|
|
|
|
|
|
اطلاق استعانت انسان فقير محض است و هر فقير صرفى در همه امور نيازمند كمك است . بنابراين ،استعانت انسان مطلق خواهد بود، نه مقيّد؛ چنان كه حذف متعلّق شاهد عموم موارد استعانت استو هرگز محدود به موارد گذشته يا آينده آياتمحل بحث نيست ، گرچه قدر متيقن همان امورى است كه عناصر محورى سياق آيات راتشكيل مى دهد. شؤ ون موجود نيازمند در شعاع هستى او قرار دارد. بنابراين ، همه كارهاى انسان كه ربطمحض است وابسته بوده و هيچ سهمى از استقلال ندارد، هرچند آن كارها عبادى و اخلاقىباشد؛ مانند نماز و صبر. پس آنچه به حسب ظاهر خود انسان انجام مى دهد، در بخش تتميمنصاب قبول ، نه نصاب فعل معين و معاون او خواهد بود؛ زيرا هرگونه فعلى به مبداءفاعلى كه واجب است بازمى گردد؛ چنان كه هرگونه قبولى به مبداء قابلى است كه ممكناست رجوع مى كند با اين تحليل فرق اعانت در افاضه و اعانت در استفاضه معلوم مى شودو هرگز چيزى از انسان يا غيراو صادر نمى شود كه صبغه افاضه داشته باشد، بلكههمه آنها در جنبه استفاضه سهمى دارد، گرچه آن نيز به استناد ما بكم من نعمة فمن اللّه(392) از خداوند است . نشانه اطلاق استعانت ، سخنرسول گرامى صلى الله عليه و آله است : اذكر اللّه فإ نّه عون لك على ما تَطْلُب (393)؛ يعنى اگر كسى به ياد خدا بود خداوند كمك اوست بر هرچه و در هرچه كه اوطلب مى كند، و اختصاصى به شى ء خاص ندارد. غرض آن كه : 1- استعانت براى انسان لازم و كمال وجودى است . 2- متعلَق استعانت همه شؤ ون تكاملى اوست . 3- آنچه از انسان صادر مى شود هرچند به صورت استعانت باشد همگى در تتميم نصاباستعداد سهم دارد. 4- مبداء افاضه هر فيضى فقط خداى سبحان است كه نه شريك دارد و نه ظهير(394). 5- هرجا از سخن اعانت صادق و تعاون (395) حق است ، بعد ازتحليل به ظهور اسماى حسناى الهى باز مى گردد و آن معين و معاون يا متعاون مظهرى ازمظاهر اعانت خداست . مفهوم و مصداق صبر صبر به همان معناى معهود است ؛ يعنى تحمّل چيزى كه نفس انسان از آن كراهت دارد. اينمعناى جامع ، همه موارد صبر اعم از صبر برمصيبت و صبر در طاعت و صبر از معصيت راشامل خواهد شد و تفسير صبر به روزه در بعضى از روايات (396) ازقبيل تطبيق مفهوم جامع بريكى از برجسته ترين مصاديق آن است ؛ روزه از مهمترين اسبابكسر شهوت است ؛ چنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: يامعشر الشبابمن استطاع منكم الباه فليتزوّج فإ نّه أ غضّ للبصر و أ حصن للفرج و من لم يستطعفليصم فإ نّ الصوم له و جاء (397)، و از اين رو به ماه رمضان شهرالصبر گفته مى شود(398). وقتى سالك از توجه به اَجْوَفَيْن صبر كردمى تواند از واردات قلبى مدد بگيرد. تذكّر:چون صبر به معناى كفّ، حبس و بازداشتن است ، به قاتلى كهمقتول را مى بندد و مى كشد صابر ومقتول او را مصبور گويند و اگر محبوس و مكفوف كننده ، ديگرى باشد مىگويند: قاتل را قصاص و صابر را حبس كنيد: اقتلواالقاتل واصبروا الصابر أ ى أ مسكوه .(399) جايگاه ويژه صبر سرّ اين كه ميان همه مكارم اخلاق ، نظير شكر، يقين ، حلم ، حسن خلق ، رضا، تسليم وتوكّل ، صبر در كنار نماز قرار گرفته و مثلا نفرموده استعينوابالتوكّل و الصلوة يا استعينوا بالشكر و الصلوة و به بيانديگر، صبر و نماز با هم ذكر شده ، شايد اين باشد كه گزينش صبر از ميان همه مكارماخلاق ، مقتضاى بلاغت كلام است ؛ زيرا يان خطاب در پى خطاب هاى ديگرى است كه درآيات قبل به صورت يك سلسله واجبات و محرّمات نيازمند به صبر و استقامت مطرح شده وطبعا چنين جايگاهى متناسب با سفارش به صبر از يك سو و سفارش به ارتباط باخدا(نماز) از سوى ديگر است . برخى از مفسران احتمال اختصاص صبر در آيه به صبر در نماز را مطرح كرده و درتوجيه آن گفته اند: وجه تقارن صبر و نماز اين است كه مراد از صبر، صبر بر تكاليفو اوصاف نماز حقيقى است ؛ زيرا رعايت خصوصيت هايى چون حضور قلب و دفع وسوسههاى شيطانى ، جدّا نياز به استقامت و صبر دارد(400) ليكن اين بيان مصحح حصر صبردر صبر نماز نيست ؛ زيرا اولا، اطلاق لفظ اباى از انحصار دارد و ثانيا،شمول صبر نسبت به نماز مقصود مزبور را تاءمين مى كند. افزون بر آنچه گذشت ، اين نكته نيز قابل توجّه است كه صبر در فرهنگ قرآنى ازجايگاه ويژه اى برخوردار است . حتّى از برخى آيات برمى آيد كه از برخى جهات ،صبر از نماز نيز برتر است ؛ مثلا با آن كه در آيه مورد بحث به خصوص نماز، اهميتويژه اى داده شده (401) در عين حال در آيه 153 همين سوره پس از جمله ياأ يها الذينامنوا استعينوا بالصبر و الصّلوة ، به جاى آن كه بفرمايد:إ نّ اللّه معالمصلّين آمده است : إ نّ اللّه مع الصابرين و نيز آنچه در آيه 154 به عنوانعظمت مقام شهيد مطرح است : و لاتقوموا لمن يقتل فىسبيل اللّه أ موات ...، به بركت صبر و مقاومت شهيد در ميدان نبرد است . صبر غير از سكوت است ؛ صبر عبارت از كفّ نفس به فرمان خداى سبحان و بهترينعامل پيروزى در برخورد با مشكلات است و چنان كه گذشت به جا آوردن نماز همراه بهخضوع و خشوع و حضور قلب و رعايت همه شرايط و خصوصيت هاى آن در گرو صبر وپايدارى است و اين كه در برخى روايات آينده صبر و صلاة بررسول اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام تطبيق شده از اين روست كهآنها حقيقت صبر و نماز بودند. سنگينى نماز بر سركشان ضمير در انّها به قرينه استعمال واژه خشوع در قرآن درباره نماز به الصلوة بازميگردد، نه به استعانت مستفاد از جملهقبل ؛چنان كه بعضى از مفسّران آن را به عنوان يكى از دواحتمال در آيه پذيرفته اند(402) و نه به همه تكاليفى كه در مجموع اين آيه وآياتقبل مطرح شده ؛ چنان كه بعضى آن را به عنوان يكى از سهاحتمال در آيه ذكر كرده اند،(403) از اين جهت كه تكاليف الهى كه به وسيلهرسول گرامى صلى الله عليه و آله متوجه آنان مى شد بر آنهاثقيل بود. اين احتمال از ابتكارهاى زمخشرى محسوب شده است .(404) در عين حال كه ضمير انّها در ظاهر لفظ به الصلوة باز مى گردد مضمون وانّهالكبيرة الّاعلى الخاشعين ممكن است شامل صبر نيز بشود (به ميژه با توجه بهآنچه گذشت كه صبر، كفّ نفس به فرمان الهى است ،نه صرف سكوت ، و چنين وصفبلندى بدون داشتن قلبى خاشع ممكن نيست )؛نظير آنچه درآيه وإ ذا رأ وا تجارة أ ولهواً انفضّوا إ ليها (405) آمده كه گرچه ضمير إ ليها به خصوص تجارت بازمى گردد و انفضّوااليهما گفته نشده ،در عينحال تجارت و لهو هر دو مراد است ونيز نظير آنچه در آيه الذين يكنزون الذهب والفضةو لا ينفقونها فى سبيل اللّه (406) آمده كه ضمير در لا ينفقونها به خصوص فضّة باز مى گردد( گرچه برخى بر آنند كه به دنانير و دراهم بر مىگردد) و به جاى تثنيه آمدن به صورت مفرد آمده ،در عينحال شكّى نيست كه حكم در آيه شامل ذهب نيز مى شود. و نظير آيه اللّه ورسوله احقّ ان يرضوه (407) كه مقصود ترغيب به جلب رضاى خدا و پيامبر اوست ، نهفقط رضاى خدا، با اين كه ضمير مفرد است . زمينه تحمّل نماز نماز، بر اثر داشتن اجزايى چون ركوع و سجود، تجسّمى از خضوع و خاكسترى است ، وهر كسى حاضر به انجام آن نيست . از اين رو در آيهمحل بحث امرى بزرگ و سنگين معرّفى شده است :وانّها لكبيرة .در جاى ديگر نيز آمده است: كبر على المشركين ما تدعوهم إ ليه (408). تنها كسانى مى توانند به آسانى آن را تحمّل كنند، آن را برپادارند، از آن استعانتبجويند و به نتيجه برسند كه به امر عظيم تر، يعنى خشوع قلبى رسيده باشند. جنگدرونى و مبارزه با هواى نفس نيازمند خضوع و خاكسارى در برابر خداى بزرگ است . خداى سبحان در جنگ با دشمن بيرونى به ما فرمود: هر چه در توان داريد براىرويارويى با دشمن سلاح فراهم سازيد و نيروى رزمى بسيج كنيد؛ وأ عدّوا لهم مااستطعتم من قوّة (409). در جنگ درونى نيز مى فرمايند: بايد خاشع ودل شكسته شويد تا بتوانيد بار سنگين نماز را بردوش كشيد و همانند زمينى كه باخشوع خود مى تواند باران طبيعى را از آسمان مُلك جذب كند و در نتيجه ، سرسبز و خرّمشود، شما نيز با خشوع درونى و با سلاح دعا:الدعاء سلاح المؤ من(410) و بكاء:و سلاحه البكاء(411) و با سرمايه اميد ورجا:ارحم من رأ س ماله الرجاء(412) كه همه آن در نماز جمع است ، مىتوانيد از نماز كمك گيريد تا باران رحمت و مغفرت را از آسمان ملكوت ، به زمينه تشنهخود سرازير كنيد. خلاصه آن كه اولا، در هر جنگى قدرت و عزم آهنين بر پيروزى بر دشمن لازم است . ثانيا،پيروزى در هر جنگى مشروط به خلوص و خضوع در برابر خداوند است . ثالثا، سلاحجنگ بيرون آهن ستبر، و سلاح جنگ درون آه رقيق است . سرچشمه خشوع نماز كه مناجات ويژه نمازگزار با خداست ، حرم الهى محسوب مى شود. از اين رو ابليساز هراس شهاب ثاقب حريم مى گيرد و در محاوره محرمانه عبد و مولا وارد نمى شود. از اينجهت وسيله استعانت خوبى است تا نمازگزار نه تنها بر معضلات فائق شود، بلكه درپرتو آن استعانت ، به استقامت برسد و در ظلّ استقامت مهبط فرشتگان تبشير گردد:الذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة أ لّا تخافوا ولاتحزنوا(413). از اين جا سرّ صعوبت وثقل آن بر غير متطامن معلوم مى شود؛ چنان كه راز سهولت آن بر متواضع متطامن روشن مىگردد و نيز رمز قرّة العين بودن آن براى اوحدى از نمازگزاران هويدا خواهدشد:جعلت قرة عينى فى الصلاة (414)؛ زيرا حبيب خدا حليف مناجات بااوست . خشوعى كه مطيّه حمل عطيّه نماز است در حدّ خود عطاى الهى است ، نه عصاى مصلى ؛ يعنىنمازگزارى كه در پرتو خشوع توان تحمل بار امانت وزين نماز را دارد وام دار خداىسبحان است ؛ زيرا همين تطامن و خشوع و تواضع و فروتنى هدايت ويژه اى است كه ازطرف مبداء فيض بهره او شده است . از اين رو خداوند با دو تعبير سنگينى نماز را نسبتبه نمازگزاران راستين آسان كرد: يكى خشوع كه در آيه مورد بحث آمده :إلّا على الخاشعين و ديگرى هدايت كه در آيه وإ ن كانت لكبيرةً إ لّا علىالذين هدى اللّه (415) آمده است . معلوم مى شود آن خشوع نتيجه اين هدايت ويژه است .گرچه آيه هدايت صريحا درباره نماز نيست ، ولى راجع به پذيرش حكم جديد قبله نمازاست كه تعبّد خاصّ و تخضّع و تخشّع مخصوص را طلب مى كرد. تذكّر: در دومين آيه مورد بحث نيز به منشاء خشوع خاشعان اشاره شد، مى فرمايد: يادمرگ و قيامت همه توان انسان را گرفته ، قلب او را مى لرزاند و وى را خاشع مى سازد؛زيرا همه غرورها و من و ما گفتن ها از اين روست كه مرگ و عذاب قيامت ازيادها رفته است وگرنه آنان كه به حساب و ميزان و بهشت و جهنّم يقين دارند يا دست كمگمانش را مى برند و از حال احتضار و احوال قبرغافل نيستند، خاكسار و خاشع و دل شكسته شده ، به نماز و استعانت از دعا و بكاء رو مىآورند: الذين يظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم وأ نّهم إ ليه راجعون . نقش يقين به لقاى پروردگار ظنّ در يظنّون به معناى يقين است ، نه گمانى كه قسيم يقين و در برابرآن است ؛ زيرا اوّلا، مؤ منان ، به ويژه مؤ منان خاشع مطابق آنچه در آيه چهارم اين سورهگذشت : وبالاخرة هم يوقنون ، به آخرت يقين دارند و ثانيا، يقين انسان را خاشع وقطعى و خاكسار يقينى مى سازد وگرنه صرف گمان به خطرى در آينده ، تنها خشوعظنّى و ضعيفى را در پى دارد و چنين خشوعى نمى تواند بارثقيل نماز را كه امانت الهى است بر دوش بكشد، مگر از ناحيه قوّت مظنون كه خواهد آمد؛چون قوّت مظنون به مثابه قوّت ظن است و ظنّ قوى و متاخم قطع اثر يقين را دارد. مؤ يّداين مطلب (كه ظن به معناى يقين باشد) روايتى از اميرمؤ منان است : يوقنون أ نّهميبعثون و الظنّ منهم يقين (416). تعبير به يظنون به جاى يوقنون چند گونهقابل توجيه است . 1- براى اشاره به اين كه علم قطعى انسان در برابر علم خداوند ناچيز و به مثابهگمان است . 2- براى اشاره به اين نكته كه احتضار و مرگ و قيامت چنان دردناك است كه گمانش نيزبراى خاكسار شدن انسان كافى است ؛ چنان كه گفته شده :قوّتمحتمل ، سبب تقويت احتمال مى شود؛ مانند اين كهاحتمال مسموم بودن غذا سبب پرهيز از آن مى شود، گرچهاحتمال آن ضعيف باشد. محتمل در موضوع مورد بحث ، يعنى قيامت چنان قوى است كهاحتمال ضعيف آن نيز براى رعايت جانب احتياط كافى است . خداوند در وصف قيامت مىفرمايد: روزى كه از شدت سختى ، كودك را پير مى كند: يوماًيجعل الولدان شيباً(417) و از هر چيزى مصيبت بارتر و تلخ تر است : والساعة أدهى و أ مّر (418). احتمال يا گمان چنين روزى براى خشوع كافى است ، چه رسد بهيقين و علم به آن . 3- ظنّ نام مطلق اعتقادى است كه بر اساس آماره ودليل پديد آيد كه گاهى قوّت مى يابد و تا حدّ علم و يقين بالا مى رود و گاهى ضعيفمى شود و تاحدّ توهّم و خيال تنزّل پيدا مى كند. آيه مورد بحث ازقبيل اوّل است ؛ يعنى به معناى اعتقاد در حدّ يقين است .(419) 4- ظنّ به معناى رجا باشد و يظنّون أ نّهم ملاقوا ربّهم يعنىيرجون لقاء ربّهم . در نتيجه اين آيه هم آواى آيه فمن كان يرجوا لقاءربّه فليعمل عملاً صالحاً و لايشرك بعبادة ربّه أ حداً(420) است كه براساس آن ، هركس اميد به لقاى پروردگارش دارد بايد اهلعمل صالح باشد و كسى را در عبادت شريك پروردگارش قرار ندهد. محتواى آيه موردبحث اين خواهد بود: كسانى كه اميد لقاى پروردگارشان را دارند و به بازگشت بهسوى او اميدوارند از قلبى خاشع برخوردارند. ظاهرا آنچه در جوامع الجامع (421) آمده كه يظنّون به معناى يتوقّعونلقاء ثوابه ونيل ماعنده است به همين وجه باز مى گردد. اين معنا در تفسير شريف صافى به نقل از تفسير منسوب به امام حسن عسكرى عليهالسلام نيز آمده است : يقدّرون و يتوقّعون اءنّهم يلقون ربّهم اللقاء الذى هو اءعظمكرامته لعباده واءنّهم إ ليه راجعون إ لى كراماته ونعيم جنّاته ،و إ نّماقال يظنّون لاءنّهم لايدرون بماذا يختم لهم لاءنّ العاقبة مستورة عنهملايعلمون ذالك يقينا لاءنّهم لا ياءمنون اءن يغيّروا ويبدّلوا .(422) مطابق اين وجه مقصود از لقاء، لقاى خاص تشريفى ،يعنى لقاى رضوان و كرامات الهىاست ، نه مطلق بعث و قيامت (423) و نه احتضار و قبر و عذاب . البته جمله دوم آيه :واءنّهم إ ليه راجعون ناظر به بعث و حشر و حساب و عذاب است . به بيان ديگر، مطابق اين وجه خاشعان كسانى هستند كه اميد رسيدن به لقاى رضوانالهى دارند؛اميدى آميخته با خوف از سوء عاقبت و نرسيدن به آن نعمت ها وكرامت ها؛يعنىآنچه براى آنها هراس آور است احتمال از دست رفتن رضوان و جنّة اللقاء است ، نه مبتلاشدن به عذاب قبر و قيامت ، كه در دو وجه اول و دوم مطرح است ؛ چنان كه روايتى ازرسول اكرم صلى الله عليه و آله به آن اشاره دارد: لايزال المؤ من خائفا من سوء العاقبة ولا يتيقّنالوصول إ لى رضوان اللّه حتى يكون وقت نزع روحه وظهور ملك الموت له (424).از يك سو اشتياق رسيدن به روح و ريحان و شراب طهور و رضوان آنان را آرام نمىگذارد و از سوى ديگر خوف انحراف از مسير حق و در نتيجه نرسيدن به آن مقام ها و نيزخوف از حساب و كتاب و عذاب ، براساس جمله واءنّهم إ ليه راجعون ، نگرانشان مى سازد.براين اساس ، پيوسته حزنى ممدوح بر قلب آنها چيره شده ،دل شكسته و بى تابند و اين انكساروحزن چيزى جز همان خشوع نيست . لقاء و رجوع از آنچه گذشت روشن شد كه در تبيين معناى لقاء در ملاقوا ربّهم دواحتمال وجود دارد: نخست اينكه كنايه از اصل بعث و قيامت و رجوع به حساب و كتاب باشدو ديگر اين كه مراد، لقاى خاصّ پروردگار و رسيدن به مقام محمود قرب الهى باشد.به دو قرينه مى شود معناى دوم را اختيار كرد: 1- تعبير به ملاقات ربّ، آن هم با اضافه ربّ به ضميرهم كه ظهور دراضافه تشريفى دارد و در مجموع دلالت بر نوعى اُنس و قرب مى كند، به جاى آن كهبه أ نّهم ملاقوااللّه (425)يا لقاء يومهم (426) و لقاء الاخرة (427) تعبير شود. 2- لازم معناى اوّل اين است كه جمله ؛ وأ نّهم إ ليه راجعون تكراراوّل باشد؛ چون در اين صورت لقاى رب چيزى جز رجوع به سوى رب نيست و چنينتكرارى وجهى ندارد و خلاف ظاهر است . تذكّر:1- اصل معاد امرى ضرورى و قطعى است . ازاين رو از آن بامعادل اصطلاح ضرورت ، يعنى عنوان لاريب فيه كه مصطلح قرآنى است ياد مى شود؛ مؤمن به معارف الهى نسبت به قيامت يقين دارد؛ همان طور كه نسبت به مبداء هستى متيقّن است .اما نسبت به كيفيّت معاد از قبيل دريافت ثواب يا ابتلا به عقاب ، يعنى از منظر عملكرد مؤمن و قبول يا نكول آن بين خوف و رجاست . براى پرهيز از تكرار مضمون دو جمله لقاء و رجوع مى توان چنيناحتمال داد كه لقاء غير از رجوع است ؛ يكى ناظر بهاصل معاد است كه امرى است ضرورى و يقينى و ديگرى ناظر به كيفيت آن است ، ازقبيل لقاى رحمت ويژه الهى كه اقتران آن با ظنّ به معناى گمان محذورى را به همراهندارد؛ زيرا بر اثر تكرار جمله ، كلمه ظنّ هم تكرار مى شود، گرچه وحدت سياق ايجابمى كند معناى آن در هر دو جمله واحد باشد، ليكن احتفاف به قرينه سبب تعدد معنا خواهدشد؛ يعنى ظنِّ راجع به رجوع كه اصل معاد است به معناى قطع است . ظن راجع به كيفيت ملاقات ، نه اصل بقاء، گرچه مستلزم محذوف بودن برخى كلمات است ،از رو رمّانى آن را مستعبد شمرده ، ولى شخى طوسى رحمة الله عليه به ملاحت اين وجهنظر داده و آن را منكر ندانسته است (428). تعدد معناى ظنّ در قرآن كريم و همچنيناستقرار سيره انبيا، اوليا و صحابه بر استعانت از نماز و سايرمسائل وابسته به آن در بحث روايى ارائه خواهد شد. 2- چون الفاظ براى ارواح معانى و اهداف آن وضع شده است ، نه براى خصوص مصاديقمادى و طبيعى آن ، از اين عنوان ملاقات مستلزم جسميت دو طرفِ برخورد نيست .بنابراين ، روح مجرّد انسان كامل در پرتو شهودجمال الهى به لقاى آن ذات منزّه بار مى يابد و هيچ گونه مجالى براى رؤ يت ظاهرىكه پندار اشعرى است يا جسميّت كه زعم مجسّمه است نخواهد بود، چنان كه معناى رجوعمستلزم قدم ذاتى يا قدم زمانى روح راجع نخواهد بود، بلكه با حدوث ذاتى آن نيز هماهنگاست . همين كار روح به مبداء فاعلى خود باز گردد عنوان رجوع و عود صادق است . البتهانسان در هيچ مرحله اى بى بدن نبوده و نيست ، گرچه درجاتكمال او متفاوت است و برخى از آنها معقول و بعضى از آنها محسوس است . لطايف و اشارات 1- مستعان كيست و استعانت براى چيست ؟ انسان در رنج و مكابده آفريده شده است ؛: لقد خلقنا الا نسان فى كبد؛ يا أ يها الانسان إ نّك كادحٌ إ لى ربّك كدحاً فملاقيه (429)؛ افزون بر اين كه ضعيف خلقشده : خلق الا نسان ضعيفاً (430) و علاوه بر اين كه تكاليفى نيز به صورت اوامر ونواهى فقهى متوجه او شده است . از سوى ديگر ماءمور به جذبفضايل اخلاقى و حقوقى و دفع رذايل آن است . همه امور ياد شده با قطع نظر ازمشكلاتى است كه طاغيان و مفسدان روزگار بر انسان هاى محرومتحميل مى كنند و ممكن است مجموع اين امور صعب و دشوار، در واقع چيزى جز تفسيرى براىسيركادحانه انسان و بودن او در كبد نباشد. بى ترديد چنين موجودى ، با چنين ضعف و رنج و مشكلاتى نيار به استعانت و استمداد ازموجودى قوىّ و برتر دارد و چون تكيه گاه قدرتمندى در عالم هستى جز خداى سبحاننيست ، زيرا همه قدرت ها از اوست : أ نّ القوّة للّه جميعاً (431)، پس تنها مستعان او بوده، فقط بايد از او كمك گرفت ؛ چنان كه خداوند در سوره حمد به ما آموختهاست بگوييم : إ يّاك نعبد و إ يّاك نستعين و نيز از زبان موسى عليه السلام امر كردهاست : استعينوا باللّه واصبروا (432). و خداوند راه استعانت از خودش را نيز نشان داده و آن همان است كه در آيه مورد بحث مطرحشده : واستعينوا بالصبر والصلوة ؛ يعنى راه استعانت از خدا اين است كه كارى كنيدكه به تنها مبداء قدرت نزديك شويد و آن فقط با صبر و عبادت قربةً إ لى اللّهالقوىّ القاهر على كل شى ء تحقق مى يابد. شاهد براين كه تنها مستعان خداست غير از حصر موجود در تعابيرى مانند إ يّاك نستعين وواللّه المستعان (433)، تعبير به استعينوا باللّه واصبروا (434) به جاىاستعينوا باللّه و بالصبراست ؛ زيرا اين گونه تعبير نيز نشان مى دهدكه مستعان فقط اللّه است و اگر پس از آن ، امر به صبر كرده صرفا از باب تبيين راهاستعانت از خداست و اگر استعانت به اللّه ، شريك بردار بود، مى فرمود: استعينواباللّه والصبر. البته استعانت به صبرعدل و شريكى دارد كه استعانت به نماز است : واستعينوا بالصبر و الصلوة ، ليكنچنين شركتى منافاتى با حصر استعانت در خدا ندارد؛ زيرا صبر ونماز، دو راه براىاستعانت از خداست ؛ به بيان ديگر، راه استعانت از خدا تنها در اطاعت از اوست و صبر ونماز دو مصداق از مصاديق اطاعت است ؛ چنان كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه موردبحث مى فرمايد: إ ذا نزلت بالرجل النازلة الشديدة فليصم فإ نّ اللّه تعالىيقول : استعينوا بالصبر و الصلوة ، يعنى الصيام (435)، اما يمنعأ حدكم إ ذا دخل عليه غمّ من غموم الدنيا أ ن يتوضأ ثمّيدخل مسجده فيركع ركعتين فيدعواللّه فيهما أ ما سمعت اللّهيقول : و استعينوا بالصبر والصلوة (436)، كان على عليه السلامإ ذا هاله شى ء فزع إ لى الصلاة ثمّ تلا هذه الا ية : واستعينوا بالصبروالصلوة (437). 2- ولايت ، نه نصرت و اعانت استعانت از خدا، و معين و ناصر و مستعان دانستن او، كه در اشارهقبل گذشت ، تنها در طليعه راه است وگرنه پس از تحقق نصرت و اعانت و پس از آن كهخداوند انسان را براى مدت زمانى به راه بُرد و بخشى از معارف را به وى آموخت و ديدوى را عميق تر و قلب او را وسيع ساخت ، به او مى فهماند كه خدا ولىّ توست ، نه اينكه او تنها ناصر و معين تو باشد. توضيح اين كه ، فرق نصرت و اعانت با ولايت اين است كه نصرت و اعانت در جايىصادق است كه كسى بتواند بخشى از كار را خود برعهده بگيرد و در بخش ديگر از كارناتوان گردد و از غير خود استعانت بجويد؛ نظير كودكى كه تازه به راه افتاد، مىتواند افتان و خيزان راه برود كه در اين صورت پدر، ناصر اوست و كمبود توان وى راجبران مى كند، ولى ولايت در جايى صادق است كه كسى هيچ توان رفتن ندارد، كه در اينحال نياز او به غير بيش از حدّ نصرت ، يعنى در حد ولايت است ؛ نظير كودك شيرخوارىكه هيچ توان راه رفتن ندارد و پدر، ولىّ اوست ؛ يعنى همه شؤ ون او را برعهده دارد. خدواند گاهى ولايت را در خود منحصر مى كند: وينشر رحمته و هو الولىّالحميد(438) و گاهى ولايت و نصرت را: و مالكم من دون اللّه من ولي ولانصيرٍ(439). قرآن كريم در بخشى از آيات سخن از نصرت و معاونت خداوند دارد؛ مثلا درباره اعزامنيرو به جبهه و در طليعه امر مى فرمايد: قاتلوهم يعذّبهم اللّه بأ يديكم(440)؛ يعنى به جبهه برويد و بادشمن مقاتله كنيد كه خداوند بادست شما كافرانرا عذاب مى كند؛ يعنى خداوند معين و معاون شماست ، ليكن آنگاه كه رزمندگان به ميدان جنگشتافتند و در جنگى نابرابر به پيروزى رسيدند و اعجاز الهى را مشاهده كردند و ازديدى برتر و معرفتى بالاتر برخوردار گشتند، تعبير قرآن دقيق تر و عميق تر شده ،به اين صورت در مى آيد: فلم تقتلوهم ولكن اللّه قتلهم (441)؛ شما كافران رانكشيد، بلكه خداوند بود كه امور جبهه را اداره كرد و كافران را از بين برد؛ يعنى درابتداى راه براى تشويق و به را افتادن شما بود كه گفتن مبارزه كنيد كه خدا ياريتانمى كند، و هنگامى كه دعوت مرا پذيرفتند، مزد اينعمل صالح شما نيل به توحيد افعالى است . معرفت به توحيد افعالى ، برترينپاداشى است كه خداى سبحان به رزمنده نستوه و مقاوم عطام مى كند. معرفت نوين اين استكه درجبهه ، من ولىّ و همه كاره شما بودم ، همه قلب و اراده و هوشتان و همه سلاح هاىدرون و بيرونتان برعهده من و در اختيار من بود؛ تييرى كه از كمان رها مى شد در اختيار منبود و من آن را به هدف مى زدم : و ما رميتِ إ ذ رميت ولكن اللّه رمى (442). 3- نقش شكيبايى در دست يابى به هدف صبر كه از منازل سائران و مقامات و اصلان محسوب مى گردد اگر در كسوتمثال متمثّل مى شد به صورت انسانى با كرامت ظهور مى كرد.رسول گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:لو كان الصبر رجلاً لكان رجلاً كريماً (443). نيز آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: نِعْمَ سلاح المؤ من الصبر والدعاء (444). سرّ تاءثير صبر آن است كه موجود متزمّن در رهن زمان است . همانطور كه حيات و ممات انسان مرز زمانى خاص دارد كه نه تقديم پذير است و نهتاءخيرپذير(445)، رخدادهاى ديگر نيز همين حكم را دارد واجل معين و اجل معلّق در بسيارى از موجودهاى زمانمند ديگر راه دارد. اشتراط حادثه معيّن به صبر و عدم آن به فقد صبر ازمسائل روشن كلامى است . ممكن است رخدادى با صبر به يك صورت در آيد كه بدون صبربه آن صورت مناسب ظهور نمى كند؛ نظير دعا، صدقه ، صله رحم و مانند آن كه دردگرگونى حوادث قَدَرى مؤ ثر است و همين مطلب ، يعنى تاءثير امور ياد شده جزوقضاى قطعى الهى است . بنابراين ، صبر كردن و ناشكيبايى نداشتن ، در تغيير اوضاعبه وضع مطلوب بى اثر نيست . شايد بتوان اين اصل كلامى را از سخن نورانىرسول اكرم صلى الله عليه و آله استنباط كرد كه فرمود: اگر ديديد نمى توانيد كارىرا به وفق مراد دگرگون كنيد، شكيبايى پيشه كنيد تا خداوند آن را تغيير دهد؛ إ ذا رأيتم الا مر لاتستطيعون تغييره فاصبروا حتى يكون اللّه هو الذى يغيّره (446). خودرسول گرامى صلى الله عليه و آله ماءمور شد در برابر رخدادهاى تلخ سياسى و مانندآن صابر بوده ، نماز را اقامه كند: فاصبر على ما يقولون و سبّح بحمد ربّكقبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء اليل فسبّح وأ طراف النهار لعلك ترضى(447). ظاهر تسبيح آميخته با ستايش در اوقات ياد شده ناظر به نمازهاى پنج گانهاست كه در وقت هاى مزبور اقامه مى شود. گرچه از نماز به عنوان تكيه گاه مقاومت در برابر رفتار تلخ و گفتار گزنده مشركانياد نشده ، ليكن از وحدت سياق و تناسب حكم و موضوع مى توان تاءثير آن را در كمكردن يا از بين بردن فشار سياسى و مانند آن كه از جبهه مخالفان اسلام وارد مى شد،استظهار كرد. از اين رو حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله هنگام حزوب حادثه ونزول سانحه غمبار، گذشته از شكيبايى ، به نماز پناه مى برد. در بحث روايى به اينمطلب اشاره خواهد شد. البته نزول صبر مسبوق به عنايت ويژه است كه ممكن است نماز درنزول آن بى اثر نباشد. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسيده است : إ نّ اللّهيُنْزِل المعونة على قدر المؤ ونة و ينزل الصبر على قدر البلاء (448). بنابراين، محتمل است نازل شدن كمك به قدر هزينه ونازل شدن صبر به قدر رنج و سختى ، مشروط به نماز و مانند آن باشد. از اين رو درآيه محل بحث به استعانت به هر دو امر شده است . گاهى صبر در اقامه نماز سهم دارد؛مانند: وأ مر أ هلك بالصلوة و اصطبرعليها(449)،فاعبده واصطبر. لعبادته (450). البته تاءثير هر كدام در جاىخاص خود قابل عنايت است . شايد آنچه در محل بحث از خصوص نماز به عنوان إ نهالكبيرة ياد شده و در مورد ديگر از خصوص صبر به عنوان معيت خدا با صابران ياد شده: استعينوا بالصبر و الصلوة إ نّ اللّه مع الصابرين (451) از همين منظر باشد. اهتمام به صبر را مى توان از آيه ... و تواصوا بالصبر (452) استظهار كرد؛ زيرايكى از عوامل نجات از خسران محسوب شده و از اين رو وظيفهمتقابل نجات يافتگان اين است كه يكديگر را به شكيبايى فرا خوانند. البته صبر از آنجهت كه از نعمت هاى الهى است از ناحيه آن منعم بالذاتنازل مى شود؛ چنان كه آيه واصبر و ما صبرك إ لّا باللّه (453) ناظر به آناست . كسى كه به صبر استعانت مى جويد بايد عنايت كند كه در گوهر معناى صبر،ستبرى ، غلظت ، نستوهى و مقاومت اخذ شده است ؛ چنان كه شيخ طوسى رحمة الله عليه مىگويد: والصبرة من الحجارة : ما اشتدّ و غلظ (454)، همان طور كه استعانت بهنماز از منظر عمود بودن آن است . آنچه مورد بحث است صبرى است كه در زير قضاوقدرالهى است ، امّا صبر از هجران خدا نه محمود و ممدوح و نه مقدور عاشقان واله و نهماءمورٌبه است : صبرت على حرّ نارك فكيف أ صبرُ عن النظر إ لى كرامتك (455).در آن جا جزع ، لابه وناله ، صريخ و عويل و بكاء و مدهوشى مطلوب است كه نه راقم رابه آن بارگاه راهى و نه رقم را به آن بارگاه راهى و نه رقم را كه مسؤول تدوين وظايف كارگاه است ، بدان جا بارى است . 4- ويژگى هاى نماز نماز، هم انسان را در برابر مشكلات اخلاقى ، حقوقى و منكرات فقهى بيمه مى كند: إ نّالصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر(456) و هم در مشكلات مادّى زندگى ، او را ازآسيب پذيرى مصونيّت مى بخشد؛ زيرا انسان هلوع آفريده شده است ؛ هلوعكسى است كه وقتى دچار حادثه دردناكى مى شود جزع و بى تابى مى كند و اگر خيرىنصيبش شود انحصار طلب و منوع مى گردد و از دادن آن خير به ديگران امتناع مى ورزد:إ نّ الا نسان خلق هلوعاً # إ ذا مسّه الشرّ جزوعاً # وإ ذا مسّه الخير منوعاً(457)غافل از اين كه اگر اهل سخاوت باشد آن خيرنازل ، هم به ديگران مى رسد و هم براى خودش مى ماند، و اگر منع كند هم ديگران را ازآن محروم و هم خود رابى بهره ساخته است . آنچه انسان را از اين صفت زشت مى رهاند و اورا از بخل در عطا و از آسيب پذيرى در حوادث نجات مى دهد نماز است . تنها نمازگزارانندكه از چنين صفت مذمومى به دورند: إ لاّ المصلّين (458). آنچه شايسته تاءمّل است ، اوصاف نهُ گانه اى است كه در ادامه ، براى نمازگزارانبيان مى شود: 1- الذين هم على صلاتهم دائمون (459) مصلّين كسانى هستند كه پيوسته درحال نمازند، كه در روايات اهل بيت عليه السلام به دوام در ذكر (پيوسته به ياد خدابودن ) تطبيق شده است ؛ امام باقرعليه السلام مى فرمايد:لايزال المؤ من فى صلاةٍ ما كان فى ذكراللّه عزّوجلّ،قائماً كان أ و جالساً أ و مضطجعاً؛ إ نّاللّه عزّوجلّ يقول : الذين يذكرون اللّه قياماً و قعوداً و على جنوبهم (460). (461)و در بعضى از روايات به تقيّد بر خواندن نافله (462) و در روايت اميرمؤ منان علىعليه السلام به تقيد بر قضاى آنچه از نمازهاى شب و روز فوت شده تطبيق داده شدهاست : الذين يقضون ما فاتهم من اللّيل بالنهار و ما فاتهم من النهارباللّيل (463). 2- والذين فى أ موالهم حقُّ معلومٌ # للسائل و المحروم (464)؛ نمازگزاران نهتنها در مال ديگران طمع نمى كنند، بلكه حقّى را كه ديگران در مالشان دارند مىپردازند، چه ديگران محروم باشند، يعنى آبرومندانى كه به سبب عفاف ، روى سؤال ندارند: يحسبهم الجاهل أ غنياء من التعفّف (465)، پس خود پيش قدم شده ، حقّآنان را مى پردازند، و چه سائل باشند، كه به سؤال آنان پاسخ مثبت مى دهند. مراد از حق معلوم در آيه 24 سورهمعارج صدقات واجب و مستحب است ؛ اگر فقر جامعه با صدقات واجب عينى ومعين برطرف نشد، از باب واجب كفايى تاءمين نياز او بر همسايه متمكّنى كه تنها او ازنياز وى خبردارد واجب عينى است و فرقى نيست بين اين كه همسايه ، يك شخص باشد يايك كشور.مانند آن كه كشور مسلمانى از فقر كشور اسلامى مجاور خود با خبر است . 3 و 4 والذين يصدقون بيوم الدين # والذين هم من عذاب ربّهم مشفقون (466)؛كسانى كه هم به قيامت معتقدند و هم از عذاب جهنّم هراسانند.امتثال دستور بر اثر هراس ، از بركات وجودى جهنّم است كه بسيارى از اطاعت ها بر اثرهراس ، از بركات وجودى جهنّم است كه بسيارى از اطاعت ها بر اثر ترس از آن است وانسان تصديق كننده قيامت و هراسان از عذاب جهنّم است كه مى توانداهل نماز باشد. از اين رو در نگاهى كلى ، جهنّم نيز مانند بهشت از نعمت هاى الهى به حسابمى آيد. براين اساس در سوره مباركه الرحمن كه به مناسبت ترجيعبندفبأ ىّ الاء ربّكما تكذّبان عروس قرآن لقب گرفته ،(467)درشمار نعمت هاى فراوان بهشتى و آلاء و آيات الهى ، از جهنّم و عذاب آن ياد مى شد: هذهجهنّم التى يكذّب بها المجرمون # يطوفون بينها و بين حميمٍ ءان (468) و جمله فبأ ىّ الاء ربّكما تكذّبان اين جا نيز تكرار مى شود. 5- والذين هم لفروجهم حافظون (469)؛ كسانى كهاهل عفافند و دامن خود را از حرام نگه مى دارند. 6 و 7 والذين هم لا ماناتهم وعهدهم راعون (470)؛ امانت دار واهل وفاى به پيمان ها هستند. 8- والذين هم بشهاداتهم قائمون (471)؛ كسانى كه در مقامتحمّل شهادت و نيز در مقام اداى آن بر شهادتهاى خود تكيه مى كنند؛ خواه شهادت درمحكمه يا شهادت در مسائل اعتقادى . 9- والذين هم على صلاتهم يحافظون (472)؛ كسانى كه محافظ نمازند تاچيزى از آن فوت نشود؛ هم وقت آن رعايت شود و قضا نشود و هم خصوصيت ها و شرايطديگر آن . در بعضى از روايات محافظت بر نماز به اداى فريضه(473)، و در بعضى ديگر به تقيّد برانجام پنجاه ركعت نماز در شب و روز(اعم ازفرايض و نوافل ) تطبيق داده شده است (474). تذكرالف : خصوصيت هاى نماز بسيار است و آنچه بازگو شد نَمى از يَم است و تحقيقتفسيريى درباره آيات ياد شده در ضمن بررسى معارف سوره معارج ارائهخواهد شد.إ نْ شاء اللّه . ب : منظور از تذكّر برخى ويژگى هاى نماز اين است كه سرّ دستور استعانت به نمازمعلوم شود و محدوده عون و نصرت نماز واضح گردد و اجمالى ازتفصيل كيفيت استعانت به نماز در تخليه از رذايل و تحليه بهفضايل آشكار شده باشد. ج : طبق برخى از آراى متقدمان ضمير إ نّها در وإ نّها لكبيرة إ لّا الخاشيعن به امور گذشتهاز قبيل اذكروا نعمتى ... باز مى گردد(475) وتحليل آن امور، همين است كه در سوره معارج با تحرير آمده است . بنابراين، استعانت به نماز مى تواند دشوارى هاى همه امور گذشته را برطرف كند. بحث روايى 1- مصاديق صبر و صلوة - عن أ بى عبداللّه عليه السلام فى قول اللّه عزّوجلّ: واستعينوا بالصبر، يعنىالصوم ، إ ذا نزلت بالرجل النازلة و الشدة فليصم فإ نّ اللّهيقول : واستعينوا بالصبر يعنى الصيام (476). - عن النبى صلى الله عليه و آله :الصبر ثلاثة : فصبر على المصيبة و صبر علىالطاعة و صبر على المعصية (477). - عن العسكرى عليه السلام فى قوله واستعينوا بالصبر و الصلوة : بالصبر عنالحرام على تاءدية الا مانات و بالصبر عن الرياسات الباطلة على الا عتراف لمحمدبنبوّية و لعلىّ بوصيّته و استعينوا بالصبر على خدمتهما و خدمة من يأ مرانكمبخدمته (478). -... قال سلمان لا ميرالمؤ منين عليه السلام : يا أ خارسول اللّه !و من أ قام الصلاة ، أ قام ولايتك ؟قال :نعم يا سلمان ، تصديق ذلك قوله تعالى فى الكتاب العزيز: واستعينوابالصبر و الصلوة و إ نّها لكبيرةٌ إ لّا على الخاشعين فالصبررسول اللّه صلى الله عليه و آله والصلاة إ قامة ولايتى . فمنهاقال اللّه تعالى : وإ نّها لكبيرة و لم يقل وإ نّهما لكبيرة لا نّ الولاية كبيرةحملها إ لّا على الخاشعين و...(479). اشاره الف :روزه از آن جهت كه كفّ نفس را به همراه دارد، از مصاديق صبر است و چون روزهبراى برخى از رخدادهاى صعب سودمند است نه همه آنها،رسول گرامى صلى الله عليه و آله درباره آن فرمود:الصيام نصفالصبر(480). ب : براى صبر اقسام سه گانه اى ارائه شد، ليكن باتحليل اوّلى و عقلى معلوم مى شود كه آن اقسام در عرض يكديگر نيست . تقسيم اوّلىصبر به همان معناى ياد شده به اين است كه يا رخداد تلختحمل شود و يا هجرت شى ء شيرين هضم گردد. رخداد تلخ ، يا مصيبتى است كه بايد آنرا تحمل كرد و ضمنا از دست دادن محبوب را هضم كرد يا تكليف دشوارى است كه بايدامتثال آن را تحمل كرد و ضمنا از دست دادن رفاه را هضم كرد. هجرت شى ء شيرين عبارتاز ترك معصيت است كه به كام كاذب شهوت گواراست . مطالب ديگرى در مطاوى اين بحثمطرح است كه جامع همه آنها كفّ نفس و هضم ناگوار است . 2- اهميت صبر و پاداش صبر - قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله مخاطباً لعبداللّه بن عبّاس :أ لا أُعلّمككلمات تنتفع بهنّ؟ قال : بلى ! يا رسول اللّه .قال صلى الله عليه و آله : احفظ اللّه تجده أ مامك ، تعرف إ لى اللّه فى الرّخاءيعرفك فى الشدّة ، إ ذا سأ لت فاسئل اللّه وإ ذا استعنت فاستعن باللّه ؛ جفّ القلم بما هوكائن ، فلو جهد العباد أ ن ينفعوك بشى ء لم يكتبة اللّه عليك ، لم يقدورا عليه ، فإ ناستطعت أ ن تعمل للّه بالصدق فى اليقين فافعل ، فإ ن لم تستطع فإ نّ فى الصبرعلى ما تكره خيراً كثيراً و اعلم أ نّ النصر مع الصبر وأ نّ الفرج مع الكرب وأ نّ معالعسر يسراً(481). - عن النبى صلى الله عليه و آله :الا يمان نصفان : نصف فى الصبر و نصف فىالشكر(482). - الصبر نصف الا يمان و اليقين الا يمان كلّه (483). - سئلرجل عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ماالا يمان بمنزلة الرأ س من الجسد؛ إ ذا قطعالرأ س نتن باقى الجسد و لاإ يمان لمن لاصبر له (484). - عن النبى صلى الله عليه و آله : من قضى نهمته فى الدنيا،حيل بينه و بين شهوته فى الاخرة و من مدّ عينيه إ لى زينة المترفين كان مهيناً فى ملكوتالسماء و من صبر على القوت الشديد أ سكنه اللّه الفردوس حيث شاء(485). - انّ رسولاللّه صلى الله عليه و آله فقد رجلاً فسأ ل عنه ، فجاءفقال : يا رسول اللّه إ نى أ ردت أ ن اَّتى هذاالجبل فأ خلوا فيه و أ تعبد. فقال رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لصبر أ حدكمساعة على ما يكره فى بعض مواطن الا سلام خير من عبادته خالياً أ ربعين سنة(486). اشاره الف :فضيلتى كه براى صبر است تنها براى تاءثير آن در حلّ دشوارى هاىزندگى نيست ، بلكه براى صبغه توحيدى آن است ؛ زيرا صابر، سختى حادثه را باجهل به راز و رمز و گاهى با گمان به زيانبار بودن آن ، از اين جهتتحمل مى كند كه مدير و مدبّر جهان براسال نظام احسن كار مى ك ند و سَمْتافعال خدا به سود مجموع است ، نه جميع ؛ گاهى مصلحت شخص سانحه زده هماهنگ بامصلحت شخصى خويش را قربانى مصلحت عمومى و نظام آفرينش مى كند، گرچه پايانهمه كارهاى خدا هم به سود مجموع است و هم به نفع جميع . از اين رو صبر به منزله سرِپيكر ايمان است . ب : رذيلتى كه براى جزع و بى صبرى است ،مقابل فضيلت ياد شده است . از اين رو آثار سوئى را در قيامت به همراه دارد. 3- استعانت از نماز - عن أ بى عبداللّه عليه السلام :كان علىُّعليه السلام إ ذا أ هاله شى ءٌ فزعٌ قام إلى الصلاة ، ثمّ تلا هذه الا ية : واستيعنوا بالصبر و الصلوة (487). - عن أ بى عبداللّه عليه السلام : يا مسمع ! ما يمنع أ حدكم إ ذادخل عليه غمُّ من غموم الدنيا، أ ن يتوضّأ ثمّ يدخل مسجده فيركع ركعتين فيدعواللّه فيهما؛ أما سمعت اللّه يقول : واستعينوا بالصبر والصلوة (488). - عن حذيفة : كان رسول اللّه صلى الله عليه و آله إ ذا حزّبه أ مر إ لى الصلاة (489). - عن النبى صلى الله عليه و آله : كان الا نبياء يفزعون إ ذا فزعوا، إ لىالصلاة (490). اشاره الف : استعانت به نماز كه عمود دين و مايه تقرّب بندگان پرهيزكار است ازسنّت هاى دير پاى الهى است كه در صحيفه هاى آسمانى پيام آوران گذشته مطرح بودهو قرآن كريم نمونه اى از آن را يادآور شده است :قال موسى لقومه استعينوا باللّه واصبروا(491). بارزترين مصداق استعانت بهخدا همان اقامه نماز الهى است . ب : انبياى خدا پيش گامان عمل به اين سنّت بوده اند؛ چنان كه خاتم آنان حضرت محمدبنعبداللّه صلى الله عليه و آله در اين جهت نيز اسوه ديگران بوده است و اميرالمؤ منين علىبن ابى طالب عليه السلام همانند رسول گرامى هنگام حزوب سانحه سنگين از نماز كمكمى گرفت . ج : از صحابه نيز چنين استعانتى نقل شده است ؛ مانند آنچه طبرى آورده كه ابن عباس درسفربود. خبر درگذشت برادر وى قُثَم بن عباس به او رسيد. استرجاع گفت و از راهفاصله گرفت و به ناحيه اى رفت و شتر را اناخه كرد و دو ركعت نمازى كه جلوس آنطولانى بود به جاآورد. آنگاه برخاست و به طرف مركوب خود رفت و اين آيه را قراءتمى ركد: واستعينوا بالصبر والصلوة وإ نّها لكبيرةٌ إ لّا على الخاشعين (492).
|
|
|
|
|
|
|
|