بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آشنایی با ادیان بزرگ, حسین توفیقى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADYAN001 -
     ADYAN002 -
     ADYAN003 -
     ADYAN004 -
     ADYAN005 -
     ADYAN006 -
     ADYAN007 -
     ADYAN008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

16- مسيحيت در روم  

سرانجام كليسا برپا و استوار شد، اسقفان هر يك از كليساهاى محلى را بر عهدهگرفتند، به معاونت آنان اقدام كردند و شماسان علاوه برتكفل امور سالخوردگان و بينوايان ، به انواع گوناگون نيكوكارى پيدا شدند كهبراى خدمت به كليسا و استوارى آن از نعمتهاى الهى برخوردار شده بودند: ايشان مبشران، شبانان ، معلمان و رسولانى بودند كه با الهام روح خدا سخن مى گفتند. افرادى نيزقدرت معجزه كردن ، شفا دادن بيماران و سخن گفتن به زبانهاى مختلف را در خود داشتند.
موضع دولت روم در برابر كليساگاهى مسالمت آميز بود، ولى غالبا حاكمان رومى بهآزار مؤ منان مى پرداختند و در نتيجه افراد بسيارى مانند پطرس و پولس كشته شدند.
اندك اندك با گذشت زمان برخى مراكز اهميتى ويژه و قدرتى مخصوص ‍ پيدا كردند: رم، اورشليم ، اسكندريه و انطاكيه . امور مذهبى اين چهار شهر به عهده پاتريكها گذاشتهشده بود. همچنين در مناطق ياد شده قلمروهايى فرعى به نام قلمرو اسقف ايجاد شدند كهزير فرمان اسقفان قرار داشتند (كلمه يونانى (اسقف ) به معناى ناظر است ). در قرنچهارم هنگامى كه قسطنطين (استانبول ) را بنا كرد، اين شهر نيز در زمره اماكن مهمى قرارگرفت كه رهبرى كليساى آن در دست يك پاتريك بود.
در روزگار قسطنطين (م .337 ميلادى ) جامعه مسيحيت از يك گروه مورد آزار قدرتهاىامپراطورى روم به كليساى دولتى تحول يافت و حكومت آن را به رسميت شناخت . بر اثراين تحول ، تغيير و دگرگونى بزرگى كليسا پديد آمد و بيشتر مردم در امپراطورىبيزانس و امپراطورى روم ، به استثناى يهود، دست كم در ظاهر به مسيحيت در آمدند .هنگامىكه جدايى بين كليساهاى شرق و غرب كامل شد هر يك از آن دو منطقه مستقلا مراسم عبادى ،فلسفه ، الهيات و سنت خود را شكل داد. همچنين كليساى قبطى در مصر، كليساى سريانىدر سوريه و كليساى نسطورى در عراق و ايران سنتهاى قديمى خود راشكل دادند.
هنگامى كه در اوايل قرن هفتم ميلادى دين اسلام در جزيرة العرب ظهور كرد و حاكمانمسلمانان اداره امور مناطق مسيحى نشين در مصر، شام ، بين النهرين وشمال آفريقا را در دست گرفتند، مسيحيان لازم دانستند به دين اسلام با ديده احترامبنگرند و مسلمانان را ياراى ايمان و هموطن ، بلكه غالبا حاكم خودقبول كنند. از سوى ديگر، يوحناى دمشقى كه در عصر امويان مى زيست ، نخستين كتابمسيحى را كه به بررسى اعتقادات اسلامى مى پرداخت ، به رشته تحرير درآورد.
در قرنهاى يازدهم تا سيزدهم ، دولتهاى اروپايى جنگهاى صليبى را به راه انداختند وبر اثر آن ، دشمنى و نفرت نه تنها بين مسلمانان و مسيحيان ، بلكه بين مسيحيان غرباروپا و مسيحيان بيزانسى تا به امروز بر جاى مانده است . ويرانگريها، شكنجه ها وكشتارهايى كه مسيحيان در هجوم به قدس (1099 م .) و قسطنطنيه (1204 م .) از خودبروز دادند، بدترين تاءثير را هم نزد مسلمانان و هم نزد مسيحيان شرق باقى گذاشت .


17- جدايى در كليسا 

كلمه جدايى بر انفصالبين دو بخش يا گروه از مسيحيان دلالت مى كند و ربطى به اعتقاد ندارد. مهمترين جدايىدر تاريخ مسيحيت بين كليساى قسطنطنيه و كليساى رم پديد آمد و آن را گاهى جدايىشرق و غرب مى خوانند. كليساى روم مى گفت كسانى كه كليساها را رهبرى و سرپرستىمى كنند، اسقفان جهان هستند كه با هم در جسم واحدى تحت اشراف اسقف رمعمل مى كنند. به نظر كليساى قسطنطنيه پنج مركز براى مسيحيت وجود دارد كه از نظراعتبار و اقتدار برابرند: اورشليم ، انطاكيه ، رم ، اسكندريه و قسطنطنيه .
با وجود اين اختلاف نظر پيرامون قدرت ، مسيحيان تابع رم و قسطنطنيه تا قرن نهمهمگى متحد بودند. در قرنهاى بعدى نيز آن دو كليسا گاهى از هم جدا مى شدند ودوبارهبا هم آشتى مى كردند، تا اينكه سرانجام آخرين جدايى بين رم و قسطنطنيه درسال 1054 م . پديد آمد.
شكى نيست كه بيشتر جداييهاى مذهبى بر اثر اسباب وعلل سياسى پيش ‍ مى آمد، ولى يك عنصر اعتقادى در جدايى اخير وجود داشت . كاتوليكها(همچنين پروتستانها) براى اظهار ايمان خود به صدور روح القدس از خداى پدر و عيساىپسر كه با هم عمل كرده اند، عبارت (و از پسر) (و به لاتينى : Filoiouge) را به كارمى برند؛ در صورتى كه ارتدوكسها به عبارت اصلى قانون ايمان بسنده مى كنند وعبارت مذكور را به آن نمى افزايد. به عقيده ارتدوكسها روح القدس فقط از خداى پدرصادر شده است . اين مساءله در واقع براى علماى الهيات اهميت دارد و توده مسيحيان ايننزاع را چيزى در حاشيه تاريخ مسيحيت تلقى مى كنند.
در دهه هاى اخير تلاش براى وحدت كليساهاى رم و قسطنطنيه شتاب بيشترى يافته است .هر يك از پاپ ژان بيست و سوم ، پل ششم و ژانپل دوم به ديدار دو پاتريك جهانى ارتدوكس ، اتيناگوراس و ديمتريوس دراستانبول مبادرت كرده اند و متقابلا اين دو پاتريك براى بازديد پاپهاى مذكور به رم(واتيكان ) رفته اند. همچنين اين دو كليسا گروههايى را براى برانداختن موانع وحدتايجاد كرده اند.


18- امپراطورى مقدس  

با مسيحى شدن قسطنطنى قيصر روم در آغاز قرن چهارم ميلادى ، اندك اندك كليسا نيروگرفت و دخالت در سياست را آغاز كرد و اين دخالت رو به افزايش نهاد. درسال 800 م . پاپ رهبر مسيحيان تاج شارلمانى پادشاه فرانسه را بر سر او گذاشت وبا اين كار امپراطورى مقدس روم را بنياد نهاد. از اين زمان ، دخالت صريح روحانيونمسيحى در سياست شروع شد. جنگهاى صليبى و محكمه تفتيش در اين دوره بود و ايندخالتها سال 1806 رسما ادامه يافت .
يكى از ناگوارترين حوادث چند قرن اخير اين است كه هرگاه دانشمندان و انديشمندانمغرب زمين قدمى به سوى ترقى و پيشرفت برداشتند، فرياد اعتراض ارباب كليسابلند شد. اين رفتار ناپسند چهره تابناك دين را تيره كرد و مردم را وادار ساخت كه بركليسا بشورند.
بر اثر دخالتهاى نارواى كليسا در امور سياسى و اجتماعى مردم ، دانشمندان و انديشمندانمغرب زمين به اين نتيجه رسيدند كه دخالت دين در سياست تنها به نفع پدران روحانىاست و عامه مردم از آن زيان مى بينند. مردم نيز كه از فشارهاى كليسا ناراضى بودند،اين انديشه را پسنديدند و پس از سالها مبارزه فكرى و مسلحانه توانستند خود را از قيدكليسا برهانند.
نوشته هاى علوم سياسى در اروپاى قرون وسطى درباره اينكه كدام يك از كليساىكاتوليك رومى و پادشاهى مقدس روم برتر است ، بحث مى كرد. در قرن سيزدهم توماسآكويناس در كتاب خلاصه الاهيات از نقش كليسا دفاع كرد و در قرن چهاردهم دانتهاليگيرى در كتاب پيرامون سلطنت از مسيحيت متحد زير فرمان امپراتور و پاپ سخن گفت .
براثر فشار امپراتور فيليپ چهارم ، مقر پاپ درسال 1309 م .از رم ايتاليا
به شهرآوينيون در فرانسه منتقل شد و اين وضع تاسال 1377 م . يعنى قريب هفتاد سال ادامه يافت و از باب تشبيه به تبعيد يهوديان بهبابل در قرن ششم قبل از ميلاد، آن را تبعيد بابلى پاپها ناميدند.
هنگامى كه مقر پاپى به رم برگردانده شد، باز هم پاپهايى در آوينيون برخاستندكه بعدا ناپاپ ناميده شدند. اين مساءله كه انشقاق بزرگ ناميده مى شود، ازسال 1377 م . تا 1417 م . يعنى چهل سال ادامه يافت .
در اوايل قرن پانزدهم بر اثر شدت گرفتن اختلافات ، سه پاپ در كليساىكاتوليكها به رقابت برخاستند، زيرا علاوه بر پاپ رم به نام گرگورى دوازدهم وناپاپ آوينيون به نام بنديكت سوم ، امپراطور فرد سومى را به پاپى برگزيد كهجان بيست و سوم ناميده شد. بدين شيوه ، مسيحيت در برابر سه مدعى قرار گرفت كه هريك خود را بر حق مى دانست و دو حريف ديگر را برباطل . شوراى كنستانس (1414-1418) كه براى بررسى اين مساءله و برخىمسائل ديگر تشكيل شد، در سال 1417 هر سه مدعى را بركنار كرد و پاپ رهنمود داد كهبراى كسب قدرت اصول اخلاقى را در نظر نگيرند.
در قرن شانزدهم نيكولو ماكياولى در كتاب لوياتان گفت كه قدرت حاكم نبايد محدودشود؛ زيرا قدرت وى از قرارداد اجتماعى نشاءت مى گيرد و براساس آن حكومت موظف بهتاءمين امنيت اجتماعى و فراهم كردن خواسته هاى مردم است . در همان قرن جان لاك بر اينموضوع پافشارى كرد و گفت هرگاه حكومتى از انجام تعهدات خود درقبال مردم سرباز زند، بايد آن را سرنگون كرد.
قدرت سياسى پاپ پس از سالها آرامش ، در اواخر قرن هجدهم رو به كاستى نهاد. رهبرانفرانسه و ايتاليا از طريق نظامى و مراجعه به آراى عمومى ، كاخها و املاك پاپ راگرفتند و به فرمانروايى سياسى وى پايان دادند.
تسليم كردن پاپها كار آسانى نبود. از اين رو، دولت ايتاليا در قانون تضمينات (18اكتبر 1870) شمارى از كاخها را به پاپ برگرداند و ملزم شد گونه اى حق سياسىبراى وى قائل شود.
پاپ قانون تضمينات را نپذيرفت و اين امر موجب قطع روابط واتيكان با دولت ايتاليابه مدت شصت سال شد. سرانجام پس از سهسال مذاكره ، معاهده لاتران (11 فوريه 1929) بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد ومساءله رم حل شد.
معاهده جديدى در آوريل 1984 بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد و جايگزين معاهدهلاتران شد.


19- رهبانيت  

از زمان حواريون تاكنون ، برخى مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوهزندگى خود قرار داده اند. عيسى هرگز ازدواج نكرد و تعليم داد كه افرادى به خاطرملكوت خدا مجرد به سر خواهند برد (متى 12:19). البته بيشتر رسولان ، از جملهپطرس ، ازدواج كرده بودند، ولى پولس مجرد مى زيست و وضع او نادر بود. تجرد درآغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسى و فرارسيدن روز پايانى ارتباط داشت .با گذشت زمان و روشن شدن اينكه بازگشت اينكه بازگشت عيسى نزديك نيست ، برخىمسيحيان ، به نشانه حيات جديدى كه بايد در مسيح ايجاد كرد و به نشانه روابط جديددر جامعه مسيحيت - روابطى كه نه بر قرابت جسمانى ، بلكه بر ايمان به خدا استواربود - تجرد را برگزيدند.
بايد يادآور شد كه از همان روزگار حواريون ، زندگى زناشويى از ديدگاه مسيحيانراه طبيعى پيروى از مسيح و اداى شهادت به تعاليم او بود. پيوسته درطول تاريخ مسيحيت ، تجرد يك شيوه استثنايى براى افرادى محدود از مسيحيان تلقى شدهاست كه احساس مى كنند به طور خاص ‍ دعوت شده اند تا حيات ايمانى خود را به آنشيوه ادامه دهند.
هنگامى كه در قرون نخستين ، طوفان آزارهاى سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت ، آنانبراى پيروى از انجيل در ميان آن خطرهاى بزرگ گروه كوچكى با روابط تنگاتنگ پديدآورند. هنگامى كه در زمان قسطنطين مسيحيت دين فرمانروايان شد و بيشتر شهروندانمسيحيت را پذيرفتند، سطح ديندارى مردم به طور طبيعى پايين آمد و بسيارى از مسيحيانبه گونه اى زيست مى كردند كه با تعاليم مسيح و شيوه زندگى او شباهتى نداشت .اين دگرگونى وضع اجتماعى حركت به سوى رهبانيت در صحرا را در پى داشت . البتهروشن است كه يهوديان پيش از مسيحيان به اين كار اقدام كرده بودند و همان طور كه دربخش يهوديت گذشت ، گروههايى به نام اسنىقبل از ميلاد، ديرهايى را نزديك قمران در كرانه بحرالميت تاءسيس كرده بودند. اينگروهها عقيده داشتند كه جامعه دنيوى به گونه اى با شر آلوده شده است كه دست يافتنبه نجات در آن ممكن نيست و در تلاش براى دور نگه داشتن اعضاى خود از ابتلاى بهگناه و فساد جامعه به زندگى در صحرا، پناه بردند.
در قرنهاى سوم و چهارم ، برخى مسيحيان همان مسلك را پيمودند و شهرهايى ، ماننداسكندريه و انطاكيه را رها كردند و زندگى زاهدانه در بيابان را برگزيده اند تا درگوشه تنهايى به دعا راز و نياز بپردازند. به محض آنكه شهرت يكى از راهبان مقدسمقيم در صحرا بالا مى گرفت ، مردم گروه گروه براى دريافت ارشاد و نصيحت وگذراندن اوقاتى در عبادت و در كنار او، به زيارت وى مى رفتند. برخى از اين زائراننزد وى مى ماندند و شيوه زندگى او را برمى گزيدند. بدين گونه ، نخستين دسته هاىرهبانى كه داراى زندگى مشترك بودند، در اطراف صومعه هاى ناسكان و گوشه گيرانگرد آمدند.
اين پديده نخست در بيابان مصر مشاهده شد و به زودى مناطق صحرايى سوريه و جزيرةالعرب را فرا گرفت . از پيشگامان تنسك و گوشه گيرى در مصر، آنتونى (م . 356ميلادى ) و مكاريوس (م . 390 ميلادى ) بودند كه سخت ترين گونه زهد را انتخاب كردند.پاكوميوس (م . 346 ميلادى ) ياران و شاگردانى گرد آورند و نه صومعه بنا كرد كهدر هر يك از آنها صد راهب به عبادت مشغول بودند. وى نخستين كسى بود كه براىسازماندهى زندگى رهبانى گروهى ، آيين نامه اى تنظيم كرد.
در مقابل آنچه گذشت ، برخى از پدران كليسايى معنا و مفهوم ديگرى براى رهبانيت مطرحكردند. آنان به فساد جامعه بشرى معتقد نبودند و ترك آن را لازم نمى ديدند. اين افرادمشغله زيادى داشتند و فعالانه در بحث و جدلهاى الهيات ومسائل سياسى عصر خود شركت مى كردند. با اين وصف ، همه آنان هر چندى يك بار براىدعا و تفكر به صحرا مى رفتند، همراه اين احساس كه با چنين عملى مى توان اشتغالات رامهار كرد و به يادآورد كه هدف زندگى پيروىكامل از تعاليم انجيل است .
باسيل قانونى را براى راهبان وضع كرد كه هنوز هم كليساهاى شرقى از آن پيروى مىكنند. سپس ديرهاى باسيلى در همه مناطق بيابانى سوريه ، جزيرة العرب و مناطق كمجمعيت آناتولى و يونان تاءسيس شد و راهبان به پند دادن و ارشاد شهروندانى كه بهزيارت ايشان مى آمدند مى پرداختند و از مسافرانى كه در بيابان راه گم كرده يا براىفرار از ظلم و ستم و مشكلات به آنجا آمده بودند، پناهگاه و امكانات استراحت و آرامش آنانرا فراهم مى كردند.


20- اصلاح مذهبى  

آفتابهايى نيز زندگى كليساى كاتوليك را در قرون ميانه به پرتگاه نابودىكشاند كه شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايمونى (Simony) باشد كه عبارتبود از فروش منصبهاى روحانى و امتيازات كليسايى . علاوه بر اين ، پاپها، اسقفان وكشيشان تقريبا تمام نقشهاى مهم كليسايى را در انحصار خود داشتند و نقشقابل توجهى براى عامه مردم قائل نمى شدند و آنان را در امور دين و ايمان در نادانىباقى مى گذاشتند.
البته اقداماتى اصلاحى نيز در كليساى را كه چهره كليسا قرون ميانه پديد آمد. برخىاز اين اقدامات در عين پذيرفتن اقتدار پاپها، اصلاح مفاسدى را كه چهره كليسا را زشتكرده بود، در نظر داشت . برخى ديگر كليساى كاتوليك را نمى پذيرفت و براىپيگيرى يك زندگى مسيحى بهتر و همراه پرهيزكارى بيشتر تلاش مى كرد. از اين رو، درميان اين گروه برخى اوقات افكار و عقايدى پديد مى آمد كه با ايمان سنتى كليساهاهماهنگ نبود و موجب تكفير آنان مى شد. كليسا و دولت دست به دست هم دادند و براى زدودنآن بدعتها، شيوه هاى غالبا بسيار قساوت آميزى با آنها جنگيدند.


1-20- شورشهاى قديمتر 

مشهورترين شورشها بر ضد فساد كليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالكاناز قرن دهم تا دوازدهم ميلادى )، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاى دوازدهم و سيزدهمميلادى )، ولديها (در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايكليف (در انگلستان ، درقرن چهاردهم ميلادى ) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادى ). درسال 1232، دادگاههاى تفتيش عقايد براى رسيدگى به بدعتها تاءسيس ‍ شد و كسانىكه به نظر گردانندگان آن گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعداممحكوم مى شدند.


2-20- مارتين لوتر 

در حالى كه بسيارى از كارگزاران كليسا مردم را به اصلاح دين فرا مى خواندند،جريان بخشش نامه ها غوغايى برانگيخت و شكاف در كليساى غربى را قطعى كرد. قضيهاز اين قرار بود كه تنى چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زبر پاگذاشتندو در همه جا اعلام كردند كه هر مؤ منى مى تواند با پرداخت مقدارىپول به كليسا خود را از مجازات بازخريد كند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م .1546) قيام كرد و در سال 1517 اعلاميه اى مشتمل بر 95 ماده انتشار داد كه در آنها باكاتوليكها مخالفت كرده بود. برخى از اين موارد عبارتند از:
- نجات فقط از راه ايمان به دست مى آيد؛
- كتاب مقدس تنها منبع ايمان مسيحى است ؛
- نبايد معتقد بود عشاى ربانى قربانى است ؛
- رهبانيت ونذر كردن براى آن باطل است ؛
- افراد غير روحانى بايد نقش مهمترى در مراسم عبادى و رهبرى دينى داشته باشند؛
- كليساهاى محلى بايد از كليساى رم مستقل شوند؛
- برخى اعمال كاتوليكى ، مانند حج ، روزه و اعتراف به گناه بايد ترك شود؛
- بايد با كارهاى غير قانونى ، مانند فروش بخشش نامه ها و مناصب روحانى برخوردشود.
لوتر درصدد بود كليسا را طبق تعاليم اصلى كتاب مقدس اصلاح كند (و به هميندليل ، نهضت وى اصلاح انجيلى ناميده شد). وى همچنين مى گفت بايد به ايمان جامعهمسيحيان نخستين بازگرديم . لوتر فرمانروايان آلمان را تشويق مى كرد كه سلطه پاپرا مردود شمارند و مردم را به پذيرش اصلاح شده در كشورهاى اروپاى شمالى (آلمان ،نروژ، سوئد، دانمارك و فنلاند) گسترش يافته است .


3-20- مصلحان ديگر  

ديرى نپايد كه با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخى مربوط به ايمان وچنددستگى آنان ، حركت اصلاح از هم پاشيد و برخى از ايشان كليساهاى ويژه اىتاءسيس كردند. زوينگلى (Zwingili) (م .1531) رهبرى اصلاح دين در سويس را بر عهدهگرفت و در مساءله حضور مسيح در عشاى ربانى از لوتر جدا شد. همچنين ژان كالون(Calvin) (م .1564) كه يكى از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردوددانست وانديشه انتخاب پيشين در رستگارى را به مسيحيت وارد كرد. بيشترين تاءثير وىدر سويس ، هلند، فرانسه و اسكاتلند بود.
آناباتيستها يعنى طرفداران تجديد تعميد، نهضت واحدى ايجاد نكرده بودند، بلكه چندگرايش پروتستان كه تعميد كودكان را نمى پذيرند و تاءكيد بر آن داشتند كه فردبايد از روى بينش عيسى را به عنوان منجى بپذيرد، به اين نام خوانده شدند. اينگروهها بر پرهيزكارى باطنى ، عمل روح القدس در فرد مسيحى ، ساده زيستن ، مسالمتجويى ، نفى خشونت و ابطال سلطه كليسايى و كشورى اهتمام داشتند. كليساهايى كه ازاين موج فكرى وعقيدتى پديد آمده اند، عبارتند از: كويكرها، موراويها، منونيها وتعميديها. كويكرها را دوستان (Friends) يا انجمن دينى دوستان نيز مى نامند.


4-20- اصلاح در انگلستان  

اصلاح پروتستان در انگلستان ، با يك جدايى كه در روزگار هنرى هشتم پديد آمده بود،آغاز شد. در حالى كه اعتقادات كاتوليكها راقبول داشت ، اقتدار پاپ را رد مى كرد و هنوز كليساى انگلستان با اين ويژگى مشخص مىشود و با چند كليساى ديگر در كشورهاى مختلف ، كليساهاى آنگليكان راتشكيل مى دهند. در دوران اليزابت اول ، دختر هنرى هشتم بسيارى از عناصر عقيدهپروتستان به كليساى انگلستان راه يافت و به طور مشخص نمودهاى انگليسى اصلاحنيز پديدار شدند: پيوريتنها () كه مى خواستند كليساى انگلستان را به شيوه كالون وپيروانش پاكسازى كنند؛ نهضت متديستها () كه با تلاش جان وزلى ()تشكيل يافت و در مقابله با ايمان مبتنى بر الفاظ الهيات ، بر پرهيزكارى باطنىاصرار ورزيد.
لازم به ياد آورى است كه همه اين امواج پروتستانى به ايالات متحده آمريكا سرايت كردو آن كشور اكنون بزرگترين سرزمينى است كه اكثر مردم آن پروتستان هستند؛ همچنينامواج مذكور به استراليا، زلاندنو و آفريقاى جنوبى راه يافت و ميسيونرها آن را بهآسيا، خاورميانه و آفريقا بردند.


5-20- اصلاح متقابل  

كليساى كاتوليك از روى ناچارى به وارد بودن تعدادى از اتهامات مطرح شده مصلحاناعتراف كرد و بسيارى از پيروان آن كليسا گفتند كه تخلفات مورد اعتراض مصلحانواقعيت دارد و بايد بى درنگ آنها را از ميان برداشت . از سوى ديگر، كاتوليكها مشاهدهكردند كه مصلحان ، به دليل انگيزه اصلاحى خود، عناصر مهمى از ايمان مسيحى را بهفراموشى سپرده اند. بر اثر اين انديشه ، نهضتى پديد آمد كه براى اصلاح كليساىكاتوليك از درون مى كوشيد. اين نهضت اصلاحمتقابل ناميده شد و دعوت پاپ براى برگذارى يك شروع اصلاحى بين سالهاى 1545تا 1563 نخستين گام براى تحقق آن بود. اين شورا به مناسبت شهرى كه ميزبانى آنرا برعهده داشت ، شوراى ترنت ناميده شد و ارتدوكسها و پروتستانها در آن شركتنكردند.
شوراى مذكور به اكثر تخلفات مورد نكوهش مصلحان پايان بخشيد و مجددا به منظورانديشه هاى مصلحان ، بر تعاليم كاتوليكى سنتى تاءكيد ورزيد. از جمله كسانى كهبراى تثبيت اصلاح متقابل مى كوشيدند، اعضاى راهبانيتهاى نوبنياد، مانند كاپوچيها وژزوئيتها بودند و همه سعى مى كردند كليساى كاتوليك را از درون ، با اتكا بر قدرتپاپ و نه قيام بر ضد آن ، اصلاح كنند. كشورهايى كه فعاليت اصلاحىمتقابل در آنها ادامه يافت ، سرزمينهايى با اكثريت كاتوليك بودند؛ مانند اسپانيا،ايتاليا، لهستان و ايرلند.


6-20- واكنش كليساى ارتدوكس  

بحث و بررسى الهيات در دوران امپراطورى بيزانس در كليساى ارتدوكس شكوفا شد واين شكوفايى كه ريشه در سنتهاى قديمى داشت ، تا سقوط قسطنطنيه ادامه يافت . درقرن شانزدهم ، ارتدوكسها لازم ديدند موضع خود را نسبت بهمسائل مورد نزاع كاتوليكها و پروتستانها بيان كنند. با آنكه يكى از پاتريكهاىقسطنطنيه به نام لوكاريس (م . 1638) به مواضع كالون گرايش بسيار داشت ،كليساهاى ارتدوكس اعلام كردند كه در بيشترمسائل مورد بحث به سنتها وفادار هستند و مواضعى مانند مواضع كليساى كاتوليك دارند.


7-20- شوراى واتيكانى دوم  

آخرين شوراى جهانى كليسا شوراى واتيكانى دوم بود كه به دعوت پاپ ژان بيست وسوم تشكيل شد. اين شورا از سال 1962 تا 1965 ادامه داشت و هدف آن نوسازى كليساىكاتوليك به مقتضاى نيازهاى عصر جديد بود. در اين شورا اسقفانى از تمام مناطق جهانشركت كردند. همچنين ناظرانى از كليساهاى ارتدوكس و پروتستان و مهمانانى از اسلام ،يهوديت و اديان ديگر حضور داشتند.
شوراى واتيكانى مذكور شانزده سند منتشر كرد كه هدف آنها نوسازى همه مذاهب ايمان ورفتارهاى دينى بود. مهمترين تعاليم شورا به قرار زير است :
1. منزلت ممتاز كتاب مقدس در ايمان كليسا؛
2. روحانى قلمداد شدن همه مسيحيان ؛
3. تعهد به پيگيرى تلاش براى وحدت مسيحيت ؛
4. تعهد جدى به مبارزه براى برقرارى عدالت ، صلح و حقوق بشر؛
5. برگزارى مراسم عبادت به زبان محلى ؛
6. وجود نجات الهى براى پيروان اديان ديگر.
عنوان يكى از سندهايى كه شورا منتشر كرد، چنين است : (اظهار نظر پيرامون رابطهكليسا با اديان غير مسيحى .) بخش مخصوص به اسلام در سند ياد شده ، نخستين منبعكليسايى است كه در آن موضوع مسلمانان به طور رسمى بررسى مى شود. اينك خلاصهاى از آن بخش : - مسيحيان بايد به مسلمانان به ديده احترام بنگرند و آنان را ارج نهند؛
- مسلمانان و مسيحيان خداى واحدى را مى پرستند كه آفريدگار آسمان و زمين ، توانا ومهربان است و با بشر سخن گفته است ؛
- مسلمانان و مسيحيان به طور يكسان مى كوشند كه تسليم فرمانهاى او باشند؛
- هر دو گروه ايمان خود را به ايمان ابراهيم استناد مى دهند؛
- مسلمانان به عيسى به عنوان يك پيامبر تعظيم مى كنند و مريم باكره را گرامى مىدارند؛
- مسلمانان و مسيحيان در انتظار روز داورى و رستاخيز مردگان هستند؛ - مسلمانان زندگىمبتنى بر اخلاق را ارج مى نهند؛
- مسلمانان خدا را مى پرستند، بويژه از طريق نماز، روزه و انفاق .
اظهار نظر شوراى واتيكانى دوم پيرامون اسلام چنين خاتمه مى يابد:
از آنجا كه در طول قرنهاى گذشته درگيريها و دشمنى هاى زيادى بين مسيحيان ومسلمانان پديد آمده است ، شورا مؤ كدا از همگان مى خواهد كه گذشته را به فراموشىبسپارند و صميمانه به تفاهم گرايش پيدا كنند و با يكديگر براى حفظ و تقويت صلح، آزادى ، عدالت اجتماعى و ارزشهاى اخلاقى به سود همه افراد بشر بكوشند.
در سال 1965 پاپ پلششم در واتيكان دبير خانه گفتگوى اديان را تاءسيس كرد و پس از آن كميته اى را براىگفتگو با مسلمانان به آن افزود كه از اهداف آن ، تقويت احتراممتقابل و ايجاد تفاهم ميان مسيحيان و مسلمانان از طريق سخنرانى هاى علمى ، مطالعاتطرحهاى مشترك در زمينه امور اجتماعى و جريانات مربوط به توسعه و اخلاق است .


21- فرقه مسيحى  

مسيحيت مانند هر دين ديگر، فرقه هاى متعددى دارد كه برخى از آنها باستانى و برخىنسبتا تازه هستند، همچنين برخى از آنها پيروان بسيار و برخى ديگر پيروان اندك دارند.
مسيحيان فرقه را كليسا مى نامند. در مسيحيت سه فرقه بزرگ و تعدادى فرقه كوچكوجود دارد. تفاوت بعضى از فرقه ها (مانند كاتوليك و ارتدوكس ) با يكديگر بسياركم است ، ولى برخى از آنها(مانند كاتوليك و پروتستان ) با هم بسيار تفاوت دارند.هنگام بررسى اصلاح دين با برخى از فرقه هاى مسيحيت آشنا شديم . اينك به سهفرقه يا كليساى بزرگ مسيحيت اشاره مى كنيم :


1-21- كليساى كاتوليك  

اين فرقه بسيار قديم است و تاريخ آن به عصر حواريون ، يعنى حدود 2000سال پيش مى رسد. كاتوليك يك رهبر دارند كه پاپ (POPE يعنى پدر) ناميده مىشود.
از آغاز نشر دعوت رسولان حضرت عيسى (ع )، تدريجا پنج كانون بزرگ مسيحيت دراورشليم ، اسكندريه ، انطاكيه ، قسطنطنيه و رم به وجود آمد. از آنجا كه شالودهكليساى روم به دست پطرس نهاده شد و پولس ‍ براى مدتى معلم و رهبر آن بود، آنكليسا خود را از ساير كليساها برتر مى ديد، و تفوق آن بر ساير كليساهاى مسيحىتدريجا مسلم شد. اسقف اعظم آن كليساها از روى تعظيم پاپ (پا پاس ) خوانده مى شد ودر مرافعات و اختلافات بين كليساها از راءى و فتواى وى پيروى مى شد.قبل از انتقال قطعى تختگاه امپراطورى به بيزانس ، هنگامى كه اسقفهاى پنج مركز فوقپاتريك (پاتريارك ) خوانده مى شدند، اسقف رم اين لقب را نپذيرفت و همان عنوان پاپرا براى خود كافى دانست و آن را مايه امتياز شمرد. (واژه (كاتوليك ) (Catholic) درزبان يونانى به معناى جامع است .)


2-21- كليساى ارتدوكس  

اين فرقه قريب هزار سال پيش پديد آمد و از نظر عقيدتى با فرقه كاتوليك اختلافچندانى ندارد. ارتدوكسها رهبرى واحد را قبول ندارند و مى گويند اسقف رم (پاپ ) مىتواند يكى از چند رهبر دينى باشد. كليساى ارتدوكس علاوه بر پاتريك نشين قديمى(قسطنطنيه ، اسكندريه ، انطاكيه و اورشليم )، چهار پاتريك نشين هاى جديد روسيه ،صربستان ، رومانى ، بلغارستان و گرجستان را نيز در بر مى گيرد؛ همچنين كليساهاىقبرس ، يونان ، جمهورى چك ، جمهورى اسلواكى ، لهستان و آلبانى ارتدوكس هستند.
مسيحيان ارمنى نيز از نظر عقيدتى ارتدوكس به شمار مى روند. ارمنستان نخستينسرزمينى است كه مسيحيت را به عنوان دين رسمى خود پذيرفت و آن هنگامى بود كهپادشاه اين سرزمين ، به نام تيرداد دوم در سال 301، به دعوت گريگورى نوربخش ،مسيحى شد. البته كليساى ارمنى با كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس متحد نيست و رهبر آنكليسا كاتوليكوس (جاثليق ) شهر اچميازين است .
ارتدوكسها در برخى مسائل كلامى نيز با كاتوليكها اختلاف دارند؛ همان طور كه قبلاگفته شد، ارتدوكسها معتقدند روح القدس تنها از خداى پدر صادر شده است ، در حالىكه كاتوليكها و پروتستانها صدور او را هم از خداى پدر و هم از خداى پسر مى دانند واين تفاوت مهم است . همچنين وجود مطهر (يعنى پالايشگاه گناهان در عالم پس از مرگ ) رانمى پذيرند. (واژه (ارتدوكس ) (Orthodox) در زبان يونانى به معناى راست كيش ‍است .)


3-21- كليساهاى پروتستان  

از حدود پانصد سال پيش تا كنون فرقه هاى پروتستان بى شمارى در مسيحيت پديدآمده اند. پروتستانها به رهبرى متمركز عقيده ندارند و براى روحانيت مسيحى ارزشچندانى قائل نيستند. پروتستانها بسيارى از اعتقادات فرقه هاى ديگر را رد مى كنند ونوعى مسيحيت پيراسته را مى پذيرند. البته پروتستانها نيز بسيارى اعتقادات غيرعقلانى ، مانند تثليث و فدا را همچنان حفظ كرده اند. (پروتستان ) (Protestant) واژهاى فرانسوى است كه از زبان لاتينى آمده و معناى آن معترض ‍ است .)


22- دين مسيح در عصر حاضر 

جامعه مسيحيت در آغاز باور داشت كه عيسى به زودى با شكوه تمام باز مى گردد و بهاين دليل آن جامعه بى صبرانه منتظر روز پايانى بود. انتظار مذكور و شوق بازگشتمسيح در بخشهاى قديمتر عهد جديد مانند رسالهاول و دوم به تسالونيكيان منعكس شده است ؛ ولى رساله هاى متاءخرتر مانند رسالهاول و دوم به تيموتاؤ س ، رساله به تيطس و رساله هاى پطرس بهتشكيل جامعه و زندگى مسيحى در اين جهان اهتمام ورزيده اند.
با آنكه اكثريت مسيحيان با گذشت زمان دانستند كه بازگشت مسيح نزديك نيست ، اقليتىاز آنان بر اين عقيده باقى ماندند كه وى به زودى مى آيد. ايشان مطالب كتاب مكاشفهيوحنا پيرامون جنگ بين خير و شر را تفسير لفظى مى كردند و به اين علت در انتظاربازگشت نزديك عيسى به سر مى بردند تا وى بيايد و حكومتى هزار ساله ايجاد كند،حكومتى كه به روز داورى پايان خواهد يافت . از ديرباز گروههاى كوچكى به نامادونتيست و هزاره گرا در مسيحيت پيدا شدند كه تمام كوشش خود را در راه آمادگى براىآمدن عيسى در آخرالزمان مصروف مى دارند.
بارى ، مسيحيت بر اساس انديشه انتظار موعود پديد آمد و پس از رفتن حضرت عيسىمسيح (ع )، پيوسته مسيحيان در سوز و گداز بازگشت دوباره وى روزگار گذرانده اند.شور و هيجان اميد به ظهور آن حضرت هنگام نزديك شدنسال 1000 و 2000 ميلادى ميان مسيحيان اوج گرفت .
مسيحيت از آغاز تاكنون دينى شديدا تبليغى بوده است . مبلغان اين آيين به سراسر جهانرفته و كاميابيهايى به دست آورده اند. آنان در آموختن زبانهاى مختلف و ترجمه كتابمقدس و تهيه جزوات تبليغى رنگارنگ بسيار كوشا هستند. دولتهاى غربى نيز از اينفعاليتهاى تبليغى حمايت كرده اند.


كتابنامه  

1. آريان ، قمر، چهره مسيح در ادبيات فارسى ، تهران : انتشارات معين ، 1369.
2. الدر، جان ، تاريخ اصلاحات كليسا، تهران : انتشارات نور جهان ، 1326.
3. امرسون ، هرى ، مارتين لوتر، ترجمه فريدون بدره اى ، تهران : انتشارات و آموزشانقلاب اسلامى ، 1368.
4. ترجمه تفسيرى كتاب مقدس ، انگلستان ، 1995.
5. تنير، محمد طاهر، افسانه هاى بت پرستى در آيين كليسا، ترجمه عبدالرحيم خلخالى ؛تهران : دارالكتب الاسلاميه ، 1363.
6. تيسن ، هنرى ، الهيات مسيحى ، ترجمه ط. ميكائليان ، انتشارات حيات ابدى .
7. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345.
8. راميار، محمود، بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى ، تهران .
9. رابرتسون ، آرچيبالد، عيسى ، اسطوره يا تاريخ ؟، ترجمه حسين توفيقى ، قم :مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب 1378.
10. روستن ، لئو، فرهنگ تحليلى مذاهب آمريكائى ، ترجمه محمد بقايى (ماكان )، تهران: انتشارات حكمت ، 1376.
11. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375.
12. سليمانى اردستانى ، عبدالرحيم ، پسر خدا در عهدين و قرآن ، قم : انتشارات مؤ سسهآموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره )، 1378.
13. فيلسون ، فلويد، كليد عهد جديد، ترجمه مسعود رجب نيا، انتشارات نور جهان ،تهران : 1333.
14. كتاب مقدس ، لندن ، 1904.
15. گريدى ، جوان ا.، مسيحيت و بدعتها، ترجمه عبدالرحيم سليمانى اردستانى ، قم : مؤسسه فرهنگى طه ، 1377.
16. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369.
17. مولند، اينار، جهان مسيحيت ، ترجمه مسيح مهاجرى و محمد باقر انصارى ، تهران :انتشارات اميركبير، 1368.
18. ميشل ، توماس ، كلام مسيحى ، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقاتاديان و مذاهب ، 1377.
19. ميلر، ويليام ، تاريخ كليساى قديم ، ترجمه على نخستين ، تهران : انتشارات حياتابدى ، 1981.
20. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370.
21. ولف ، كرى ، مفهوم انجيلها، ترجمه محمد قاضى ، تهران : 1348.
22. هاكس آمريكايى ، قاموس كتاب مقدس ، تهران : انتشارات اساطير، 1377.
23.هوردرن ، ويليام ، الهيات پروتستان ، تهران : شركت انتشارات علمى و فرهنگى ،1368.
24. هيوم ، رابرت اى .، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالرحيم گواهى ،
تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1373.
,East Middle the in Religion ,(ed).j.A ,Arberry .25 .1969 ,PressCambridgeUniversity:Cambridge
:London,Church Christian the of Dictionery Oxford The,(ed).l.F ,Cross.26 .1974 .Press University Oxford
Publishing Continuum The :york New ,Christianity ,Hans,Kung .27.1995,Company
:Oxford ,Christianity of History Illustrated Oxford The ,(ed) John,Mcmanners .28 .1992 ,Press University Oxford
,Canada and States United the in Christianity of History A ,.A Mark ,noll.29 .1992 ,Company Eerdmans .B William :Michigan ,Rapids Grand
,Todd Longman ,Patron :London ,Investigations Theological ,Karl,Rahner .30 .1974
Wadsworth :CA ,Belmont ,Christianity in Readings ,.E ,Robert ,VoorstVan .31 .1997 .Company Publishing


9- عرب قبل از اسلام  
1- ديانت اعراب عصر جاهليت  

اعراب دو گانه بودند: قحطانى و عدنانى . اعراب قحطانى قومى سامى و قديم بودندكه در جزيرة العرب و بويژه جنوب آن مى زيستند. اعراب عدنانى نسب خود را به عدناناز نسل حضرت اسماعيل (ع ) مى رساندند. معروفترين و نيرومندترين قبيله عرب كهقبل از بعد از اسلام رهبرى داشت ، قريش بود كه از اعراب عدنانى به شمار مى رفت .رسول گرامى اسلام (ص ) و خلفاى او و بسيارى از بزرگان صدر اسلام از اين قبيلهبودند. (56)
اعراب پيش از اسلام ، قومى صحرانشين و بى سواد بودند و اسلام آن دروه بى فرهنگىرا دوره جاهليت ناميد. به همين سبب ، تاريخ مدونى از اعراب جاهلى در دست نيست و آنچهيافت مى شود، منقولاتى شفاهى است كه پس از ظهور تمدن اسلامى به نگارش در آمدهاست و دانشمندان عصر ما در پذيرفتن بيشتر آن مطالب ترديد دارند. طه حسين دانشمندبزرگ مصر در قرن اخير به كمك پژوهشگران غربى بسيارى از منقولات مربوط بهاعراب جاهلى را نقد كرد و آثارى در اين باره پديد آورد. دانشمندى نيز به نام دكتر جوادعلى دائرة المعارف بزرگى را به زبان عربى در ده جلد نوشته است كه همه جوانبتاريخ و فرهنگ اعراب جاهلى را در بر مى گيرد. نام اين اثر ارزشمندالمفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام است .
معروفترين ديانت اعراب جاهليت بت پرستى بود و اين مرام حتى ميان عدنانيان رواج داشت .برخى از آنان نيز به يهوديت و مسيحيت گراييده بودند.


2- خدايان اعراب  

اعراب مانند ساير بت پرستان خدايان فراوانى دراشكال مختلف داشتند. برخى از اين خدايان بهشكل انسان و حيوان و احيانا تركيبى از اين دو يا سنگهاى خاصى باشكل طبيعى بودند. بعضى از خدايان بومى و بعضى برگرفته از اقوام ديگر بودند.معمولا تاريخ نگاران شخصى به نام عمر و بن لحى را بنيانگذار بت پرستى درعربستان مى شناسد و معتقدند كه وى در سفر شام جمعى را ديد كه بت مى پرستند.هنگامى كه از خاصيت آن سؤ ال كرد، پاسخ دادند اين بت ما را يارى مى كند وبارندگيهاى اين سرزمين به سبب اوست . اين شخص به داشتن بت علاقه پيدا كرد وهبل را از آنان دريافت كرد و به مكه آورد. هبل معروفترين بت ساكنان مكه بود. دانشمندانعصر ما براى اين داستان ارزشى قائل نيستند و براى بت پرستى آغازى نمى شناسند. ازديدگاه آنان بت پرستى تكامل يافته طبيعت پرستى است . با اين وصف ، بت پرستانحجاز، مانند ساير بت پرستان ، بتهاى وارداتى نيز داشته اند و نمونه اى از آن ،ذوالشرى (duschara) بود كه آن را از نبطيان اردن اقتباس كرده بودند.
اعراب در مواردى مفاهيم را به شكل بت مجسم مى كردند و آن را مى پرستيدند، مانند مناتكه خداى قضا و قدر بود.
خدايانى نيز به شكل حيوانات بودند مانند نسر كه بهشكل كركس بود و اين خدايان ، اصلى توتمى داشتند.


3- ايمان به الله  

به طورى كه از آيات قرآن مجيد به دست مى آيد، اعراب جاهلى الله را آفريدگار جهانمى دانستند و بت را شريك او قرار مى دادند. هنگام عبادت و سوگند خوردن و ساير مواردنام الله و نام بتان هر دو مورد استفاده قرار مى گرفت ؛ مثلا در آغاز كارها مى گفتند:(باسمك اللهم ) ولى هنگام عبادت و حاجت خواستن به سراغ بتان مى رفتند. اختلاف آنانبا پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله در اين بود كه آن حضرت از پرستشبتان و نياز خواهى از آنان نهى مى كرد و شرك راباطل مى دانست .


4- ارواح آزار دهنده  

از لوازم زندگى در بيابانها و دشتهاى بيكران توجه و اهتمام به برخى موجوداتنامرئى است . عربهاى بيابانى نيز به ارواح آزار دهنده بسيار اهميت مى دادند و زندگىخود را به گونه اى تنظيم مى كردند كه از شرارت آنها محفوظ و از خدمات آنهابرخوردار شوند. اين مساءله در قرآن مجيد (جن :6) آمده است . آنان معتقد بودند كه جنيانبه اشكال مختلف در مى آيند و گونه هايى از آن به انسان زيان مى رسانند. مراجعه بهجن گيران و انجام مراسمى براى دلجويى از آن موجودات پيوسته رواج داشته است .غولان گونه اى از جنيان بودند كه در بيابانها مى زيستند و احيانا با مسافران همراه مىشدند و در موقع مناسب آنان را مى كشتند. عفريت خطرناكترين نوع جنيان بود. يكى ازاهداف دين اسلام اين بود كه به مردم بفهماند اين موجودات براى بشر سود و زيانىندارند.


5- صابيان  

به نظر مى رسد كه صابيان در آغاز آيين مشخصى نداشتند و اين نام بر آيينهاىگوناگونى اطلاق مى شد. جالب توجه است كه مشركان عرب در عصر حضرترسول اكرم (ص ) آن حضرت و پيروان وى را (صابى ) مى ناميدند و گاهى براىاظهار اسلام مى گفتند: (صباءنا) يعنى (صابى شديم .)صابيان دو گروهند: گروهىكه صبّه و صابئة البطائح ، مانداى ، مغتسله و ناصورى نيز خوانده مى شوند، پيرو يكآيين باستانى بوده اند كه تحولاتى يافته و گونه هايى از آن در خاورميانه ظهوركرده است و بازماندگان اين آيين در خوزستان و جنوب عراق يافت مى شوند.
گروهى ديگر از صابيان كه به علت كمك به نشر علوم در جهان اسلام شهرت يافتهاند، صابيان حران هستند كه در آغاز قرن سوم هجرى نام (صابى ) را براى خودبرگزيدند و به آن مشهور شدند. ابن النديم در مقاله نهم كتاب الفهرست مى نويسد:ماءمون خليفه عباسى هنگام عبور از حران اين جماعت را ديد و از آنان پرسيد: (چه دينىداريد؟) آنان نتوانستند پاسخ درستى بدهند. ماءمون گفت : (اگراهل كتاب هستيد، بايد تعيين كنيد از كدام طايفهاهل كتابيد و اگر اهل كتاب نيستيد، بايد موضع خود را مشخص كنيد.) مقرر شد آنان تابازگشت ماءمون از سفر پاسخ خود را آماده كنند. در اين ميان ، گروهى از ايشان مسيحى وگروهى ديگر مسلمان شدند و گروهى نيز نام (صابئين ) را كه در قرآن مجيد آمده است ،برگزيدند و بدين شيوه خود را در پناه دولت اسلامى قرار دادند.


6- عقايد و آراى صابيان  

صابيان قديم براى هر يك از سيارات هفتگانه معبدى داشتند و گفته مى شود خانه كعبهرا معبد سياره زحل قرار داده بودند. آنان به پرستش ماه نيز اهميت مى دادند. صابيان خودرا پيرو حضرت يحيى (ع ) مى شمارند، ولى رهبانيت را حرام مى دانند. معابد ايشان هميشهكنار رود جارى بنا مى شود و تنها روحانيون آنان حق ورود به معابد را دارند. يكى ازآداب بسيار مقدس ايشان تعميد است كه از يحياى تعميد دهنده به يادگار مانده است .
صابيان براى كفاره شدن گناهان خود، تعميدهاى مكررى انجام مى دهند.


كتابنامه  

1. برنجى ، سليم ، قوم از ياد رفته ، تهران : انتشارات حكمت ، 1367.
2. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345.
3. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375.
4. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369.
5. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370.
6. نورى ، يحيى ، اسلام و عقايد و آراء بشرى ، تهران : مجمع مطالعات و تحقيقاتاسلامى ، 1353.


fehrest page

back page