ياران قائم شيعيان و منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، عليه السلام ، در راز و نيازهاى صبح وشامخود همواره از خداوند مى خواهند كه آنان را از جمله ياوران آن امام قرار دهد و به آنان اينتوفيق را عطا كند كه درركاب آن حضرت شمشير زنند: اللهم انى اجدد له فى صبيحة يومى هذا و ماعشت من ايام حياتى عهدا و عقدا و بيعة لهفى عنقى لااحول عنها و لاازول ابدا. اللهم اجعلنى من انصاره و اعوانه و الذابين عنه والمسارعين اليه فى قضاء حوائجه و الممتثلين لاوامره و نواهيه و المحامين عنه و السابقينالى ارادته و المستشهدين بين يديه .(204) بار خدايا! من در بامداد اين روزو تمام دوران زندگانيم ، عهد و پيمان و بيعتى را كه ازآن حضرت برگردن دارم با او تجديد مى كنم ؛ كه هرگز از آن عهد و پيمان برنگردم وبر آن پايدار بمانم . بار خدايا مرا از ياران و هواداران و مدافعان آن حضرت وشتابندگان در پى انجام خواسته هاى او و اطاعت كنندگان از اوامر و نواهى او و حمايتكنندگان از وجود او و پيشى گيرندگان به سوى خواسته هاى او و شهيد شدگان درحضور او قرار ده . اما در وراى اين آرزو و درخواست ، پرسشهايى چند نيز مطرح است مانند اين كه : يارانقائم كيانند و چه كسانى به فيض همراهى آن امام عدالت گستر دست مى يابند؟ تعدادآنها چند نفر است و چگونه برگزيده مى شوند؟ از چه ويژگيهاى برجسته اىبرخوردارند؟ و پرسشهاى ديگر از اين دست . ابتدا با اين پرسش شروع ميكنيم كه : ياران قائم از چه ويژگيها وخصايل روحى و جسمى برخوردارند؟ 1. خصال و ويژگيهاى ياران قائم امامام معصوم ، عليهم السلاام ، در روايات متعددى به توصيفخصال و ويژگيهاى ياران قائم ، عليه السلام ، پرداخته و چنان در اين زمينه با دقت وظرافت سخن گفته اند كه مخاطباان به راحتى مى توانند به تصويرى روشن ازياران آنحضرت دست يابند. روايت زير، كه از امام صادق ، عليه السلام ،نقل شده ، درستى اين ادعا را به اثبات مى رساند. كانى انظر الى القائم ، عليه السلام ، و اصحابه فى نجف الكوفة كان على رؤسهم الطير، قدفنيت ازوادهم و خلقت ثيابهم ، قد اثر السجود بجباههم ، ليوث بالنهار،رهبان باليل ، كان قلوبهم زبر الحديد، يعطىالرجل منهم قوة اربعين رجلا، لاتقتل احدا منهم الا كافر او منافق و قد و صفهم الله تعالىبالتوسم فى كتابه العزيز بقوله : (ان فى ذلك لآيات للمتوسمين(205)).(206) گويا كه قائم ، عليه السلام ، و ياران او را مى بينم كه در نجف (كوفه ) اجتماع كرده وپرندگانى برسر آنها پرواز مى كنند. توشه هاى آنها كاستى گرفته ، جامه هاى آنهاكهنه شده و نشان سجده بر پيشانى آنها نقش بسته است . آنها شيران روز و زاهدان شباند. دلهايشان مانند پاره هاى آهن (محكم و استوار) است و هر كدام از آنها توانچهل مرد را دارا هستند. هيچ يك از آنها كشته نمى شود مگر به دست كافر يا منافق . خداوندتعالى در كتاب عزيز خود از آنها با عنوان اهل بصيرت و تيزبينى ياد كرده است . آن جاكه مى فرمايد: (در اين (عذاب ) براى اهل بصيرت نشانه هايى نهفته است ). درروايات خصايل و ويژگيهاى متعددى براى ياران آن حضرت برشمرده شده است كهبرخى از آنها مربوط به ويژگيها و صفات ظاهرى و جسمانى و برخى ديگر مربوطبه ويژگيها و خصايل اخلاقى و روحى ايشان است . الف - خصال روحى شايد بتوان گفت در ميان همه ويژگيهايى كه براى ياران امام منتظر برشمرده شده يكويژگى از همه بارزتر و با اهميت تر است و آن اين كه آنها مصداقكامل (اولياء الله ) (دوستان خدا) هستند كه در قرآن كريم بدانها اشاره شده است . آن جاكه مى فرمايد: الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .(207) آگاه باشيد كه بر دوستان خدا بيمى نيست و غمگين نمى شوند. امام صادق ، عليه السلام ، در روايتى خصال شيعيان قائمآل محمد، عليهم السلام ، را چنين بيان مى كنند: طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فيى غيبته و المطيعين له فى ظهوره ، اولئكاولياء الله الذين لاخوف عليهم و لا هم يحزنون .(208) خوشا به حال شيعيان قائم ، كه در زمان غيبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورشفرمانبردار او، آنان اولياء خدا هستند، همانها كه نه ترس آنها را فرا مى گيرد و نهاندوهگين مى شوند. اينكه انسانى از هيچ چيز ترسى به دل راه ندهد و از هيچ چيز اندوهگين نشود، تنها زمانىامكان پذير است كه جز خدا بيند و جز به خدا نينديشد و اين اوجكمال آدمى و بالاترين مرتبه اى است كه يك انسان مى تواند بدان دست يابد. امام على ، عليه السلام ، نيز در وصف ياران مهدى ، عليه السلام ، مى فرمايد: ....فيجمع الله تعالى له قوما قزع كقزع السحاب ، يولف الله بين قلوبهملايستوحشون الى احد، و لايفرحون باحد يدخل فيهم ، على عدة اصحاب بدر، لم يسبقهمالاولون و لايدركهم الاخرون ...(209) خداوند تعالى مردمى رابراى (يارى ) او گرد مى آورد، همچنانكه پاره هاى ابر گرد آمدهو به هم مى پيوندند. خداوند دلهاى آنان را به هم نزديك مى كند. آنها از هيچ كس ترساننمى شوند. و از اين كه كسى بدانها بپيوندد شادمان نمى گردند. تعداد آنها همان تعداداصحاب بدر است . هيچ كس از پيشينيان از آنها سبقت نمى گيرد و هيچ كس از آيندگان بهآنها نميرسد. از روايتهاى مفصلى كه درباره تعداد ياران امام عصر، عليه السلام ، و كشور و سرزمينآنها نقل شده ، چنين بر مى آيد كه آنها عصارهفضاائل همه ملتها و برترينهاى همه اقوام روى زمين هستند.(210) موضوع ياد شده از روايات زير كه از امام محمد باقر، عليه السلام ،نقل شده نيز استفاده مى شود: يبايع القائم بين الركن و المقام ثلاثمائة و نيف عدةاهل بدر، فيهم النجباء من اهل مصر، و الابدال مناهل الشام ، و الاخيار من اهل العراق ...(211) سيصد و اندى ، به عدد اهل بدر، بين ركن و مقام با قائم بيعت مى كنند. در ميان آنهابرگزيدگانى (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح و پرهيزكارى(ابدال ) از اهل شام و نيك مردانى (اخيار) از اهل عراق وجود دارند. ياران قائم همچنانكه در بالاترين درجه تقوى و پرهيزكارى قرار دارند، از نظركمال علمى نيز دربالاترين درجه قرار گرفته و از جام حكمت الهى و معرفت دينى ،چنانكه بايد، سيراب گشته اند. امير بيان ، على ، عليه السلام ، در سخنان زيبايى مراتبفضل و كمال علمى ياران موعود آخرالزمان را چنين توصيف ميكنند: ...ثم ليشحذن فيها قوم شحذالقين النصل ، تجلىبالتنزيل ابصارهم ، و يرمى يالتفسير فى مسامعهم ، و يغبقون كاس الحكمة بعدالصبوح .(212) ... پس گروهى در آن فتنه ها صيقلى مى شوند. مانندصيقل دادن آهنگر شمشير را، ديده هاى آنها به نور قرآن جلا داده و تفسير در گوشهايشانجا گرفته شود. در شب ، جام حكمت را به آنها بنوشانند، بعد از اين كه در بامداد همنوشيده باشند. خلاصه كلام اين كه ياران قائم ، در چنان مرتبه اى از زهد و تقوى و علم و معرفت قراردارند كه همه كائنات در برابر آنها سر تسليم فرود مى آورند، و زمين و آسمان بهوجود آنها افتخار ميكند. چنان كه در روايت نقل شده از امام محمد باقر، عليه السلام ، به اين نكته تصريح شدهاست : كانى باصحاب القائم و قد احاطوابما بين الخالقين ، ليس من شى الا و هو مطيع لهم، حتى سباع الارض ، و سباع الطير تطلب رضاهم (فى )كل شى ، حتى تفتحر الارض على الارض ، و تقول : مربى اليومرجل من اصحاب القائم .(213) گويى كه ياران قائم را مى بينم كه شرق و غرب (جهان را) در نورديده اند. همه چيز دربرابر آنها سر تسليم فرو مى آورد. حتى درندگان زمين و آسمان بهدنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه اى از زمين به قطعه اى ديگر مباهان كرده و مىگويد: امروز مردى از ياران قائم از من گذر كرد. ب - ويژگيهاى جسمانى ياران مهدى ، عليه السلام ، از نظر صفات جسمى و نيروى بدنى نيز سرامد روزگارهستند و كسى را ياراى مقابله با آنها نيست . در اينجا به تعدادى از رواياتى كه بهاوصاف ظاهرى ياران آن حضرت پرداخته اند، اشاره مى كنيم : امام صادق ، عليه السلام ، دروصف توان جسمى و قدرت بدنى ياران قائم ، عليهالسلام ، مى فرمايد: ما كان يقول لوط، عليه السلام : (لو ان لى بكم قوة او آوى الى ركنشديد)(214) الا تمنيا بقوة القائم ، عليه السلام ، و لا ذكر الا شدة اصحابه فانالرجل منهم يعطى قوة اربعين رجلا، و ان قلبه لاشد من زبر الحديد، و لو مروابجبال الحديد لقطعوها، لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل .(215) لوط، عليه السلام ، كه مى فرمود: (كاش در برابر شما قدرتى مى داشتم ، يا مىتوانستم به تكيه گاهى استوار پناه ببرم ) در آرزوى نيرو و توان قائم ، عليهالسلام ، و به ياد قدرت و استوارى ياران او بود. زيرا به هر كدام از آن ها قدرتچهل مرد داده شده و قلب آنها محكمتر از پاره هاى آهن است . اگر به كوههايى از آهنبرخورد كنند آن ها را از جا بر مى كنند و شمشيرهاى آنان از حركت باز نمى ايستد مگرزمانى كه خداوند عز و جل ، خشنود شود. 2. تعداد ياران قائم قول مشهور در مورد تعداد ياران امام عصر، عليه السلام ، اين است كه آنها 313 نفر هستند؛ و در روايتهاى متعددى به اين موضوع اشاره شده است . از جمله روايت زير كه(مفضل بن عمر) از امام صادق ، عليه السلام ،نقل كرده است : كانى انظر الى القائم على منبر الكوفة و حوله اصحابه ثلاث مائة و ثلاثة عشررجلا عدة اهل بدر، و هم اصحاب الالوية ، و هم حكام الله فى ارضه على خلقه . مثل اين است كه قائم (عليه السلام ) را بر منبر (مسجد) كوفه مى بينيم در حالى كه 313مرد به عدد اهل بدر گرد او را گرفته اند. آنها مردان جنگاور و حاكمان خدا در زمين او وبر خلق اويند.(216) اما با توجه به روايات ديگر به اين نتيجه مى رسيم كه ياران آن حضرت منحصر بهتعداد ياد شده نبوده و اين تعداد، كسانى هستند كه از آغاز حركت حضرت مهدى ، عليهالسلام ، او را همراهى مى كنند، اما به تدريج بر اين تعداد افزوده مى شود. البته ،ناگفته نماند كه اين 313 نفر به دليل خصايل برجسته اى كه دارند: نقش فرماندهى ورهبرى را در لشكر آن حضرت بر عهده دارند. در روايتى كه در اين زمينه از امام صادق ، عليه السلام ،نقل شده ، چنين آمده است : اذا اذن عز و جل للقائم فى الخروج ، صعد المنبر، و دعا الناس الى نفسه و ناشدهمبالله و دعاهم الى حقه ، و ان يسيرفيهم بسيرةرسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و يعمل فيهم بعمله ، فيبعث اللهجل جلاله ، جبرئيل ، عليه السلام ، حتى ياتيهفينزل على الحطيم ثم يقول له : الى اى شى تدعو؟ فيخبره القائم ، عليه السلام ،فيقول جبرئيل ، عليه السلام ، انا اول من يبعايك ابسط يدك ، فيمسح على يده و قد وافاهثلاثمائة و بضعة عشر رجلا فيبايعونه و يقيم بمكة حتى يتم اصحابه عشرة آلاف انفسثم يسير منها الى المدينة .(217) هنگامى كه خداوند عز و جل به قائم اجازه قيام مى دهد آن حضرت بر بالاى منبر رفته ،مردم را به سوى خود فرا مى خواند آن گاه آن ها را به خدا سوگند داده و از آنها مىخواهد كه حقش را پاس دارند، تا او هم سيرهرسول خدا صلى الله عليه و آله ، را در ميان آنها جارى كند و با آنان همانگونه رفتارنمايد كه آن حضرت رفتار مى كرد. پس آن گاه خداوند،جل جلاله ، جبرئيل ، عليه السلام ، را به سوى او مى فرستد،جبرئيل برحطيم فرود آمده و خطاب به قائم مى گويد: مردم را به چيز ميخوانى ؟ و قائمهم پاسخ او را مى گويد سپس جبرئيل ، عليه السلام ، مى گويد: من نخستين كسى هستمكه با تو بيعت مى كنم : دستان خود را بگشا! سپسجبرئيل دست خود را بر دست او مى كشد. سيصد و اندى مرد به پيشگاه آن حضرت آمده و بااو بيعت مى كنند. بعد از آن قائم ، عليه السلام ، در مكه اقامت مى كند تا زمانى كه تعداديارانش به ده هزار نفر ميرسد و آن گاه با آنان به سوى مدينه حركت مى كند. در روايات ديگرى كه در همين زمينه وارد شده است ، چنين مى خوانيم : سالرجل من اهل الكوفة ابا عبدالله ، عليه السلام ، كم يخرج مع القائم ، عليه السلام ،فانهم ليقولون انه يخرج مثل عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاقال : ما يخرج الا فى اولى قوة ، و ما يكون اولوالقوةاقل من عشرة آلاف .(218) مردى از اهل كوفه از اباعبدالله (امام صادق ) عليه السلاام ، پرسيد: چند نفر به همراهقائم ، عليه السلام ، قيام مى كنند؟برخى ميگويند همان تعدادى كه در بدر حضور داشتند؛ يعنى 313 نفر، به همراه او بر مى خيزند. آن حضرت فرمود: او قيام نمى كند مگر باهمراهى صاحبان قدرت (اولى قوة ) و صاحبان قدرت كمتر از ده هزار نفر نيستند. مرحوم مجلسى در ذيل اين روايت مى فرمايد: معناى روايت اين است كه ياران قائم منحصر در 313 نفر نمى باشند، بلكه اين تعدادكسانى هستند كه در ابتداى قيام آن حضرت به گرداو جمع مى شوند.(219) در روايتى كه ابوبصير ازامام صادق ، عليه السلام ،نقل كرده است ، آن حضرت خروج قائم ، عليه السلام ، از مكه را منوط بهتكميل تعداد ياران ايشان دانسته و مى فرمايد: لايخرج القائم من مكة حتى تكمل الحلقة . قلت : و كم الحلقة؟قال : عشرة آلاف ؛ جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره ....(220) قائم از مكه خارج نمى شود مگر زمانى كه تعداد كسانى كه به گرد او جمع آمده اند ؛تكميل شود. پرسيدم : اين تعداد چند نفر است ؟آن حضرت فرمود: ده هزار نفر،جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چپ او حركت مى كند و... 3. چگونگى اجتماع ياران قائم امام عصر، عليه السلام ، در روز و ساعتى مشخص درمكه ظهور كرده و ياران و چونپروانه هايى عاشق از سراسر جهان به گرد او جمع مى شوند. امام باقر، عليه السلام ، لحظه ظهور مهدى ، عليه السلام ، و اجتماع ياران آن حضرت راچنين به تصوير مى كشند: ثم يظهر المهدى بمكة عند العشاء، و معه رايةرسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و قميصه و سيفه و علامات و نور و بيان ، فاذاصلى العشاء نادى باعلاء صوته يقول : اذكركم الله ايها الناس و مقامكم بين يدىربكم ، فقد اتخذ الحجة و بعث الانبياء، و انزل الكتاب ، و امركم ان لاتشركوا به شيئا وان تحافظوا على طاعته و طاعة رسوله و ان تحيوا ما احياالقرآن و تميتوا ما امات ، وتكونوا اعوانا على الهدى ، و وزرا على التقوى ، فان الدنيا قد دنا فناوها و زوالها و اذنتبالوداع ، فانى ادعوكم الى الله و الى رسوله والعمل بكتابه و اماتة الباطل و احياء سنته . فيظهر فى ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاعدة اهل بدر، على غير ميعاد، قزعا كقزع الخريف ، رهبانبالليل و اسد بالنهار، فيفتح الله للمهدى ارض الحجاز، و يستخرج من كان فى السجنمن بنى هاشم و تنزل الرايات السود الكوفة ، فتبعث بالبيعة الى المهدى ، فيبعثالمهدى جنوده فى الافاق و يميت الجور و اهله و تستقيم له البلدان ...(221) مهدى هنگام نماز عشا در مكه ظهور ميكند در حالى كه پرچمرسول خدا، كه درود خدا بر او و خاندانش باد، و پيراهن و شمشير او را با خود دارد وداراى نشانه ها و نور و بيان است . وقتى نماز عشا را به جا آورد با صداى رسا و بلندخود مى فرمايد: اى مردم ! خدا را به ياد شما مى آورم . شما اينك در پيشگاه خدا ايستادهايد. او حجت خود را برگزيد و پيامبران را برانگيخت و كتاب (آسمانى ) فرو فرستاد وشما را امر كرد كه چيزى را شريك او قرار ندهيد و از او و فرستاده اش اطاعت وفرمانبردارى كنيد و زنده نگه داريد آن چه را كه قرآن زنده كرده است و بميرانيد آن چهرا كه او ميرانده است . هواداران راستى و هدايت و پشتيبان تقوى و پرهيزگارى باشيد،زيرا نابودى و زوال دنيا نزديك شده و اعلام وداع نموده است . و من شما را به خدا ورسولش و عمل به كتاب خدا و ترك باطل و احياى سنت او دعوت مى كنم . سپس او، بدونقرار قبلى ، به همراه سيصد و سيزده مرد، به شمار ياران بدر، كه همچون ابر پاييزىپراكنده اند و زاهدان شب و شيران روزند، ظهور مى كند و خداوند سرزمين حجاز را براىمهدى مى گشايد و او هركس از بنى هاشم را كه در زندان به سر مى برد، آزاد مى سازد.آن گاه درفشهاى سياه در كوفه فرود مى آيد وگروهى را به جهت بيعت به سوى مهدىروانه مى سازند و آن حضرت لشكريان خود را به سراسر جهانگسيل داشته و ستم و ستم پيشگان را از ميان بر مى دارد و همه سرزمينها به دست او بهراستى و درستكارى در مى آيند. حال اين پرسش مطرح است كه ياران قائم چگونه همگى در يك زمان و در كمترين فرصتدر مكه حاضر مى شوند و خود را براى همراهى با آن حضرت آماده مى سازند؟ امام على ، عليه السلام ، در اين زمينه تعبير جالبى دارند كه به ما در درك چگونگىاجتماع ياران قائم ، عليه السلام ، يارى مى كند. ايشان مى فرمايد: فاذا كان ذلك ضرب يعسوب الدين بذنبه ، فيجتمعون اليه كما يجتمع قزع الخريف.(222) چون وقت آن برسد آقاى بزرگوار و پيشواى دين مستقر و پا برجا گردد. پس نزد آنبزرگوار گرد آيند، چنان كه پاره هاى ابر درفصل پاييز گرد آمده و به هم مى پيوندند. تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاى پاييزى نشان از سرعت اجتماع وبه هم پيوستن آن ها دارد ؛ چنان كه در روايتى كه در همين زمينه از امام باقر، عليه السلام،نقل شده آمده است : اصحاب القائم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا، اولاد العجم بعضهميحمل فى السحاب نهارا، يعرف باسمه و اسم ابيه ونسبه و حليته ، و بعضهم نائمعلى فراشه ، فيوا فيه (فيرى ) فى مكة على غير ميعاد.(223) ياران قائم سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب ) هستند. گروهى از آنان بههنگام روز به وسيله ابر حركت مى كنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشانشناخته مى شوند. گروهى ديگر از آنها در حالى كه در بستر خود آرميده اند، بدون قرارقبلى در مكه بر آن حضرت وارد مى شوند. از امام صادق ، عليه السلام ، نيز روايتى به همين مضموننقل شده است : بينا شباب الشيعة على ظهور سطوحهم نيام اذا توافوا الى صاحبهم فى ليلة واحدةعلى غير ميعاد، فيصبحون بمكة .(224) جوانان شيعه در حاليكه بر پشت بامهاى خود آرميده اند، در يك شب ، بدون هيچ قرار قبلىبه نزد صاحب خود برده شده و بامدادان در مكه حاضر مى شوند. از اين روايات و ديگر روايات مشابه (225) كه همگى دلالت بر اجتماع ناگهانى و ازپيش تعيين نشده ياران قائم ، دريك شب مشخص در مسجد الحرام ، دارند، روشن مى شود كهتنها به مدد قدرت بى مانند خداوند متعال است كه آن تعداد افرادى كه براى يارى اماممهدى ، عليه السلام ، برگزيده شده اند در مدت زمان كوتاهى و يا به تعبير برخى ازروايات (در كمتر از يك چشم بر هم زدن )(226) به گرد آن حضرت جمع مى شوند. 4. سلاح ياران قائم گفتيم كه ياران قائم ، عليه السلام ، از نظر توان جسمانى و قدرت بدنى در مرتبهبالايى قرار دارند تا آن جا كه كوهى را از جا بر ميكنند. اما اين پرسش همواره مطرحبوده كه امام عصر، عليه السلام ، و يارانش از چه سلاحى در مبارزه با مستكبران وگردنكشان عصر استفاده مى كنند؟ براى يافتن پاسخ پرسش ياد شده به سراغ روايات مى رويم تا ببينيم از آنها چهچيزى به دست مى آيد. امام باقر، عليه السلام ، در ضمن روايتى كه در آن به بيان شباهتهاى امام مهدى باانبياى الهى مى پردازند، شباهت آن امام را با جد بزرگوارش پيامبراكرم ، صلى اللهعليه وآله ، چنين بر مى شمارند: ....و اما شبهه من جده المصطفى ، صلى الله عليه و آله ، فخروجه بالسيف و قتلهاعداء الله و اعداء رسوله ، صلى الله عليه و آله ، و الجبارين و الطواغيت ، و انه ينصربالسيف و الرعب و...(227) ... اما شباهت او به جد برگزيده اش ، كه درود بر او و خاندانش باد، اين است كه او باشمشير قيام مى كند و دشمنان رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، و همه ستمگران وگردنكشان را به قتل مى رساند. و او با شمشير و ترسى (كه دردل دشمنان مى افكند) به پيروزى مى رسد.... چنان كه ملاحظه مى شود در اين روايت به دو شباهت عمده حضرت مهدى ، عليه السلام ، باجد بزرگوارشان اشاره شده كه يكى از آنها قيام با شمشير و ديگرى حمايت و پشتيبانىخدا از او به وسيله ايجادترس و وحشت در دل دشمنان است . در اين جا براى روشن ساختن بيشتر موضوع ، در مورد شباهتهاى ياد شده باختصارتوضيح مى دهيم : الف - نبرد و پيروزى با شمشير در روايات بسيارى بر اين نكته تصريح شده كه امام مهدى ، عليه السلام ، با شمشيرقيام مى كند، تا آن جا كه آن حضرت را (قائم بالسيف ) و يا (صاحب السيف ) ناميده اند؛ كه براى نمونه مى توان به روايت زير كه از امام صادق ، عليه السلام ،نقل شده اشاره كرد. آن حضرت در پاسخ فردى كه در مورد (قائم ) از ايشان پرسيده بود فرمود: كلنا قائم بامر الله ، واحد بعد واحد، حتى يحبى ء صاحب السيف ، فاذا جاء صاحبالسيف جاء بامر غير الذى كان .(228) همه ما، يكى پس از ديگرى ، بر پا دارنده (قائم ) امر خداييم ، تا اين كه صاحب شمشيرظهور كند. پس آن گاه كه صاحب شمشير ظهور كند، شيوه اى غير از آن چه پيش از آن بودهاست ، در پيش مى گيرد. اما اين پرسش مطرح است كه آيا اين تعبيرها تنها اشاره به مسلحانه و قهرآميز بودن قيامو انقلاب مهدى دارد، يا اينكه نه ، ذكر شمشير در اينگونه روايات موضوعيت داشته و آنامام واقعا با شمشير به نبرد با گردنكشان مى پردازد؟ اگرچه شايد نتوان پاسخى صريح و قطعى به اين پرسش داد ولى توجه به رواياتزيادى كه در اين زمينه وارد شده احتمال دوم را تقويت كرده و نشان مى دهد كه در قياممهدوى شمشير جايگاه خاصى دارد. در اين جا به برخى از رواياتى كه در آنها از شمشير، به عنوان سلاح آن حضرت وياران ايشان ، ياد شده ، اشاره مى كنيم : 1. امام باقر، عليه السلام ، در روايتى خطاب به (جابر جعفى ) مى فرمايد: يا جابر ان لبنى العباس راية و لغير هم رايات ، فاياك ثم اياك - ثلاثا - حتىترى رجلا من ولد الحسين ، عليه السلام ، يبايع له بين الركن و المقام ، معه سلاحرسول الله ، صلى الله عليه و آله ، و مغفر رسول الله و سيفرسول الله .(229) اى جابر! براى بنى عباس پرچمى است و براى ديگران پرچمهايى ، پس بر حذر باشو بر حذر باش ، تا زمانى كه مردى از فرزندان حسين ، عليه السلام ، را ملاحظه كنىكه بين ركن و مقام با او بيعت مى شود. سلاحرسول الله ، صلى الله عليه و آله ، كلاهخودرسول خدا، صلى الله عليه و آله ، زره رسول خدا و شمشيررسول خدا با اوست . 2. درروايت ديگرى ، امام باقر، عليه السلام ، حضرت قائم ، عليه السلام ، را چنينتوصيف مى كند: يجرد السيف على عاتقه ثمانية اشهر هرجا حتى يرضى الله .(230) هشت ماه تمام شمشير بر دوش نهاده (دشمنان خدا را) مى كشد تا خدا خشنود گردد. 3. امام صادق ، عليه السلام ، نيز در مورد سلاح جنگى ياران قائم مى فرمايد: اذا قام القائم ، عليه السلام ، نزلت سيوفالقتال ، على كل سيف اسم الرجل و اسم ابيه .(231) هنگامى كه قائم به پا خيزد، شمشيرهاى نبرد فرود مى آيد، در حالى كه روى هر شمشيرنام مردى (از ياران آن حضرت ) و نام پدر او نوشته شده است . 4. (ابان بن تغلب ) نقل مى كند كه روزى با جعفر بن محمد، عليهماالسلام ، در مسجدمكه نشسته بودم ، آن حضرت در حالى كه دست مرا گرفته بود فرمود: يا ابان ، سياتى الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا فى مسجدكم هذا، يعلماهل مكة انه لم يخلق آباؤ هم و لا اجدادهم بعد، عليهم السيوف مكتوب علىكل سيف اسم الرجل و اسم ابيه و حليته و نسبه ...(232) اى ابان ! خداوند 313مرد در همين مسجد شما گرد مى آورد، مردم مكه مى دانند كه (آن گروه) از پدران و نياكان آنها متولد نشده اند. با هر يك از آنها شمشيرى است كه بر آن نامشخص و نام پدر و نسب و خاندانش نوشته شده است . روايات بالا بخش كوچكى از روايات فراوانى است كه در آنها تصريح شده كه قائم ،عليه السلام ، و ياران او با شمشير، نبرد رهايى بخش خود را آغاز مى كنند. اما اين كه چرا آن امام از ميان همه سلاحها شمشير را برگزيده است شايد به اين خاطرباشد كه خداوند نمى خواهد عهدى از ستمگران بر گردن آن حضرت باشد، حتى بهاندازه استفاده از سلاحهايى كه ستمگران روزگار به وجود آورنده آن ها بوده اند. ب - ايجاد وحشت در دلدشمنان چنانچه گفته شد، يكى از ويژگيهايى كه در روايات براى قيام مهدى بر شمرده شده ،رسيدن به فتح و پيروزى به وسيله ايجاد وحشت و هراس دردل دشمنان است . يعنى همان ويژگى كه در صدر اسلام و در حركت رهايى بخش پيامبراسلام ، صلى الله عليه و آله ، وجود داشت . در آيات متعددى از قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده كه خداوند با ايجاد ترس ووحشت در دل كافران و مشركان به يارى رسول اكرم و سپاه او برخاسته و آنها رابردشمنانشان غالب ساخته است . كه براى نمونه مى توان به آيات زير اشاره كرد: 1. اذ يوحى ربك الى الملائكة انى معكم فثبتوا الذين آمنوا سالقى فى قلوب الذينكفروا الرعب ...(233) (و به ياد آر) آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: من با خواهم افكند... اين آيه در جريان جنگ بدر نازل شده كه پيامبر، صلى الله عليه و آله ، تنها با 313نفر همراه و بدون تجهيزات كافى در برابر لشكر انبوه و مجهز قريش قرار گرفت وچنان عرصه بر مسلمانان تنگ شده بود كه سر بر آسمان برداشته و از خداوند طلبيارى كردند و خداوند نيز علاوه بر اينكه هزار فرشته را براى يارى مسلمانان فرستاد،چنان ترسى در دل دشمنان آنها انداخت كه همگى پا به فرار گذاشتند.(234) 2. هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتااب من ديارهملاول الحشر ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتيهم الله من حيث لميحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المومنين فاعتبروايا اولى الابصار.(235) اوست آن خدايى كه نخستين بار كسانى از اهل كتاب را كه كافر بودند، از خانه هايشانبيرون راند و شما نمى پنداشتيد كه بيرون روند. آنها نيز مى پنداشتند حصارهايشان راتوان آن هست كه در برابر خدا نگهدارشان باشد. خدا از سويى كه گمانش را نمىكردند بر آنها تاخت آورد و در دلشان وحشت افكند، چنان كه خانه هاى خود را به دست خودو به دست مومنان خراب مى كردند. پس اى اهل بصيرت عبرت بگيريد. آيه ياد شده كه در جريان نبرد مسلمانان با يهود (بنى نظير)نازل شده است . بخوبى نشان مى دهد زمانى كه نه مسلمانان گمان مى بردند كه بنىنظير با آن همه شوكت و قدرت خانه و كاشانه خود را رها كنند و از سرزمين خود خارجشوند و نه بنى نظير احتمال مى دادند كه مسلمانان بتوانند بر آنها با آن همه تجهيزاتو برج و بارو غلبه كنند، خداوند چنان ترس و وحشتى دردل يهود (بنى نظير) انداخت كه خود در جستجوى راهى براى فرار به تخريب خانه هاىخود پرداختند.(236) و اين بهترين گواه بر تاثير بيم و هراس ايجاد شده از سوىخداوند، در تسليم و شكست دشمنان خداست ، و چه زيبا در پايان اين آيه مى فرمايد: (اىخردمندان عبرت بگيريد). آيات ديگرى از اين دست در قرآن كريم وجود دارد كه ما به جهت رعايت اختصار از ذكر آنهاخوددارى مى كنيم .(237) اما برخى از رواياتى كه در آن ها تصريح شده حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ياران اوبا ترس و بيمى كه خداوند در دل دشمنان مى افكند، به پيروزى مى رسند، به قرارزير است : 1. امام محمد باقر، عليه السلام ، درروايتى مى فرمايد: القائم منصور بالرعب مويد بالنصرة تطوى له الارض و تظهر له الكنوز و يبلغسلطانه المشرق و المغرب و يظهر الله ، عز وجل ، به دينه و لو كره المشركون .(238) همانا قائم با ترس و بيم يارى شده و با نصرت (الهى ) تاييد گشته است ، زمينبراى او در هم پيچيده مى شود و گنجهايش را آشكار مى كند. نفوذ و اقتدار او شرق و غرب(جهان ) را در بر مى گيرد و خداوند به وسيله او دين خودش را، بر خلافميل مشركان ، غلبه مى بخشد. 2. در روايت ديگرى كه از آن امام نقل شده ، چنين آمده است : ينشر راية رسول الله السوداء، فيسير الرعب قدامها شهرا و عن يمينها شهرا و عنيسارها شهرا...(239) پرچم سياه رسول خدا را به اهتزار در مى آورد. به فاصله يك ماه از پيش رو، سمت راستو سمت چپ آن پرچم ، ترس همه را فرا مى گيرد.... 3. امام ، عليه السلام ، در بيان لشكريان امام مهدى ، عليه السلام ، مى فرمايد: يويدة بثلاثة اجناد: بالملائكة و المومنين و الرعب .(240) خداوند او را با سه لشكر يارى مى كند: فرشتگان ، مومنان و هراس . با توجه به آيات قرآن كريم كه به صراحت از يارى پيامبر اكرم ، صلى الله عليه وآله ، به وسيله ايجاد رعب و هراس در دل دشمنان سخن گفته است و همچنين عنايت بهرواياتى كه رعب و هراس را از لشكرياان امام مهدى ، عليه السلام ، و اسباب پيروزىايشان بر شمرده اند ؛ مى توان چنين نتيجه گرفت كه به هنگام ظهور، خداوند چنان ترسو وحشتى در دل دشمنان آن امام مى افكند كه آنان را از تصميم گيرى درست و بموقع درمقابله با قيام مهدوى باز مى دارد، تا آن جا كه به هر عملى كه دست مى زنند بهضررشان تمام مى شود. البته در عصر حاضر هم نمونه هاى چنين رويدادىقابل اشاره است ، كه پيروزى انقلاب اسلامى و تسليم ارتش تا دندان مسلح رژيم طاغوتدر برابر مردم بى سلاح و فتوحات گسترده رزمندگان اسلام درمقابل ارتش نيرومند بعثى از بارزترين آنهاست . احياى انديشه انتظار انقلاب رهايى بخش حضرت امام خمينى ، قدس سره ، نه تنها باعث دگرگونى در صحنهحيات اجتماعى - سياسى مردم مسلمان ايران شد، بلكه منشاء تحولى بزرگ در فرهنگ واژهها و مفاهيم اسلامى گرديد. به بركت اين انقلاب بسيارى از واژگان معنايى نو يافتند و بسيارى از مفاهيم فراموششده ، حيات دوباره پيدا كردند. امام راحل امت به مدد پشتوانه غنى فكرى و مبانى نظرى خود، كه مبتنى بر منابع و متوناصيل اسلامى و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگى بود، درطول حيات پربركت خود دست به تدوين قاموسى عظيم از مفاهيم اسلامى زد كه درسراسر تاريخ حيات فكرى - فرهنگى مردم مسلمان ايران بى سابقه بود، زيرا در اينقاموس ، واژه ها نه در صفحات محدود كتاب بلكه در صفحه اى به گستردگى زندگىاجتماعى - فرهنگى مردم معنا مى شد. در قاموس مفاهيمى كه بنيانگذار فقيد جمهورى اسلامى ايران تدوين آن را آغاز كرد واژههايى چون جهاد، شهادت ، امر به معروف و نهى از منكر و... كه سالها به فراموشىسپرده شده بودند حيات دوباره يافتند، همچنان كه واژه (انتظار) كه سالها با سكون وسكوت ، تحمل ظلم و دم فروبستن و در يك كلمه ماندن و در جا زدن به اميد برآمدن دستىاز غيب ، مترادف شمرده مى شد، مفهومى ديگر يافت و اين بار (انتظار) نه به عنوانعاملى براى خاموش ساختن روح سركش اجتماع بلكه به عنوان ابزارى براى دگرگونكردن وضع موجود و حركت به سوى آينده موعود به كار گرفته شد. براى آشنايى هر چه بيشتر با مفهوم (انتظار) در فرهنگ واژگان امامراحل ، قدس سره ، و درك نقش عظيمى كه آن فرزانه دوران در احياى انديشه انتظارداشتند، در اين مقاله بخشى از بيانات ايشان را كه در اين زمينه ايراد شده است ، موردبررسى قرار مى دهيم . باشد كه اين مختصر اداى دينى باشد به ساحت مقدس بزرگاحياگر انديشه اسلامى در قرن حاضر. 1. انتظار، زمينه ساز، قدرت اسلام حضرت امام با توجه به شناخت عميقى كه از وضعيت اجتماعى - سياسى مسلمانان در عصرحاضر داشتند احياى هويت اسلامى و بازگشت به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرتاسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحه دعوت خويش قرار دادند: من به صراحت اعلام مى كنم كه جمهورى اسلامى با تمام وجود، براى احياى هويت اسلامىمسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذارى مى كند و دليلى هم ندارد كه مسلمانان جهان رابه پيروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوى جاه طلبى و فزون طلبىصاحبان قدرت ، پول و فريب را نگيرد.(241) از آن جا كه انتظار موعود يا به عبارتى انتظار تحقق وعده الهى در حاكميت جهانى ديناسلام مى تواند در احياى هويت اسلامى مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگى و احساسحقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمين بسيار موثر باشد، حضرت امام با ژرفانديشى تمام احياى فرهنگ انتظار را به عنوان يكى ازاركان مهم احياى هويت اسلامى ووسيله اى براى تحقق دوباره قدرت و شوكت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده ودر يكى از بيانات خود كه در اولين سال استقرار نظام اسلامى ايراد كردند ضمن بيانمفهوم (انتظار فرج ) وظيفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر، عليه السلام ، را چنين برشمردند: همه ما انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم . انتظار فرج ، انتظار قدرتاسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا كند و مقدمات ظهور انشاء الله تهيه بشود.(242) چنانكه ملاحظه مى شود در مفهومى كه حضرت امام ، قدس سره ، از (انتظار) ارايه مىدهند نه تنهااز سكون و سكوت و تن دادن به وضع موجود خبرى نيست ، بلكه صحبت ازتلاش و كوشش براى تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينه ظهور است ، كه اين با مفهومىكه سالها سعى مى شد از (انتظار) در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد. 2. انتظار، رمز پايدارى حضرت امام ، قدس سره ، در برهه هاى مختلف انقلاب اسلامى به منظور آماده ساختن مردمبراى مقابله با مشكلات و خطراتى كه انقلاب و نظام نوپاى اسلامى را تهديد مى كرد،بر مفهومى كه خود از انتظار داشت تاكيد مى فرمود و مردم را به پايدارى و تلاشبيشتر فرا مى خواند: من اميدوارم كه ان شاء الله برسد روزى كه آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفانمالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم ، آنبه دست خداست . ممكن است در يك برهه كمى وسايل فراهم شود و چشم ما روشن بشود بهجمال ايشان . اين چيزى كه ما در اين وقت ، در اين عرصه وظيفه داريم ، اين مهم است . همهانتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمى شود، بلكه با وضعى كهبسيارى دارند، انتظار نيست . ما بايد ملاحظه وظيفه فعلى شرعى - الهى خودمان را بكنيمو باكى از هيچ امرى از امور نداشته باشيم . كسى كه براى رضاى خدا ان شاء اللهمشغول انجام وظيفه است ، توقع اين را نداشته باشد كه موردقبول همه است ، هيچ امرى مورد قبول همه نيست . كار انبيا هم موردقبول همه نبوده است ، لكن انبيا به وظايفشانعمل كردند و قصور در آن كارى كه به آن هامحول شده بود نكردند، گرچه مردم اكثرا گوش ندادند به حرف انبيا، ماهم آن چيزى كهوظيفه مان هست عمل مى كنيم و بايد بكنيم گرچه بسيارى از اينعمل ناراضى باشند يا بسيارى هم كارشكنى بكنند.(243) جانمايه تفكرامام راحل ، قدس سره ، و موضوعى كه همواره ، چه در نظر و چه درعمل ، مد نظر ايشان بود، عمل به وظيفه واداى تكليف الهى است و همين موضوع است كهديدگاه ايشان در باب انتظار فرج را از ساير ديدگاهها متمايز مى سازد. براى درك بيشتر برداشتى كه حضرت امام ، قدس سره ، از موضوع انتظار داشتند لازماست كه ساير برداشتها نيز در كنار اين برداشت مورد مطالعه قرار گيرند، از اين رو دراينجا ديدگاههاى متفاوتى را كه در موضوع انتظار فرج ابراز شده است ، از زبان امامراحل ، نقل مى كنيم تا تفاوت ديدگاه حضرت امام از ساير ديدگاهها به خوبى روشنشود: 3. برداشتهاى متفاوت از موضوع انتظار فرج رهبر فقيد انقلاب اسلامى در يكى از بيانات خود برداشتهاى متفاوتى را كه از موضوع(انتظار فرج ) شده است دسته بندى شده و به شرح زير مورد نقد و بررسى قرار مىدهند: 1. اولين ديدگاه در باب موضوع (انتظار فرج )، كه حضرت امام به طرح آن مىپردزد، ديدگاه كسانى است كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براىتعجيل فرج حضرت حجت ، عليه السلام ، مى دانند: بعضى ها انتظار فرج را به اين مى دانند كه در مسجد، در حسينيه و درمنزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان ، عليه السلام ، را از خدا بخواهند. اينها مردمصالحى هستند كه يك همچو اعتقادى دارند بلكه بعضى از آنها را كه من سابقا مى شناختمبسيار مرد صالحى بود، يك اسبى هم خريده بود، يك شمشيرى هم داشت و منتظر حضرتصاحب ، عليه السلام ، بود. اينها به تكاليف شرعى خودشان همعمل مى كردند و نهى از منكر هم مى كردند و امر به معروف هم مى كردند، لكن همين ، ديگرغير از اين كارى ازشان نمى آمد و فكر اين مهم كه يك كارى بكنند نبودند.(244) 2. ديدگاه دومى كه حضرت امام بدان اشاره مى كند بسيار شبيه به ديدگاهاول است با اين تفاوت كه درديدگاه دوم به طور كلى وظيفه اى كه هر فرد مسلمان نسبتبه جامعه خود دارد به فراموشى سپرده شده و حتى از امر به معروف و نهى از منكر همغفلت شده است : يك دسته ديگرى بودند كه انتظار فرج را مى گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيمبه اين كه در جهان چه مى گذرد، بر ملتها چه مى گذرد، بر ملت ما چه مى گذرد، بهاين چيزها ما كار نداشته باشيم ، ماتكليفهاى خودمان راعمل مى كنيم ، براى جلوگيرى از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله درست مىكنند. ديگر ما تكليفى نداريم ، تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كارى بهكار آن چه در دنيا مى گذرد يا در مملكت خودمان مى گذرد نداشته باشيم . اينها هم يكدسته اى ، مردمى بودند كه صالح بودند.(245) امام راحل ، قدس سره ، در ادامه بياناتشان به نقد و بررسى دو ديدگاه ياد شدهپرداخته و مى فرمايد: ما اگر دستمان مى رسيد قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالمبرداريم ، تكليف شرعى ماست منتها ما نمى توانيم ، اين كه هست اين است كه حضرت عالمرا پر مى كند از عدالت ، نه شما دست برداريد از اين تكليف ، نه اين كه شما ديگرتكليف نداريد.(246) 3. سومين برداشت از مفهوم انتظار فرج ، كه در بيانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت كسانى است كه به استناد رواياتى كه در آنها آمده است حضرت قائم ،ارواحناله الفداء، زمانى ظهور مى كند كه دنيا پر از فساد و تباهى شده باشد، مىگويند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافها و مفاسدى كه در جامعه وجود دارد كارى داشتهباشيم ، بلكه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودى خود زمينه ظهور حضرتفراهم شود: يك دسته اى مى گفتند كه خوب ! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايدنهى از منكر نكنيم ، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كارى مى خواهند بكنند، گناهانزياد بشود كه فرج نزديك بشود.(247) 4. ديدگاه چهارم به شكلى افراطى تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و معتقداست كه ما نه تنها نبايد جلوى معاصى و گناهانى كه درجامعه وجود دارد بگيريم بلكهبايد به آن دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حضرت حجت ، عليه السلام ، هر چه بيشترفراهم شود: يك دسته اى ازاين بالاتر بودند مى گفتند بايد دامن زد به گناهان ، دعوت كرد مردم رابه گناه تا دنيا پر از جور و ظلم شود و حضرت ، عليه السلام ، تشريف بياورند. اينهم يك دسته اى بودند كه البته در بين اين دسته منحرفهايى هم بودند، اشخاص سادهلوح هم بودند، منحرفهايى هم بودند كه براى مقاصدى به اين دامن مى زند.(248) حضرت امام ، قدس سره ، دو ديدگاه اخير را به شدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامهسخنانشان مى فرمايند: يعنى خلاف ضرورت اسلام ، خلاف قرآن نيست اين معن كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرتصاحب بيايد! حضرت صاحب كه تشريف مى آورند براى چه مى آيند؟ براى اين كهگسترش دهند عدالت را، براى اين كه حكومت را تقويت كنند، براى اين كه فساد را از بينببرند. ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهى از منكر برداريم ، دست از امربهمعروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براى اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايندچه مى كنند؟ حضرت مى آيند مى خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفىنداريم ؟ ديگر بشر تكليفى ندارد بلكه تكليفش ين است كه دعوت كند مردم را بهفساد!؟ به حسب راى اين جمعيت كه بعضيهايشان بازيگرندو بعضيشان نادن ، اين است كهما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام هركسى نفرين به صدم كند خلاف امر كرده است ،براى اين كه حضرت دير مى آيند... ما بايد دعاگوى آمريكا باشيم و دعا گوى شوروىباشيم . و دعاگوى اذنابشان از قبيل صدام باشيم وامثال اينها تا اين كه اينها عالم را پركنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعدحضرت تشريف بياورند چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند، همان كارىكه ما مى كنيم و ما دعا مى كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مى خواهند همين را برشدارند.(249) 5. آخرين ديدگاهى كه حضرت امام ، قدس سره ، در بيانات خود بدان مى پردازندديدگاه كسانى است كه هر اقدامى براى تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع دانسته وعقيده دارند كه اين عمل با نصوص روايات مغاير است : يك دسته ديگرى بودند كه مى گفتند كه هر حكومتى اگر در زمان غيبت محقق بشود، اينحكومت باطل است و برخلاف اسلام است . آنها مغرور بودند، آنهايى كه بازيگر نبودندمغرور بودند به بعضى رواياتى كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمى بلند شودقبل از ظهور حضرت ، آن علم ، علم باطل است . آنهاخيال كرده بودند كه نه ، هر حكومتى باشد، در صورتى كه آن روايات كه هركس علمبلند كند، علم مهدى به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مى كنيم كه يك همچورواياتى باشد، آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است ؟(250) ايشان در ادامه كلامشان نتايج چنين ديدگاهى را بررسى كرده و مى فرمايند: اين كه مى گويد حكومت لازم نيست معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يكسال حكومت در يك مملكتى نباشد، نظام در يك مملكتى نباشد، آن طور فساد پر ميكند مملكترا كه آن طرفش پيدا نيست . آن كه مى گويد حكومت نباشد معنايش اين است كه هرج و مرجبشود، همه هم را بكشند، همه به هم ظلم كنند براى اين كه حضرت بيايد، حضرت بيايدچه كند؟ براى اين كه رفع كند اين را. اين يك آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد،اگر دست سياستى اين كار را نكرده باشد كه بازى بدهد ماها را كه ما كار به آن هانداشته باشيم ، آنها بيايند هركارى بخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلى آدم نفهمىباشد.(251) و در ادامه نيزاضافه مى كنند كه : اينهايى كه مى گويند كه هر علمى بلند بشود...خيال كردند كه هر حكومتى باشد اين برخلاف انتظار فرج است ، اينها نمى فهمند چىدارند مى گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند، نمى دانند دارندچى چى مى گويند، حكومت نبودن يعنى اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را،بزنند هم را، از بين ببرند، برخلاف نص آيات الهى رفتار بكنند. ما اگر فرض مىكرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مى زديم براى اينكهخلاف آيات قرآن است . اگر هر روايتى بيايد كه نهى از منكر را بگويد نبايد كرد، اينرا بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابلعمل نيست . و اين نفهم ها نمى دانند دارند چى مى گويند.(252) حضرت امام ، در پايان بررسى ديدگاههاى ياد شده ، ديدگاه خود در باب مفهوم انتظارفرج را به صراحت مطرح كرده و مى فرمايند: البته اين پركردن دنيا را از عدالت ، اين را ما نمى توانيم بكنيم . اگر مى توانستيم مىكرديم اما چون نمى توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است . شما يكنقطه هستيد در عالم ، عالم پر از ظلم است . ما بتوانيم جلوى ظلم را بگيريم ، بايدبگيريم ، تكليفمان است . ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويمهمه كار را بكنيم . اما نمى توانيم بكنيم ، چون نمى توانيم بايد او بيايد تا بكند، امابايد فراهم كنيم كار را، فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم ، كار راهمچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براى آمدن حضرت ، عليه السلام .(253) فرمايش امام راحل يادآور اين حديث نبوى است كه : يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى ؛ يعنى سلطانه . مردمى از مشرق زمين به پا مى خيزند و زمينه را براى برپايى حكومت مهدى آماده مىسازند.(254) آرى انتظار در قاموس امام خمينى ، قدس سره ، مفهومى جز آمادگى فردى و اجتماعى براىبرپايى دولت كريمه حضرت ولى عصر، ارواحناله الفداء، ندارد و اين همان است كه درفرهنگ شيعى بدان اشاره شده و در روايات معصومين ، عليهم السلام ، از آن سخن به ميانآمده است . اين جاست كه هر پژوهشگر منصفى بر نقش عظيم حضرت امام در احياى انديشه انتظار اذعاننموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حكومتى در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايىبخش امام راحل در زمينه سازى ظهور حضرت حجت ، عليه السلام ، تاثيرنداشته است . به اميد روزى كه فجر انقلاب اسلامى به صبح روشن انقلاب جهانى حضرت مهدى ،عليه السلام ، متصل شود و چشمهاى ناقابل ما بهجمال بى مثال آن پيك خجسته پى روشن گردد، ان شاء الله .
|