جو
زانكه با اغيار دارد دل گرو
و خداوند متعال در قرآن مجيد فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتمسكارى حتى تعلموا ما تقولون ، سوره نساء، آيه 43 درحال مستى و بى خبرى ، به نماز نزديك نگرديد، تا آن كه بدانيد چه مى گوييد.
آرى ، چنين نماز كه بدون توجه كاملدل انجام شود، گرچه وظيفه واجب به آن ساقط شده است ليكن آن را احترامى و ارزشىبايد و شايد نيست .
يكى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى يكجوال مى بافت ، و آخر هفته ، حساب مى كرد و مزد شاگردهايش را مى پرداخت روزى بههنگام حساب ، يك جوال از قلم افتاد و آنچه فكر كردند كه آن را به چه كسى داده اند، بهخاطرشان نيامد غروب نزديك بود و استاد نماز نخواند بود،مشغول نماز شد و در نماز، به خاطرش آمد كه آنجوال را به چه كسى داده است پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت :جوال را به فلانى داده ايم شاگردش گفت : استاد! تو نماز مى خواندى ياجوال پيدا مى كردى ؟ و استاد از اين واقعه ، متنبه شد ومشغول اصلاح خود و قلب خود گرديد.
در احوال سيد رضى و سيد مرتضى ، رضوان الله عليهما، نوشته اند كه : سيد رضى ،به برادر بزرگ خود، سيد مرتضى به جماعت اقتدا نمى كرد. برادر مهتر، شكايت اينكار، نزد مادر برد و سيد رضى ، به توصيه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا كرداما در اثناء نماز، ناگهان ، نماز خود را برهم زد و از مسجد بيرون شد سيد مرتضى نزدمادر آمد و گفت : سيد رضى ، آنچه امروز كرد، بدتر از پيش بود مادر، ماجرا را از سيدرضى جويا شد گفت : در اثنائ نماز ناگهان ديدم كه برادرم در خون حيض غرق است ؛به ناچار نماز را شكستم كه طهارت شرط صحت نماز است مادر، شرححال ، باسيد مرتضى در ميان نهاد. سيد گفت : راست مى گويد؛ زيرا ما آنگاه كه بهمسجد مى رفتم زنى در راه ، مساءله اى از احكام خون حيض از من پرسيد به او پاسخى دادم، اما در اثناء نماز به اين انديشه در افتادم كه جوابى كه دادم ، درست بوده و يا اشتباهبوده است ..
و در حديث آمده است كه : از نماز برخى مردم ، نصف و گاهى ثلث يا ربع آن پذيرفتهمى شود و نمازگزار گروهى ديگر را همچون جامه كهنه اى كه به هم پيچند، پيچيده وبر سر نمازگزار مى كوبند نماز را تشبيه فرمود به جامه اى كه شخص آن را درستگرفته و در مقام فروش برآمده است . وقتى جامه را مى ستاند كه نگاه كرده و بخرد، مىبيند كه هيچ جاى درست در آن نيست كه لااقل هيئت آن را برهم زند و چيز ديگرى از آن درستكند، لذا جامه را به هم پيچيده و پيش صاحبش مى اندازد و مى گويد: اين كه به هيچ دردىنمى خورد، براى چه آن را به بازار آورده اى ؟
بدان اى عزيز! كه هر آنچه مورد نياز آدمى است . يك صورت نازله واقل ما يقنعى دارد كه امر انسان به آن مى گذرد، سپس كم كم بالا مى رود تا بهدرجه فوق فوق برسد مثلا انسان براى آنكه خود را از سرما و گرما حفظ كند،احتياج به منزلى دارد، مثل منزل كشاورزان ، سپس بالا مى رود تا مى رسد به منازلى كهبراى اعيان و اشراف است ، همچون پاركها و عماراتى كه در اين اياممتداول شده است . يا اينكه وقتى انسان در پى آموختن خط مى رود،اقل مرتبه آن همان است كه بتواند چيزى بنويسد و به وسيله نوشتن و محاسبه به عنوانمثال ، اموالش را حفظ كند و يك مرتبه عالى داردمثل خط خوش نويسانى همچون احمد نيريزى در نسخ و درويش عبد المجيددر شكسته و مير عماد در نستعليق و بايسنقر در ثلث ، كه تا به امروزكسى مثل آنها ننوشته است نماز را نيز به همين نحو فرض كن يك مرتبه نازله آن چنيناست كه بگويند مسلمان است و بدن او پاك است و نمازگزار است سپس اين نماز بالا مىرود تا به مرتبه اى برسد كه نمازگزار ابدا در نماز،خيال دنيا به خود راه نمى دهد، و از آن بالاتر اينكهخيال هيچ چيز، حتى خيال آخرت را نيز در او راهى نباشد، و تمام توجه او معطوف به راز ونياز و مناجات با رب الارباب است ، وحصول اين مرتبه ، همچون خوشنويسى ، بدون زحمت و مشقت وطول زمان ، ممكن نيست نيك بنگر كه وقتى كسى مى خواهد خوشنويس شود، چقدر بايد زحمتبكشد و مشق كند و خدمت اساتيد كند واز آن ها تعليم بگيرد تا بتوان او را خوشنويسناميد.
پس اى عزيز! بدان كه مرتبه مناجات با خداوند مرتبه بسيار رفيعى است و نياز به همتعالى دارد تفكر كن كه ظهور قرآن ، و نزول فرقان ،، بعد ازچهل سال سلوك و مجاهدات و توجه و تفكر، كه غالبا در كوه حراء مى بود، برپيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) واقع شد پس جمعى كه بدون اينحال و به غير اين كلام به تلاوت كلام اللهمشغول مى شوند، اگر چه از اين بحر بدان فيض نمى رسند، ولى آخر از رشاشه نورىو حشاشه حضورى ، خالى و عاطل نيستند اما وصول به اين مقام عالى ، مريد را بعد ازمرور دهور و مجاهده بسيار اقامه صلوات مسنونه و ادامه آن ، كه ورد متوسطان اربابسلوك و روش معتدلان اصحاب قلوب است كه ديده و بصيرتشان بهكحل الجواهر، و قرة عينى فى الصلاة متحكل شد، فراهم مى شود و در آن حالت است كه زمزمه نماز به موجب حديث : المصلىيناجى ربه (نمازگزار، با پروردگار خود، درحال مناجات و راز و نياز است ) به مناجات با پروردگارمبدل مى گردد و از غايت صدق و توجه و خلوص و استغراق كه در اينحال به بنده دست مى دهد، پيامبر فرمود: الصلوة معراج المؤمن ، (نمازمعراج نمازگزار مؤمن است و به عبارت ديگر، نماز وسيله تقرب به خدا و عروج بنده مىگردد).
نماز را در شب معراج ، به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) آموختند و چون بازگشت ،امت خود را امر فرمود كه صلوا كما راءيتمونى اصلى به همين ترتيبكه مى بينيد نماز مى گزارم ، نماز بگزاريد، اين است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآله ) نماز را معراج مؤمن قرار داد.
سابق اين ميدان و فارس اين جولان ، بعد از حضرترسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام است كهدر نماز، چندان مستغرق بحر احديت بودند، كه پيكان تير، از پاى مباركش بيرون كشيدندو از درد آن ، آگاه نگرديد و در توجه و توكل ، چنان صادق بود كه در ليلةالهرير آن شب وحشتناك كه شمشير و تير از اطراف و جوانب مى باريد، در ميان دولشكر جنگجو، مصلى گسترد و از ورد و نوافل شبانه خود غفلت ننمود و در آن شبپرآشوب ، هزار ركعت نافله شبانه را به جاى آورد.
مراد از نماز، حضور دل و استغراق كامل و فناء ذات عابد در معبود و فوز به مشاهده حق استاما مبتدى را براى وصول به اين مقام رياضت بسيار و مجاهده بيشمار لازم است . به نحواجمال بگويم كه : تا مدتى به امر قلب مشغول نشوى ، فارس اين ميدان نمى توانىشد.
اهميت و اسرار نماز 
بارى اى عزيز! اسرار نماز آنگاه حاصل شود كه شش چيزحاصل باشد:
اول : حضور دل ، يعنى : دل را به هنگام نماز، به هيچ چيز جز پروردگار جلت عظمته تعلق نباشد.
دوم : فهم كردن معانى قرائت و ذكر و تسبيح نماز، به طورى كهدل در فهم آن الفاظ، مطابق زبان باشد.
سوم : تعظيم ، يعنى ، در آن حالت ، عظمت معبود وجلال و جبروتش در خاطر نمازگزار باشد.
چهارم : هيبت ، يعنى : از غايت عظمت پروردگار، خوف بر دلش هجوم آرد كه مبادا در اينعبادت تقصيرى باشد.
پنجم : اميد كه مقام كرم وجود خداوند اكرم الاكرمين بر او معلوم باشد، كه ازنهايت مرحمت ، او را محروم و بى نصيب نخواهد فرمود و گناهانش را خواهد بخشيد.
ششم : شرم ، يعنى : خود و عبادت خود را كوچكتر از آن بداند كه شايسته درگاه باشدوعبادت خود را در نهايت شرمسارى و بندگى را با سرافكندگى ، به انجام رساند.
همچنانكه براى انجام هر كارى ، اسباب و لوازم خوب و مناسب ، سبب پيشرفت آن و بهنتيجه مطلوب رسيدن است ، در اين مقام نيز بايد ادعيه و اخبارى كه در نماز وارد است مدنظر آورد كه يكى از آنها حديثى است كه درباره نمازاول وقت است .
در روايت آمده است كه اختبروا شيعتى بخصلتين ، فان كانتا فيهم فهم شيعتى حقا؛محافظتهم لاوقات الصلوة و مواساتهم فى المال مع اخوانهم المؤمنين ، وان لم يكونافيهم ، فاعزب ثم اعزب ثم اعزب با دو خصلت زير، شيعيان مرا بازشناسيد. اگر اين دو خصلت در ايشان بودت شيعه واقعى هستند يكى از آن دو، رعايتاوقات نماز است به اين معنى كه : نماز را دراول وقت آن ، بجاى آورند. ديگر آنكه در ثروت ومال خود، با برادران ايمانى به مواسات رفتار نمايند ليكن اگر از اين دو خصلت ،عارى و بى بهره باشند، از آنان ، سخت برحذر باش واز ايشان دورى گزين ، دورىگزين و دروى گزين .
و در حديث ديگر آمده است كه : ان الصلوة اذا ارتفعت فى وقتها، رجعت اليب صاحبهاو هى بيضاء مشرقة و تقول : حفظتنى حفظك الله ، و اذا ارتفعت فى غير وقتها و بغيرحدودها، رجعت الى صاحبها و هى سودآء مظلمة تقول : ضيعتنى ضيعك الله
نماز، چون در وقت آن گزارده شود، سپيد و درخشان نزد، صاحب خود باز مى گردد و مىگويد: همان طور كه مرا رعايت كردى ، خداوند تو را مورد رعايت و حفظ خويش قرار دهد.ليكن اگر نماز، در غير وقت آن گزارده شود و رعايت حدود آن نشود، سياه و ظلمانى نزدصاحب خود مى آيد و مى گويد: همان گونه كه مرا ضايع ساختى خدايت ضايع و تباهسازد. حال ببين اين نمازى كه ما، چشم شفاعت به آن داريم چگونه به ما نفرين مى كندويل لمن كان شفعائه خصمائه واى بهحال كسى كه شفيعان او، دشمنانش باشند.
در هر حال ، بايد كه توفيق و تا توفيق و مرحمد ذات احديت كرد كه اوست ولى توفيق وتا توفيق و مرحمت ذات احديت نباشد هيچ كس را شايستگى انجام عبادتى ،حاصل نخواهد گرديد.
اميرالمؤمنين (عليه السلام ) فرمودند: دوازده آيه از تورات را برگزيده و آن را از عبرىبه عربى ترجمه كرده و روزى سه نوبت در آن هاتاءمل مى كنم يكى از آن دوازده آيه اين است : يابن ادم ان قمت بين يدى ، فقم كمايقوم العبد الذليل بين يدى ملك جليل و كن كانك ترانى فان لم ترانى فانى اراك اى فرزند آدم ، چنان در برابر من به نماز و نياز پرداز كه بنده اى بى مقدار دربرابر پادشاهى عظيم الشاءن به پاى مى ايستد به هنگام نماز چنان باش كه مرا دربرابر خود مى بينى اگر تو مرا نتوانى ديد، من تو را مى بينم و به كار و رفتار تو،واقف و آگاهم .
به عنوان مثال ، وقتى جماعتى در محضر سلطان حضور مى يابد، آنهايى كه چشم دارندوقتى سلطان مى آيد او را مشاهده مى كنند و به لوازم ادب رفتار مى كنند و آنهايى كهنابينا هستند و سلطان را نمى بينند وقتى به آنها گفته مى شود كه سلطان آمده است ،اگر چه سلطان را نمى بينند اما مؤدب و با خضوع مى ايستند.
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه : چون بنده به نماز ايستد و بهچيزى جز معبود جل جلاله توجه كند، خداوند فرمايد: بنده من به چه مى انديشى ،مگر از من مهربانتر و بزرگوارتر سراغ دارى ؟ و اگر بار ديگر توجه خود به جايىمعطوف دارد، فرمايد: بنده من آن كيست كه از من بهتر يافته و به او توجه كرده اى ؟ وچون بار سوم ، به غير خداوند متعال توجه كند، حق تعالى او را از رحمت خود، دور ومهجور سازد و آن نماز، به فضاحت تمام به او گويد: فضحك الله فى الملاءالاعلى ، كما فضحتنى على رؤ وس الاشهاد خداوند تو را در برابر فرشتگانعالم بالا، رسوا و مفتضح سازد، همان گونه كه مرا نزد همگان ، رسوا و مفتضح نمودى .
اى عزيز! اين نماز نهايت ارتفاع سير هر سالك و رهرو است كه بلاواسطه با خداوندخطاب مى كند و جمله مباركه اياك نعبد و اياك نستعين را در هر نماز تكرار مى كند.اينك ملتفت باش كه در اين مقام غافل نباشى و حواس و انديشه خويش را، تنها به سوى اودارى .
در حديث است كه حضرت امام جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام ) وقتى در نماز به آيهشريفه بالا رسيد، آنقدر مكرر فرمود كه از خود بى خود شد و بر زمين افتاد و چون بهحالت عادى باز آمد از خود بى خود شد و بر زمين افتاد و چون به حالت عادى باز آمد،سبب آن وضع را پرسيدند فرمود: لازال اكررها حتى سمعت من قائلها آنقدر آن آيه را تكرار كردم تا آن را از گوينده حقيقى آن ، باز شنيدم و ذوق اين سماع ولذت اين استماع ، مرا از هوش بر دو بى خود از خويشتنم ساخت .
مولانا جلال الدين رومى فرمايد:
چون پرى غالب شود بر آدمى
گم شود از مرد، وصف مردمى
هرچه او گويد، پرى گفته شود - زين سرى نه ، زان سرى گفته شود
چون پرى را اين دم و قانون بود
كردگار آن پرى را چون بود
پس خداوند پرى و آدمى
از پرى ، كى باشدش آخر كمى
اگر حديث العبودية جوهرة ، كنهها الربوبية را شنيده باشى ، پس ‍ بدانكه عبادت آب حيات است و اگر روح انسان از اين چشمه ، نوش كرد، نعمت دنيا و عقبى رافراموش كرد.
از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما
به خدا، گر ز خدا غير خدامى طلبيم
هركسى را به تو گر هست به نوعى طلبى
ما به هر نوع كه هست ، از تو، تو را مى طلبيم
آرى به قول شاعر مرا دلى است كه از يار، يار مى طلبد حضرت سيد الشهداارواحنا له الفداء مى فرمايد: مافقد من وجدك ، و ما وجد من فقدك آن كسكه تو را يافت ، هرچه را از دست داده و آنكس كه تو را از دست داده چه بدست آورده است ؟
مرا غرض ز نماز آن بود كه يك ساعت
غم فراق تو را با تو زار بگزارم
وگرنه اين چه نمازى بود كه من بى تو
نشسته روى به محراب و دل به بازارم
بسيار نيكو است كه قبل از مشغول شدن به نماز اين دعا كه از اساتيد و بزرگان شنيدهشده است ، خوانده شود رب اعوذ بك من همزات الشياطين ، و اعوذ بك رب انيحضرون رب اساءلك حولا من حولك ، و قوه من قوتك ، و تاءييدا من تاءييدك ، حتى لاارى غيرك ، و لااشاهد سواك خدايا! پناه مى برم به تو از عيبجوئيهاى شيطانو پناه مى برم به تو از حضور شيطان در نمازم . خدايا! سؤال مى كنم از تو انتقالى از انتقالات تو را كه به وسيله آن ، از خيالات فاسده را كه بهوسيله آن نماز را به جاى آورم ، زيرا كه به قوه خود نمى توانم ، وسوال مى كنم از تو توفيقى از توفيقهايت را كه به واسطه آن ، در نماز غير تو وانوار جمال و جلال تو را مشاهده نكنم ، يعنى : ريا و نظر به مخلوق نباشد.
جابر بن عبدالله انصارى ، رحمة الله عليه روايت كرده است كه : در خدمت مولااميرالمؤمنين على (عليه السلام ) بودم حضرت كسى را مشاهده كرد كه سرگرم نماز استبه وى فرمود: اى مرد، آيا از تاءويل نماز با خبرى ؟ عرضه داشت : مگر نماز به جزآنكه عبادت خداوند است ، تاءويلى دارد؟ امام فرمود: اى و الذى بعث محمدا (صلىالله عليه وآله ) بالنبوة ، ما بعث الله نبيه بامر من الامور، الا وله مشابه وتاءويل و تنزيل و كل ذلك يدل على التعبد فقال له : علمنى ماهو يامولاىفقال : تاءويل تكبيرتك الاولى الى احرامك ان تخطر فى نفسك اذا قلت الله اكبر من انيوصف بقيام او قعود، و فى الثانية ان يوصف بحركة او جمود و فى الثالثة ، انيوصف بجسم او بشبه او يقاس بقياس و تخطر فى الرابعة ان تحله الاعراض ‍ او تؤلمه الامراض و تخطر فى الخامسة ان يوصف بجوهر او عرض اويحل فيه شى ء و تخطر فى السادسة ان يجوز عليه مايجوز على المحدثين منالزوال و الانتقال و التغير من حال الى حال ، و تخطر فى السابعة ، ان لاتحله الحواسالخمس ثم ، تاءويل مد عنقك ثم تاءويل رفع راسك من الركوع اذا قلت : سمع الله لمنحمده الحمدلله رب العالمين تاءويله الذى اخرجنى من العدم الى الوجود وتاءويل السجدة الاولى ان تخطر فى نفسك و انت ساجد منهاخلقتنى و رفع راسك تاءويلهو منها اخرجتنى والسجدة الثانية و فيها تعيدنى ، و رفع راسك ، يخطر بقلبك و منهايخرجنى تارة اخرى و تاءويل قعودك عن جانبك الايسر ورفع رجلك اليمنى ، و طرحها علىاليسرى ، يخطر بقلبك اللهم انى اقمت الحق و امتالباطل ، و تاءويل تشهدك تجديد الايمان ، ومعاودة الاسلام ، و الاقرار بالبعث بعدالموت و تاءويل قرائة التحيات تمجيد الرب سبحانه و تعظيمهعماقال الظالمون ونعته الملحدون و تاءويل قولك السلام عليكم و رحمة اللهوبركاته تحرم عن الله سبحانه ، فمعناها: هذه امان لك من عذاب يوم القيامة ثمقال اميرالمومنين (عليه السلام ): من لم يعلمتاءويل صلوته هكذا فهى خداج
آرى به خداوند سوگند كه محمد (صلى الله عليه وآله ) را چخلعت پيامبرى در پوشانيدكه هيچ امرى را به پيامبر خود فرمان نداده است مگر آنكه ،عمل را مشابهى و تنزيلى و تاءويلى است كه در هر كدام ، دلالتى است بر عبادت حقمتعال مرد از تاءويل نماز پرسش نمود امام فرمود: اماتاءويل تكبيرات هفتگانه كه در آغاز هر نماز مى گويى آن است كه : چون اللهاكبر نخستين را بر زبان آوردى ، در دل خطور داده و اعتراف كره اى كه خداوند،والاتر از آن است كه به قيام و قعود توصيف گردد و در تكبير دوم خداى را برتر ازتوصيف به حركت و سكون و در تكبير دوم ، خدا را برتر از توصيف به حركت و سكوندانسته اى و در سومين تكبير او را از توصيف به جسم بودن و شبيه داشتن و يا آنكه بهچيزى مقايسه گرديدن ، بالاتر شناخته اى و در چهارمين از آن كه اعراض به حق تعالىعارض شود و يا آن كه امراض ‍ رنجوريش دهد و در پنجمين از آنكه جوهر و يا عرض باشديا آن كه چيزى در او حلول كند. و در ششمين ، از آنكه حالتزوال و نيستى يا انتقال و دگرگونى كه بر موجودات حادث ، عارض مى شود و بالاخرهدر تكبير هفتم او را از آنكه حواس پنجگانه را در ذات مقدسش راهى باشد، برتر وبالاتر خوانده اى پس از آن فرمود: تاءويل گردن كشيده تو به هنگام ركوع نماز، آناست كه به زبان دل مى گويى : خداوندا! به تو ايمان دارم ، گرچه گردنم را بهتيغ جدا كنند، و تاءويل سر برداشتن از ركوع و فتن ذكر سمع الله لمن حمده آنكه خداوند را سپاس كه از عدم به وجودم آورده است . وتاءويل نخستين آنكه در قلب خود خطور دهى كه : خداوندا مرا از اين خاك آفريده اى و درسر برداشتن از سجده در دل خود گويى : پروردگارا مرا از اين خاك بيرون كشيده اى ودر سجده دوم گويى : مرا در اين خاك ، باز خواهى گردانيد و در سربرداشتن از دومينسجده گويى : خداوندگارا، تو مرا دوباره از اين خاك بيرون خواهى كشيد و اماتاءويل آن كه به هنگام نشستن به جانب چپ نشسته و پاى راست را بر پاى چپ خود قراردهى ، آن است كه در باطن خود مى گويى خدايا، حق را زنده وباطل را مى ميرانم و تاءويل تشهد، همانا تجديد ايمان و اظهار مكرر اعتقاد به اسلام وتسليم در برابر امر حق متعال و اقرار به بعث پس از مرگ است وتاءويل تحيات عبارت از اذعان به مجد و عظمت پروردگار سبحان و تعظيم و تكريم وتنزيه وجود اقدس او است ، از آنچه سمتكاران گفته اند و ملحدان و كافران درباره اوتوصيف كرده اند.
و تاءويل جمله السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ترحم از سوى خداوند پاكو در حقيقت امان نمازگزار است از آتش دوزخ و عذاب روز واپسين پس از آن امام (عليهالسلام ) فرمود: هر آنكس كه بدينگونه تاءويل نماز خويش نداد، عملش ناقص و ناتمامخواهد بود.
اهل دلى گفته است :
اين پيشنمازيم ، نه از روى رياست
حق مى داند كه از ريا مستثنى است
اين يك خوشم آمده كه در وقت نماز
پشتم به خلايق است و رويم به خداست
در روايت آمده است كه امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرمود: قال الله عز و جل فى بعض ما اوحى : انماقبل الصلوة ممن يتواضع لعظمتى ويكف نفسه من الشهوات من اجلى ، و يقطع نهاره بذكرى، و لايتعظم على خلقى و يطعم الجائع ، و يكسوالعارى ، و يرحم المصاب و يواسىالغريب ، فذلك يشرق نوره مثل الشمس اجعل له فى الظلمة نورا و فى الجهالة علما (حلما)اكلاه ، بعزتى و استحفظه ملائكتى ، يدعونى فالبيه ، ويساءلنى فاعطيهفمثل ذلك العبد عندى كمثل جنات الفردوس لايسبق اثمارها و لايتغير عن حالها
خداوند متعال ، در وحى خود فرمود: نماز كسى را خواهم پذيرفت كه در برابر عظمت من ،متواضع و فروتن باشد و براى رضاى من از تمايلات و شوات خود صرفنظر كند؛روزها را در ياد من به سر آورد، و بر خلق بزرگى نفروشد و گرسنگان را خوراك وبرهنگان را جامه بخشد و با مصيبت ديدگان به مهربانى رفتار كند و غريبان را بامواسات و الطاف خود، دلخوش سازد چنين بنده را پرتوى از نور خواهد بود كه چونانخورشيد مى تابد براى او نورى مقرر خواهم داشت كه ظلمات او را روشنى بخشد و علم وحلمى كه جهالت را از او مرتفع سازد خود از او حمايت مى كنم و فرشتگان را محافظ ونگهبان او قرار خواهم داد دعايش را اجابت و خواسته اش را برآورده خواهم كردمثل اين چندين بنده نزد من ، مثل باغستانهاى بهشت است كه ميوه اش را نارسى و يا فساد وتباهى نخواهد رسيد.
روايت شده است كه سلوا الله حوائجكم السنية فى صلواة الصبح حاجات مهم خود را در نماز صبح از خداوند مساءلت كنيد.
اى عزيز! بدان كه اطباء جسمانى معجونى ساخته اند و اسم آن را ترياق كبير وحافظ الصحة گزارده اند، و اگر كسى آن ترياق را در ايام طاعون و وبابخورد، وبا و طاعون به او اثر نمى كند، و اگر افعى او را بگزد زهرش در او اثرندارد اما بايد دانست كه اثر اين ترياق تا وقتى كه زهر به قلب آدمى نرسيده باشدولى اگر به قلب رسيده باشد اين ترياق بى فايده است و شخص به هلاكت مى رسدهمچنين طبيب آسمانى معجون براى روح آدمى ساخته است به نام نماز، كه حكم همان معجونجسمانى را دارد اگر كسى ، از ابتدا نمازگزار باشد، وساوس شيطانى در او اثر نمىكند و اگر مبتلاى به وساوس شد؛ در حالى كه هنوز سياهى ، تمام قلب را نگرفته استنماز موجب رفع مهالك مى شود اما اگر قلب بكلى خراب شد ومشمول آيه كريمه ختم الله على قلوبهم گرديد يعنى : خداوند مهربر دلهاى آنان زد ديگر بر آن نماز، اثرى مترتب نمى گردد. ثم كان عاقبةالذين اساءوا السواى ان كذبوا بايات الله ، سوره روم آيه 10 سپسپايان كار كسانى كه مرتكب زشتى شدند، اين بود كه آيات و نشانه هاى خداوند راتكذيب كردند.
اسرار سوره حمد 
اى عزيز! تفكر كن ، در اينكه چرا، حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظالحمد چهار اسم از اسماء خود را ذكر نموده است ؟ الله ، رب ، رحمن ، رحيم ومالك چرا تعداد بيشتر يا كمترى از اسماء را ذكر نفرموده است ؟ علت آن است كه :وقتى حمد و تعريف ، صرفا بخاطر وجود صفات كمالى در محمود است و بس .مثل تعريف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش وافلاطون و لقمان به سبب حكمتشان . در اين صورت وقتى محمود، حقاست با اسم الله از او ياد مى شود كه دارا و مستجع تمام صفاتكمال است دوم آنكه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد از محمود با اسم رب يادمى شود و حق متعال مربى تمام موجودات و عوالم است سوم آن كه اگر محمود، شخصكريمى باشد و هنوز از او فيضى نرسيده و حامد، طمع بر فيض او بسته است به هنگامتعريف لفظ، رحمن و رحيم را به كار مى برد و بالاخره چهارم ، وقتى است كهمحمد شخص قاهرى است و حامد از قهاريت او مى ترسد، لذا با اسم مالك او را حمدمى كند و ما آنچه استقراء كرديم ، حمدى كه براى چيز ديگرى باشد در عالم ، وجودندارد. و نيافتيم كه كسى ، ديگرى را به غير اين چهار اسم ، حمد كرده باشد پس در اينصورت بهتر آن است كه الف و لام الحمد را الف و لام استغراق بدانيم يعنى :تمام اقسام حمد، مختص به خداوند است بنابراين نمازگزار بايد به قلب خود خطور دهدكه : ايتها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسك بها، اياك نعبد و اياكنستعين اى وصف شده به صفاتى كه خود خويشتن را به آن وصف نمودى ، تنهاتو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جويم .
اى عزيز! بدان كه چنين روايت شده است كه خداوند مى فرمايد: من و بنده ام ، در اين سوره، شركت داريم يعنى : چهار آيه اول بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله ربالعالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين مختص به خداوند است و آيهاياك نعبد و اياك نستعين بين بنده و خدا مشترك است و دو آيه بعد صراطالذين انعمت عليهم غيرالمعضوب عليهم و لاالضالين ، مختص به بنده است .
درباره اهدنا الصراط المستقيم ، ما را به راه راست ، هدايت فرما در كتابمانى الاخبار، از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:
اهدنا الصراط المستقيم . قال : هو اميرالمؤمنين ، والدليل على ذلك قوله عزوجل : و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم و هو امير المؤمنين
مقصود از صراط مستقيم اميرالمومنين على (عليه السلام ) است ودليل بر آن سخن ، خداوند عزوجل است كه مى فرمايد: و بدون ترديد او در ام الكتابنزد ماعلى حكيم است و او اميرالمؤمنين است .
از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در تفسير اهدنا الصراط المستقيم نقل شده است كه فرمود: خداوندا توفيقى را كه به ما عطا فرموده اى تا به وسيله آنتو را در گذشته اطاعت نمائيم . آن را در باقيمانده عمر ما نيز، برقرار و مداوم فرما.
و طريق و راه ، بر دو قسم است : يك راه در دنيا و يك راه در آخرت اما راه راست در دنيا، آناست كه كوتاه باشد از غلو، يعنى : محبت به غلو نرسيده ، همچون على اللهيان وبالاتر باشد از تقصير يعنى : طريق سنيان كه ديگر را بر على (عليه السلام ) مقدمداشته اند و اما طريق در آخرت ، طريقه و راه على (عليه السلام ) است كه راه مستقيم مؤمنيناست بسوى بهشت .
از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: بگوئيد خدايا مارا هدايت كن به راه آن كسانى كه نعمت توفيق داشتن دين و اطاعت و بندگى تو را يافتند.آنان كسانى هستند كه خداوند در حق آنها مى فرمايد: كسانى كه خدا و پيغمبر را اطاعتنمايند با اشخاصى هستند كه خدا و پيغمبر را اطاعت نمايند اشخاصى هستند كه خداوندنعمت خود را بر آنها ارزانى داشته است و آنان پيغمبران و صديقين و شهداء و صالحين مىباشند يعنى : خداوند آنها را در بهشت با يكديگر قرار مى دهد، و پيغمبران و صديقين وشهداء، دوستان و رفقاى خوبى هستند.
از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: مراد از اين نعمت درآيه شريفه صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين ثروت و صحت بدن نيست ، اگر چه مال و صحت بدن نيز از نعمتهاى خدا است زيرااين نعمت را خداوند به كفار و فساق هم ميدهد. بلكه شما ماءمور شده ايد دعا كنيد كهخداوند شما را به راه راست هدايت كند يعنى : راه كسانى كه خداوند نعمت ايمان و تصديقپيغمبر (صلى الله عليه وآله ) و نعمت ولايت و دوستى محمد وآل محمد (صلى الله عليه وآله ) كه طيب و پاكيزه هستند و اصحاب خاص ائمه (عليهمالسلام ) كه برگزيده هستند و به وسيله تقيه كه خود نعمتى است ، دين خود را حفظنمودند، به آن ها عطا فرموده است .
اى عزيز! بدان كه بر وفق حديث المصلى يناجى ربه ، نمازگزار باپروردگارش مناجات مى نمايد مناجات از باب مفاعله است و بايد از سوى طرفينباشد تا مناجات محقق شود يعنى : خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند با اونحوىكند.
هيچكسى به خويشتن ، ره نبرد به سوى او
بلكه به پاى او رود هر كه رود به كوى او
خداوند بايد زبانى دهد كه بتوان با او نجوا، و چشمى عطا كند كه بتوان عظمت او رامشاهده كرد.
ديده اى وام كنم از تو، به رويت نگرم
زانكه شايسته ديدار تو نبود نظرم
خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگى قيام كند همانطور كه حضرتاميرالؤ منين (عليه السلام ) در دعاى صباح مى فرمايد: الهى ان لم تبدئنى الرحمةمنك بحسن التوفيق ، فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق پروردگارا!اگر رحمت و كارسازى و حسن توفيق تو، ابتدا به كمك من نمى آمد، پس چه كسى را ياراىآن بود، تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند.
توفيق ندادند بزرگان همه كس را
تا يار كه خواهد و ميلش به كه باشد
پس وقتى ابتدا مى گوئيم بسم الله الرحمن الرحيم معنايش آن است كه به منظورعبادت و بندگى حق ، از اسم او كه الله و رحمن و رحيم است ،استعانت مى جوئيم .
در اينكه الله اسم اعظم خداوند است شبهه نيست . حضرت صادق (عليه السلام )در حديث خلق اسماء مى فرمايد: فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق اليها چون ديد بندگان بدون استعانت از او مى توانند كارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خودرا ظاهر ساخت سپس فرمود: ظاهرتين آن سه اسم الله است بنابراين محقق شد كهالله اسم اعظم است . اما اينكه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحيم سه اسم از اسماء حق ذكر شده است علت آن است كه مردم سه قسمند. دسته اى طالب دنيا ودسته ديگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولى از اسم الله اسعانت جويد، و طالب عقبى از اسم رحيم كه حاكى از رحمت خاصه حق نسبت به مؤمنين مى باشد، و طالب دنيا، از اسم رحمن كه از رحمت عامه خداوند نسبت به جميعموجودات حكايت مى كند مدد و يارى مى طلبد.بنابراين ، خداوند سه اسم را به منظوراستعانت جستن در امور، به ما عطا فرمود و ما بايد در تمام امور، به وسيله اسمائش از اواستعانت بجوئيم .
اين همه گفتيم ليك اندر بسيج
بى عنايات خدا، هيچيم ، هيچ
بى عنايات حق و خاصان حق
گر ملك باشد، سياهستش ورق
اى عزيز! بدان كه در بسم الله نكاتى است كه بايد به آن توجه داشت .
اول آنكه : مراد از ذكر در آيه شريفه : اذا ذكرت ربك فى القرآن ، وحدهولوا على ادبارهم نفورا ، سوره اسراء، آيه 46 بسم الله است زيرا كه اسم لله اسمى است كه جامع جميع صفاتكامل است و وحدت از آن او است .
دوم آنكه : بسم الله نوزده حرف است و عدد واحد به حسابجمل نوزده است و معنى واحد همان وحده مى باشد.
سوم آنكه : كلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد است محمد (صلى الله عليه وآله )نيز 92 مى باشد. زيرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظىس 120، و عدد اسم على (عليه السلام ) وقتى كه با ياء مشدد خوانده مى شود،نيز 120 است به اين ترتيب كلمه ، بسم اشاره به مقام نبوت وولايت دارد.
روايت شده است كه وقتى بنده اى مى گويد: بسم الله الرحمن الرحيم خداوندكريم مى فرمايد: ذكرنى عبدى بنده من مرا ياد كرد. وقتى مى گويد:الحمدلله رب العالمين مى فرمايد: حمدنى عبدى بنده من مراحمد نمود.وقتى مى گويد: الرحمن الرحيم مى فرمايد: بنده من با صفات جميله مرا ياد كردو ثنا گفت . وقتى مى گويد: مالك يوم الدين مى فرمايد: مجدنى عبدى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى ياد نمود. و چون گويد: اياك نعبد و اياكنستعين تنها تو را عبادت مى كنم و بندگى من ، اختصاص به تو دارد و فقط از توكمك مى طلبم خداوند مى فرمايد: اين آيه ميان من و بنده ام ، مشترك است او عابد است و منمعبود او، هرچه بخواهد به او مى دهم .
علت انحصار درخواست كمك از خداوند، آن است كه اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، ازهيچكس كارى بر نمى آيد، و تمام امور بدست و است .
يا من ازمة الامور طرا بيدك و مصادرها عن قضائك اى آنكه زمام همه اموركلا به دست قدرت تست ، و جارى شدن آنها از قضاى نيست .
ما يفتح الله للناس من رحمة ، فلاممسك لها، و ما يمسك ،فلامرسل له من بعده ، و هو العزيز الحكيم ، سوره فاطر، آيه 2.
درى را كه خداوند بگشايد، كسى نتوانست بست و آنچه را كه خدا بست ، ديگرى نتواندگشود و اوست تنها مقتدر و با حكمت .
بارالها! تو اگر نخواهى ، انبياء و اولياء، چو حلقه بر در مانند، چه رسد برما.
نقل است كه در زمان بهلول ، روزى شخصى تفسيرى را كه بر قرآن كريم نوشته بود،نزد خليفه مى برد بهلول در راه با او مصادف شد و پرسيد كجا مى روى ؟ گفت :تفسيرى را كه نوشته ام نزد خليفه مى برمبهلول گفت : مدتى بود كه مى خواستم تفسير آيه اياك نعبد و اياك نستعين رابدانم ، بگو ببينم كه در تفسير اين آيه چه نوشته اى ؟ آن شخص لختى انديشيد و ازهمانجا بسوى منزلش بازگشت بهلول پرسيد: كجا رفتى ؟ گفت : همانجا كه تو مرافرستادى .
اياك نعبد بر زبان ، دل در خيال اين و آن
كفر است اگر گويى يكى ، شرك است اگر گوئى دوتا
اى عزيز! بدان كه دسته اى از بزرگان مثل ، حضرتخليل الرحمن هستند كه وقتى جبرئيل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد، او آمد و گفت :هل لك حاجة آيا حاجتى دارى ؟ فرمود: بلى گفت : بخواه فرمود: اما اليكفلا اما نه به تو، بلكه حاجت من ، به خدا است . پرسيد: پس چرا از خدا نمى طلبى؟ فرمود: حسبى عن سؤ الى علمه بحالى چون او از قلب من خبر دارد، ديگر من بهاو چه بگويم ؟ اما اين ، كار هركس نيست چه نيكو گفته است :
كار پاكان را قياس از خود مگير
گرچه باشد در نوشتن شير، شير
اين كار همان بزرگان است ، و باقى مردم بايد بدانند كه چون تمام امور به دست خداستو عالم دنيا عالم اسباب است وقتى مريض شدند بايد به طبيب مراجعه كنند اما بدانند كهشفا دهنده خدا است ، نه طبيب .
يكى از بزرگان براى حاجتى ، نامه اى به اين مضمون براى كسى نوشت :
عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها عليك وساءلت من الله ان يجريها علىيديك فان فعلت فهو المشكور و ان لم تفعل فانت المعذور حاجت خود را پيش از آنكهبه تو عرضه بدارم ، به خداوند عرضه داشتم ، و چون دنيا، دار لوازم ومحل اسباب است از خدا خواستم كه حاجتم را به دست تو برآورد پس اگر حاجت مرابرآوردى ، بايد خدا را شكر كنم ، و اگر تو را نيز شكر گويم ، به امر اوست . زيرااو فرمود: اگر كسى احسانى به تو نمود او را شكرگزار باش والا مشكور واقعى خداستو اگر حاجت مرا بر نياوردى ، هيچ گله اى از تو ندارم ، زيرا مى دانم كه تا خدا مقدرنكند، كه قضاى حاجت من ، به دست تو جارى شود، تو نمى توانى كارى بكنى .
بنابراين نوع مردم بايد در پى اسباب دنيا بروند، اما نه اينكه از مسببغافل باشند و چنين گمان برند كه از سبب كارى ساخته است دو نفر كاسب هر دوشاغل يك نوع كسب هستند و در يك بازار دكان دارند، امارسول الله (صلى الله عليه وآله ) در حق يكى مى فرمايد: الكاسب حبيب الله كاسب دوست خداست و درباره ديگرى مى فرمايد: كلب اليهود خير مناهل السوق سگ يهودى ، بهتر از كسبه بازار است . كاسباول ، شخصى است كه مى داند رزاق خداوند است ، اما چون عالم دنيا، عالم اسباب است و نيزدر حديث وارد شده است كه عبادت ده قسم است و نه قسم آن ، كسب روزىحلال و يك قسم ، ادعيه و كارهاى ديگر و نيز چون زن و فرزندانى دارد كه نفقه آنها بهعهده او است لذا براى انجام كار، به دكان مى رود اما خريد و فروش او به طريق شرعاست يعنى : به خريد و فروش ‍ اجناس حرام نمى پردازد با بچه معامله نمى كند، دروغنمى گويد، بيع ربوى نمى كند، جنس بد را به جاى جنس خوب نمى فروشد، وقتى بهاين نحو به كسب مى پردازد، اين عبارت اين عبارت درباره اش صدق مى كند كه هذا حبيبالله .
اما كاسب دوم : شخصى است كه وقتى مى بيند كه رفقايش خانه و فرش و باغ دارند،غذاهاى خوب مى خورند ماشينهاى گران قيمت سوار مى شوند ومشغول شهوترانى هستند، به قصد تحصيل اين مزايا و منافع ، به دكان مى رود و مىخواهد به هر نحو كه ميسر شود، پول پيدا كند اگرچه به وسيله دروغ و بيع ربوى وخوب جلوه دادن اجناس بد باشد و خلاصه اينكه هيچ ملاحظه احكام نمى كند و تمام هم او،جمع مال است . در اين صورت ، سگ يهودى بر چنين كاسبى شرف دارد، زيرا كه فرمود:انما الاعمال بالنيات مدار صحت و فسادعمل به نيت قلبيه است نه به صورت كار.
اى عزيز! ملتفت مطلب ، باش ، مثال به كاسب و دكان و بازار زدم ، اما همه كارها به هميننحو است . دو نفر با شنيدن نداى حل على الصلوة به سوى مسجد مى شتابند.يكى به اين نيت كه امر حق را اجابت كند، چون شنيده است كه نماز در مسجد و يا درك جماعت، ثوابش بيشتر است و به مسجد مى رود و ديگر چون ، مى بيند كه مردم به مقدسين توجهدارند، براى آنكه به مردم بنمايد كه من نيز مقدسم و آدم خوبى هستم ، به مسجد مى رود ومى خواهد با اين حيله ، منافعى از سوى مردم عايد او شود. او ابدا به فكر خدا و مناجات وفرمانبردارى نيست ، بلكه تمام فكر و نيت او، ريا و خودنمايى است اولى را عابدخدا گويند و دومى را عابد هوى و مطيع شيطان . ببين تفاوت ره ازكجاست تا به كجا؟ و حال آن كه ممكن است صورت نماز اين عابد هوا بهتر ازصورت نماز آن مخلص خداپرست باشد. افرايت من اتخذ اله هواه سورهجاثيه آيه 23 آيا ديده اى كسى را كه هواى نفس خويش را خداى خود قرار داد؟
رگ رگ است ، اين آب شيرين ، آب شور
در خلايق مى رود تا نفخ صور
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هركسى بر طينت خود رو كند
وقتى متفكر بودم در اينكه در هر شبانه روز، پنج نوبت نماز مى گزارم و در هر نماز،دوبار سوره حمد مى خوانم ، يعنى : در هر شبانه روز، ده مرتبه مى گويم : اياكنعبد و اياك نستعين ، اهدناالصراط المستقيم چنين به قلبم خطور كرد كه هر عملى كهاز ما سر مى زند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن است كه جمعا ده حس مى شودبنابراين ، ما نيز هر روز از خداوند استعانت مى جوئيم و ميخواهيم كه ما در اين حواس ، كمكو اعانت فرمايد و هريك از حواس ما را، به راه راست هدايت كند.
اياك نعبد، فاهلنا، لعبادتك و اياك نستعين ، فلا تحرمنا معونتك تنهاتو را عبادت مى كنيم ، پس ما را شايسته عبادت خويش ساز، و تنها از تو يارى مى جوئيم، پس كمك خويش را از ما دريغ مفرما
.
اياك نعبد بالاخلاص ، و اياك نستعين بترك الريا تنها تو را بااخلاص مى پرستيم و بدون راى تنها ريا تنها از تو يارى مى جوئيم .

next page

fehrest page

back page