|
|
|
|
|
|
جفر و جامعه در مكتب خلفا مير سيد على بن محمد بن على حنفى استرابادى (م 816 ق ) در شرحى كه بر كتاب مواقفقاضى عضدالايجى (م 756 ق ) نوشته ، از جفر و جامعه چنين ياد كرده است : جفر و جامعه ، دو كتاب ، نوشته امام على - رضى الله عنه - مى باشند كه در آنها بهطريق علم حروف ، حوادثى را كه تا پايان جهان اتفاق خواهد افتاد نوشته است . امامان ازفرزندان او به آنها آشنايى داشتند و با استفاده از آنها حكم صادر مى كردند. و در نامهاى كه على بن موسى - رض - قبولى خود را نسبت به ولايتعهدى ماءمون براى او نگاشته، آمده است : تو بخشى از حقوق ما را كه پدرانت منكر آن بودند برسميت شناختى ، منولايتعهدى تو را مى پذيرم ، اما جفر و جامعه ، هر دو، گوياى اين مطلبند كه چنين كارىبه پايان نمى رسد...(1142). طاش كبرى زاده ، مولا احمد بن مصطفى (م 962 ق ) در كتاب مفتاح السعادة و مصباح السيادةمى نويسد: آنگاه كه خليفه ماءمون مقرر داشت كه خلافت بعد از او به على - بن موسى الرضا برسدو در اين مورد عهدنامه نوشت ، على بن - موسى الرضا (ع ) در پايان نامه ماءمون نوشت :قبول است ، اما جفر و جامعه گوياى اين مطلبند كه چنين چيزى به انجام نمى رسد. و همانطور كه او گفته بود، شد، زيرا ماءمون دريافت كه به خاطر همين موضوع از سوى بنىهاشم فتنه اى در شرف تكوين است ، اين بود كه على بن موسى الرضا را همان گونهكه در تاريخها آمده است ، به وسيله انگور مسموم كرد و بكشت و او را از سر راه خودبرداشت (1143)... از ديگر كسانى كه در مكتب خلفا از جفر و جامعه ياد كرده اند، شيخكمال الدين ، ابو سالم ابن طلحه ، محمد بن طلحه نصيبينى شافعى (م 652 ق ) است كهدر كتابش به نام (الجفر الجامع و النور اللامع ) كه بر حسب گفته كتاب كشف الظنونكتابى كوچك بوده و در ابتدايش چنين آمده است : الحمدلله الذى اطلع من اجتباه ...و آورده استكه امامان از اولاد صادق (ع )، جفر را مى شناختند...(1144). و باز در مورد علم جفر و جامعه به نقل از او آورده است كه : جفر و جامعه دو كتاب گرانقدربوده اند كه از يكى از آنها امام على بن ابى طالب رض ، در حالى كه بر منبر مسجدكوفه سخن مى گفته ، نام برده است . و ديگرى كتابى بوده كه پيامبر خدا (ص ) بهعنوان راز بر او املا كرده و او را فرمان داده تا آن را بنويسد و على آن را بصورتحروف پراكنده و بر اساس سفر آدم ، بر صفحه اى نازك و دباغى شده از پوست شترنوشته است . و بدين خاطر در بين مردم شايع است زيرا در آن از رويدادهاى گذشته وپيش آمدهاى آينده جهان سخن رفته است (1145). ابن خلدون نيز در مقدمه مى نويسد: و امام جعفر صادق (ع )، و همانند او را ازاهل بيت ، كشف و كرامات بسيار است كه مدرك نقل كنندگان آنها، مقام ولايتى است كه آنها دارامى باشند. و خدا داناتر است . و اگر همانند اينقبيل امور غير از دودمان و وابستگان پيغمبر (ص )، كه از اولياء الله هم نمى باشندصادر شده و انكارپذير نيست ، پس كسانى كهرسول خدا (ص ) در حق ايشان فرموده است : در ميان شما محدثين وجود خواهند داشت ،شايسته ترين مردمان براى اين مقام و منزلت شريف و كرامات عظيم هستند، كه خداوند بهآنان بخشيده است (1146). ابن خلدون پس از اين ، سخنانى گفته كه فشرده آن از اين قرار است : هارون بن سعيد عجلى ، پيشواى فرقه زيديه ، كتابى داشت كه در آن از امام جعفر صادقروايت كرده كه او از وقايع و پيشامدهايى خبر مى داد كه براهل بيت پيغمبر (ص ) بويژه برخى از آنان ، خواهد گذشت . چنين پيش گوييهايى ازسوى امام جعفر صادق (ع ) و همانند او، از خانواده پيغمبر (ص )، از راه كرامت و مكاشفه اىكه ويژه اين قبيل اولياء خدا مى باشد، صورت مى گرفته است . و تمامى اين مطالب وپيش گوييها بر روى پوست گوساله اى نوشته شده و در نزد امام جعفر صادق (ع )موجود بوده است ...تا آنجا كه مى گويد: در آن كتاب از تفسير قرآن و معانى شگفت آورىكه از باطن آن فهميده مى شود، از امام جعفر صادق آمده است ...تا آنجا كه مى گويد: اگراستناد كتاب مزبور به امام جعفر صادق درست باشد، بى گمان مستند نيكوئى است چه ازشخص آن حضرت باشد و چه از ديگر مردان بزرگ آن خاندان ، كه همهاهل كرامات بوده اند. و اين سخن درست است كه از آن حضرت روايت شده كه برخى ازبستگانش را به رويدادهايى كه در آينده در كمين آنها بوده است ، بيم داده و ايشان را برحذر داشته و سرانجام نيز همان طور شده كه او گفته بود. حضرتش يحيى ، فرزند زيد، پسر عموى خودش را از نتيجه قيام و كشته شدنش بيم دادهو به او اخطار كرده بود، اما يحيى زير بار سخنان امام نرفت و قيام كرد و سرانجام درجوزجان و به همان گونه كه معروف است و امام گفته بود، كشته شد. و اگر بپذيريم كه هر انسانى به غير از ايشان امكان دارد كه صاحب كرامت باشد،درباره خاندان پيغمبر، كه شهره به ديانت و دانش بوده و به اخبار و سنت پيامبر خدا (ص) آگاه و مورد عنايت ويژه خداوند بوده اند، چه جاى ترديد در وجود كشف و كرامت ايشان استكه اصالت ريشه ايشان گواهى است صادق بر پاكى شاخه ها و فروع آن . و بسياراتفاق افتاده كه از شخصيتهاى اهل بيت چنان پيشگوييهايى روايت شده باشد، بدون اينكهشخص مخصوصى از ايشان را نام برده باشند (1147). ابوالعلاء معرى (م 449 ق ) در همين زمينه چنين سروده است : از اهل بيت رسول خدا و اينكه علم آنان از درون جفر، يعنى پوستى به اندازه پوست يكگوسفند، بيايد در شگفت شدند! در حاليكه آينه منجم كه از آن كوچكتر است همه آباديها وبيابانها را به او نشان مى دهد. در احاديثى كه گذشت ، ديديم كه ائمه اهل بيت - عليهم السلام - به كتاب على (ع )،يعنى جفر و مصحف فاطمه ، كه هر دو شامل وقايع و رويدادهاى گذشته و پيش آمدهاى آيندهبوده ، مراجعه مى كردند. و نيز ديديم كه نام كتاب جفر در كتابهاى معتبر مكتب خلفا آمده ،و حتى برخى از آنها از رجوع ائمه (ع ) به آن مطالبى را آورده اند. اينك در زير نمونههايى از رجوع ائمه اهل بيت (ع ) را به كتاب اميرالمؤ منين على (ع )، يعنى جامعه ، كهشامل احكام اسلام بوده است را مى آوريم : مراجعه امامان (ع ) به كتاب جامعه در پى گيريهاى خود در اين زمينه ، نخستين كسى را كه يافتيم مستقيما از كتاب اميرالمؤمنين على (ع ) روايت كرده ، امام زين العابدين (ع ) است . اين مطلب در كتابهاى كافى ، من لايحضره الفقيه ، تهذيب ، معانى الاخبار و وسائل آمده است . در كافى آمده : از ابان (1149) روايت شده كه از على بن الحسين (ع ) پرسيدند مردى مقدارى از دارايىخود را براى مصرف در موردى خاص وصيت كرده ، اما مقدار آن را مشخص نكرده است ، تكليفچيست ؟ امام (ع ) فرمود: مقدار آن در كتاب على يك ششم ما ترك است (1150). بعد از امام سجاد (ع )، امام محمد باقر (ع ) از كتاب جامعه على (ع ) روايت كرده است . اينمطلب در كتابهاى خصال ، عقاب الاعمال و وسائل آمده است . آن حضرت فرمود: در كتاب على آمده است كه سه خصلت است كه دارنده آن پيش از مرگ وبال آن را خواهد ديد: گردنكشى و گمراهى ، بريدن از خويشاوندان و سوگند به دروغكه مرتكب آن با خدا مى جنگد (1151). و باز، امام باقر (ع )، حكم استفاده از مال و دارايى پدر و فرزند، و نزديكى باكنيزك فرزند (1152)، و پنهان داشتن عيب زن به هنگام ازدواج (1153)، و سوگندبه دروغ (1154)، و حكم محرمى كه شكار كند را مى فرمود كه در كتاب اميرالمؤمنين چنين آمده است (1155). و نيز مى فرمود: ما در كتاب على (ع ) ديده ايم كه حسن ظن به خدا و حسن خلق (1156)واجب است ، و حكم بريدن زبان شخص لال (1157) و حكم كسى كه زمينى را آباد كند وسپس رهايش سازد (1158)، و اثر منع زكات (1159)، و ديه دندان (1160)، چهمى باشد. روزى يعقوب ، فرزند ميثم تمار، كه مورد علاقه امام سجاد (ع ) بود، بر امام باقر (ع )وارد شد و به او عرض كرد: من در كتاب پدرم خوانده ام كه على (ع ) به پدرم فرمودهاست : اى ميثم ! دوست دار آل محمد (ص ) را، دوست بدار...تا آنجا كه مى گويد: من شنيدمرسول خدا (ص ) مى فرمود...امام باقر (ع ) در پاسخ يعقوب فرمود: در كتاب على (ع )،كه نزد ماست ، همين طور آمده است (1161). امام صادق (ع ) نيز از پدر بزرگوارش امام باقر (ع ) آورده است كه آن حضرت فرمودهاست : من در كتاب على (ع ) خوانده ام كه پيامبر خدا (ص ) پيمانى بين مهاجرين و انصار وهر كس كه از اهالى يثرب به ايشان بپيوندد نوشته است ...(1162). و باز امام صادق (ع ) از كتاب على (ع ) دربارهمسائل ذيل روايت كرده است : ثبوت آغاز ماه با رويتهلال (1163)، و بيان وقت فضيلت ظهر (1164)، و حكم به جا آوردن نماز جمعه بامخالفان (1165)، و حكم پس مانده غذاى گربه (1166)، و حكم محرمى كه بميرد(1167)، و حكم شخص محرم كه لباده بپوشد در دو حديث (1168)، و كفاره شكار مرغقطا دو حديث (1169)، و كفاره تخم مرغ قطا سه حديث (1170)، و زياده بر طوافمقرر گرد خانه خدا يك حديث (1171)، و عمره مفرده (1172)، و شماره گناهان كبيرهدو حديث (1173)، و خوردن مال يتيم يك حديث (1174)، و حكم ارث برادران از يك مادربا وجود جد دو حديث (1175)، و حكم در برابردليل و مدرك و سوگند دو حديث (1176)، و درمثل دنيا يك حديث (1177)، و در كيفيت تازيانه زدن در حدود شرعى با توجه به سن وسال محكوم (1178)، و در حد لواط (1179)، و در نبوت حد بر شرابخوار (1180)و در حد مست كننده و شرابخوار (1181)، و در ديه سگ شكارى (1182)، و در حد قطععورت زنان (1183)، و در حد ادراك ذكاة در ذبيحه دو حديث (1184)، و بهره ميراث آنكس كه او را در ما ترك ميت سهمى نيست (1185)، و در كراهت خوردن گوشت درازگوشاهلى (1186)، و انواع ماهيها كه خوردنشان حرام است شش حديث (1187)، و در حكمميراث عموها و دائيها باهم (1188)، و در حكم طلاق در ايام عده و بدون رجوع (1189)،و در ميراث در آب غرق شده و زير آوار مانده (1190). همچنين آن حضرت فرموده است : ما در كتاب على (ع )، حكم كسى را كه شخص دست بريدهاى را كشته باشد ديده ايم (1191). و آخرين مطالبى را كه در اين زمينه از امام صادق (ع ) مى آوريم ، اين است كه آن حضرتفرموده است : در كتابى كه پيامبر خدا (ص ) بر على املا فرموده ، آمده است كه : خداوندكسى را به خاطر زيادى نماز و روزه عذاب نمى كند، بلكه به اجر و ثواب او مى افزايد(1192). تا اينجا، به برخى از احاديثى كه ائمه اهل بيت (ع ) از كتاب على (ع ) روايت كرده اند وآن را به حضرتش نسبت داده اند، اشاره كرديم : با توجه به اينكه قصد نداشته ايم كهتمامى احاديث در اين مورد را آورده باشيم ، بلكه اين مقدار را نيز كه آورده ايم ، نمونههايى چند و به خاطر زمينه براى بحثى است كه در پيش رو داريم . اينك در زير احاديث اصحاب ائمه (ع ) را مى آوريم كه خود كتاب على (ع ) را به چشمخويش ديده و آن را خوانده و به توصيف آن پرداخته اند. اصحاب ائمه كه كتاب على (ع ) را ديده اند 1. از ابوبصير آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) كتابى را به من نشان داد كه در آن ازحلال و حرام و سهم الارث نوشته شده بود. پس از آن حضرت پرسيدم : - اين چه كتابى است ؟ امام فرمود: - كتابى است كه پيامبر خدا (ص ) آن را املا فرموده و على (ع ) به دست خود نوشته است .پرسيدم : - اين كتاب نمى پوسد و از بين نمى رود؟ فرمود: - چرا از بين برود؟ پرسيدم : - آيا كهنه و پاره نمى شود؟ فرمود: - چرا كهنه شود؟ آنگاه فرمود: اين جامعه است (1193) يا از جامعه است . 2. از محمد بن مسلم از دو طريق آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) مقدارى از كتاب على (ع )را برايم خواند، و از مطالبى كه قرائت كرد، اين بود كه : از خوردن ماهى بى فلس وماهى خاردار و مارماهى و آنها كه روى آب شناورند وطحال منع شده ايد. پرسيدم : اى فرزند رسول خدا! خدايت رحمت كند، ما،ماهى اى ديده ايمكه پوست ندارد. فرمود: ماهى هاى داراى پوست را بخور و از خوردن ماهى بدون پوستاجتناب كن . و پيش از اين ، به شش حديث با اسناد مختلف از امام صادق (ع ) اشاره كرده ايم كه در همهآنها امام (ع ) عين حكم را از كتاب على (ع ) روايت فرموده ، و ما مصادر آنها را زير عنوانانواع ماهيهايى كه خوردنشان حرام است ، آورده ايم (1194). 3. و نيز در كتاب بصائر الدرجات از ابوبصير آمده است كه گفت : من در خدمت امام باقر(ع ) بودم كه دستور داد جامعه را به خدمتش آوردند و به مطالعه آن پرداخت . اين قسمتمورد مطالعه امام بود كه زنى كه بميرد و بجز شوهرش وارثى نداشته باشد، همهما ترك او به شوهرش مى رسد(1195). 4. و از آن جمله عبدالملك بن اعين (1196) است كه گفته : امام باقر (ع ) برخى ازكتابهاى على (ع ) را به او نشان داده است (1197). 5. و نيز عبدالملك است كه در بصائر الدرجات ازقول او آمده است : امام باقر دستور داد تا كتاب على (ع ) را برايش بياورند. آن را امامصادق (ع ) آورد. طومارى بود بس بزرگ و پيچيده ، به اندازه ران مردى كه در آن اينمطالب آمده بود...(1198). 6. در كافى ؛ تهذيب از قول محمد بن مسلم آمده است كه گفت : در كتابى كه امام باقر (ع )مشغول مطالعه آن بود، نگاه كردم ، اين مطالب را در آن خواندم : برادر زاده و جد در سهمالارث با هم برابر مى برند. پس به امام باقر (ع ) گفتم : اينهايى را كه ما مىشناسيم ، چنين حكمى صادر نمى كنند و براى برادرزاده به همراه جد چيزىقائل نيستند. امام فرمود: آنچه را خواندى املاى پيغمبر خدا (ص ) است و خط على (ع ). 7. و بنا به روايتى ديگر محمد بن مسلم گفته است : امام صادق (ع ) كتاب فرائض و سهمالارث را پيش رويم بازكرد و نخستين چيزى كه به چشم من خورد، سهم الارث جد وبرادرزاده بود...(1199). چنين معلوم مى شود كه محمد بن مسلم بعد از اين پرسش و پاسخ ازمسائل مختلف بهره قابل ملاحظه اى برده باشد؛ همچنان كه در كافى و من لا يحضرهالفقيه و تهذيب آمده است كه محمد بن مسلم گفته است : 8. امام باقر (ع ) مرا به خواندن كتاب فرائض ، كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خطعلى (ع ) بود، واداشت ، و من در آن اين قسمت را خواندم كه : مردى از دنيا رفته و مادرش ودخترش بر جاى مانده اند، سهم الارث دخترش نيمى از ما ترك خواهد بود...حديثمفصل است (1200). 9. و در تهذيب از قول محمد بن مسلم آمده است كه امام باقر (ع ) مرا واداشت تا كتابفرائض را كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بودم بخوانم . در آن كتاب ديدمكه نوشته است سهم الارث ، عول برادر نمى باشد (1201). يعنى سر شكن نمى شود(1202). زراره نيز از اختلافى كه در كتاب فرائض - ارث - على (ع ) با نظر فقهاى مكتب خلفاديد، بحيرت افتاد. عمر بن اذينه اين مطلب را چنين روايت كرده است : 10. از عمر بن اذينه آمده است كه زراره گفت : از سهم الارث جد از امام باقر (ع ) سؤال كردم ، امام در پاسخم فرمود: هر كس را كه ديدم ، به راى شخصى و از پيش خودشگفته ، مگر اميرالمؤ منين (ع ) را، گفتم : خدايت خير دهاد، اميرالمؤ منين در اين مورد چهفرموده است ؟ فرمود: فردا بيا، تا آنچه در كتاب على (ع ) آمده است خودت بخوانى .عرض كردم : خدايت نيكى رساند. خودت برايم بگو كه سخن تو را بيشتر از آن دوستدارم كه ناگزير به خواندن آن باشم . ديگر بار به من فرمود: آنچه را به تو مىگويم بشنو! فردا بيا تا آنچه در كتاب است ، بدهم بخوانى . فرداى آن روز، بعدازظهر بود كه به خدمتش شتافتم . ساعاتى كه بنا به عادت بينظهر و عصر با حضرتش خلوت كرده ، تنها به سخن گفتن مى نشستيم . و من بجز درخلوت ، نمى خواستم كه از او مطلبى را بپرسم . چه ، بيم داشتم كه به خاطراشخاصى كه به خدمتش مى رسيدند از روى تقيه پاسخم گويد! پس چون به سراى امام (ع ) وارد شدم . روى به فرزندش امام صادق (ع ) كرد و فرمود:طومار فرائض را در اختيار زراره بگذار تا بخواند. آنگاه خود برخاست و برفت كهبخوابد. و من و امام صادق (ع ) در اتاق تنها مانديم . امام صادق (ع ) در اتاق تنها مانديم. امام صادق (ع ) برخاست و طومارى را كه چون ران شتر بزرگ و به هم پيچيده بودپيش رويم گذاشت و فرمود: نمى گذارم آن را بخوانى ، مگر اينكه نخست خداى را برخود گواه گيرى كه از آنچه در آن آمده ، با كسى سخنى نگويى تا به تو اجازه بدهم ؛و نگفت تا پدرم به تو اجازه بدهد. و من در پاسخش گفتم : خدا خيرت بدهد، چرا سخت مىگيرى ، پدرت هم تو را چنين دستورى نداده است ؟! فرمود: همين كه گفتم ، تو اين كتابرا نمى بينى ، مگر به همان شرط. در پاسخ او گفتم : باشد،قبول مى كنم . هر طور كه تو بخواهى . من خود به نحوه تقسيم سهم الارث و وصايا،مردى كاملا عالم و وارد و بيناى در آن و حسابگرقابل بود، و مدتها بود كه علاقه داشتم تا موردى تازه در امر فرائض و وصايا پيش آيد كه برايم تازگى داشته باشد. پس مشتاقانه چشم به كتاب مزبور دوختم ، و چونقسمتى از آن را پيش رويم بگشودم ، آن را كتابى بس بزرگ ديدم كه نشان مى داد ازكتابهاى اولين و پيشينيان است . پس به مطالعه آن پرداختم و با شگفتى ، مطالبش راخلاف آن چيزهايى ديدم كه بين مردم شناخته شده و معروف مى باشند؛ از بخشش و عطاياتا امر به معروف ، كه در آنها اختلافى وجود ندارد، همه همين طور بود! پس من آن را بادل چركينى و عدم دقت و كج فكرى از ابتدا تا انتها خواندم و در همانحال با خود مى گفتم : غلط است ! پس آن را از نو پيچيدم و به امام صادق (ع )تحويل دادم . روز ديگر كه به خدمت امام باقر (ع ) رسيدم ، از من پرسيد: كتاب فرائضرا مطالعه كردى ؟ گفتم : آرى . فرمود: آن را چگونه يافتى ؟ پاسخ دادم :باطل و بى ارزش ، و همه بر خلاف آنچه مردمقبول دارند! امام فرمود: به خدا سوگند اى زراره آنچه را كه ديدى همه حق است . آننوشته ها املاى پيغمبر خدا (ص ) و خط على (ع ) است . شيطان در درونم به وسوسه نشست كه : او از كجا مى داند كه آن كتاب املاى پيغمبر وخط على است ؟ اما هنوز لب به سخن باز نكرده بودم كه امام (ع ) فرمود: اى زراره ! شكمكن ، شيطان را از خودت بران ، به خدا سوگند كه تو گرفتار ترديد شده اى ، آخرچگونه من نمى دانم كه اين كتاب املاى پيغمبر خدا (ص ) و خط على است ؟! در صورتىكه پدرم از جدم به من گفته است كه اين مطلب را اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است . من گفتم :نه ، چگونه ؟ خدايم فداى تو گرداند، ولى اكنون از اينكه از آن كتاب چيزى به خاطرندارم پشيمانم . اگر پيش از اينكه آن را بخوانم به مقام و اهميت آن آشنايى داشتم ، يكحرف آن را هم از دست نمى نهادم ...(1203). از اين اخبار چنين معلوم مى شود كه جامعه اسلامى آن روزگار تماما با تقسيم سهم الارثبر حسب راى و اجتهاد فقهاى مكتب خلفا سرو كار داشتند و با آن خو گرفته بودند و ائمهاهل بيت (ع ) در نشر فرائض ، آن گونه كه كتاب على (ع ) ازرسول خدا (ص ) به شرح و بيان آن پرداخته بود، كوشش فراوان به كار بردند. وهمين علت بود كه زراره و محمد بن مسلم را به تعجب واداشته بود كه بعدها توبه كرده ،به آنچه كه در صحيفه فرائض مطالعه كرده بودند، بازگشتند و به روايت آنپرداختند، خود زراره در اين مورد روايت كرده است : 11. امام باقر (ع )، امام صادق (ع ) را فرمان داد تا اجازه دهد من صحيفه فرائض رامطالعه كنم . در آن صحيفه ديدم ...(1204) و در مورد سهمين ضمن دو حديث مى گويد: 12. امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را به من نشان داد...(1205) و نيز گفت ... 13 من در صحيفه فرائض اين مطلب را خواندم كه ...(1206). 14. از كسانى كه امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را به وى نشان داده ، ابوبصير است . در كافى و تهذيب از ابوبصير آمده است كه گفت از امام صادق (ع ) چيزى از مساءله ارثرا پرسيدم . آن حضرت به من فرمود: مى خواهى كتاب على (ع ) را ببينى ؟ گفتم : كتابعلى (ع ) پاره و فرسوده نشده است ؟ فرمود: اى ابومحمد! كتاب على (ع ) از بين نرفته -و در نسخه ديگرى از بين رفتنى نيست . - آن وقت امام صادق (ع ) كتاب على (ع ) را آورد.كتابى بود بزرگ و ارزشمند. در آن كتاب ديدم كه نوشته است : اگر مردى از دنيا برودو بازماندگانش عمو و داييش باشند، به عمو دو ثلث و به دايى يك ثلث ميراثش مىرسد (1207). در اين حديث ، ابوبصير از اينكه كتاب على (ع ) پس از گذشتن بيش از يك قرن از عمر آنهنوز سالم مانده در شگفت است ؛ در صورتى كه اكنون كتابهايى را مى بينيم كه ازتاريخ آنها قرنهاى بسيار گذشته است . با وجود اين ، ابوبصير در روايتهاى ديگرشاين چنين شگفت زده به نظر مى رسد. توجه كنيد: 15. در كافى از ابوبصير آمده است كه گفت : امام صادق (ع ) قسمتى از كتاب فرايضعلى (ع ) را برايم خواند. اكثر سهامى كه در آن آمده بود، پنج و چهار و بيشترين آن ششسهم بود (1208). 16. و باز در كافى و تهذيب از قول ابوبصير آمده كه گفت : من خدمت امام صادق (ع ) نشسته بودم كه دستور داد جامعه را برايش آوردند. امام (ع ) بهمطالعه آن كتاب پرداخت . مطلب مورد مطالعه آن حضرت اين بود كه : هر گاه زنى بميردو تنها بازمانده اش شوهرش باشد، تمامى اموالش به او مى رسد (1209). 17. از معتب (1210) آمده است كه گفت : امام صادق (ع ) صحيفه اى قديمى از كتابهاىعلى (ع ) را آورد كه در آن از اينكه چون به شهادت نشستيم چه بايد بگوييم ، سخنرفته بود (1211). 18. از ابن بكير (1212) آمده است كه گفت : زراره از امام صادق (ع ) از گزاردن نمازبا كرك روباه و خز و سنجاب و غيره پرسيد. امام (ع ) كتابى آورد و فرمود: اين كتاب ،گفته پيغمبر خدا (ص ) است . پس آن را بگشود و چنين خواند: نماز گزاردن با كرك ، مو،پوست ، ادرار و كثافت هر حيوانى ، كه خوردن گوشتش حرام باشد،باطل است و چنان نمازى پذيرفته نيست ، مگر اينكه نماز را در پوششى غير از آن ، كهخوردن گوشتش حلال باشد، اعاده كند. آنگاه امام (ع ) فرمود: از زراره ! اين سخنها ازپيغمبر خدا (ص ) است . آنها را به خاطر بسيار...(1213). ائمه مكتب اهل بيت (ع ) گاه براى كسب خبر از وقايعى كه در آينده رخ خواهد داد، به جفر ومصحف فاطمه مراجعه مى كردند. و براى بيان احكام و مقررات اسلامى ، مخصوصا بهجامعه ، و از جامعه نيز گاهى با ذكر سند، و زمانى هم بدون ذكر سند، روايت مى نمودند.دو مثال زير مبين اين مطلبند: الف . حكم سهم الارث برادرزاده با جد محمد بن مسلم در روايت گذشته گفته است كه امام صادق (ع ) صحيفه فرائض را پيشرويم باز كرد و نخستين چيزى كه چشمم به آن خورد، اين بود كه ميراث بين برادرزاده وجد نصف مى شود و به هر كدام از آنها نيمى ازمال تعلق مى گيرد. اين بود كه به امام (ع ) عرض كردم : فداى تو گردم ! قاضيان ،چنين داورى نمى كنند، و با بودن جد به برادرزاده چيزى نمى دهند! فرمود: اين كتاب بهخط على (ع ) و املاى پيغمبر خدا (ص ) است . و در همين مورد، دو روايت ديگر در كافى به همين معنى آمده است ؛ بدون اينكه به كتابعلى (ع ) اشاره اى شده باشد. روايت اول از ابان بن تغلب است كه مى گويد از امام صادق (ع ) از ميزان سهم الارثبرادرزاده و جد پرسيدم . امام فرمود: مال در بينشان نصف مى شود. روايت دوم از ابوبصير است كه گفت شنيدم كسى از امام باقر (ع ) يا امام صادق (ع ) ازميزان سهم الارث برادرزاده و جد سوال كرد. من هم حضور داشتم كه امام (ع ) فرمود: تماممال بين آن دو، به دو نيم مى شود. روايت سوم با همين نتيجه از قاسم بن سليمان ، از امام صادق (ع ) آمده كه فرموده است :على (ع ) به برادرزاده همراه با جد ميراث پدرش را داده بود. ب . سخنان ائمه (ع ) در بطلان عول عول در اصطلاح فقهى آن است كه سهام ورثه از مقدار حصه هاى مفروضه بيشتر باشد.و اين حالت هنگامى پيش مى آيد كه يكى از زوجين جزء ورثه متوفا باشد. مثلا اگر كسىاز دنيا برود و بازماندگانش دو دختر و پدر و مادر و زنش باشند، بايد كه به هر دختريك ثلث ، و به هر يك از پدر و مادر يك ششم ، و به زن يك هشتم ما ترك پرداخت شود. ازآنجا كه سهام حد اكثر شش است ، و در اينجا به حكم وجوب مقدار يك هشتم بر مجموع سهاماضافه شده است . آنها كه سهم الارث را در چنين مواردىتعديل مى كنند، اين مقدار را به موجب فقه مكتب خلفا بر يكايك سهام وارث سرشكن مىنمايند. اما در مكتب اهل بيت چنين نيست ، و مقدار نقص بر سهم الارثى وارد مى شود كه خداوندحصه ديگرى را براى او مشخص نكرده باشد. بر اين اساس ، مرد كه در شرائطى نصف ميراث زنش به او تعلق مى گيرد و به هنگامتغيير شرايط، سهمش از نصف به يك چهارمتبديل مى شود يعنى به حصه دوم نزول مى كند، چيزى از او كسر نمى شود. همچنين زنكه برنده يك چهارم ميراث شوهرش مى باشد و با تغيير شرايط، سهمش به يك هشتمپايين مى آيد پس از آن چيزى از او كسر نمى شود. هر يك از پدر و مادر نيز كه دريافتكننده يك سوم ميراث فرزندشان مى باشند و در صورت تغيير شروط، سهمشان به يكششم تقليل پيدا مى كند، مشمول اين كسرى نمى شوند. پس در هر حال نقص به نامبردگان در بالا تعلق نمى گيرد، بلكه درمثال مورد بحث نقص مزبور بر ارث دختر و خواهرش وارد مى شود. به اين ترتيب كهاگر يكى بود نصف و اگر بيشتر شدند دو ثلث و اگر اين مقدار از سهم الارث به خاطرزيادتى سهام ورثه به ايشان نرسد، آنچه باقى بماند حصه آنها خواهد بود.بنابراين تقسيم ، ميراث ميان وراث مثال بالا به اين ترتيب مى شود كه : به هر يك از پدر و مادر يك ششم و به زن يك هشتم ميراث پرداخت مى شود، و سپسباقيمانده به دو دختر متوفا تسليم مى گردد (1214). اينك در زير، رواياتى از ائمه اهل بيت (ع ) را در موردعول از نظر مى گذرانيم . 1. از محمد بن مسلم ، فضيل بن يسار، بريد عجلى و زرارة بن اعين ، بهنقل از امام باقر (ع ) آمده كه آن حضرت فرموده است : سهام ،عول پذير نيست و از شش سهم نيز تجاوز نمى كند (1215). 2. از ابومريم انصارى آمده است كه گفت : امام باقر (ع ) فرمود: ان الذى يعلمرمل عالج ، ليعلم ان الفرائض لا تعول على اكثر من سته (1216). يعنى آنكه برتعداد رمل هاى متراكم و انباشته آگاه است (1217)، بيقين مى داند كه ميراث از شش سهمبيشتر نيست . 3. از بكير (1218) آمده كه امام صادق (ع ) فرموده است :اصل فرائض از شش سهم تشكيل مى شود و نه بيشتر، وعول پذير هم نيست ، و ميراث ميت مطابق آنچه در كتاب خدا آمده به صاحب سهم تعلق مىگيرد (1219). 4. از ابن ابى عمير (1220)، از چند تن ديگر، از امام صادق (ع ) روايت شده كه آنحضرت فرمود: سهام مواريث از شش سهم تجاوز نمى كند...(1221). 5. از على بن سعيد آمده است كه گفت به زراره گفتم : بكير بن اعين ازقول امام باقر (ع ) به من گفته است كه : سهامعول پذير نيست و از شش سهم هم تجاوز نمى كند. زراره گفت : اين مطلبى است درست ازامام باقر و صادق - عليهما السلام - و ياران ما را در صحت آن ترديدى نيست (1222). و بدين سان امام باقر و امام صادق - عليهماالسلام - در اين باره حكم خدا را بيان داشتهاند؛ بدون اينكه سند آن را عنوان كرده باشند. اما همين دو امام بزرگوار در روايات زيركه آورده مى شود، سند آنها را نيز متذكر شده اند. 6. از ابوبصير آمده است كه گفت به امام باقر (ع ) عرض كردم : گاه اتفاق مى افتد كهسهام تا صد و بيشتر هم بالا مى رود؟ امام (ع ) فرمود: از شش سهم بيشتر نمى شود.آنگاه چنين ادامه داد كه اميرالمؤ منين (ع ) فرموده است : آنكه ريگهاى متراكم و انباشه را بهشمار آورده بيقين مى داند كه سهام از شش تجاوز نمى كند، و اگر دقت در وجوه مختلف آنداشته باشند، در مى يابند كه از شش بيشتر نخواهد شد (1223). 7. از ابوبصير آمده است : امام صادق (ع ) كتاب فرائض على (ع ) را برايم خواند كهبيشتر سهام در آن از پنج و چهار و حداكثر از شش سهم بودند (1224). 8. از محمد بن مسلم آمده است : امام باقر (ع ) مرا به خواندن كتاب فرائض ، كه به املاىپيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بود، امر فرمود. در آن كتاب ديدم كه نوشته شده است :سهام عول پذير نيست (1225). در مثال دوم ، امام باقر و امام صادق - عليهماالسلام - در روايات متعددى فرموده اند كهسهام عول بردار نبوده ، از شش سهم هم تجاوز نمى كند. و در يكى از آن روايات هم تاكيدكرده اند كه آنكه ريگهاى متراكم و انباشته را به شمار آورده بيقين مى داند كه سهامعول پذير نيست (1226). در اين روايات ، حكم مساءله بدون اشاره اى به سند آن آمده ، اما در حديث ششم به اميرالمؤمنين (ع ) اسناد داده شده است . و در حديث هفتم ، امام (ع ) خود كتاب فرائض على (ع ) را درموضوع مورد نظر براى راوى قرائت كرده و در روايت هشتم ، شخص راوى خود صحيفهفرائض را كه به املاى پيامبر خدا (ص ) و خط على (ع ) بوده است در همين مورد خوانده ، ودر همه آنها حكم مساءله يكى بوده است . در نامه اى هم كه امام رضا (ع ) در مساءله فرائض به ماءمون نوشته وضع عينا همين است. امام (ع ) در آن نامه فرموده است : فرائض ، همانگونه است كه خداوند در كتابش مقررفرموده و عول پذير نيست . وضع در غير اين دو مورد، و آنجا كه ائمه اهل بيت (ع ) در مقام بيان حكم شرعى مى باشند،عينا چنين است . چه ، آنها در تمام موارد به آنچه جدشان پيامبر خدا (ص ) گفته است ،رجوع مى كنند. پيامبرى كه سخن از هواى دل نگويد و آنچه مى گويد وحى است . و ازاينجاست كه احاديث ائمه اهل بيت را سندى واحد است ، چه ، حديث ايشان حديثى است واحد، وقولشان نيز قولى واحد مى باشد. و بدين خاطر است كه امام صادق (ع ) بنا بهقول ابن سنان فرموده است : مانعى ندارد آنچه را از من شنيده ايد، به نام پدرم روايتكنيد، و يا آنچه را از پدرم شنيده ايد، از من نقل كنيد. و اين جابجايى اسم بر شما باكىنيست . و باز در پاسخ ابوبصير كه از حضرتش سؤال مى كند آيا حديثى را كه از شما شنيده ام از پدرت ، و يا آن را كه از پدرت شنيده ام ازشما مى توانم روايت كنم ؟! امام فرمود: (1227) هر دو يكى است ، الا اينكه بيشتر دوستدارم تا آن را از پدرم روايت كنى (1228). و يا بهجميل (1229) فرموده است آنچه را از من مى شنوى ، از پدرم روايت كن (1230). و از همين روى است كه در پاسخ حفص بخترى (1231) كه گفته است حديثى از شما مىشنوم پس از مدتى نمى دانم كه آن را از شما شنيده ام يا از پدرت ، تكليف چيست ؟ امام (ع) فرمود: آنچه را از من شنيده اى از پدرم روايت كن ، و آن را كه از من شنيده اى از پيغمبر(ص ) روايت نما (1232). و آنچه را هشام بن سالم (1233)، حماد بن عثمان و ديگران نيز از حضرتش روايت كردهاند، بر همين اساس است كه فرموده : حديث من ، حديث پدرم مى باشد و حديث پدرم ، حديثجدم و حديث جدم حديث حسين و حديث او، حديث حسن و حديث وى ، حديث اميرالمؤ منين و حديث او،حديث پيامبر خدا (ص ) و حديث آن حضرت نيز سخن خداىعزوجل است (1234). و از اين جهت است كه امام باقر (ع ) در پاسخ جابر كه از حضرتش خواهش كرد كه چونمرا حديث مى گويى ، سند آن را هم به من بگو، فرمود: حديث كرد مرا پدرم از جدم ،پيامبر خدا (ص ) از جبرئيل ، از خداى عزوجل . و هر وقت كه به تو حديثى بگويم ، سندآن از اين قرار خواهد بود...(1235). گفتگوى زير نيز كه بين سورة بن كليب و زيد بن على بن حسين (ع ) صورت گرفتهبر همين اساس بوده است . كشى از قول سوره آورده كه زيد بن على از من پرسيد: - چطور فهميدى كه امام صادق چنان است كه مى گوييد؟! گفتم : - به آدم وارد و مطلع برخورد كرده اى . زيد گفت : - پس بگو تا بدانم . گفتم : - ما به خدمت برادرت محمد بن - على امام باقر (ع ) مى رسيديم و از اومسائل خود را مى پرسيديم و او مى گفت : پيامبر خدا (ص ) چنين گفته ، و خداىعزوجل در قرآن چنين فرموده است . تا اينكه برادرت درگذشت و ما بعد از او، به شماخانواده محمد (ص )، كه تو نيز از آنان بودى ، مراجعه كرديم و به قسمتى ازپرسشهايمان و نه به همه آنها، پاسخ گفتيد، تا اينكه به خدمت برادر زاده ات جعفر بنمحمد امام صادق (ع ) رسيديم ، كه او آنچنان كه پدرش مى گفترسول خدا (ص ) چنين گفته و خداى تعالى چنان فرموده ، به پرسشهاى ما پاسخ داد.زيد تبسمى كرد و گفت : - به خدا قسم اينكه گفتى از آن جهت است كه كتابهاى على (ع ) در نزد اوست (1236). و باز از همين جهت است كه ابن شبرمه گفته است : به خاطر ندارم حديثى را از امام صادق(ع ) شنيده باشم ، مگر اينكه در آن هنگام كه مى فرمود حديث كرد مرا پدرم از جدم ازپيامبر خدا (ص ) از عظمت چنين سندى نزديك مى شد كه قلبش از هم بشكافد. و قسم بهخدا كه پدرش بر جدش دروغ نبسته ، و جدش بر پيامبر خدا (ص ). سپس ابن شبرمهادامه داد و گفت : امام (ع ) از پيامبر خدا (ص ) آورده است كه فرمود: آن كس كه بر مبناىقياس عمل كند، خود هلاك شده و ديگران را هم به هلاكت افكنده است و هر كس كه بدون علم ومعرفت به ناسخ و منسوخ ، و محكم و متشابه فتوا دهد، به هلاكت افتاده و ديگران را نيزبه هلاكت كشانده است (1237). و از آنجا كه ائمه اهل بيت (ع ) در بيان احكام به گفته خدا و پيامبرش (ص ) اتكا مىكردند، و دانشمندان مكتب خلفا به راى و قياس ، وقوع اختلاف بين دو مكتب در بيان احكاماسلامى حتمى مى نمود. حديث زير مبين همين مطلب است . توجه كنيد: از عذافر صيرفى (1238) آورده اند كه گفت : من به همراه حكم بن عتيبه (1239) درخدمت ابوجعفر امام باقر (ع ) بودم . حكم مرتب از امام پرسش مى كرد و امام (ع ) اگر چهديدارش را خوش نداشت ، با او مدارا مى فرمود، تا اينكه در موردى بينشان اختلاف افتاد وامام باقر (ع ) رو به فرزند خود كرد و فرمود: اى فرزند! برخيز و آن كتاب را بياور.فرزند امام (ع ) طومار بزرگى را در مقابل پدر نهاد. امام (ع ) آن را بگشود و به مطالعهآن پرداخت . تا آنكه مساءله مورد بحث خود را پيدا كرد. آنگاه فرمود: اين نوشته ها، بهاملاى پيغمبر خدا (ص ) است و خط على (ع ). سپس رو به حكم كرد و چنين ادامه داد: اىابومحمد! تو و سلمه (1240) و ابوالمقدام (1241) به هر كجا كه مى خواهيدبرويد، به شرق و يا به غرب ، كه به خدا سوگند دانشى مطمئنتر از اين را، نزدمردمى كه جبرئيل بر آنها نازل شده است نخواهيد يافت (1242). ائمه اهل بيت (ع ) هميشه اين امكان را نداشتند تا بتوانند احكامى را كه ازرسول خدا (ص ) به ايشان رسيده و بر خلاف نظر مكتب خلفا بوده است براحتى اظهارنمايند. امام صادق (ع ) در اين مورد مى فرمايد: پدرم در مورد حيوانهاى شكار شده به وسيله باز و شاهين فتوا مى داد، در حالى كه سختحوانب امر را ملاحظه مى كرد و ما نيز ترسان بوديم . اما اكنون بى هيچگونه ترسى اعلام مى كنيم كه شكار آنهاحلال نيستند، مگر اينكه صيد آنها پيش از آنكه بميرند، سر بريده و ذبح شرعى شوند.زيرا كه در كتاب على (ع ) آمده است كه خداىعزوجل فرموده است : و ما علمتم من الجوارح مكلبين . يعنى و سگهائى را كه براى شكارتعليم داده ايد (1243).
|
|
|
|
|
|
|
|