|
|
|
|
|
|
كـار نخواهد بود، و چون حيات و مرگ برزخى مطلقا با آن شباهتى ندارد سخنى از آن بهميان نيامده است . سـومـيـن سؤ ال اينكه نبودن مرگ در قيامت منحصر به بهشتيان نيست ، دوزخيان نيز مرگىندارند، پس چرا در آيه روى بهشتيان تكيه شده است ؟ مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) جواب جالبى دارد، مى گويد: اين به خاطر آن استكـه بشارتى براى بهشتيان باشد كه حيات جاويدان گوارائى دارند، اما براى دوزخيانكـه هـر لحـظـه از حياتشان براى آنها مرگى است و گوئى پيوسته مى ميرند و زنده مىشوند اين سخن مفهومى ندارد. بـه هـر حـال تعبير به (لا يذوقون ) (نمى چشند) در اينجا اشاره به اين است كه حتىكمترين آثارى از آثار مرگ نيز براى بهشتيان پيدا نمى شود. جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى از امـام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : خداوند روز قيامت بهبـعـضـى از بـهـشتيان مى گويد: و عزتى و جلالى ، و علوى و ارتفاع مكانى ، لانحلن لهاليوم خمسة اشياء ... الا انهم شباب لا يهرمون ، و اصحاء لا يسقمون ، و اغنياء لا يفتقرون ،و فرحون لا يحزنون ، و احياء لا يموتون ، ثم تلى هذه الاية : لا يذوقون فيها الموت الاالموتة الاولى : به عزت و جلالم سوگند، و به علو و بلندى مقامم قسم ، من پنج چيز را به او مى بخشم... آنـهـا هـمـيـشه جوانند و پير نمى شوند، تندرستند و بيمار نمى گردند، توانگرند وفـقـير نخواهند شد، خوشحالند و اندوهى به آنها راه نمى يابد، و هميشه زنده اند و نمىميرند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى . آيه و ترجمه
فإ نما يسرنه بلسانك لعلهم يتذكرون(58) فارتقب إ نهم مرتقبون(59)
|
ترجمه :
58 - ما آن (قرآن ) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكر شوند. 59 - (امـا اگـر پـذيـرا نـشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى وآنها منتظر عذاب و شكست باشند). تفسير: منتظرش باش كه آنها نيز منتظرند! گـفـتـيـم : (سـوره دخان ) با بيان عظمت و عمق آيات قرآن شروع شده است ، و با آياتفـوق كـه آن هم بيانگر تاءثير عميق آيات قرآن است پايان مى گيرد، تا آغاز سوره باانـجـامـش هـمـاهـنـگ بـاشد، و آنچه در ميان اين آغاز و انجام بيان شده نيز تاءكيدى است برمواعظ و اندرزهاى قرآن . مـى فـرمـايد: (ما اين قرآن را بر زبان تو آسان كرديم تا آنها متذكر شوند) (فانمايسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون ). بـا اينكه محتوايش فوق العاده عميق و ابعادش بسيار گسترده است ، ساده ، روان ، همه كسفـهـم ، و قـابـل اسـتـفـاده بـراى همه قشرهاست ، مثالهايش زيبا، تشبيهاتش طبيعى و رسا،داسـتـانهاى واقعى و آموزنده ، دلائلش روشن و محكم ، بيانش ساده و فشرده و پر محتوا، ودر عـيـن حـال شـيـريـن و جـذاب ، تـا در اعماق قلوب انسانها نفوذ كند، بيخبران را آگاه ، ودلهاى آماده را متذكر سازد. بعضى از مفسران تفسير ديگرى براى اين آيه ذكر كرده اند كه مطابق آن منظور اين است :تو با اينكه درس نخوانده اى به سهولت و راحتى مى توانى اين آيات پر محتوا را كه بيانگر وحى و اعجاز الهى است قرائت كنى . ولى تـفـسـيـر اول مـناسبتر به نظر مى رسد، و در واقع اين آيه شبيه آيه اى است كه درسـوره قـمـر چـنـد بـار تـكـرار شـده اسـت : و لقـد يـسـرنـا القـرآن للذكـرفهل من مدكر: (ما قرآن را براى تذكر سهل و آسان ساختيم آيا كسى هست كه پند گيرد ومتذكر شود)؟. ولى از آنـجـا كـه با همه اين اوصاف باز گروهى در برابر كلام حق تسليم نمى شونددر آخـريـن آيـه آنـهـا را مـورد تهديد قرار داده ، مى گويد: (اگر با اينهمه آنها پذيرانشوند تو منتظر باش ، آنها نيز منتظرند)! (فارتقب انهم مرتقبون ). تو منتظر وعده هاى الهى در زمينه پيروزى بر كفار باش ، و آنها منتظر شكست باشند. تومـنتظر مجازات دردناك الهى درباره اين قوم لجوج و ستمگر باش ، آنها نيز در پندار خودانـتظار شكست و ناكامى تو را مى كشند، تا معلوم شود كداميك از اين دو انتظار صحيح است؟ بنابراين هرگز نبايد از اين آيه چنين نتيجه گيرى كرد كه خداوند به پيامبرش دستورمى دهد به كلى دست از تبليغ آنها بكشد، و تلاشها و كوششهايش را متوقف سازد، و تنهابـه انـتـظـار قـناعت كند، بلكه اين يكنوع تهديد است كه براى بيدار ساختن افراد لجوجبه كار مى رود نكته ها: 1 - (ارتـقـب ) در اصـل از (رقبة ) (بر وزن طلبه ) به معنى (گردن ) گرفتهشـده اسـت ، و از آنجا كه افرادى كه منتظر چيزى هستند پيوسته گردن مى كشند به معنىانتظار و مراقبت از چيزى آمده است . 2 - آيات فوق به خوبى نشان مى دهد كه قرآن مجيد تعلق به قشر و گروه خاصى ندارد، بلكه براى فهم و تذكر و پندگيرى عموم است ، بنابراين آنها كه قرآنرا در پـيـچ و خـم مـفـاهـيـم مـبـهـم و مسائل نامفهومى قرار مى دهند كه درك آن تعلق به قشرخاصى دارد و حتى آن قشر هم چيزى از آن نمى فهمند در حقيقت از روح قرآن غافلند. قرآن بايد در زندگى همه مردم حضور داشته باشد، در شهر و روستا، در خلوت و جمع ،در دبـسـتـان و دانـشـگـاه ، در مـسـجـد و مـيـدان جـنـگ ، و در هـمـه جـا، چرا كه (خداوند آن راسهل و ساده و روان ساخته تا همگان متذكر شوند). و نيز اين آيه قلم بطلان بر افكار كسانى كه قرآن را در طرز تلاوت و پيچ و خم قواعدتـجـويـد خـلاصـه كـرده ، و تـنـهـا هـمـتـشـان اداى الفـاظ آن از مخارج و رعايت آداب وقف ووصـل اسـت مـى كـشـد، و مـى گـويـد هـمـه ايـنـهـا بـراى تـذكـر اسـت تـذكـرى كـهعـامـل حـركت و سازندگى در عمل بشود، رعايت ظواهر الفاظ در جاى خود صحيح ولى هدفنهائى معانى است نه الفاظ. 3 - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : لو لا تيسيره لما قدر احد من خلقه انيـتـلفـظ بـحـرف مـن القـرآن ، و انـى لهـم ذلك و هـو كـلام مـن لميـزل و لا يـزال !: (اگـر خـداونـد قـرآن را آسـان بـر زبـانها نساخته بود كسى قدرتنداشت تلفظ به حرفى از حروف آن كند، و چگونه مى توانستند در حالى كه قرآن سخنخـداونـد ازلى و ابـدى اسـت )؟ (و چـنـيـن كـلامى آنقدر ابهت و عظمت دارد كه تلفظ به آنبراى بندگان بدون لطف الهى ممكن نيست ). پـروردگـارا! مـا را از كسانى قرار ده كه از قرآن اين كلام بزرگ و بى نظيرت پند مىگيرند، و زندگى خود را در تمام ابعاد با آن هماهنگ مى سازند. خداوندا! از آن امنيت كه به پرهيزگاران عنايت مى كنى و قلب و جان آنها را در برابر طوفان حوادث آرامش مى بخشى به ما مرحمت فرما. بـارالهـا! مـواهـبـت بـى شـمـار، و رحـمـتـت بـى حـسـاب ، و مـجـازاتـت دردنـاك اسـت ،اعـمال ما چيزى نيست كه ما را مشمول لطفت و بر كنار از كيفرت سازد، ما را با همان فضلىكه به متقين وعده داده اى مشمول عناياتت قرار ده ، وگرنه هرگز به آغوش بهشت جاودانتراه نخواهيم يافت . پايان سوره دخان سه شنبه 25 رجب المرجب 1405 27 /1/ 1364
مقدمه اين سوره در مكه نازل شده ، و داراى 37 آيه است محتواى سوره جاثيه اين سوره كه ششمين سوره از سوره هاى (حواميم ) است از سوره هاى مكى است ، و زمانىنـازل شـد كـه درگـيـرى شديدى ميان (مسلمانان ) و (مشركان ) بر فضاى اجتماعىمـكه حاكم بود، و به همين دليل بيشتر روى مسائل مربوط به توحيد، و مبارزه با شرك ،و تـهـديـد ظـالمـان بـه دادگـاه قـيـامـت ، و تـوجـه بـه مـسـاءله ثـبـتاعـمـال ، و هـمچنين توجه به سرنوشت اقوام سركش پيشين مى پردازد، و مى توان محتواىاين سوره را در هفت بخش خلاصه كرد: 1 - عظمت قرآن مجيد و اهميت آن . 2 - بيان گوشه اى از دلائل توحيد در برابر مشركان . 3 - ذكر پاره اى از ادعاهاى طبيعى مسلكان و پاسخ قاطع به آن . 4 - اشـاره كـوتـاهـى بـه سـرنـوشـت بـعـضـى از اقـوام پـيـشـيـن هـمـچـون بـنـىاسرائيل به عنوان گواهى بر مباحث اين سوره . 5 - تـهـديـد شـديد نسبت به گمراهانى كه اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خوددارند. 6 - دعوت به عفو و گذشت در عين قاطعيت و عدم انحراف از مسير حق . 7 - اشـارات گـويـائى بـه حـوادث تـكـانـدهـنـده قـيـامـت ، مـخـصـوصـا نـامـهاعمال كه تمامى كارهاى انسان را بى كم و كاست در بر مى گيرد. ايـن سـوره بـا اوصاف و نامهاى بزرگ خداوند همچون عزيز و حكيم آغاز مى شود و با آننـيـز خـتم مى گردد، نام اين سوره جاثيه است به تناسب آيه 28 اين سوره (جاثيه يعنىكسى كه به زانو در آمده ) و اشاره به وضع بسيارى از مردم در صحنه قيامت در دادگاه عدل الهى است . مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجـمـع البـيـان ) نـام ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن سـورهنقل كرده كه چندان مشهور نيست و آن (شريعت ) است به تناسب آيه 18 اين سوره . فضيلت تلاوت سوره جاثيه در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء حاميم الجاثيةسـتـر الله عـورتـه و سـكـن روعـتـه عند الحساب : (كسى كه سوره جاثيه را بخواند (والبته در آن انديشه كند و در زندگى خود به كار بندد) خداوند عيوب او را روز قيامت مىپوشاند، و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مى سازد). در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السلام ) مى خوانيم : من قراء سورة الجاثية كانثـوابـها ان لايرى النار ابدا، و لايسمع زفير جهنم و لاشهيقها، و هو مع محمد (صلى اللّهعـليـه و آله و سـلّم ): (هـر كـس سـوره جـاثـيـه را (بـا فـكـر و انـديـشـه اى كـه مـقـدمـهعـمـل بـاشد) تلاوت كند ثوابش اين است كه هرگز آتش دوزخ را نبيند و صداى ناله جهنمرا نمى شنود و همنشين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواهد بود). آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم حم(1) تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم(2) إ ن فى السموات و الا رض لايات للمؤ منين(3) و فى خلقكم و ما يبث من دابة ءايات لقوم يوقنون(4) و اختلاف اليل و النهار و ما اءنزل الله من السماء من رزق فاءحيا به الا رض بعد موتها وتصريف الرياح ايات لقوم يعقلون(5) تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعد الله و ءاياته يؤ منون(6)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر 1 - حم . 2 - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است . 3 - بـدون شـك در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـهاهل ايمانند. 4 - و هـمـچـنـيـن در آفـريـنش شما، و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته ، نشانههائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند. 5 - و نـيـز در آمـد و شـد شـب و روز و رزقـى كـه خـداونـد از آسـمـاننـازل كـرده ، و بـه وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده ، و همچنين در وزش بادهانشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند. 6 - ايـنـهـا آيـات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم ، اگر آنها به اينآيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟!. تفسير: همه جا نشانه هاى او است گفتيم اين سوره ششمين سوره اى است كه با حروف مقطعه (حم ) آغاز شده ، و با سورهبـعـد يـعـنـى سـوره (احـقـاف ) مـجـمـوعـا سـوره هـاى هـفـتـگـانـه حـوامـيـم راتشكيل مى دهد. در مـورد تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعـه كـرارا در آغـاز سـوره هـاى (بـقـره ) و(آل عمران ) و (اعراف ) و همچنين سوره هاى حم بحث كرده ايم . مـفـسـر معروف طبرسى در آغاز اين سوره مى افزايد: بهترين سخن اين است كه گفته شود(حـم ) نـام ايـن سـوره اسـت ، سـپـس از بـعـضـى از مـفـسـراننـقـل مـى كـنـد (نـامـگـذارى ايـن سـوره بـه حم براى اشاره به اين است كه اين قرآن كهسراپا اعجاز است از حروف الفبا تشكيل شده ). آرى اين كتابى كه نور است و هدايت است و راهنما و راهگشا و معجزه جاويدان پيامبر اسلام است از تركيب همين حروف ساده به وجود آمده ، و اين نهايت عظمت استكه چنان امر مهمى از چنين وسيله ساده اى تشكيل گردد. و شايد به همين دليل بلافاصله از عظمت قرآن ياد كرده ، مى گويد (اين كتاب از سوىخداوند عزيز و حكيم نازل شده است ) (تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ). (عزيز) به معنى قدرتمند و شكست ناپذير، و (حكيم ) به معنى كسى كه از اسرارهمه چيز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حكمت مى باشد. روشـن اسـت كـه بـراى نـازل كردن اينچنين كتاب ، حكمتى بى پايان ، و قدرتى نامحدودلازم است ، كه جز در خداوند متعال وجود ندارد. جـالب ايـنـكه اين آيه به همين صورت در آغاز چهار سوره قرآن آمده است كه سه سوره ازسوره هاى حواميم (مؤ من ، جاثيه و احقاف ) و يك سوره از غير حواميم (سوره زمر) است ، اينتـكـرار و تـاءكـيـد بـه ايـن مـنـظـور است كه توجه همگان را به عمق اسرار قرآن و عظمتمـحـتواى آن جلب كند، تا هيچ تعبيرى را در آن ساده نينگارند، و هيچ كلمه اى را بى حسابفكر نكنند، و به هيچ حدى از فهم و درك آن قانع نشوند. ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه گاهى توصيف به (عزيز) براى خود قرآن ذكرشـده ، مـانـنـد و انـه لكـتـاب عـزيـز: (قـرآن كتابى است قدرتمند و شكست - ناپذير)(فصلت 41) دست بيهوده گويان به دامنش دراز نمى شود و گذشت زمان از ارزش آن نمىكاهد، و حقايق آن به كهنه گى نمى گرايد تحريف گران را رسوا مى كند و در مسير زمان همواره پيش مى تازد. و گاه براى نازل كننده قرآن مانند آيه مورد بحث ، و هر دو صحيح است . سـپـس بـه بـيـان آيـات و نـشـانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس پرداخته ، مى گويد: درآسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـهاهل ايمانند و طالب حقند (ان فى السموات و الارض لايات للمؤ منين ). عـظـمـت آسـمـانـهـا از يـكـسـو، و نـظـام شـگـفـت انـگـيـز آنـهـا كـه مـيـليـونـهـاسـال مـى گذرد و برنامه هاى آنها بدون كمترين انحراف و دگرگونى ادامه مى يابد ازسوى ديگر، و ساختمان زمين و عجائب آن از سوى سوم هر يك آيتى از آيات خدا است . زمـيـنـى كـه به گفته بعضى از دانشمندان 14 نوع حركت دارد، و با سرعت سرسام آورىبـه گـرد خـود مـى گردد، و نيز حركتى سريع به گرد خورشيد، و حركت ديگرى همراهخـانـواده مـنـظـومـه شـمـسـى در دل كـهـكـشـان دارد، و بـه مـسـافـرتـى بـى انـتـهـامـشـغـول اسـت ، بـا اينحال چنان آرام است كه مهد آسايش انسان و همه موجودات زنده است ، وابدا احساس نمى شود كه حتى به مقدار سر سوزنى حركت مى كند! نـه چـنـان سـخـت اسـت كه نتوان در آن زراعت كرد و خانه بنا نمود، و نه چنان نرم است كهقابل استقرار و بقا نباشد. انـواع مـنـابـع و مـعادن و وسائل حيات براى ميلياردها انسان گذشته و امروز و آينده در آنفراهم شده ، و آنقدر زيبائى دارد كه انسان را مسحور و مفتون خود مى سازد كوهها و درياهاو جو زمين نيز هر كدام آيتى است اسرارآميز ولى اين نشانه هاى توحيد و عظمت آفريدگاررا تـنـها در اختيار مؤ منان يعنى طالبان حق و پويندگان راه الله قرار مى دهد، و كوردلانبى خبر و مغرور از درك آن محرومند. سـپـس از ايـن آيـات آفـاقى به آيات انفسى پرداخته ، مى گويد: (و در آفرينش شما وجـنـبـنـدگانى كه در سراسر زمين پراكنده ساخته نيز نشانه هائى است براى جمعيتى كهاهل يقينند) (و فى خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون ). در حـقيقت همانگونه كه در عبارت معروف و منسوب به امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمدهاست : (اين انسان جرم صغيرى است كه عالم كبيرى در او خلاصه شده ) و آنچه در عالمكبير وجود دارد نمونه اى از آن در درون جسم و جان او است . خصلتها و صفاتش معجونى است از خصائل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده ، وتنوع خلقتش عصارهاى است از مجموعه حوادث اين جهان بزرگ . سـاخـتـمـان يـك سـلول او بـه انـدازه سـاختمان يك شهر عظيم صنعتى اسرارانگيز است ، وآفـريـنـش يك موى او با ويژگيها و خصوصيات مختلفى كه با سرپنجه علم و دانش كشفشده است خود آيتى بزرگ از آيات الهى است . وجود هزاران كيلومتر رگهاى كوچك و بزرگ و مويرگهاى فوق العاده ظريف در بدن او، وهـزار كـيـلومـتـر رشـتـه هـاى ارتـبـاطـى و سيمهاى مخابراتى سلسله اعصاب ، و چگونگىارتـبـاط آنـهـا بـا مـركـز فـرمـانـدهـى فـوق العـاده پـيـچـيـده و اسـرارآمـيـز و در عـيـنحـال قـوى و نـيرومند در مغز، و طرز كار هر يك از دستگاههاى داخلى بدن ، و هماهنگى عجيبآنـهـا بـه هـنـگـام بـروز حـوادث نـاگـهـانى ، و دفاع سرسختانه نيروهاى محافظ تن دربرابر هجوم عوامل خارجى ، هر يك به تنهائى آيتى است . و از انـسـان گـذشـتـه صـدهـا هـزار نوع جنبنده از حيوانات ذره بينى گرفته تا حيواناتغـولپـيـكـر، بـا ويـژگـيـهـا و ساختمانهاى كاملا متنوع و رنگارنگ كه گاه براى مطالعهيـكـنوع از آنها بايد جمعى از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف كنند، و با اينكه هزارانكتاب درباره اسرار آفرينش آنها نوشته شده هنوز آنچه درباره آنها مى دانيم در برابرآنچه نمى دانيم بسيار كم است ، آرى هر يك به نوبه خود آيتى و نشانه اى از علم و حكمت و قدرت بى پايان مبداء آفرينش است . ولى چرا گروهى دهها سال در لابلاى اين آيات رفت و آمد دارند، و كمترين آگاهى حتى ازيكى از آنها ندارند؟ دليلش همان است كه قرآن مى گويد: (اين آيات مخصوص طالبانايمان و يقين و صاحبان انديشه و فكر است ) براى آنها كه درهاى قلب خود را گشوده وبـا تـمام وجود تشنه يقين و علم و دانشند، حتى كمترين حركت و كوچكترين موجود را از نظردور نمى دارند، و ساعتها در آن مى انديشند، و از آن نردبانى مى سازند براى ارتقاء بهسوى (الله ) و دفترى براى (معرفت كردگار) و با او به راز و نياز مى پردازندو جام دل را از باده عشقش لبريز مى كنند. در آيه بعد از (سه موهبت بزرگ ) كه هر يك نقش مهمى در حيات انسان و موجودات زندهديـگـر دارد، و هـر يـك آيتى از آيات خدا است ، نام مى برد: مساءله (نور) و (آب ) و(هـوا) مـى فـرمـايـد: (در آمـد و شـد شـب و روز، و رزقـى را كـه خـداونـد از آسـمـاننـازل كـرده و بـه وسـيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيده ، و همچنين در وزش بادها،نـشـانـه هـائى اسـت بـراى جـمـعـيـتـى كـه تـعـقـل و انـديـشـه مـى كـنـنـد) (و اخـتـلافالليـل و النـهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريفالرياح آيات لقوم يعقلون ) مـسـاءله نـظـام نور و ظلمت و آمد و شد شب و روز كه هر يك با نظم خاصى جانشين و خليفهديـگـرى مـى شود بسيار حساب شده و شگفت انگيز است ، هر گاه روز دائمى بود يا فوقطـولانـى آنـقـدر حـرارت بـالا مـى رفـت كـه تمام موجودات زنده مى سوختند، و هر گاه شبجاويدان بود و يا بسيار طولانى همه از شدت سرما منجمد مى شدند!. اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه اختلاف به معنى جانشينى يـكـديـگـر نـبـاشـد بـلكـه اشـاره بـه هـمـان تـفـاوتـى اسـت كـه شـب و روز درفـصـول سـال پـيـدا مـى كـنـنـد و بـر اثـر آن مـحـصـولات مـخـتـلف ، گـيـاهـان و مـيوه ها ونزول برف و باران و بركات ديگر عائد انسانها مى شود. جـالب ايـنـكـه دانـشـمـنـدان مى گويند با تمام تفاوتى كه مناطق مختلف روى زمين از نظرطول شب و روز دارند اگر مجموع ايام سال را حساب كنيم تمام مناطق دقيقا به اندازه هم ازنور آفتاب بهره مى گيرند!. در مرحله دوم از رزق حياتبخش آسمانى ، يعنى باران ، سخن به ميان آمده كه نه در لطافتطبعش كلامى است ، و نه در قدرت احياگريش سخنى ، و همه جا نشانه زندگى و طراوت وزيبائى است . چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه قـسـمت اصلى بدن انسان و بسيارى از جانداران ديگر وگياهان را همين آب تشكيل مى دهد. و در مـورد سـوم سـخـن از وزش بادها است بادهائى كه هواى پراكسيژن زنده را جابجا مىكنند، و در اختيار جانداران مى گذارند، هواى آلوده به كربن را براى تصفيه به دشتها وجـنـگـلهـا و صـحـراها مى فرستند، و پس از تصفيه به شهرها و آباديها مى برند، و عجبايـنـكـه ايـن دو دسـتـه از مـوجـودات زنـده يـعـنـى حـيـوانـات و گـيـاهـان درسـت بر ضد همعـمل مى كنند، اولى اكسيژن را مى گيرد و گاز كربن مى دهد، و دومى كربن را مى گيرد واكـسيژن مى دهد تا تعادل در نظام حيات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخيره هواى مفيدزمين نابود نشود. وزش بـادهـائى كـه عـلاوه بـر ايـن ، تـلقـيحگر گياهان ، و بارور كننده آنها، و افشانندهانواع بذرها در سرزمينهاى مختلف ، و پرورش دهنده مراتع طبيعى و جنگلها، و موج آفرين در دل اقيانوسهاست ، موجى كه به دريا حيات و حركت مى بخشد، وآب را از عـفـونت و فساد حفظ مى كند، و نيز همين بادها كشتيها را بر صفحه اقيانوسها بهحركت درمى آورد. جـالب ايـنـكـه در آيـات فوق نخست سخن از آيات آسمان و زمين مى گويد، و در پايان مىفـرمـايـد: در ايـنها نشانه هائى براى (مؤ منان ) است ، سپس از آفرينش موجودات زندهسـخـن بـه مـيـان مـى آورد، و مـى گـويـد: در ايـن آيـاتـى بـراى(اهل يقين ) است ، و بعد از نظام نور و ظلمت و باد و باران بحث مى كند، و مى گويد: دراينها نشانه هائى براى (اهل تعقل ) است . اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انسان سه مرحله را در مسير معرفة اللهمـيـپـيـمـايـد تـا به مقصد رسد، نخست مرتبه (تفكر) سپس مرحله يقين و علم و بعد از آنمرحله ايمان و به اصطلاح عقد قلب است ، و از آنجا كه از نظر شرافت (ايمان ) مرحلهاول ، يـقـيـن مـرحـله دوم ، و تـفـكر مرحله سوم است اين ترتيب در آيات ذكر شده ، هر چند ازنـظـر وجـود خـارجـى ، تـفـكـر در مرتبه اول ، سپس يقين ، و بعد ايمان است ، و به تعبيرديگر آنها كه اهل ايمانند از مشاهده آيات الهى به اين مرحله عالى صعود مى كنند و آنها كهنيستند لااقل به مرحله يقين و يا حداقل به مرحله تفكر درآيند. مفسران در اين زمينه وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه آنچه گفتيم مناسبتر است . سپس در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته ، و بيانعـظـمت و اهميت آيات قرآن ، مى فرمايد: (اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر توتلاوت مى كنيم (تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ). آيا كلمه (تلك ) اشاره به آيات قرآنى است ؟ يا آيات و نشانه هاى خداوند در آفاق وانـفـس كـه در آيـات قـبـل بـه آن اشـاره شـده ؟ هـر دواحتمال را داده اند. ولى ظاهرا به قرينه تعبير به تلاوت منظور آيات قرآنى است ، منتها همين آيات قرآنىبـيـانـگـر نـشـانـه هـاى خـدا در سـراسـر عـالم هـسـتى است و به اين ترتيب هر دو تفسيرقابل جمع است (دقت كنيد). بـه هـر حال (تلاوت ) از ماده (تلو) بر وزن (فكر) يعنى سخنى را پشت سر سخنديگرى آوردن ، بنابراين تلاوت آيات قرآن همان قرائت آيات پشت سر يكديگر است . تعبير به (حق ) اشاره به محتواى اين آيات و هم اشاره به حقانيت نبوت پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سلّم ) و وحى الهى است ، و به عبارت ديگر: اين آيات آنچنان گويا ومستدل است كه دليل حقانيت آن و آورنده آن در خودش نهفته است . بـه راستى اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به چه چيز ايمان خواهند آورد؟ و لذا درپـايان آيه مى افزايد: (اين گروه كافر به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمانمى آورند)؟! (فباى حديث بعد الله و آياته يؤ منون ). بـه گفته طبرسى در مجمع البيان حديث اشاره به داستانهاى عبرت انگيز اقوام پيشين وسرگذشت پندآموز آنهاست ، در حالى كه آيات به دلائلى گفته مى شود كه صحيح را ازباطل جدا مى سازد و آيات قرآن مجيد از هر دو سخن مى گويد. آرى بـه راسـتـى قـرآن مـجـيـد آنـچـنـان مـحـتـوائى از نـظـراستدلال و براهين تـوحـيدى و همچنين از نظر پند و اندرز دارد كه هر دلى كمترين آمادگى در آن باشد، و هرسرى شورى از حق داشته باشد او را به سوى خدا و پاكى و تقوا دعوت مى كند، هرگاهاين آيات بينات در كسى اثر نبخشد هرگز اميدى به هدايت او نيست . آيه و ترجمه
ويل لكل اءفاك اءثيم(7) يسمع ايات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب اءليم(8) و إ ذا علم من اياتنا شيئا اتخذها هزوا اءولئك لهم عذاب مهين(9) من ورائهم جهنم و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اءولياء و لهم عذابعظيم(10)
|
ترجمه :
7 - واى بر هر دروغگوى گنهكار! 8 - كـه پـيـوسـتـه آيـات الهـى را مـى شـنـود كه بر او تلاوت مى شود اما از روى تكبراصـرار بـر مـخـالفـت دارد گوئى اصلا آنرا نشنيده است ، چنين كسى را به عذاب دردناكبشارت ده ! 9 - و هـر گـاه از بـعـضـى آيات ما آگاه شود آنرا به باد استهزاء مى گيرد، براى آنهاعذاب خوار كننده اى است . 10 - و پشت سر آنها دوزخ است ، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهـى رهـائى نـمـى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذابدردناكى براى آنهاست . تفسير: واى بر دروغگوى گنهكار! آيـات گـذشـتـه نـشـان مـى داد كـه گـروهـى هـسـتـنـد كـه سـخـنـان الهـى بـا انـواعدلائل توحيدى و مواعظ و اندرزها را مى شنوند ولى در آنها اثر نمى كند. آيات مورد بحث از اين گروه و عواقب اعمال آنها به طور مشروح سخن مى گويد. نـخـسـت مـى فـرمـايـد: واى بـر هـر دروغـگـوى گـنـهـكـار!(ويل لكل افاك اثيم ) (افـاك ) صـيـغه مبالغه است ، و به معنى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد، و گاهبه كسى كه دروغ بزرگ مى گويد هر چند زياد هم نباشد گفته شده . (اثـيـم ) از مـاده (اثـم ) بـه معنى مجرم و گنهكار است ، و آن نيز معنى مبالغه را مىدهد. از ايـن آيه به خوبى روشن مى شود كه موضعگيرى خصمانه در برابر آيات الهى كاركسانى است كه سر تا پا آلوده گناه و كذب و دروغند، نه پاك نهادان راستگو. سپس به چگونگى موضعگيريهاى آنها اشاره كرده ، مى افزايد: (پيوسته آيات الهى راكـه بـر او تـلاوت مـى شـود مـى شـنـود اما بر اثر تكبر همواره اصرار بر مخالفت داردگـوئى اصـلا آن را نـشـنـيـده ) (يـسـمع آيات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لميسمعها). و بـه ايـن تـرتـيب آلودگى به گناه و دروغ ، و همچنين كبر و خودبينى سبب مى شود كهايـنهمه آيات را نشنيده گيرد و خود را به كرگوشى زند، همانگونه كه در آيه 7 سورهلقـمـان نـيـز آمده است : و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيهوقرا: (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى برمى گرداند، گوئىآن را نشنيده ، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است ). و در پـايـان آيـه آنها را شديدا به كيفر سختى تهديد كرده ، مى گويد: (چنين كسى رابه عذاب دردناك بشارت ده )! (فبشره بعذاب اليم ). همانگونه كه او دل پيامبر و مؤ منان را بدرد آورده ما نيز او را به عذاب دردناكى مبتلا مىسازيم ، چرا كه عذاب قيامت تجسمى است از اعمال امروز انسانها! گر چه بعضى از مفسران شاءن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده و آن را اشارهبه (ابوجهل ) و يا (نظر بن حارث ) مى دانند كه داستانها و افسانه هائى از عجمجـمـع آورى كـرده بودند تا مردم را سرگرم سازند، و از آئين حق بازدارند، ولى پيداستكـه نـه تنها مخصوص آنها نيست بلكه اختصاص به مشركان عرب نيز ندارد، همه مجرماندروغگوى مستكبر را در هر عصر و زمان شامل مى شود همانها كه آيات الهى و پيام پيامبرانو سـخـنـان پـيـشـوايـان بـزرگ را نـشـنـيده مى گيرند، چرا كه با شهوات و خواسته هاىانـحـرافى آنها هماهنگ نيست ، و افكار شيطانى آنها را تاءييد نمى كند، و با عادات غلط وتقليدهاى كوركورانه آنها موافق نيست ، آرى همه اينها را نيز به عذاب دردناك بشارت ده. بـا ايـنـكـه (عـذاب ) تـنـاسبى با (بشارت ) ندارد اين تعبير به عنوان سخريه وتحقير اين گروه ذكر شده است . سپس مى افزايد: (و هرگاه اين مستكبر لجوج چيزى از آيات ما را بداند و از آن آگاه شودآن را به باد استهزا مى گيرد) (و اذا علم من آياتنا شيئا اتخذها هزوا). در حـقـيـقـت ايـن جـاهـلان خـودخـواه داراى دو حـالتـنـد: حـالتاول ايـنـكـه غـالبـا آيـات الهـى را مـى شـنـوند و ناديده مى گيرند و با بى اعتنائى مىگـذرنـد گـوئى اصـلا نـشـنيده اند، حالت دوم اينكه اگر بشنوند و بخواهند به آن اعتناكـنند و عكس العملى نشان دهند كارى جز استهزا و مسخره كردن ندارند، و همه آنها در اين دوبـرنـامـه مـشـتركند، گاه آن و گاه اين (بنابراين هيچگونه تضادى در ميان اين آيه و آيهقبل وجود ندارد) جالب اينكه نخست مى گويد: (اگر چيزى از آيات ما را بداند). ولى بعدا نمى گويدآنچه را دانسته استهزا مى كند بلكه مى گويد همه آيات ما را (چه آنها را كه دانسته و چهآنها را كه ندانسته ) به استهزا و سخريه مى گيرد!. و ايـن نـهـايـت جـهل و بيخبرى است كه انسان چيزى را انكار يا مسخره كند كه اصلا نفهميدهاست ، و اين بهترين دليل لجاج و عناد آنها است . و در پـايـان آيه مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (براى آنها عذاب خوار كننده اىاست ) (اولئك لهم عذاب مهين ). چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه آنها مى خواستند با استهزاء آيات الهى مقام و شخصيتىبراى خود كسب كنند، اما خداوند به كيفر اين كار آنها را پست و موهون و بى مقدار مى كند،و آنـهـا را بـه طـرزى خـوار كـنـنده و خفت آور در عذاب قيامت گرفتار مى سازد، آنها را بهصـورت بـر زمـيـن مـى كشند و با غل و زنجير، همراه با ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب ،به دوزخ مى برند. و از ايـنجا روشن مى شود كه چرا در آيه گذشته عذاب به (اليم ) توصيف شده و درايـنـجـا بـه (مـهـيـن ) و در آيه آينده به (عظيم ) در حقيقت هر يك متناسب است با كيفيتگناه آنها! آيه بعد اين (عذاب مهين ) را چنين شرح مى دهد: پشت سر آنها دوزخ است (من ورائهم جهنم). تـعـبير به پشت سر، با اينكه دوزخ جلو آنها قرار دارد، و در آينده به آن مى رسند، ممكناسـت از ايـن نـظـر بـاشـد كـه آنـهـا اقـبـال به دنيا كرده ، و آخرت و عذاب الهى را ناديدهگـرفـتـه و پـشـت سـر انـداخـتـه اند، و اين تعبير معمول است كه انسان به هر چيزى بىاعـتـنـائى كـند مى گويند: آن را پشت سر انداخته ، قرآن مجيد مى گويد: ان هؤ لاء يحبونالعـاجـلة و يـذرون ورائهـم يـومـا ثـقـيـلا: (آنـهـا زنـدگـىعاجل دنيا را دوست مى دارند و آن روز سنگين قيامت را پشت سر مى اندازند) (دهر 27) جـمـعـى از مـفـسران نيز گفته اند كلمه (وراء) از ماده (موارات ). هر چيزى است كه ازانـسـان پـوشـيـده بـاشـد، هـم بـه پشت سر گفته مى شود و هم به پيش رو آنجا كه دورباشد و پنهان ، و به اين ترتيب كلمه (وراء) مفهوم جامعى دارد كه به دو مصداق متضاداطلاق مى شود. ايـن تـفـسـيـر نـيز بعيد به نظر نمى رسد كه بگوئيم : تعبير به (وراء) اشاره بهمساءله علت و معلول است ، فى المثل مى گوئيم : اگر فلان غذاى ناباب را بخورى پشتسـر آن بـيـمـارى اسـت ، يـعـنـى خـوردن غـذا عـلت آن بـيـمـارى مـى بـاشـد، در ايـنـجا نيزاعمال آنها عامل و سبب عذاب مهين دوزخ است . و بـه هـر حـال در دنـبـال آيـه مـى افـزايـد: اگـر آنـهـا گـمـان مـى كـنـنـدامـوال سـرشـار، و بـتـها و خدايان ساختگى شان ، گرهى از كار آنها مى گشايد سخت دراشتباهند، چرا كه (هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را از عذاب الهى نجات نمى بخشدو نـه اوليـائى را كه براى خود ساختند و برگزيدند) (و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا ولا ما اتخذوا من دون الله اولياء). و چون هيچ راه فرار و نجاتى نيست بايد در آتش قهر و غضب الهى بمانند (و براى آنهاعذاب عظيمى است ) (و لهم عذاب عظيم ). آنـهـا آيـات الهـى را كـوچـك شـمـردنـد خـداوند عذاب آنها را بزرگ مى كند، آنها بزرگىفروختند خدا نيز عذاب عظيم به آنها مى دهد!. ايـن عـذاب از هـر نـظـر عـظـمـت دارد هـم جـاودانى است هم شديد است هم تواءم با تحقير مىبـاشـد، و هـم تـا اعماق استخوان و جان گنهكاران نفوذ مى كند، آرى گناه عظيم در برابرخداوند عظيم كيفرش عذاب عظيم است . آيه و ترجمه
هذا هدى والذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اءليم(11) الله الذى سـخـر لكـم البـحـر لتـجـرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكمتشكرون(12) و سـخـر لكـم مـا فـى السـمـوات و مـا فـى الا رض جـمـيـعـا منه إ ن فى ذلك لايات لقوميتفكرون(13) قل للذين ءامنوا يغفروا للذين لايرجون اءيام الله ليجزى قوما بما كانوا يكسبون(14) مـن عـمـلصالحا فلنفسه و من اءساء فعليها ثم إ لى ربكم ترجعون(15)
|
ترجمه :
11 - ايـن (قـرآن ) مـايـه هدايت است ، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدندعذابى سخت و دردناك دارند. 12 - خداوند همان كسى است كه دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركتكنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد. 13 - او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته ، دراين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند. 14 - بـه مـؤ مـنـان بگو: كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارند مورد عفوقرار دهد تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد. 15 - كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كندبه زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گرديد. تفسير: همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار! بـه دنـبـال بـحثهائى كه درباره عظمت آيات الهى در آيه هاى گذشته آمد آيات مورد بحثنيز همين معنى را تعقيب كرده مى گويد: (اين قرآن مجيد مايه هدايت است ) (هذا هدى ). حـق را از باطل جدا مى سازد، صحنه زندگى انسان را روشن مى كند، و دست رهروان راه حقرا گرفته به سرمنزل مقصود مى رساند (امـا بـراى كـسانى كه آيات پروردگارشان را انكار كردند عذابى است سخت و دردناك) (و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم ). (رجـز) (بـر وزن حـرص ) چـنـانـكـه (راغـب ) در (مـفـردات ) گـفـتـه دراصل به معنى اضطراب و لرزش و بى نظمى است ، مخصوصا هنگامى كه شتر بيمار مىشود به گونه اى كه از فرط ناتوانى گامهاى خود را نزديك و نامنظم برمى دارد عرببه اين حالت (رجز) مى گويد. به بيمارى طاعون و بلاهاى سخت ، و يا برف و تگرگ شديد، و وسوسه هاى شياطين ومانند آن نيز اين كلمه اطلاق مى شود، چرا كه همه آنها باعث اضطراب و تـزلزل و بـى نـظـمـى اسـت و اگـر بـه اشـعار جنگى (رجز) (بر وزن غرض ) مىگـويـنـد بـه خـاطـر مـقـطـعـهـاى كـوتـاه و نـزديـك بـه هـم مـى بـاشـد (يـا بـه خـاطـرتزلزل و اضطرابى كه بر پيكر دشمن مى افكند). سـپـس رشته سخن را به بحث توحيد كه در آيات نخستين اين سوره مطرح شده مى كشاند،درسهاى مؤ ثرى از توحيد خداشناسى به مشركان مى دهد. گاه در عواطف آنها چنگ زده و مى گويد: خداوند همان كسى است كه دريا را براى شما مسخركـرد تـا كـشـتـيـهـا بـه فـرمـانـش در آن حـركـت كـنـنـد، و بـتـوانـيـد ازفـضل او بهره گيريد، شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد (الله الذى سخر لكم البحرلتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ). چـه كسى در ماده اصلى كشتيها اين خاصيت را آفريده كه در آب فرو نمى رود؟ و چه كسىآب را بستر نرمى براى حركت آنها قرار داده كه به راحتى در آن پيش مى رود؟ و چه كسىبه نيروى باد فرمان داده كه به صورت منظم بر صفحه اقيانوسها بوزد، و كشتيها رابـه حـركـت درآورد؟ يـا ايـنكه نيروى بخار را جانشين باد سازد و اين مركبهاى عظيم را باسرعت زياد به جريان اندازد). مـى دانـيـم بـزرگترين و مهمترين وسيله نقليه انسان در گذشته و امروز كشتيهاى كوچك وبـزرگ و غـولپـيـكـر بـوده اسـت كـه در طـول سـال مـيـليـونـهـا انـسـان و بـيـش از آنامـوال تـجـارتى را از دورترين نقاط جهان به مناطق مختلف مى برد، و گاه به اندازه يكشهر كوچك وسعت ، و ساكنان دارد، و وسائل و اموال در آن است !. راسـتـى اگر اين نيروهاى سه گانه نبودند، چگونه انسان مى توانست با مركبهاى سادهمـعمولى مشكلات حمل و نقل خود را حل كند؟ هر چند مركبهاى ساده نيز از نعمتهاى او است و درجاى خود كارساز. جـالب ايـنـكـه در آيـه 32 سـوره ابـراهـيـم مى فرمايد: و سخر لكم الفلك لتجرى فىالبـحـر بـامـره : (كـشتيها را مسخر شما كرد تا به فرمانش در دريا حركت كند). اما درايـنـجـا مـى گويد: (دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها در آن به حركت درآيند) زيرا درآنـجـا بـيـشـتـر نـظـر روى تـسـخـيـر دريـاهـا اسـت ، لذا بـهدنبال آن و سخر لكم الانهار (نهرها را مسخر شما ساخت ) مى گويد، اما در اينجا نظر بهتسخير كشتيهاست ، و به هر حال هر دو به فرمان خدا مسخر انسانند و در خدمت او. هـدف از ايـن تـسخير آن است كه (ابتغاء فضل الهى ) كنيد كه معمولا اين تعبير در موردتـجـارت و فـعـاليـتـهـاى اقـتـصـادى مـى آيـد، و البـتـهنقل و انتقال مسافرين و جا به جا شدن آنها نيز در آن نهفته است . و هدف از اين بهره گيرى از فضل الهى تحريك حس شكرگزارى انسانها است ، تا عواطفآنها براى شكر منعم بسيج شود، و به دنبال آن در مسير معرفة الله قرار گيرند. واژه (فـلك ) (كـشـتـى ) چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم هـم بـه مـعـنـى مـفـرد و هم جمعاستعمال مى شود. شـرح بـيـشـتـر دربـاره تـسـخـيـر دريـاهـا، و كـشـتـيـهـا، و مـنـافـع و بـركـات آنـهـا راذيل آيه 14 سوره نحل (جلد 11 صفحه 179 به بعد) مطالعه فرمائيد. بـعـد از بيان نعمت كشتيها كه تماس نزديكى با زندگى روزمره انسانها دارد به مساءلهتسخير ساير موجودات به طور كلى پرداخته ، مى گويد: آنچه را در آسمانها و آنچه رادر زمـيـن اسـت هـمـه را از نـاحيه خودش مسخر شما ساخت (و سخر لكم ما فى السموات و مافى الارض جميعا منه ). آنقدر به شما شخصيت و ارزش و عظمت داد كه تمام موجودات عالم هستى را مسخر و در مسيرمنافع شما قرار داد، آفتاب و ماه ، باد و باران ، كوهها و درهها، جنگلها و صحراها، درختانو حيوانات ، معادن و منابع زير زمينى ، و خلاصه همه اين موجودات را به خدمت شما دعوتكـرد، و هـمـه را سـرگـشـتـه و فرمانبردار شما ساخت ، تا از مواهب او بهره گيريد و بهغفلت نخوريد. قابل توجه اينكه مى فرمايد: جميعا منه : (همه اينها با تمام ويژگيها و اختلافاتى كهدارند از سوى اويند و به فرمان او در خدمت شما). با توجه به اينكه همه مواهب از ناحيه او است و خالق و مدبر و پروردگار همه ذات پاكاو مـى بـاشـد پـس چـرا انـسـان بـه سـراغ غـيـر او رود؟ و سـر بر آستان مخلوقات ضعيفبگذارد؟ و از معرفت منعم حقيقى غافل بماند؟ لذا در پـايـان آيـه مـى افـزايد: (در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه تفكر وانديشه مى كنند) (ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ). در آيـه قـبـل از عـواطـف انـسـانـهـا اسـتـفـاده مـى شـد، و در ايـنـجـا ازعـقـول و انـديشه هاى آنها، چه خداى مهربانى كه با هر زبان ممكن با بندگانش سخن مىگويد، گاه با زبان دل ، و گاه با زبان فكر، و هدف در همه اينها يك چيز بيش نيست ، وآن بيدارى انسانهاى غافل و به حركت درآوردن آنها در سير الى الله است . دربـاره تـسـخـيـر مـوجـودات مـخـتـلف جـهـان بـحـث مـشـروحـىذيل آيات 31 تا 33 سوره ابراهيم (جلد 10 صفحه 349 به بعد) آورده ايم . سپس به ذكر يك دستور اخلاقى در برخورد با كفار مى پردازد تا بحثهاى منطقى سابقرا بـه ايـن وسيله تكميل كند روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كردهمـى فـرمـايـد: (بـه مؤ منان بگو كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارندمـورد عـفـو قـرار دهـنـد، و نـسـبـت بـه آنـهـا سـخـت نـگـيـرنـد)(قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله ). ممكن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ايمان و تربيت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب، و تـعـبيرات زشت و زننده اى داشته باشند، شما بايد با بزرگوارى و سعه صدر بااينگونه اشخاص برخورد كنيد، مبادا بر لجاجت خود بيفزايند، و فاصله آنها از حق بيشترشـود، ايـن حـسـن خـلق و گذشت و سعه صدر هم از فشار آنها مى كاهد، و هم ممكن است عاملىبراى جذب آنان به ايمان گردد. نـظـيـر ايـن دسـتـور كـرارا در آيـات قـرآن آمـده اسـت ، مـانـنـد: فـاصـفـح عـنـهـم وقل سلام فسوف يعلمون : (از آنها صرفنظر كن و بگو سلام بر شما، اما بزودى نتيجهكار خود را خواهند دانست )! (زخرف - 89). اصـولا در بـرخـورد بـا افـراد نادان ، سختگيرى و اصرار مجازات غالبا نتيجه مطلوبىنـدارد، و بى اعتنائى و بزرگوارى در برابر آنها وسيله اى براى بيدار ساختن و عاملىبراى هدايت است . البـتـه اين يك قاعده كلى نيست زيرا انكار نمى توان كرد كه مواردى نيز پيش مى آيد كهچاره اى جز خشونت و مجازات نمى باشد، ولى اين در اقليت است . نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه هـمـه روزهـا روزهـاى خـدا اسـت ولى در عـيـنحال (ايام الله ) به ايام مخصوصى اطلاق شده است چرا كه نشانه اهميت و عظمت آن است. ايـن تـعـبـيـر در دو مـورد از قرآن مجيد آمده ، يكى در آيه مورد بحث ، و ديگر در آيه سورهابراهيم كه در آنجا معنى وسيعتر و گسترده ترى دارد. در احاديث اسلامى (ايام الله ) به روزهاى مختلفى تفسير شده است ، از جمله در تـفـسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است روز قيام مهدى (عليه السلام )،روز مرگ ، و روز رستاخيز. در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ايام اللهنـعـمـائه ، و بـلائه ببلائه سبحانه (ايام الله روزهاى نعمتهاى او، و آزمايشهاى او بهوسيله بلاها است ). به هر حال اين تعبير نشانه اهميت روز قيامت است ، روز حاكميت آشكار خداوند بر همه كس وهمه چيز، و روز عدل و داد بزرگ . ولى بـراى ايـنكه اينگونه افراد از اين بزرگوارى و عفو و گذشت سوء - استفاده نكننددر پـايـان آيـه مـى افـزايـد: ايـن بـه خاطر آن است كه خداوند در آن روز هر قومى را بهاعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد (ليجزى قوما بما كانوا يكسبون ). جـمعى از مفسران اين جمله را تهديدى براى كفار و مجرمان دانسته اند در حالى كه بعضىديگر آن را بشارتى نيز براى مؤ منان در برابر اين عفو و گذشت شمرده اند. ولى مـانـعـى نـدارد كه هم تهديد آن گروه باشد و هم بشارت به اين گروه ، چنانكه درآيه بعد نيز به همين معنى اشاره شده است . مـى فـرمايد: (كسى كه عمل صالحى بجا آورد به سود خود بجا آورده است ، و كسى كهكار بدى انجام دهد به زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمىگـرديـد) و نـتـيـجـه اعـمـال خـود را مـى يـابـيـد (مـنعمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربكم ترجعون ). اين تعبير كه در آيات قرآن كرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى اسـت بـه آنها كه مى گويند اطاعت و عصيان ما براى خدا چه سود و زيانى دارد؟ و اين چهاصرارى است كه در زمينه اطاعت و نهى از معصيت او مى شود؟! ايـن آيـات مـى گـويـد: هـمـه اينها سود و زيانش متوجه خود شماست ، اين شما هستيد كه درپـرتـو اعـمـال صـالح تكامل مى يابيد، و به آسمان قرب خدا پرواز مى كنيد، و اين شماهـسـتـيـد كـه بـر اثر جرم و گناه سقوط كرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتارلعنت ابدى مى شويد. تـمـام بـرنـامـه هـاى تـكـليـفـى ، و ارسـال رسـل ، وانزال كتب ، نيز همه براى همين منظور است . لذا قـرآن در يكجا مى گويد: و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد:(كـسـى كـه شـكرگزارى كند به نفع خودش شكر گزارده و كسى كه كفران كند خداوندغنى و حميد است ) (لقمان - 12). در جـاى ديـگـر مـى گـويـد: مـن اهـتـدى فـلنـفـسـه و مـنضل فانما يضل عليها: (كسى كه هدايت يابد به نفع خود او است و كسى كه گمراه شودضلالتش به زيان خود او است ) (زمر - 41) و در جاى ديگر مى خوانيم : و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير: (كسىكـه پـاكـى گـزيـند به نفع خود او است ، و بازگشت همه به سوى خدا است ) (فاطر -18). خـلاصـه ، ايـن گونه تعبيرات بيانگر اين واقعيت است كه دعوت داعيان الى الله در تمامابـعادش خدمت گسترده اى است به انسانها، نه خدمتى است به خدا كه از همه چيز بى نيازاسـت ، و نـه بـه پـيـامـبـرانـش كـه اجـر آنـهـا فـقـط بـر خـدا اسـت ، توجه به اين واقعيتعامل مؤ ثرى براى حركت به سوى اطاعت و پرهيز از گناه است . آيه و ترجمه
و لقد اتينا بنى إ سرءيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علىالعالمين(16) و اتيناهم بينات من الا مر فما اختلفوا إ لا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم إ ن ربك يقضىبينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون(17) ثم جعلناك على شريعة من الا مر فاتبعها و لا تتبع اءهواء الذين لايعلمون(18) إ نـهـم لن يـغـنـوا عـنـك مـن الله شـيـئا و إ ن الظـالمـيـن بـعضهم اءولياء بعض و الله ولىالمتقين(19) هذا بصائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون(20)
|
ترجمه :
16 - مـا بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوت بخشيديم ، و از روزيهاى پاكيزهبه آنها عطا كرديم ، و آنها را بر جهانيان (و مردم عصر خويش ) برترى بخشيديم . 17 - و دلائلروشنى از امر نبوت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم ، آنها اختلاف نكردند مـگـر بـعـد از عـلم و آگـاهـى ، و ايـن اخـتـلاف بـه خـاطـر سـتم و برترى جوئى بود، اماپروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند. 18 - سپس تو را بر شريعت و آئين حقى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركشكسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن ! 19 - آنـهـا هـرگـز نـمـى تـوانـنـد تـو را در بـرابـر خـداونـد بى نياز كنند و از عذابشبرهانند، و ظالمان يار و ياور يكديگرند، اما خداوند يار و ياور پرهيزگاران است 20 - اين (قرآن و شريعت آسمانى ) وسائلبينائى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند. تفسير: اينهمه موهبت به بنى اسرائيل داديم ولى ... در تـعـقيب بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون انواع نعمتهاى خداوند و شكرگزارى وعـمـل صـالح آمـده ، در ايـن آيـات نـمـونـه اى از زنـدگـى بـعـضـى اقـوام پـيـشـيـن را كـهمشمول نعمتهاى خداوند شدند اما كفران كردند شرح مى دهد. مـى فـرمـايد: (ما به بنى اسرائيل كتاب آسمانى و حكومت و نبوت داديم ، و از روزيهاىپـاكـيـزه بـه آنـهـا عطا كرديم ، و آنانرا بر جهانيان (هم عصر خودبرترى بخشيديم (ولقـد آتـيـنـا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علىالعالمين ). در ايـن آيـه مـجـمـوعـا پـنـج مـوهـبـت را كـه خـداونـد بـه بـنـىاسـرائيـل عـطـا كـرده ، بـيـان مـى كند كه به ضميمه موهبت ديگرى كه در آيه بعد مى آيدمجموعا شش نعمت بزرگ است . نـخـسـت مـسـاءله كـتـاب آسـمـانـى يـعـنـى تـورات اسـت ، كـه مـبـيـن مـعـارف ديـنـى وحلال و حرام و طرق هدايت و سعادت بود. دوم مقام حكومت و قضاوت ، زيرا مى دانيم آنها ساليانى دراز حكومتى نـيـرومـنـد و گـسـتـرده اى داشـتـنـد، نـه تـنـهـا داود و سـليـمـان كـه عـده كـثـيـرى از بـنـىاسرائيل در عصر خود، زمامدارانى نيرومند بودند. (حـكـم ) در تـعبيرات قرآن معمولا به معنى قضاوت و داورى است ، ولى از آنجا كه مقامقضاء، هميشه جزئى از برنامه حكومت است و قاضى بدون پشتوانه قدرت حكومت كارى ازاو ساخته نيست ، دلالت التزامى بر مساءله زمامدارى نيز دارد. در آيـه 44 مـائده دربـاره تـورات مـى خـوانـيـم : يـحـكـم بـهـا النـبـيـون الذيـن اسـلمـوا:(پيامبرانى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، بوسيله تورات در ميان مردم داورىمى كردند). سومين نعمت الهى بر آنها مقام نبوت بود كه خداوند انبياى بسيارى را از آنها برگزيد. در روايتى آمده است : (عدد انبياى بنى اسرائيل بالغ بر هزار نفر مى شد). و در روايت ديگرى انبياى بنى اسرائيل چهار هزار نفر ذكر شده است . اينها همه از مواهب پروردگار بر آنها بود. در چـهـارمين مرحله سخن از مواهب مادى مى گويد، سخنى جامع و فراگير، مى فرمايد: (ازانواع روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ) (و رزقناهم من الطيبات ). پـنـجـمـيـن و آخـريـن مـوهبت ، برترى و قدرت بلامنازع آنها بود چنانكه در پايان آيه مىافزايد: (و ما آنها را بر جهانيان برترى بخشيديم ) (و فضلناهم على العالمين ). بدون شك منظور از (عالمين )، در اينجا مردم همان عصر است ، زيرا آيه
|
|
|
|
|
|
|
|