|
|
|
|
|
|
از اين روايت استفاده مى شود كه خانه كعبه از دير زمان حتى پيش از حضرت آدم عليهالسّلام وجود داشته و مورد طواف قرار مى گرفته و زيارت مى شده است . ج - پيش از حضرت آدم عليه السّلام چه كسى زيارت مى كرده است ؟! حتما ملائكهيا جنيان بوده اند و روايت مذكور نيز شاهد است بر اينكه ظاهر خانه كعبه و بيتى كهحضرت ابراهيم به كمك فرزندش حضرت اسماعيل عليه السّلام بنا كرده ، منظور نيست ،چنانكه مقصود از حديثى كه مى فرمايد: بيت معمور محاذى كعبه در آسمان است(61) قطعا مراد از اين نيست كه با آجر ساخته اند. بنابراين ، منظور از بيتى كه يزار قبل آدم بالفى عام كعبه فعلى نيست ، زيرا اينبنا را حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهم السلام بنا نموده اند. خداوندمتعال مى فرمايد: و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل (بقره : 127) و (به يادآور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم به كمك حضرتاسماعيل پايه هاى خانه (خدا) را بالا مى بردند. نظير اين درباره (حجرالاسود) نيز وارد شده است كه ملك و (اصفى من الدر): (باصفاتر از مرواريد) و يا (كانت دره بيضاء)(62) (چونان مرواريد سپيد) بودهكه خداوند متعال آن را از بهشت نازل كرده است . بر اين پايه ، اين خانه خدا در زمان حضرت آدم عليه السّلام وقبل از ايشان نبوده است بلكه در جاى آن يك نوع خيمه اى بوده است .
س 151- پس اين آيه شريفه را چگونه تفسير مى كنيد كه مى فرمايد: ربنا، انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم (ابراهيم : 37) پروردگارا! من برخى از ذريّه ام رادر وادى و دره خشك نزد خانه محترم تو سكونت دادم . آيا از اين بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام كه مى فرمايد: (عند بيتك المحرم )استفاده نمى شود كه پيش از ايشان بيت وجود داشته باشد؟! ج - بناى بيت بعد از بزرگ شدن حضرتاسماعيل عليه السّلام و به كمك ايشان صورت گرفت ، و اسكان ذريّه بعد از بناى بيتبوده است ، بنابراين معناى آيه شريفه اين مى شود كه اسكنت ذريتى بواد غير ذى زرغبعد بناء البيت و عند البيت (ذريّه ام را در وادى لم يزرع و خشك بعد از بناى بيت ، ودر كنار بيت ساكن گردانيدم .) لذا حضرت ابراهيم عليه السّلام يك دعا قبل از بناى بلد نموده كه خداوندمتعال از زبان او مى فرمايد: رب اجعل هذا بلدا آمنا (بقره : 126) پروردگارا! اينجا را آبادى ايمن قرار ده . و دعاى ديگرى بعد از آبادى بلد نموده ، آنجا كه گفت : رب اجعل هذا البلد آمنا (ابراهيم : 35) پروردگارا، اين آبادى را ايمن قرار ده . دليل اينكه دعاى دوم بعد از آبادانى بلد بوده آن است كه (البلد) در آيه دوم با الفو لام عهد ذكر شده است .
حج در شريعت حضرت موسى و عيسى عليه السلام
س 152- آيا در شريعت حضرت موسى و عيسى عليهم السلام نيز حج بود؟ ج - خير، در شريعت آنها حج نبود. در عينحال خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: و اذن فى الناس بالحج... (حج : 27) و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور.... و آن حضرت مردم را به حج دعوت نمود و اعمال حج را به آنها ياد داد و آنها از بنىاسرائيل نبودند. توضيح آنكه ميان طايفه (جرهم ) كه از (يمن ) به (مكه ) آمده بودند و ميان يكدسته از اولاد حضرت اسماعيل عليه السّلام كه موحد و متدين به دين حضرت ابراهيم عليهالسلام بودند، به فرماندهى (عمرو بن لحى ) جنگ سختى در گرفت ، و طايفه(جرهم ) از آنها شكست خورده و حكومت و سيادت مكه به دست رئيس فرزنداناسماعيل عليه السلام ، (عمرو بن لحى ) افتاد بعد بيمار شد و به دستور پزشكانبراى تغيير آب و هوا به (شام ) رفت و تحت تاءثير شاميان كه بت پرست بودند بتپرست شد و بت (هبل ) را با خود به مكه آورد و بالاى كعبه نصب نمود و مردم را بهبت پرستى دعوت كرد و تمام اهل حجاز كه تا آن زمان موحد و پيروى دين حضرت ابراهيمعليه السّلام بودند، بت پرست گرديدند؛ ولى اجداد بزرگوار حضرترسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر اساس روايات ما(63)، همواره موحدبودند و موحد باقى ماندند.
س 153- آيا خود حضرت موسى و عيسى عليه السّلام حج بجا آوردند؟ ج - وقتى حضرت موسى عليه السّلام نزد شعيب عليه السّلام و به (مدين )آمد، در ميان آنها حج بود، لذا حضرت شعيب در كلام خود به حضرت موسى عليه السّلام ازهشت سال ، به (ثمانى حجج ) تعبير نموده و مى فرمايد: انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج (قصص : 27) من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را به نكاح تو در آورم ، تا در برابر آن هشت حج(سال ) براى من كار كنى . در روايتى آمده است : (حضرت موسى عليه السّلام حجى بجا آورد در حالى كه سوار برشتر سرخى بود و لبيك مى گفت ).(64) س 154- آيا منظور از ان تاءجرنى ثمانى حجج اين است كه هشت حج برايمانجام دهى ؟ ج - خير، حج بجا آوردن نبود، بلكه منظور اين است كه هشتسال اجير او باشد و گوسفندهايش را بچراند.
چگونگى حج مشركان
س 155- آيا مشركان در اعمال حج خود، رمى جمرات نيز داشتند؟ ج - حجى شبيه به حج حضرت ابراهيم عليه السّلام داشتند، به عرفات و مشعرمى رفتند و طواف نيز مى كردند: ولى معلوم نيست كه تمام جزئيات آن را داشته اند.
معناى (اولوا العزم )
س 156- واژه (اولوا العزم ) به چه معناست ؟ ج - (عزم ) به معناى عزيمت ، يعنى حكم و شريعت ، و (اولوا العزم ) بهمعناى صاحبان شريعت است . البته (عزم ) به معناى تصميم نيز آمده كه در اينجا يعنىتصميم بر صبر بر تكذيب و اذيت . و (اولوا العزم ) يعنى پيامبرانى كه تصميم برشكيبايى در برابر تكذيب و اذيت امت خود داشتند. در روايتى از حضرت رضا عليه السّلام وارد شده كه هر پيغمبر اولوا العزم داراى كتابو شريعت بوده ، و پيغمبرانى كه بعد از او مى آمدند تابع كتاب و شريعت او بوده اندتا اينكه پيغمبر اولوا العزم ديگر با كتاب و شريعت تازه مى آمد و در زمان آن پيغمبر ونيز پيغمبران بعد از او تا اولواالعزم ديگر به آن كتاب و شريعتعمل مى شد.(65) تعداد پيامبران اولوا العزم
س 157- تعداد پيامبران اولواالعزم و صاحب كتاب و شريعت چند نفر بوده است ؟ ج - پنج پيغمبر اولواالعزم داريم كه عبارتند از حضرت نوح ، حضرت ابراهيم، حضرت موسى ، حضرت عيسى عليهم السلام و حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليهو آله و سلم ، خداوند متعال مى فرمايد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم وموسى و عيسى . (شورى : 13) خداوند، تمام اديان و شريعتها را كه به حضرت نوح سفارش ، و به شما (پيامبر اكرمصلى الله عليه و آله و سلم ) وحى ، و به حضرت ابراهيم ، موسى و عيسى سفارشنموده ، همگى را براى شما (پيروان دين اسلام ) تشريع نموده است .
نژاد پيامبران عليهم السلام
س 158- آيا حضرت شعيب عليه السّلام عرب بود؟ ج - بله ، عرب بود، و (مدين ) نيز از شهرهاى عربى بود، و حضرت صالحو حضرت شعيب علهيما السلام هر دو از انبياى عرب هستند.
س 159- آيا اين سخن درست است كه پيامبران عليهم السلام يا از بنىاسرائيل بودند يا از عرب ؟ ج - اين مطلب در قرآن ذكر نشده است . از آيه شريفه و ما اهلكنا من قريه الا لهامنذون (شعراء: 208)؛ (و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن (پيامبر) بيم دهنده اى بودهاست .) بر مى آيد كه در هر آبادى ، پيغمبر نذير و بيم دهنده بوده است ، و يونان و چيننيز يقينا در سابق بوده اند لذا طبق اين آيه شريفه در ميان آنان نيز پيغمبر بوده است .
مباحثى درباره خلقت و... حضرت آدم عليه السّلام
س 160- خداوند متعال مى فرمايد: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران ، على العالمين ، ذريه بعضها منبعض . (آل عمران : 33، 34) به يقين ، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترىداده است ، فرزندانى كه بعضى از آنان ازنسل بعضى ديگرند.آيا از اين آيه شريفه ، نبوت حضرت آدم عليه السّلام استفاده مى شود؟ ج - در آيه شريفه (آل ابراهيم و آل عمران ) نيز آمده است ، آيا آنان هم پيامبربوده اند؟!
س 161- آيا حضرت آدم عليه السّلام پيش از اين عالم ، در بهشت بود؟ به چهدليل ؟ ج - در بهشت برزخى بود، نه در بهشت خلد؛ بهدليل بيرون آمدن او از آنجا، زيرا هر كس در بهشت خلد وارد گردد، در آنجا مخلد بوده و ازآن بيرون نمى آيد.
س 162- آيا صدور معصيت از حضرت آدم عليه السّلام در بهشت ممكن بود؟ ج - مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر ارشادى بود، نه امر مولوىتا معصيت صدق كند، زيرا در آن جا تكليف نبود و هنوز دين تشريع نشده بود، و دين بعداز هبوط حضرت آدم تشريع شد، چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ، و لا هميحزنون (بقره : 38) گفتيم ، جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد، آنان كههدايتم را پيروى كنند، بر ايشان بيمى نيست ، و غمگين نخواهند شد.
س 163- معناى اين سخن كه (حضرت آدم عليه السّلام در بهشت مثالى بود)چيست ؟ ج - بهشت برزخى مانند مشاهد كردن انسان موجودات را در خواب ، و نظيرخيال است .
س 164- آيا گندم خوردن براى حضرت آدم عليه السّلام كار بدى بوده است ؟ ج - حضرت آدم عليه السّلام از خوردن آن نهى شده بود، ولى آن را خورد.
س 165- آيا بهشت مثالى برزخى روى همين زمين بود؟ ج - اين را نمى توان گفت ، چون در آيه شريفه آمده است كه به آنها دستور هبوطداده شد. خداوند سبحان مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا... (بقره : 36، 38، و نيز ر، ك : اعراف : 24) گفتيم : همگى از بهشت فرود آييد. حضرت آدم عليه السّلام از آسمان به كوه (سرنديب ) واقع در هند هبوط كرد.
س 166- آيا حضرت آدم عليه السّلام ازاول در بهشت مثال بود؟ ج - نخست حضرت آدم عليه السّلام ساخته شد و در او روح دميده شد و زندهگرديد، بعد ارواح وارد بهشت مثالى شدند، و در آنجا امر و نهى شدند، بعد از آنجابيرون شدند و هبوط كردند.
س 167 خود ايشان خلق شد؟ ج - خداوند ايشان را از تراب تسويه نمود و درست كرد.
س 168- چگونه تسويه و خلق شد؟ ج - خديا تعالى جسدى از گل تسويه كرد، بعد از مدتى روح به او تعلقگرفت ، و به نفخ روح زنده شد، و همچنين حضرت حوا عليه السلام نيز اين گونه خلقشد، بعد ماءمور شدند داخل بهشت شوند و به آنها نصيحت شد كه مبادا نزديك بوتهگندم شويد، و از چيزهاى ديگر هر چه مى خواهيد بچينيد و بخوريد، ولى شيطان آنها راوسوسه و اغوا كرد، و از سراى پر نعمتى كه بودند بيرونشان آورد.
س 169- حضرت آدم عليه السّلام چگونه معصيت و نافرمانى كرد؟ ج - معصيت نكرد، زيرا معصيت مبتنى بر عالم ماده است ، و در عالممثال معصيت كردن معنى ندارد.
س 170- مگر مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر مولوى خداوندسبحان نبود؟ ج - مخالفتى در ميان نبود، اين عالم حس و ماده است كه انسان سر دو راهى قرارمى گيرد و ممكن است مخالفت ، و يا اطاعت كند.
س 171- آيا حضرت آدم عليه السّلام از عالمعقل ، به عالم مثال و بعد به عالم ماده انتقال كرد؟ ج - از ظاهر قرآن نمى شود اينگونه استفاده كرد.
س 172- آيا اگر كسى كه در بهشت مثالى قرار داشته و مثالى باشد، امكان داردبه او گفته شود: (به زمين و عالم ماده هبوط كن )؟ ج - امكان ندارد موجود مثالى در عين حال كهمثال است ، به عالم پايين تر هبوط كند و به عالم ماده فرود آيد؛ و خودمثال هم نمى شود كه ماده بشود.
س 173- حضرت آدم عليه السّلام چقدر در بهشت ماند؟ ج - بر اساس روايات (شش ساعت ) در بهشت بود.(66) س 174- مقصود از ظلم در آيه شريفه و لا تقربا هذه الشجره فتكونا منالظالمين (بقره : 35، و اعراف 19): (و به اين درخت نزديك نشويد، تا مبادا ازستمكاران گرديد.) چيست ؟ ج - ظلم به نفس .
س 175- مقصود از فاخرجهما مما كانا فيه در آيه شريفه فازلهماالشيطان عنها، فاخرجهما مما كانا فيه (بقره : 35): (پس شيطان هر دو رااز آنبلغزانيد، و از آنچه در آن بودند، به در آورد). چيست ؟ ج - يعنى از نعمتى كه بودند، بيرون كرد.
س 176- مخاطب آيه شريفه قلنا اهبطوا منه جميعا (بقره : 36، 38، اعراف :24) چه كسانى هستند؟ ج - آدم و حوا عليهم السلام و شيطان ، يا آدم و حوا و ذريّه آدم .
س 177- آيا آدم و حوا عليهم السلام با مخالفت نهى لاتقربا هذه الشجرهبا تكليف مولوى مخالفت نموده و عصيان كردند؟ ج - خير، مخالفت تكليف در آنجا نبود و اساسا تكليف و دين بعد از هبوط آنها بودخداوند متعال مى فرمايد. قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ولا هميحزنون (بقره : 38) گفتيم ؛ جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من هدايتى به شما رسد آنان كههدايتم را پيروى كنند. بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد. در سوره طه نيز مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن اتبع هداى ، فلايضل و لا يشقى ، و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى . (طه : 123 و 124) فرمود: همگى از آن فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ،پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مىشود و نه تيره بخت . و هر كس از ياد من دل بگرداند. در حقيقت زندگى تنگ (و سختى )خواهد داشت . و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم . منظور از (هداى ) در اين آيه شريفه همان دين است ، و دين به طور فشرده در اين دوآيه است كه اگر انسانها از آن اطاعت كنند و متابعت نمايند. و مقرب و بهشتى ؛ و اگرمعصيت كنند محروم خواهند بود. و معصيت آدم عليه السّلامقبل از هبوط و پيش از تشريع دين بوده است ؛ بنابراين امر موجود در آيه شريفه : كلامنها رغدا حيث شئتما (بقره : 35): (از هر جاى آن خواهيد، فراوان بخواهيد.) و نهى در آيهشريفه و لا تقربا هذه الشجره (ولى به اين درخت نزديك نشويد.) ارشادى است ، وبر اساس مصلحت ، خداوند، حضرت آدم عليه السّلام را امر و نهى كرد و امر و نهى مولوىنيست . و از آن پس اين سنت الهى شد كه هر كس اطاعت كند متنعم خواهد بود. و اگر اطاعتنكند از نعمت الهى محروم خواهد بود و معيشت ضنك و سختى خواهد داشت ، هر چند نعمتهايىدنيايى را داشته باشد.
س 178- آيا درباره خوردن حضرت آدم عليه السّلام از شجره منهيه مى شود اينگونه تعبير كرد: شاء و لم يرد (خداوند خواست ، ولى اراده ننمود.)؟ ج - نهى آدم عليه السّلام عن الاكل تشريعا، فهوقابل للتخلف ، و اراد تكوينا (خداوند متعال ، حضرت آدم عليه السّلام را تشريعا ازخوردن نهى فرمود: و نهى تشريعى قابل تخلف است ، ولى آن را تكوينا اراده نمود (واين قابل تخلف نيست )، مثل روايتى كه وارد شده است : رابع رجب يوم صومكم و فطركم چهارمين روز ماه رجب ، روز روزه و افطار شماست .(67) س 179- از قرآن شريف استفاده مى شود كه حضرت آدم از نزديك شدن به درختو خوردن ميوه آن نهى شده بود، چرا خداوند متعال مى فرمايد: و لاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (بقره : 35، و اعراف : 19) به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد. ولى حضرت با فرمان خدا مخالفت كرد و از آن خورد، چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: (فاءكلا منها) (طه : 121) آنگاه از ميوه آن درخت خوردند. آيا اين مخالفت با عصمت ايشان منافات ندارد؟ ج - خير، منافات ندارد. زيرا نهى از نزديكى و خوردن ارشادى بود، نه مولوى ،چرا كه امر و نهى مولوى با تكليف و دين ثابت مى شود، و پيش از هبوط حضرت آدم (عليهالسلام ) به دنيا، تكليفى نبود چون هنوز دين تشريع نشده بود، بلكه بعد از آمدن اوبه دنيا، دين تشريع شد چنانكه از دو آيه زير چنين بر مى آيد كه بيان و بشريع دينبعد از هبوط بوده است . خداوند متعال مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو. فاما ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ،فلا يضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى ، فان له معيشة ضنكا، و نحشره يوم القيامةاءعمى . خداوند فرمود: همگى از آن مقام فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضىديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند،نه گمراه مى شود و نه تيره بخت ؛ و هر كسى از ياد مندل بگرداند، مسلما زندگى تنگ و سختى خواهد داشت ، و روز رستاخير او را نابينا محشورمى كنيم .
س 180- آيا حضرت آدم عليه السّلام با نزديك شدن به شجره منهيه (بقره :35، و اعراف : 19)، ترك اولى نمود؟ ج - ترك اولى در اوامر و نواهى مولوى است ، نه در اوامر و نواهى ارشادى . ونهى حضرت آدم عليه السّلام از نزديك شدن به شجره وتناول ميوه آن ، نهى ارشادى بود، زيرا امر مولوى فرع تكليف و تشريع دين است ، درحالى كه قبل از هبوط آن حضرت به دنيا، هنوز دين تشريع نشده بود و بعد از آمدن آنحضرت به دنيا، دين تشريع شد چنانكه مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ، فلايضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اءعمى - فرمود: همگى از آن (مقام ) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگراست ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نهگمراه ميشود و نه تيره بخت ؛ و هر كس از ياد مندل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينامحشور مى كنيم .
س 181- امر به سجده بر آدم ، تشريعى بوده است يا تكوينى ؟ ج - شبيه به تشريعى بوده و تكوينى نبوده است ، زيرا به نص قرآن ،ابليس تخلف كرد. خداوند متعال مى فرمايد: ففسق عن اءمر ربه (كهف : 50) پس ابليس از فرمان پروردگارش تخلف نمود. و در تكوين تخلف معنى ندارد، زيرا خداوند سبحان در جاى ديگر مى فرمايد: انما اءمره اذا اراد شيئا ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82) - تنها كار خداوند وقتى بخواهد خبرى را پديد آورد، اين است كه به مى گويد: موجودشو، و آن چيز بى درنگ پديد مى آيد.
س 182- آيا امر تشريعى ، مستلزم تشريعرسول و نبى است ؟ ج - آنچه در باب نبوت عامه و خاصه بحث مى شود همگى مربوط به عوالمانسانى است و معلوم نيست كه در عالم ملائكه هم امر تشريعى ، مستلزم تشريع ورسول و نبى و امثال اينها باشد.
س 183- آيا ابليس از ملائكه بود؟ و اگر بود چگونه تخلف و عصيان كرد وحال آنكه خداوند درباره آنها مى فرمايد: بل عباد مكرمون ، لايسبقونه بالقول و هم باءمره يعملون (انبياء: 26 و 27) بلكه ملائكه بندگان گرامى خداوند هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند وتنها بر طبق فرمان او عمل مى كنند. همچنين مى فرمايد: لا يعصون الله ما اءمرهم ، و يفعلون ما يؤ مرون (تحريم : 6) - از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آنچه را كه ماءمورند انجام مىدهند. ج - مخلوقاتى قبل از حضرت آدم عليه السّلام بوده اند كه خداوند ملائكه رافرستاد و آنها را از بين بردند و ابليس را به عنوان اسير با خود بردند، و به نصقرآن ابليس از ملائكه نبود، بلكه از جن بود. خداوندمتعال مى فرمايد: فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه (كهف : 50) پس همه ملائكه سجده نمودند، بجز ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارشسرپيچى نمود. شيطان به معناى (شرير) معناى عامى دارد، ولى ابليس اسم خاص براى فرد و معهوداست كه اعوان و انصار نيز دارد، خداوند متعال مى فرمايد: انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم . (اعراف : 27) قطعا او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند. و در اخبار (رجعت )(68) آمده است : بعد از اينكه امام زمان (عج ) عالم را پر ازعدل و داد نمود، حضرت امام حسين عليه السّلام با لشگريان و اصحاب و يارانش ، و نيزيزيد و لشگريان او رجعت مى كنند و با هم مى جنگند و امام حسين عليه السّلام واهل بيت و اصحابش بر آنها غالب و پيروز مى شوند، و سيدالشهداء عليه السّلام مدتىدر زمان امام زمان (عج ) مى ماند، بعد امام زمان (عج ) از دنيا مى روند و حضرت امام حسينعليه السّلام او را تجهيز، غسل و كفن نموده و بر او نماز مى خواند و آن حضرت را به خاكمى سپارد، بعد از امام حسين عليه السّلام نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رجعت مىنمايند و همراه با لشگريانش با لشگر ابليس مى جنگند و بر ابليس پيروز مى شوند.چون مى خواهند او را به قتل برسانند. ابليس مى گويد: انى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم و لما يكن . من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم ، و هنوز آن زمان فرا نرسيده است درادامه روايت آمده است : فيخلى عنه و ياءتى (بعده ) رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم و يريد قتلهبآله (حربه ) فيهرب من بين يديه الى بيت المقدس ،فيصل اليه النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم فيذبحه على صخره بيت المقدس.(69) لذا اميرالمؤ منين عليه السّلام او را رها مى كند، و بعد از اورسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى آيد و مى خواهد كه وى را با ابزار جنگىبكشد، ولى از دست آن حضرت فرار مى كند و به بيت المقدس مى رود، سپس پيامبر اكرمصلى اللّه عليه و آله و سلم به او مى رسد و بر روى (صخره بيت المقدس ) او راسر مى برد.
س 184- آيا ابليس در برابر حضرت آدم عليه السّلام استكبار نمود، يا مستقلادر مقابل خدا؟ ج - حضرت آدم عليه السّلام در ميان بود و خداوندمتعال او را عزيز گردانيده بود. ابليس گفت : (انا خير منه ) (ص : 76) من بهتر از او (آدم عليه السلام ) هستم . ابليس خود را ديد و (انا) گفت و بدبخت شد.
س 185- خداوند متعال مى فرمايد: لقد خلقناكم ، ثم صورناكم ، ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم ... (اعراف : 11) و در حقيقت شما را خلق كرديم ، سپس به صورتگرى شما پرداختيم ، آنگاه بهفرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد.... آيا سجده ملائكه براى خصوص حضرت آدم عليه السّلام بود، يا بر تمام انسانها وحضرت آدم عليه السّلام به عنوان نمونه بوده است ؟ ج - سجده بر حضرت آدم عليه السّلام از باب نمونه و از آن جهت كه انسان است، بوده ، چنانكه در روايت آمده است : آدم كان قبله للملائكه (70) حضرت آدم عليه السّلام تنها قبله ملائكه بود. و معناى آيه شريفه فوق اين است كه خداوندمتعال انسان را خلق كرد، بعد او را صورت نگارى نمود، سپس به ملائكه فرمود: دربرابر آدم سجده كنيد. البته مقصود از اين بعديت ، بعديت كلامى است ، نه زمانى .
حضرت نوح عليه السّلام
س 186- آيا طوفان حضرت نوح عليه السّلام معجزه آن حضرت به شمار مىآيد؟ ج - در قرآن كريم آيه اى بر معجزه بودن آن دلالت نمى كند. البته خارق عادتبوده است .
س 187- كشتى حضرت نوح عليه السّلام چقدر وسعت داشته است ؟ ج - قطعه اى از آن كشتى در جبل جودى يعنى همان كوهى كه كشتى حضرت نوحعليه السّلام بر آن قرار گرفته ، چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: (استوات على الجنودى ) (هود: 44): (و كشتى بر (كوه ) جودى پهلوگرفته .) و در سلسله جبال آرارت بين تركيه و ايران واقع است فعلا در آمريكا ومقدارى نيز در شوروى نگهدارى مى شود، و اندازه آن بنابر تخمينى كه زده اند بهاندازه كشتى (كوئين مارين ) انگليسى است كهطول آن هزار و نوزده گام ( 1019). عرض آن صد و هيجده گام (118)مى باشد.
س 188- آيا از تمام حيوانات در كشتى حضرت نوح عليه السّلام و جود داشت ؟ ج - از هر نوع حيوان يك جفت (يك نر و يك ماده ) بوده است ، چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: و قلنا الحمل فيها من كل زوجين اثنين (هود: 40) و گفتيم : در آن كشتى ، از هر حيوان يك جفتحمل كن .
س 189- آيا از افراد بشر كسى بود كه درداخل كشتى حضرت نوح عليه السّلام نباشد و غرق نشود؟ ج - خداوند متعال مى فرمايد: فال : سآوى الى جبل تعصمنى من الماء قال : لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم الله$ (هود: 43) پسر نوح گفت : به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد،حضرت نوح عليه السّلام فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيستمگر كسى كه خدا بر او رحم كند. از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كوههاداخل آب رفته بودند و آب تا قله كوهها بالا آمده بود و از افراد بشر كسى روى زميننبود، و فقط خانواده و هشتاد(80) نفر از قوم آن حضرت كه هدايت يافته بودند و يك جفتاز انواع حيوانات در داخل كشتى بود، و خداوندنسل بشر و حيوانات را دوباره از آنها آفريد.
س 190- آيا طوفان نوح عليه السّلام تمام كره زمين را فراگرفته بود؟ ج - قسمت مسكونى زمين به ويژه قاره آسيا زير طوفان بود.
س 191- چند تن به حضرت نوح عليه السّلام ايمان آوردند، و در كشتى همراه اوبودند؟ ج - از خانواده حضرت نوح عليه السّلام تنها هفتاد يا هشتاد و چهار نفر مؤ منبودند، البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت ، آن هم با چه زحمتهايى ، به حدى كهگاهى جنازه اش را به منزل مى آوردند!
س 192- خداوند متعال در جايى از زبان حضرت نوح مى فرمايد: رب ، لاتذر على الارض من الكافرين ديارا (نوح : 26) پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار. و در جاى ديگر خطاب به آن حضرت مى فرمايد: لا تخاطبنى فى الذين ظلموا، انهم مغرقون (هود: 37، و مومنون : 27) درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن مگوى ، چرا كه آنان غرق شدنى اند. آيا اين دو آيه با هم منافات ندارند؟ ج - اتفاقا كمال سازش را دارند، زيرا آيه (لاتخاطبنى ) مى گويند: مطمئن باشهمه رفتنى اند و همه غرق خواهند گرديد: (انهم مغرقون )، و حضرت نوح عليهالسلام از اين خطاب فهميده بود كه كسى باقى نمى ماند، لذا طبق فرمايش خداوندسبحان در آيه نخست نفرين مى كند و مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكافرينديارا. و اين مقام بندگى آن بزرگوار است كه دقيقا آنچه را كه خدا خواسته ، مى خواهد.
اسم كتاب حضرت نوح عليه السلام
س 193- اسم كتاب حضرت نوخ عليه السلام چه بود؟ ج - اسم خاصى نداشته بلكه به اسم (كتاب نوح ) معروف بوده و ناميده مىشده است ، خداوند متعال مى فرمايد: كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه (بقره : 213) مردم يك گروه بيش نبودند، تا اينكه خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده (به مؤمنان ) و بيم دهنده (به كافران و گناهكاران ) بر انگيخت . كتاب حق را همراه آنان فروفرستاد، تا در مسائل اختلافى ميان مردم حكم كند. منظور از اين (الكتاب )، در اينجا همان كتاب حضرت نوح عليه السلام است .
حضرت ابراهيم عليه السلام
س 194- منظور حضرت ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: رب ، ارنى كيفتحى الموتى (بقره : 260): (پروردگارا، به من نشان ده كه چگونه مردگان را،زنده مى كنى ؟) آيا منكر معاد و احياى موتى بود؟ ج - سوال حضرت از چگونگى احياى اموات بود، لذا فرمود: اءرنى كيف تحىالموتى و مى خواست با ديدن احياى اموات ، خطورات ازدل او بر طرف گردد، زيرا خطورات قلبى با عيان بهتر رفع مى شود تا با بيان ؛بنابراين ، آن حضرت علم اليقين را داشت و حق اليقين را در خواست نمود، و وقتى كهپرندگان را صدا زد و به سوى خود فرا خواند علت و (لم ) مطلب و كيفيت و واقعيتاحيا براى او روشن شد، و آن را عيانا مشاهده كرد. بر اين پايه ، آن حضرت منكر اصل احياى مردگان و معاد نبود، بلكه ايشان از كيفيت آن ، ودر خواست رؤ يت نحوه آن بود، كه ارائه شد و مشاهده نمود.
س 195- چرا فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام در وقت وفات او، خود وحضرت يعقوب عليه السلام را از فرزندان حضرتاسماعيل عليه السلام به شمار آوردند و گفتند: نعبد الهك و اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحق الها واحدا، و نحن له مسلمون (بقره:133) - ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهيم واسماعيل و اسحاق عليه السلام خداى يگانه را مى پرستيم ، و در برابر او تسليم هستيم. در حالى كه حضرت اسماعيل برادر حضرت اسحاق عليه السلام و عمودى آنان بود، نهپدر آنان ؟ ج - اتفاقا اين آيه بهترين آيه اى است كه دلالت دارد بر اينكه (اب ) (پدر) در قرآنبر (عم ) (عمو) اطلاق شده است ؛ زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام دو پسر داشتيكى حضرت اسحاق عليه السلام و ديگرى حضرتاسماعيل عليه السلام و حضرت يعقوب عليه السلام ، فرزند حضرت اسحاق عليهالسلام بود؛ بنابراين حضرت ابراهيم جد پدرى حضرت يعقوب ، و اسحاق پدر، واسماعيل عموى او محسوب مى شود؛ ولى در اين آيه شريفه از ((آباء)) و پدران او شمردهشده و كلمه ((ادب )) در مورد هر سه آنان استعمال شده است . از اينجا معلوم مى شود اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم به آذر (اب) گفته ، دليل آن نمى شود كه آذر پدر صلبى آن حضرت بوده ، بلكه عموى ايشانبوده است ؛ زيرا پدر حضرت ابراهيم عليه السلام (تارخ ) بود، نه آذر، و آذر بتپرست و مشرك بود و حضرت از او خواست كه از بت پرستى دست بردارد و او را به دينتوحيد دعوت نمود، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: اذ قال لابيه ، يا ابت ، لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر، و لا يغنى عنك شيئا؟ يا ابت ،انى قد جاءنى من العلم ما لم ياءتك ، فاتبعنى ، اهدك صراطا سويا (مريم : 42 و 43) آن هنگام كه به پدرش گفت : پدر جان ، چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و ازتو چيزى را دور نمى كند، مى پرستى ؟ اى پدر، به راستى مرا از دانش (وحى حقايقى )به دست آمده كه تو را نيامده است ، پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايتنمايم . تا اينكه آذر او را تهديد به قتل نمود و از خود راند؛ چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: لئن لم ينته ، لارجمنك ، و اهجرنى مليا. ولى حضرت ابراهيم عليهالسلام در مقابل اسائه ادب و بى رحمتى او و به مقتضاى و اذا خاطبهم الجاهلون ، قالواسلاما (فرقان : 64): (و هنگامى كه نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، مىگويند: (درود بر تو باد). و در پاسخش فرمود: قال : سلام عليك ساستغفر لك ربى (مريم : 47). گفت : درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم . و اين خود وعده اى بود از ابراهيم عليه السلام كه براى او طلب مغفرت نمايد، و چنين نيزكرد، چنانكه فرمود: واغفرنى لابى ، انه كان من الضالين (شعراء: 86) و پدرم را بيامرز، كه او از گمراهان بود. و اين استغفار حضرت ، به جهت وفاى به وعده اى بود كه قبلا به آذر رسيده بود كههنوز اميد هدايت وى را داشت ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه (توبه : 114) و طلب آمرزش حضرت ابراهيم عليه السلام براى پدرش ، جز براى وعده اى كه به اوداده بود، نبود، ولى وقتى يقين كرد كه او طالب حق نيست ، بلكه دشمن خدا و معاند است ازاو بيزارى جست ؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: فلما تبين له انه عدو لله ، تبراء منه (توبه : 114) ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست ، از او بيزارى جست . و تمام اين وقايع در اوائل عهد حضرت ابراهيم عليه السلام و در زمانى بود كه هنوز بهسوى ارض مقدسه مهاجرت ننموده و خداوند به اولاد مرحمت نفرموده بود. سپس عزم برهجرت نمود و به ارض مقدسه رفت ، و در آخر عهد خود و بعد از تبرى جستن از عموى خودآذر، با تعبير (والد) كه فقط در مورد پدر صلبىاستعمال مى شود (نه عمو)، براى پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود: ربنا اغفرلى و لوالدى ... (ابراهيم : 41) پروردگارا، من و پدر و مادرم را بيامرز. از اينجا معلوم مى شود كسى كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى مغفرت او دعا نموده وخداوند او را آمرزيده ، پدر او بوده است كه با تعبير (والد) از او ياد نموده ، نه آذركه عموى او بوده ، و با كلمه (اب ) از او مورد نداشت ، و اين استغفار براى او و موردنداشت ، و اين استغفار براى او نبود و تنها براى پدر و همچنين مادر خويش بود.
حضرت عيسى عليه السلام
س 196- خداوند متعال در جايى درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى (آل عمران : 55) من تو را بر گرفته و به سوى خويش بالا مى برم . و حال اينكه از آيه ديگر معلوم مى شود كه حضرت نمرده و كشته نشده و از بين نرفتهاست ، چنانكه مى فرمايد: و ما قتلوه يقينا، بل رفعه الله اليه (نساء: 157 و 158) يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد. ج - التوفى بمعنى الاخذ فى جميع القرآن الكريم : (توفى ) درقرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است . يعنى از ميان قومت مى گيريم وبه مقام قرب مى بريم ، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست ،بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است ، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى ازمديون استعمال مى شود. بنابراين گرفتار خداوندمتعال كه مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيريم ، نه گرفتن بهمعناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم ، بلكه به معناى نجات دادن . پس مقصود از توفى ، ميراندن و نابود كردن نيست . در تمام آيات ديگر نيز كه كلمه توفى در آنهااستعمال شده ، به معناى نابود نيست . مانند اينكه مى فرمايد: الله يتوفى الاءنفس حين موتها (زمر:42) خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند. نيز مى فرمايد: و حتى اذا جاء اءحدكم الموت ، توفته رسلنا (انعام : 61) تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان (فرشته ) ما جانش بستانند. همچنين مى فرمايد: قل : يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم . (سجده : 11) بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را مى ستاند. زيرا خداوند سبحان پيش از آيه اخير مى فرمايد: قالوا: ااذا ظللنا فى الارض ، ائنا لفى خلق جديد،بل هم بلقاء ربهم كافرون (السجده : 10) و گفتند: آيا وقتى در (دل ) زمين گم شديم ، آيا باز ما خلقت جديدى خواهيم داشت ؟ (نه )بلكه آنها به لقاى پروردگارشان كافرند.
|
|
|
|
|
|
|
|