بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ره توشه راهیان نور,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     MMMM0001 -
     MMMM0002 -
     MMMM0003 -
     MMMM0004 -
     MMMM0005 -
     MMMM0006 -
     MMMM0007 -
     MMMM0008 -
     MMMM0009 -
 

 

 
 

next page 

fehrest page 

back page 

آية الله جوادى آملى :
مرحوم علامه طباطبايى به فردى كه چنين سؤ الى از ايشان پرسيده بود پاسخ لطيفىدادند. فرمودند: صلواتى كه ما مى فرستيم اولا از خودمان چيزى اهدا نمى كنيم بلكه بهخدا عرض مى كنيم و از او مى خواهيم كه بر پيامبر و خاندانش رحمت ويژه بفرستد و ثانياگرچه اين خاندان نسبت به ما محتاج نيستند ولى به ذات اقدس اله نيازمندند و بايد دائمافيض الهى بر آنها نازل شود. ما با اين صلوات در واقع خود را به اين خاندان نزديككرده ايم . بعد مثال مى زدند و مى فرمودند: اگر باغبانى در باغى كه همه ىگل ها و ميوه هايش ملك صاحب باغ است كار كند و از صاحب باغ حقوق بگيرد، روز عيد، يكدسته گل از باغ تهيه كند و به حضور صاحب باغ ببرد آياعمل او موجب تقرب به صاحب باغ هست يا نه ؟ مسلما هست . اينعمل نشانه ادب باغبان است . صلوات هم ادب ما را ثابت مى كند و الا ما كه از خودمان چيزىنداريم .
بلكه از ذات اقدس اله مسئلت مى كنيم بر مراتب و درجات اين بزرگواران بيفزاند. و همينعرض ادب براى ما تقرب است .(493)
عمر طولانى مهدى (عج )، پرسش : حيات حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء چگونه با قوانين علمى توجيه مى شود؟
آية الله جوادى آملى :
اولا حيات طولانى امام زمان عليه السلام بر خلاف عادت است نه بر خلاف عليت . يعنىبطور عادى كسى نمى تواند هزار يا ده هزارسال زندگى كند اما بصورت غيرعادى (خرق عادت ) اين كار ممكن است . ثانيا اگر بدانيمانسان چيست و بدنش را چه كسى اداره مى كند، اين سؤال اصلا براى ما مطرح نيست . براى عرفا و حكماى بزرگ چنين سؤال هايى اصلا مطرح نيست .
بنده يك وقتى به دندانپزشك محترمى مراجعه كردم ، او مى گفت بعضى ها هستند كه دندانهايشان صدسال دوام دارد و نمى پوسد؛ ولى اگر فولادصدسال شب و روز كار بكند فرسوده مى شود. چون فولاد و آهن اگر فرسوده شد ديگرجايگزين نمى شود اما دندان هر روز عوض مى شود، مرتبسلول هاى جديد جاى سلول هاى مرده و قديمى را مى گيرند. با اين توضيح اگر تمامذرات بدن در حركت و تعويض هستند و روح آدمى حركات تمام اين ذرات را دقيقا تحتكنترل دارد در اين صورت اگر روح انسان كاملى ، برخلاف عادت (نظم عادى ) بهترينسلول ها را جايگزين كند، و دقيق ترين كنترل ها را روى قسمت هاى مختلف بدن داشتهباشد، يك انسان كامل مى تواند حتى ميليون هاسال نيز زنده بماند (و اين مطالبى است كه علم پزشكى امروز به اثبات رسانده است ).
اين مثلى كه ملاى رومى ذكر مى كند كه اگر شما روز يا شب در كنار نهر روانى كه آب آنخيلى آرام در حركت است بنشيند و تصوير خورشيد يا ماه در اين جوى آب بيفتد و مانند آينهاى باشد كه شما تصوير خود را در آن مى بينيد صدها عكس مى آيد و مى رود و شماخيال مى كنيد ساعت ها با عكس خود روبرو بوده ايد در حالى كه آينه ها و عكس هاى متعدد درهر لحظه آمدند و رفتند.

شد مبدل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار
همين بزرگوار در جاى ديگر مى گويد:
اى برادر تو همان انديشه اى
ما بقى خود استخوان و ريشه اى
بنابراين اگر كسى روح و سلطه آن را بر بدن خود بشناسد، سيلان و حركات وتعويض ذرات بدن را تحت كنترل روح بداند و قدرى را حكمت و عرفان آشنا شود، اصلااين اشكال كه چطور يك انسان مى تواند يك ميليونسال ، دوميليون سال يا بيشتر بماند برايش مطرح نيست . اگر روح پيوندش با خالقجهان هستى به حدى بود كه قدرت خاصى ، ما فوق قدرت افراد عادى پيدا كرد، مىتواند همان طورى كه بدن خود را مى گرداند، خارج از بدن خود را هم اداره كند. زيراخارج از روح او حكم بدن او را دارد.
وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه ) در نهج البلاغه ضمن روايتى در خطبهقاصعه مى فرمايد من در حضور پيامبر اكرم عليه آلاف التحيه و الثناء ايستاده بودم ،مشركين حجاز به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله گفتند اگر تو پيغمبر هستى يكمعجزه حسى بياور تا تو را بپذيريم .
فرمود چه كنم ؟ گفتند: دستور بده نيمى از درختى كه روبروى توست از نيمه ديگر جداشود و به حضور تو بيايد. حضرت فرمود اگر اين كار را انجام دادم ايمان مى آوريد.گفتند: بلى . حضرت على عليه السلام در ادامه مى گويد: من ديدم اين درخت دو نيم شد،نيمى از آن در جاى خود ايستاد و نيم ديگر حركت كرد و جلو آمد بطورى كه شاخه هايشروى دوش ما قرار گرفت : مشركين گفتند: دستور بده نيم ديگر آن هم از جاى خود حركتكند و نزد تو بيايد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله اين كار را هم انجام دادند، بعدگفتند: دستور بده اين دو نيمه درخت به هم متصل شود و سر جاىاول برگردد با وجود اين مشركين باز ايمان نياوردند. كرامات همهمحال عادى هستند، نه محال عقلى . محال عقلى كرامت بردار نيستمثل 5:2*2 اين شدنى نيست ، اعجاز بردار هم نيست . به هرحال حيات حضرت ولى عصر (عج ) محال عادى است نهمحال عقلى .(494)
6. چرايى شفاعت ، پرسش : با وجود اين كه در اسلام ،اصل ، عمل انسان است و در آخرت بر اساسعمل هر كس به او پاداش يا جزا داده مى شود،شفاعت در آخرت چهمعنايى پيدا مى كند؟ با اين كهعمل انسان ، مدار سعادت و شقاوتاوست .
علامه جعفرى :
اين مطلب ، صد در صد صحيح و درست است .اصل با عمل انسان است . اما خداى بزرگ در درون ما يك قدرت بازسازى قرار داده است كه:
من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب :(495) كسى كه از شما به نادانى عملى را انجام داد،پس توبه كرد.
مضمون آيه شريفه اين است كه اگر كسى اشتباه و بدى مرتكب شد و سپس ‍ توبه كرد وجبران نمود، خدا او را مى بخشد. اگر كاخ شخصيت آدمى ويران شود و حتى يك آجر آنبماند، اگر بخواهد، مى تواند با يك اتصال به خدا و با يك آجر از آن كاخ ويران شدهشخصيت به وسيله گناه - العياذ بالله - باقى بماند، باز اگر توبه دقيق بكند،جبران مى شود. در اين جا عمل چه شد؟ عمل و شخصيت بازسازى شد.قبل از شفاعت ، توبه است . قبل از شفاعت ، توبه حقيقى ، انسانهاست . به شرط اين كهحق الناس نباشد، اما در گناهان صغيره و... شفاعت نصيب انسان مى شود. در يك روايت همذكر شده است كه ائمه فرمودند: اگر شما خودتان را به ما برسانيد، از شفاعتبرخوردار خواهيد شد. اگر بين ما و شما، خداى ناخواسته ، فاصله به قدرى شد كه مانگاه كرديم و ديديم فاصله بين ما و شما زياد است مثلا شخصىقاتل است ، ما در مقابل اين صاحب خون چه كار مى توانيم انجام بدهيم ؟(496)
7. مسافران بهشت ، پرسش : آيا امثال اديسون ، با آن همه اكتشافات به جهننم مىروند؟ يا رونتگن كه اشعه (X) را كشف كرده است ، آيا به جهنم مىرود و فقط ما به بهشتمى رويم ؟
علامه جعفرى :
يك قانون كلى داريم كه براى درك همه موارد مى توانيد از آن قانون استفاده بفرماييد. آنقانون اين است كه هر كس براى بهشت هر قدمى برداشته ، از او سؤال مى شود كه با چه نيتى برداشته است ؟ اديسون لامپ و مساءله برق را در جوامع مطرحكرد. اگر دلار مى خواست ، كه بايد گفت بلى ، او به دلار رسيده است . آن طور كه بهنظرم مى رسد مبلغ چهارميليون دلار در امتيازش ‍ به او رسيده است (البته كم و بيش آن رادقيقا به خاطر ندارم ).
ناگفته نماند، اديسون به مدت ده سال كه چهارسال اول آن بسيار پرمشقت بود، خيلى دقيق و منظم و مستند به عشق و علاقه ، تلاش وكوشش كرده است . او اگر شهرت جهانى مى خواست . به دست آورد اما بايد نيت او مدنظرباشد.
اگر اديسون تا اين حد كه ماديات خواسته باشد، به عالم ماوراى طبيعت قدم نگذاشتهاست . اگر پول و شهرت مى خواسته ، به آن رسيده است . ارزش الهى كار او از آنجاشروع مى شود كه بگويد من براى آسايش مردم اين كار را كرده ام ، خواه اينپول به من برسد يا نرسد، خواه شهرت جهانى نصيب من بشود يا نشود. چرا ارزش الهىكار از اين جا شروع مى شود؟ زيرا:
الخلق كلهم عيال الله و احبهم اليه انفعهم لهم همه مردم به منزله عائله خدا هستند، ومحبوبترين انسان ها در پيش خدا، كسى است كه براى مردم سودمندتر باشد. پيامبر اكرمصلى اللّه عليه و آله .(497)
8. زن و مرد، پرسش : آيا بين زن و مرد تفاوت اساسى هست يا نه ؟ 
آية الله جوادى آملى :
در مسائل علمى ، اعتقادى ، اخلاقى و آنچه بهكمال انسانى بر مى گردد بين زن و مرد هيچ فرقى نيست ، ولى درمسائل اجرايى و تقسيم كار بين زن و مرد تفاوت هست منتها اين تفاوت نقشى درتكامل انسان ندارد.
در توضيح اين مطلب اول بايد گفت : هدف از رسالت همه ى انبياء، مخصوصارسول اكرم صلى اللّه عليه و آله تعليم كتاب و حكمت از يك سو، و تزكيه نفس از سوىديگر است . يعنى انبياء آمدند تا مردم را با معارف الهى آشنا و عقايد و اخلاق جامعه راكامل كنند. قرآن كريم فرمود: يعلهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم ،(498) انبيا آمدندبراى تعليم و تزكيه ، و اين دو خصوصيت هم مربوط به جان انسان است و جان انسان ازآن جهت كه موجودى ملكوتى است ، زن و مرد ندارد.
همه ى انبيا براى تعليم و تربيت و تزكيه آمده اند كه هم در بخش نظرى ، جامعه را بهعلوم الهى و صحيح آشنا كنند، هم در بخش عملى مردم را به نزاهت و طهارت روح برسانند.همه ى اين ها به جان انسان بر مى گردد، كه نه مذكر است و نه مونث ، اين بدن است كهيا مذكر است يا مونث و گرنه روح ، مجرد است .مثل اينكه شما سؤ ال كنيد كه فلان عده از فرشته ها با اين عده از فرشته ها با همتفاوت دارند يا نه ؟ پاسخش اين است كه اصلا فرشته زن و مرد ندارد، نه زن است نهمرد چون مجرد است .
و اما توضيح مطلب دوم : در عالم طبيعت كارها برابر خصوصيات طبيعى و بدنى تقسيمشده است . يك سرى كارها مشترك بين زن و مرد و يك سرى كارها مخصوص هر جنس بهطور جداگانه است ؛ آن هم از باب اجراييات و تقسيم وظيفه است . اگر مرد در انجام كارهابا تقوا و با اخلاص تر بود او كامل تر مى شود و اگر زن در انجام كارهايش با اخلاصتر بود او كامل تر است .(499)
9. جوانى و شادابى ، پرسش : جوانى كه مى خواهد قدم در سلوك گذارد، چگونه مىتواند شادابى و لذت بردن از جوانى را در وجود خود حفظنمايد؟ يك جوان سالك چگونهمى تواند از زندگى روزمره و مادى لذتببرد - و به اصطلاح - جوانى كند؟
علامه جعفرى :
اشخاصى كه سلوك و عرفان و حركت هاى معنوى خيلى بالا را به جوانان توصيه مىنمايند، شوخى مى كنند. درست نظير اين است انسانى را كه ساليان دراز در يك زيرزمينتاريك زندگى كرده است ، ناگهان در برابر آفتاب بگيريد. در اين جا چشم اومختل مى شود! جوانان ما - چه مرد و چه زن ، هر دو صنف -اول خلاقيات والاى اسلامى را فرا بگيرند، سپس خودشان به تدريج مى فهمند كه چهمقدار از لذايذ را بايد در پاى لذايذ مافوق اين لذايذ قربانى كنند. تامراحل خيلى بالا، لذت مى برند، از ارتباط با خدا لذت مى برند، از خدمت به انسان هالذت مى برند. همان گونه كه دردها، از درد يك ناخن گرفته تا درد نادانى ، درد است ،لذات هم همين طور است . در سلوك ، لذت از انسان گرفته نمى شود، بلكه مكان خود راتغيير مى دهد، يا موضوع آن عوض مى شود. ممكن است لذت هايى كه زمانى انسان را بهخودش مشغول مى كند، لذايذ خور و خواب و خشم و شهوت باشد، اما اگر شخص در مسيرسلوك قرار بگيرد، آن لذايذ جاى خود را به لذايذ روحانى و معنوى مى دهد.
اءلعارفون المتنزهون اذا وضع عنهم درن مقارنة البدن و انفكوا عنالشواغل خلصوا الى عالم القدس و السعادة و انتعشوابالكمال الاعلى و حصلت لهم اللذة العليا :(500) عارفانى كه به مقام تنزه وتهذب رسيده اند. در آن هنگام كه پليدى ارتباط با بدن مادى آنان از بين رفت و ازاشتغالات و علايق ماديات تاريك رها شدند؛ باكمال خلوص رو به عالم قدس و سعادت مى برند و با دريافتكمال اعلا، به اهتزاز روحانى توفيق مى يابند و براى آنان لذت عالى دست مى دهد.
منتها، هر مقطع سنى براى خودش مقتضياتى دارد. در هر سنى ، هر چيز را توصيه نكنيد.اما اگر اين مساءله در هر مقطع سنى مطرح شود، عيبى ندارد، كه مثلا وقتى فرد به بلوغرسيد، به او بگويند كه لذت فقط همين نيست (برادر من ، خواهر من ) لذت فقط، لذتخوراك نيست / نه اين كه كارى انجام بدهند تا در درون او، مبارزه و تضاد عاطفى بينلذايذ مادى و ترقيات روحى شروع شود.
معلوم نيست كه آيا از عهده آن برآيد يا نه ؟! مى توان پيشنهاد كرد كه اين گونهتوصيه شود؛ مثلا شخصى جوان مى گويد: فلانى ، ما مى خواهيم به عرفان وارد شويم. به او مى گويم ، نخير شما حالا وارد نشويد، زيرا سن شما مقتضى نيست ، بلكه مقدارىبه طهارت درونى و تزكيه درونى مشغول شويد، اخلاقيات خود را تصحيح كنيد، كم كم ،خود راه بگويد كه چون بايد رفت . اما اين كه جوان از لذت هاى مادى زندگى دستبردارد، اين مساءله مطرح نيست البته استثناهايى داريممثل شاه قاسم انوار، كه از هفت سالگى ، مراحل بالايى را طى كرده است ، يافاضل هندى كه اصليت او اصفهانى ، ولى به هندى معروف شده است ، در هيجده سالگىمجتهد بود.
شمس تبريزى در پنج سالگى به پدرش جوابى داده ، كه هنوز آن جوابقابل استفاده است . البته موارد مذكور، استثنايى هستند اين ها ملاك نمى شوند كه ماجوانانمان را، مخصوصا آن هايى كه سنشان مقتضى نيست ، از لذايذ مشروع زندگى بازداريم ، كه نخور و نخواب و گردش نرو! من هميشه به جوانان توصيه مى كنم كه تاوقت و فرصت داريد، در دامان كوه ها، در كنار رود خانه ها برويد و حركت كنيد و از اينلذايذ مشروع لذت ببريد.
خلاصه ، آن چه در انسان وجود دارد، از او باز نگريم ، حذف بد است ، آن را تغيير دهيم واصلاح كنيم ، بگوييم شما كه مى خواهيد روح را تقويت كنيد، كم كم اضافى ها را كناربگذاريد. مثلا آن قدر عاشق خوردن و خوابيدن نباشيد، زيرا لذايذ ديگرى هم وجوددارد.(501)
10. تمايلات جوانى ، پرسش : جوان و دوره ى جوانى ، برهه اى است از سيرزندگى ، خيل عظيمى از اين ملت در اين دوره قرار دارند،حضرتعالى جوانى را چگونه مىبينيد و درباره جوانان ايرانى چهديدگاهى داريد؟
مقام معظم رهبرى :
جوان در دوره ى جوانى - بخصوص در آغاز جوانى - تمايلات و انگيزه هايى دارد:
اولا چون در حال تكوين هويت جديد خود است ،مايل است شخصيت جديد او به رسميت شناخته بشود؛ كه غالبا اين اتفاق نمى افتد و پدرو مادرها جوان را در هويت و شخصيت جديد او گويا به رسميت نمى شناسند.
ثانيا جوان احساسات و انگيزه هايى دارد؛ رشد جسمانى و روحى دارد؛ به دنياى تازه يىقدم گذاشته است كه غالبا دوروبريها، خانواده ، كسان ، افراد در جامعه ، از اين دنياىجديد بى خبر و بى اطلاع مى مانند، يا به آن بى اعتنايى مى كنند؛ لذا جوان احساستنهايى و غربت مى كند. من مايلم اين چيزها را بزرگترها بشنوند و مورد توجه قراربدهند و دوره ى جوانى خودشان را به ياد بياورند.
ثالثا جوان در دوره ى جوانى چه اوايل بلوغ و چه بعدها - با مجهولات زيادى روبه رومى شود؛ مسائل جديدى براى او مطرح مى شود كه سؤال انگيز است ؛ در ذهن او شبهه ها و استفامهايى بوجود مى آيد كهمايل است به اين شبهه ها و سؤ ال و استفهام پاسخ داده بشود؛ كه در بسيارى از موارد،پاسخ بهنگام و دلنشين داده نمى شود؛ لذا جوان احساس خلا و ابهام مى كند.
رابعا جوان احساس مى كند در وجود او انرژيها متراكمى وجود دارد؛ تواناييهايى را در خوداحساس مى كند؛ هم از لحاظ جسمانى ، هم از لحاظ فكرى و ذهنى . حقيقتا هم تواناييهايىكه در جوان هست ، مى تواند معجزه كند؛ مى تواند كوهها را جابه جا كند؛ اما جوان احساسمى كند كه از اين نيروها و از اين انرژى متراكم و از اين تواناييهاى او بهره بردارى نمىشود؛ لذا احساس بيهودگى و اهمال مى كند.
خامسا جوان براى اولين بار با دنياى بزرگى در دوره ى جوانى مواجه مى شود كه ايندنيا را تجربه نكرده و از اين دنيا چيزهاى زيادى نمى داند؛ بسيارى از حوادث زندگىبراى او پيش مى آيد كه تكليف خودش را در مقابل آنها نمى داند؛ احساس مى كند كه احتياجبه راهنمايى و كمك فكرى دارد؛ و از آن جا كه پدر و مادرها غالبااشتغال دارند، به جوان نمى رسند و اين كمك فكرى به او داده نمى شود و جوان احساسبى پناهى مى كند. اين احساسات در جوان ما به طور غالب وجود دارد؛ از يك طرف احساس ‍تنهايى ، از يك طرف احساس بى پناهى ، از يك طرف احساس تواناييهاى فراوان واحساس اين كه از اين تواناييها استفاده نمى شود.
وجود اين احساسات ، مسؤ وليت هائى را براى همه به وجود مى آورد و همه مسؤ وليتدارند؛ مخصوصا دولت ، روحانيت ، صدا و سيما، بسيج ، سازمان ورزش كشور، نهادها ومراكز فرهنگى ؛ اينها مسؤ وليتهاى بزرگى درقبال نسل جوان دارند؛ بخصوص در كشورى مثل كشور ما كه ازنسل جوان از لحاظ كميت ، متراكم و گسترده ؛ از لحاظ استعداد، يك مجموعه ى بسيار بااستعداد. اين كه من بارها گفته ام كه متوسط استعداد جوانان ايرانى از متوسط استعدادهاىجوان دنيا بالاتر است ، اين محصول يك كاوش علمى و يك بررسى علمى است ؛ يك چيز مسلماست . اين استعداد، اين كميت فراوان ، اين تواناييها، مى تواند كشورىمثل ايران را در راه هاى تكامل و تعالى و ترقى كمك بزرگى كند.
بعضيها نسبت به نسل جوان ايرانى ، از لحاظ اعتقادات و از لحاظ ايمان ، به طورافراطى دچار قضاوتهاى غلط و انحرافى هستند. من اعتقادم اين است ، كاوشها هم همين رانشان مى دهد كه جوان ايرانى ، جوانى است مؤ من ، پاكدامن ، پاك گوهر، داراى زمينه هاىدينى بسيار زياد، مايل به جنبه هاى معنوى . البته توقعى كه ما از يك جوان داريم ، باتوقعى كه از يك آدم مسن جا افتاده ى قوا از دست داده داريم ، بكلى متفاوت است . جوانايرانى - چه دخترانش ، چه پسرانش - هم از لحاظ روحى و معنوى و ذهنى ، هم از لحاظامكانات ايمانى ، در حد بسيار خوبى هستند؛ اين مسؤ وليت بزرگى را بر دوش مسؤ ولانمى گذارد.(502)
11. جوان و نياز به الگو، پرسش : ما جوان ها چه الگويى را براى خودمان در نظربگيريم و خودمان را با آن مقايسه كنيم ؟
مقام معظم رهبرى :
من نمى توانم كسى يا اشخاصى را اسم بياورم كه حتما آنها الگوى شما باشند،بالاخره هر كسى ذوقى و سليقه يى دارد؛ منتها مى شود اين طور فرض كرد كه الگويىرا كه انسان انتخاب مى كند، بايد الگويى باشد كه شخصيت و منش او كاملا با آرمانهاىانسان ، همخوان و هماهنگ باشد.
فرض بفرماييد بعضيها يك هنرپيشه را الگوى خودشان قرار بدهند؛ خوب ، اين خيلىمنطقى نيست . مثلا يك هنرپيشه خارجى را الگوى خودشان قرار بدهند؛ اين نمى تواندمنطقى باشد. محيط او محيط ديگر و زندگى ديگرى است . يك انسان مسلمان ، يك نوجوانمسلمان و ايرانى كه برايش عزت ايران ، سربلندى و آينده ى ايران ، آينده ى كشور وآينده ى نسل خودش ، آن هم در چهارچوب معارف و احكام اسلامى مطرح است ، نمى تواندخارج از اين چهارچوبها الگو انتخاب بكند.
بنابراين الگو را بايستى در بزرگانى كه از لحاظ ديد و جهت گيرى و هدفهاى ما مىخورند، انتخاب كرد؛ در بين مسلمانهاى صدر اسلام ، اشخاص بسيار برجسته و خوبىهستند، در بين شخصيتهاى برجسته ى امروز و دوره هاى گذشته هم همين طور، واقعاشخصيتهاى برجسته يى هستند.
به زندگى ائمه كه نگاه كنيد، زندگى امام حسن و امام حسين عليهم السلام ، جوانيهاىائمه ، بسيار چيزهاى با ارزشى در زندگى آنهاست كه هر جوان و نوجوانى را جذب مىكند؛ هم نوع دخترانه اش هست ، هم نوع پسرانه اش ‍ هست . همه ى آنها شخصيتهايى بودندكه مى توانند واقعا براى انسان جاذبه داشته ، و براى جوانها و نوجوانهاى ما الگوباشند.
12. جوان و هويت ، پرسش : مهمترين نياز جوانان درحال حاضر چيست ؟
مقام معظم رهبرى :
راجع به نيازهاى جوانها زياد صحبت مى شود؛ من گفته ام ،قبل از من هم گفته اند؛ اما مى دانيد از نظر من مهمترين نياز جوان چيست ؟ نياز عمده ى جوان ،هويت است ؛ بايد هويت و هدف خودش را بشناسد؛ بايد بداند كيست و براى چه مى خواهدكار و تلاش كند. دشمن مى خواهد هويت جوان ايرانى را از او بگيرد؛ اهداف او را از بينببرد؛ افقها را تيره كند؛ به او بگويد تو يك موجود حقير و محدود هستى ؛ پيش من بيا تاتو را زير بال بگيرم . معلوم است ؛ مى تواند بگذارد، همه از طريق تحقير شخصيتجوانها، در مشت دشمن مى آيد. امروز برنامه ى دشمن نسبت به شما جوانها اين است ؛ خيلىبايد بيدار باشيد. اين حرفها را به شما نمى زنم تا معنايش اين باشد كه مسؤ ولانكشور در قبال نسل جوان مسؤ وليتى ندارند؛ چرا، آن را قبلا گفتم ؛ آنها هم مسؤ ولند؛ مسؤوليتهاى آنها به جاى خود؛ اما شما هم مسؤ وليد.(503)
13. موسيقى و مبناى فقهى آن ، پرسش : آيا مى توان نسبت به موسيقى بى تفاوتبود و كارى به حلال و حرام و دقت در آن نداشته باشيم ،مبناى فقهى موسيقى چيست ؟
علامه جعفرى :
همانطور كه مى دانيم موسيقى با حقيقتى سروكار دارد كه در تمامى وجوديت آدمى ، سعادتو شقاوت دنيوى گذرا و اخروى جاودان خود را از آن او مى داند و آن نفس يا روح ، من ياشخصيت جاودانى اوست .
لذا هيچ صاحب نظرى و متفكرى كه خود را در اين زندگانى مسؤول مى داند، نبايد بدون تامل و دقت از كنار اين مسئله بگذرد و با مقدارىدلايل توجيهى ، تكليف نفس يا روح انسانى را با پديده موسيقى يكسره نمايد. حتى اگربا فرض ، معلومات و تحقيقات ما درباره موسيقى به حدى رسيد كه اثبات كرديمموسيقى بر دو نوع تقسيم مى گردد: مفيد و مشروع و غيرمفيد، و منظور از غيرمفيد همانپديده ناسالم است و لهو و لعب و ممنوع مى باشد، بااينحال ، حركت انسان ها را در مرز سهم اين دو نوع با احتياط تلقى كنيم ؛ زيرا جاذبيتخود موسيقى مقتضى تعدى و تجاوز از مرز بهداخل منطقه ممنوعه در ذات خود مى باشد.
معمولا منظور محققان و فقها در اين مبحث ، پيداكردن و بيان نمودن حكم و موضوع دو چيزاست :
1. غناى صوت انسانى .
2. ادوات و ابزار موسيقى ، كه با فكر و دست بشرى ساخته شده است .
دلايل حرمت غناى صوتى كه مصداقى از لهو و لعب بوده باشد به اضافه بعضى ازآيات قرآنى به قدرى فراوان است كه جايى براى ترديد در حرمت آن باقيت نمىگذارد، و بديهى است كه عرف خاص مردم (آنان كه اطلاعى از هويت و فرهنگ و كيفيتتاثير غناهاى صوتى و اقسام آنها را دارند) مصاديق لهو و لعب ، آن را در جامعه خود بهخوبى تشخيص مى دهند، همان طور كه شيخ الاعظم انصارى رحمة الله توجه فرموده است .
انقسام عرفى غناء صوتى به لهو و لعب و غير آن ، يكى از روشن تريندلايل حرمت غنايى است كه عرف آن را مصداق لهو و لعب مى داند.(504)
فصل ششم : نكته ها و روش ها 
تنفسى در فضاى شهادت (همراه با اردوهاى مناطق جنگى ) گروه مبلغان تفحص سيره شهدا
تا زمان اين آفتاب مى گسترد
باز هم اين باغ گل مى پرورد
براى دلسوختگان انقلاب ، بسيار اميدبخش و مسرت آفرين است كه بدانند در عرصهشبيخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن ، فرهنگ ايثار و شهادت، در رويشى مجدد، دوباره دارد جان مى گيرد.استقبال اعجاب انگيز گروههاى مختلف و به ويژه تعدادقابل توجهى از نسل جوان به مبحث مقدس شهيد و شهادت ، گواه اين امر است . روند روبهرشد بازديدهاى پرشور از جنبه هاى نور،(505) مراسم پرشكوه تشييع شهداى گمنامو استقبال گسترده مردم شهرهاى مسير راه از پيكره هاى پاك شهدا همه نشانه توجهروزافزون بخش مهمى از جامعه به سوى فرهنگ ايثار و ارزش گرايى است .
نسل جوان ما با شناختن الگوهايى همچون مطهرى ها، بهشتى ها، رجايى ها، باهنرها، چمرانها، حاج همت ها، باكرى ها، محمود كاوه ها، مهدى زين الدين ها، ابوترابى ها و خرازى ها باروحيه انقلابى و حيات بخش ‍ بسيجى آشنا مى گردند و با ياد خمينى عزيز روح اللهروح جديدى رادر خود مى يابد و همچون حضرت يعقوب كه پس از سالها فراق ، بوىپيراهن يوسف جان تازه اى به او مى دهد، جامعه ما ونسل جوان و آشنا به زمان ما، عليرغم همه هجمه ها و مشكلات فرهنگى و اجتماعى در انتظارشنيدن خبرى از يوسف زمان است و با پيروى از قرآن مى داند كه نوميدى از رحمت حق ازجنود شيطان است .
يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اءخيه و لا تايئسوا من روح الله :(506)
پسرانم برويد به دنباليوسف و برادرش بگرديد و از رحمت الهى نوميد نشويد...
مرورى بر نوشته هاى عاشقانه سرزمين نور و گوش سپردن به درد دلهاى صادقانه ،عارفان اين خاك مقدس ، ما را بر عظمت تحول فرهنگى كه درحال شكل گيرى و احياء مجدد است ، بيشتر آگاه مى كند.
پس از بازديد از جبهه هاى جنگ ايران و عراق فرزند شهيدى نوشته بود:
من در شلمچه خداى خود را وجدان كردم و با او سخن گفتم .
و فرزند شهيد ديگرى نوشته بود:
من با خون پاك پدر در كنار مقتل شهداى فتح المبين پيمان بستم كه راه او را ادامه دهم .
عزيزى نوشته بود:
يكدم گمان مبر ز خيال تو غافلم
بنشستم ار خموش خدا داند و دلم
ديگرى نوشته بود:
اى رسالت حسين بر دوش ، اكنون تو تا اوج رفته اى و ما در موج مانده ايم .
از 2700 نامه اى كه زائران دلسوخته گان ، نوشته بودند و درون ضريح شيشه اىشهداء شلمچه انداخته بودند، به نمونه اى اشاره مى شود؛ دختر يك مفقودالاثر روىدستمال كاغذى نوشته بود:
بابا اينهمه راه آمدم تو را پيدا كنم ! ولى نه تنها تو را پيدا نكردم ، بلكه خودم را همگم كردم .
يكى قطره باران ز ابرى چكيد
خجل شد چو پهناى دريا بديد
كه جايى كه درياست من كيستم
گر او هست حقا كه من نيستم
ديگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود.
اى كه رسيده اى به او
با من خسته دل بگو
نقش خيال روى او
ياد وصال كوى او
چيست مگر سبوى تو
مستى و رنگ و بوى تو
واى كه نقش روى تو
از نظرم نمى رود
اى تو همه نگار من
بود تو اعتبار من
پاك كن اين غبار من
تيرگى تبار من
اشك من و جلاى تو
دست من و دعاى تو
درد من و دواى تو
آه من و صفاى تو
در طلائيه ، جوانى در حالى كه بشدت منقلب شده بود با حيرت و بهت در آن فضاى مقدسقدم برمى داشت ، در مقابل تصوير پاها و سر قطع شده شهيد حسنى متوقف شده بود و درپى اصرار مسئول آن قسمت ، قلم به دست گرفت و يك جمله نوشته ، بلافاصله كاغذ رابرگرداند و به سرعت محل را ترك كرد، وقتى كاغذ را برگرداندند، ديدند نوشته است:
اى شهيد از اينكه زنده ام ، شرمنده ام
راستى شهدا چه كردند؟ و چگونه زيستند؟ و چقدر عارفانه جنگيدند؟ و تا چه حد عاشقانهجان دادند؟ و سرود سرخ رضا برضائك تسليما لامرك لا معبود سواك را چقدر هنرمندانهترنم نمودند. شهدا امروز بيدارگر نسل جديد شده اند. تجديد خاطرات حماسى آنها، گمشده ها را در پيچ و خم زندگى مادى به خود مى آورند و خوگرفتگان به روز مرگى رابه پرواز مى خواند.
نسل جوان ما در مواجهه با اين همه فداكارى و جانبازى ، به سرعت به زندگى الهى وپرواز الهى دل مى بندد و حماسه شهدا و ماندگارى يادشان تاءثيرگذارى اخلاصشانرا تاءييد نداى فطرت خويش مى يابد كه :
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم (507)
از بزرگترين موانع رشد و تعالى اخلاقى انسان ها، عقده فرافكنى است . آن زمانى كهانسان به جاى آنكه ديگران را در شكست هاى خود مقصر قلمداد كند، به توانمندى ها وقدرت هاى نهفته خود بيانديشد، نوسازى معنوى او شروع مى شود. به همين جهت آن لحظهاى كه يك جوان به اين نتيجه مى رسد كه على رغم نابسامانى هاى فرهنگى در جامعه وشرايط غيرمساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه اينعوامل سعادت و كمال است ، نقطه عطف حيات معنوى او تكوين مى يابد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند(508)
وقتى انسان فداكارى هاى دكتر چمران ها، حاج همت ها و حسين فهميده ها را مى شنود و مىبيند كه آنها باور كردند اين حقيقت را كه :
هر كه از تن بگذرد جانش دهند
چونكه جان در باخت جانانش دهند
هر كه در سجن رياضت سر كند
يوسف آسا مصر عرفانش دهند
هر كه نفس بت صفت را بشكند
در دل آتش گلستان دهند
هر كه گردد مبتلاى درد هجر
از شراب وصل درمانش دهند
وقتى انسان مى فهمد كه انسان هايى در عصر ما بودند كه با ايثار در راه خداوند، مصداقبارز اين آيه قرآن شدند كه :
و من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينظر وما بدلوا تبديلا :(509) و از مومنان ، مردانى (بزرگ ) هستند كه به عهدى كه باخداوند بسته بودند صادقانه عمل كردند و بعضى شهيد شدند و بعضى در انتظارشهادت به سر مى برند و هيچ عهد خود را تغيير ندارند.
ايستادگى در جزيره مجنون در زير يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره وپايدارى و فداكارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى طلائيه ، در زير يك ميليون انواعگلوله هاى دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفيق اعلا، مصداق اين آيه منور الهىاست .
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنواو ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون :(510) آنان كه گفتند پروردگار ما اللهاست و سپس (مردانه ) پايدارى نمودند، ملائك رحمت بر آناننازل مى شود (در حاليكه وعده مى دهند به آنها) كه نهراسيد و غمگين مباشيد و بشارتباد بر شما بهشتى كه وعده داده مى شديد.
عاشقان را سرشوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
يكى از سرداران سپاه پاسداران ، در حسينيه حضرتابوالفضل طلائيه ، در جمع دانشجويان راهيان نور مى گفت :
برادران تفحص ، چند شهيد پيدا كرده بودند كه يكى از آنها بوى عطر خاصى مى داد.
به جمعيت حاضر گفتم يك نفر بيايد و اين استخوان هاى خردشده را بو بكند، يكدانشجوى مشهدى آمد. شهيد را بوئيد و غش كرد، سپس يك جواناهل كرج آمد جلو و جمجمه شهيد را گرفت و بوئيد سپس با تعجب گفت : آيا به اين عطر وگلاب زده ايد؟! گفتيم نه برادر، بقيه اعضاء اين شهيد مظلوم نيز موجود است و... اينجوان شروع كرد به گريه كردن و گفت : من آمدم شما را مسخره كنم ، اما مى بينم اين بدن12 سال زير خاك بوده اما بوى عطرش اين فضا را پر كرده ولى من 24سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شك و ترديد مى دهم .
شهيدان بر شهادت خنده كردند
به عطر خود بهاران زنده كردند
به زير لب بگفتا لاله اين حرف
شهيدان لاله را شرمنده كردند
امروز سرزمين گلگون شلمچه و طلائيه ، تنگه چزابه و... پيام آور زندگى والا وترسيم كننده جان دادن حيات بخش و نماد پيروزى معنويت گشته است .
به اين نامه از صدها نامه اى كه از زائران 80 طلائيه در درون ضريح متبرك و منورپنج تن شهيد گمنام افكنده بودند نگاه كنيد:
برادرم من آمدم ، تو نبودى ، اما طلائيه بود و آسمان ، شلمچه بود و نيزار، جزيره بود ونخلستان . اما همه رنگ خاك بودند، رنگ لبانت (لبان خشكيده ات )! نخلهاى بى سر،تجلى پيكر بى سرت بودند، نيزار در نوا بود؛ گويا با تو زمزمهكميل داشت و ساقه هايش ملتمسانه به خاك ،توسل مى جست . خورشيد همچون گذشته مى تابيد اما فانوس هاى سنگرت را نيافتم .افسوس كه مردمكهاى چشمم را وسوسه هاى زندگى ، آنقدر تنگ نموده بود كه نتوانستعكس هايت را به نظاره بنشيند! و آنقدر آثار گناه در صورت سياهم هويدا بود كه شرممآمد به سفيدى پارچه اى كه مى گفتند تو در آن پيچيده شده اى بنگرم . مى روم و با خودمى گويم ، اين رسمش نبود... اما يك دعا از تو طلب مى كنم ، كه اگر زنده بودم و دوبارهبه اين بيابان هاى مقدس برگشتم از بوسه زدن بر شيشه قاب عكس تو شرم نداشتهباشم . باور كن خجالت كشيدم چفيه ام را به پارچه كفنت تبرك كنم . آنرا بيرون ازجايگاه در حالى كه عرق شرم داشتم بر خاك بيابان كشيدم و با خود بردم . برادرم
به راستى آيا نداى دل و درون بيشتر اين زائران چنين نيست ؟
هر آن كه نيست مايلش جفا نموده با دلش
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا دهد
و لحظات بر خاك افتادنها و سجده ها و ناله ها در سرزمين خون و حماسه چه زيباست . توگويى همه آمده اند به مقتل شهيدان تا بگويند.
اى جنگ ، چه شد كه قهر كردى
در كام امام زهر كردى
بستى ره آسمان و ما را
باز ما را اسير شهر كردى
اى مرز ميان مرد و نامرد
گر مرد رهى دوباره برگرد
امروز سفر به سرزمين خاطره ها و حماسه ها، موجب عزم و تصميم جديد در زندگى مىشود و مواجهه جدى با ياد و نام و عمل خالصانه شهيدان ، جوانان ما را از بى هدف زيستنبر حذر مى كند و دريچه اى جديد به سوى خدا و معراج و تعالى به رويشان مىگشايد.
طبيب نفوس و مهذب قلوب ، امام راحل قدس سره فرموده اند:
قدم اول در سلوك ، يقظه (بيدارى ) است . (511) و پس از آن عزم و اراده بر حركت بهسوى محبوب . و بهترين تاءثير مناطق جنگى همين بوده كه حالت بيدارى و شرمندگى درجوانان و زائران ايجاد نموده است ؛ بيشتر مطالبى كه بر روى كفن شهيدان و يا تابوتكاروان شهدا نوشته شده است ، اين جمله است : شهدا شرمنده ايم .
در پايان بايد درباره اين ارض مقدس شهيدان چنين گفت :
اينجا ضريح عاشقان كربلايست
اينجا زيارتگاه مردان خدايست
اى زائران در اين زمين بايد وضو كرد
بايد رسيدن تا خدا را آرزو كرد
اينجا هزاران لاله خون خفته دارد
در دل هزاران قصه ناگفته دارد
اينجا تمام عاشقان را دستگيرند
حتى دعاى روسياهان ، مستجاب است .
تكنولوژى كلاس دارى ( رضا شوشترى ) 
تا اين زمان جايگاه تكنولوژى كلاس دارى براى همگان به درستى ترسيم نشده و درحوزه هاى علميه نيز تقريبا ناشناخته مانده است .
ضرورت به كارگيرى تكنولوژى كلاس دارى در امور آموزش  
به كارگيرى اين روش :
الف : بازده آموزش را از لحاظ كمى و كيفى افزايش مى دهد.
ب : دسترسى به آموزه هاى علمى را سريع تر و وسيع تر مى گرداند.
ج : آثار تربيتى و روحى عميق ترى در ارتباط مؤ ثر با دانش آموزان برقرار مى سازد.
د: موجب تسريع در رسيدن به هدف كلاس دارى مى گردد.
تعريف تكنولوژى كلاس دارى  
تكنولوژى از دو واژه لاتين TECHNE (دانش چگونگى انجام كار) وLOGY (شناخت وصحبت كردن ) تشكيل شده و معناى موردنظر آن به كارگيرى تجربيات ، ابزار و دانشهاى مختلف به منظور تسهيل در تاءثيرگذارى فكرى و اداره كلاس هاى آموزشى ، است .
هدف تكنولوژى كلاس دارى  
1- ارتقاى كيفيت يادگيرى و رسيدن به آموزش مؤ ثر.
2- پربار كردن تعليم و تربيت .
راهكارها  
در اين گفتار تجربه سال ها كلاس دارى و مطالعه ده ها كتاب در اين باره را هديه بهكسانى مى نمايم كه دوست دارند كلاس هايى پربار و سرشار از خاطره و صميميت داشتهباشند. به كارگيرى اين نكات بدون تمرين و تجربه عملى چندان موفقيت آميز نيست .بنابراين سعى كنيد در هر جلسه اى اين توصيه ها را بيشتر به كار بگيريد و مهارتلازم را در اداره موفق كلاس به دست آوريد.
1- قبل از ورود به كلاس ، ياءس و نااميدى از اداره موفق كلاس را از ذهن خود خارج كنيد وبا اعتمادبه نفس ، باقدرت و تسلط وارد كلاس شويد و اينگونه وانمود كنيد كه براىسطوح مختلف دانش آموزان سال ها تجربه كلاسدارى داشته ايد؛ گويا دانش آموزان آنكلاس در نظر شما همچون كودكان مقطع ابتدايى اند كه شما مى خواهيد براى آنان داستانبگوييد. (البته اين بدان معنا نيست كه نسبت به دانش آموزان تحقيرآميز برخورد كنيد يابدون معلومات و مطالعه كافى ، به اداره كلاس پرداخته باشيد.)
مولى الموحدين على عليه السلام براى رفع اضطراب و نگرانى در اين گونه از كارهامى فرمايد:
اذا هبت اءمرا فقع فيه ، فان شدة توقيه اءعظم مما تخاف منه : اگر از انجامكارى هراس دارى خود را در آن كار بيفكن . زيرا شدت پرهيز و احتراز تو از آن كاربزرگ تر و سخت تر از چيزى است كه از آن بيمناكى .(512)
2- با جرئت و شهامت در كلاس راه برويد و با تسلط بر اعصاب خود به همه دانش آموزانعميق نگاه كنيد و با لبخند فكر كنيد كه مى خواهيد يك گفتگوى دوستانه را با اعضاىكلاس شروع كنيد.
3- قبل از شروع كلاس حتما آمادگى كافى (نسبت به موضوعى كه مى خواهيد تدريسكنيد)، را كسب نماييد و نسبت به طرح درس و مطالب اصلى آن فكر كنيد و آن را به خاطربسپاريد و در صورت لزوم با خود يادداشت كوچكى همراه داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
فكر ثم تكلم تسلم من الزلل . حضرت على عليه السلام فرمودند:اول فكر كن ، آن گاه سخن بگوى ، تا از لغزش ها سالم و محفوظ بمانى .(513)
4- توجه داشته باشيد كه 30موفقيت يك استاد در لحن و صوت جذاب اوست . بنابراين هرگز يكنواخت سخن نگوييد وشور و حال و احساسات لازم با مطلب ، در كلام خود به كار بگيريد.
5- منشاء ترس ، ناآگاهى است . پس هميشه بيشتر از اندازه زمان كلاس ، مطالبى آمادهسازيد تا اگر احتمالا بعضى از خاطر شما محو شد ذخيره علمى داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
ينبعى ان يكون علم الرجل زائدا على نطقه و عقله غالبا على لسانه . سزاواراست كه علم آدمى از گفتارش فزون تر، و عقل وى بر زبان او غالب و حاكمباشد.(514)
6- اگر مطلبى را فراموش كرديد، مضطرب نشويد، بلكه فورى مطالب قبلى را دوبارهبه بيانى ديگر تكرار كند تا ذهن شما نسبت به اطلاعات خود تسلط يابد.
7- سعى كنيد در ابتداى درس نكته اى جذاب و جالب و سؤال انگيز ارائه دهيد، يا تصويرى روى تخته رسم كنيد تا توجه همه دانش آموزان جلبشود.
8- در نظر داشته باشيد آخرين مطلب كلاس خود را با خاطره اى دلنشين يا داستانى زيبا،يا شعرى روح افزا ختم كنيد، تا طعم شيرين كلاس شما، تا جلسه بعد در ذايقه روحدانش آموزان باقى بماند.
9- هميشه با خوشرويى و لبخند سخن بگوييد و از لغزش احتمالى دانش آموزان بابزرگوارى درگذريد.
10- هرگز جمع را به خاطر يك نفر خطاكار، تنبيه نكنيد و طورى سخت گيرى نكنيد كهمجبور شويد سرانجام تخفيف دهيد.
11- از به كار بردن كلمات مبهم و دور از فهم مخاطبان بپرهيزيد و هميشه ساده و روانسخن بگوييد و اگر ناچار از به كاربردن واژه اى مبهم شديد حتما آن را توضيح دهيد.
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
انا معاشر الانبيا امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم : ما گروه پيامبرانماءموريت داريم كه با مردم به قدر عقلشان سخن بگوييم .(515)
12- بعد از بيان هر مطلب كمى تاءمل و سپس به چهره مخاطبان نگاه كنيد تا اطمينانيابيد كه ذهن و فكر شما آن مطلب را پذيرفته است . سپس نسبت به بيان مطلب بعدىاقدام كنيد. گاه نيز به شاگردان اجازه پرسش دهيد.
13- رمز موفقيت و نفوذ معلم در دل ها اين است كه بتواند خيرخواهى ، محبت و دلسوزى ودانش خود را به شاگردان ثابت كند.
اگر شاگرد نسبت به معلم خود احساس صميميت كند، معلم ، مالك صفحات طلايىدل هاى دانش آموزان شده است .
امام على عليه السلام فرموده است :
رب كلام اءنفذ من سهام : چه بسا كلامى كه تاءثيرش در شنوندگان از تيرهاى بران ودلشكاف زيادتر است .(516)

next page 

fehrest page 

back page 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation