|
|
|
|
|
|
امـام صـادق (عليه السلام ) مى فرمايد: (هنگامى كه پدرم به غلامى دستور انجام كارىمـى داد مـلاحـظـه مـى كـرد اگـر كـار سـنـگـيـنـى بـود بـسـم الله مـى گـفـت و خـودش واردعمل مى شد و به آنها كمك مى كرد). خوشرفتارى اسلام نسبت به بردگان در اين دوران انتقالى به اندازه اى است كه حتى بيگانگان از اسلام نيز روى آن تاءكيد و تمجيد كرده اند. بـه عـنـوان نـمونه (جرجى زيدان ) در تاريخ تمدن خود چنين مى گويد: (اسلام بهبـردگـان فـوق العاده مهربان است پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دربارهبردگان سفارش بسيار نموده ، از آن جمله مى فرمايد: (كارى كه برده تاب آن را نداردبه او واگذار نكنيد، و هر چه خودتان مى خوريد به او بدهيد). در جاى ديگر مى فرمايد: (به بندگان خود كنيز و غلام نگوئيد، بلكه آنها را (پسرم) و (دخترم ) خطاب كنيد! قـرآن نـيز درباره بردگان سفارش جالبى كرده و مى گويد: (خدا را بپرستيد، براىاو شريك مگيريد، با پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان همسايگان نزديك و دور ودوسـتـان ، و آوارگـان ، و بـردگـان جـز نـيـكـوكـارى رفتارى نداشته باشيد، خداوند ازخودپسندى بيزار است . ماده پنجم - بدترين كار انسان فروشى است ! اصـولا در اسـلام خريد و فروش بردگان يكى از منفورترين معاملات است تا آنجا كه درحديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : شر الناس من باع الناس! (بدترين مردم كسى است كه انسانها را بفروشد). هـمين تعبير كافى است كه نظر نهائى اسلام را در مورد بردگان روشن سازد و نشان دهدجهت گيرى برنامه هاى اسلامى به كدام سو است . و از ايـن جـالبـتـر ايـن كـه يـكـى از گناهان نابخشودنى در اسلام سلب آزادى و حريت ازانـسانها و تبديل آنها به يك متاع است ، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) آمـده اسـت : ان الله تـعـالى غـافـركل ذنب الا من جحد مهرا، او اغتصب اجيرا اجره ، او باع رجلا حرا: (خداوند هر گناهى را مـى بـخـشـد جـز (سـه گـناه ): كسى كه مهر همسرش را انكار كند، يا حق كارگرى را غصبنمايد، و يا انسان آزادى را بفروشد)! طـبـق ايـن حـديـث غـصـب حـقـوق زنـان ، و حـق كـارگران ، و سلب آزادى از انسانها سه گناهنابخشودنى است . همانگونه كه در بالا آورديم اسلام تنها در يك مورد اجازه برده گيرى مى دهد و آن در مورداسـيـران جنگى است ، آن هم هرگز جنبه الزامى ندارد در حالى كه در عصر ظهور اسلام ، وقـرنـها بعد از آن برده گيرى از طريق زور و حمله به كشورهاى سياه پوستان و دستگيركـردن انسانهاى آزاد، و تبديل آنها به بردگان ، بسيار زياد بود، و گاهى در مقياسهاىوحـشـتـنـاك روى آن مـعامله مى شد، بطورى كه در اواخر قرن 18 ميلادى دولت انگلستان هرسال دويست هزار برده را معامله مى كرد، و هر سال يكصد هزار نفر را از آفريقا گرفته وبه صورت بردگان به آمريكا مى بردند. كـوتـاه سـخـن ايـنكه كسانى كه به برنامه اسلام در مورد بردگان خود خرده گيرى مىكـنـنـد از دور سـخـنى شنيده اند، و از اصول اين برنامه و جهت گيرى آن كه همان (آزادىتـدريـجـى و بـدون ضـايـعـات بردگان ) است اطلاع دقيقى ندارند، و يا تحت تاءثيرافـراد مـغرضى قرار گرفته اند كه به گمان خود اين را نقطه ضعف مهمى براى اسلامشمرده و روى آن تبليغات دامنه دارى به راه انداخته اند. آيه و ترجمه
ياءيها الذين ءامنوا إ ن تنصروا الله ينصركم و يثبت اءقدامكم(7) و الذين كفروا فتعسا لهم و اءضل اءعملهم(8) ذلك باءنهم كرهوا ما اءنزل الله فاءحبط اءعملهم(9) اء فـلم يـسـيـروا فـى الا رض فـيـنـظـروا كـيـف كـان عـقـبـة الذين من قبلهم دمر الله عليهم وللكفرين اءمثلها(10) ذلك باءن الله مولى الذين ءامنوا و اءن الكفرين لا مولى لهم(11)
|
ترجمه :
7 - اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايـد! اگـر خـدا را يـارى كـنـيـد شـمـا را يـارى مى كند وگامهايتان را استوار مى دارد. 8 - و كسانى كه كافر شدند مرگ بر آنها و اعمالشان نابود باد. 9 - اين به خاطر آن است كه از آنچه خداوند نازل كرده كراهت داشتند لذا خدا اعمالشان را حبط و نابود كرد. 10 - آيـا در زمـيـن سـيـر نـكـردنـد تـا بـبـيـنـنـد عـاقـبـت كـسـانـى كـهقـبـل از آنـهـا بـودنـد چـه شـد؟ خـداونـد آنـهـا را هـلاك كـرد، و بـراى كـافـرانامثال اين مجازاتها خواهد بود. 11 - ايـن بـه خـاطر آن است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند، اماكافران مولائى ندارند. تفسير: اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند ايـن آيـات هـمـچـنان ادامه تشويق مؤ منان به مساءله پيكار با دشمنان حق است ، با تعبيرىجـالب و رسـا آنـهـا را تـشـويق به (جهاد) مى كند مى فرمايد: (اى كسانى كه ايمانآورده ايـد اگـر خـدا را يـارى كنيد شما را يارى مى كند، و گامهايتان را استوار مى دارد)(يا ايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ). تـكـيـه بـر مـسـاءله (ايـمـان ) اشـاره به اين است كه يكى از نشانه هاى ايمان راستينپيكار با دشمنان حق است . تـعـبـيـر بـه يـارى كـردن خدا به وضوح به معنى يارى كردن آئين او است ، يارى كردنپيامبر او، و شريعت و تعليمات او، و لذا در بعضى ديگر از آيات قرآن يارى كردن خدا ورسـولش در كـنـار يـكـديـگـر قـرار داده شـده اسـت ، در سـوره حـشـر آيه 8 مى خوانيم : ويـنصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون با اينكه قدرت خداوند بى پايان است ، وقـدرت مـخـلوقـات در برابر او بسيار ناچيز، ولى باز تعبير به يارى كردن خداوند مىكـنـد، تـا اهميت مساءله جهاد و دفاع از آئين حق را روشن سازد، و تعبيرى از اين باعظمت تربراى اين موضوع پيدا نمى شود. اما ببينيم وعده اى را كه خداوند در برابر دفاع از آئينش به مجاهدان داده چيست ؟ نخست : مى گويد: (شما را يارى مى كند) اما از كدام طريق ؟ از طريق بسيار، در قلب شما نور ايمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت ، در فكرشما آرامش مى افكند. از سـوى ديـگـر فـرشـتـگان را به يارى شما مى فرستد، حوادث را به نفع شما تغييرمـسـيـر مـى دهد، قلوب مردم را به شما متمايل مى كند، سخنانتان را نافذ، فعاليتهايتان راپر ثمر مى سازد، آرى يارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى كند. امـا در مـيـان تـمام اشكال يارى كردن روى مساءله (ثبات قدم ) تاءكيد مى كند، چرا كهايـستادگى در برابر دشمن مهمترين رمز پيروزى است ، و برندگان جنگها آنها هستند كهثبات و استقامت بيشترى نشان مى دهند. و لذا در داسـتـان پـيـكـار (طـالوت )، فـرمـانـده بـزرگ بـنـىاسـرائيـل ، بـا (جـالوت ) آن زمـامدار ستمگر و خونخوار و قوى پنجه ، مى خوانيم : مؤمـنـان انـدكـى كـه بـا او بـودند به هنگامى كه در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنينگـفـتـنـد: (ربـنـا افـرغ عـليـنـا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين ):(پـروردگـارا! صـبـر و استقامت را بر ما بريز و گامهاى ما را استوار دار و در برابرقوم كافر يارى فرما). و در آيـه بـعـد از آن مـى خـوانـيـم : فـهـزمـوهم باذن الله ؛ (ياران (طالوت ) لشكرنيرومند جالوت را به فرمان خدا شكست دادند). آرى نتيجه ثبات قدم پيروزى بر دشمن است . و از آنـجـا كـه گاهى نيروى متراكم دشمن و انبوه جمعيت و انواع تجهيزات او، فكر مجاهدانراه حق را به خود مشغول مى دارد در آيه بعد مى افزايد: (و كسانى كه كافر شدند مرگو سقوط بر آنها و اعمالشان نابود باد) (و الذين كفروا فتعسا لهم و اضل اعمالهم ). (تعس ) (بر وزن نحس ) به معنى لغزيدن و برو در افتادن است و اينكه بعضى آن رابه (هلاكت و انحطاط) تفسير كرده اند در واقع لازمه آن است . و در هـر حـال مـقـابـله ميان اين دو بسيار پر معنى است ، درباره مؤ منان راستين مى فرمايد:(گـامـهايشان را استوار مى دارد) اما درباره كافران مى گويد: (لغزش و سقوط برآنها باد) آنهم به صورت نفرين كه گيراتر و گوياتر باشد. آرى هـنگامى كه افراد بى ايمان لغزش مى كنند كسى نيست زير بازوى آنها را بگيرد، وبه آسانى در پرتگاهها سقوط خواهند كرد، اما فرشتگان رحمت الهى به يارى مؤ منان مىشـتـابـنـد، و آنـهـا را در لغـزشـگـاهها و پرتگاهها حفظ مى كنند، چنانكه در جاى ديگر مىخـوانـيـم : ان الذيـن قـالوا ربـنـا الله ثـم اسـتـقـامـواتتنزل عليهم الملائكة (فصلت - 30). اعـمـال مـؤ مـنـان پـر بـركـت است ، اما اعمال كافران بى بركت و به سرعت محو و گم مىشود. آيه بعد علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنين بيان مى كند: (اين به خاطر آن استكـه از آنـچـه خدا نازل كرده است كراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود كردهاست ) (ذلك بانهم كرهوا ما انزل الله فاحبط اعمالهم ). خـداونـد قـبـل از هـر چيز آئين توحيد را نازل فرمود اما آنها به آن پشت كرده رو به شركآوردند، خداوند دستور به حق و عدالت و پاكى و تقوا داد اما آنها هـمـه را پشت سر افكندند، و به ظلم و فساد روى آوردند، آنها حتى وقتى نام خداى يگانهرا مـى بـردنـد ابراز تنفر مى كردند.و اذا ذكر الله وحده اشمازت قلوب الذين لا يؤ منونبالاخرة (زمر - 45). آرى هنگامى كه آنها از اين امور نفرت داشتند طبعا گامى در اين مسير برنمى داشتند و تمامتـلاشـهـا و كـوشـشهايشان در مسير باطل بود، و طبيعى است كه چنين اعمالى حبط و نابودگردد. در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) آمـده اسـت : كـرهـوا مـاانـزل الله فـى حـق عـلى : آنـهـا آنـچـه را كـه خـداونـد در حـق عـلى (عـليـه السـلام )نازل كرده بود كراهت داشتند. البـتـه تـعـبـيـر (مـا انـزل الله ) مـعنى گسترده اى دارد كه يكى از مصداقهاى روشنشمساءله ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ) است ، نه اينكه منحصر در آن باشد. و از آنـجا كه قرآن مجيد در بسيارى از موارد نمونه هاى حسى را به ظالمان سركش ارائهمى دهد در اينجا نيز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت كرده مى فرمايد: (آياآنـهـا سـيـر در زمـيـن نـكـردنـد تـا بـبـيـنـنـد عـاقـبـت كـسـانـى كـهقـبل از آنها بودند چگونه بود؟ همانها كه راه كفر و طغيان را پيش گرفتند و خداوند آنهارا درهـم كـوبـيـد و هلاك كرد) (ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين منقبلهم دمر الله عليهم ). سـپـس بـراى ايـنـكه آنها گمان نكنند سرنوشت دردناكى كه براى امتهاى طغيانگر پيشينبـود جـنـبـه خـصـوصـى داشـت مـى افـزايـد: (و بـراى مـشـركـان و كـافـران نـيـزامثال اين مجازاتها خواهد بود) (و للكافرين امثالها). آنها انتظار نداشته باشند كه با انجام اعمال مشابه آنها از كيفرهاى مشابه مـصـون و بـركـنـار بـمـانـنـد، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آينده خود را در آئينهزندگى آنان ببينيد. قـابـل تـوجـه ايـن كـه (دمـر) از مـاده (تـدمـيـر) دراصـل به معنى هلاك كردن است ، اما هنگامى كه با على ذكر مى شود به معنى نابود كردنهمه چيز حتى فرزندان و خانواده و اموال مخصوص انسان است و به اين ترتيب اين تعبيربـيـان مـصيبت دردناكترى است ، مخصوصا با توجه به اين كه لفظ (على ) معمولا درمـورد سلطه به كار مى رود، مفهوم جمله اين مى شود كه خداوند هلاك و نابودى را بر سراين اقوام و اموال و آنچه مورد علاقه آنها بود فرو ريخت !. در مورد (سير در ارض ) كه قرآن مجيد به عنوان يك برنامه آگاه كننده بارها روى آنتـكـيـه كـرده اسـت بـطـور مـشـروح در جـلد سـوم صـفـحـه 102 بـه بـعـد بـحـث كرده ايم(ذيل آيه 137 سوره آل عمران ) و در جلد 16 صفحه 458. آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه ذكـر دليل حمايت همه جانبه پروردگار از مؤ منان و نابودىكـافـران طـغيانگر پرداخته مى گويد: (اين بخاطر آن است كه خداوند مولا و سرپرستمؤ منان است اما كافران مولائى ندارند) (ذلك بان الله مولى الذين آمنوا و ان الكافرينلا مولى لهم ). (مولى ) به معنى (ولى و سرپرست و يار و ياور) است ، و به اين ترتيب خداوندولايت و سرپرستى و يارى مؤ منان را بر عهده گرفته ، اما كافران را از زير چتر ولايتخود خارج ساخته است ، روشن است كسانى كه تحت ولايت ذات پاك او باشند هم در مشكلاتيـارى مـى شـونـد، و هـم ثـبـات قـدم دارنـد، و سـرانـجـام بـه مـقـصـود خـودنائل مى شوند، اما آنها كه از زير اين پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود و عاقبت كارشان هلاكت است . در ايـنـجـا سـؤ الى پيش مى آيد كه در آيه مورد بحث خداوند فقط به عنوان مولاى مؤ منانذكـر شـده در حـالى كـه در بـعـضـى ديـگر از آيات قرآن مانند آيه 30 سوره يونس حتىمـولاى كـافـران مـعـرفـى شـده اسـت : و ردوا الى الله مـولاهـم الحـق وضل عنهم ما كانوا يفترون . (آنـهـا بـه سـوى خـداونـد مـولاى حـقـيقى خود بازمى گردند، و بتهائى را كه به دروغشريك خدا مى پنداشتند گم و نابود مى شود). پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اين كه ولايت عامه خداوند كههـمـان مـسـاءله خـالقيت و تدبير او است همگان را فرا مى گيرد، ولى ولايت خاصه و عنايتمـخـصـوص او كـه تـواءم بـا انـواع حـمـايـتـهـا اسـت تـنـهـاشامل حال مؤ منان است . بعضى گفته اند اين آيه اميدبخشترين آيات قرآن است ارجى آية فى القرآن چرا كه همهمؤ منان را اعم از عالم و جاهل ، زاهد و راغب ، كوچك و بزرگ ، زن و مرد، و پير و جوان ، تحتحمايت و عنايت خاص پروردگار معرفى مى كند، حتى مؤ منان گنهكار را استثنا نمى كند، اودر حـوادث سـخـت و مـصـائب جـانـكـاه نـمونه هاى حمايت خويش را نشان مى دهد كه هر كس درطول عمر خود اين معنى را احساس كرده است و در تواريخ نيز شواهد فراوان دارد. در حـديـثى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از يكى از غزوات زيردرخـتى تنها نشسته بود، مشركى با شمشير برهنه بطور غافلگيرانه به حضرت حملهكـرد و گـفـت : مـن يـخـلصـك مـنـى : (الان چـه كـسـى مـى تـوانـد تـو را ازچنگال من نجات دهد)؟!. پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) فـرمـود: (الله ) و در ايـن هنگام پاى مشركلغزيد و بر زمين خـورد، و شـمـشـيـر از دستش فرو افتاد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شمشير رابرداشت و فرمود: الان تو بگو چه كسى تو را از دست من رهائى مى بخشد؟!. در جواب عرض كرد: لا احد!: (هيچ كس )! و سپس ايمان آورد. آرى مولاى همه مؤ منان او است و كافران مولا و پناهگاهى ندارند. آيه و ترجمه
إ ن الله يدخل الذين ءامنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الا نهر و الذين كفروايتمتعون و ياءكلون كما تاءكل الا نعام و النار مثوى لهم(12) و كاءين من قرية هى اءشد قوة من قريتك التى اءخرجتك اءهلكنهم فلا ناصر لهم(13) اءفمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اءهواءهم(14)
|
ترجمه :
12 - خـداونـد كـسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشتمـى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ، در حالى كه كافران از متاع زودگذر دنيابهره مى گيرند و همچون چهارپايان مى خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آنهاست . 13 - و چـه بـسيار شهرهايى كه از شهرى كه تو را بيرون كرد پر قدرتتر بودند، ماهمه آنها را نابود كرديم ، و ياورى نداشتند!. 14 - آيـا كـسـى كـه دليل روشنى از سوى پروردگارش دارد همانند كسى است كه زشتىاعمالش در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى كند؟! تفسير: سرنوشت مؤ منان و كفار از آنـجـا كـه آيـات گـذشـتـه پـيـرامـون پـيـكـار مـسـتـمـر حـق وبـاطل و ايمان و كفر سخن مى گفت آيات مورد بحث در يك مقايسه روشن سرنوشت مؤ منان وكـفـار را تـشـريـح مـى كـند، تا روشن شود كه اين دو گروه تنها در زندگى دنيا متفاوتنيستند بلكه در آخرت نيز فوق العاده با هم متفاوتند مى فرمايد: (خداوند كسانى را كهايـمـان آوردنـد و عـمـل صـالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مى كند كه نهرها از زيردرخـتـان و قـصـرهـايـش جـارى اسـت ) (ان الله يـدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناتتجرى من تحتها الانهار). (در حالى كه كافران از متاع زودگذر اين دنيا بهره مى گيرند، و همچون چهارپايان مىخـورنـد و سـرانـجـام دوزخ جـايـگـاه آنـهـاسـت )! (و الذيـن كـفـروا يتمتعون و ياكلون كماتاكل الانعام و النار مثوى لهم ). درست است كه هر دو گروه در دنيا زندگى مى كنند و از مواهب آن بهره مند مى شوند، ولىتـفـاوت ايـنـجـا اسـت كه مؤ منان هدفشان انجام اعمال صالح است ، اعمالى مفيد و سازنده وبراى جلب خشنودى پروردگار. ولى كافران تمام هدفشان همين خوردن و خوابيدن تمتع بردن از لذات حيات است . مؤ منان حركتى آگاهانه دارند و كافران بى هدف زندگى مى كنند، و بى هدف مى ميرند،درست مانند چهارپايان ! مـؤ مـنـان در بـهـره گيرى از مواهب حيات قيد و شرط فراوان قائلند، و در مشروعيت و طرقتحصيل آن و چگونگى مصرفش دقيقا مى انديشند، اما كافران چـون چهارپايانند كه براى آنها تفاوت نمى كند اين علف از زمين صاحب آنها است يا غصب؟ حق يتيم و بيوه زنى است يا نه ؟ مـؤ مـنـان بـا استفاده از هر يك از مواهب مادى به بخشنده اين مواهب مى انديشند آيات او را درآنـهـا مـى نـگـرنـد و حـق شـكـر مـنـعـم را بـجـا مـى آورنـد، در حـالى كـه كـافـرغـافـل و بـى خـبـر به هيچ يك از اينها نمى انديشد، و پيوسته بار خود را از ظلم و گناهسـنـگـينتر مى كند، خود را به هلاكت نزديكتر مى سازد، همانگونه كه گوسفندان پروارىهر قدر بيشتر مى خورند و فربه تر مى شوند به ذبح نزديكتر مى گردند. بـعـضـى تـفـاوت بـيـن ايـن دو گروه را چنين گفته اند: ان المؤ من لا يخلو اءكله عن ثلاث :الورع عـنـد الطـلب ، و اسـتـعـمـال الا دب ، و الا كـل للسـبـب ، و الكـافـر يـطلب للنهمة ويـاكـل للشـهـوة و عيشه فى غفلة . (مؤ من خوردنش از سه برنامه خالى نيست ورع در بهدست آوردن ، و ادب در به كار بردن ، و هدف در مصرف كردن ، ولى كافر طلبش بى قيدو شرط و خوردنش براى شهوت و زندگيش سراسر غفلت است )!. قـابـل تـوجه اينكه در مورد مؤ منان مى گويد خداوند آنها را وارد باغهاى بهشت مى كند امادر مـورد كـافـران مـى گـويـد: آتـش جـايـگـاه آنـهـا اسـت كـه تـعـبـيـراول احـتـرام و اعـتنائى است نسبت به مقام اهل ايمان ، و تعبير دوم تحقير و بى اعتنائى نسبتبه كفار است كه از تحت ولايت او بيرون رفته اند. بـعضى از مفسران از جمله : و النار مثوى لهم (آتش جايگاه آنها است ) چنين استفاده كرده اندكـه آنـهـا هـمـاكـنـون در آتـشـنـد، زيـرا جـمـله بـه صـورتفـعـل مـضـارع و مـسـتـقـبـل نـيـسـت ، بـلكـه خـبر از حال مى دهد، و در حقيقت چنين است ، چرا كهاعـمـال و افكار آنها خود آتش است كه در آن گرفتارند، و جهنم هم اكنون از هر سو آنها رااحاطه كرده ، هر چند اين حيوانصفتان غافلند. چنانكه در آيه 49 سوره توبه مى خوانيم :و ان جهنم لمحيطة بالكافرين : (جهنم كافران را احاطه كرده است )!. در بـعـضـى ديگر از آيات قرآن نيز اين دوزخيان به چهارپايان تشبيه شده اند بلكه ازچـهـارپـايـان بـدتـر: اولئك كـالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (اعراف - 169) كهشرح مبسوط آنرا در جلد هفتم صفحه 19 به بعد آورده ايم . در آيـه بـعد براى تكميل اين هدف مقايسه اى در ميان مشركان مكه و بت پرستان پيشين مىكند و با عبارتى گويا آنها را شديدا مورد تهديد قرار مى دهد و در ضمن روى بعضى ازجـرائم بـزرگ آنـهـا كه دليلى بر جواز جنگ با آنها است تكيه كرده ، مى فرمايد: (چهبـسـيـار شـهـرهائى كه از شهرى كه تو را بيرون كرد قويتر و نيرومندتر بود، ما همهآنـهـا را نـابـود كرديم و ياورى نداشتند) (و كاين من قرية هى اشد قوة من قريتك التىاخرجتك اهلكناهم فلا ناصر لهم ). آنـهـا گـمـان نـبـرنـد كـه چـنـد روزى دنـيـا بـه كـامـشـان است ، و آنقدر جسور شده اند كهبـزرگـتـرين فرستاده الهى را از مقدسترين شهرها بيرون مى كنند هميشه اين وضع ادامهخـواهـد يـافـت ، ايـنـهـا در مقايسه با قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشكر ابرهه موجوداتىضعيف و ناتوانند، خداوندى كه آنها را به آسانى درهم كوبيد درهم شكستن آنها نيز براىاو بسيار ساده است . در روايتى از ابن عباس آمده است كه چون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از مكه بهسـوى غـار (ثـور) رفت ، صورت به سوى مكه بازگرداند، و گفت : انت احب البلاد الىالله و انـت احـب البـلاد الى و لو لا المـشـركـون اهـلك اخـرجـونـى لمـا خـرجـت مـنـك : (تـومـحـبـوبترين شهرها نزد خدا و محبوبترين بلاد نزد منى ، و هر گاه ساكنان مشرك تو مراخارج ننموده بودند به ميل خود از تو خارج نمى شدم ). در اينجا آيه فوق نازل گشت (به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بشارت نصرتالهى و دشمنان را تهديد به مجازات كرد). مـطـابـق ايـن شـاءن نـزول ايـن آيه در مكه نازل شده است ، ولى به نظر مى رسد كه اينشاءن نزول مربوط به آيه 85 سوره قصص است كه بسيارى از مفسران آنرا در آنجا ذكركـرده انـد، و تـناسب بيشترى نيز با همان آيه دارد، كه مى فرمايد: ان الذى فرض عليكالقـرآن لرادك الى مـعـاد: (آن كـس كـه قـرآن را بـر تـو فرض كرد تو را به جايگاهت(زادگاهت ) باز مى گرداند. قـابـل تـوجه اينكه در اينجا خارج كردن را به شهر مكه نسبت مى دهد، در حالى كه منظوراهـل شـهر است ، اين كنايه لطيفى است كه سلطه يك گروه را بر آن شهر مشخص مى كند ونـظـيـر آن در مـوارد ديـگـرى از قـرآن مـجـيـد نـيـز آمـده است . ضمنا تعبير به (قرية )هـمـانـگـونـه كـه بـارها گفته ايم به هر گونه شهر و آبادى اطلاق مى شود و به معنىروستا نيست . آخـريـن آيـه مـورد بـحث از مقايسه ديگرى بين مؤ منان و كفار سخن مى گويد، از دو گروهمتفاوت در همه چيز كه يكى داراى ايمان و عمل صالح است و ديگرى داراى يك زندگى بهتمام معنى حيوانى ، از دو گروهى كه يكى در زير چتر ولايت پروردگار قرار گرفته ،و ديگرى بى مولى و سرپرست ، مى فرمايد: (آيـا كـسـى كـه دليـل روشـنـى از سـوى پروردگارش دارد، همانند كسى است كه زشتىاعمالش در نظرش تزيين شده ، و از هواى نفس پيروى مى كند)؟! (افمن كان على بينة منربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم ). گـروه اول در مـسـيـر خـود از شـنـاخـت صـحـيـح و يـقـيـن ودليـل و بـرهـان قـطـعى برخوردارند، راه و هدف خود را به روشنى مى بيند و به سرعتپـيـش مـى رونـد. اما گروه دوم گرفتار سوء تشخيص و عدم درك واقعيت و تاريكى مسير وهـدف شـده ، در ظـلمـات اوهـام سـرگـردانـند، و عامل اين سرگردانى همان پيروى از هوى وهـوسـهـاى سـركـش اسـت ، چـرا كـه هـوا و هـوس پـرده بـر روىعـقـل و فـكـر انـسـان مى افكند، زشتيها را زيبا و زيبائيها را زشت نشان مى دهد، آنچنان كهگـاهـى بـه اعمال شرم آور و ننگين خود فخر و مباهات مى كند، چنانكه در آيه 103 سورهكـهـف آمـده اسـت : قـل هـل نـنـبـئكـم بـالاخـسـريـن اعـمـالا الذيـنضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئك الذين كفروا باياتربـهـم و لقـائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا: (بگو آيا به شما خبردهـيـم كـه زيـانـكـارتـرين مردم كيانند؟ آنها هستند كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم ونـابـود شـده بـا اينحال گمان مى كنند كار نيكى انجام مى دهند، آنها كسانى هستند كه بهآيـات پـروردگـارشـان و لقـاى او كـافـر شـدنـد، بـه هـمـيـندليـل اعـمـالشـان حـبـط و نـابـود مـى شـود و روز قـيامت ميزانى براى آنها برپا نخواهيمكرد)! (چرا كه عمل وزندارى ندارند). (بـيـنـة ) به معنى دليل آشكار است و در اينجا اشاره به قرآن و معجزات پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و دلائل عقلى ديگر است . روشـن اسـت اسـتـفـهـام در جمله افمن كان ... (استفهام انكارى ) است ، يعنى هرگز اين دوگروه يكسان نيستند. در ايـنـكه چه كسى اعمال سوء هواپرستان را در نظرشان تزيين مى كند؟ خداوند، يا خودآنـهـا، يـا شـياطين ؟ بايد گفت : همه اينها صحيح است ، چرا كه در آيات قرآن به هر سهنـسبت داده شده است ، در آيه 4 سوره نمل مى فرمايد: ان الذين لايؤ منون بالاخرة زينا لهماعمالهم : (كسانى كه ايمان به آخرت نمى آورند اعمالشان را در نظرشان زينت مى دهيم) و در آيـات متعددى از جمله 38 عنكبوت آمده است : و زين لهم الشيطان اعمالهم ، و در آيهمـورد بـحـث بـا تـوجـه بـه جـمـله (و اتبعوا اهوائهم ) به ظاهر اين است كه اين تزييننـاشـى از پـيـروى هـوى و هـوس اسـت ، و ايـن مـعـنـى كـامـلاقابل درك است كه هوى و هوس حس تشخيص و درك صحيح واقعيتها را از انسان مى گيرد. البـتـه نـسبت دادن آن به (شيطان ) نيز صحيح است چرا كه او به هوا و هوسها دامن مىزند و پيوسته انسان را وسوسه مى كند. و اگـر بـه خـداونـد نـسـبـت داده شده نيز به خاطر اين است كه او مسبب الاسباب است ، و هرسـبـبـى اثـرى دارد از نـاحـيـه او اسـت ، او بـه آتـش سـوزنـدگى داده ، و به هوى و هوستـاءثـيـر پـرده پـوشـى بـر حـقائق ، و قبلا هم اين تاءثير را اعلام نموده است و به اينترتيب ريشه اصلى مسؤ ليت به خود انسان بازمى گردد. بـعضى جمله (من كان على بينة من ربه ) را اشاره به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) و جمله بعد را ناظر به كفار مكه مى دانند، ولى ظاهر اين است كه آيه معنى گستردهاى دارد كه اينها از مصاديق آن است . آيه و ترجمه
مـثل الجنة التى وعد المتقون فيها اءنهار من ماء غير ءاسن و اءنهار من لبن لم يتغير طعمه واءنـهـار مـن خـمـر لذة للشـاربـيـن و اءنـهـار مـن عـسـل مـصـفـى و لهـم فـيـهـا مـنكل الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خلد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع اءمعاءهم(15)
|
ترجمه :
15 - تـوصـيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده چنين است كه در آن نهرهائى ازآب صاف و خالص است كه بدبو نشده . و نهرهائى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته، و نـهـرهـائى از شـراب (طـهـور) كـه مـايـه لذت نـوشـنـدگـان اسـت ، و نـهـرهـائى ازعسل مصفى ، و براى آنها در آن از تمام انواع ميوه ها وجود دارد (و از همه بالاتر) آمرزشىاسـت از سـوى پـروردگـارشـان ، آيـا چـنـين كسانى همانند كسانى هستند كه هميشه در آتشدوزخند و از آب جوشان نوشانده مى شوند كه امعاء آنها را از هم متلاشى مى كند؟! تفسير: توصيف ديگرى از بهشت ايـن آيـه هـمـچـنـان تـوصـيفى است براى سرنوشت دو گروه كافر و مؤ من كه يكى داراىاعمال صالح و ديگرى اعمال زشت و ننگينى است كه در نظرش تزيين شد. در ايـن آيـه از شـش نوع مواهب بهشتيان ، و دو نوع كيفرهاى سخت و دردناك دوزخيان ، پردهبرداشته و عاقبت كار اين دو گروه را مشخص مى كند. در مـيـان نـعمتهاى بهشتيان از چهار نهر كه هر كدام مايع و محتوائى مخصوص به خود داردنام مى برد، و سپس سخن از ميوه هاى بهشتى است ، و سرانجام از بعضى مواهب معنوى سخنمى گويد نخست مى فرمايد: (بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهائى است از آبصـاف و خـالص كـه هـيـچـگـونـه دگـرگـونـى در بـوى آنحاصل نشده است ) (مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن ). (آسـن ) بـه مـعـنـى (بـدبو) است ، بنابراين (ماء غير آسن ) يعنى آبى كه براثـر طـول مـانـدن يـا غـيـر آن بـوى آن دگـرگون نشده است ، اين نخستين قسمت از نهرهاىبهشتى است كه در آن صرفا آب زلال خوشبو و خوش طعم جارى است . سپس مى افزايد: و نهرهائى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته است (و انهار من لبن لميتغير طعمه ). اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نيست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمىشـود، ايـن عـالم دنيا است كه به خاطر وجود انواع ميكربهاى مخرب مواد غذائى به سرعتبه سوى فساد مى رود. بعد به سراغ سومين قسمت از نهرهاى بهشتى رفته ، مى گويد: (و نهرهائى از شرابطهور كه مايه لذت نوشندگان است )! (و انهار من خمر لذة للشاربين ). و بـالاخـره چـهارمين و آخرين قسمت از نهرهاى بهشتى را به اين صورت بيان مى كند: (ونهرهائى از عسل مصفا) (و انهار من عسل مصفى ). عـلاوه بـر ايـن نـهـرهاى گوناگون كه هر كدام به منظورى آفريده شده در پنجمين موهبتسخن از انواع ميوه هاى بهشتى به ميان آورده مى افزايد: (و براى آنها در بهشت از تمامانـواع مـيـوه هـا مـوجـود است ) (و لهم فيها من كل الثمرات ) ميوه هاى رنگارنگ با طعمها وعطرهاى متفاوت ، آنچه در تصور بگنجد يا انواعى كه امروز حتى تصورش براى ما ممكننيست ، همه در اختيار آنها است . و بـالاخـره در شـشـمـيـن موهبت كه برخلاف مواهب مادى قبلى ، جنبه معنوى و روحانى دارد مىگويد و براى آنها است آمرزشى از سوى پروردگارشان (و مغفرة من ربهم ). رحمتى عظيم و گسترده كه تمام لغزشهاى آنها را مى پوشاند، و به آنها اطمينان و آرامشمـى بـخـشـد، و مـحـبـوب درگـاه حـق مـى كند، و مصداق : رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلكالفـوز العظيم هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى و اين پيروزى بزرگىاست (مائده - 119) مى شوند. و به اين ترتيب مؤ منان پاكدل و صالح از انواع مواهب مادى و معنوى در بهشت جاويدان درجوار رحمت الهى برخوردارند. اكـنـون بـبـيـنـيم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت ؟ در دنباله آيه مى فرمايد:(آيـا ايـن گـروه هـمـانـنـد كـسـانـى هستند كه در آتش دوزخ خلود دارند، و از آب جوشان وسوزانى نوشانيده مى شوند كه امعاء آنها را از هم متلاشى مى كند)؟! (كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم ). (امـعـاء) جمع (معى ) (بر وزن سعى ) و (معا) (بر وزن غنا) به معنى روده است وگـاه بـه تـمـام آنـچه در درون شكم وجود دارد نيز گفته مى شود و پاره شدن آنها اشارهبه شدت سوزندگى و حرارت اين نوشابه وحشتناك دوزخى است . نكته ها: 1 - نهرهاى چهارگانه بهشتى از آيـات قـرآن مـجـيـد بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه در بـهـشـت نـهـرهـا و چشمه هاىگـونـاگـونى است كه هر كدام داراى فايده و لذتى است كه چهار نمونه آن در آيه فوقآمده و نمونه هاى ديگرى نيز در سوره دهر است كه به خواست خدا در تفسير آن خواهد آمد. تـعـبير به (انهار) در مورد اين چهار نوع نشان مى دهد كه از هر كدام آنها يك نهر نيستبلكه نهرها است . بـارهـا گـفـتـه ايم نعمتهاى بهشتى چيزى نيست كه با الفاظ روزمره زندگى دنيا بتواندربـاره آن سـخـن گـفـت ، ايـن الفـاظ كـوچـكـتـر از آن اسـت كـه بـتـوانـد تـرسـيـمكـامـل و گـويائى از آن بكند، بلكه تنها مى تواند شبحى كم رنگ از آن حقايق بزرگ دراذهان ما ترسيم كند. در آيـه مـورد بـحـث بـه نـهـرهـاى آب و شـيـر و شـراب طـهـور وعـسل اشاره شده كه ممكن است اولى براى رفع تشنگى است ، دومى تغذيه ، سومى نشاط،و چهارمى لذت و قوت مى آفريند. جـالب ايـن كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه همه بهشتيان از همه اين نوشيدنيهانـمـى نـوشـند بلكه سلسله مراتبى دارند كه به تناسب آن بهره مند مى شوند در سورهمطففين آيه 28 مى خوانيم : عينا يشرب بها المقربون : (چشمه اى است كه مقربان درگاهخدا از آن مى نوشند). 2 - شراب طهور ناگفته پيدا است كه خمر و شراب بهشتى هيچگونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنيانـدارد، هـمـانـگـونـه كـه قـرآن در تـوصـيـف آن در جـاى ديـگـر گـفـتـه اسـت : لا فـيـهـاغـول و لا هـم عـنـهـا يـنـزفـون : (آن خـمـر و شـراب نـه مـايـه فـسـادعـقـل است و نه موجب مستى مى شود و جز هوشيارى و نشاط و لذت روحانى چيزى در آن نيست) (صافات - 47). 3 - نوشابه هاى فاسد نشدنى در تـوصـيـف نهرهاى بهشتى در يك مورد با (غير آسن ) (بوى آن تغيير نيافته ) و درمـورد ديگر (لم يتغير طعمه ) (طعم آن دگرگون نشده ) آمده است و اين نشان مى دهد كهنـوشـابه ها و غذاهاى بهشتى هميشه به همان طراوت و تازگى روز نخست است ، چرا چنيننـبـاشـد؟ در حـالى كـه دگـرگـونـى مـواد غذائى و تغيير يا فساد آنها بر اثر تاءثيرمـيـكـروبـهـاى فـاسـد كـننده است ، و اگر اينها نبودند در اين دنيا نيز همه به همان حالتنـخـست باقى مى ماندند، اما چون در بهشت جائى براى موجودات فاسد كننده نيست همه چيزآن هميشه صاف و پاك و سالم و تازه است . 4 - چرا ميوه ها در آيـه مورد بحث و بسيارى ديگر از آيات قرآن از ميان غذاهاى بهشتى بيشتر روى ميوه هاتـكـيـه شـده اسـت مـيـوه هـاى مـتـنوعى كه باب همه ذائقه ها است و اين نشان مى دهد كه ميوهمهمترين غذاى بهشتى است ، حتى بهترين و سالمترين غذاى انسان در اين دنيا نيز ميوه است . 5 - تـعـبـيـر بـه (سـقـوا) (نـوشـانـيـده مـى شـونـد) بـه صـورتفعل مجهول بيانگر اين واقعيت است كه آب سوزان حميم را به زور، و نه به دلخواه ، بهآنها مى نوشانند كه بجاى سير آب شدن در آن آتش سوزان ، امعاء آنها را متلاشى مى كندو همانطور كه طبيعت دوزخ است باز به حال اول برمى گردد چرا كه در آنجا مرگى نيست!. آيه و ترجمه
و مـنـهـم مـن يـسـتـمـع إ ليـك حـتـى إ ذا خـرجـوا مـن عـنـدك قـالوا للذيـن اءوتـوا العـلم مـا ذاقال انفا اءولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اءهواءهم(16) و الذين اهتدوا زادهم هدى و اتئهم تقوئهم(17) فـهـل يـنـظـرون إ لا الساعة اءن تاءتيهم بغتة فقد جاء اءشراطها فاءنى لهم إ ذا جاءتهمذكرئهم(18) فـاعـلم اءنـه لا إ له إ لا الله و اسـتـغفر لذنبك و للمؤ منين و المؤ منت و الله يعلم متقلبكم ومثوئكم(19)
|
ترجمه :
16 - گـروهـى از آنـان به سخنانت گوش فرا مى دهند اما هنگامى كه از نزد تو خارج مىشوند به كسانى كه خداوند به آنها علم و دانش بخشيده (از روى استهزا) مى گويند. اينمـرد الان چـه گـفـت ؟ آنـهـا كـسـانـى هستند كه خداوند بر قلبهايشان مهر نهاده ، و از هواىنفسشان پيروى كرده اند (لذا چيزى نمى فهمند). 17 - كـسـانى كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوى به آنهامى بخشد. 18 - آيـا آنـها جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود (آنگاه ايمان آورند) درحالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى كه بيايد تذكر و ايمان آنها سودىنخواهد داشت . 19 - پـس بـدان كـه مـعـبـودى جـز الله نيست ، و براى گناه خود و مردان و زنان با ايماناستغفار كن ، و خداوند محل حركت و قرارگاه شما را مى داند. تفسير: نشانه هاى رستاخيز ظاهر شده ! ايـن آيـات تـرسـيـمـى از وضـع مـنـافقان در برخوردشان با وحى الهى و آيات و سخنانپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مساءله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است . در سوره هاى مدنى سخن از منافقان بسيار آمده در حالى كه در سوره هاى مكى از آنها خبرىنـيـسـت ، چـرا كـه مـسـاءله نـفـاق بـعـد از پـيـروزى اسـلام و قدرت و سلطه آن بود، زيرامخالفان در موضع ضعيفتر قرار گرفتند آنچنانكه مخالفت خود را نمى توانستند آشكارابـيـان كـنـنـد لذا ظـاهـرا خـود را بـه لبـاس اسلام درآورده تا از خشم مسلمين راستين در امانبمانند، ولى در باطن به انواع توطئه ها مشغول بودند، يهود مدينه كه از قدرت نظامىو اقـتـصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند نيز پشتوانه اى براى منافقين محسوب مىشدند. بـه هـر حـال آنـهـا در صـف مؤ منان راستين جاى داشتند، و در نماز جمعه يا در محضر پيامبر(صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شركت مى كردند، ولى عكس العملهايشان در برابر آياتقرآن بيانگر قلبهاى بيمارشان بود. در نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحث مى گويد: (گروهى از آنان نزد تو مى آيند، به سخنانتگوش فرا مى دهند، اما هنگامى كه از نزد تو بيرون مى روند به مؤ منانى كه خداوند بهآنها علم و دانش بخشيده از روى استهزاء و تحقير مى گويند: اين مرد الان چه گفت )؟! (ومـنـهـم مـن يـسـتـمـع اليـك حـتـى اذا خـرجـوا مـن عـنـدك قـالوا للذيـن اوتـوا العـلم مـا ذاقال آنفا). منظورشان از اين مرد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود. تـعـبير آنها در مورد شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و سخنان پر محتواى آنحـضـرت بـه قـدرى زشـت و زنـنـده و تـحقيرآميز بود كه نشان مى داد آنها اصلا به وحىآسمانى ايمان نياورده اند. (آنـفـا) از مـاده (انـف ) بـه مـعـنـى (بـيـنـى ) است ، و از آنجا كه بينى در صفحهصـورت انـسـان برجستگى خاصى دارد اين كلمه درباره افراد شريف يك قوم به كار مىرود، و نيز در مورد زمان مقدم بر زمان حال اين تعبير به كار رفته ، همانگونه كه در آيهمورد بحث آمده است . ضـمنا تعبير به (الذين اوتوا العلم ) نشان مى دهد كه يكى از مشخصات مؤ منان داشتنآگـاهـى كـافـى اسـت آرى عـلم اسـت كـه سـرچـشـمـه ايـمـان اسـت ، و هـم زائيـده ومحصول ايمان . ولى قرآن در پايان آيه پاسخ دندانشكنى به آنها گفته ، مى فرمايد: (سخنان پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـامفهوم نبوده و پيچيدگى خاصى ندارد، بلكه كسانىهـسـتـنـد كـه خـداونـد بـر قلبهايشان مهر نهاده و از هوا و هوسهايشان پيروى كرده اند لذاچيزى از آن نمى فهمند)! (اولئك الذين طبع الله على قلوبهم و اتبعوا اهوائهم ). در حـقـيـقـت جـمله دوم علتى است براى جمله نخست يعنى هواپرستى قدرت ادراك حقائق و حستـشـخـيـص را از آدمـى مـى گـيـرد، و پـرده بـر قـلب او مـى افـكـنـد بـه طـورى كه قلوبهواپرستان همانند ظرفى مى شود كه در آن را بسته و مهر و موم كرده اند، نه چيزى واردآن مى شود و نه چيزى از آن خارج مى گردد. نـقـطـه مـقـابل آنها مؤ منان راستين هستند كه آيه بعد درباره آنها مى گويد: (كسانى كههـدايـت يافته اند خداوند بر هدايتشان مى افزايد، و روح تقوا و پرهيزكارى به آنها مىبخشد) (والذين اهتدوا زادهم هدى و آتيهم تقويهم ). آرى آنـهـا نـخـسـتـيـن گـامـهـاى هـدايـت را شـخـصـا بـرداشـتـه ، وعقل و خرد و فطرت خويش را در اين راه به كار گرفته اند، سپس خداوند طبق وعده اى كهداده اسـت مـجـاهـدان راهـش را هـدايـت و راهـنـمائى بيشتر مى كند، نور ايمان به قلب آنها مىافكند، و از شرح صدر و روشن بينى بهره مندشان مى سازد، اين از نظر اعتقاد و ايمان وامـا از نـظر عمل روح تقوا را در آنها زنده مى كند، آنچنان كه از گناه متنفر مى شوند و بهطاعت و نيكى عشق مى ورزند. آنـهـا در هـر دو جـنـبـه درسـت نـقـطـه مـقـابـل مـنـافـقـانـى هـسـتـنـد كـه در آيـهقـبل به آنها اشاره شده ، از يكسو بر دلهاى آنها مهر است و چيزى نمى فهمند، و از سوىديـگـر در عـمـل هـمـواره پيرو هواى نفسند، اما مؤ منان روز به روز بر هدايتشان افزوده مىشود و در مقام عمل بر تقوايشان . در آيه بعد به عنوان هشدارى به اين گروه بى ايمان استهزاء كننده ، مى فرمايد: (آياآنـهـا جـز ايـن انتظارى دارند كه قيامت ناگهان برپا شود آنگاه ايمان بياورند، در حالىكه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است ، اما هنگامى كه قيامت رسما برپا شود ديگر بيدارى وتذكر و ايمان آنها سودى نخواهد داشت )! (فهل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة فقد جاء اشراطها فانى لهم اذا جائتهم ذكراهم ). آرى آنـهـا آن مـوقـعـى كـه بايد ايمان بياورند و مفيد است سرسختى و لجاجت به خرج مىدهـنـد، و در بـرابـر حـق تـسليم نمى شوند، بلكه به سخريه و استهزاء برمى خيزند،ولى آن زمـان كـه حـوادث هولناك و آغاز قيامت جهان را به لرزه درمى آورد اينگونه افرادبـه وحـشـت مى افتند، و اظهار خضوع و ايمان مى كنند در حالى كه هيچ سودى به حالشانندارد. ايـن عـبـارت درسـت بـه اين مى ماند كه به ديگرى مى گوئيم آيا انتظار دارى هنگامى كهكـار از كـار گـذشت و بيمارت مشرف بر مرگ شد طبيب و دارو بياورى ؟! پس بيا پيش ازآنكه فرصت از دست برود قدمى بردار، قدمى سودمند و مؤ ثر. (اشـراط) جـمع (شرط) (بر وزن شرف ) به معنى علامت است ، بنابراين (اشراطالساعة ) اشاره به نشانه هاى نزديك شدن قيامت است . در ايـنـكـه مـنـظـور از نـشـانـه هـاى نـزديك شدن رستاخيز در اينجا چيست ؟ مفسران بحثهاىفراوانى دارند، و حتى رساله هاى مختصر و مفصلى در اين زمينه نگاشته شده . امـا بـسـيـارى مـعـتـقدند منظور از (اشراط الساعة ) در آيه مورد بحث قيام شخص پيامبراسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اسـت ، بـه شـهـادت حديثى كه از خود آن حضرتنـقـل شـده كه فرمود: بعثت انا و الساعة كهاتين و ضم السبابة و الوسطى : (بعثت من وقـيـامت مانند اين دو است اشاره به دو انگشت مباركش كرد، انگشت اشاره و انگشت وسط كه دركنار يكديگرند). و بعضى مساءله (شق القمر) و پاره اى ديگر از حوادث عصر پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) را نيز جزء (اشراط الساعة ) شمرده اند. احـاديـث مـتـعددى در اين زمينه نيز وارد شده كه مخصوصا شيوع بسيارى از گناهان در ميانمردم به عنوان نشانه هاى نزديك شدن قيامت معرفى شده است . مـانـنـد حـديـثـى كه شيخ مفيد در (روضة الواعظين ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) نـقـل كـرده كـه فـرمـود: مـن اشـراط السـاعـة ان يـرفـع العـلم ، و يـظـهـرالجـهـل ، و يـشـرب الخمر و يفشد الزنا: (از نشانه هاى قيامت برچيده شدن علم ، و آشكارشدن جهل ، و شرب خمر و كثرت زنا است ). حـتـى حـوادث مـهـم و مـؤ ثرى همانند قيام حضرت مهدى (ارواحنا فداه ) به عنوان (اشراطالساعة ) شمرده شده است . اما اين نكته لازم به يادآورى است كه ما گاهى از (اشراط الساعة ) به طور مطلق بحثمى كنيم كه نشانه هاى نزديك شدن قيامت چيست ؟، و گاه در مورد خصوص آيه . در مورد آيه مطلب همان است كه گفتيم ، و اما درباره نشانه هاى نزديك شدن قيامت به طورمـطـلق بحثها و روايات فراوانى است كه در كتب معروف اسلامى آمده است ، و در بحث نكاتاشاره خواهيم كرد. آيا قيام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نشانه هاى نزديكى قيامت است ؟ در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه قيام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رااز نـشـانـه هـاى نزديكى قيامت شمرده اند؟ در حالى كه 15 قرن مى گذرد و هنوز از قيامتخبرى نيست ؟ پـاسـخ ايـن سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه : باقى مانده دنيا رادر مـقايسه با گذشته آن بايد محاسبه كرد، و در چنين مقايسه اى آنچه از عمر دنيا باقىمانده چيز مهمى نيست ، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) آمـده اسـت كـه روزى بـعـد از عـصـر و نـزديك غروب آفتاب براى يارانش خطبه مىخـوانـد فـرمـود: و الذى نـفـس مـحـمـد (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـيـدهمثل ما مضى من الدنيا فيما بقى منها الا مثل ما مضى من يومكم هذا فيها بقى منه ، و ما بقى منهالا اليـسير: (سوگند به كسى كه جان محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دست اواسـت آنـچـه از دنـيـا گـذشـتـه نـسبت به آنچه باقى مانده مانند مقدارى است كه امروز شماگـذشـتـه نسبت به آنچه باقى مانده است و مى بينيد كه جز مقدار كمى باقى نمانده است). آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه عـنـوان نـتـيـجـه گـيـرى از گـفـتـگـوهـائى كـه در آيـاتقبل پيرامون ايمان و كفر و سرنوشت مؤ منان و كافران آمده بود، مى فرمايد: (پس بدانكه معبودى جز الله نيست ) (فاعلم انه لا اله الا الله ). يعنى روى خط توحيد محكم بهايست كه داروى شفابخش و بهترين وسيله نجات همين توحيداست كه آثار آن در آيات قبل بيان شد. بـنـابـرايـن مـفـهـوم اين سخن آن نيست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از توحيدآگـاه نـبوده بلكه منظور ادامه اين خط است ، درست شبيه آنچه در تفسير سوره حمد در آيهاهدنا الصراط المستقيم گفته اند كه مفهومش هدايت نيافتن نيست بلكه مفهومش اين است كه مارا بر خط هدايت ثابت بدار. ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنـظـور تـفكر بيشتر در امر توحيد، و ارتقاء به مقاماتبـالاتـر اسـت ، چرا كه اين مساءله اى است كه هر چه در آن بيشتر بينديشند و آيات خدا رابـيـشـتـر مـطـالعـه كـنـنـد بـه مـرحـله عـاليـتـرى مـى رسـنـد، و بـررسـى آنـچـه در آياتقبل در مورد ايمان و كفر گفته شد خود عاملى است براى افزايش ايمان و كفر. سـومين تفسير اين است كه منظور از آن جنبه هاى عملى توحيد است يعنى بدان تنها پناهگاهدر عـالم او اسـت ، بـه او پـنـاه بر، و حل مشكلاتت را فقط از او بخواه ، و از انبوه دشمنانهرگز وحشت مكن . اين تفسيرهاى سه گانه منافاتى با هم ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع شود. بـه دنـبـال ايـن مـسـاءله عـقيدتى باز به سراغ مساءله تقوا و پاكى از گناه رفته ، مىافـزايـد: (بـراى گـنـاه خـود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن ) (و استغفر لذنبك وللمؤ منين و المؤ منات ). پـيـدا است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به حكم مقام عصمت هرگز مرتكب گناهىنـشـده ، ايـنـگـونـه تـعـبـيـرها يا اشاره به مساءله ترك اولى و (حسنات الابرار سيئاتالمقربين ) است ، و يا سرمشقى است براى مسلمانان . در حـديثى آمده است كه (حذيفة يمان ) مى گويد: (من مرد تندزبانى بودم و نسبت بهخانواده ام تندى مى نمودم ، عرض كردم اى رسول خدا! مى ترسم عاقبت زبانم مرا دوزخىكند)! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: فاين انت من الاستغفار؟ انى لاستغفرالله فى اليوم ماة مرة !: (از استغفار غفلت مكن ، حتى خود من هر روز يكصد مرتبه استغفارمى كنم )! (در بعضى از روايات نيز هفتاد مرتبه آمده است ). اگـر ديـگـران از گناهان و معاصى خود استغفار مى كنند پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) از آن لحـظه اى كه از ياد خدا غافل مانده و يا كار خوبترى را رها كرده و بهسراغ خوب رفته است . ايـن نـكته نيز قابل توجه است كه در اينجا خداوند براى مؤ منين و مؤ منات شفاعت كرده ، ودسـتـور اسـتـغـفـار بـه پـيـامـبـرش داده ، تـا آنـهـا رامشمول رحمت خود كند، و از اينجا عمق مساءله (شفاعت ) در دنيا و آخرت ، و همچنين مشروعيتو اهميت مساءله توسل ظاهر مى شود. و در ذيـل آيـه بـه عـنـوان بـيـان عـلت مـى فـرمـايـد: (خـداونـدمحل حركت و قرارگاه شما را مى داند) (و الله يعلم متقلبكم و مثويكم ). از ظـاهر و آشكار و درون و برون و سر و نجواى شما با خبر است ، و حتى از انديشه ها ونـيـات شـمـا در حـركـات و سـكـونـتـان كـامـلا آگـاهـى دارد، بـه هـمـيـندليل بايد به سوى او برويد و از درگاه او طلب عفو كنيد. (مـتـقـلب ) بـه مـعـنـى جـايـگـاه رفـت و آمـد و مـثـوى بـه مـعـنـىمحل استقرار است . ظـاهـر ايـن اسـت كـه اين دو كلمه مفهوم وسيعى دارد كه تمام حركات و سكون آدمى را چه دردنـيـا و چـه در آخـرت ، چـه در دوران جـنـيـنـى و چـه در قـبـور، راشامل مى شود، هر چند بسيارى از مفسران معانى محدودى براى آن نموده اند. بعضى گفته اند منظور حركات انسان در روز و سكونت او در شب است . بعضى ديگر گفته اند منظور مسير انسان در دنيا، و قرارگاه او در آخرت است . بـعـضى دگرگونى انتقال انسان را در صلب پدران و رحم مادران ، و ثبات او را در قبرمطرح كرده اند. و بالاخره بعضى حركات او را در سفر و آرامش او را در حضر عنوان نموده اند. ولى هـمـانـگـونـه كـه گـفـتـيـم آيـه مـفـهـوم گـسـتـرده اى دارد كـه هـمـه ايـنـهـا راشامل مى شود. نكته : اشراط الساعة چيست ؟ هـمـانگونه كه گفتيم (اشراط) جمع (شرط) به معنى (علامت ) است ، و (اشراطالسـاعـة ) نـشـانـه هـاى نـزديـك شـدن قـيـامـت را مـى گـويـنـد كـه در مـنـابـع شـيـعـه واهل سنت در روايات بسيارى از آن بحث شده ، و در قرآن مجيد تنها در همين مورد به آن اشارهشده است . يـكـى از مـشـروحـتـريـن و جامعترين احاديث در اين زمينه حديثى است كه ابن عباس از پيغمبرگـرامـى اسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در داسـتـان حـجـة الوداعنقل كرده كه بسيارى از مسائل را به ما مى آموزد، و حاوى نكات فراوانى است ، و روى همينجهت تمام آنرا ذيلا مى آوريم : او مـى گـويـد: مـا بـا پـيـامـبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در (حجة الوداع )بـوديـم (حـجـة الوداع آخـريـن حـجـى اسـت كـه پـيـامـبـر درسـال آخـر عـمـر خـود بـجـا آورد) حـضـرت حلقه در خانه كعبه را گرفت و رو به ما كردهفـرمـود: آيـا شـمـا را از (اشـراط السـاعة ) آگاه كنم ؟ - و سلمان در آنروز از همه بهپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـزديـكـتـر بـود - عـرض كـرد آرى اىرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ). فـرمـود: از نـشـانـه هـاى قـيـامـت تـضـيـيـع نـمـاز، پـيـروى از شـهـوات ،تـمـايل به هواپرستى ، گرامى داشتن ثروتمندان ، فروختن دين به دنيا است ، و در اينهـنـگـام اسـت كه قلب مؤ من در درونش آب مى شود، آنچنان كه نمك در آب ، از اينهمه زشتيهاكه مى بيند و توانائى بر تغيير آن ندارد.
|
|
|
|
|
|
|
|