جنوب و غرب افغانستان آغاز كردند و قندهار، هرات و ساير شهرهاى مجاور را به تصرّف خود درآوردند. در سال 1995 به حوالى كابل رسيدند ولى در همان سال توسّط نيروهاى حكومت عقب رانده شدند. آنها همچنان در تسخير كابل سعى كردند تا آن كه در سال 1996 كابل را به تصرّف خود درآوردند، كه نتيجه آن از بين رفتن 50000 نفر بود! «برهان الدين ربّانى» و «گلبدين حكمتيار» به سمت شمال كشور فرار كردند و طالبان نيز بعد از اشغال كابل «محمّد نجيب الله» را كه از طرف شوروى در آنجا فعّاليّت مى كرد، اعدام كردند.
در اين ايّام بود كه طالبان قوانين خشك مذهبى وهّابى هاى افراطى را به مرحله اجرا درآوردند.
ملاّ محمّد عمر كه بالاترين عضو در نيروى طالبان بود شورايى را تأسيس كرد كه متشكّل از اعضاى بالارتبه طالبان بود و قانون نهايى فقط با تصويب «ملاّ محمد» به مرحله اجرا در مى آمد!
طالبان از طريق راديوى كابل و توسّط بلندگوهايى كه بر روى كاميون ها مستقر كرده بودند، قوانين خود را به گوش ساكنين مى رساندند، آنها سينماها و تئاترها را تعطيل كردند و مردان را با ضرب شلاّق مجبور به اقامه نماز در مساجد مى كردند. مدارس دخترانه را تعطيل نمودند و كاركردن زنان در خارج از خانه نيز ممنوع گشت. در نتيجه اكثر اعضاى بيمارستان ها از كار بركنار شدند. اين در حالى بود كه بسيارى از زنان، مردان خود را در جنگ از دست داده
[ 21 ]
بودند و از تأمين معاش خود عاجز بودند.
طالبان بدون تشكيل دادگاه، افراد مجرم را مجازات مى كردند و مانند گوسفند سر مى بريدند، براى آنها مهم نبود چه كسى را مى كشتند، شيعه يا سنّى، هر كس مخالف آنها بود از دم تيغ مى گذراندند.
رژيم طالبان مكان امنى براى «اسامه بن لادن» ايجاد كرده بود، چرا كه او در دهه 1980 به نفع افغانستان بر ضدّ رژيم شوروى اقدامات زيادى انجام داده بود و در پايان همين نبرد بود كه او گروه «القاعده» را تأسيس كرد و گروه القاعده در حفظ طالبان اهتمام به سزايى داشت و همگام با طالبان با نيروى ائتلاف شمال در نبرد بود.
«بن لادن» كسى بود كه آمريكايى ها او را به عنوان تروريستى با نبوغ و خوش استعداد تشخيص داده بودند چرا كه در سال 1998 به سفارت آمريكا در كنيا و تانزانيا حمله كرده بود كه در نتيجه حدود 250 يا 190 نفر كشته و بيش از 1400 نفر زخمى شدند!
به گفته آمريكايى ها حمله 11 سپتامبر هم توسّط بن لادن انجام شده بود و بديهى بود كه آمريكا «اسامه» را از «طالبان» طلب كند ولى رهبر طالبان اين خواسته را هرگز نپذيرفت چرا كه او وامدار «بن لادن» بود، و او را حافظ منافع خود مى دانست.
در ماه اكتبر آمريكا حمله خود را بر ضدّ تروريسم آغاز كرد و در نتيجه قسمتى از حمله خود را به طالبان و القاعده معطوف داشت و
[ 22 ]
انگليس هم او را همراهى مى كرد. در اين هنگام نيروى ائتلاف شمال نيز به حركتى بر ضدّ طالبان دست زد كه از طرف آمريكا نيز حمايت مى شد و كابل و ساير شهرهاى مهم را به تصرّف درآوردند و در نتيجه در همان سال طالبان نيروى مقاومت خود را از دست داد و سرانجام در همان سال «هرات» را نيز واگذار كرد.
طالبان در زمان اوج قدرت خود، از ناحيه كشورهايى نظير پاكستان، عربستان سعودى و آمريكا حمايت مى شدند، ولى اين حمايت ديرى نپاييد.
بنابر تخمين ها، جنبش طالبان در سال هاى 1995 و 1996 براى تداوم فعّاليّت ها و عمليّات خود، سالانه به 70 ميليون دلار نياز داشته اند. به نوشته نشريّه هندى «تحليل استراتژيك» بخش اعظم اين بودجه از طريق عربستان سعودى تأمين مى گرديد. هفته نامه نيوزويك در يكى از گزارش هاى خود پيرامون اين موضوع مى نويسد: رياض مهم ترين منبع مالى جنبش طالبان است!
«ملاّ محمّد عمر» رهبر گروه طالبان در يك سفر به عربستان سعودى با مقامات بلند پايه اين كشور ديدار و گفت و گو كرد و رياض هم مبلغ 10 ميليون دلار كمك در اختيار گروه تحت امر وى قرار داد، تا به خشونت هاى بى حساب خود ادامه دهند، ولى همان گونه كه اشاره شد بعدها همه به آنها پشت كردند و حكومت طالبان به تاريخ سپرده شد.(1)
1. برگرفته از مطبوعات مشهور و سايت هاى معروف جهان.
[ 23 ]
به هر حال به سبب خشونت هاى بى حساب طالبان، وقتى آمريكايى ها كه خود از سردمداران خشونت در جهان هستند، به آنها حمله كردند نه تنها كسى از طالبان دفاع نكرد بلكه به سقوط آنها كمك كردند، و با تمام مشكلاتى كه آمريكايى هاى استعمارگر براى مردم افغانستان به وجود آوردند، مردم افغان آنها را بر طالبان ترجيح دادند، چرا كه فكر مى كردند خشونت طالبان از خشونت آمريكايى ها بيش تر است.
همان گونه كه گفتيم طالبان زنان و دختران را به كلّى از تحصيل بازداشتند، و با هر گونه مظاهر زندگى جديد، هر چند مفيد و مثبت بود به مبارزه برخاستند و همه آن ها را «بدعت» مى شمردند.
آن ها در حالى كه افراد را به خاطر نداشتن ريش هاى بلند سرزنش و گاه بازداشت مى كردند، كشت ترياك را در افغانستان گسترش دادند و به قاچاق موادّ مخدّر كمك شايانى كردند، در عين حال حتّى كشيدن سيگار را حرام مى دانستند! و اين به خاطر آن بود كه درآمد مهمّى از كشت و قاچاق ترياك داشتند و با آن سلاح تهيّه مى كردند و برادران دينى خود را مى كشتند و هيچ كس نمى داند چگونه اين تضادّ عملى را توجيه مى كردند: كشيدن سيگار حرام، گذاردن ريش هاى بلند لازم، امّا كِشت و قاچاق موادّ حرامى مثل ترياك به طور گسترده جايز!
امّا سپاه صحابه چه كسانى بودند؟
* * *
[ 24 ]
سپاه صحابه
قرن ها شيعيان و اهل تسنّن در شبه قارّه هند در كنار هم به عنوان برادران مسلمان مى زيستند، تا زمانى كه وهّابيّون متعصّب به عنوان سپاه صحابه شروع به كشت و كشتار شيعيان كردند و با استفاده از ترورهاى بى رحمانه خون اين گروه از مسلمين را اعمّ از زن و مرد و كودك به خاك ريختند، آنها نيز در بعضى از موارد به مقابله برخاستند و ناامنى محيط را فرا گرفت.
پيدايش و حركت اين گروه از ديد خبرگزارى هاى جهان چنين است:
اين سپاه كه ادّعا دارد پيرو دين پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده و از اين رو خود را «سپاه صحابه» ناميده است، گروهى افراطى است و يكى از فرق اهل تسنّن را در بر مى گيرد.
اين گروه در اوايل دهه 1980 توسّط يك روحانى سنّى به نام «مولانا حق نواز جهنگوى» تأسيس شد كه مصادف با سال هاى اوّل انقلاب اسلامى در ايران بود و علّت پايه ريزى گروه صحابه اين بود كه از تأثيرگذارى انقلاب اسلامى ايران بر مردم پاكستان جلوگيرى كند.
اين گروه يكى از اهداف مهمّ خود را مبارزه با عزادارى امام حسين(عليه السلام) و در واقع تخطئه قيام آن حضرت مى دانستند و مجلّه «خلافت راشده» در طول سال هاى انتشار خود بارها اين خواسته را
[ 25 ]
مطرح كرده و از دولت پاكستان خواسته است تا ضمن برچيدن تمامى امام باره هاى شيعه و حسينيّه ها، از برگزارى مراسم عزادارى عاشورا در كلّيه مدارس و دانشگاه ها جلوگيرى به عمل بياورد. البتّه اين تقاضا هيچ گاه از طرف دولت پاكستان مورد قبول قرار نگرفته است.
از ديگر اهداف اين گروه، مبارزه با گروهى شيعى به نام «تحريك جعفرى» بوده است كه در پاكستان در سال 1979 تأسيس شده است.
يكى از علل اصلى تشكيل «سپاه صحابه» مبارزه با خطرات احتمالى شيعيان و ترس از رشد قدرت نظامى، سياسى و مذهبى آنان در منطقه بوده است.
بنا به آمارى كه «پرويز مشرّف» اعلام كرده است فقط در عرض يك سال 400 نفر از دو گروه بر اثر حملات دو جانبه به قتل رسيده اند.
گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضدّ شيعيان، ايرانيان مقيم پاكستان را مورد هدف تهاجمى خود قرار دادند، به اين بهانه كه ايشان از ناحيه حكومت شيعى در ايران مورد حمايت قرار مى گيرند و بايد از ميان برداشته شوند.
گروه «سپاه صحابه» مى خواهند كه پاكستان به طور رسمى به عنوان سرزمينى سنّى نشين معرّفى شود. قلعه هاى نظامى و سنگرهاى اين گروه بيشتر در نواحى جنوبى پاكستان در منطقه مركزى و پرجمعيّت «پنجاب» و مرزهاى كراچى واقع شده و تعداد دفاتر و مراكز فعّاليّت اين گروه به 500 مركز بالغ مى شود و در هر بخش از
[ 26 ]
استان پنجاب شاخه اى از اين گروه وجود دارد و حدود 000/100
ـ صد هزار ـ نفر در عضويّت اين گروه ثبت نام كرده اند و در كشورهاى خارجى نيز مراكزى براى فعّاليّت خود داير كرده اند كشورهايى چون : امارات متّحده عربى، عربستان سعودى، بنگلادش، كانادا و... .
بسيارى از حوزه هاى علميّه و مدارس در ايالت پنجاب توسّط اين گروه اداره مى شود و گزارش شده است كه بسيارى از مدرسه هاى سنّى در خارج از كشور پاكستان، تحت نظارت معلّمان و نيروهاى «سپاه صحابه» اداره مى شوند و افراد خود را براى ترور مخالفان آموزش مى دهند.
«مولانا جهنگوى» در سال 1990 به قتل رسيد. او در همان سال درانتخابات شوراى ملى شركت كرده ولى رأى نياورده بود، امّا كماكان در ميان افراد خود از محبوبيّت بهره مند بود. بعد از او «مولانا اعظم طارق» مسؤوليّت اين گروه را به عهده گرفت.
گروه «سپاه صحابه» توسّط نظاميان طالبان حمايت مى شدند و «اعظم طارق» نيز آشكارا حمايت خود را از رهبر گروه طالبان اعلام مى كرد و او نيز به شدّت با قوانينى چون تحريم تلويزيون و سينما موافقت مى كرد.
اعظم طارق ابتدا از «لشكر جهنگوى» حمايت مى كرد ولى بعدها در فوريه سال 2003 ارتباط خود را با «لشكر جهنگوى» انكار كرد و ادّعا كرد كه بعضى از اعضاى لشكر صحابه از روند صلح آميز ما! براى
[ 27 ]
اجراى قوانين اسلامى به ستوه آمده و «لشكر جهنگوى» را تأسيس كرده اند، از اين رو ما ديگر با ايشان كارى نداريم.
«اعظم طارق» متّهم شد كه در حدود 103 مورد، رهبرى ترور مقامات شيعيان را به عهده داشته است.
منبع درآمد اين گروه گاه از ناحيه سنّى هاى افراطى و ثروتمندى كه در عربستان سعودى و خليج فارس بودند، تأمين مى شد و گاه از ناحيه فرقه هاى متعصّب داخلى مانند گروه «جماعت اسلامى» و گروه «جماعت علماى اسلامى» و ساير گروه هاى هم عقيده با ايشان.
در 14 آگوست 2001 حكومت پاكستان تصميم گرفت كه جلوى حركت گروه هاى افراطى را بگيرد. بعد از پنج ماه از اين تصميم، گروه صحابه همچنان به فعّاليّت هاى افراطى خود ادامه مى دادند، از اين رو «پرويز مشرّف» در 12 ژانويه 2002 فعّاليّت اين گروه را ممنوع اعلام كرد و به دنبال آن، گروه سپاه صحابه را مورد حمله قرار داد و افراد بسيارى را دستگير كرد.
بعد از اين واقعه «اعظم طارق» فعّاليّت خود را تحت عنوان جديدى به نام «ملّت اسلاميّه» آغاز كرد و مبالغ هنگفتى از ناحيه هواداران خارجى خود به دست آورد.
در 15 نوامبر 2003 دولت پاكستان اين گروه را نيز ممنوع اعلام كرد و اعضاى اصلى اين گروه را دستگير و حساب بانكى آنها را مصادره كرد و محلّ اجتماعات ايشان را در خانه ها، مساجد و ساير اماكن مورد حمله قرار داد.
[ 28 ]
دولت پاكستان براى اين كه جلوى فعّاليّت ديگرى از اين گروه را در قالب اسمى جديد گرفته باشد، حدود 600 نفر از دستگيرشدگان را به پرداخت وجه ضمانت 000/100 روپيه محكوم كرد.
در اوايل اكتبر 2001 «اعظم طارق» نيز دستگير شد. او همچنان كه در حبس به سر مى برد، در انتخابات 10 اكتبر 2001 شركت كرده و رأى لازم را آورده و به عنوان عضوى مستقل در مجلس فدرال ايالت پنجاب برگزيده شد و در نتيجه در 30 اكتبر از زندان آزاد شد.
او چند ماه پس از آزادى شروع به حمايت از دولت منتخب «ظفرالله خان جمالى» كرد و در نتيجه همچنان به حركات افراطى خود عليه شيعيان ادامه داد.
او در 6 اكتبر سال 2003 به قتل رسيد. بعد از قتل او نيروهاى امنيّتى در منطقه مستقر شدند و در روز بعد افراد مدرسه او كه تحت رهبرى او بودند با هياهوى بسيار در مراسم تشييع او شركت كردند و بر پيكر او در مقابل ساختمان مجلس در اسلام آباد نماز گزاردند. بعد از آن جمعيّت به مغازه ها، رستوران ها و چند سينما حمله كرده، آن اماكن را به آتش كشيدند و خرابى بسيارى به بار آوردند.(1)
به هر حال نام «سپاه صحابه» يادآور خشونت هاى عجيب و كشت و كشتارهاى بى رحمانه حتّى در مساجد و در ميان نمازگزاران است كه در جاى جاى كشور پاكستان واقع شد.
* * *
1. اقتباس از رسانه هاى معروف جهانى و دائرة المعارف Encarta .
[ 29 ]
خشونت در عراق
وهّابيّت متعصّب و تندرو، در همين سال هاى اخير، چهره ديگرى از خشونت خود را در عراق نشان داد و هر چه توانست كشتار كرد، زن و مرد و پير و جوان و سنّى و شيعه و كُرد و... را هدف قرار داد و زمين را از خونشان رنگين ساخت و قطعات بدن آن ها را در اطراف خيابان ها و بيابان ها پراكنده كرد.
نه تنها مسلمانان بلكه همه مردم دنيا از اين همه خشونت در تعجّب و وحشت فرو رفتند و مى گفتند آيا اين ها تشنه خون بشرند؟ اين ها كدام هدف را دنبال مى كنند؟ پيرو كدام آيين هستند؟!
بعضى اصرار دارند اين خشونت ها را به بازماندگان بعثى ها نسبت دهند كه اين اشتباه بزرگى است، براى اين كه در بسيارى از كشتارها از روش انتحارى استفاده مى شود كه مى دانيم بعثى ها از اين روش هرگز استفاده نمى كنند و اين كار فقط كار وهّابى هاى متعصّب است كه خود را مسلمان و همه را مشرك و جايز القتل مى دانند.
* * *
خشونت در زادگاه وهّابيّت
از همه عجيب تر و وحشتناك تر اين كه وهّابى هاى متعصّب حتّى به هموطنان وهّابى خود نيز رحم نكرده و دامنه خشونت را به آنجا نيز كشاندند و با انفجارهاى متعدّد در رياض و جدّه و بعضى مناطق ديگر گروهى از شهروندان بى گناه خود را به خاك و خون كشيدند.
[ 30 ]
تا آن جا كه امسال (سال 1425 قمرى) در مراسم حج خطباى نماز جمعه در اجتماع بسيار انبوه نمازگزاران، در نكوهش اين گروه و محكوم ساختن خشونت آن ها، بحث هاى زيادى داشتند و شعار «لاَ التَكْفِير ; وَ لاَ الإرْهَاب ; نه تكفير كردن ديگران و نه ترور» را سر دادند، و كار به جايى رسيد كه دولت عربستان مجبور شد همايش مهمّى در برابر «ارهاب» (تروريسم) تشكيل دهد و از كشورهاى مختلف براى تنظيم برنامه هماهنگ، جهت مبارزه با آن دعوت كند.
امّا تروريست ها چه افرادى بودند؟ همان وهّابيان متعصّب كه همه را غير از خود كافر مى دانند و خون آن ها را مباح مى شمرند.
دولت عربستان با اين كار مى خواهد هم خود را از هماهنگى با آنان تبرئه كند و هم براى نجات از چنگال آنان راه چاره قاطع و مؤثّرى بينديشد.
* * *
به هر حال اين محصول نامطلوب سبب شد كه متأسّفانه نام اسلام در اذهان بسيارى از مردم جهان، با خشونت توأم گردد و بهانه و دستاويز بدى به دست مخالفان اسلام دهد تا آنجا كه در بسيارى از كشورها، مسلمانان را «جماعتى آدمكش!» معرّفى كنند. البتّه تبليغات سوء آمريكايى ها و به خصوص صهيونيست ها نيز به اين امر بسيار كمك كرد، در حالى كه اسلام پيام آور صلح، عدالت و محبّت بوده و هست.
[ 31 ]
همه مى دانيم در قرآن 114 سوره است كه همه آنها جز يك سوره با نام خداوند «رحمان» و «رحيم» كه اشاره به رحمت عام و خاص او است، آغاز مى شود و اين يك مورد هم مربوط به اعلان جنگ با كسانى است كه پيمان صلح با مسلمانان را شكستند.
قرآن با صراحت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى گويد ما تو را خشن و سنگ دل قرار نداديم كه اگر چنين بود مردم از گرد تو پراكنده مى شدند:(وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).(1)
در روايات اسلامى مى خوانيم «هَلِ الدِّينُ إِلاَّ الحُبُّ; آيا دين چيزى جز محبّت است»،(2) محبّت به خدا، پيامبر، صالحان، و همه خلق خدا; ولى اين آيينى كه بر پايه محبّت بنا شده بر اثر اعمال گروه هاى زاييده وهّابيّت، چنان شد كه بدترين دستاويز را براى تشويه چهره اسلام به دست مخالفان داد.
ريشه هاى خشونت در تعليمات پيشوا
اجازه دهيد نخست تاريخچه بسيار فشرده اى را از زندگى پيشواى وهّابيان با استفاده از نوشته هاى مورّخان شرق و غرب در اختيار شما عزيزان بگذاريم.
مشهور اين است كه «محمّد بن عبدالوهّاب» پيشواى مذهب
1. آل عمران، آيه 159.
2. ميزان الحكمة، حديث 3097.
[ 32 ]
وهّابى در سال 1115 در شهر كوچك «عُيَينه» از شهرهاى حجاز ديده به جهان گشود و در سال 1207 وفات كرد.
پدرش از قضات حنبلى بود و در كودكى به او درس مى داد. نويسنده كتاب «ازالة الشبهات» مى نويسد: او در كودكى علاقه شديدى به مطالعه كتاب هاى «ابن تيميّه» و «ابن قيم جوزى» كه هر دو در قرن هشتم مى زيستند، داشت و خميرمايه افكار خود را از آن دو گرفت.
بسيارى نوشته اند كه پدرش در همان سنين جوانى فهميده بود كه او اشتباهات فكرى فراوانى دارد، و از آينده او نگران بود و پيوسته او را سرزنش مى كرد و برحذر مى داشت.
او سفرهاى زيادى كرد، مدّتى به مكّه و مدينه و سپس به بصره رفت و از آنجا به ايران آمد و مدّتى در اصفهان نزد دانشمندى به نام ميرزاجان اصفهانى درس خواند، سپس به قم رفت و مدّت كمى در آنجا ماند و بعد به قلمرو حكومت عثمانى و شام و مصر رفت سپس به جزيرة العرب (نجد) بازگشت و به اظهار عقايد خود پرداخت.
نخست گروهى به مخالفت با او برخاستند و از شهر «حريمله» بيرونش كردند و او به شهرك «عيينه» رفت. خبر افكار نادرست او به امير احسا و قطيف «سليمان بن محمّد» رسيد و او به حاكم عيينه «عثمان» دستور داد او را به قتل برساند، ولى چون عثمان نمى خواست آلوده قتل او گردد دستور به اخراج او از شهر داد.
[ 33 ]
سرانجام او به شهر «درعيه» پناه برد. حكمران منطقه مردى از قبيله «غنيزه» به نام «محمّد بن سعود»، بود. شيخ محمّد با او ملاقات كرد و افكار خود را عرضه داشت و به او قول داد به كمك وى مى تواند بر تمام سرزمين نجد مسلّط شود!
«محمّد بن سعود» جدّ اعلاى پادشاهان سعودى احساس كرد مى تواند از وجود محمّد بن عبدالوهّاب براى توسعه قلمرو خود كمك گيرد، زيرا يك عدّه جوان پر جوش و خروش اطراف او را گرفته و سر بر فرمان او بودند و آنها نيروى خوبى براى پيش برد اهداف «ابن سعود» محسوب مى شدند.
ابن سعود قول حمايت و دفاع از شيخ را به دو شرط داد. نخست اين كه شيخ با ديگرى جز او رابطه برقرار نكند، ديگر اين كه خراجى را كه همه ساله از اهل شهر درعيّه دريافت مى كند بازهم دريافت دارد! شيخ اوّلى را پذيرفت ولى دوّمى را تلويحاً رد كرد و گفت : اميد است فتوحات و غنايم زيادى بيش از خراج درعيّه نصيب تو گردد!
امّا نبايد فراموش كرد كه غنايمى را كه شيخ محمّد انتظار آن را مى كشيد، در درجه اوّل اموال مسلمانان حجاز و مكّه و مدينه وسپس ساير كشورهاى اسلامى بود كه از او پيروى نكرده بودند، زيرا چنان كه گفتيم او همه را غير از پيروانش مشرك مى پنداشت و خون و اموال آنها را مباح مى شمرد!
پيروان محمّد بن عبدالوهّاب به شهرهاى مختلف حجاز حمله
[ 34 ]
كردند و براى ترويج وهّابيگرى، و در واقع كشورگشايى، دست به كشتار و خونريزى عجيبى زدند و اموال زيادى را به تاراج بردند.
بعد از وفات محمّد بن عبدالوهّاب پادشاهان سعودى برنامه هاى او را دنبال كردند و دايره حكومت خود را گسترش دادند و بر تمام نجد و حجاز سلطه يافتند.
* * *
از جمله اعمال بسيار وحشتناكى كه در تاريخ وهّابيّت ثبت شده و حتّى مورّخان وهّابى نيز به آن اعتراف كرده اند، قتل عام عجيب مردم «طائف» و از آن وحشتناك تر قتل عام مردم «عراق و كربلا» بود.
وهّابى ها در تاريخ 1216 به بعد (حدود ده سال بعد از فوت محمّد بن عبدالوهّاب) به منظور جلب غنايم و كشورگشايى و در ظاهر براى نشر توحيد (توحيد به زعم خودشان) چند بار به «كربلا» و نجف حمله كردند; يك بار با استفاده از فرصتى كه به خاطر ايّام زيارتى على(عليه السلام) پيش آمده بود و بسيارى از اهل كربلا، به نجف مشرّف شده بودند، حمله غافلگيرانه اى به كربلا كردند، ديوار شهر را خراب نمودند و به شهر وارد شده و هزاران نفر از مردم كوچه و بازار و زنان و كودكان را به قتل رساندند و هر چه بر سر راه خود يافتند غارت كردند. به حرم امام حسين(عليه السلام) كه نفايس زيادى داشت حملهور شدند و آن را ويران كردند و تمام جواهرات و نفايس را با خود بردند.
بعضى عدد كشتگان را يكصد و پنجاه هزار تن! نوشته اند و مى گويند جوى خون در كوچه هاى كربلا به راه افتاد و جالب اين كه
[ 35 ]
اسم اين كار را جهاد فى سبيل الله و مبارزه براى نشر توحيد مى گذاردند!
وقايع كربلا را بسيارى از مورّخان شرق و غرب و حتّى مورّخان سعودى نوشته اند. مى توانيد به كتاب هاى تاريخ المملكة العربيّة السعوديّة، عنوان المجد فى تاريخ نجد، تاريخ العربيّة السعوديّة نوشته دانشمند مستشرق «ناسى ليف» و مفتاح الكرامة سيّد جواد عاملى و كتب ديگر مراجعه فرماييد.(1)
باز مى گرديم به ريشه هاى خشونت در آيين وهّابيّت:
به هر حال محمّد بن عبدالوهاب داراى چند كتاب كوچك است كه عقايد خود را به طور عريان در آنها بيان كرده است.
او بهره كمى از سواد و علوم اسلامى داشت و هيچ گاه در حوزه هاى مهمّ علمى اسلام و نزد بزرگان علماى پيشين درس زيادى نخوانده بود و به همين دليل اشتباهات قابل ملاحظه اى داشت و متأسّفانه بر اشتباهات خود پافشارى مى كرد.
يكى از كتاب هاى او كشف الشبهات است، اين كتاب كوچك را ـ چنان كه از نامش پيداست ـ به منظور پاسخ گويى از ايرادات علماى
1. براى آگاهى بيشتر از تاريخ پرماجرا و عقايد وهّابيّت مى توانيد از كتاب هاى زير بهره بگيريد:
الاسلام فى القرن العشرين، جزيرة العرب فى القرن العشرين، تاريخ المملكة السعوديّة، تاريخ نجد آلوسى، كشف الارتياب، و تاريخ وهّابيان نوشته مرحوم فقيهى.
[ 36 ]
بلاد (اغلب از اهل سنّت) بر افكارش نوشته است.(1)
مطالعه و بررسى همين كتاب براى پى بردن به ريشه هاى خشونت در عقايد وهّابيان كافى است:
1ـ نامبرده برداشت نادرستى درباره «توحيد» و «شرك» دارد و همان گونه كه در بحث هاى آينده خواهد آمد، تمام كسانى را كه از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تقاضاى شفاعت عندالله كنند ـ در حالى كه موافق صريح آيات و روايات است ـ مشرك و كافر مى داند و جان و مال و ناموس آنها را مباح مى شمرد.(2)
به يقين همه مسلمانان اعمّ از سنّى و شيعه (به جز وهّابى ها) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طلب شفاعت عندالله مى كنند، بنابراين همه آنها كافرند و خون و جان و مال و زنانشان بر وهّابى ها حلال است!
2ـ از اين هم فراتر رفته و با صراحت مى گويد: مشركين زمان ما از مشركان عصرپيامبر(صلى الله عليه وآله) كه آن حضرت با آنها جنگيد،بدترند!به دودليل:
اوّلا، مشركان زمانپيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها در حال آرامش به غير خدا متوسّل مى شدند ولى ـ طبق آيات قرآن ـ هنگامى كه گرفتار بلا مى شدند (مثلا گرفتار امواج خروشان دريايى) خدا را خالصانه مى خواندند (فَإِذَا
1. از جمله كسانى كه بر اين رساله شرح نوشته اند محمّد بن صالح العثيمين است كه فرد نسبتاً معتدل و با سوادى بود ولى متأسّفانه يا از روى ترس از دست دادن مقام يا تقيّه سعى كرده توجيه گر سخنان محمّد بن عبدالوهاب گردد (جز در موارد معدودى) و ما آن چه نقل مى كنيم از متن اين كتاب است.
2. شرح كشف الشبهات عثيمين، صفحه 81.
[ 37 ]
رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ).(1)
ولى مشركان زمان ما در هر دو حال به غير خدا متوسّل مى شوند، هم در رفاه و هم در بلا!
ثانياً، مشركان جاهليّت سنگ و چوبى را مى پرستيدند كه مخلوق و مطيع خدا است! ولى مشركان عصر ما افراد فاسق را مى پرستند (كه به ظاهر منظورش بعضى از سران صوفيّه است)(2) به اين ترتيب خون و مال و ناموس آنها مباح تر است!
البتّه اين برداشت ها حاصل يك سلسله مغالطه هاست كه در فصل آخر اين كتاب، پرده از روى آن برداشته خواهد شد. در اينجا منظور روشن ساختن ريشه خشونت آنها نسبت به جان و مال مسلمين غير وهّابى است.
3ـ نمونه ديگرى از خشونت آن ها اين است كه مخالفان خود را ـ كه جمعى از بزرگان علماى اهل سنّت هستند ـ هنگام گفتگو با القاب زشت و توهين آميز ياد مى كند، به عنوان مثال:
1. عنكبوت، آيه 65.
2. او مى گويد: اعلم أن شرك الاوّلين أخفّ من شرك اهل زماننا بامرين: احدهما: انّ الاوّلين لا يشركون و لا يدعون الملائكة و الاولياء و الاوثان مع الله إلاّ فى الرخاء و أمّا الشدة فيخلصون لله الدعاء كما قال تعالى: (فاذا ركبوا فى الفلك...) الامر الثانى: انّ الاوّلين يدعون مع الله اناساً مقرّبين عندالله... و اهل زماننا يدعون اناساً من افسق الناس. (شرح كشف الشبهات، صفحه 100).
[ 38 ]
در يك جا مى گويد: أيّها المشرك! (اى مشرك)،(1)
در جاى ديگر اعداء الله! (دشمنان خدا)،(2)
در جاى ديگر للمشركين شبهة اخرى (مشركان ايراد ديگرى دارند!)،(3)
در جاى ديگر هولاء المشركين الجهّال (اين مشركان جاهل!)،(4)
در جاى ديگر اعداء التوحيد (دشمنان توحيد!)،(5)
و در جاى ديگر مى گويد يك نفر عامى بى سواد بر هزار نفر از علماى مشركين (مسلمانانى كه معتقد به شفاعت هستند) غلبه پيدا مى كند.(6)
همان گونه كه قبل از اين اشاره شد امام اين مذهب بهره كمى از معلومات اسلامى داشته است و به نظر مى رسد از پاسخ گويى هاى علماى بزرگ عصبانى بوده، لذا آنها را با انواع كلمات اهانت آميز خطاب و همه را متّهم به شرك و كفر و جهل مى كند، در حالى كه قرآن مجيد با صراحت مى گويد: «به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند و از در صلح در مى آيند نگوييد مسلمان نيستيد تا اموال آنها را به عنوان
1. شرح كشف الشبهات، صفحه 77.
2. همان مدرك، صفحه 79.
3. همان مدرك، صفحه 109.
4. همان مدرك، صفحه 120.
5. همان مدرك، صفحه 65
6. همان مدرك، صفحه 68.
[ 39 ]
غنايم به چنگ آوريد»: (وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا).(1)
چراغ سبز براى خشونت
از آن چه در بالا آمد، مى توان فهميد چرا طالبان و القاعده و ساير متعصّبان وهّابى، به آسانى خون ديگر مسلمانان را در نقاط مختلف جهان مى ريزند و اموال آنها را به يغما مى برند.
كشتار طالبان در افغانستان اغلب از مسلمين بود (اعمّ از شيعه و اهل سنّت) و كشتار و ترورهاى كور القاعده و متعصّبان وهّابى در پاكستان و عراق همه از مسلمانان بود.
چه كسى سبب شد كه اين گروه ها اين همه بى رحم باشند؟ همان كسى كه گفت غير وهّابى ها مشركند و خون و مال مشرك مباح است! و نبايد تعجب كرد كه خون هايى كه طرفداران اين مذهب ريختند اغلب خون مسلمانان بود و تمام اموالى كه به غارت رفت اموال مسلمين بود.
خشونت و ضربه شديد بر پايه هاى اسلام
در طول تاريخ كمتر كسى به اندازه وهّابى هاى متعصّب به اسلام ضربه زده است، اسلامى كه دين رأفت و رحمت بود و توصيه مى كرد
1. نساء، آيه 94.
[ 40 ]