|
|
|
|
|
|
1- اصول كافى جلد 1 ص 80. 2- روضه كافى ، ص 59، چاپ دوم ، 1389 ق ، دارالكتب الاسلاميه ، تهران . 3- شرح حال امام على (ع ) در تاريخ دمشق ، تاءليف ابن عساكر، چاپ اول ، 1935، مطبعه عامه (ج 2، ص 285، ح 501 - 528، بويژه شماره 521 - 522) آمده است . 4- اما انتشار نام پيامبر كه واضح است ، ولى نام على به سبب شركت آن حضرت در جنگهاى بدر و احد و خندق و خيبر و نيز احاديث رسول خدا (ص ) درباره او و در آن نبردها و جنگ تبوك و روز غدير و رفتار پيغمبر در روز مباهله و به هنگام نزول آيه تطهير و آيات ابتداى سوره برائت بوده كه به خاطر آنها و همانند آنها، نام نيك او زبانزد همگان گرديده بود و معاويه در محو آثار آنها به جان مى كوشيد! 5- صحيح مسلم ، ععع باب من لعنه النبى او سبه ... كان له زكاة و اجرا و رحمة عععع از كتاب البر، ح 88 - 97؛ ابوداود، كتاب السنه ، باب 17؛ دارمى ، الرقاب ، 52؛ مسند احمد، ج 2، ص 317 و 390 و 448 - 449 و 493 و 496 و ج 3، ص 33 و 391 و 400 و ج 5، ص 437 و 439 و ج 6، ص 45. 6- صحيح مسلم ، ععع باب وجوب امتثال ما قاله شرعا دون ما ذكره (ص ) من معايش الدنيا على سبيل الراءى ، عععع از كتاب الفضائل ، ح 139 - 141؛ سنن ابن ماجه ، باب تلقيح النحل ؛ مسند احمد، ج 1 ص 162 و ج 3، ص 152. 7- صحيح بخارى ، كتاب الصلاة ، باب اصحاب الحراب فى المسجد، كتاب العيدين ، باب 25، كتاب الجهاد، باب 79، كتاب النكاح ، باب نظر المراءة الى الحبش و نحوهم من غير ريبه ، باب حسن المعاشره مع الاهل ، كتاب المناقب ، باب قصة الحبش ؛ صحيح مسلم ، كتاب صلاة العيدين ، باب الرخصة فى اللعب الذى لا معصية فيه ، كتاب المساجد، باب 18؛ نسائى ، ص 34 - 35؛ مسند احمد، ج 2 ص 368 و ج 4، ص 56 و 83 و 84 و 85 و 166 و 186. 8- صحيح بخارى ، كتاب فضائل النبى ، باب مقدم اصحاب النبى المدينة ، كتاب العيدين ، باب سنة العيدين لاهل الاهل الاسلام ، باب اذا فاته العيد يصلى ركعتين ، باب الحرب و الدرق ، كتاب مناقب الانصار، ص 46؛ صحيح مسلم ، باب اللعب الذى لا معصية فيه ، كتاب العيدين ، ص 16؛ سنن ان ماجه ، كتاب النكاح ، ص 21؛ مسند احمد، ج 6 ص 134. 9- ر.ك : احاديث ام المؤ منين عايشه ، فصل مع معاوية . 10- شرح اين موضوع بعدا خواهد آمد. 11- به پاره اى از آنها، يعقوبى در تاريخش و سيوطى در تاريخ الخلفا، آنجا كه از سيره معاويه سخن گفته اند، اشاره كرده اند. 12- تاريخ ابن كثير، ج 8 ص 228. 13- تاريخ ابن كثير، ج 8 ص 220. 14- تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص 220. 15- تاريخ ابن كثير، ج 3 ص 181، ضمن رويدادهاى سال 49 ق . 16- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 229؛ اغانى ، چاپ اساسى ، ج 16، ص 33؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ج 4 ص 2، ح 3. 17- به واژه دير مران و غذقونه در معجم البلدان حموى مراجعه شود. 18- اغانى ابوالفرج الصفهانى ، ج 14، ص 61؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 50 آنجا كه از سيره و روش يزيد سخن مى گويد و ما فشرده آن را در اينجا نقل كرده ايم . 19- تذكرة خواص الامة ، ص 164، تاءليف ابوالمفظر يوسف بن قزاوغلى ، يا سبط بن جوزى . از نوشته هاى ديگر او، تاريخى است به نام مرآة الزمان . سبط جوزى در سال 654 ق از دنيا رفت . شرح حال او در كتاب وفيات الاعيان ابن خلكان آمده است . 20- اغانى ، ج 16، ص 68. 21- انساب الاشراف ، ج 4، ق 1، ص 1. 22- مروج الذهب مسعودى ، ج 3 ص 67 - 68. 23- انساب الاشراف ، ج 4، ق 1 ص 1 - 2 كه در بيان او اختلافى جزئى با مسعودى مشاهده مى شود. 24- انساب الاشراف ، ج 4، ق 1، ص 2. 25- ابن كثير، ج 8 ص 436. 26- انساب الاشراف ، ج 4، ق 1، ص 2 و گويا اين ميمون كه آن را ابوخلف مى ناميد، غير از ابوقيس باشد. 27- راءس الجالوت يكى از رهبران اهل كتاب است كه نسبش به حضرت داود پيغمبر مى رسيده و در آن ايام عهده دار منصبى در آيين خود بوده است . 28- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 287، چاپ اروپا؛ معجم طبرانى ، در شرح حال امام حسين (ع )، ص 128، ح 61 تاءليف ابوالقاسم سليمان بن احمد (م 360 ق ) كه در ضمن مجموعه اى به نام الحسين و السنة و بر اساس انتخاب و تنظيم آقاى عزيز طباطبائى در قم به چاپ رسيده است . در آن مجموعه علاوه بر آن از كتاب فضائل امام احمد بن حنبل ، فضائل امام حسين (ع ) نيز آمده است ؛ و نيز تاريخ ابن عساكر، ح 641؛ سير النبلاء، ج 3، ص 195. 29- معجم طبرانى ح 85 طبقات ابن سعد در شرح حال امام حسين ؛ ح 277؛ تاريخ ابن عساكر، ح 639- 640؛ تاريخ ذهبى ، ج 3، ص 11؛ سير النبلاء، ج 3، ص 195؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 139؛ مقتل خوارزمى كه اخبارى از كعب درباره شهادت امام حسين در آن آماده ، ج 1، ص 165؛ تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 347؛ الروض النضير در شرح مجموع الفقه الكبير، تاءليف حسين بن احمد بن ... الصنعانى (م 1221 ق ). در بيان اينان اندكى اختلاف به چشم مى خورد. لازم به تذكر است كه ما با همه بى اعتقادى كه به شخص كعب و اخبار او داريم ، سخن او را از آن جهت آورديم كه اخبار در مورد وقوع شهادت حضرت ابى عبدالله الحسين (ع ) از طرف رسول خدا (ص ) به حد تواتر رسيده و احتمال آن مى رود كه كعب نيز چون ديگران حديث شهادت امام حسين (ع ) را از زبان پيغمبر خدا ص شنيده باشد. و نيز مى توان گفت كه ممكن است كه شخص او اين مطالب را در كتابهاى اهل كتاب خوانده باشد. 30- كامل الزياره ابن قولويه ، چاپ مرتضويه ، نجف ، 1356، ص 64- 67، ابواب شماره 19 و 20 و 21 آن . 31- مقتل خوارزمى ، ج 1 ص 87 - 88؛ ذخائر العقبى ، ص 119. ما سخن خوارزمى را آورده ايم . اما با اين همه ، اين روايت با حقيقت تاريخى وفق نمى دهد. زيرا اسماء به همراه شوهرش جعفر بن ابى طالب در حبشه بود و همراه او پس از فتح خيبر به مدينه بازگشته است . در صورتى كه امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - پيش از بازگشت او به دنيا آمده بودند. ولى احتمال مى رود كه اين بانو سلمى ، دختر عميس ، و همسر حمزه سيدالشهدا باشد كه شرح حالش در اسدالغابه (ج 5، ص 479) آمده است . 32- مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 176 و در ص 179 نيز همين حديث به طور فشرده آمده است ؛ تاريخ ابن عساكر، ح 631 و نزديك به آن در ح 630؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 179؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 159 و در ص 162 با بيانى ديگر؛ تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 230 و نيز در ج 8، ص 199 به آن اشاره كرده است ؛ امالى الشجرى ، ص 188؛ فصول المهمه ابن صباغ مالكى ، ص 145؛ الروض النضير، ج 1، ص 89؛ صواعق ، ص 115 و در چاپى ديگر، ص 190؛ كنزالعمال چاپ قديم ، ج 6، ص 213؛ الخصائص الكبرى ، ج 2، ص 125. در كتابهاى مكتب اهل بيت (ع ) در مثيرالاحزان ، ص 8 و اللهوف ابن طاووس ، ص 6 - 7. 33- استرجاع كرد، يعنى انا لله و انا اليه راجعون گفت . 34- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 163 - 164. ما فشرده آن را آورديم . 35- تاريخ ابن عساكر، ح 629؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 188؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 112؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 199. و در مكتب اهل بيت : امالى شيخ طوسى ، ج 1، ص 323؛ مثيرالاحزان ، ص 7 - 10 كه در پايان آن مطالب مهمى آمده است ؛ اللهوف ، ص 7 - 9. 36- مسند احمد، ج 3، ص 242 و 265؛ تاريخ ابن عساكر، ح 615 و 617؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ معجم طبرانى ، ح 47؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 160 - 162؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 10؛ سير النبلاء، ج 3، ص 194؛ ذخائر العقبى ، ص 146 - 147؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187 و در ص 190 با سندى ديگر كه آن را حسن ناميده ؛ تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 229 كه در آن آمده است : ما شنيديم كه حسين در كربلا كشته مى شود. و نيز در ج 8، ص 199؛ كنزالعمال ، ج 16، ص 266؛ صواعق ، ص 115؛ دلايل ابونعيم ، ج 3، ص 202؛ الروض النضير، ج 1، ص 192؛ المواهب اللدنيه قسطلانى ، ج 2، ص 195؛ خصائص سيوطى ، ج 2، ص 25؛ مواردالظمآن بزوائد صحيح ابن حبان ابوبكر هيثمى ، ص 554. در كتابهاى مكتب اهل بيت : امالى شيخ طوسى (م 460 ق )، چاپ نعمان نجف ، 1384 ق ، ج 1، ص 221 كه در بيان او آمده است : بزرگى از بزرگان ملائكه . 37- تاريخ ابن عساكر، ح 618؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 10؛ سير النبلاء، ج 3، ص 10؛ مجمع الزوائد، ج 9 ص 189؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 199؛ الروض النضير، ج 1، ص 93 - 94؛ امالى شجرى ، ص 186. ابوامامه نيز نامش صدى بن عجلان است . 38- مستدرك الصحيحين حاكم ، ج 4، ص 398؛ معجم الكبير طبرانى ، ح 55؛ تاريخ ابن عساكر، ح 619 - 621؛ طبقات ابن سعد، در شرح حال حسين ، ح 267؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 11، سير النبلاء، ج 3، ص 194 - 195؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 158 - 159 باختصار؛ ذخائر العقبى محب طبرى ، ص 148 - 149؛ تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 230؛ كنزالعمال متقى هندى ، ج 16، ص 266. 39- شرح حال امام حسين (ع ) در معجم الكبير طبرانى ، ح 54 ص 124؛ طبقات ابن سعد، ح 268؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 158؛ كنزالعمال ، ج 16، ص 226 و ابن ابى شيبه آن را در مصنف خود جلد دوازدهم ، با بيانى ديگر آورده است . 40- معجم الكبير طبرانى ، ح 53، ص 125؛ مجمع الزوائد، ج 9 ص 188 - 189؛ كنزالعمال ، ج 16، ص 265؛ ذخائرالعقبى ، ص 147، باختصار؛ نظم الدرر، ص 215، نوشته حافظ جمال الدين زرندى . 41- معجم طبرانى ، ح 51، ص 124؛ تاريخ ابن عساكر، ص 622؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ ذخائر العقبى ، ص 147 باختصار؛ مجمع الزوائد، ج 9 ص 189؛ طرح التثريب حافظ العراقى ، ج 1 ص 42؛ المواهب اللدنيه ، ج 2، ص 195؛ الخصائص الكبراى سيوطى ، ج 2 ص 152؛ الصراط السوى شيخانى مدنى ، ص 93؛ جوهرة الكلام ، ص 120؛ الروض النضير، ج 1، ص 92 - 93. 42- تاريخ ابن عساكر، ح 626؛ ذخائر العقبى ، ص 147؛ فصول المهمة ، ص 154؛ تذكرة خواص الامة ، ص 142 به نقل از امام حسين ؛ امالى شجرى ، ص 163 و 166 و 181. 43- فضائل الحسن و الحسين از كتاب الفضائل تاءليف احمد بن حنبل ، ح 44، ص 23 از مجموعه و طبقات ابن سعد، ح 272؛ تاريخ ابن عساكر، ح 624؛ العقد الفريد در مورد خلفا و تاريخ ايشان كه آن را به ام سلمه نسبت داده است ؛ ذخائر العقبى ، ص 147. 44- تاريخ ابن عساكر، ح 623؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 112؛ الروض النضير، ج 1، ص 93. 45- شرح حال امام حسين ، ح 41، ص 121 از مجموعه تاريخ ابن عساكر، ح 634؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 189؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 161؛ امالى شجرى ، ص 184. 46- شرح حال امام حسين در معجم طبرانى ، ح 42، ص 121 از مجموعه امالى شجرى ، ص 184. 47- طبقات ابن سعد، ح 269؛ تاريخ ابن عساكر در شرح حال امام حسين ، ح 627؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 159؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187 - 188؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 108 و چاپ قديمى آن ، ج 6، ص 223؛ صواعق المحرقه ابن حجر، ص 115 و در چاپى ديگر، ص 19؛ خصائص سيوطى ، ج 2، ص 125 - 126؛ جوهرة الكلام قره غولى ، ص 117 و از كتب پيروان مذهب اهل بيت : امالى شيخ طوسى ، ج 2، ص 325؛ امالى شجرى ، ص 177 كه به طور تفصيل آورده است . 48- شرح حال امام حسين (ع ) در طبقات ابن سعد، ح 270؛ تاريخ ابن عساكر، ح 628. 49- عبدالله بن سعيد، ابوهند فزارى ، متوفاى سال 147 ق و از رجال صحاح ششگانه است . 50- تاريخ ابن عساكر، ح 627؛ معجم الكبير طبرانى ، ح 49، ص 124 از مجموعه ؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 113؛ تاريخ ابن كثير، ج 8 ص 199 و از پيروان مذهب اهل بيت : مثيرالاحزان ، ص 8. 51- مسند احمد، ج 6، ص 294 در شرح امام حسين از كتاب فضائل او ح 10؛ تاريخ ابن عساكر، ح 625؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 11 كه مى گويد: اسنادش صحيح است ؛ سير النبلاء، ج 3، ص 195؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 111؛ الصواعق ، ص 115 و در چاپى ديگر: ص 190؛ طرح التريث عراقى ، ج 1، ص 41؛ الروض النضير، ج 1، ص 94؛ امالى شجرى ، ص 184. 52- مجمع الزوائد، ج 9، ص 189 - 190. 53- معجم طبرانى ، ح 95، ص 140؛ مقتل خوارزمى ، ص 160 - 161؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 113؛ امالى شجرى ، ص 169؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 189 - 190. 54- تاريخ ابن عساكر، ح 623؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 11، تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 200. 55- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 160. 56- تاريخ ابن عساكر، ح 684؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 339؛ امالى شجرى ، ص 160. 57- كامل الزيارة ، ص 68 - 71، باب بيست و دوم . 58- معجم طبرانى ، ح 57، ص 128؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 191؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 38 كه آن را از مجاهد و به طور اختصار آورده است . 59- معجم طبرانى ، ح 57، ص 128 كه نوشته است : حسين را مى كشند و من خاكى را كه در آن كشته مى شود مى شناسم و نزديك دو نهر است ؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 11؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 195؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 190، كنزالعمال ، ج 16، ص 279 و در آثار مكتب اهل بيت : كامل الزيارة ، ص 72. 60- ذخائر العقبى ، ص 97؛ دلائل النبوة ابونعيم ، ج 3، ص 211؛ تذكرة خواص الامة ، ص 142 كه در آن چنين آمده است : اينجا محل كشته شدن اوست ، و آنگاه بسختى بگريست . 61- اسدالغابه ، ج 4 ص 169 كه در معرفى غرفه ازدى مى نويسد: مى گويند او از اصحاب بوده و از كوفيان بشمار است و ابوصادق از او روايت كرده و گفته است كه او از اصحاب پيغمبر و اصحاب صفه بوده كه پيغمبر دعا كرد تا خداوند در معاملاتش بركت اندازد. سپس همين خبر را كه ما آورده ايم ، از او آورده و در آخر گفته كه اين خبر را ابن دباغ بر ابوعمر استدراك كرده است . ابن حجر نيز در اصابه به همين خبر در شرح حالش اشاره كرده است . 62- صفين نصر بن مزاحم ، ص 142. 63- تاريخ ابن عساكر، ح 635؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 325. 64- تاريخ ابن كثير، ج 8 ص 199 - 200؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 191. 65- مسند احمد، ج 1 ص 85 كه در حاشيه آن گفته است كه اسنادش درست است ؛ معجم طبرانى ، ح 45، ص 121؛ تاريخ ابن عساكر، ح 611 - 612؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 325؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 187؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 10؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 193؛ تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 347؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 199؛ تذكرة خواص الامة ، با الفاضى ديگر، ص 142؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 170؛ صواعق ابن حجر، ص 115؛ ذخائر العقبى ، ص 148؛ خصائص سيوطى ، ج 2، ص 126 و در آثار مكتب اهل بيت : مثيرالاحزان ، ص 9، امالى شجرى ، ص 150. 66- آن گونه كه در تاريخ ابن كثير آمده و يا: الروض النضير، ج 1، ص 92. 67- طبقات ابن سعد، ح 173؛ تاريخ ابن عساكر، ح 614، ص 393؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 10؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 194؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 199؛ تذكرة خواص الامة ، ص 142. 68- تاريخ ابن عساكر، ح 638، تهذيب آن ، ج 4، ص 3226. 69- معجم طبرانى ، ح 59، ص 128. 70- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 165 - 166 كه ابوهرثمه گفته است . 71- در اصل ابوهرثمه آمده كه تحريف است . گفتنى است كه اعلام اين حديث و احاديث ديگرى كه در اين مورد ذكر شده ، احتياج مبرم به بررسى و تحقيق دارد كه ما را مجالى در آن نيست . 72- طبقات ابن سعد، ح 276؛ تاريخ ابن عساكر، ح 636؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 165 از نشيط ابى فاطمه كه گفت : آقاى من ابوهرثمه از صفين ... تا آخر و اينها را از كجا مى داند در آن نيامده است . 73- صفين نصر بن مزاحم ، ص 140 - 141؛ تاريخ ابن عساكر، ح 636 - 638 به اختصار؛ امالى شجرى ، ص 184. 74- تهذيب ابن عساكر، ج 4، ص 328. 75- تاريخ ابن عساكر، ح 677؛ امالى شجرى ، ص 184 كه در آن آمده است : از جرد دختر شمير؛ امالى شيخ صدوق ، چاپ اسلاميه ، تهران ، 1396 ق ، ص 136. 76- طبقات ابن سعد، ح 275 در شرح حال امام حسين (ع )؛ تاريخ ابن عساكر، ح 675؛ تهذيب ، ج 4، ص 337 - 338 كه حديث 676 در تاريخش به آن نزديك است ، ولى در تهذيب آن را انداخته است ؛ طبرانى ، ح 60، ص 128؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 161؛ كنزالعمال ، ج 16، ص 265؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 190 - 191. 77- كامل الزيارة ، ص 71 - 72، باب 23. 78- شرح حال انس بن حارث در جرح و تعديل رازى ، ج 1، ص 287؛ تاريخ بخارى ، ج 1، ص 30، شماره 1583؛ تاريخ ابن عساكر، ح 680؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 338؛ استيعاب ؛ اسدالغابه ، ج 1، ص 123؛ اصابه ؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 159 - 160؛ تاريخ ابن كثير، ج 8 ، ص 199. الروض النضير، ج 1، ص 93؛ مثيرالاحزان ، ص 46 - 47. 79- مثيرالاحزان ، ص 46 - 47. 80- ضمن شرح حال امام حسين (ع ) در طبقات ابن سعد، ح 280؛ تاريخ ابن عساكر، ح 666. 81- ابن كثير در تاريخش (ج 4، ص 160، چاپ اروپا) مى گويد: از راه طعنه و زخم زبان به مروان و فرزندانش مى گفتند: فرزند زرقاء. و اين زرقاء مادربزرگ پدرى مروان و دختر وهب ، از روسپيان صاحب پرچم دوره جاهليت بود كه روسپيگرى حرفه او و پرچم معرف خانه وى ، كه بر سر در خانه روسپيان مى زدند، بوده است . اين زشتنامى و سرشكستگى از زرقاء براى مروان و فرزندان و اعقابش بر جاى مانده است . بلاذرى در انساب الاشراف (ج 5، ص 126)، مى نويسد كه نام زرقاء، ماريه دختر موهب بوده است . 82- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 190. 83- فتوح اعثم ، ج 5، ص 10؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 180 - 185؛ مثيرالاحزان ، نوشته نجم الدين محمد بن جعفر ابوالبقاء (م 645 ق )، چاپ حيدريه نجف ، 1369، ص 14 - 15؛ اللهوف فى قتل الطفوف ، نوشته على بن موسى بن جعفر بن طاووس حسينى (م 614 ق ) چاپ بيروت ، ص 9 - 10. 84- كلمه استرجاع در اللهوف سيد بن طاووس نيامده است . 85- مثيرالاحزان ، ص 14 - 15؛ اللهوف ، ص 9 - 10؛ فتوح ابن اعثم ؛ مقتل خوارزمى . 86- طبرى ، ج 6، ص 19 - 191. 87- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 186. 88- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 29؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 187. 89- اللهوف ، ص 11. 90- اللهوف سيد بن طاووس ، ص 11. 91- ما عبارت محمد بن ابى طالب موسوى را بر حسب روايت علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 44، ص 329 برگزيده ايم . 92- در فتوح اعثم (ج 5، ص 34) و مقتل خوارزمى (ج 1، ص 188) پس از سيره جد و پدرم ، قلم تحريف اين جمله را بر آن افزوده است : و سيره و روش خلفاى راشدين ، رضى الله عنهم . در صورتى كه كلمه راشدين اصطلاحى است كه در اواخر دوره خلفاى بنى اميه بر خلفاى نخستين نهاده شده ، و مدركى در دست نيست كه چنين لفظى پيش از آن تاريخ به كار برده شده باشد. از طرفى ، منظور از خلفاى راشدين كسانى هستند كه پس از رسول خدا (ص ) به طور متوالى و پشت سر هم عهده دار مقام خلافت شده اند كه ضمن آنها اميرالمؤ منين (ع ) نيز مى باشد، و حال آنكه عطف لفظ راشدين به نام امام صحيح نيست . به هر حال با كمال تاءسف چنين جملاتى را بر كلام امام حسين (ع ) اضافه كرده اند. 93- سوره قصص / 21. 94- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 190؛ ارشاد شيخ مفيد، ص 184. 95- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 191. 96- سوره قصص / 22. 97- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 196 - 197. 98- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 196. 99- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 191. 100- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 197. انساب الاشراف بلاذرى ، ص 157 - 158. 101- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 221؛ مثيرالاحزان ، ص 16. 102- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 198؛ اخبار الطوال دينورى ، ص 238. 103- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 198. 104- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 211؛ مثيرالاحزان ، ص 21؛ اللهوف ، ص 10. 105- الرائد لا يكذب اءهله ضرب المثلى است معروف از قول پيشقراولان . به لسان العرب و ديگر فرهنگها مراجعه شود. مترجم . 106- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 211. 107- تاريخ ابن عساكر، ح 649. 108- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 198 - 200. 109- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 199 - 215. 110- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 216. 111- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 217؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 164. 112- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 217؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 16؛ طبقات ابن سعد، ح 278؛ تاريخ ابن عساكر، ح 664؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 166. 113- تاريخ ابن عساكر، ح 648؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 166. 114- ارشاد شيخ مفيد، ص 201؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 166. 115- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 216 - 217؛ تاريخ ابن كثير، ج 4، ص 16؛ اخبارالطوال ، ص 244. 116- تاريخ ابن عساكر، ح 642 - 644، در شرح حال امام حسين (ع )؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 165؛ ذخائر العقبى ، ص 151؛ مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 219. 117- معجم طبرانى ، ح 93؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 192. 118- كامل الزياره ، ص 75، باب 75؛ مثيرالاحزان ، ص 27؛ در اللهوف (ص 25) از كلينى آمده است : اين نامه را حسين (ع ) وقتى نوشت كه از مكه بيرون شده بود و عنوانش نيز چنين بود: از حسين بن على به بنى هاشم ... 119- تاريخ ابن عساكر در شرح حال امام حسين (ع )؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 343. 120- اللهوف ، ص 24 - 25. 121- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 211. 122- سوره يونس / 41. 123- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 217 - 218؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 17؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 166؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 164. 124- عبدالله ، فرزند جعفر و نوه ابوطالب ، پسرعموى حسين (ع ) و همسر زينب كبرى ، خواهر گرامى امام ، بوده است . عبدالله در كربلا حضور نداشت ، ولى دو فرزندش ، عون و محمد، را فرستاد و آن دو در ركاب امام به شهادت رسيدند. مترجم . 125- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 219 - 220؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 17؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 167 كه در ص 163 آن به طور اختصار آمده است . و نيز ارشاد شيخ مفيد، ص 202؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 343. 126- تاريخ طبرى و ابن اثير و به دنبال خبر بالا. 127- عمره ، دختر عبدالرحمان بن سعد بن زراره انصارى مدنى ، حديث بسيار از عايشه روايت كرده است . او از روات طبقه سوم است كه پيش از سده اول هجرى درگذشت . تقريب التهذيب ، ج 2، ص 607. 128- تاريخ ابن عساكر، بعد از حديث شماره 653. 129- تاريخ ابن عساكر، ح 645 و 646؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 329 كه ما خلاصه آن را آورده ايم ؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ح 21، ص 163. 130- فتوح اعثم ، ج 5، ص 42 - 43؛ مقتل خوارزمى ، ج 1 ص 192 - 193؛ مثيرالاحزان ، ص 29؛ اللهوف ، ص 13. چنين به نظر مى رسد كه فرزند عمر دوبار با امام گفتگو كرده است : يكى به هنگام عزيمت امام از مدينه به مكه ، و ديگرى موقع حركت آن حضرت از مكه به سوى عراق . 131- مثيرالاحزان ، ص 29. و در اللهوف (ص 23) آمده است كه امام حسين (ع ) اين خطبه را در مكه و به هنگامى ايراد فرمود كه حضرتش عزم خروج از آنجا را كرده بود. 132- تاريخ ابن عساكر، ح 657 كه در ح 656 به جنگ با حسين (ع ) فرمان داده است ؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 332؛ معجم طبرانى ح 80؛ انساب الاشراف ، در شرح حال امام حسين (ع )، ح 180، ص 160؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 344؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 165. 133- ر.ك : عبدالله بن سباء، جلد اول ، فصل استلحاق زياد. 134- تاريخ ابن عساكر، ح 653؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 326؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 165؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 343. 135- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 128؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 16؛ ارشاد مفيد، ص 201؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 67؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 165 - 166. 136- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 223 - 224؛ اخبار الطوال دينورى ، ص 245. حاجر در بطن الرمه و محل اجتماع مردم كوفه و بصره در عزيمت به سوى مكه بوده است . ر.ك : واژه حاجر و بطن الرمه در معجم البلدان حموى و انساب الاشراف بلاذرى ، ص 166. 137- عبدالله مطيع ، نوه اسد عدونى مدنى است . در جنگ حره رياست قريش را بر عهده داشته است . ابن زبير او را حكومت كوفه داد و در سال 73 ق به همراه ابن زبيرر كشته شد. حديث او را بخارى و مسلم آورده اند. تقريب التهذيب ، ج 1، ص 452. 138- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 224؛ ارشاد شيخ مفيد، ص 203؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 155. 139- اخبارالطوال دينورى ، ص 246. 140- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 128 - 219. 141- زرود، منزلگاه حجاج عراقى بوده است . 142- در انساب الاشراف بلاذرى ، ص 168 و تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 17 آمده است كه زهير از هواداران عثمان بوده است . 143- اخبارالطوال دينورى ، ص 246 - 247؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 168. 144- تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 17. 145- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 224 - 225. سلمان باهلى فرزند ربيعه باهلى است كه عثمان او را براى جنگ در منطقه اران آذربايجان فرستاده بود. سلمان آن منطقه را از راه جنگ و صلح به دست آورد و خود در كنار رود بلنجر كشته شد. فتوح البلدان ، ص 240 - 241. شرح حال سلمان باهلى در اسدالغابه (ج 2، ص 225) آمده است . 146- ثعلبه منزلگاهى است بر سر راه حجاج عراق . مثيرالاحزان ، ص 33؛ اللهوف ، ص 27. 147- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 225؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 17؛ دينورى ، ص 247 باختصار؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 168. 148- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 226؛ انساب الاشراف ، ص 168؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 168 - 171؛ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 17 - 18. ما در اين خبر بيان طبرى را برگزيديم و اگر مصدرى ديگر را در نظر داشته باشيم ، به آن اشاره خواهيم كرد. عقبه نام يكى از منازل بين راه بوده است . 149- اخبارالطوال ، ص 206. 150- ارشاد مفيد، ص 206 كه اين سخن امام را غير از او نيز آورده اند، ولى نگفته اند كه آن را در كجا بر زبان آورده است ؛ مانند طبرى ، ج 6، ص 223 و ابن اثير، ج 3، ص 16 و ابن كثير، ج 8، ص 169 كه اين دو، بيان آن حضرت را چنين آورده اند؛ حتى يكونوا اءذل من فرام الامة . و نيز طبقات ابن سعد، ح 268. 151- تاريخ ابن عساكر، ح 665؛ تاريخ الاسلام ذهبى ؛ ج 2، ص 345؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 169. فرم را ابن اثير نوار بهداشتى زنان آن روزگار معنى كرده است . 152- ارشاد شيخ مفيد، ص 236؛ اعلام الورى ، ص 218. 153- خبر ديدار امام را با حر تا به آخر، طبرى ، ج 6، ص 227 و ابن اثير، ج 4 ص 9 - 21 و ابن اثير، ج 8، ص 172 - 174 آورده اند كه در اين زمينه ابن كثير چنين آغاز سخن مى كند: اين چگونگى كشته شدن اوست (ر ض ) كه از كلام بزرگان و پيشوايان تاريخ گرفته شده ، نه چنان كه شيعه گويد و همه سراپا دروغ و بهتان است . آن وقت مطالب را پا به پاى طبرى جلو مى برد كه ما نيز ايشان را دنبال مى كنيم . همچنين ر.ك : اخبارالطوال ، ص 248 - 253؛ انساب الاشراف ، ص 169 - 176؛ ارشاد شيخ مفيد، ص 205 - 210؛ اعلام الورى ، ص 229 - 231. ما سخن طبرى را به طور فشرده آورده ايم . 154- عقبة بن سمعان ، آزادكرده رباب ، دختر امرؤ القيس مادر سكينه ، دختر ابوعبدالله الحسين (ع ) بوده است . انساب الاشراف ، ص 205، در شرح حال امام حسين (ع ). 155- سوره احزاب / 23. 156- سوره قصص / 41. 157- جايى است نزديك كربلا. 158- اين گفتگو را دينورى در اخبارالطوال ، ص 252 - 253 آورده است . همچنين در تاريخ الخميس ، ج 2، ص 297 و مجمع الزوائد، ج 9، ص 192 آمده است . 159- تذكرة خواص الامة ، سبط جوزى ، ص 142. 160- ر.ك : به شرح حال امام در معجم طبرانى ، ح 46؛ كنزالعمال ، ص 265 - 266؛ مجمع الزوائد ج 9، ص 192 در ذيل همان روايت كه ما از سبط جوزى آورده ايم . 161- اخبارالطوال دينورى ، ص 523. 162- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 232؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 174؛ انساب الاشراف بلاذرى ، ص 176؛ ارشاد شيخ مفيد، ص 210. 163- كامل الزيارة ابن قولويه ، ص 75، باب 23. چنين به نظر مى آيد كه حسن بصرى از همين بيان امام در نامه اى كه به عمر بن عبدالعزيز نوشته ، سود برده است . ر.ك : اغانى ابوالفرج الصفهانى ، ج 8، ص 105 چاپ ساسى . 164- ما به روايت مصادرى كه در ابتداى فصل ديدار امام با حر آورده ايم ، چون تاريخ طبرى (ج 6، ص 232 - 270) و ابن اثير (ص 19 - 38) ابن كثير (ج 8، ص 172 - 198) و اخبارالطوال دينورى (253 - 261) كه اخبار را خلاصه كرده ، و انساب الاشراف بلاذرى (ص 176 - 227) كه سياق كلامش غير از سخن طبرى اوست ، و ارشاد مفيد (ص 210 - 236) و اعلام الورى (ص 231 - 250) مراجعه كرده ايم و هر كدام كه مطلبى جداگانه داشته اند، به آن اشاره نموده ، مطالبى را هم كه از غير اينان گرفته باشيم ، به آن تصريح كرده ايم . 165- مثيرالاحزان ، ص 36 - 37؛ اللهوف ، ص 33. 166- روايت اول و دوم در شرح حال امام حسين (ع ) در انساب الاشراف بلاذرى آمده است . 167- سوره آل عمران / 9 - 178. 168- سوره يونس / 71 - اعراف / 196. 169- اين ماجرا را ابن نما در كتاب مثيرالاحزان خود، از رويدادهاى ششم ذكر كرده است . 170- تذكرة الخواص ، ص 252. 171- ابن حجر در اصابه (ج 3، ص 205) در شرح حال فروه مى نويسد: در سال نهم هجرت به همراه قبيله مذحج به خدمت پيغمبر رسيد و آن حضرت او را بر مذحج و مراد و زبيد ماءمور كرد. و در استيعاب آمده است كه او در زمان خلافت عمر ساكن كوفه بود. 172- ععع فاجمعوا اءمركم و شركاءكم ثم لا يكن اءمركم عليكم غمة ثم اقضوا الى و لا تنظرون عععع آيه 71 از سوره يونس ععع و انى توكلت على الله ربى و ربكم ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم عععع آية 55 سوره هود. تاريخ ابن عساكر ح 670، تهذيب او (2/334)، مقتل خوارزمى (2/7) كه فقط بيت اول و دوم را آورده و نگفته اند كه از چه كسى است . 173- اللهوف (56) چاپ صيدا، و مقتل خوارزمى (2/7). 174- مقتل العوالم (84). 175- امالى شجره ، ص 160 و به طور فشرده در تاريخ ابن عساكر، ص 716. 176- در يك نسخه زويد، و در نسخه ديگر دويد آمده است . 177- سوره احزاب / 23. 178- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 20. 179- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 14 - 15. 180- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 20 - 21. 181- ترجمه آيات 30 تا 33 سوره مؤ من . 182- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 14. 183- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 14. 184- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 17 - 18. 185- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 17 - 18. 186- مثيرالاحزان ، ص 47؛ اللهوف ، ص 41. 187- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 19. 188- مقتل العوالم ، ص 88. 189- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 19 - 22. 190- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 25. 191- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 26. 192- مقاتل الطالبيين ، ص 80؛ تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 2، ص 356 - 357. 193- مقاتل الطالبيين ، ص 80؛ نسب قريش مصعب زبيرى ، ص 57، اصابه ، ج 4، ص 178 در شرح حال ابومرة . 194- نسب قريش ، ص 57. 195- آل عمران / 33 و 34. 196- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 30 - 31. 197- گويا به سبب جراحات وارده بر سر و صورت اسب سوارى على اكبر، و هجوم همه جانبه دشمنان ، آن حيوان نجيب بجاى اينكه راه خيام حرم را در پيش بگيرد و به اشتباه سوار خود را به قلب سپاه دشمن كشانيده باشد. تجسم چنان صحنه اى كافى است تا خواننده را معلوم كند كه پيكر غرقه به خون جوان رشيد ابا عبدالله الحسين عليه السلام به سبب آن همه ضربات شمشير به چه روزى افتاده بود. مترجم . 198- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 31. 199- طبرى ، شهادت عبدالله بن مسلم را بعد از شهادت على اكبر ذكر كرده است . ر.ك : تاريخ طبرى چاپ اروپا، ج 2، ص 357. 200- نسب قريش ، نوشته مصعب زبيرى ، ص 45؛ مقاتل الطالبيين ، ص 94. 201- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 220؛ مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 26. 202- اين قسمت در كلام الارشاد، ص 223 آمده است . 203- شهادت فرزندان عقيل و جعفر و رجزهايشان را از مقتل خوارزمى و مناقب ابن شهر آشوب آورده ايم . طبرى بنا به عادتش آن رجزها را در اخبار جنگ نياورده است . 204- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 220؛ مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 27. اخبار طبرى نيز با نوشته هاى خوارزمى و ابن شهر آشوب ، بجز در مورد رجزها كه به وسيله طبرى حذف شده ، هماهنگى كامل دارد. 205- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 220. اما در مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 27 اين دو بيت به قاسم يا عبدالله نسبت داده شده است و در اعلام الورى ، ص 213 آمده است : امام حسين ، سكينه ، دختر خود، را به عقد عبدالله حسن درآورده بود، اما پيش از آنكه با او عروسى كند، به شهادت رسيد. 206- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 27. 207- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 221. 208- طبرى ، ج 2، ص 358 - 359؛ ارشاد شيخ مفيد، ص 223. 209- اين بحث را تا پايان آن ، از مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 28 - 29 آورده ايم . 210- طبرى و پيروان او، خبر شهادت برادران حضرت امام حسين را به اختصار آورده اند. ابن شهر آشوب نيز رجزهاى برادران مادرى حضرت عباس را نقل كرده است . اما آنچه را كه ما در اينجا آورده ايم ، از كتاب مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 28 - 29 نقل كرده ايم . 211- مقاتل الطالبيين ، ص 84. 212- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 29 - 30. 213- ارشاد شيخ مفيد، ص 24؛ اعلام الورى ، ص 244؛ مثيرالاحزان ، ص 53؛ اللهوف ، ص 45. 214- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 2، ص 221 - 222. 215- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 30. 216- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 32؛ تاريخ طبرى ؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 188. 217- در تاريخ طبرى پسركى از خانواده حسين آمده ، ج 2، ص 363، و اين تصحيح از ارشاد شيخ مفيد، ص 225 است . 218- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 448، چاپ دارالمعارف مصر، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم و چاپ اروپا، ج 2، ص 359 - 360. 219- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 362 - 363 چاپ اروپا. 220- زيرا حضرتش به سبب جراحت زيادى كه بر پيكر مقدسش وارد شده و خون بسيارى كه از او رفته بود، حتى ياراى ايستادن نداشت و ضعف بر او چيره شده و در گودالى افتاده بود؛ اما سپاهيان كفر چون سابقه ضرب شصت و شجاعت آن حضرت را داشته و به چشم ديده بودند، جراءت نزديك شدن به حضرتش را نداشتند. مترجم . 221- منظور راوى على بن الحسين ، امام زين العابدين (عليه السلام ) است و او على اصغر و كودك نبود، بلكه حضرتش على اوسط نام داشت و در آن روز در كربلا، فرزندش امام پنجم (حضرت امام محمد باقر) نيز حضور داشته است . 222- سنن ترمذى ، ج 13، ص 193 - 194؛ مستدرك حاكم ، ج 4، ص 19؛ سير اعلام النبلا، ج 3، ص 213؛ رياض النضرة ، ص 148؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 38؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 201؛ تاريخ سيوطى ، ص 208؛ تاريخ ابن عساكر، ج 726؛ تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج 4، ص 204. 223- تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 247 - 248. 224- مسند احمد، ج 1، ص 242 و 282؛ فضائل احمد بن حنبل ، ح 20 و 22 و 26؛ المعجم طبرانى ، ح 56؛ مستدرك حاكم ، ج 4، ص 398 كه تاءكيد كرده كه اين حديث بنا به ضابطه اى كه مسلم نهاده صحيح است . سير اعلام النبلا، ج 3، ص 323؛ رياض النضرة ، ص 148؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 193 - 194؛ تذكره سبط ابن جوزى ، ص 152؛ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 38؛ تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 231 و ج 8، ص 200 كه مى نويسد: اسنادش قوى است ؛ تاريخ الخميس ، ج 2، ص 300، الاصابه ، ج 1، ص 334؛ تاريخ سيوطى ، ص 208؛ امالى شجرى ، ص 160. 225- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 200؛ تاريخ ابن عساكر، ح 723 - 725. 226- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 201؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ض 214؛ تاريخ سيوطى ص 280؛ تاريخ ابن عساكر، ح 732 - 739. 227- طبرى ، ج 2، ص 368 - 369، چاپ اروپا. 228- طبرى ، ج 2، ص 370، چاپ اروپا. 229- امام سجاد در آن موقع نه تنها كودك و خردسال نبود، بلكه فرزندش امام باقر (ع )، كه چهار ساله بود، در آن واقعه نيز حضور داشت . امام سجاد (ع ) در آن واقعه دلخراش سخت بيمار بود. 230- پاراگراف آخر از كتاب مثيرالاحزان ، ص 66 نقل شده است . 231- مثيرالاحزان ، ص 66 - 69؛ اللهوف ؛ مناقب ابن شهر آشوب . 232- همان طور كه پيش از اين نيز متذكر شديم ، فرزند امام زين العابدين (ع )، يعنى امام باقر (ع )، در واقعه كربلا حضور داشت و اين خبر با واقعيت وفق نمى دهد. و اين اضافه را طبرسى در كتاب اعلام الورى نياورده است . 233- جنگ ارنب ، جنگى بود كه بين افراد قبيله بنى زبيد و بنى زياد اتفاق افتاده بود. 234- اثبات الوصيه مسعودى ، ص 173. 235- ارشاد شيخ مفيد، ص 227. 236- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 236؛ و نزديك به آن در تاريخ طبرى ، ج 2، ص 374 - 375، چاپ اروپا. 237- تذكرة الخواص ، ج 2، ص 148. جيرون بيرون از شهر دمشق قرار داشته است . به واژه جيرون معجم البلدان حموى مراجعه نماييد. 238- مثيرالاحزان ، ص 77؛ اللهوف ، ص 67. 239- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 60 - 61. 240- تاريخ ابن اعثم ، ج 5 ص 242 - 243. طبرى اين داستان را به طور پراكنده و قسمت قسمت در تفسير آيات مزبور، در تفسير خود آورده ، و برخى را هم ابن كثير در تفسيرش ، ج 4، ص 112 نقل كرده است . و نيز در مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 61 آمده است . اما عبارتى كه در اللهوف ، ص 67 و امالى شيخ صدوق ، ص 116 به كار رفته ، با سياق اين عبارات فرق دارد. ضمنا باب توما در قسمت شمال شرقى شهر دمشق قرار داشته است . به جلد دوم كتاب تاريخ دمشق و نقشه ضميمه آن مراجعه شود. 241- سوره شورى ، آيه 23. 242- سوره اسراء، آيه 26. 243- سوره انفال ، آيه 41. 244- سوره احزاب ، آيه 33. 245- تذكرة الخواص الامة ، ص 149؛ اللهوف ، ص ؟؟ الاحزان ، ص 79. 246- مثيرالاحزان ، ص 78. 247- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 246. 248- ما سخن ابن اعثم را مى آوريم . 249- فتوح اعثم ، ج 5، ص 241. 250- اللهوف سيد بن طاووس ، ص 69. 251- ابيات ابن زبعرى در سيره ابن هشام ، ج 3، ص 97؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 382 آمده و آنچه را يزيد به آن تمثل جسته در فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 241 آمده ، و در آنجا پس از بيت دوم ععع حين القت بقباء بركها و استحر القتل فى عبدالاشل عععع است . و اين هم از ابيات ابن زبعرى است و به همين صورت در تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 192 آمده است . و در مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 58 پيش از بيت اول چنين آمده است : ععع يا غراب البين ما شئت فقل انما تندب امرا قد فعل كل ملك و نعيم زائل و بنات الدهر يلعبن بكل عععع و هم در آنجا در ص 69 اللهوف پس از بيت چهارم چنين آمده است : ععع لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل عععع و در نسخه اى كه ما از مثيرالاحزان (ص 80) در دست داريم ، بيت چهارم در آن ديده نمى شود. و در تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 204، به نقل از تاريخ ابن عساكر، به نقل از ريا، دايه يزيد تنها به ذكر بيت اول آن اكتفا شده است . و ما در متن كتاب عبارت تذكرة خواص الامه ، ص 148 را آورديم . و نيز به طبقات فحول الشعراء (ص 200) و سمط النجوم العوالى ، ج 3، ص 199 كه از آن دو در حاشيه فتوح اعثم روايت شده ، و نيز كتاب امالى ابوعلى القالى ، ج 1، ص 142 مراجعه شود. 252- اشاره است به فتح مكه بدست پيغمبر خدا (ص ) و خطاب آنحضرت به سران كفر چون ابوسفيان جد يزيد كه (اءذهبوا و اءنتم الطلقا = برويد شما را آزاد كردم .) مترجم 253- اشاره اى است به جنگ احد، و اينكه هند مادر بزرگ همين يزيد جگر حمزه سيدالشهدا را بدندان گرفته و به هند جگرخوار معروف شد. مترجم 254- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 382؛ مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 74. 255- سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 216؛ مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 75؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 208؛ تاريخ ابن عساكر، حديث شماره 296؛ خطط مقريزى ، ج 2، ص 289؛ الاتحاف بحب الاشراف ، ص 23. 256- انساب الاشراف بلاذرى ، ص 219. 257- انساب الاشراف ، ص 217؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 351.. 258- انساب الاشراف ، ص 218؛ تذكرة خواص الامه ، ص 151؛ امالى شجرى ، ص 185 - 186 كه آن را بطور فشرده آورده است . دو سر نام هنگ نعمان بن منذر، پادشاه حيره ، بوده كه افرادش سخت نيرومند و قوى پنجه بوده اند تا آنجا كه نيرويش ضرب المثل شده و گفته اند: نيرومندتر از دو سر. 259- انساب الاشراف ، ص 218. 260- انساب الاشراف ، ص 219. بلاذرى خطبه عمرو بن سعيد را ننوشته تا بدانيم كه چرا ابن ابى حبيش به او پرخاش كرده است . اما چنان خوانده ام كه او قبر پيامبر اسلام را مخاطب ساخته و گفته است كه كشتن حسين (ع ) به تلافى روز بدر انجام گرفته است ! 261- فتوح اعثم ، ج 5، ص 247 - 249؛ مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 69 - 71 كه ما فشرده اى از خطبه امام را آورديم . 262- مثيرالاحزان ، ص 90 - 91؛ اللهوف ، ص 76 - 77. 263- تاريخ طبرى ، چاپ اروپا، ج 2، ص 379. 264- لهوف ، ص 80. در مثيرالاحزان (ص 92) به طور فشرده نقل شده است . 265- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 259. 266- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 252. 267- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 67. 268- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 254. 269- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 252 270- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 67. 271- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 254. 272- تذكره خواص الامه ، ص 164. 273- انساب الاشراف بلاذرى ، ص 220. 274- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 232؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 351. 275- مروج الذهب ، ج 3، ص 68؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 219. 276- التنبيه و الاشراف ، ص 263. 277- تاريخ طبرى ط. اروپا، ج 2، ص 396 - 397 و ط. مصر، ص 273 - 274. 278- اخبارالطوال دينورى ، ص 263 كه ما آن را به طور فشرده از فتوح اعثم ، چاپ حيدرآباد دكن سال 1392، ج 5، ص 279 - 280 نقل كرده ايم . 279- اصفهانى نيز قريب به همين مضمون آن را در اغانى ، ج 1، ص 33 آورده است . 280- تاريخ طبرى ، ج 8، ص 2 - 5 در ذكر رويدادهاى سال 62 هجرى . ما اين مطلب را از تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 40 - 42 برگزيده ايم . 281- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 3 - 13؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 40 - 41؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 216؛ عقدالفريد، ج 4، ص 388. 282- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 250. 283- يعقوبى 2/250. 284- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 7؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 45. 285- اغانى ، ج 1، ص 36. 286- امالى شجرى ، ص 164. 287- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 5 - 13؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 44 - 45؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 219؛ اغانى ، ج 1، ص 35 - 36. 288- التنبيه و الاشراف ، ص 263؛ مروج الذهب ، ج 3، ص 68 - 69؛ اخبار الطوال ، ص 265 كه اين دو بيت اخير در آن آمده است ؛ ما نخستين شعر را از طبرى ، ج 8، ص 6، و ابن اثير آورده ايم . و نيز به تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 355 مراجعه شود. 289- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 6 - 8؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 45 - 46. 290- التنبيه و الاشراف ، ص 264؛ اخبار الطوال ، ص 265. 291- تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 356 - 357. 292- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 11؛ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 47؛ ابن كثير، ج 8، ص 220. 293- تاريخ يعقوبى ، ج 6، ص 251. 294- تاريخ ابن كثير، ج 6، ص 234. 295- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 22. 296- تاريخ الخلفاء سيوطى ، ص 209؛ تاريخ الخمسى ، ج 2، ص 302. 297- الاخبار الطوال دينورى ، ص 269؛ تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 2، ص 357. 298- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 13. 299- التنبيه و الاشراف ، ص 264؛ مروج الذهب ، ج 3، ص 71. 300- طبقات ابن سعد، ج 5، ص 215. 301- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 11 - 12؛ فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 300. 302- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 11 - 12. 303- الاخبار الطوال ، ص 265. 304- العقد الفريد، ج 4، ص 390. 305- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 2248، و نيز در روايت دينورى در اخبار الطوال ، ص 267. 306- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 14؛ ابن اثير، ج 3، ص 49؛ ابن كثير، ج 8، ص 225. 307- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 225. 308- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 251. 309- فتوح ابن اعثم ، ج 5، ص 301. 310- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 71 - 72. 311- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 251 - 252. 312- تاريخ الخميس ، ج 2، ص 303؛ تاريخ سيوطى ، ص 9. 313- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 14 - 15؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 499؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 225. 314- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 16 - 17 در ذكر حوادث سال 65 ه ، طبرى و ديگران گفتگوهاى ديگرى را هم بين عبدالله زبير و حصين بن نمير نوشته اند كه نيازى به ذكر آنها نيست و ما مخصوصا بازگشت سپاهيان شام را به سرزمينشان باختصار نقل كرده ايم . 315- تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 135. 316- اخبار الطوال دينورى ، ص 314. 317- مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 113. 318- تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 136. 319- تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 114. 320- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 329. 321- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 202 ضمن رويدادهاى سال 73 هجرى . 322- تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 114. 323- تاريخ طبرى ط. اروپا، ج 2، ص 844 - 845؛ تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 329؛ و اخبار الطوال ص 314. 324- تاريخ لخميس ، ج 2، ص 305. 325- فتوح ابن اعثم ، ج 6، ص 275 - 276. 326- فتوح ابن اعثم ، ج 6، ص 275 - 276. 327- تاريخ طبرى ، ج 8، ص 202 - 205. 328- تاريخ ابن كثير، ج 8، ص 332؛ ابن اعثم در فتوح ، ج 6، ص 279 تاكيد مى كند كه حجاج او را وارونه بردار كشيده است . 329- تاريخ الاسلام ذهبى ، ج 3، ص 115. 330- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 206 در ذكر حوادث سال 74 هجرى . 331- به تاريخهاى طبرى و ابن اثير و ابن كثير در ذكر رويدادهاى سالهاى 65 - 67، و نيز سالهاى 121 و 122 و 125 مراجعه فرماييد. 332- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 345 و 352 - 353؛ تاريخ ابن اثير، ج 5، ص 144 و 148 در ذكر رويدادهاى سال 130 ه و همچنين مروج الذهب مسعودى ، ج 3، ص 286. 333- ارشاد شيخ مفيد (ت / 413 ه )، ص 245؛ اعلام الورى ، ص 276 تاليف فضل طبرسى كه از سرشناسان قرن ششم هجرى بوده است . 334- اين عقده ، حافظ احمد بن محمد بن سعيد همدانى كوفى زيدى جارودى در سال / 333 هجرى درگذشته است . از مؤ لفات او كتاب اسماء الرجال الذين رووا عن الصادق اربعه آلاف رجل مى باشد كه از هر يك از آن راويان حديثى نيز آورده است . شرح حال ابن عقده در الكنى و الالقاب ، ج 1، ص 346 آمده است . 335- نخستين گنجينه كامل و جامع حديث كه در مكتب اهل بيت تاليف شده ، كتاب كافى تاليف ثقه الاسلام ، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق كلينى (م 329 يا 328 ق ) است كه مولف آن براى ثبت اصول و مدونات حديثى كوچك ديگر در آن ، مدت بيست سال دست به مسافرتهاى طولانى زده است . دومين را شيخ صدوق ، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى (م 381 ق ) از كتاب كافى و كتابهاى اصول و ديگرى مجموعه هاى حديثى گرفته و كتاب فقهى من لا يحضره الفقيه را كه نخستين گنجينه فقهى در مكتب اهل بيت مى باشد تاليف نموده است . پس از او شيخ ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م 460 ق ) كتاب تهذيب الاحكام را در شرح مقنعه شيخ مفيد نوشته و پس از آن كتاب الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار را به نوشته تحرير در آورده است . كتابهاى كافى ، من لا يحضر، تهذيب و استبصار كه توسط سه محمد نام تاليف شده ، از همان ابتدا تا امروز مدار تدريس در حلقه هاى درسى حوزه هاى علميه پيروان مكتب اهل بيت (ع ) است و به كتب اربعه موسوم شده اند. منزلت و مقام آنها مانند كتب سته مكتب خلفا است ؛ با اين تفاوت كه پيروان اهل بيت بجز كتاب خدا، خود را ملزم به صحت هيچ كتابى نمى دانند. 336- شرح حالش در جامع الرواه ، ج 1، ص 423 آمده است . 337- شرح حال او در مجمع الرجال ، ج 3، ص 232 آمده است . 338- شرح حال ظريف در رجال نجاشى ، ص 156 آمده است . 339- ما روايات كلينى را از ظريف به پنج دسته ، به شرح ذيل ، تقسيم كرده ايم : الف . آنچه در ج 7، ص 311 آن آمده است . ب . آنچه در ج 7، ص 324 آن آمده است . ج . آنچه در ج 7، ص 327 آن آمده است . د. آنچه در ج 7، ص 330 - 342 آن آمده است . ه . روايت الفقيه . 340- مجمع الرجال ، ج 5، ص 117. 341- الكافى ، ج 7، ص 324. 342- جامع الرواه ، ج 2، ص 465 كه على بن محمد بن علان نوشته و آن خطاست ، و درست همان است كه در مجمع الرجال ، ج 7، ص 201؛ مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 541 آمده است . 343- الكافى ، ج 7، ص 330 - 342. 344- تهذيب شيخ طوسى ، ج 10، ص 258. 345- تهذيب الاحكام ، ج 10، ص 295 - 308. 346- مشيخة التهذيب ، ص 75. 347- مجمع الرجال ، ج 1، ص 168، و در مشيخة التهذيب ، ص 34 چنين آمده است : و نيز حسين بن عبيدالله ، و ابوالحسن بن ابى جيد قمى ، از احمد بن محمد بن يحيى ، مرا به آن خبر داده است . 348- مشيخة التهذيب ، ص 29. 349- فقيه من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 54. 350- مشيخه كتاب الفقيه در آخر جلد چهارم ، ص 95. 351- فقيه من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص 54 - 66. 352- فهرست شيخ طوسى ، ص 112. 353- رجال نجاشى ، ص 165. 354- رمز در شرح حالش (ق ) است ؛ به اين معنى كه از اصحاب امام صادق (ع ) است و به همين صورت در كتاب الذريعه ، ج 2، ص 161 از كتاب رجال شيخ طوسى نقل شده است . 355- شرح حالش در مجمع الرجال ، ج 5، ص 117؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 50 آمده است . 356- الكافى ، ج 7، ص 327. 357- تهذيب شيخ طوسى ، ج 10، ص 292. 358- الكافى ، ج 7، ص 324. 359- تهذيب شيخ كلينى ، ج 10، ص 267. 360- كافى ، ج 7، ص 330 - 342 كه در آن علاوه بر روايات كتاب ديات ، روايات ديگرى كه مناسبت با موضوع در آن باب داشته ، آورده است . 361- تهذيب شيخ طوسى ، ج 10، ص 258 كه سند كلينى را تا امام صادق (ع ) آورده ، ولى سند او را كه به حضرت امام رضا مى رسد، نياورده است . 362- كافى ، ج 7، ص 362 - 363. 363- كافى ، ج 7، ص 311. 364- تهذيب شيخ طوسى ، ج 10، ص 245. 365- تهذيب شيخ طوسى ، ج 10، ص 285؛ الاستبصار، ج 4، ص 299. 366- تهذيب شيخ ، ج 10، ص 295 - 308. 367- كافى ، ج 8، ص 324. 368- الكافى ، ج 7، ص 347. 369- الكافى ، ج 7، ص 345. 370- الكافى ، ج 7، ص 343. 371- حديث ششم و هشتم در همان باب ، ص 344 و 345. 372- حديث چهارم كافى ، ج 7، ص 344. 373- حديث سوم كافى ، ج 7، ص 343. 374- حديث هفتم كافى ، ج 7، ص 344. 375- مجمع الرجال ، ج 5، ص 177؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 86. 376- رجال ناشى ص 292. 377- مجمع الرجال 5/265. 378- رجال ناشى ص 140. 379- رجال نجاشى ، ص 164، فهرست شيخ طوسى ، ص 130؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 477 و 474 و مجمع الرجال ، ج 3، ص 256 و ج 2، ص 117. 380- ما عين عبارت شيخ طوسى را در معرفى اسناد كتابش آورديم ، التهذيب ، ص 5 - 13. 381- مجمع الرجال ، ج 6، ص 33 - 38. 382- فهرست شيخ طوسى ، ص 67؛ مجمع الرجال ، ج 2، ص 37 - 38؛ روضات الجنات ، ج 2، ص 171؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 157 - 158. 383- مجمع الرجال ، ج 5، ص 269 - 273؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 154. 384- نجاشى ، ص 297؛ فهرست طوسى ، ص 184؛ مجمع الرجال ، ج 5، ص 182 - 183؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 90. 385- مجمع الرجال ، ج 1، ص 93 - 94؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 40 - 41. 386- مجمع الرجال ، ج 5، ص 180؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 88. 387- مجمع الرجال ، ج 1، ص 79 - 80؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 38. 388- نجاشى ، ص 197؛ فهرست طوسى ، ص 115؛ جامع الرواه ؛ ج 1، ص 545؛ مجمع الرجال ، ج 2، ص 152. 389- مجمع الرجال ، ج 2، ص 182 - 183؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 246. 390- نجاشى ، ص 26 - 28؛ فهرست طوسى ، ص 73؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 214؛ مجمع الرجال ، ج 2، ص 131 - 137. 391- مجمع الرجال ، ج 4، ص 164؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 554؛ شرح مشيخة التهذيب ، ص 34. 392- مجمع الرجال ، ج 3، ص 350؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 423. 393- نجاشى ، ص 64؛ فهرست ، ص 48 - 49؛ جامع الوراه ، ج 1، ص 69؛ مجمع الرجال ، ج 1، ص 161 - 165. 394- مجمع الرجال ، ج 4، ص 186 - 188؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 574. 395- مجمع الرجال ، ج 3، ص 105 - 107؛ جامع الروايه ، ج 1، ص 355 - 356. 396- فهرست شيخ طوسى ، ص 82؛ مجمع الرجال ، ج 2، ص 186؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 247 و منظور ما از رجال كشى ، اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى (چاپ دانشگاه مشهد) 1348 است . 397- مشيخة تهذيب الاحكام ، ص 83؛ مجمع الرجال ، ج 6، ص 7 - 18؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 166. 398- رجال نجاشى ، ص 349؛ الفهرست ، ص 211؛ مجمع الرجال ، ج 6، ص 293 - 307؛ جامع الرواه ، ج 2، ص 356 - 358. 399- رجال نجاشى ، ص 40؛ فهرست شيخ طوسى ، ص 72؛ جامع الرواه ، ج 1، ص 191؛ مجمع الرجال ، ج 2، ص 100 - 101. 400- مستدرك البحار، ج 3، ص 308. 401- الذريعه ، ج 5، ص 61 در معرفى كتاب جامع الشرايع . 402- تاليف حاج ميرزا حسين نورى . 403- تاليف شيخ محمد بن حسن ، حر عاملى (م 1104) 404- مناوله را هر دو شهيد در مرتبه سوم و چهارم و اجازه را در رتبه سوم قرار داده اند، با توجه به اينكه آنها مناوله همراه با اجازه را به طور اطلاق در اعلى مرتبه انواع اجازه يادآور شده اند. همين علت مرا بر آن داشته كه آنرا در مرحله سوم و اجازه مكتوب را در رده چهارم قرار بدهم . چه ايشان گفته اند: اين نوع در صحت و قوت همانند مناوله همراه با اجازه است . و اجازه را بعد از اين دو در مرتبه پنجم قرار داده ام . 405- ما اين قسمت را به طور فشرده از كتاب درايه شهيد ثانى زين الدين عاملى (م 975) چاپخانه نعمان نجف اشرف (ص 82 - 108) زير عنوان فى تحمل الحديث و طرق نقله آورده ايم . مامقانى نيز به طور مفصل سخنان اهل فن را در اين مورد در كتاب مقباس الهداية ، ص 95 - 102 آورده است . 406- مجمع الرجال ، ج 3، ص 233. 407- بحارالانوار مجلسى (107/223) و اين اجازه ، ضمن اجازه شيخ على فرزند محمد بياضى در گذشته بسال (827) هجرى به شيخ ناصر فرزند ابراهيم بويهى آمده است . 408- شرح حال اين دانشمند را در طبقات اعلام الشيعه شيخ آقا بزرگ تهرانى ، قرن هشتم ، ص 323 مطالعه كنيد.) 409- شرح حالش در طبقات شيخ آقا بزرگ طهرانى ، ص 205 در ضمن اعلام قرن هشتم آمده است . 410- جامع الرواه ، ج 2، ص 549 - 552. 411- بحارالانوار، ج 110، ص 38 - 42. 412- علامه مجلسى اين حديث را در مرآة العقول ، ج 6، ص 223 توجيه كرده و گفته است : منظور اين است كه بيشترشان فرزند رسول خدا مى باشند. 413- حديث هفتم در كافى ، ج 1، ص 531 از محمد بن يحيى ، از عبدالله بن محمد خشاب ، از ابن سماعه ...، و حديث چهاردهم در ج 1، ص 533 ابوعلى اشعرى ، از حسن بن عبيدالله ، از حسن بن موسى خشاب ، از على بن سماعه ... و در ارشاد، ص 328 به سند حديث چهاردهم و در اعلام الورى ، ص 369؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 65؛ الخصال ص 480 هر دو از كلينى به سند حديث چهاردهم آمده است . 414- الف . كافى ، ج 1، ص 532 كه سند آن از اين قرار است : محمد بن يحيى از محمد بن الحسين . ب . ارشاد شيخ مفيد، ص 328 كه سند آن چنين است : خبر داد ما را ابوالقاسم جعفر بن محمد، از محمد بن يعقوب ، از... و قيد كرده است : اسماء الاوصيا و الائمه . ج . عيون اخبار الرضا صدوق ، ج 1، ص 46 و 47 و سندش ، حديث كرد ما را احمد بن محمد بن يحيى عطار (رض ) و گفت حديث كرد ما را پدرم از احمد بن محمد بن عيسى ، و ابراهيم بن هاشم ، و همه آنها از حسن بن محبوب ... و به همين سند در اكمال الدين ، ج 1، ص 213؛ مراة العقول ، ج 6، ص 228 من ولدها را يا يازده تن ، و يا بر سبيل مجاز عنوان كرده و ثلاثة منهم على را تصحيف و خطاى در نوشتن اعلام كرده است . زيرا چهار نفر از امامان على نام داشته اند. 415- مجمع الرجال ، ج 3، ص 242. 416- الذريعه ، ج 2، ص 163 در بخش اصول . 417- مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 299 - 300 در الفائده الثانيه فى شرح حال الكتب . 418- جزء (كتابخانه اهدايى مشكاه بكتابخانه مركزى دانشگاه تهران ) ضمن مجموعه اى بنام (الاصول الاربعمائه ) زير شماره 962 الرساله الثانيه . 419- در مرآة العقول ، ج 6، ص 232 مى گويد: شيخ در كتاب الغيبه به سندى ديگر آورده است و يازده تن از فرزندانم كه گوياتر مى باشد. 420- كافى ، ج 1، ص 534. 421- اصل عصفرى ، حديث شماره 6. 422- كافى (1/534). 423- اصل عصفرى ، حديث شماره 4. 424- مجمع الرجال ، ج 5، ص 106 - 115. 425- مجمع الرجال ، ج 6، ص 117 - 121. 426- مجمع الرجال ، ج 6، ص 117. 427- وسائل الشيعه ، ج 8، ص 79، ح 15 باب نهم از ابواب صفات قاضى از محاسن . 428- نهج البلاغه عهدنامه مالك اشتر؛ الوسائل ، ج 8، ص 86، ح 38. 429- كافى ، ج 2، ص 222، ح 4؛ وسائل الشيع ، ج 18، ص 80، ح 18. 430- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 84، ح 29. 431- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 79، ح 14. 432- معانى الاخبار، ص 1، وسائل الشيعه ، ج 18، ص 84. 433- علل الشرايع ، ج 2، 218، ح 1؛ وسائل الشيعه ، ج 18، ص 83، 84. 434- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 88. 435- وسائل الشيعه ، ج 18، ص 84، ح 29. 436- عيون الاخبار ط قم ، ج 2، ص 20، ح 45، وسائل ، ج 18، ص 81 - 86، ح 21. 437- وسائل الشيعه ، ج 20، ص 96 فايده نهم از خاتمه ؛ مستدرك الوسائل ، ج 3، ص 353 فائده چهارم . 438- وسائل الشيعه ، ج 20، ص 96 - 112، بويژه در ص 102 آن . 439- شرح حالش را در مصفى المقال (ص 71) مطالعه فرماييد. 440- در آيه شهيد دوم ، ص 19 - 24 باب اول در اقسام حديث . 441- به كتاب عبدالله بن سباء، بخش عبدالله سبا در كتابهاى حديث از جلد دوم مراجعه شود. 442- شيخ يوسف بحرانى در كتاب لؤ لؤ ة البحرين ، ص 394 مى نويسد: برخى از اساتيد متاءخر ما گفته اند: تمامى احاديث كافى ... و شيخ نورى هم همين مطالب را در شرح كلينى از لؤ لؤ ة البحرين در خاتمه المستدرك خود، ج 3، ص 541 نقل كرده و گفته است : گويا مراد از قوى ، برخى از رجال سندش باشد، يا همه آنها كه غير امامى ، ولى مورد تعريف و ستايش باشند. و كسى كه مورد تضعيف حديث باشد در آن نيامده و يا موردى ديگر.... حاصل جمعى را كه بحرانى و نورى آورده اند، با حاصلى كه ما در متن آورده ايم نيز اختلاف دارد، و نه حديث از مجموعى كه نويسنده كتاب روضات ، ج 6/116 در شرح حال كلينى آورده است كم دارد، و نيز با آنچه كه در (ج 17، ص 245) ذريعه كه مجموع را شانزده هزار حديث ، و 178 موثق آورده است كه به نظر مى آيد اشتباه در نسخه بردارى باشد اختلاف دارد كه البته اين اختلاف ، و اختلاف در جمعى كه در متن آمده ، به نظر مى آيد نتيجه حذف مكررات نزد برخى از آنها باشد. 443- معرفى اين كتاب در حف (دال ) ذريعه آمده است . 444- معرفى اين كتاب در حرف (ن ) ذريعه آمده است . 445- رجال مامقانى چاپ اول نجف اشرف ، ج 1، ص 281 و معرفى كتاب در حرف (م ) الذيعه آمده است . 446- صحيح كافى ، تاءليف محمدباقر بهبودى ، چاپ بيروت ، 1401. و از آنجا كه مؤ لف به سخنان منقول از كتاب رجال منسوب به اين غضائرى ، ابوالحسن احمد بن حسين (معاصر طوسى و نجاشى ) اعتماد كرده ، و علماى درايه و رجال وجود چنان كتابى را از ابن غضائرى منكرند، از اينرو كارش مورد پسند و پذيرش حوزه هاى علميه قرار نگرفته است . در مورد رجال ابن غضائرى به حرف (راء) ذريعه ، ج 10، ص 87 - 89، و حرف تاء كتاب تفسير العسكرى ، ج 4، ص 288 - 291، و نيز به فصل (التشكيك فى نسبة الرجال الى ابن غضائرى ) و ساختگى بودن آن در مقدمه ششم معجم رجال الحديث ، ج 1، ص 102 مراجعه شود. 447- نقش ائمه در احيا دين ، ج 7، ص 61 - 75 چاپ تهران سال 63. 448- احمد بن عبدالله بن محمد، از نوادگان خليفه اول ابوبكر است . ذهبى در شرح حالش مى نويسد (او سازنده داستانهايى است كه هرگز رخ نداده است !) اين احمد، به غير از ابوالحسن بكرى ، محمد بن محمد بن عبدالرحمن ، درگذشته به سال 954 هجرى است كه شرح حالش در اعلام زركلى ، ج 7، ص 285 آمده است . به شرح حال احمد بن عبدالله در ميزان الاعتدال زير شماره 440؛ لسان الميزان ، ص 639؛ اعلام زركلى ، ج 1، ص 148 مراجعه فرماييد. 449- به نقش ائمه در احياء دين ، ج 7، ص 80 مراجعه شود. 450- معجم الرجال الحديث ج 1، ص 36. 451- معجم رجال الحديث ج 1، ص 85 - 97. 452- به تفسير آيه در تفسير طبرى و زمخشرى و سيوطى و مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 172؛ ذخائر القعبى طبرى ، ص 138؛ اسدالغابه ، ج 5، ص 367؛ حليه الاولياء، ج 3، ص 201؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 103 و ج 9، ص 146 مراجعه فرماييد. 453- مصادر آن پيش از اين آمده است . 454- صحيح مسلم ، باب فضائل على ، كتاب فضائل الصحابه ، سنن ترمذى ؛ مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 150؛ مسند احمد، ج 1، ص 185؛ سنن بيهقى ، ج 7، ص 63. و تفسير آيه در تفسيرهاى طبرى و سيوطى و اسباب النزول واحدى ، ص 74 و 75. 455- تفسير كشاف و زمخشرى و فخر رازى ، و نورالابصار، شبلنجى ، ص 100. 456- سنن بيهقى ، ج 2، ص 379؛ سنن دارقطنى ، ص 136. 457- صحيح بخارى كتاب الدعوات فى باب الصلاة على النبى ، و كتاب تفسير در آيه ان الله و ملائكته ... صحيح مسلم كتاب الصلاة ، باب الصلاة على النبى بعد التشهد؛ مسند احمد، ج 2، ص 47 و ج 5، ص 353؛ ادب المفرد بخارى ، ص 93؛ سنن نسائى و ابن ماجه و ترميذى و بيهقى ، ج 2، ص 147 و 279؛ دار قطنى ، ص 135؛ مسند شافعى ، ص 23؛ مستدرك الصحيحين ، ج 1، ص 269 و تفسير آيه مزبور در تفسير طبرى . 458- سنن ترمذى كتاب المناقب ، و ابن ماجه المقدمه ، و مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 149؛ مسند احمد، ج 2، ص 442؛ اسد الغابه ، ص 11 و ج 5، ص 523؛ مجمع الزوائد، ج 9؛ ص 169؛ تاريخ بغداد، ج 8، ص 136؛ رياض النضره ، ج 2، ص 199؛ ذخائر العقبى ، ص 23. 459- همان مدرك . 460- مسند احمد، ج 1، ص 77؛ سنن ترمذى كتاب المناقب ؛ تاريخ بغداد، ج 3، ص 287؛ تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 430 و كنزالعمال . 461- صحيح بخارى كتاب بدء الخلق ، باب مناقب الحسن و الحسين ، كه در آن آمده است مردى از ابن عمر از خون پشه پرسيد! عبدالله از او پرسيد كجايى هستى ؟ مرد گفت اهل عراقم . عبدالله گفت : مردم به اين مرد نگاه كنيد، او از خون كشتن پشه مى پرسد، در حالى كه پسر پيغمبر را مى كشند، و من خود از پيامبر خدا (ص ) شنيدم كه مى گفت حسن و حسين دو گل خوشبوى دنياى منند. و نيز باب رحمت الولد و تقبيله ، و ادب المفرد، ص 14؛ سنن ترمذى و مسند احمد، ج 2، ص 85 و 93 و 114 و 153؛ مسند طياليسى ، ج 8، ص 160؛ خصائص نسائى ، ص 37، مستدرك حاكم ، ج 3، ص 165؛ رياض النضره ، ج 2، ص 232؛ حليه ابونعيم ، ج 3، ص 201 و ج 5، ص 70؛ فتح البارى ، ج 8، ص 100؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 181. 462- مجمع الزوائد، ج 9، ص 184؛ ذخائر العقبى ، ص 130؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 103 - 114 چاپ دوم . 463- ترمذى كتاب المناقب ، خصائص نسائى ، ص 220؛ كنزالعمال ، ج 13، ص 99 چاپ دوم . 464- سنن ابن ماجه فضائل الحسن و الحسين ؛ مسند احمد، ج 2، ص 288 و 440 و 531 و ج 5، ص 369؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 180 و 181 و 185؛ سنن بيهقى ، ج 2، ص 263، و ج 4، ص 28؛ حليه اولياء، ج 8، ص 305؛ مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 166 و 171. 465- مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 146؛ تاريخ بغداد، ج 11، ص 285؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 172؛ ذخائر العقبى ، ص 121؛ كنزالعمال ، ج 6، ص 266 و 220. 466- مستدرك الصحيحين ، ج 3، ص 165 و 626؛ مسند احمد، ج 2، ص 513 و ج 3، ص 493 و ج 5، ص 51؛ سنن بيهقى ، ج 2، ص 263؛ مجمع الزوائد هثمى ، ج 9، ص 275 و 181 و 182؛ ذخائر العقبى ، ص 132؛ اسد الغابه ، ج 2، ص 389؛ رياض النضره ، ص 132. 467- مسند احمد، ج 4، ص 389 و ج 5، ص 354؛ مستدرك حاكم ، ج 1، ص 287 و ج 4، ص 189؛ سنن بيهقى ، ج 3، ص 218 و ج 6، ص 165؛ سنن ابن ماجه باب لبس الاحمر للرجال ، كتاب اللباس ، سنن نسائى باب صلاة الجمعه و العيدين ، سنن ترمذى كتاب المناقب . 468- اسباب النزول واحدى ، ص 231؛ اسدالغابه ، ج 5، ص 530؛ رياض النضره ، ج 2، ص 227؛ نورالابصار شبلنجى ؛ تفسير آيه در تفسير سيوطى . 469- به بخش اخبار به شهادت امام حسين (ع ) پيش از وقوع آن در همين كتاب رجوع شود . 470- نهج البلاغه خطبه 205. 471- به بخش صدور احكام در مكتب اهل بيت ، و شكايت حضرت امير (ع ) از اجتهاد و تغيير احكام به وسيله فرمانروايان پيش از آن حضرت مراجعه فرماييد. 472- نمايندگان مردم مدينه كه به شام يزيد رفته بودند، او را اين چنين توصيف كرده اند. 473- مصادر آن ، در بخش سر سبط پيامبر پيشاروى خليفه مسلمين آمده است . 474- گردانندگان دستگاه خلافت ، خليفه را خليفة الله مى ناميدند، و ما قبلا در اين مورد گفته ايم ، و مروان بن ابى حفصه در وصف منصور دوانيقى چنين سروده است : ععع ما زلت يوم الهاشمية معلنا | بالسيف دون خليفة الرحمن عععع | 475- تاريخ ابن عساكر، ح 775؛ تهذيب آن ، ج 4، ص 344. 476- شرح مفصل كارهاى ابوسفيان و هند و معاويه را در جلد سوم كتاب نقش عايشه در تاريخ اسلام مطالعه فرماييد. |
|
|
|
|
|
|
|