بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 4, سید محمد باقر موسوى همدانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TAHR0001 -
     TAHR0002 -
     TAHR0003 -
     TAHR0004 -
     TAHR0005 -
     TAHR0006 -
     TAHR0007 -
     TAHR0008 -
     TAHR0009 -
     TAHR0010 -
     TAHR0011 -
     TAHR0012 -
     TAHR0013 -
     TAHR0014 -
     TAHR0015 -
     TAHR0016 -
     TAHR0017 -
     TAHR0018 -
     TAHR0019 -
     TAHR0020 -
     TAHR0021 -
     TAHR0022 -
     TAHR0023 -
     TAHR0024 -
     TAHR0025 -
     TAHR0026 -
     TAHR0027 -
     TAHR0028 -
     TAHR0029 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(مبحث دوم : اسباب )  
منظور از كلمه اسباب در اينجا هر عملى است كه با انجام آن زمينه براى كارآئى علت تلففراهم مى شود به طورى كه اگر آن عمل انجام نشده بود علت تلف موثر واقع نمى شد،نظير كندن چاه و يا غصب چاقو و كارد و انداختن سنگ و ايجاد پاگير وامثال آن .
مساءله 1 - اگر كسى سنگى را در ملك خود و يا ملكى مباح قرار دهدو يا در چاهى در آن حفر كند و يا ميخى در آن بكوبد و يا چيزهايى كه پاى رهگذر به آنهاگير مى كند و يا چاقو با ميخ به پايش فرو رود ضامن ديه او نيست ، اما اگر يكى ازاين كارها را بر سر راه مسلمانان و يا در ملك ديگران و بدون اذن صاحبش انجام داده و كسىاز آن آسيب ببيند ضامن آسيب او از مال خودش مى باشد، و اگر در ملك ديگرى چاهى ياگودالى حفر كند و مالك هم رضايت داده باشد ظاهرا اين است كه ضمان تلفات از شخصحفر كننده ساقط است ، و اگر يكى از اين كارها را به خاطر مصلحت عابرين انجام دادهباشد (مثلا در كوچه براى راحتى مردم از آب باران چاهى كنده باشد و كسى در آن بيفتد)ضاهرا ضامن نيست ، مثل كسيكه به منظور خنك شدن هوا و يا جلوگيرى از گرد و غباركوچه را آب پاشى كند (و سبب ليز خوردن كسى بشود) و نظائر آن .
مساءله 2 - اگر مثلا در ملك خودش چاهى حفر كند و در همانحال مهمانى نابينا را به خانه خود دعوت كند و يا در تاريكى او را بخواند و آن شخصبه درون چاه سقوط كند على الظاهر ضامن است ، اما اگر بدون دعوت يا اذن صاحب خانهداخل شود و سقوط كند و يا به خاطر اذنى كه صاحب خانهقبل از حفر چاه به وى داده بود داخل شود و صاحب خانه را هم از ورود خود خبر دار نكندصاحب خانه ضامن نيست .
مساءله 3 - اگر سيل سنگى را بياورد (و به كسى آسيبى برساند)احدى ضامن آن نيست هر چند كه فرضا كسى مى توانسته آن سنگ را از سر راه آسيب ديدهبردارد و برنداشته باشد، و اما اگر كسى آن سنگ را برداشته جاى ديگرى قرار دهد كهيا مثل جاى قبلى باشد و يا زيان آورتر اشكالى نيست در اينكه اگر كسى به خاطربرخوردش با آن آسيب ببيند وى ضامن است ، و اما اگر آن را به منظور مصلحت عابرين ازوسط راه برداشته كنار راه بگذارد على الظاهر ضامن نيست .
مساءله 4 - اگر عدوانا و به عنوان تجاوز چاهى در ملك غير حفر كندو شخص ثالثى عدوانا داخل آن ملك بشود و در آن چاه سقوط كند حافر چاه ضامن است .
مساءله 5 - يكى از مصاديق اضرار و زيان رسانى به راه عبورمسلمانان اين است كه كسى اسب يا حيوان ديگر خود را در سر راه نگهدارد، و يا كالاى خودرا در آنجا براى فروش بساط كند و يا ماشين خود را نگهدارد مگر آنكه به منظور اصلاححال مردم باشد مثلا نگه بدارد كه مردم سوارش شوند كه در اينصورت بايد به مقدارسوار شدن آنان نگه بدارد نه بيشتر و همنيكه سوار شدند حركت كند و راه را باز نمايد.
مساءله 6 - يكى ديگر از مصاديق اضرار نصب ناودان است كه باعثآزار مردم هنگام باريدن باران مى شود على الظاهر اگر به كسى آسيبى برساند صاحبناودان ضامن است ، و اما اگر طورى نصب كرده كه ضررى بهحال عابرين ندارد لكن تصادفا از جا كنده شود و به روى كسى بيفتد و او را تلف كندصاحب ناودان على الظاهر ضامن نيست ، و همين احكام در ساختن بالكن و اطاقكى بر روىكوچه مى آيد، و بعيد نيست بگوئيم ضابطه اى كلى در ضمان و عدم ضمان عدم اذن شارعو اذن شارع باشد، هر جا كه صاحب ناودان و بالكن است و آنچه نداده هر كارى است كهبه حال عابرين مضر باشد به هر نحو كه باشد كه اگر به خاطر آن تلقى رخ دهدضمان ثابت است هر چند كه اين ضابطه هم كلى بودنش ‍ خالى از بحث واشكال نيست .
مساءله 7 - اگر در دريا دو كشتى با يكديگر تصادف كنند وسرنشينان آنها تلف شود اگر اين تصادف از ناحيه ناخدايان عمدى بوده باشد حكمقتل عمد را دارد، و اگر تعمدى در كار نبوده ولى اين برخورد بدست آنها و يا به خاطرسهل انگارى آنها صورت گرفته باشد و قصدقتل هم در كار نبوده و عملى كه انجام داده اند غالبا باعثقتل نمى شده قتلهاى واقع شده شبيه به عمد و ياقتل تسبيبى حساب مى شود كه موجب ضمان است و هر يك از دو طرف نصف قيمت آنچه تلفكرده را به طرف ديگر مى پردازد و نيز هر يك از دو طرف نصف خونبهاى كشته هاى طرفديگر را مى دهد و نيز نصف خونبهاى ناخداى كشتىمقابل را اگر كشته شده است به ورثه او مى دهد، و اگر ناخدايان مالك كشتى نبودهباشند يعنى يا كشتى ها را غصب كرده و يا اجاره كرده باشند هر يك نصف قيمت كشتى وآنچه در آن بوده را به صاحبش مى پردازد، و آنچه كه بايد بپردازند ازمال خود مى دهند نه از مال عاقله خود، و اگر اين تصادف استنادى بهعمل آنها نداشته و ناخدايان در هدايت كشتى سهل انگارى هم نكرده باشندمثل اينكه طوفان آنها را به هم كوبيده باشد هيچيك ضامن نيستند و اگر يكى از آن دوطرف مرتكب مسامحه و سهل انگارى شده بدون ديگرى تنها او ضامن است ، و اگر يكى ازدو كشتى ايستاده و يا به منزله ايستاده باشد و صاحبشسهل انگارى نكرده باشد او ضامن چيزى نيست .
مساءله 8 - اگر كسى در ملك خود و يا در ملكى مباح ديوارى بسازد وبه مقدار متعارف پى ريزى كرده باشد و از نظر كارشناسى ديوار شاقولى بودهبطوريكه عادتا چنين ديوارى فرو نمى ريزد ولكن با اينكهمتمايل و كج ساخته نشده و با اينكه بناى خراب كردن آن را نداشته بر خلاف عادتسقوط كند مثلا زلزله و امثال آن آن را فرو ريزد صاحب ديوار ضامن تلفاتى كه ديوارشبه بار آورده نيست هر چند كه به طرف كوچه و راه و يا ملك ديگران سقوط كرده باشد، وهمچنين است اگر ديوار شاقولى نبوده لكن كجى آن به طرف ملك خودش بوده اما اگركجى آن به طرف ملك غير و يا شارع بوده باشد ضامن تلفات ناشى از سقوط آن مىباشد، و همچنين است اگر ديوار را در ملك غير و بدون اذن مالك ساخته باشد، و اگرديوارى را در ملك خود مستقيم ساخته بود لكن به طرف ملك غير كج شده باشد، و اگرديوارى را در ملك خود مستقيم ساخته بود لكن به طرف ملك غير كج شده باشد اگرفرصت داشته و اقدام نكرده ضامن بودنش ‍ بى وجه نيست ، و اگر شخصى ديگر ديوار اورا خميده كرده باشد ضمان به عهده آن شخص است و مالك در صورتيكه فرصت و امكاناصلاح آن را نداشته ضامن نيست ، و اگر امكان داشته و نكرده باز ضمان از آن شخص برطرف نمى شود، چيزى كه هست آيا مالك هم ضامن مى شود يا نه ؟ و آيا ورثه مقتوليكهديوار به روى او سقوط كرده حق دارد به مالك مراجعه نموده خون بها طلب كند، كه دراينصورت اگر مراجعه كرد و مالك خون بها را داد از شخص متعدى همان را مى گيرد؟ و يااصلا پاى مالك به ميان نمى آيد و تنها شخص متعدى ضامن است ؟ بعيد نيست وجه دومباشد.
مساءله 9 - اگر كسى در ملك خود به مقدار احتياجى كه دارد آتشىبرافروزد و هيچ احتمال ندهد كه ممكن است آتش ‍ به خانه ديگران سرايت كند اگر اتفاقاسرايت كند و انسانى و يا مالى را طعمه حريق سازد بدوناشكال ضامن نيست ، همچنانكه اگر زيادتر از مقدار حاجت باشد و بداند كه اين مقدار آتشحتما به خانه همسايه سرايت مى كند بدون اشكال ضامن است ، در فرضاول (كه گفتيم و هيچ احتمال ندهد و الخ ) ظاهر اين است كه اگر آتش به مقدار حاجتش ‍ همبوده نه بيشتر در صورت علم به تعدى ضامن است ، بلكه ظاهر اين است كه اگر عادتاقتضاى تعدى را داشته ولى او غفلت كرده نيز ضامن است تا چه رسد به صورتى كهغفلت هم نداشته باشد، و اگر آتشى بيش از مقدار احتياجش ‍ روشن كند ولكنمحل طورى است كه عادت اقتضاء دارد تعدى نكند مظنه آن نيز در بين نباشد ولى بر خلافعادت و به خاطر پيشامدى ديگر سرايت كند ظاهرا ضامن نيست ، اما اگر در همين فرضسرايت به خاطر عملى باشد كه خود او كرده ضامن است هر چند كه آتش به مقدار حاجتشبوده باشد.
مساءله 10 - اگر در ملك ديگران و بدون اذن صاحب ملك و يا درشارع عمومى و بودن مصلحت رهگذرها آتشى برافروزد و اين آتش سوزى تلفاتى جانىو يا مالى به بار آورد وى ضامن است هر چند كه مقصودش به بار آوردن اين تلفاتنبوده باشد، بله در همين فرض اگر شخص ديگر چيزى را در آن آتش بيندازد و يا كسىرا به طرف آتش هل بدهد خود آن شخص ضامن است نه افروزنده آتش ، و اگرعمل آتش افروزى او تلف و جنايتى به بار نياورد بلكه اثر توليدى ازعمل او جنايتى را به بار آورد مثل اينكه آتش به جائى ديگر سرايت كند كه در آنجا افرادو اموالى هست نسبت به اموال ضامن است ، و اما نسبت به تلفات انسانى در صورتى كهعمدا اين كار را كرده باشد و بداند كه انسان نامبرده راه فرارى ندارد قصاص مى شود،و اگر شبه عمد بوده خون بها را از مال خودش بايد بپردازد و اگر خطاى محض بودهعاقله اش آن را مى پردازد، همه مسائلى كه در مورد آتش افروزى بيان شد درباره بازكردن آب به سوى افراد و اموال نيز مى آيد.
مساءله 11 - اگر زباله هاى ليز دهنده منزلش را نظير پوستخربزه در سر راه مردم بيندازد و يا جلوى درب خانه اش ‍ برخلاف متعارف آب نباشد ومنظورش خدمت و احسان به رهگذرها نباشد و در نتيجه پاى كسى ليز بخورد و آسيب ببينداو ضامن است ، مگر آنكه رهگذر عمدا پاى خود را روى آن گذاشته باشد كه در اينصورتضامن نبودن صاحب خانه موجه است ، و اگر در اثر اينكار حيوانى و يا انسان ديوانه و ياغير مميزى آسيب ببيند ضامن است .
مساءله 12 - اگر ظرف و يا چيزىمثل آن روى ديوار خود بگذارد و آن چيز بر روى شخصى و يا مالى بيفتد و آن را تلف كندوى ضامن نيست ، مگر آنكه آن را به طور مايل نهاده باشد طورى كه عاده اقتضاء سقوط وافتادن به كوچه را داشته باشد كه در اينصورت وى ضامن است .
مساءله 13 - كسى كه حيوانى خطرناك چون شتر مست و اسبى كهافراد را گاز مى گيرد و سگى درنده دارد واجب است آن را اگر مى خواهد نگاه بدارد حفظكند كه اگر حفظ نكند و حيوان جنايتى بر كسى وارد آورد ضامن است ، اما اگر از خطرحيوانش آگاه نباشد و يا اگر آگاه است قادر بر ضبط آن نباشد و در ضبط آن كوتاهىنكرده باشد ضامن نيست ، و اگر حيوان او بر كسى حمله بياورد و آن شخص به خاطردفاع از خود و به مقدارى كه دفاع اقتضاء مى كند حيوان را بزند و در نتيجه آن را تلفو يا جنايتى و نقصى بر آن وارد آورد ضامن نيست ، حتى اگر از نفس محترمه اى و يا ازمال محترمى دفاع كرده باشد ضامن نيست ، اما اگر در دفاع از حد لازم تجاوز كرده باشدضامن است و على الظاهر اين حكم در مورد مرغ هار و گربه اينطورى نيز جارى است ، حتىضمان در فرض تجاوز نيز در آنجا مى آيد.
مساءله 14 - اگر حيوان كسى بر حيوان شخصى ديگر حمله كند وجنايتى بر آن وارد آيد اگر صاحبش در حفظ حيوانش ‍ كوتاهى كرده باشد ضامن جنايت است، و اگر آن ديگرى به اينكه حمله كرده جنايتى وارد آورد آن جنايت هدر است ، البته اين درفرضى است كه حيوان حمله ور داخل در محل نگهدارى آن ديگرى شده باشد.
مساءله 15 - اگر كسى با اجازه قومىداخل بر آنان شود و سگ آنان وى را زخمى كند آن قوم ضامن هستند، و اگر بدون اذنداخل شده ضامن نيستند، حال چه اينكه سگ قبلا در آنمحل حاضر بوده و يا بعد از داخل شدن وى داخل شده باشد، و نيز چه اينكه صاحبان خانهبدانند سگشان مهمان را مى گزد يا ندانند.
مساءله 16 - كسيكه سوار بر مركب است ضامن هر چيزى است كهمركبش آن را با دستهايش (نه پاهايش ) تلف كند و بعيد نيست ضامن هر چيزى هم كه باسر و سينه اش تلف كند بوده باشد، و اگر پشت و رو سوار شده باشد ضامن شدنش هرچيزى كه حيوان با پاهايش تلف كند (نه دستهايش ) وجهى دارد كه خالى ازاشكال نيست ، و اگر پاهاى سواره از يك طرف مركب آويزان باشد بعيد نيست ضامنتلفات دو دست حيوان باشد، و در ضمان تلفات دو پاى حيوان ترديد هست و آيا در ضامنشدنش اين قيد معتبر است كه تفريط و كوتاهى در حفظ مركب نكرده باشد؟ اعتبار اين قيدوجهى دارد كه خالى از اشكال نيست ، بله اگر حيوان با اينكه حيوان رامى است اختيار را ازسواره خود سلب كند سواره هم اطلاع از واقعه (و اينكه چيزى بوسيله حيوانپامال مى شود) نداشته باشد ضامن نيست نه آنچه را كه با دستهاى حيوان تلف شده ونه آنچه با پاهايش و نه با سر و سينه اش ، همين كلام درباره راننده حيوان يعنى كسىكه افسار حيوان را مى كشد به همان تفصيلى كه گذشت مى آيد يعنى آنچه كه حيوان رانگهدارد يعنى حيوان ايستاده باشد صاحب آن ضامن هر چيزى است كه حيوانش با دست و ياپا و يا سر و سينه خود تلف كند هر چند كه در حفظ حيوان كوتاهى نكرده باشد، و ظاهرافرقى در راهها بين تنگ و وسيع آن نباشد و نيز بين قائد و سائق (آنكه از جلو حيوان رامى كشد و آنكه از عقب مى راند) نيست هر دو بطور مطلق ضامنند، و اگر حيوان را بزند ودر نتيجه به كسى و يا چيزى جنايتى وارد آورد مطلقا ضامن است ، و همچنين اگر حيوان راشخصى ديگر غير از مالك بزند و به خاطر همين زدن جنايتى وارد آورد آن شخص ضامناست مگر آنكه زدنش از باب دفاع از خودش بوده باشد كه در اينصورت نه صاحب حيوانضامن است و نه آن شخص .
مساءله 17 - اگر حيوانى هم سواره داشته باشد و هم كسى كه ازعقب آن را براند و هم كسيكه مهارش را از جلو بكشد و يا از اين سه نفر دو نفر با حيوانباشند ظاهر اين است كه در جنايتى كه حيوان وارد آورد شريكند در صورتى كه هر دو ياهر سه راندن حيوان شريك باشند، و اما اگر مقصر يكى از آنان باشد تنها او ضامن استو در اين حكم فرقى بين مالك و غير مالك نيست ، لكن بعضى گفته اند: اگر مالك با آنهاباشد تنها مالك ضامن است نه سواره البته در صورتى صحيح است كه سواره قاصرنباشد (به طورى كه حركت حيوان مستند به او نباشد).
مساءله 18 - اگر دو نفر دو تركه سوار باشند در ضمانت با همبرابرند مگر آنكه يكى از آن دو بخاطر بيمارى يا خردسالى ناتوان باشد كه دراينصورت ضمانت به عهده آن ديگرى است .
مبحث سوم : در تزاحم موجبات  
مساءله 1 - اگر در جنايتى هم سبب دخالت داشته باشد و هم مباشردر صورتى كه دخالتشان مساوى باشد و يا مباشر اقوى باشد تنها مباشر ضامن است ،مثل اينكه شخصى چاهى كنده باشد و شخص ديگر كسى را به طرف چاههل دهد كه در اين مثال مباشر اقوى است ، و نيزمثل اينكه كسى چيزى لغزنده سر راه بگذارد و يا كاردى در زمين نصب كند و ديگرىشخصى را به طرف آن لغزنده و آن كارد هل بدهد و يا كسى آتشى برافروزد و ديگرىشخصى را به طرف آتش ‍ هل دهد و يا كسى ديوارى را كج بنا كند و ديگرى آن را بروىشخصى سقوط دهد، و اگر عكس اين باشد يعنى سبب اقوى از مباشر باشد ضمان بر عهدهسبب مى آيد، مثل اينكه كسى در مسير عابرين چاهى بكند و روى آن را بپوشاند و ديگرىكه از آن چاه بى خبر است كسى را به طرف آن شخصهل دهد و آن شخص در چاه سقوط كند كه در چنين موردى سبب از مباشر قوى تر است و بههمين جهت حفر كننده چاه ضامن است .
مساءله 2 - اگر در موردى دو سببدخيل در حادثه اى باشند ظاهر اين است كه ضمان بر آن سببى است كه تاثيرش ‍ جلوترباشد هر چند كه حدوث آن سبب بعد از سبب ديگر باشد، مثلا كسى در مسير عابرين چاهىحفر كند و شخصى ديگر سنگى رد كنار آن بگذارد به طورى كه پاى عابر به آن گيركند و بيفتد و در چاه سقوط كند كه هر چند چاه جلوتر ساخته شده لكن سقوط آن شخصمستند به آن سنگى است كه آن ديگرى در كنار چاه نهاده و در نتيجه هم او ضامن است . واگر كسى كاردى را در كف چاهى كه ديگرى حفر كرده نصب كند و ثالثى كه در چاه سقوطكرده روى آن كارد بيفتد ضمان بر عهده حفر كننده است ، و اگر كسى سنگى را درمحل عبور مردم بگذارد و شخصى ديگر سنگى ديگر را در يك مترى آن مثلا قرار دهد و درنتيجه عابرى پايش به سنگ اولى گير كند و بروى سنگ دوم بيفتد صاحب سنگاول ضامن است ساير فرضها هم به همين ترتيب است ، البته اين در صورتى است كه هردو سبب در تجاوز مساوى باشند اما اگر يكى از آن دو متجاوز باشد و ديگرى متجاوزنباشد ضمان به عهده او به تنهايى است ، مثل اينكه صاحب ملكى سنگى را در ملك خودگذاشته باشد و شخصى متعدى جنب آن سنگ چاهى حفر كند آنگه شخص ‍ پايش به آن سنگگير كند و در چاه بيفتد كه در اينجا تنها حفر كننده چاه ضامن است .
مساءله 3 - اگر كسى گودالى كم عمق حفر كند و سپس شخصىديگر عمق آن را زياد كند حال اگر كسى در آن بيفتد ضمانش بر اولى است ؟ يا بر دومى؟ و يا بر هر دو؟ احتمالاتى است كه اولى ترجيح دارد.
مساءله 4 - اگر دو نفر يا بيشتر شريك باشند در نهادن سنگ مثلا،همه آنان در ضمان شريكند و ظاهر اين است كه همه در ضمانت مساوى اند هر چند نيروىآنان مختلف باشد.
مساءله 5 - اگر دو نفر در چاه بيفتند و هر يك در اثر برخورد بهديگرى بميرد، حفر كننده چاه ضامن است .
گفتار در جنايت بر عضو  
و در آن چند مقصد است :
مقصد اول در ديه اعضاء  
بايد دانست كه جنايتيكه در شرع ديه اى برايش معين نشده با ارش جنايت جبران مى شودكه اصطلاحا آنرا حكومت مينامند، و ارش جنايت باينستكه مجنى عليه برده اى فرض مىشود كه خريد و فروش مى شود يعنى فرض مى كنند اين فرديكه جنايت بر او وارد شدهو معيوبش كرده اگر برده بود چقدر از قيمتش كاسته مى شد و اگر معيوب نمى شد چهمقدار مى ارزيد تفاوت بين اين دو قيمت را از جانى مى گيرند، و در اينكار بايد همهخصوصيات صحيح و معيوب در نظر گرفته شود حتى اينكه در مدتى معيوب است و بعداز آن عيب برطرف مى شود نظير موى سر كه بعد از مدتى دوباره مى رويد. و اماتقديرهائيكه در شرع وارد شده چند مورد است :
(اول : در ديه موى سر است )  
مساءله 1 - ديه موى سر مرد چه صغير باشد و چه كبير، چه پرپشت باشد و چه تنك ديه كامله است ، البته اين در جنايتى استكه باعث شود موى سر اوديگر نرويد مثل اينكه آب جوش بر سر كسى بريزد آنچنانكه موى آن بريزد و ديگرنرويد و يا بغير آب جوش كارى كند كه سر او بدون موى شود، و همچنين است موىصورت كه اگر آنرا طورى بتراشد و يا ريشه كن كند كه ديگر نرويد بايد ديه كاملهبپردازد و اما برويد در موى صورت بنابر اقوى ثلث ديه است و در موى سر بايد ارشبپردازد (و طريق تعيين مقدار ارش در اول بحث بيان شد) اين حكم موى سر و صورت مردبود. و اما موى سر زن اگر در اثر جنايت ديگر نرويد جانى بايد ديه كامله بآن زنبپردازد، و اگر بار ديگر برويد بايد مهريه زنانمثل او را باو بدهد چه اينكه مجنى عليها صغيره باشند و چه كبيره .
مساءله 2 - اگر بعضى از موى مجنى عليه و يا مجنى عليها برويدو بعضى از آن نرويد ديه اش چيست ؟ آيا ديه آن ارش ‍ است ؟ و يا با همه موى او مقايسهشود و از ديه كامله بآن نسبت به مجنى عليه و يا مجنى عليها بپردازد. اگر مقداريكهديگر نمى رويد نصف موى عضو بود نصف ديه كامله و اگر ثلث بود ثلث آنرا و هكذا، وديگر پر پشت بودن و تنك بودن مو در نظر گرفته نمى شود؟ دواحتمال است كه دومى نسبت بآنچه ديگر نمى رويد ارجح است ، و اما نسبت به مقدار موئىكه در اثر جنايت ريخته و دوباره روئيده على الظاهر ارش ساقط نمى شود.
مساءله 3 - تشخيص اينكه آيا موى عضو مجنى عليه مى رويد و يااينكه ديگر نخواهد روئيد با كارشناس و اهل خبره است ،حال اگر او گفت كه ديگر نمى رويد ديه را مى پردازد آنگاه اگر احيانا موى عضو مجنىعليه روئيد على الظاهر آنچه زيادتر از ديه بوده بر مى گردد.
مساءله 4 - در جائيكه گفتيم ديه موى سر زن مهريه زنانمثل او است اگر مهريه ايكه امثال آن زن از شوهران خود مى گيرند بيش از مقدار مهر السنه(يعنى پانصد مثقال نقره ) بود در باب ديه ، جانى بايد مهرالمثل بدهد نگر آنكه مهر المثل آن زن از ديه كامله هم بيشتر باشد كه در اينصورت زنجنايت ديده بيش از ديه حق ندارد. احتمال هم دارد كه بگوئيم در اينصورت بايد به ارشرجوع شود.
مساءله 5 - اگر در اثر جنايت موى هر دو ابرو بريزد، جانى بايدپانصد دينار بپردازد و اگر موى يك ابرو بريزد نصف آنرا و اگر قسمتى از يك ابروبريزد با همه ابرو سنجيده مى شود و بآن حساب ، ديه معين مى گردد، البته اين مبلغ ،ديه آنصورتى است كه ديگر موى عضو نرويد و گرنه ديه آن ارش است و اگر بعضىبرويد و بعضى نرويد آنچه نروئيده با كل عضو سنجيده مى شود و بحسابش از ديهبوى مى دهد و آنچه روئيده على الظاهر ارش مى پردازد.
مساءله 6 - در مژه هاى چهارگانه يعنى موى دو پلك بالا و دو پلكپائين چند قول است كه اقرب آنها ارش است ولى نزديكتر به احتياط آنست كه اگر موىهيچيك از چهار موضع نروئيد ديه كامله بپردازد.
مساءله 7 - در خصوص موى بدن غير از اين چند مورد يعنى سر وصورت و ابرو مقدر ديگرى از شرع نرسيده ، بنابراين اگر موى ساير نقاط بدن دراثر جنايت بريزد اگر تننها مو بريزد و عضو باقى بماند بايد ارش بپردازد، و اگرعضو صاحب مو را قطع كند ديه عضو را بايد بدهد و موى آن ديه اى جداگانه ندارد. وهمچنين اگر با پوست بدن كنده شود كه تنها ديه پوست را بدهكار مى شود، بنابر ايناگر پلك كسى را قطع كند ديه پلك را مى دهد مژه آن ديه اى جداگانه ندارد، و همچنيناگر بازو و يا ساق كسى را قطع كند موى آن ديه اى جداگانه ندارد.
مساءله 8 - در موى صورت خنشاىمشكل ارش ثابت است ، و هم چنين موى صورت زن اگر فرض شود كه بى مو شدنش نقصباشد و نيز در هر مورديكه از ناحيه شارع صلوات الله عليه تقديرى براى آن واردنشده بايد جانى ارش ‍ بدهد، و اگر فرض شود كه بى مو شدن برده و يا كنيز قيمتآنرا بالا مى برد و يا هيچ اثرى در قيمت او نمى گذارد جانى چيزى بدهكار نمى شودتنها بايد تعزير شود، و اگر فرض شود كه بى مو شدنش عيب است بايد ارشبپردازد.
(دوم : در ديه چشم است )  
مساءله 1 - ديه هر دو چشم خون بهاىكامل و ديه هر يك نصف آنست ، و در اين حكم بين چشم سالم و چشم ضعيفى كه غالبا اشكمى ريزد و چشم دوربين و شب بين و شب كور و چشم دردناك فرقى نيست ، و اگر بر روىسياهى چشم لكه سفيدى باشد در صورتيكه روى مردمك را نپوشانيده و جلو بينائى رانگرفته باشد مانند چشم سالم ، ديه اش كامله است و الا اگر تشخيص مقدار ديه ممكنباشد بحساب آن از ديه كم مى شود و اگر ممكن نشد جانى بايد ارش ‍ بدهد.
مساءله 2 - كسيكه يك چشمش كور است اگر در جنايتى چشم سالمش ازبين برود جانى بايد ديه كامله بپردازد البته اين در صورتى است كه چشم كورش مادرزادى بوده و يا بخاطر آفتى خدائى نابينا شده باشد و اما اگر قبلا در جنايتى ديگرنابينا شده و نصف ديه را از جانى آن گرفته ، در اين چشم ديگرش تنها نصف ديه رامستحق است هر چند كه نصف ديه چشم ديگرش را از جانى قبلى نگرفته باشد چه اينكهقدرت برگرفتن داشته و يا نداشته است بلكه ديه چشم دومش ‍ نصف است در صورتيكهچشم اولش در قصاص كور شده باشد.
مساءله 3 - اگر در جنايتى چشم نابيناى او از بين برود ثلث ديهرا بر جانى مستحق است چه اينكه آنرا بخشكاند و يا از ريشه درآورده باشد و چه اينكهنابينائى آن مادرزاد باشد و يا بجنايتى ديگر نابينا شده باشد.
مساءله 4 - در پلك چشم ديه كامله است ، و در اينكه ديه هر يك ازچهار پلك چه مقدار است اختلاف هست بعضى گفته اند ديه هر يك ، ربع ديه كامله استبعضى ديگر گفته اند دو پلك بالا دو ثلث ديه كامله و دو پلك پائين يك ثلث آنست ،بعضى ديگر گفته اند در بالا ثلث و در پائين نصف است و اينقول خالى از ترجيح نيست لكن طرفين احتياط را ترك ننموده مصالحه كنند.
(سوم : در ديه بينى است )  
مساءله 1 - اگر جانى بينى كسى را از ريشه كند بايد خونبهاىكامل بدهد، و همچنين است در قطع نرمه بينى كه پائين قصبه آنست . و اگر نرمه و قسمتىاز قصبه آنرا در يك نوبت قطع كند تمام خونبها را بايد بدهد و اگر در يك نوبت نرمهو در نوبت ديگر قسمتى از قصبه آنرا قطع كرده باشد براى نرمه خونبهاىكامل و براى قصبه ، ارش مى دهد. و اگر در يك نوبت نرمه بينى و در نوبت دوم همهقصبه را قطع كرده باشد براى نرمه ديه كامل و براى قصبه بنابر احتمالى ديه و بناباحتمال ديگر ارش مى پردازد و مسئله محل تامل است ، و اگر قسمتى از نرمه آنرا قطعكرده باشد با همه نرمه سنجيده مى شود اگر نصف است نصف ديه و اگر ثلث است ثلثمى پردازد.
مساءله 2 - اگر بينى كسى را با سوزاندن يا شكستن يا طريقديگر فاسد كند و از بين ببرد ديه كامل بعهده اش مى آيد، و اگر شكسته بند اصلاحشكند بطوريكه بى عيب شود بنا بقول مشهور صد دينار بايد بدهد.
مساءله 3 - اگر بر بينى كسى جنايت وارد آورد كه مبتلا بهشلل و فلج شود ديه آن دو ثلث بينى سالم است ، و اگر بينى كسى را كه قبلاشلل داشته قطع كند ثلث ديه آنرا بايد بدهد.
مساءله 4 - در قطع روثه نصف ديه استحال آيا روثه بمعناى نوك بينى است ؟ و يا ديواره بين دو سوراخ آنست ؟ و يا مجمع نرمهآنست ؟ احتمالاتى است و امكان دارد كه برگشت اين احتمالها به يك چيز باشد و آن هماننوك بينى مجمع نرمه و محل ديواره بين دو سوراخ بينى است . وقتى ديواره كه از جلو ازبالا بپائين ديده مى شود قطع مى گردد نوك بينى و نيز مجمع نرمه قطع شده است ، هرچند اين جمع كه بين سه احتمال كرديم خالى ازتامل نيست .
مساءله 5 - در بريدن يكى از دو سوراخ بينى ثلث ديه وبقول بعضى نصف ديه است ولى قول اول ارجح است ، و اگر چيز برنده اى نظير تير ونيزه را داخل بينى كسى كند و دو سوراخ بينى و ديواره بين آندو را پاره كند بر وجهيكهآنرا فاسد نكند ثلث ديه را و هم چنين اگر آنرا سوراخ كند و سوراخ اصلاح شود پنجيك ديه را بنابر احتياط بايد بدهد.
(چهارم : در ديه گوش است )  
مساءله 1 - در جنايتى كه هر دو گوش را از بيخ ببرد ديه كاملهيعنى خون بها واجب مى شود، و در بريدن هر يك از آنها نصف ديه است و در بعضى از يكگوش بحساب ديه اش حساب مى شود اگر نصف آنرا بريده نصف ديه اش را مى دهد واگر ثلث را بريده ثلث مى دهد بهمين ترتيب .
مساءله 2 - اگر نرمه گوش كسى را قطع كند ثلث ديه گوش واجبمى شود و اگر نصف آنرا بريده باشد نصف ثلث و بهمين ترتيب و اگر آنرا سوراخ ويا پاره كند بايد بنابر احوط بلكه اظهر ثلث ديه نرمه را بپردازد.
مساءله 3 - اگر ضربه اى بر گوش كسى وارد آورد پس گوش اورا خشك كند يعنى جريان خون در آن قطع مى شود، دو ثلث ديه گوش واجب مى شود. واگر بعد از شلل آنرا قطع كند يك ثلث آن و اين دو حكم بر اساس احتياط است بلكهخالى از قرب نيست .
مساءله 4 - در احكاميكه گفته شد فرقى بين گوش سالم و گوشناشنوا نيست ، و اگر گوش كسى را ببرد و زخم آن سرايت نموده شنوائى او را از بينببرد و يا سنگين كند علاوه بر ديه قطع بايد ديه ديگرى بخاطر حس شنوائى بپردازدو اين دو ديه با هم تداخل نمى كنند، و همچنين اگر گوش كسى را طورى قطع كند كهاستخوان پيدا شود هم ديه قطع گوش بر او واجب مى گردد و هم ديه موضحه (زخمى كهاستخوان بدن را نمايان كند) و اين دو نوع ديه با همتداخل نمى كند.
(پنجم : در ديه دو لب است )  
مساءله 1 - در دو لب اگر قطع شود ديه اش خونبهاىكامل است و اگر يكى از آندو قطع شود بنابر اقوى ديه اش نصف آنست لكن به احتياطآنستكه اگر لب پائين كسى را قطع كند ششصد دينار بپردازد، و در قطع قسمتى از لباز نظر مساحت طول و عرض بحساب مجموعش ديه مى پردازد.
مساءله 2 - حد لب بالا آن مقدار است كه لثه دندانهاى بالا را مىپوشاند طول آن عبارت است از طول دهان و عرضش ‍ عبارتست ازمحل تلاقى آن با لب پائين تا دو سوراخ و حاجز بينى . و حد لب پائين از نظر عرضآنمقداريست كه لثه و دندانهاى پائين را مى پوشاند و از نظرطول بگشادى دهان است و حاشيه لب جزء لب نيست .
مساءله 3 - اگر بر لبان كسى جنايتى وارد آورد كه ديگر دندانهارا نپوشاند در اين جنايت حكومت است (و بايد ارش آن معين شود) و اگر در اثر جنايتاعصاب لبها آسيب ببيند و در حركت خود سست شود و در نتيجه هنگام خنده وامثال اين احوال از دندانها جدا نشود بنابر احتياط بايد دو ثلث ديه را بپردازد، و اگربعد از آنكه دچار فلج بوده آنرا قطع كند ثلث ديه را بپردازد.
مساءله 4 - اگر با جنايت خود هر دو لب كسى را پاره كندبطوريكه دندانهاى او ظاهر شود ثلث ديه را بپردازد و اگر جراحت بهبودى يابد يكپنجم ديه را بدهد، و ديه پاره شدن هر يك از آندو اگر بهبودى نيابد ثلث و اگربيايد خمس ‍ ديه آنست و همه اين فتاوى طبق قول معروف است .
(ششم : در ديه زبان است )  
مساءله 1 - زبان صحيح و سالم اگر بكلى قطع شود ديه آنخونبهاى كامل است و ديه زبان لال اگر بكلى از بين برود ثلث آنست .
مساءله 2 - اگر قسمتى از زبانلال قطع شود مساحت آن قسمت را با همه زبان مى سنجند و به نسبت آن ديه معين مى كنند واما زبان سالم مقدار قطع شده آنرا با حروف الفباء معين مى كنند و خون بهاىكامل را بر عدد آن تقسيم نموده بعدد حروفى كه مجنى عليه بعد از جنايت از اداء آن عاجزگشته از آن سهام ديه مى پردازند، و در آن حروف فرقى ميانه حروفثقيل و خفيف و حروف زبانى و غير آن نمى گذارند. اگر زبان مجنى عليه از اداء همه آنهاعاجز شده باشد ديه كامل مى گيرد و اگر از اداء بعضى از آنها عاجز شده باشد تنهاسهم آنمقدار را مى برد.
مساءله 3 - حروف الف باء عرب بيست و هشت حرف است پس ديهكامل را به عدد بيست و هشت تقسيم مى كنند، و اما در غير عرب اگر حرفى باشد كهمخرجش مطابق مخرج يكى از حروف عربى باشد همان حساب معيار مى شود و اگر مخرجديگرى داشته باشد اهل هر زبانى ديه كامل را بعدد حروف خود تقسيم مى كند و اگركمتر و يا بيشتر از بيست و هشت حرف باشد على الظاهر بايد خونبها را به تعداد حروفهر زبان تقسيم كنند و هر قومى بحساب زبان خودش ديه را معين كند.
مساءله 4 - معيار در تعيين ديه زبانيكه قطع شده از بين رفتنحروف است به مساحت مقدار قطع شده نسبت بمساحت همه زبان ، بنابراين اگر در جنايتىنيمى از زبان كسى قطع شود ولى از اداى يك چهارم حروف عاجز شده باشد يكچهارمخونبها ديه آنست و بعكس اگر يك چهارم از مساحت زبان قطع شده ولى مجنى عليه از اداىنيمى از حروف عاجز شده باشد نصف خونبها ديه اوست .
مساءله 5 - اگر در جنايتى مجنى عليه عاجز از هيچيك از حروف نشودلكن وضع سخن گفتنش طورى تغيير پيدا كند كه به تشخيص عرف عيب شمرده شود مثلازبانش كند و يا تند و سريع شده باشد و يا حرفى رابشكل حرفى ديگر اداء كند كه اگر چه آن حرف ديگر نيز صحيح است لكن عرفاينگونه تلفظ را عيب بداند، مرجع حكومت است .
مساءله 6 - اگر در جنايتى زبان كسى قطع شود و در نتيجه تلفظبچند حرف برايش غير ممكن گردد آنگاه جانى ديگر در جنايتى ديگر قسمتى از بقيهزبان او را قطع كند. مثلا در جنايت اول تلفظ بچهارده حرف را از دست داد و در جنايت دوممثلا تلفظ بهفت حرف را، نصف خونبها را در اول و نصف نصف را كه ربع است از دومى مىگيرند.
مساءله 7 - اگر شخصى در اثر ضربه اى كه بر سرش وارد آمدهو يا نظير آن بكلى لال شود بدون اينكه به زبان او آسيبى رسيده باشد، جانى بايدخون بهاى كامل را بوى بدهد، و اما اگر نقصى بر سخن گفتن او وارد آمده باشد بهترتيبى كه در مسائل قبل گفته شد عمل مى شود و اگر جانى ديگرى زبان او را كهبجنايت جانى اول لال شده بود قطع كند ثلث خون بها را مى دهد هر چند مقدارى از زبانكه مى تواند لقمه را بزير دندانها بدهد و طعام را بچشد باقى مانده باشد،حال چه اينكه مجنى عليه قادر بر اداء حروف حلقى و حروفى كه با لب اداء مى شود،باشد يا نه .
مساءله 8 - اگر زبان كودكى كه به سن حرف زدن نرسيده است راقطع كند تمام خون بها را بايد بپردازد، و اگر بآن سن رسيده ولى به زبان در نيامده، با قطع زبان او بيش از ثلث خونبها ثابت نمى شود و اين مقدار را از جانى مىگيرند، و اگر كشف خلاف شد و معلوم شد كه كودكلال نبوده بقيه خون بها را كه دو ثلث است نيز از او مى گيرند.
مساءله 9 - اگر بدون قطع زبان جنايتى بر كسى وارد آورد كهمدتى از گفتار عاجز شود و سپس زبانش باز شود ظاهر اينستكه خون بهاى كاملى كه ازاو گرفته شده را بر مى گردانند، بخلاف دندان كه اگر از كسى دندانى را بكند ودوباره در جاى آن دندان برويد، ديه گرفته شده بر نمى گردد.

next page

fehrest page

back page