|
|
|
|
|
|
ممكن است كسانى از اين حقيقت قرآنى سوء استفاده كنند و هرگونه مصيبتى دامنشان را مىگيرد با آغوش باز از آن استقبال نمايند و بگويند بايد در برابر هر حادثه ناگوارىتسليم شد، و از اين اصل آموزنده و حركت آفرين قرآنى نتيجه معكوس يعنى نتيجهتخديرى بگيرند كه اين بسيار خطرناك است . هيچگاه قرآن نمى گويد در برابر مصائب تسليم باش ، و در رفع مشكلات كوشش مكن ،و تن به ظلمها و ستمها و بيماريها بده ، بلكه مى گويد: اگر با تمام تلاش وكوششى كه انجام دادى باز هم گرفتاريها بر تو چيره شد، بدان گناهى كرده اى كهنتيجه و كفاره اش دامانت را گرفته ، به اعمال گذشته ات بينديش ، و از گناهانتاستغفار كن ، و خويشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما. و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اين آيه بهترين آيه قرآن معرفى شده به خاطرهمين آثار تربيتى مهم آن است ، و به خاطر سبك كردن بار انسان از سوى ديگر و زندهكردن نور اميد و عشق پروردگار در قلب و جان او از سوى سوم 3 - اصحاب صفه چه كسانى بودند كسانى كه امروز به زيارت مسجد النبى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مدينه مىروند در كنار مسجد و نزديك قبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محلى را مى بينندكه از زمين كمى بلندتر است و اطراف آن را باحائل مختصرى از بقيه مسجد به طرز زيبا و دلپذيرى جدا كرده اند بسيارى آنمحل را براى انجام نماز و تلاوت قرآن انتخاب مى كنند. اين محل ياد آور صفه و سكوى سرپوشيده اى است كه براى جمعى از غرباء كه اسلام راپذيرا شده بودند و جائى نداشتند از سوى پيغمبر آماده شده بود. توضيح اينكه : نخستين فرد غريبى كه اسلام را پذيرفت و جائى در مدينه نداشتجوانى از اهل يمامه بنام (جويبر) بود كه داستان ازدواج پر سر و صدايش با(دلفا) در تاريخ اسلام از جالبترين صحنه هاى مبارزه با فاصله هاى طبقاتى است . چون (جويبر) جائى براى استراحت و سكنى نداشت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) به او اجازه داد شبها در مسجد بخوابد، بعدا كه مسلمانان غريب فزونى يافتند، وهمگى در مسجد سكنى گزيده بودند، و اين امر وضع مسجد را از هر جهت دچاراختلال مى كرد، دستور داده شد كه همه آنها را به خارج مسجد ببرند، و مسجد از هر نظرپاك و پاكيزه شود، و تمام درهائى كه از خانه هاى اصحاب به سوى مسجد گشوده مىشد به فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بسته شد جز در خانه على وفاطمه زهرا (سلام الله عليهما). در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد محلى را با شاخه درختانخرما مسقف كنند، و غربا و فقيران مسلمين در آنجا سكنى گزينند و خود پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) شخصا از آنها سركشى مى كرد، و نان و خرما و مواد غذائى ديگربراى آنها مى برد و مسلمانان ديگر نيز مراقب آنها بودند، و از طريق زكاة و انفاقهاىديگرى به آنها كمك مى كردند. آنها در جنگهاى اسلامى شركت مى كردند و مخلصانه جهاد مى نمودند، بعضى از آياتقرآن در فضيلت آنها و صفا و پاكى و قداستشان وارد شده است آنها به خاطر سكونت درآن (صفه ) به (اصحاب الصفه ) ناميده شده اند. آيه و ترجمه
و من ءاياته الجوار فى البحر كالا علم(32) إ ن يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره إ ن فى ذلك لاياتلكل صبار شكور(33) اءو يوبقهن بما كسبوا و يعف عن كثير(34) و يعلم الذين يجدلون فى ءاياتنا ما لهم من محيص (35) فما اءوتيتم من شى ء فمتع الحيوة الدنيا و ما عندالله خير و اءبقى للذين ءامنوا و علىربهم يتوكلون(36)
|
ترجمه :
32 - از نشانه هاى او كشتيهائى است همچون كوهها كه در دريا در حركت است . 33 - اگر اراده كند باد را ساكن مى سازد تا آنها بر پشت دريا متوقف شوند، در ايننشانه هائى است براى هر صبر كننده شكرگزار. 34 - يا اگر بخواهد آنها را به خاطر اعمالى كه سرنشينانش مرتكب شده اند نابود مىسازد، و در عين حال بسيارى را مى بخشد. 35 - تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند بدانند هيچ پناهگاهى ندارند. 36 - آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنيا است ، و آنچه نزد خدا است براىكسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشانتوكل مى كنند، بهتر و پايدارتر است . تفسير: وزش بادهاى منظم و حركت كشتيها از آيات اوست بار ديگر در اين آيات به بيان نشانه هاى پروردگار ودلائل توحيد پرداخته ، و بحثى را كه در اين زمينه در آياتقبل آمده ادامه مى دهد. در اينجا به سراغ مطلبى مى رود كه انسانها در زندگى مادى خود با آن بسيار سر وكار دارند، مخصوصا ساحل نشينان و مسافران درياها، مى گويد: از آيات و نشانه هاىخداوند كشتيهائى است همچون كوهها كه بر صفحه درياها به حركت در مى آيد (و من آياتهالجوار فى البحر كالاعلام ). (جوار) جمع (جارية ) توصيفى است براى سفن جمع (سفينه ) به معنى كشتىكه براى اختصار از عبارت حذف شده و اصولا تكيه آيه روى همين جريان و حركتكشتيهاست ، و به همين دليل مخصوصا اين وصف موضوع سخن قرار گرفته . و اينكه لغت عرب به دختران جوان (جارية ) گفته مى شود به خاطر جريان نشاطجوانى در تمام وجود آنها است . (اعلام ) جمع (علم ) (بر وزن قلم ) به معنى (كوه ) است ، ولى دراصل به معنى علامت و اثرى است كه از چيزى خبر مى دهد، مانند (علم الطريق ) (نشانههاى راه ) و (علم الجيش ) (پرچم لشكر) و مانند آن ، و اگر به كوه علم گفته مى شودبه خاطر همين است كه از دور نمايان است ، و گاه بر فراز آن آتشى مى افروختند تانشانه اى براى رهگذران باشد، ولى بود و نبود آتش در اين نامگذارى تاءثيرى ندارد. به اين ترتيب قرآن مجيد در اين آيه - همچون آيات متعدد ديگر - حركت كشتيهاى كوه پيكررا بر صفحه درياها بر اثر وزش بادهاى منظم از نشانه هاى خداوند مى شمرد. اگر زورق يا قايق كوچكى بر صفحه آب به خاطر وزش باد حركت كند زياد مهم نيست ،مهم آن است كه كشتيهاى كوه پيكر با وزش امواج لطيف هوا با عده زيادى مسافر و بارفراوان به حركت در آيد، و هزاران كيلومتر راه را در ميان دو نقطه بپيمايد، و به مقصدبرسد. راستى چه كسى اقيانوسها را با اين وسعت و عمق و ويژگيهاى آب آفريده ؟ چه كسى به چوب و مواد ديگرى كه كشتى را با آنشكل مخصوص مى سازند اين خاصيت را بخشيده كه بر صفحه آب ثابت بماند؟ و چه كسى به بادها دستور داده است به صورت منظمى بر صفحه درياها و اقيانوسهابوزند كه هر كس از هر نقطه به نقطه ديگرى مى خواهد برود بتواند از آن استفاده كند؟ همه جا نظم نشانه عقل و دانش است و در اينجا نيز همينگونه است . اصولا اگر نقشه هائى كه دريانوردان از حركت بادها در اختيار دارند، و معلوماتى كهبشر درباره وزش بادها از قطبين زمين به سوى خط استوا، و از خط استوا به سوى دوقطب ، و همچنين وزشهاى متناوب از سوى سواحل و خشكيها به دريا، و از سوى دريا بهخشكى ، در نظر بگيرد، مى داند چقدر اين مساءله حساب شده است . البته در عصر ما نيرو محرك كشتيها موتورهاى نيرومندى است كه پروانه هاى كشتى رابه حركت در مى آورد، ولى با اينحال وزش بادها در حركت اين كشتيها نيز مؤ ثر است . سپس براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (اگر خداوند اراده كند باد را ساكن مى سازد تاكشتيها بر پشت دريا ساكن و متوقف شوند)! (ان يشاء يسكن الريح فيظللن رواكد علىظهره ). و در پايان آيه براى نتيجه گيرى اضافه مى كند: (در اين نشانه هايى است براى هركس كه داراى مقام صبر و شكر است ) (ان فى ذلك لاياتلكل صبار شكور). آرى در اين حركت بادها، و جريان كشتيها، و آفرينش درياها، و نظام و هماهنگى مخصوصىكه بر اين امور حكمفرماست نشانه هاى گوناگونى براى ذات پاك او است . مى دانيم وزش بادها در درجه اول به خاطر تفاوت درجه حرارت در دو نقطه روى زمين است، زيرا هوا بر اثر حرارت منبسط مى شود سپس به طرف بالا حركت مى كند و به هميندليل از يكسو فشار بر هواى اطراف مى آورد و آنها را متحرك مى سازد، و از سوى ديگرهنگامى كه به سمت بالا حركت كند جاى خود را به هواى اطراف مى دهد، اگر خداوند فقطاين خاصيت انبساط را از آن بگيرد سكون و سكوتى مرگبار بر آن حاكم مى شود، وكشتيهاى بادبانى بى حركت بر صفحه اقيانوسها حيران و سرگردان مى مانند. (صبار) و (شكور) هر دو صيغه مبالغه است كه يكى فزونى صبر را مى رساند، وديگرى فزونى شكر را. تكيه بر اين دو وصف در آيه مورد بحث و چند مورد ديگر از آيات قرآن مجيد اشاره بهنكات لطيفى دارد: اين دو وصف مجموعا ترسيم گويائى از حقيقت ايمان است ، چرا كه مؤ من در مشكلات وگرفتاريها صبور و در نعمتها شكور است ، لذا در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) مى خوانيم : الايمان نصفان : نصف صبر، و نصف شكر: ايمان دو نيمه است ،نيمى از آن صبر، و نيمى از آن شكر است ). بعلاوه مطالعه اسرار نظام آفرينش از يكسو نياز به صبر و حوصله و پشت كار وصرف وقت دارد، و از سوى ديگر انگيزه شكر منعم . هرگاه اين دو دست به دست هم مى دهند انسان را آماده براى مطالعه اين آيات مى سازند، واصولا مطالعه اسرار آفرينش خود يكنوع شكر است . از سوى سوم به هنگامى كه انسان سوار بر كشتى مى شود اين دو وصف در او از هر زمانديگر نمايان تر است ، صبر در برابر حوادث و مشكلات دريا و شكر به هنگام رسيدن به ساحل مقصود! باز در آيه بعد براى مجسم ساختن عظمت اين نعمت الهى مى افزايد: (يااگر بخواهد اينكشتيها را به خاطر اعمالى كه مسافران و سرنشينانش مرتكب شده اند نابود و هلاك مىسازد) (او يوبقهن بما كسبوا). همانگونه كه در آيات گذشته نيز خوانديم بلاهائى كه بر سر انسان وارد مى شودغالبا نتيجه اعمال خود او است . ولى با اينحال لطف خداوند شامل حال انسان است (و بسيارى را مى بخشد) (و يعف عنكثير). كه اگر نبخشد هيچكس جز معصومين و خاصان و پاكان از مجازات الهى مصون و بركنارنخواهند بود، چنانكه در آيه 45 سوره فاطر مى خوانيم : و لو يؤ اخذ الله الناس بماكسبوا ما ترك على ظهرها من دابة و لكن يؤ خرهم الىاجل مسمى : (هر گاه خداوند مردم را به آنچه انجام داده اند مجازات مى كرد جنبنده اى رابر پشت زمين باقى نمى گذاشت (ولى به لطفش ) آنها را تا سر آمد معينى مهلت مىدهد). آرى او مى تواند بادها را از حركت باز دارد تا كشتيها دردل اقيانوسها بى حركت بمانند، و هم مى تواند بادها راتبديل به طوفانهاى درهم پيچيده سازد تا كشتيهاى كوه پيكر را درهم بكوبند، و همچونپر كاهى در ميان امواج بغلطانند ولى لطف عميم او مانع اين كار است . (تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند و به مخالفت و انكار برمى خيزند بدانند هيچپناهگاهى (جز ذات پاك خداوند) ندارند) (و يعلم الذين يجادلون فى آياتنا ما لهم منمحيص ). آرى آنها كسانى نيستند كه مشمول عفو خداوند شوند، چرا كه آگاهانه به مخالفتبرخاسته ، و از روى عداوت و لجاج به ستيزه جوئى ادامه مى دهند، آنها از چشمه جوشانعفو و رحمتش ممنوعند، و از چنگال عذابش رهائى ندارند. (محيص ) از ماده (حيص ) (بر وزن حيف ) به معنى بازگشت وعدول و كناره گيرى كردن از چيزى است ، و از آنجا كه (محيص ) اسم مكان است ، اينكلمه به معنى فرارگاه يا پناهگاه مى آيد. در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به همگان كرده ، مى گويد: (آنچه به شما عطاشده متاع زودگذر زندگى دنياى فانى است ) (فما اوتيتم من شى ء فمتاع الحياةالدنيا). مبادا شما را فريب دهد و غافل سازد، و تصور كنيد هميشه در اختيار شما است ، برقى استمى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر باد و حبابى است بر سطحآب ، و غبارى است در مسير طوفان ، (ولى پاداشها و مواهبى كه نزد خدا است بهتر وپايدارتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشانتوكل مى كنند) (و ما عند الله خير و ابقى للذين آمنوا و على ربهم يتوكلون ). اگر بتوانيد اين متاع زودگذر زندگى پست و محدود جهان ماده را با آن سرمايه جاودانمبادله كنيد تجارتى پر سود نصيب شما شده ، و موفقيتى است بى نظير! چرا كه مواهب اين جهان هرگز خالى از دردسر نيست ، هميشه در كنار هرگل خارى ، و در كنار هر نوش نيشى است ، در حالى كه پاداش الهى خير خالص و خالى ازهر گونه ناملايمات است . از سوى ديگر اين مواهب هر چه هست زودگذر است ، اما آنها پايدار و جاودانى است ، كدامعقل اجازه مى دهد كه انسان از چنين معامله پرسودى صرفنظر كند يا گرفتار غرور و غفلتشود، و زرق و برقها او را بفريبد؟! لذا در آيه 38 توبه نيز مى خوانيم : (ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة فما متاع الحياةالدنيا فى الاخرة الا قليل ) (اى كسانى كه از جهاد سر باز مى زنيد) (آيا به زندگىدنيا در مقابل آخرت راضى شده ايد، با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيزاندكى است )؟! اصولا الحياة الدنيا (با توجه به وصفى كه دارد) اشاره به زندگى پائين و پست است، بديهى است ، متاع و وسائل بهره گيرى از چنين زندگىمثل خود آن بى ارزش خواهد بود. لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : و اللهما الدنيا فى الاخرة الا مثل ان يجعل احدكم اصبعه هذه فى اليم فلينظر بم ترجع :؟(به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را بهدريا زند و سپس بيرون آورد، بايد ديد چه مقدار آب دريا را با آن برداشته است )؟!. قابل توجه اينكه در اين آيه تكيه روى مساءله ايمان وتوكل شده است اين به خاطر آن است كه اميد به پاداشهاى الهى براى كسانى است كهعلاوه بر ايمان كار خود را به او تفويض كرده و تسليم اراده او هستند، چرا كهتوكل واگذارى كار خويش و تفويض امر است ، نقطهمقابل اين گروه كسانى هستند كه بر اثر حب دنيا و دلبستگى به متاع زودگذر آن بهمجادله در آيات خداوند برمى خيزند، و حقايق را زير پا مى گذارند، و به اين ترتيبآيه اخير شبيه تعليل براى آيه ما قبل از آن است كه سخن از مجادله كنندگان در آياتالهى مى گفت . آيه و ترجمه
و الذين يجتنبون كبئر الاثم و الفوحش و إ ذا ما غضبوا هم يغفرون(37) و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلوة و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقنهم ينفقون(38) و الذين إ ذا اءصابهم البغى هم ينتصرون(39) و جزؤ ا سيئة سيئة مثلها فمن عفا و اءصلح فاءجره على الله إ نه لا يحب الظلمين(40)
|
ترجمه :
37 - همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كهخشمگين مى شوند عفو مى كنند. 38 - و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، و نماز را برپا داشته ، وكارهايشان به طريق مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد، و از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق مى كنند. 39 - و آنها كه هر گاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند. 40 - و كيفر بدى مجازاتى همانند آن است ، و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او باخدا است خداوند ظالمان را دوست ندارد. تفسير: اهل ايمان تسليم ظلم نمى شوند! اين آيات ادامه بحثى است كه در آيات گذشته درباره پاداش الهى نسبت به مؤ منانمتوكل آمده بود. به اين ترتيب كه بعد از وصف ايمان و توكل كه هر دو جنبه قلبى دارد به هفت قسمت از(برنامه هاى عملى آنها) چه در جنبه نفى ، چه در جنبه اثبات ، چه از نظر فردى ، وچه اجتماعى ، چه مادى و چه معنوى ، اشاره مى كند، برنامه اى كه بيانگر اركان يك جامعهسالم با حكومت صالح و قدرتمند است . جالب اينكه اين آيات ظاهرا در مكه نازل شده است ، در آن روزى كه هنوز جامعه اسلامىشكل نگرفته بود، و حكومت اسلامى وجود نداشت ولى اين آيات نشان مى دهد كه از همانروز، بينش صحيح اسلامى در اين زمينه ها توسط اين آيات به مسلمانان داده مى شد، چراكه آنها در دوران مكه تحت آموزش پيگير و مستمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )به منظور آمادگى براى ساختن جامعه آينده اسلامى قرار داشتند. نخستين وصف را از پاكسازى شروع مى كند، مى فرمايد: (پاداش الهى و آنچه نزد خدااست براى كسانى بهتر و پايدارتر است كه از گناهان بزرگ واعمال زشت و ننگين اجتناب مى ورزند) (و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش ). (كبائر) جمع (كبيره ) به معنى گناهان بزرگ است ، اما اينكه معيار كبيره بودنچيست ؟ بعضى آن را به گناهانى تفسير كرده اند كه در متن قرآن وعده عذاب الهى نسبتبه آن داده شده ، و گاه به گناهانى كه موجب حد شرعى است . بعضى نيز احتمال داده اند كه اشاره به بدعتها و ايجاد شبهات اعتقادى در اذهان مردم بودهباشد. ولى چنانكه قبلا هم گفته ايم اگر به معنى لغوى كبيره باز گرديم (كبيره ) هرگناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پر اهميت است ، يكى از نشانه هاى اهميت آن اين استكه در قرآن مجيد در مورد آن وعده عذاب آمده و به همين جهت در رواياتاهل بيت (عليه السلام ) نيز كبائر به اين صورت تفسير شده : التى اوجب الله عز وجل عليه النار: (گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آن مقررداشته است ). روى اين حساب اگر اهميت و عظمت گناهى از طرق ديگر نيز كشف شود، عنوان گناه كبيرهبه خود مى گيرد. (فواحش ) جمع (فاحشه ) به معنى اعمال بسيار زشت و ناپسند است ، ذكر اينتعبير بعد از (كبائر) به اصطلاح از قبيل ذكر خاص بعد از عام مى باشد، و در حقيقتبعد از بيان اجتناب مؤ منان راستين از همه گناهان كبيره ، روى گناهان زشت و ننگين تكيهبيشترى شده است تا اهميت آن را آشكار سازد. به اين ترتيب نخستين نشانه هاى ايمان و توكل پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره است ،چگونه ممكن است انسان دعوى ايمان و توكل بر خدا كند در حالى كه آلوده انواع گناهاناست و قلب او لانه اى از لانه هاى شيطان ؟! در توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضبكه بحرانيترين حال انسان است سخن مى گويد، و مى فرمايد: (آنها كسانى هستند كه به هنگام غضب عفو مى كنند) (و اذا ما غضبوا هم يغفرون ). نه تنها در موقع غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى شود، و دست بهاعمال زشت و جنايات نمى زنند، بلكه با آب عفو و غفران قلب خود و ديگران را از كينه هاشستشو مى دهند. و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين وتوكل بر حق پيدا نمى شود. جالب اينكه : نمى گويد آنها غضب نمى كنند، چرا كه اين جزء طبيعت انسان است و دربعضى موارد، يعنى در آنجا كه براى خدا، و در راه احقاق حق مظلومان باشد، ضرورتدارد، بلكه مى گويد آنها به هنگام غضب آلوده گناه نمى شوند،سهل است به سراغ عفو و غفران مى روند، و بايد هم چنين باشد، چگونه انسان مى توانددر انتظار عفو الهى به سر برد در حالى كه خود كينه توز و انتقامجو است ، و به هنگامغضب هيچ قانونى را به رسميت نمى شناسد! و اگر مى بينيم در اينجا مخصوصا روى مساءله (غضب ) تكيه شده به خاطر آن استكه اين حالت آتش سوزانى است كه در درون جان انسان شعله ور مى شود، و بسيارندكسانى كه قادر بر مهار كردن نفس در آن حالت نيستند، ولى مؤ منان راستين هرگز تسليمخشم و غضب نمى شوند. در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من ملك نفسه اذا رغب ، و اذا رهب ، و اذاغضب ، حرم الله جسده على النار: كسى كه به هنگام شوق و علاقه ، و به هنگام ترس ووحشت ، و هنگام خشم و غضب مالك نفس خويشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حراممى كند. آيه بعد به سومين تا ششمين اوصاف آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: (آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، و فرمانهاى او را از جان ودل پذيرفته اند) (و الذين استجابوا لربهم ). (و نماز را برپا داشته اند) (و اقاموا الصلاة ). (و كار آنها به طريق شورى و مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد) (و امرهم شورىبينهم ). (و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، در راه خداوند انفاق مى كنند( (و مما رزقناهم ينفقون). در آيه گذشته سخن از پاكسازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما درآيه مورد بحث سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه از همه مهمتر اجابتدعوت پروردگار و تسليم در برابر فرمان او است مطلبى كه همه نيكيها و خوبيها واطاعت اوامر الهى در آن جمع است ، آنها با تمام وجود در برابر فرمانش تسليمند، و درمقابل اراده او از خود اراده اى ندارند، و بايد چنين باشد چرا كه بعد از پاكسازى قلب وجان از آثار گناه كه موانع راه حقند تسليم و اجابت قطعى است . ولى از آنجا كه در ميان اوامر الهى مسائل بسيار مهمى وجود دارد كه بالخصوص بايدانگشت روى آن گذاشت چند موضوع مهم را بهدنبال آن يادآور مى شود كه مهمترين آنها (نماز) است ، نمازى كه ستون دين ، پيوندخلق و خالق ، مربى نفوس ، معراج مؤ من و نهى كننده از فحشاء و منكر است . بعد از آن مهمترين مساءله اجتماعى همان اصل شورى است كه بدون آن همه كارها ناقص است، يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد نسبت بهمسائل مختلف تنها از يك يا چند بعد مى نگرد، و لذا ابعاد ديگر بر اومجهول مى ماند، اما هنگامى كه مسائل در شورى مطرح گردد و عقلها و تجارب و ديدگاههاىمختلف به كمك هم بشتابند مسائل كاملا پخته و كم عيب و نقص مى گردد، و از لغزشدورتر است . لذا در حديث پر معنائى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىخوانيم : انه ما من رجل يشاور احدا الا هدى الى الرشد: (احدى در كارهاى خود مشورت نمىكند مگر اينكه به راه راست و مطلوب هدايت مى شود). قابل توجه اينكه : تعبير در اينجا به صورتى است كه آن را يك برنامه مستمر مؤ منانمى شمرد، نه تنها در يك كار زودگذر و موقت ، مى گويد همه كارهاى آنها در ميانشان بهصورت شورى است ، و جالب اينكه خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اينكهعقل كل بود و با مبداء وحى ارتباط داشت در مسائل مختلف اجتماعى و اجرائى ، در جنگ وصلح و امور مهم ديگر، به مشورت با ياران مى نشست ، و حتى گاه نظر آنها را ترجيحمى داد با اينكه مشكلاتى از اين ناحيه حاصل مى شد، تا الگو و اسوه اى براى مردمباشد، چرا كه بركات مشورت از زيانهاى احتمالى آن به مراتب بيشتر است . درباره اهميت (مشورت ) و (شرائط شورى ) و (اوصاف كسانى كه بايد موردمشورت قرار گيرند) و (وظيفه مشاور) بحثهاى مشروحى درذيل آيه 159 سوره آل عمران داشتيم (جلد 3 صفحه 142 به بعد) كه نيازى به تكرارآن نمى بينيم ، اما چند موضوع را بايد در اينجا اضافه كنيم : الف : شورى منحصرا در مورد كارهاى اجرائى و شناسائى موضوعات است نه دربارهاحكام كه تنها بايد از مبداء وحى و از كتاب و سنت گرفته شود تعبير به (امرهم )(كارهايشان ) نيز ناظر به همين معنى است چرا كه احكام كار مردم نيست كار خدا است . بنابراين اگر بعضى از مفسران مانند (آلوسى ) دامنه آن را توسعه داده اند و احكام رادر آنجا كه نص خاصى در آن وارد نشده مشمول آن شمرده اند بى اساس است به خصوصاينكه ما معتقديم هيچ امرى در اسلام نيست مگر اينكه نص عام يا خاصى در مورد آن صادرشده است ، و گرنه اليوم اكملت لكم دينكم (مائده - 3) صحيح نبود (شرح اين معنى رابايد در كتب اصول فقه در مورد بطلان اجتهاد به معنى قانونگذارى در اسلام مطالعهكرد). ب : بعضى از مفسران گفته اند كه شان نزول جمله (امرهم شورى بينهم ) در موردانصار است ، و اين يا به خاطر آن است كه آنها حتىقبل از اسلام كارهايشان بر اساس شورى بود، و يا اشاره به آن گروهى از انصار استكه قبل از هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آوردند، و در (عقبه ) بااو بيعت كردند، و از حضرتش دعوت به مدينه نمودند (چون اين سوره مكى است و آياتفوق نيز ظاهرا در مكه نازل شده ). ولى به هر حال آيه مخصوص شان نزولش نيست و يك برنامه عمومى و همگانى را بيانمى كند. اين سخن را با حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم ، آنجا كه فرمود:لا ظهير كالمشاورة و الاستشارة عين الهداية : (هيچ پشتيبان و تكيه گاهى همچون مشورتنيست و مشورت عين هدايت است ). اين نكته نيز قابل توجه است كه آخرين توصيفى كه در اين آيه مطرح شده تنها انفاق درمسائل مالى را بيان نمى كند بلكه انفاق از تمام آنچه خداوند روزى داده است ازمال از علم از عقل و هوش و تجربه از نفوذ اجتماعى و خلاصه از همه چيز. در توصيف ديگر كه هفتمين توصيف مؤ منان راستين است مى فرمايد: (و كسانى كه هرگاه ستمى به آنان رسد تسليم ظلم نمى شوند و از ديگران يارى مى طلبند) (و الذيناذا اصابهم البغى هم ينتصرون ). ناگفته پيداست كه در برابر وظيفه انتصار درمقابل ستم ، ديگران نيز وظيفه يارى كردن دارند، چرا كه يارى طلبيدن بدون يارىكردن لغو و بيهوده است ، در حقيقت هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فرياد برآوردن است ، و هم مؤ منان ديگر موظف به پاسخگوئى او هستند، همانگونه كه در آيه 72سوره انفال مى خوانيم : و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر: (هر گاه آنها ازشما براى حفظ دين خود يارى بطلبند بر شما است كه آنها را يارى كنيد). اين برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد كه اگر دست به ستم بيالايند مؤ منانساكت نمى نشينند، و در برابر آنها بپا مى خيزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد كهاگر استغاثه كنند ديگران بيارى آنها مى شتابند. (ينتصرون ) از ماده (انتصار) به معنى يارى طلبيدن است ، ولى بعضى آن را بهمعنى (تناصر) (به يارى يكديگر شتافتن ) تفسير كرده اند، ولى نتيجه هر دو باتوجه به توضيحى كه داديم يكى است . به هر حال وظيفه هر مظلومى اين است كه اگر به تنهائى قادر بر دفع ظلم و ستم نيستسكوت نكند، و با استفاده از نيروى ديگران به مقابله با ظلم قيام نمايد، و وظيفه همهمسلمانان است كه به نداى او پاسخ مثبت دهند. ولى از آنجا كه يارى كردن يكديگر نبايد از مسير عدالت خارج شود، و به انتقامجوئى ،و كينه توزى ، و تجاوز از حد منتهى گردد، در آيه بعد فورا آن را مشروط ساخته ، مىافزايد: توجه داشته باشيد (كيفر بدى مجازاتى همانند آن است ) (و جزاء سيئة سيئةمثلها). مبادا به خاطر اينكه بعضى از دوستان شما مورد ستم واقع شده اند از حد بگذرانيد، وخود مبدل به افراد ظالمى شويد، به خصوص اينكه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغازاسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلماحتمال قابل توجهى بوده ، و مى بايست حساب يارى مظلوم از انتقامجوئى جدا شود. البته كار ظالم بايد (سيئه ) و بدى ناميده شود، اما كيفر او مسلما (سيئه ) نيست ،و اگر در آيه از آن تعبير به (سيئه ) شده ، در واقع به خاطر قرينه مقابله است ،يا اينكه از ديدگاه ظالم كه مجازات مى شود (سيئه ) مى باشد، ايناحتمال نيز وجود دارد كه تعبير از آن به سيئه به خاطر اين است كه مجازات آزار و ايذاءاست و آزار و ايذاء ذاتا بد است ، هر چند به هنگام قصاص و كيفر ظالم كار خوبى محسوبمى شود. اين شبيه تعبيرى است كه در آيه 194 سوره بقره آمده است : فمن اعتدى عليكم فاعتدواعليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله : هر كس به شما تعدى كند به مانند آن بر اوتعدى كنيد، و از خدا بپرهيزيد (و زياده روى نكنيد). ولى به هر حال اين تعبير مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو كه در جمله بعد آمده، گوئى مى فرمايد: مجازات هر چه باشد يكنوع آزار است ،و اگر طرف پشيمان شدهباشد شايسته عفو است . در اين گونه موارد عفو كنيد چرا كه (هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او بر خداست) (فمن عفى و اصلح فاجره على الله ). درست است كه حقى از او ضايع شده ، و در مقابل ظاهرا چيزى نگرفته ، اما به خاطرگذشتى كه از خود نشان داده ، گذشتى كه مايه انسجام جامعه و كم شدن كينه ها وافزايش محبت و موقوف شدن انتقامجوئى و آرامش اجتماعى است ، خداوند بر عهده گرفتهكه پاداش او را از فضل بى پايانش مرحمت كند، و چه تعبير جالبى است تعبير (علىالله ): گوئى خداوند خود را مديون چنين كسى مى داند و مى گويد اجرش بر عهده مناست ! و در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد) (انه لا يحب الظالمين). اين جمله ممكن است اشاره به چند نكته باشد: نخست اينكه دستور عفو به خاطر اين است كه در صورت قصاص و كيفر گاه انسان نمىتواند خود را دقيقا كنترل كند، و از حد مى گذراند، و در صف ظالمان قرار مى گيرد. ديگر اينكه اگر دستور عفو داده شده نه به معنى دفاع از ظالمان است ، چرا كه خداوندظالمان را هرگز دوست نمى دارد، بلكه هدف هدايت گمراهان و استحكام پيوندهاى اجتماعىاست . سوم اينكه كسانى شايسته عفوند كه از مركب ظلم پياده شوند، و از گذشته خود نادمگردند، و در مقام اصلاح خويش بر آيند، نه ظالمانى كه عفو، آنها را جسورتر و جرىتر مى كند. و به تعبير روشنتر عفو و مجازات هر كدام جاى ويژه اى دارد، عفو در جائى است كه انسانقدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست ، اين عفو سازنده است ، همبراى مظلوم پيروز چرا كه به او تسلط بر نفس و صفاىدل مى بخشد، و هم براى ظالم مغلوب كه او را به اصلاح خويش وا مى دارد. و كيفر و انتقام و مقابله به مثل در جائى است كه هنوز ظالم از مركب شيطان پياده نشده ، ومظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده ، و عفو از موضع ضعف است ، اينجاست كه بايداقدام به مجازات كند. در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : اذا كان يومالقيامة نادى مناد من كان اجره على الله فليدخل الجنة ،فيقال من ذا الذى اجره على الله ؟ فيقال : العافون عن الناس ، فيدخلون الجنة بغير حساب! (هنگامى كه روز قيامت مى شود كسى (از سوى خداوند) ندا مى دهد هر كس اجر او بر خدااست وارد بهشت شود، گفته مى شود: چه كسى اجرش بر خداست ؟ در جواب به آنها مىگويند: كسانى كه مردم را عفو كردند، آنها بدون حسابداخل بهشت مى شوند). اين حديث در حقيقت نتيجه اى است كه از آخرين آيه مورد بحث گرفته شده و خطاصيل اسلام همين است . آيه و ترجمه
و لمن انتصر بعد ظلمه فاءولئك ما عليهم من سبيل(41) إ نما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الا رض بغير الحق اءولئك لهم عذاباءليم(42) و لمن صبر و غفر إ ن ذلك لمن عزم الا مور(43)
|
ترجمه :
41 - و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى طلبد ايرادى بر او نيست . 42 - ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روامى دارند. براى آنها عذاب دردناكى است . 43 - اما كسانى كه شكيبائى و عفو كنند اين از كارهاى پر ارزش است . تفسير: يارى طلبيدن عيب نيست ، ظلم كردن عيب است اين آيات در حقيقت تاءكيد و توضيح و تكميلى است براى آيات گذشته ، در زمينهانتصار، و مجازات ظالم ، و عفو و گذشت در موارد مناسب ، و هدف از آن اين است كه مجازاتو انتقام گرفتن از ظالم حق مظلوم است و هيچكس حق ندارد مانعى بر سر راه او ايجاد كند، درعين حال هر گاه مظلوم ، پيروز و مسلط بر ظالم شد اگر صبر كند و انتقام نگيرد فضيلتبزرگى خواهد بود. نخست مى فرمايد: (كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبد ايرادى بر او نيست ) (ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل ). نه كسى حق دارد مانع از اين كار شود، و نه او را ملامت و سرزنش و مجازات كند، و نه دريارى كردن چنين مظلومى ترديد به خود راه دهد، چرا كه انتصار و استمداد حق مسلم هرمظلومى است ، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است . (مجازات و كيفر تنها از آن كسانى است كه به مردم ستم مى كنند، و در زمين به ناحق ظلمروا مى دارند) (انما السبيل على الذين يظلمون الناس و يبغون فى الارض بغير الحق ). آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دنيا، (در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است) (اولئك لهم عذاب اليم ). در اينكه در ميان جمله (يظلمون الناس ) و جمله (يبغون فى الارض بغير الحق ) چهتفاوتى است ؟ بعضى از مفسران جمله اول را اشاره به مساءله ظلم و ستم و دوم را به(تكبر و خود برتربينى ) دانسته اند. بعضى ديگر جمله اول را ناظر به (ظلم ) و دوم را به (قيام بر ضد حكومت اسلامى) ذكر كرده اند. (بغى ) در اصل به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى بسيارمى شود كه به كوششهائى كه براى غصب حق ديگران و تجاوز از حدود و حقوق الهىصورت مى گيرد نيز اطلاق مى شود، بنابراين (ظلم ) مفهوم خاص دارد، و بغى مفهومعام ، و هر گونه تعدى و تجاوز از حقوق الهى راشامل مى شود. تعبير (بغير الحق ) نيز تاءكيدى براى اين معنى است ، و به اين ترتيب جمله دوم ازقبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است . در آخرين آيه مورد بحث باز به سراغ مساءله صبر و شكيبائى و عفو مى رود تا بارديگر بر اين حقيقت تاءكيد كند كه حق انتقامگيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم در برابرظالم هرگز مانع از مساءله گذشت و عفو و بخشش نيست ، مى فرمايد: (اما كسانى كهشكيبائى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پر ارزش است ) (و لمن صبرو غفر ان ذلك لمن عزم الامور). (عزم ) در اصل به معنى تصميم بر انجام كارى است ، و به اراده محكم اطلاق مى شود،تعبير به (عزم الامور) ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهائى است كهخداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود، و يا از كارهائى است كه انسان بايدنسبت به آن عزم راسخ داشته باشد، و هر يك از اين دو معنى باشددليل بر اهميت اين كار است . قابل توجه اينكه مساءله (صبر) قبل از (غفران ) ذكر شده ، چرا كه اگر صبر وشكيبائى نباشد كار به عفو و گذشت منتهى نمى شود، زمام نفس از دست انسان بيرون مىرود، و روى انتقام پافشارى مى كند. بار ديگر اين حقيقت را يادآور مى شويم كه عفو و غفران در صورتى مطلوب است كه ازموضع قدرت باشد، و طرف نيز از آن حسن استفاده نمايد، تعبير (من عزم الامور) نيزممكن است همين معنا را تاءكيد كند، چرا كه تصميم گيرى در زمينه اى است كه انسان قادر وتوانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى كه جنبه تحميلى از سوى ظالم داشتهباشد، و يا او را در عملش جرى تر و جسورتر سازد هرگز مطلوب نيست . در بعضى از روايات آيات فوق به قيام حضرت مهدى (عج ) و انتقام او و يارانش ازظالمان و مفسدان در ارض تفسير شده ، و همانگونه كه كرارا گفته ايم اينگونه تفسيرهااز قبيل بيان مصداق واضح و روشن است و مانع از عموميت مفهوم آيه نيست . آيه و ترجمه
و من يضلل الله فما له من ولى من بعده و ترى الظلمين لما راءوا العذاب يقولونهل إ لى مرد من سبيل(44) و ترئهم يعرضون عليها خشعين من الذل ينظرون من طرف خفى وقال الذين ءامنوا إ ن الخسرين الذين خسروا اءنفسهم و اءهليهم يوم القيمة اءلا إ ن الظلمينفى عذاب مقيم(45) و ما كان لهم من اءولياء ينصرونهم من دون الله و منيضلل الله فما له من سبيل(46)
|
ترجمه :
44 - كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت ، و ظالمان را (روزقيامت ) مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند، مى گويند: آيا راهى به سوىبازگشت (و جبران ) وجود دارد؟! 45 - و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدت مذلتخاشعند، و زير چشمى (به آن ) نگاه مى كنند، و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويندزيان كاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاهباشيد كه ظالمان (امروز) در عذاب دائمند. 46 - آنها جز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند، و هر كس را خدا گمراه سازدراه نجاتى براى او نيست . تفسير: آيا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آيات گذشته سخن از ظالمان و بيدادگران و متجاوزان بود، آيات مورد بحث بهسرانجام كار اين گروه و گوشه هائى از مجازاتهاى آنان اشاره مى كند. نخست آنها را از گمراهانى مى شمرد كه هيچ ولى و سرپرستى ندارند، مى فرمايد:(كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت ) (و منيضلل الله فما له من ولى من بعده ). براى آنها كه آشنا به تعبيرات قرآن در زمينه هدايت و ضلالتند اين مطلب كاملا روشناست كه نه هدايت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت ، بلكه نتيجه مستقيماعمال انسانها است ، گاه انسان كارى انجام مى دهد كه خدا توفيقش را از او سلب كرده ونور هدايت را از قلب او مى گيرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد. اين عين اختيار است ،همانگونه كه اگر كسى به خاطر اصرار در شرب خمر گرفتارانواع بيماريها شد اين اثرات شوم مطلب ناخواسته اى نبوده ، با دست خودش آن را فراهمساخته ، كار خداوند تسبيب به اسباب و بخشيدن اثر به اشياء است ، و به همين جهت گاهنتيجه ها را به او نسبت مى دهند. به هر حال اين يكى از دردناكترين مجازاتهاى اين ظالمان است ، سپس مى افزايد:(ظالمان را در روز قيامت مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند سخت پشيمان مىشوند، و مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت و جبران اين بدبختيها وجود دارد)؟! (وترى الظالمين لما راوا العذاب يقولون هل الى مرد منسبيل ). بارها قرآن مجيد از تقاضاى بازگشت كافران و ظالمان سخن گفته ، كه گاه در آستانهمرگ است ، مانند آنچه در آيه 99 و 100 سوره مؤ منون آمده (حتى اذا جاء احدهم الموتقال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ): (زمانى كه مرگ يكى از آنان فرارسد مى گويد پروردگارا! مرا بازگردانيد، شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهىنمودم عمل صالحى انجام دهم ). و گاه در قيامت است ، در آن هنگامى كه در كنار دوزخ قرار مى گيرند، مانند و لو ترى اذوقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون من المؤ منين : (اگرحال آنها را ببينى هنگامى كه در برابر آتش ايستاده اند و مى گويند: اى كاش به دنياباز مى گشتيم ، و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم ، و از مؤ منان بوديم )(انعام 27). ولى اين تقاضا به هر صورت باشد با پاسخ منفى روبرو خواهد شد، چرا كهبازگشت امكان پذير نيست ، و اين يك سنت غيرقابل تغيير الهى است ، همانگونه كه انسان از پيرى به جوانى ، و از جوانى بهكودكى ، و از كودكى به عالم جنين باز نمى گردد، سير قهقرائى از عالم برزخ و آخرتبه دنيا نيز امكان پذير نيست . آيه بعد سومين مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (در آن روز آنها را مى بينى كهبر آتش عرضه مى شوند، در حالى كه از شدت مذلت خاشعند، و زير چشمى و مخفيانهبه آن نگاه مى كنند (و تراهم يعرضون عليها خاشعين منالذل ينظرون من طرف خفى ). حالت وحشت و اضطراب شديدى بر تمام وجودشان حاكم است ، و ذلت و تسليم سر تاپاى آنها را فرا گرفته ، و ديگر خبرى از آنهمه گردنكشى و ستيزه جوئى و طغيان وظلم و استبداد و ايذا و آزار مظلومان نيست ، و زير چشمى به آتش دوزخ مى نگرند! اين ترسيمى است از حالت كسى كه شديدا از چيزى مى ترسد و نمى خواهد آن را با تمامچشمش ببيند و در عين حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پيوسته مراقب آن است اما باگوشه چشم ! بعضى از مفسران گفته اند كه (طرف خفى ) در اينجا به معنى نگاه كردن آنها با چشمنيم باز است ، چرا كه از شدت وحشت قدرت بر گشودن چشم ندارند، يا چنان وارفته وبى رمقند كه حتى حال گشودن چشم را به طوركامل ندارند! هنگامى كه حال انسان قبل از ورود در آتش چنين باشد، چه بر او خواهد گذشت هنگامى كهوارد دوزخ شود، و در ميان عذاب دردناكش قرار گيرد؟ آخرين مجازاتى كه در اينجا بيان شده شنيدن ملامت و سرزنش دردناك مؤ منان است ، چنانكهدر پايان آيه آمده است : (كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: زيانكاران واقعى آنهاهستند كه سرمايه هاى جان و خانواده خود را در روز قيامت از دست داده ، و زيان كرده اند)(و قال الذين آمنوا ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة ). چه زيانى از اين بالاتر كه انسان هستى خويشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند وبستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نيز بشود. سپس مى افزايند: (اى اهل محشر! همه بدانيد كه ظالمان و ستمگران امروز در عذاب دائمخواهند بود) (الا ان الظالمين فى عذاب مقيم ). عذابى كه اميد قطع آن نيست ، و زمانى و مدتى براى آن تعيين نشده ، عذابى كه درونجان و بيرون تن همه را مى سوزاند! بعيد نيست گوينده اين سخن مؤ منان كامل الايمان ، و در صفاول انبيا و اوليا و پيروان خاص آنها باشند، چرا كه آنها از گناه يا كند و سرافرازند،و حق دارند چنين سخنانى را در آنجا بگويند، آنها مظلومانى هستند كه از دست اين ظالمانناراحتى بسيار ديده اند، و جاى آن دارد كه در آن روز گوينده چنين سخنانى باشند (دربعضى از روايات اهل بيت (عليه السلام ) نيز به اين معنى اشاره شده است ). توجه به اين نكته نيز لازم است كه (عذاب جاويدان ) براى اين ظالمان قرينه بر ايناست كه منظور از آن كافران است ، همانگونه كه در بعضى ديگر از آيات قرآن اين تعبيرآمده است : و الكافرون هم الظالمون : (كافران ظالمانند). آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است كه مى گويد: (آنها اولياء و ياورانى ندارند كهآنان را يارى كنند و عذاب الهى را از آنها دفع نمايند) (و ما كان لهم من اولياءينصرونهم من دون الله ). آنها رشته هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبيا و اولياء بريده اند، لذا درآنجا يار و ياورى ندارند، قدرتهاى مادى نيز در آنجا همه از كار مى افتد، و به هميندليل تك و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند. و براى تاءكيد اين معنى در پايان آيه مى افزايد: (هر كس را خداوند گمراه سازد راهنجاتى براى او نيست ) (و من يضلل الله فما له منسبيل ). در آيات قبل خوانديم (و من يضلل الله فما له من ولى من بعده ): در آنجا نفى (ولى وسرپرست ) مى كند، و در اينجا نفى (راه نجات ) چرا كه براى رسيدن به مقصد همبايد (راهى ) باشد و هم (راهنمائى ) اما اين گمراهان هم از آن محرومند و هم از اين . آيه و ترجمه
استجيبوا لربكم من قبلاءن ياءتى يوم لا مرد له من الله ما لكم من ملجإ يومئذ و ما لكم من نكير(47) فإ ن اءعرضوا فما اءرسلنك عليهم حفيظا إ ن عليك إ لا البلغ و إ نا إ ذا اءذقنا الانسن منارحمة فرح بها و إ ن تصبهم سيئة بما قدمت اءيديهم فإ ن الانسن كفور(48) لله ملك السموت و الا رض يخلق ما يشاء يهب لمن يشاء إ نثا و يهب لمن يشاء الذكور(49) اءو يزوجهم ذكرانا و إ نثا و يجعل من يشاء عقيما إ نه عليم قدير(50)
|
ترجمه :
47 - اجابت كنيد دعوت پروردگار خود را پيش از آنكه روزى فرا رسد كه ديگربازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست ، و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نهمدافعى . 48 - و اگر آنها روى گردان شوند (غمگين مباش ) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم ،وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است ، و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مىچشانيم مغرور و غافل مى شود. و اگر بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنهارسد به كفران مى پردازند. 49 - مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خدا است ، هر چه را بخواهد مى آفريند و به هركس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر. 50 - يا اگر اراده كند پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بخواهد عقيم مىگذارد! تفسير: فرزندان همه هداياى او هستند از آنجا كه در آيات گذشته گوشه اى از مجازات دردناك وهول و وحشت كافران و ظالمان منعكس شده ، در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مردمكرده ، به آنها هشدار مى دهد پيش از آنكه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوتپروردگارشان را اجابت كرده به راه حق باز آيند. مى فرمايد: (دعوت پروردگار خويش را اجابت كنيد پيش از آنكه روزى فرا رسد كهديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نيست ) (استجيبوا لربكم منقبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله ). و اگر تصور كنيد در آن روز پناهگاهى جز سايه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارداشتباه است ، چرا كه (در آن روز براى شما نه ملجا و پناهى است كه در برابر عذابالهى پناهتان دهد، و نه يار و ياورى كه از شما دفاع كند) (ما لكم من ملجا يومئذ و مالكم من نكير). جمله (يوم لا مرد له من الله ) اشاره به روز قيامت است ، نه روز مرگ ، و تعبير (منالله ) اشاره به اين است كه در برابر اراده و فرمان او دائر بر عدم بازگشت ، كسىنمى تواند تصميم ديگرى بگيرد. به هر حال براى نجات از عذاب راههائى تصور مى شود كه تمام آنها در آن روز بستهاست ، يكى بازگشت از آنجا به عالم دنيا و جبران خطاها و گناهان است . ديگر وجود پناهگاهى كه انسان در كنار آن مصون بماند. و سرانجام وجود كسى كه به دفاع از انسان برخيزد. هر يك از جمله هاى سه گانه آيه فوق اشاره به نفى يكى از اين سه راه است . بعضى جمله (ما لكم من نكير) را به اين معنى تفسير كرده اند كه شما هرگز در آنجانمى توانيد گناهان خود را منكر شويد ، چرا كهدلائل و شهود به قدرى زياد است كه جاى انكار نيست ، ولى تفسيراول مناسبتر به نظر مى رسد. در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده به عنواندلدارى از آن حضرت مى فرمايد: با اينهمه (اگر آنها رويگردان شوند غمگين مباش ، ماتو را مسئول حفظ آنان از انحراف به طور اجبار قرار نداده ايم ) (فان اعرضوا فماارسلناك عليهم حفيظا). (وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت الهى است ) خواه پذيرا شوند و خواه نشوند (ان عليكالا البلاغ ). تو بايد رسالت الهى خود را به نحو كامل ابلاغ ، و بر آنها اتمام حجت كنى ، دلهاىآماده آن را مى پذيرد هر چند گروه زيادى بى خبر اعراض كنند، تو مسئوليتى در اينزمينه ندارى . نظير همين معنى در اوائل همين سوره آمده است كه مى فرمايد: (و ما انت عليهمبوكيل ) تو ماءمور وادار ساختن آنها به پذيرش حق نيستى (شورى آيه 6). سپس ترسيمى از حال اين جمعيت بى ايمان و اعراض كننده كرده ، مى گويد: (هنگامى كه ما به انسان رحمتى از ناحيه خود مى چشانيم حالت غرور و غفلت به او دستمى دهد، و از ياد خدا غافل مى گردد) (و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمة فرح بها). (و هنگامى كه بلائى به خاطر اعمالى كه انجام داده دامانش را بگيرد انسان به كفرانمى پردازد) (و ان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الانسان كفور). نه نعمتهاى الهى از طريق انگيزه شكر منعم او را بيدار و به شكرگذارى و معرفت و اطاعتاو واميدارد، نه مجازاتهائى كه به خاطر گناهان دامنگيرش مى شود او را از خواب غفلتبيدار مى كند، و نه دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در او اثر مى گذارد.
|
|
|
|
|
|
|
|