بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسنیم تفسیر قرآن کریم ، جلد 4, آیت الله عبدالله جوادى آملى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     TASNIM01 -
     TASNIM02 -
     TASNIM03 -
     TASNIM04 -
     TASNIM05 -
     TASNIM06 -
     TASNIM07 -
     TASNIM08 -
     TASNIM09 -
     TASNIM10 -
     TASNIM11 -
     TASNIM12 -
     TASNIM13 -
     TASNIM14 -
     TASNIM15 -
     TASNIM16 -
     TASNIM17 -
     TASNIM18 -
     TASNIM19 -
     TASNIM20 -
     TASNIM21 -
     TASNIM22 -
     TASNIM23 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

2 مسكنت ممدوح و مذموم 
مسكنت نيز مانند ذلّت به دو قسم ممدوح و مذموم تقسيم مى شود: سكون و مسكنت ممدوح آن استكه انسان سالك صالح در آستان الهى ، كمال توقف و سكون را حفظ كند و هيچ حركتى اعماز قلبى و قالبى بدون اجازه معبود راستين نداشته باشد. در چنين حالتى خداى سبحانعبد محض خود را مى پذيرد و مسكنت بندگى او را به سكينه ساطنتىتبديل مى كند تا وى سلطان ملك وجود گردد و شهريار ديار شهود شود و بر هر اهريمندرون و برون فاتح گردد و معناى عزّت واقعى او متبلور شود.
چنين سكينه اى كه محصول آن مسكنت محمود در پيشگاه خداست ، همان موهبت ويژه اى است كهبر پيامبر و مومخنان در ميدان جنگ نازل مى شود : ثمانزل سكينة على رسوله و على المومنين (1554) و نتيجه دعاى پيامبر اكرم دربرخورد با مونان به هنگام دريافت زكات است : وصلّ عليهم ان صلوتك سكن لهم.(1555)
اما سكون و مسكنت مذموم به سكون و دفاع نكردن در برابر حمله دشمن گفته مى شود ومسكين اقتصادى از همين قسم از سكون مشتق مى گردد.
مسكين ، زمين گيرى است كه نتواند برخيزد. از اين رو گاهى عنوان مسكين با زمين گيربودن آميخته شود و مسكينا ذا متربة (1556) يعنى مسكينى كه به تراب چسبيده و زمينگير شده ، قدرت قيام ندارد چنان كه فقير به كسى گفته مى شود كه مهره هاى ستونفقراتش شكسته و قدرت قيام ندارد.
البته چنان كه گذشت ، همين زمين گير شدن و ضعف از قيام در آستان خداى سبحان ممدوحاست و مون در عين حال كه از اظهار ضعف و زبونى و زمين گيرى در برابر ديگران ممنوعشده : و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون (1557). به زمين گير شدن درپيشگاه خداوند مامور گرديده است ؛ چنان كه در برخى از ادعيه آمده : الهى عبيدك بفناك(1558)، مسكينك بفنائك (1559)؛ يعنى خدايا عبد كوچك و مسكين تو بر آستان توسر مى سايد.
در هر حال سكينه و طمانينه چه در جنگ و غير جنگ ، در جهاد اكبر و جهاد اصغر از بركاتالهى است ، اما مسكنت به معناى ضعف و زبونى بنىاسرائيل به صورت سكه زده شد و براى آنها ثبت گرديد، از همين قسم دوم ايت و اگرامروزه ، مسلمانان نمى توانند يهود ذليل را از بين ببرند، به اين جهت است كه به عزّتخويش پى نبرده اند و راه پيروزى بر دشمن را نشناخته اند و گر نه ممكن نيست مسلمانانعزيز باشند، ولى نتواند شر اسرائيل را ازمنطقه اسلامى ريشه كن كنند.
غرض آن كه اگر امت اسلامى مسكنت محمود خود را فراهم مى كمرد. ملتى كه از سكينه الهىبرخوردارباشد، يهودى هاى محكوم به ذلّت و مسكنت را از سرزمين قدس و فلسطيناشغالى بيرون مى راند و عزّت از دست رفته خود را استرداد مى كند.
تذكر: هر چند نعمت غنا قابل ستايش است و نقمت فقر و مسكنتقابل انكار نيست ، ليكن پيام آيه مورد بحث ترجيح پويايى وتكامل بر مسكنت است ؛ نه تقديم غنى بر فقير و ترجيح توانگر بر تهى دست ؛ زيرادرباره افراد، معيار رجحان همان تقواى الهى است كه نيازى به توضيح ندارد.
3 ناسازگارى عزّت با رفاه همه جانبه 
ملتى كه بخواهد عزيز باشد و استقلال و آزديش را حفظ كند لازم است از برخى امكاناترفاهى چشم پوشد و بعضى از محروميت ها را از جان ودل بپذيرد چنان كه حضرت على عليه السلام فرمود: لا تجتمع عزيمة و وليمة(1560) لا تجتمع الفطنة و البطنة . (1561)
بر همين اساس موساى كليم به بنى اسرائيل فرمود: اگر سبزى و پياز و گندم(وسايل رفاهى ) مى خواهيد به شهر هبوط كنيد و با طاغيان و عياشان مبارزه و رنج جهادبا متفرعنان را تحمل كنيد تا در ظل بركات معنوى و نعمت هاى مدى ياد شده برسيد.
البته خداوند اگر بخواهد مى تواند به تنهايى ريشه ظالمان را بر كند: ولى او مىخواهد شما را بيازمايد و از اين راه كامل كند: لو يشاء اللّه لا تنصر منهم ولكن ليبلوابعضكم ببعض (1562) او مى خواهد مجاهد فىسبيل اللّه و شهيد در رهح حق بسازد. البته جهاد و مبارزه هم كار آسانى نيست وگرنه اينهمه فضيلت و پاداش براى آن قرار داده نمى شد.
شما اگر مى خواهيد لجاجت بورزيد و هر روز ميوه اى طلب كنيد و بنده شكم باشيد بايداز عزّت بنده خدا بودن به ذلّت بنده ديگران بودن تن درهيد و اگر مى خواهيد عزيز وآزاد بمانيد بايد با دشمن درون و بيرون مبارزه كنيد و سرزمين شام و فلسطين را فتحكنيد و بدانيد كه ساكنان غاصب آن از فرعونيان قوى تر نيستند. خدايى كهآل عمران را به كام دريا فرستاد، در اين جا نيز ناصر شما خواهد بود.و
4 عزّت خيالى يا ناپايدار 
ذلّت و مسكنت بر پيشانى هويت يهود نوشته شد و اين چنين كتابى دلالت بر خوارىپيوسته و مستمر آنان در طول تاريخ تا روز قيامت دارد. پس چگونه در عصر حاضر ازقدرت و حكومت برخوردارند، آيا لازم حاكميت آنان ، عزّت نيست ؟!
در پاسخ ممكن است گفته شود:
اولا: توده يهود هم اكنون نيز ذليل است ذليل حزب يا گروه يا دستگاه حاكمى به نامصهيونيسم ، زيرا از خود اختيارى ندارد و از آزادى واستقلال برخوردار نيست و اجير طاغى و اسير دستگاه حاكم است زيرا آنها بايد حكم كنندكه فلان خانواده يهودى در كدام شهرك سكنا گزيند و چگونه زندگى كند.
افزون بر رعب و وحشتى كه از جانب رزمندگان فلسطينى بردل آنان سايه افكنده كه هر لحظه خويشتن را در معرض خطر مى بينند و احساس امنيت نمىكنند و افزون بر عذاب وجدانى كه از جهت غصب سرزمين فلسطين بر آنان حاكم است .البته هر جمع و مليت وابسته به غير حبل خدا يا مردم ، محكوم به ذلّت است و اختصاص بهيهود ندارد.
ثانيا: اگر بپذيريم كه عزّتى دارند، چنين عزّتى يكى از همان دو مورد استثنايى استكه در سوره آل عمران مطرح شده آن جا كه مى فرمايد:ضربت عليهمالذّلّة اءين ما ثقفوا الا بحبل من اللّه وحبل من الناس هر كجا يافته شوند مهر ذلّت برآنان خورده است مگر با ارتباط با خدا و تجديد نظر در روش ‍ ناپسند خود يا با ارتباطبا مردم و وابستگى به مركز اقتدار ملى .(1563)
شكى نيست كه يهود امروز اگر از ذلّت و مسكنت نجات يافته باشد ازقبيل قسم دوم از مستثنا در اين آيه ، يعنى از قبيلحبل من الناس يعنى وابستگى به جبارانى چون صهيونيست ها و آمريكاى مستكبر است وبدون ترديد چنين عزّتى ناپايدار و متزلزل و زود گذر بوده وابسته به تاءمين منافعدستگاه حاكم و استكبار جهانى است .
البته تحليل نهايى قضاياى شخصى محتاج به فحصكامل است و هرگز امور شخصى بدون مطالعه جامع الاطراف نمى تواند به عنوان نقد ونقض ظاهر قرآن مطرح گردد. در جريان متجاوزان به فلسطين به محض ‍ آنكه مستكبرانجهانى احساس كنند مقاصد شوم آنان از طريق حمايت از يهود تامين نمى شود قطعا دست ازحمايت خويش بر مى دارند و به اين طريق و پس از باز پس گيرى سرزمين هاى اشغالىتوسط صاحبان اصلى آن دوباره پراكندگى و آوارگى در نقاط مختلف دنيا به يهودروى مى آورد و دامن گير آنان مى شود.
عزّت واقعى زمانى نصيب آنان مى شود كه چنان كه در مستثناىاول : الا بحبل من اللّه آمده به ريسمان محكم آسمانى و عروه وثقاى الهى چنگ بزنند و ازشرارت ها و لجاجت ها و روحيه شيطانى و پليد خود دست بر دارند.
خلاصه آن كه :
الف : وحى الهى كه صادق تر از ان كبلامى نيست عزّت را بالاصاله متعلق به خداوند وبالتبع براى رسول گرامى و مومنان ثابت مى كند.
ب : آنچه درباره برخى از امت ها و ملت ها مانند صهيونيست هانقل مى شود مطلب محسوس و بديهى نيست تا نياز به نظريه پردازى نداشته باشد؛زيرا اسرار پشت پرده در اين گونه مسائل سياسى به قدرى پنهان است كه آگاهى از آنبسيار دشوار است . از اين رو نمى توان صرف شكوه ظاهرى يك گروه عيّوث و مفسد راناقض ‍ كلام الهى تلقى كرد.
5 عاقبت اصرار بر گناه و استمرار آن 
آنچه در ذيل آيه مورد بحث آمده ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون بنابراين كه مرجعذلك كفر به آيات خدا و كشتن پيامبران باشد همان چيزى است كه در مباحث اخلاقى آمده ، كهتمرين كنيد تا سراغ مكروهات نرويد و از مشتبهات بپرهيزيد كه قرقگاه گناهان صغير وكبير است و گناهان صغير بپرهيزيد كه ارتكاب آنها سبب ورود به گناه كبير و در نهايتسبب ورود به اكبر معاصى ، يعنى شرك و كفر مى شود.
در سوره روم چنين آمده است : ثمّ كان عاقبة الذين اءساءوا و السّوى انكذّبوا بايات اللّه و كانوا بها يستهزءون (1564) و غالب مفسران آن را به اينگونه تفسير مى كنند كه پايان و عاقبت كسانى كه معصيت مى كنند تكذيب آيات الهى استيعنى ان كذّبوا... را اسم ، كان ، و موخر و عاقبة ... را خبر آن و مقدم مى گيرند كان تكذيب آيات اللّه عاقبة الذين ... .
اعتبار روانى و نفسانى نيز با چنين تفسيرى مساعد است زيرا تجربه نشان داده است كهانسان معصيت كار گام به گام به خطر مهم نزديك مى شود و تدريجا سر از كفر در مىآورد، يعنى پس از ارتكاب مكرر گناه عادى ، حريم شريعت در نظر او شكسته مى شود واصل دين الهى و حدود آن در دل و جان او از هيبت مى افتد و از سلطنت و حاكميت بر روان اوعزل مى شود تا حدى كه گويا اصلا شريعتى در كار نيست و خبرى از آسمان نيامده ووحيى نازل نشده است .
ممكن است از تعبير به و كانوا يعتدون در آيه مورد بحث استفاده شود كه معصيتى انسان رابه چنين عاقبت شوم مبتلا مى كند كه با اعتدا يعنى تعدى و هتك حرمت همراه باشد به ويژههتك حرمت به رهبر دينى و آسمانى نظير اين كه به پيامبر بگويد: سخن شما را مىشنوم ولى گوش نمى دهم ، سمعنا و عصينا (1565) چنين اعتدايى زمينه كفر ياعين كفر است .
رسول گرامى مى فرمايد: اى بندگان خدا از غور در گناهان و از كوچك شمردن آنبپرهيزيد زيرا گناه سبب چيرگى ذلّت (سستى و ضعف در اراده ) بر انسان گنه كار مىشود، تا اين كه او را در گناهى بزرگ تر وارد مى سازد و پيوسته ايت ذلّت
و سستى در اراده و ارتكاب گناهان بزرگ ، ادامه يابد، تا اين كه سر از ردّ ولايت وصىعليه السلام و دفع نبوت نبىّصلى الله عليه و آله بر مى آورد و هم چنان ادامه مى يابدتا به بزرگ ترين گناه ، يعنى انكار توحيد و الحاد در دين خدا منجر مىشود
.(1566)
1 بحث روايى 
1 برخى مصاديق استبدال خير بهدانى
كتب الحسن البصرى الى الحسن بن على : اما بعد فانتماهل بيت النبوة و معدن الحكمة و ان اللّه جعلكم الفلك الجارية فى الجج الغامرة ، يلجىاليكم الاجّى ، و يعتصم بحبلكم الغالى ، من اقتدى بكم اهتدى و نجى و من تخلف عنكم هلك وغوى ، و انى كتبت عند الحيرة و اختلاف الامّة فى القدر فتفضى الينا ما اءفضاه اللّه اليكماهل البيت فناءخذ به .
فكتب اليه الحسن بن على : اما بعد فانهاهل بيت كما ذكرت عند اللّه و عند اوليائه فامّا عندك و عند اصحاب فلو كنّا ذكرت ماتقدّمتمونا و لا استبدلتم بنا غيرنا، و لعمرى لقد ضرب اللّه مثلكم فى كتابه حيثيقول :
اءتسبدلون الذى هو ادنى بالذى هو خير هذا لاوليائك فيما ساءلوا و لكم فيمابشى ء مما نحن عليه ، و لئن وصل كتابى اليك لتجّدن الحجة عليك و على اصحابكموكّدة : حيث يقول اللّه عز و وجل : اءفمن يهدى الى الحق اءحقّ يتبّع اءمنّ لا يهدى الاّ انيهدى فما لكم كيف تحكمون (1567) فاتبّع ما كتبت اليك فى القدر فانه من لميومن بالقدر خيره و شره فقد كفر، و من حمل المعاصى على اللّه فقد فجر، ان اللّه عز ووجل لا يطاع باكره ، و لا يعصى بغلبة ، و لايهمل العباد من الملكة : و لكنة المالك لما ملّكم ، و القادر على ما اءقدرهم ، فان ائتمروابالصاعة لن يكون عنها صادا متبطا، و ان ائتمروا بالمعصية فشاء انيحول بينهم و بين ما ائتمروا به فعل ، و ان لميفعل فليس هو حملهم عليها و لا كلفّهم ايّاها جبرا،بل تمكينه اياهم و اغداره اليهم طرقّهم و مكّنهمفجعل لهم السبيل اءخذ ما امرهم به وترك ما نهاهم عنه ، و وضع التكليف عناهل النقصان و الزماة و السلام .(1568)

اشاره : اين حديث معارف فراوانى را به همراه دارد كه طرح برخى از آنها از بحث كنونىخارج است و مقدارى كه مى توان به آن عنايت كرد عبارت است از:
الف : آنچه راجع به استبدال نفيس به خسيس و عالى به دانى است اين است كه محتواىحديث مزبور با صرف نظر از سند آن تطبيق تقديم معصوم بر معصوم و ترجيحمفضول بر فاضل و افضل است اگر غير معصوم به منزله سير و پياز باشد كه از زمينمى رويد معصوم عليه السلام همسان منّ و سلوى است كه از آسمان ولايت و كرامتنازل مى شود.
ب : امام معصوم عليه السلام همچون نگار مكتب نرفته است كه بدون هدايت هادى خود مهتدىاست و بدون تعليم آموزگار، خود ساخته علمى است ؛ زيرا مظهر تام خداوندى است كه آنذات ربوبى بالاصاله چنين است .
2 - عن الصادق عليه السلام : و تلا هذه الاية : ذلك بانهم كانوا يكفرون باياتاللّه و يقتلون النبيّين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدونقال : واللّه ما قتلوهم بايديهم و لا ضربوهم باسيافهم ، و لكنّهم سمعوا احاديثهمفاءذاعوها فاءخذوا عليها، فقلوا فصار قتلا و اعتذاءا و معصية .(1569)
اشاره الف : همان طور كه در اثناى تفسير بازگو شدقتل گاهى تسبيبى است و زمانى مباشرتى وقتل تسبيبى گاهى تاثير مهمى دارد.
ب : شهادت پيامبران الهى گاهى به شمشير مهاجم خون ريز و زمانى به توطئه وتحريك و افشاى راز و تبييت و مسامره و شب نشست هاى رمز آلود بوده است . بنابراين هردو قسم مندرج در آيه است و حصر آن در خصوص قسم دوم يعنىقتل به واسطه افشاى اسرار يا از جهت اهميت آن است و يا براىشمول گروهى كه هر چند در قتل مباشرتى سهم نداشته اند ليكن درقتل تسبيبى سهيم بوده اند.
3 معناى فوم 
عن باقر عليه السلام الفوم الحنطة
عن ابن عباس فى قوله : و فومها قال : الخبز، و فى لفظٍ: البر، و فى لفظ:الحنطة بلسان بنى هاشم .
عن ابن عباس اءيضا قال : الفوم الثوم .

اشاره الف : ممكن است كلمه فوم در لغت برخى ازقبايل عرب به معناى گندم و در بعضى از قبايل ديگر عرب به معناى سير باشد وتعارض ظاهرى احاديث با اين وجه قابل رفع است ، يعنى هيچ كدام از اين دو حديث در صددحصر و نفى محتواى ديگرى نيست ، چنان كه برخى از ارباب لغت هر دو معنا را كنار همبراى فوم ذكر كرده اند.
ب : مناسب با پياز كه در سياق فوم قرار دارد، همان سير است .
ج : آنچه در روايت اول آمده با اسلوب كتاب هاى عادى هماهنگ تر است تا متن حديث .
4 زمينه ساز قتل انبيا 
عن النبىّصلى الله عليه و آله :يا عباد اللّه ! فاحذروا الانهماك فى المعاصى والتهارون بها فان المعاصى يستولى بها الخذلان على صاحبها حتى توقعه فيما هواعظم منها فلا يزال يعصى و يتهاون و يوقع فيما هو اعظم مما جنى حتى توقعه فى ردّولاية وصىّ رسول اللّه و دفع نبوة نبى اللّه و لايزال اءيضا بذلك حتى توقعه فى دفع توحيد اللّه و الالحاد فى دين اللّه .(1570)
اشاره الف : هر گناهى هر چند كوچك از دو سو با گريز از مبادى شريعت همراه است از يكسو هر معصيتى از انحراف از علاقه به حكم خدا اگر چه انحراف اندك ، نشاءت مى گيردو از سوى ديگر هر گناهى مايه افزايش گريز از شريعت و انحراف از مبادى دين مىشود؛ چنان كه هر طاعت نيز از دو سو با گرايش به شريعت همراه است .
ب : انحراف زايد سبب گناه بزرگ مى شود به طورى كه تدريجا زمينه بزرگ ترينمعصيت كه همان شرك به خداست پديد مى آيد.
5 راضى بودن به رضاى خدا 
عن العسكرى :قال رسول اللّه : الا فلا تفعلوا كما فعلت بنواسرائيل و لا تسخطوا لنعم اللّه تعالى و لا تقتر حوا على اللّه تعالى اذا ابتلى احدكمفى رزقه اءو معشية بما لا يحبّ فلا يجزيّن شيئا يسئلهلعل فى دلك حتفه و هلاكه و لكن ليقل الاّهم بجاه محمد و آله الطيبين ان كان ما كرهته منامرى خيرا و اءفضل فى دينى فصبّرنى عليه و قوّنى على احتماله و نشّطنى علىالنهوض بثقل اءعبائه و ان كان خلاف ذلك خيرا علّى به ورضّنى بقضائك علىكل حال فلك الحمد. فانك اذا قلت ذلك قدّر اللّه و يسّر لك ما هوخير.(1571)
اشاره الف : سنت دير پاى الهى اختصاص به قوم معين ندارد، بلكه براى همه اقوام وملل قابل استفاده و تطبيق است ، مگر در موارد استثنايى كهدليل خاص سبب انحصار آن شده است .
ب : از ظاهر اين حديث بر مى آيد كه پيشنهاد بنىاسرائيل صرف تنوع طلبى مباح نبوده است .
ج : بهترين وظيفه انسان متعبد رضا به قضاى خدا و سپاس در همهحال است .

fehrest page

back page