بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زن در قرآن, على دوانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     ZAN00001 -
     ZAN00002 -
     ZAN00003 -
     ZAN00004 -
 

 

 
 

 

fehrest page back page

همسر پيغمبر
داستان اِفك يا ((حديث اِفك )) يعنى تهمت زدن به يكى از همسران پيامبر، معروف است . وماجراى آن در سوره نور به تفصيل آمده است . آيات مربوط به اين ماجرا از آيه يازده آغازو تا 26 پايان مى يابد.
تفاسير و احاديث و تواريخ اسلامى راجع به زنى كه مورد تهمت قرار گرفته است دونظر دارند:
1 - عموم مفسران و محدثان و مورّخان عامه نوشته اند: وى عايشه دختر ابوبكر بوده است .اين نظر هم بر اساس حديثى است كه راوى آن خود عايشه است ، به شرحى كه خواهد آمد.بعضى از تفاسير و تواريخ شيعه نيز بر اثر عدم توجه ، همين نظر را اظهار داشتهاند.
2 - بيشتر تفاسير شيعه نوشته اند كه ماجراى ((اِفك )) از تهمت زدن عايشه به ((ماريه)) همسر مصرى پيغمبر ناشى شده است .
اينك نخست به شرح نظريه اول مى پردازيم ، آنگاه نظر خود را درباره نظريه دومابراز مى داريم .
عايشه مى گويد: رسم پيغمبر اين بود كه هر گاه مى خواست به سفر برود، قرعه مىانداخت و به حكم قرعه يكى از همسران خود را همراه مى برد.در غزوه ((بنى مُصطلق))قرعه به نام من اصابت كردومن همراه پيغمبربودم .
پس از خاتمه جنگ و شكست دشمن ، در يكى از منازل ميان راه مدينه ، شب هنگام چون كاروان ماخواست حركت كند، من براى قضاى حاجت به نقطه اى رفتم و چون برگشتم ديدمگردنبندم نيست . به نقطه اى كه رفته بودم بازگشتم تا آن را بيابم . وقتى بهمحل اقامت كاروان مراجعت كردم ديدم قافله حركت كرده است و به تصور اينكه من درمحمل هستم ، آن را برداشته و به شتر بسته و رفته اند.
در آن هنگام يكى از اعراب باديه به من نزديك شد و چون مرا شناخت شترش را خوابانيد ومرا سوار كرد وبه قافله رسانيد. همين معنا موجب شد كه منافقان سروصدا به راه اندازندو پيغمبر مرا به خانه پدرم بفرستد و حتى در صدد طلاق من بر آيد تا اينكه آيات((اِفك )) نازل شد و خدا مرا از تهمتى كه زده بودند تبرئه كرد و نظر پيغمبر نسبت بهمن عوض شد!
اين خلاصه داستان افك و نزول شانزده آيه سوره نور به روايت عايشه است . اگرداستان اين بوده است كه عايشه مى گويد، چنديناشكال در اين حديث به نظر مى رسد كه بايد براى آن پاسخى منظور داشت :
1 - آيا پيغمبر اجازه داده كه زن جوانش شب هنگام بدون اطلاع او از ميان جمعيت خارج شود وتنها به نقطه تاريك و دورى از بيابان رود؟
2 - آيا پيغمبر اين قدر نسبت به ناموس خود (نَعُوذُ بِاللّهِ)سهل انگار بوده است كه موقع كوچ كردن نداند همسرش درمحمل هست يا جا مانده تا اينكه عربى او را بيابد و سوار كند و بياورد و به كاروانبرساند؟!
3 - آيا پيغمبر تا آنجا بى خبر بوده كه نداند تهمت منافقان ، راست است يا دروغ تااينكه ((آيات افك )) نازل شود و يقين كند كه سخن منافقان تهمت بوده است و عايشهتبرئه شود و بارديگر او را بپذيرد و به خانه برگرداند؟
4 - آيا براى پيغمبر روا و جايز است كه بر اساس شايعه سازى منافقان ، زن جوانش رااز خود براند و نسبت به او سوءظن پيدا كند و باعث شود كه شخصيت و آبروى او و خودشلكه دار گردد؟!
اينها نقاط مبهمى است كه به طور آشكار در حديث افك عايشه ديده مى شود وقبول آن ماجرا از زبان عايشه را مورد ترديد قرار مى دهد.
آنچه در احاديث معتبر شيعه راجع به ((حديث افك )) آمده است ، به خوبى مى رساند كهموضوع چيز ديگرى بوده است و با توجه به آن هيچيك از اين اشكالات مورد پيدا نمىكند.
آنچه شيعه در اين خصوص روايت كرده اين است كه روزى پيغمبر اكرم ، كودك خردسالش((ابراهيم )) را كه از همسر مصرى خود ((ماريه )) داشت به عايشه نشان داد و فرمود:((ببين چقدر شبيه من است )).
عايشه گفت : نه ! نمى بينم كه شباهتى به شما داشته باشد!!
عايشه مى خواست به ((ماريه )) از اين راه تهمت بزند. چون او پس از خديجه تنها زنىبود كه از پيغمبر بچه آورده بود و عايشه تنها دخترى كه به عقدپيغمبر درآمدهبود،نمى توانست شاهداين منظره باشد و آنراتحمل كند.
خود وى مى گويد: حالتى كه در اين مواقع به هر زنى دست مى دهد، بر من عارض شد.
ولى به گفته علامه فقيد سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى : ((خداوند، ابراهيم و مادرشماريه را به دست اميرالمؤ منين عليه السّلام از اين اتهام تبرئه كرد)).
حاكم نيشابورى داستان آن را در حديث صحيح ((مستدرك )) و ذَهَبى در ((تلخيص )) بهنقل از خود عايشه آورده اند. نگاه كنيد به جلد چهارم مستدرك و تلخيص آن ، صفحه 39 وتعجب كنيد.(93)
بارى ، بنابرآنچه در حديث افك راجع به سوءنظر و حسد عايشه نسبت به ماريه همسرديگر پيغمبر ديده مى شود اين است كه چون او نمى توانست خود را فاقد اولاد ببيند وبچه هوو را در بغل پيغمبر مشاهده كند، لذا به هووى خود تهمت زد و كسان خود و ديگرانرا نيز با خود همدست كرد و آن سرو صدا را به راه انداخت . خداوند آيات افك را درتبرئه ماريه از تهمت عايشه نازل فرمود و منافقان را تخطئه كرد كه درست به عكسمنظور عايشه نتيجه مى دهد؛ زيرا:
اولا :
خداوند ماريه را تبرئه كرده است نه عايشه .
ثانيا :
عايشه بود كه ماريه را مورد تهمت و افك قرار داد و موجب شد كه منافقان ، زبان درازىكنند و سروصدا به راه بيندازند.
ثالثا :
آيات افك در نكوهش عايشه و تخطئه او نازل شده است ، نه براى دفاع از وى و آنداستان نامناسب .
رابعا :
باتوجه به اين واقعيت كاملا پيداست كه عايشه خواسته است باجعل آن حديث كذايى ، مسير نزول آيات افك را منحرف سازد و آن را به نفع خودمتمايل كند كه چون در آن ايام حكومت تعلق به پدر او داشت ، توانست اين كار را عملىسازد و تخطئه خود را به صورت تبرئه خويش در آورد، اما در مورد ديگر جلوه گرسازد.
اينك ترجمه آيات افك ، كه عينا از نظر خوانندگان محترم مى گذرد:
((كسانى كه تهمت (به ماريه ) زدند، گروهى از شما مسلمانان (اما منافق ) هستند.
(اى مسلمانان راستين )گمان نكنيد كه اين تهمت ، شما را دچار شرّ كند بلكهسرانجام به نفع شما خواهد بود
(و منافقان شناخته مى شوند) هر يك از آنان كه تهمت زده اند،گناه آن را خواهندبرد
و كسى كه بيشترين تهمت را به عهده گرفت ، عذابى بزرگخواهدديد(94))).
((چرا وقتى آن تهمت را شنيديد، مردان و زنان با ايمان درباره خود گمان نيك بردند وفقط گفتند: اين تهمتى آشكار است (كه منافقان زده اند)؟(95))).
((چرا وقتى منافقان اين تهمت را زدند، چهار شاهد براى اثبات آن نياوردند؟ وقتىگواهانى نياوردند، نزد خداوند دروغگو خواهند بود(96))).
((اگر تفضل خدا و رحمت او در دنيا و آخرت بر شمااهل ايمان نبود، در اين سخنان و تهمتها كه در آن فرورفته ايد (و به زبان مى آوريد)عذابى بزرگ به شما مى رسيد(97))).
((زيرا شما آن سخنان را با زبانهاى خود تلقى كرده و چيزى را كه علم به آن نداريدبا دهانهاى خود مى گوييد و مى پنداريد كه كار آسانى است ، در صورتى كه نزد خدابزرگ است (98))).
((چرا وقتى آن را شنيديد گفتيد: ما را نمى رسد كه اين سخنان را به زبان آوريم ، اىخداى سبحان اين تهمتى بزرگ است ؟(99))).
((خدا شما را پند مى دهد كه هرگز به مانند آن برنگرديد، اگر ازاهل ايمان هستيد(100))).
((خدا آيات خود را براى شما بيان مى كند و خدا دانا و حكيم است (101))).
((آنانكه دوست دارند كار زشت را در ميان اهل ايمان شايع سازند در دنيا و آخرت عذابىدردناك خواهند داشت ، خدا مى داند و شما نمى دانيد(102))).
((اگر فضل و رحمت خدا نبود (عذاب خدا شما را فرو مى گرفت ) خدا مهربان و رئوف است(103))).
((كسانى كه زنان پارسا و بى خبر و باايمان را به زنا نسبت مى دهند، در -دنيا و آخرتنفرين شده خدايند و كيفرى بزرگ در پيش خواهند داشت (104))).
((در روزى كه زبانهاى آنان و دستها و پاهايشان نسبت به آنچه كرده اند گواهى مىدهند(105))).
((زنان پليد و فاسد ميل به مردان پليد و آلوده دارند، مردان پليد هم به طرف زنانآلوده مى روند، زنان پاك خواهان مردان پاك هستند و مردان پاك هم خواستگار زنان پاكيزهمى باشند. اين افراد از آنچه بدخواهان به ايشان نسبت مى دهند پيراسته اند. آنانآمرزيده اند و روزىِ بزرگى نزد خدا دارند(106))).
عايشه و حفصه
پيغمبران در اعتقاد ما مسلمانان جهان ، همگى ((معصوم )) هستند. ((عصمت )) حالتى است كهپيغمبران و امامان و از ميان زنان عالم حضرت زهرا بانوى عاليقدر اسلام ، بر اثرشايستگى و لياقتى كه از راه وراثت و اصالت خانوادگى و جنبه هاى شخصى پيدا كردهبودند، از جانب خداوند متعال به آنان موهبت شده بود.
انسان معصوم نظير ما افراد معمولى اجتماع ، اسير هوى و هوس و گرفتار تعينات صورىنمى شود. نه گناه مى كند و نه دچار خطا و لغزش مى گردد و نه مورد تهديد و تطميعقرار مى گيرد. بنابراين ، تمام كارهاى معصومين سنجيده و حساب شده و براساس حكمت ومصلحت بوده است .
زنان متعددى كه پيغمبر اسلام پس از پنجاه سالگى گرفته است همگى اتفاقى و ناشىاز جنبه هاى عاطفى و انسانى و به ملاحظات سياسى و قبيله اى يا اقتصادى و غيره بود.
در آن روزگار به واسطه جنگهاى قبيله اى و نزاعهاى خانوادگى ، زن در جامعه زياد مىآمد و عرب غيرتمند هم نمى گذاشت آنان تنها بمانند و باعث حرف شوند.به همين جهتتعددازواج ،معمول بود تا جايى كه بسيارى ازآنان بيش از يك زن داشتند و گاهىتعدادآنان از پانزده زن و بيشترهم تجاوزمى كرد.
پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از سن 24 سالگى تا پنچاه سالگى با((خديجه )) بانوى بيوه اى كه دو شوهر كرده و پانزدهسال از وى بزرگتر بود، به سر برد. پس از مرگ خديجه كه 65سال داشت ، پيغمبر تا يك سال غمگين بود و زنى اختيار نكرد. اندوه پيغمبر اسلام در مرگخديجه تا آنجا بود كه در طول يك سال بعد از مرگ او، لبخند به لب نياورد.
دومين زنى كه به همسرى پيغمبر در آمد ((سُوده )) دختر زمعه بود كه به پيشنهاد يكى ازبانوان مكه به نام ((اُمّ حكيم )) و خواستگارى خود او، به خانه پيغمبر راه يافت .
اين بانو نيز بيوه و يك سال از پيغمبر بزرگتر بود. ((سوده )) وقتى به خانه پيغمبرآمد گفت : يا رسول الله ! من زنى سرد مزاجم وميل چندانى به مرد ندارم ، فقط خواستم با اين وصلت و در اين سن وسال ، نام شما بر روى من باشد و اين افتخار را داشته باشم . در حقيقت او پرستارىبراى كودكان بى مادرپيغمبر بود كه مادرشان خديجه يكسال پيش به جهان باقى شتافته بود.
پس از اين واقعه ، ابوبكر و زنش كه موقعيت شناس بودند با پيشنهاد پى در پى واصرار زياد دختر خود ((عايشه )) را به عقد پيغمبر در آوردند. هر بار كه پدر و مادرعايشه موضوع را به پيغمبر پيشنهاد مى كردند، حضرت مى فرمود: بگذاريد براى وقتديگرى . و چون اصرار آنان از حد گذشت و پيغمبر ديد كه در آن ايام بحرانى اگر دسترد به سينه ابوبكر بزند، ممكن است عكس العمل نامطلوب داشته باشد، پذيرفت وعايشه به عقد حضرت در آمد ولى پيغمبر گوشزد نمود كه عروسى باشد براى بعد. وچون از مدينه به مكه هجرت فرمود، عروسى هم سرگرفت . عايشه تنها دخترى بود كهبه عقد پيغمبر درآمد.
زن چهارم پيغمبر ((حفصه )) دختر عمر بود. شوهر اين زن در جنگ احد شهيد شد و او بيوهماند. حفصه زنى تندخو و عصبى مزاج بود. پس از شهادت شوهر به خانه پدر آمد و چونبا زنان پدر و نامادريهاى خود نمى ساخت ، پس از انقضاى ايام عده اش ، عمر به دوستخود ابوبكر پيشنهاد كرد او را به زنى بگيرد تا از خانه پدر بيرون رود ولىابوبكر به اين دليل كه حفصه زنى تندخوست حاضر نشد با وى ازدواج كند.
عمر همين پيشنهاد را به دوست ديگرش عثمان كرد. عثمان نيز به هماندليل حاضر نشد حفصه را به همسرى بگيرد و گفت : حوصله اخلاق تند او را ندارم .
روزى عمر از وضع خود و حفصه نيز گله كرد كه نمى داند با حفصه چه كند. عمر افزودكه حفصه علاوه سربار زندگى او هم شده است و او به سختى مى تواند خود و خانوادهاش را اداره كند، بخصوص كه حفصه هم با اخلاق مخصوص به خود زندگى را در كام اوتلخ كرده است و گفت : به همين علت هم كسى حاضر نيست او را به همسرى بگيرد.
پيغمبر پس از شنيدن سخنان عمر فرمود: چطور است خود من او را به همسرى بگيرم تاهمه نارضايى از ميان برود؟ بدينگونه حفصه به عنوان يكى از زنان پيغمبر به خانهحضرت آمد.
پنجمين همسر رسول خدا ((ماريه )) بانوى مصرى بود كه ((مقوقس )) حكمران مصر بهحضرت بخشيده بود. روزى پيغمبر در اطاق حفصه يا عايشه با ((ماريه )) خلوت كردهبود و با هم سرگرم گفتگويى بودند كه ميان زن و شوهر مبادله مى شود. ((حفصه ))با ديدن آن منظره سخت برآشفت و به پيغمبر اعتراض ‍ كرد كه چرا ماريه را به اطاق وىآورده است ؟
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از بيم آنكه مبادا حفصه ماجرا را براى عايشه و هر دوبراى پدران خود نقل كنند و آنان نيز اعتراض نمايند و بگومگوى آن به خارج هم سرايتكند، ناراحت شد و به حفصه فرمود: ((اگر قول دهى كه آنچه ديده اى به عايشه نگويىو براى پدرت هم نقل نكنى ، من هم تعهد مى كنم ماريه را بر خود حرام نمايم و ديگر بااو تماس ‍ نگيرم )).
حفصه قول داد و پيغمبر هم ماريه را بر خود حرام كرد. تحريم ماريه بر اثر قسمى كهپيغمبر ياد كرد عملى شد.
با اين وصف ، حفصه موضوع را به عايشه گفت و هر دو كه سخت با ماريه دشمن بودند،جريان را به پدران خود ابوبكر و عمر اطلاع دادند. پيغمبر از آن بيم داشت كه آنانمطلب را بزرگ كنند و آبروى آن برگزيده خدا را نزد دوست و دشمن در معرض خطر قراردهند.
به دنبال اين رويداد، سوره تحريم نازل شد. خدا آنچه را اتفاق افتاده بود در آغاز اينسوره نقل مى كند. سوره نيز به همين جهت به نام ((تحريم )) ناميده شده است . ((تحريم)) يعنى پيغمبر بر اثر اين ماجرا ماريه را بر خود حرام كرد.
ترجمه پنج آيه آغاز سوره تحريم اين است :
((اى پيغمبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده است ، برخود حرام نمودى تا زنانت(حفصه و عايشه ) را از خود راضى كنى ؟ خداوند بخشنده و مهربان است و سخت نخواهدگرفت )).
خدا فرمان داده است كه قسمهاى خود را با كفاره بگشاييد. خداوند سرپرست شماست و داناو حكيم است . وقتى پيغمبر، رازى را با يكى از زنانش (حفصه ) در ميان گذاشت و او آن رابه ديگرى (عايشه ) خبر داد و خداوند آن را براى پيغمبر آشكار ساخت ، پيغمبر بعضىاز آن را به رخ او كشيد و از بازگوكردن قسمتى ديگر صرف نظر كرد چون پيغمبرمطلب را به رخ او كشيد، او (حفصه ) گفت : چه كسى به تو خبر داد؟ پيغمبر فرمود: خداىداناى حكيم به من اطلاع داد.
اگر شما زنان پيغمبر (عايشه و حفصه ) از اين كار (فاش ساختن راز پيغمبر كه خيانتاست ) به درگاه خداوند توبه كنيد، دلهايتان به آن معطوف شده است ولى چنانچه برضد پيغمبر دسته بندى كرديد، بدانيد كه خداوند پشتيبان پيغمبر است وجبرئيل و بهترين فرد شايسته مؤ منين و فرشتگان نيز پس از آنان ياوراناويند(107))).
عموم مفسران اسلامى اين آيات را به همين گونه تفسير كرده اند و گفته اندفرد شايستهمؤ منين كه ياورپيغمبربوده است ((على بن ابى طالب عليه السّلام ))است .
پس از آن ، خداوند مى فرمايد: ((اميد است كه اگر پيامبر شما دو نفر (عايشه و حفصه ) راطلاق دهد، در عوض زنان بهترى به همسرى او درآورد كه مسلمان و مؤ من و خويشتندار وتوبه كننده به درگاه خدا و عابده و رهروان به سوى حق باشند، چه دختران بِكر و چهزنان بيوه )).(108)
ملاحظه مى كنيد كه خداوند موضوع توطئه حفصه و عايشه و پدران آنان را به اطلاعپيغمبر رسانيد و آنان را از اقدام بر ضد پيغمبر بر حذر داشت . خداوند تهديد مى كندكه اگر آنان دست به كار شدند، خدا و جبرئيل ، پيك وحى الهى و على عليه السّلام بندهشايسته و با ايمان خدا و فرشتگانش ‍ پشتيبان پيغمبر خواهند بود و نقشه آنان نقش برآب خواهد شد.
خداوند در تهديد خود، عايشه و حفصه را تا سر حد طلاق كشانده است و صريحا مىفرمايد: ((اگر كار را بزرگ كرديد، پيغمبر شما را طلاق خواهد داد و خدا به جاى شمازنانى بهتر از شما كه داراى همه گونه شرايط زنان نمونه باشند، چه دختر و چهبيوه به همسرى پيغمبرش در خواهد آورد))!
پس از نزول اين آيات ، پيغمبر اكرم چون قسم خورده بود، كفّاره داد و بار ديگر ماريهبر او حلال شد. عايشه و حفصه و پدرانشان هم از توطئه و دسته بندى خود نتيجه اىنگرفتند بلكه توطئه به زيان آنان تمام شد؛ زيرا همه مسلمانان متوجه شدند كه آنانمى خواستند گفتگو و تماس پيغمبر با يكى از همسرانش را كه به وى رشك مى بردند،به صورت ناخوشايندى درآورند و خاطر پيغمبر را بيازارند و آبرويش را به مخاطرهاندازند.
در آيه نُهم همين سوره ، خداوند متعال حفصه و عايشه را متوجه مى سازد همانطور كه زننوح و لوط از خوبى شوهران خود،پيغمبران خدا طرفى نبستند و سودى نبردند، شما نيزبا اينكه همسر پيغمبر هستيد، اگر راز او را فاش ساختيد به وى خيانت كرده ايد وسرنوشتى بهتر از آنان نخواهيد داشت .
جالب است كه ((بخارى )) محدث مشهور عامه در كتاب حديث معروف خود ((صحيح )) جلدسوم ، صفحه 136 از عبدالله عباس روايت مى كند كه گفت : يكسال بود كه مى خواستم از عمربن خطاب راجع به آيه اى سؤال كنم ولى از هيبت او (در زمان خلافتش ) نمى توانستم بپرسم . تا اينكه وقتى به قصدحج از مدينه خارج شد و من هم با او بودم هنگام بازگشت در ميان راه از وى پرسيدم دوزنى كه جزو زنان پيغمبر بودند و خدا مى فرمايد بر ضد پيغمبر همدستى كردند، چهكسانى بودند؟
عمر گفت : حفصه و عايشه بودند.

fehrest page back page