|
|
|
|
|
|
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد كـافـران رسـتـگـار نـخـواهند شد و نتيجه كارشان در اينحسابرسى الهى روشن است (انه لا يفلح الكافرون ). چـه جـالب اسـت كـه ايـن سـوره بـا (قـد افـلح المـؤ مـنـون ) آغـاز شـد و بـا (لا يفلحالكـافـرون ) بـحـثـهـايـش بـه پـايـان مـى رسـد، و اين است دورنماى زندگى مؤ منان وكافران از آغاز تا انجام . در آخـريـن آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبرگرامى (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: (بگو پروردگارا! مرا ببخش، و مـشـمـول رحـمـت خـود قـرار ده و تـو بـهـتـريـن رحـم كـنـنـدگـانـى ) (وقل رب اغفر و ارحم و انت خير الراحمين ). اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم ، تو خود رابه خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب . و مسلم است اين دستور براى همه مؤ منان است هر چند مخاطب شخص پيامبر مى باشد. در روايـتـى نقل شده است كه (آغاز اين سوره و پايانش از گنجينه هاى عرش خدا است ، وهـر كـس بـه سـه آيـه آغـاز آن عـمـل كـنـد، و از چـهـار آيـه پـايـانـش پـنـد و اندرز گيرد،اهل نجات و فلاح و رستگارى است ). بـعـيـد نـيست منظور از سه آيه نخست اين سوره ، سه آيه اى است كه بعد از جمله قد افلحالمؤ منون آمده كه يكى دعوت به خشوع در نماز، و ديگرى دعوت به پرهيز از هر گونهكار لغو و بيهوده ، و سومى دعوت به زكات مى كند، كه يكى رابطه انسان است با خدا وديگرى با خلق ، و ديگرى با خويشتن ، و منظور از چهار آيه اخير آيه 115 به بعد استكـه سـخـن از بـيهوده نبودن خلق ، و مساءله معاد، و سپس توحيد، و سپس انقطاع الى الله وتوجه به پروردگار بحث مى كند. بار الها! به حق مؤ منانى كه وعده رستگارى آنها را در اين سوره داده اى كه در طليعه آنهاپـيـامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهلبيت او (عليهمالسلام ) هستند، ما را در صف اينگروه قرار ده و فرمان فلاح و رستگارى را به نام ما بنويس . خداوندا! ما را مشمول غفران و رحمتت فرما كه ارحم الراحمين توئى . پـروردگارا! پايان كار همه ما را به خير گردان و در لغزشگاهها از هر گونه انحرافو لغزش حفظ كن . انك على كل شى ء قدير. پايان سوره مؤ منون شب 25 محرم الحرام 1403 مطابق با 21 / 8 / 1361
مقدمه اين سوره در (مدينه ) نازل شده و 64 آيه است جزء هيجدهم قرآن كريم فضيلت سوره (نور) در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم من قرء سورة نور اعطى منالاجر عشر حسنات بعدد كل مؤ منة و مؤ من فيما مضى و فيما بقى : (كسى كه سوره نور رابخواند (و محتواى آن را در زندگى خود پياده كند) خداوند به عدد هر زن و مرد با ايمانىدر گذشته و آينده ده حسنه به عنوان پاداش به او خواهد داد). در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مى خوانيم : حصنوا اموالكم و فروجكمبـتـلاوة سـورة نـور و حـصـنـوا بـهـا نـسـائكـم ، فـان مـن ادمـن قـرائتـهـا فـىكـل يـوم او فـى كـل ليـلة لم يـزن احـد مـن اهـلبـيـتـه ابـدا حـتـى يـمـوت :(امـوال خـود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سورهنـور، و زنـانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اينسـوره را در هـر شـبـانـه روز ادامـه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتارعمل منافى عفت نخواهد شد). تـوجـه بـه مـحـتـواى سـوره كـه از طـرق گـونـاگـون و مـؤ ثـر بـه مـبـارزه بـاعوامل انحراف از جاده عفت برخاسته نكته اصلى حديث فوق و همچنين مفهوم عملى آن را روشنمى سازد. محتواى سوره نور ايـن سـوره را در حـقيقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانستچرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق مختلف از آلودگيهاى جنسى دور مى زند و اين هدف در چند مرحله پياده شده است : مـرحـله اول بـيان مجازات شديد زن و مرد زناكار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيتتمام مطرح گرديده . مـرحـله دوم بـه اين امر مى پردازد كه اجراى اين حد شديد مساءله ساده اى نيست ، و از نظرموازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد، نسبت به غير مرد و همسرش چهار شاهد و در موردمـرد و همسرش برنامه لعان كه شرح آن خواهد آمد بايد اجرا گردد، و حتى اگر كسى كهديـگـرى را مـتـهـم مـى سـازد نـتـوانـد ادعـاى خـود را در مـحـكمه قضاوت اسلامى به ثبوتبـرسـانـد خـود مـجازات شديد (چهار پنجم حد زنا) خواهد داشت ، تا كسى تصور نكند مىتواند با متهم ساختن ديگران به سادگى آنها را به مجازات اسلامى بكشاند، بلكه بهعكس خودش گرفتار مجازات خواهد شد. سـپـس بـه هـمـين مناسبت (حديث معروف افك ) و تهمتى را كه به يكى از همسران پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) زدند مطرح كرده ، و قرآن شديدا اين مساءله را تعقيب مىكند، تا كاملا روشن شود شايعه سازى درباره افراد پاك چه گناه سنگينى دارد. در مرحله سوم براى اينكه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مىكـنـد بـه يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته ، مساءله نهى ازچـشـم چـرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان راپـيـش كـشـيـده مـشـروحـا در ايـن زمـيـنـه بـحـث مـى كـنـد، چـرا كـه يـكـى ازعوامل مهم انحرافات جنسى اين دو مساءله چشم چرانى و بى حجابى است ، و تا آنها ريشهكن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد. در مـرحـله چـهـارم بـاز بـه عـنـوان يـك پـيـشـگـيـرى مـهـم از آلوده شـدن بـهاعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند تا از طريق ارضاى مشروع غريزه جنسى با ارضاى نامشروع مبارزه كند. در مـرحـله پـنـجـم بـخـشـى از آداب مـعـاشـرت و اصـولتـربـيـت فـرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى كند كه در اوقاتخـاصـى كـه احتمال دارد زن و شوهر با هم خلوت كرده باشند، فرزندان بدون اجازه وارداطاق آنها نشوند و موجباتى از اين راه براى انحراف فكر آنها فراهم نگردد. و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـعـضـى ديـگـر از آداب زنـدگـى خانوادگى را، هر چند ارتباط بامسائل جنسى ندارد، ذكر مى كند. در مـرحـله شـشـم كـه در لابـلاى ايـن بـحـثـهـا طـرح شـده بـخـشـى ازمسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مىكـنـد چـرا كـه پـشـتـوانـه هـمـه بـرنـامـه هـاى عـمـلى و اخـلاقـى هـمـانمسائل اعتقادى و ايمان به مبدء و معاد و حقانيت نبوت است ، و تا اين ريشه نباشد آن شاخ وبرگها و گل و ميوه ها شكوفا نمى گردد. ضـمـنـا بـه مـنـاسـبـت بـحـثـهـاى مـربـوط بـه ايـمـان وعـمـل صـالح سـخـن از حـكـومـت جـهـانـى مـؤ مـنـان صـالحالعـمـل بـه مـيـان آمـده و بـه بـعـضـى از دستورات ديگر اسلام نيز اشاره شده است كه درمجموع يك واحد كامل و جامع را تشكيل مى دهد. آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم سورة اءنزلنها و فرضنها و اءنزلنا فيها اءيت بينت لعلكم تذكرون(1) الزانـيـة و الزانى فاجلدوا كل وحد منهما مائة جلدة و لا تأ خذكم بهما راءفة فى دين الله إن كنتم تؤ منون بالله و اليوم الاخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤ منين(2) الزانـى لا يـنـكح إ لا زانية اءو مشركة و الزانية لا ينكحها إ لا زان اءو مشرك و حرم ذلك علىالمؤ منين(3)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان 1 - ايـن سـوره اى اسـت كـه مـا آن را فرو فرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بيناتنازل كرديم ، شايد شما متذكر شويد. 2 - زن و مـرد زنـاكـار را هـر يك ، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت (و محبتكـاذب ) شـمـا را نـگـيـرد اگـر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهى از مؤ منانمجازات آنها را مشاهده كنند. 3 - مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند، و زن زناكار را جز مرد زناكاريا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد، و اين كار بر مؤ منان تحريم شده است . تفسير: حد (زانى ) و (زانيه ) مى دانيم نام اين سوره ، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آياتسـوره اسـت ، ولى گذشته از اين ، محتواى سوره نيز از نورانيت خاصى برخوردار است ،بـه انـسـانـهـا، به خانواده ها، به زن و مرد نور عفت و پاكدامنى مى بخشد، به زبانها وسخنها نورانيت تقوى و راستى مى دهد، به دلها و جانها نور توحيد و خدا پرستى و ايمانبه معاد و تسليم در برابر دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دهد. نـخـسـتين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد و مى گويد:(ايـن سـوره اى اسـت كـه مـا آن را فـرو فـرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بيناتنازل كرديم شايد شما متذكر شويد) (سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فيها آياتبينات لعلكم تذكرون ). (سـوره ) از مـاده (سـور) بـه مـعـنى ارتفاع و بلندى بنا است ، سپس به ديوارهاىبـلنـدى كه در گذشته اطراف شهرها براى حفظ از هجوم دشمنان مى كشيدند، سور اطلاقكرده اند، و از آنجا كه اين ديوارها شهر را از منطقه بيرون جدا مى كرد، تدريجا اين كلمه به قطعه و بخش از چيزى از جمله قطعه و بخشى از قرآن كه از بقيهجدا شده است اطلاق گرديده . بـعـضـى از اربـاب لغـت نـيـز گـفـتـه انـد كـه (سـوره ) بـه بـنـاهـاى زيبا و بلند وبـرافـراشـتـه گـفـتـه مـى شود، و به بخشهاى مختلف از يك بناى بزرگ نيز سوره مىگـويـنـد، بـه هـمـين تناسب به بخشهاى مختلف قرآن كه از يكديگر جدا است سوره اطلاقشده است . بـه هـر حـال ايـن تعبير، اشاره به اين حقيقت است كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم ازعـقـائد و آداب و دسـتـورات هـمـه داراى اهـمـيت فوق العاده اى است زيرا همه از طرف خداوندنازل شده است . مخصوصا جمله (فرضناها) (آن را فرض كرديم ) با توجه به معنى (فرض ) كهبه معنى قطع مى باشد نيز اين معنى را تاءكيد مى كند. تـعـبـيـر به (آيات بينات ) ممكن است اشاره به حقايقى از توحيد و مبدء و معاد و نبوتبـاشـد كـه در آن مـطرح شده ، در برابر (فرضنا) كه اشاره به احكام و دستوراتىاسـت كـه در ايـن سـوره ، بـيـان گرديده ، و به عبارت ديگر يكى اشاره به عقائد است وديگرى اشاره به (احكام ). ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنظور از (آيات بينات )، دلائلى است كه براى احكاممفروض در اين سوره آمده است . جـمـله (لعـلكـم تـذكرون ) (شايد شما متذكر شويد) بار ديگر اين واقعيت را در نظرهامـجـسـم مـى كـنـد كه ريشه همه اعتقادات راستين و برنامه هاى عملى اسلام در درون فطرتانـسـانـهـا نـهـفـتـه اسـت ، و بـر ايـن اساس ، توضيح آنها يكنوع (تذكر و ياد آورى )محسوب مى شود. بعد از اين بيان كلى ، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زناكار پرداختهمـى گـويـد: (زن و مـرد زنـاكـار را هـر يـك صـد تـازيـانه بزنيد) (الزانية و الزانىفاجلدوا كل واحد منهما ماة جلدة ). و بـراى تـاءكـيـد بيشتر اضافه مى كند (هرگز نبايد در اجراى اين حد الهى گرفتاررافت (و محبت كاذب و دروغين ) شويد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد) (و لا تاخذكمبهما رافة فى دين الله ان كنتم تؤ منون بالله و اليوم الاخر). و سـر انـجـام در پـايـان ايـن آيـه بـه نـكـتـه ديـگـرى بـراىتـكـمـيل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده مى گويد: (و بايد گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده كنند) (و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين ). در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است : 1 - حـكـم مـجـازات زنان و مردان آلوده به فحشاء (منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غيرهمسر و بدون مجوز شرعى است ). 2 - تـاءكـيـد بـر ايـن كـه در اجـراى ايـن حـد الهـى گـرفـتار محبتها و احساسات بى موردنشويد، احساسات و محبتى كه نتيجه اى جز فساد و آلودگى اجتماع ندارد منتها براى خنثىكردن انگيزه هاى اين گونه احساسات مساءله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مى كشد چراكه نشانه ايمان به مبدء و معاد، تسليم مطلق در برابر فرمان او است ، ايمان به خداوندعـالم حـكـيـم سـبـب مـى شـود كـه انـسـان بـدانـد هـر حـكـمـى فـلسـفـه و حـكمتى دارد و بىدليـل تـشـريع نشده ، و ايمان به معاد سبب مى شود كه انسان در برابر تخلفها احساسمسئوليت كند. در ايـنـجـا حـديـث جـالبـى (از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نـقـل شـده كـه تـوجـه بـه آن لازم اسـت : يـؤ تـىبـوال نـقـص مـن الحـد سـوطـا فـيـقـال له لم فـعـلت ذاك ؟فـيـقـول : رحـمـة لعبادك ، فيقال له انت ارحم بهم منى ؟! فيؤ مر به الى النار، و يؤ تىبـمـن زاد سـوطـا، فـيـقـال له لم فـعـلت ذلك ؟ فـيـقـول ليـنـتـهـوا عـن مـعـاصـيـك !فـيـقـول : انت احكم به منى ؟! فيؤ مر به الى النار!: (روز قيامت بعضى از زمامداران راكه يك تـازيـانـه از حـد الهى كم كرده اند در صحنه محشر مى آورند و به او گفته مى شود چراچـنـيـن كردى ؟ مى گويد: براى رحمت به بندگان تو! پروردگار به او مى گويد: آياتـو نـسـبـت به آنها از من مهربانتر بودى ؟! و دستور داده مى شود او را به آتش بيفكنيد!ديگرى را مى آورند كه يك تازيانه بر حد الهى افزوده ، به او گفته مى شود: چرا چنينكردى ؟ در پاسخ مى گويد: تا بندگانت از معصيت تو خوددارى كنند! خداوند مى فرمايد:تـو از مـن آگـاهـتـر و حـكـيـمـتـر بـودى ؟! سپس دستور داده مى شود او را هم به آتش دوزخببرند). 3 - دسـتـور حـضـور جمعى از مؤ منان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كهگـنـهـكـار عـبـرت گيرد، بلكه هدف آنست كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم شود، و بهتـعـبـيـر ديـگـر: با توجه به بافت زندگى اجتماعى بشر، آلودگى هاى اخلاقى در يكفـرد ثـابـت نـمـى ماند، و به جامعه سرايت مى كند، براى پاكسازى بايد همانگونه كهگناه برملا شده مجازات نيز برملا گردد. و بـه ايـن تـرتيب اساس پاسخ اين سؤ ال كه چرا اسلام اجازه مى دهد آبروى انسانى درجـمـع بـريـزد روشـن مـى شـود، زيرا مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامىكـشـيـده نشده است (خداوند ستار العيوب ) راضى به پرده درى نيست اما بعد از ثبوتجرم و بيرون افتادن راز از پرده استتار، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميت گناه ، بايدبـه گـونـه اى مـجـازات صورت گيرد كه اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه بهحال نخستين باز گردد. اصـولا در يـك جـامـعـه سالم بايد (تخلف از قانون ) با اهميت تلقى شود، مسلما اگرتـخـلف تـكـرار گـردد آن اهـمـيـت شـكـسـتـه مى شود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفرمتخلفان است . اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى حـيـثـيـت و آبـروى خـود بيش از مساءله تنبيهات بدنى اهميت قائلند، و همين علنى شدن كيفرترمز نيرومندى بر روى هوسهاى سركش آنها است . از آنجا كه در آيه مورد بحث سخن از مجازات زن و مرد زناكار در ميان است ، به همين مناسبتسؤ الى پيش مى آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟ آيـه سـوم ايـن سـؤ ال را چـنـيـن پـاسخ مى گويد: (مرد زناكار جز با زن آلوده دامان يامشرك و بى ايمان ازدواج نمى كند، همانگونه كه زن آلوده دامان جز با مرد زانى يا مشركپيمان همسرى نمى بندد) (الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة و الزانية لا ينكحها الا زان اومشرك ). (و اين كار بر مؤ منان تحريم شده است ) (و حرم ذلك على المؤ منين ). در ايـنـكـه اين آيه بيان يك حكم الهى است ، يا خبر از يك قضيه خارجى و طبيعى ؟ در ميانمفسران گفتگو است : بـعـضـى مـعـتـقـدنـد آيـه تـنـهـا يـك واقـعـيـت عـيـنـى را بـيـان مـى كـند كه آلودگان هميشهدنـبـال آلودگـان مـى رونـد، و هـمـجنس با همجنس پرواز مى كند، اما افراد پاك و با ايمانهرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى دهند، و آن را بر خويشتن تحريممى كنند، شاهد اين تفسير همان ظاهر آيه است كه به صورت (جمله خبريه ) بيان شده. ولى گروه ديگر معتقدند كه اين جمله بيان يك حكم شرعى و الهى است مخصوصا مى خواهدمـسـلمـانـان را از ازدواج بـا افـراد زنـاكـار بـاز دارد، چـرا كـه بيماريهاى اخلاقى همچونبيماريهاى جسمى غالبا واگيردار است . و از اين گذشته اين كار يكنوع ننگ و عار براى افراد پاك محسوب مى شود. بعلاوه فرزندانى كه در چنين دامانهاى لكه دار يا مشكوكى پرورش مى يابند سر نوشتمبهمى دارند. روى اين جهات اسلام اين كار را منع كرده است . شاهد اين تفسير جمله و حرم ذلك على المؤ منين است كه در آن تعبير به تحريم شده . و شاهد ديگر روايات فراوانى است كه از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وساير پيشوايان معصوم (عليهمالسلام ) در اين زمينه به ما رسيده و آن را به صورت يكحكم تفسير كرده اند. حتى بعضى از مفسران بزرگ در شاءن نزول آيه چنين نوشته اند: (مردى از مسلمانان ازپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) اجـازه خـواسـت كـه بـا (اممـهـزول ) زنـى كـه در عـصـر جـاهـليـت بـه آلودگى معروف بود و حتى پرچمى براىشـنـاسـائى بـر در خـانـه خـود نـصـب كـرده بـود! ازدواج كـنـد، آيـه فـوقنازل شد و به آنها پاسخ گفت ). در حديث ديگرى نيز از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم :(ايـن آيـه در مـورد مـردان و زنـانـى اسـت كـه در عـصـررسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آلوده زنا بودند، خداوند مسلمانان را از ازدواجبـا آنـهـا نـهـى كـرد، و هـم اكـنـون نـيـز مـردم مـشـمـول ايـن حـكـمـنـد هـر كـس مشهور به اينعمل شود، و حد الهى به او جارى گردد، با او ازدواج نكنيد تا توبه اش ثابت شود). ايـن نـكـتـه نـيز لازم به ياد آورى است كه بسيارى از احكام به صورت جمله خبريه بيانشده است ، و لازم نيست هميشه احكام الهى به صورت جمله (امر) و (نهى )باشد. ضمنا بايد توجه داشت كه عطف (مشركان ) بر (زانيان ) در واقع براى بـيـان اهـمـيـت مـطلب است ، يعنى گناه (زنا) همطراز گناه (شرك ) است ، چرا كه دربـعـضـى از روايـات نـيـز وارد شـده كـه (شـخص زناكار در آن لحظه اى كه مرتكب اينعمل مى شود از ايمان باز داشته مى شود) (قالرسـول الله (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )... لا يـزن الزانى حين يزنى و هو مؤ من و لايـسـرق السـارق حـيـن يـسـرق و هـو مـؤ مـن فـانـه اذافـعـل ذلك خـلع عـنـه الايـمـان كخلع القميص ): (شخص زناكار به هنگامى كه مرتكب اينعـمـل مـى شـود، مـؤ مـن نـيـسـت ، و هـمـچـنـيـن سـارق بـه هـنـگـامـى كـهمـشـغـول دزدى اسـت ايـمـان نـدارد، چـرا كـه بـه هـنـگـام ارتـكـاب ايـنعمل ، ايمان را از او بيرون مى آورند همانگونه كه پيراهن را از تن )!. نكته ها: 1 - مواردى كه حكم زنا اعدام است آنـچـه در آيـه فوق در مورد حد زنا آمده است يك حكم عمومى است كه موارد استثنائى هم دارداز جمله زناى محصن و محصنه است كه حد آن با تحقق شرائط اعدام است . منظور از (محصن ) مردى است كه همسرى دارد و همسرش در اختيار او است ، و (محصنه )به زنى مى گويند كه شوهر دارد و شوهرش نزد او است ، هر گاه كسى با داشتن چنين راهمـشـروعى باز هم مرتكب زنا بشود حد او اعدام مى باشد، شرائط و كيفيت اجراى اين حكم دركتب فقهى مشروحا آمده است . و نيز زناى با محارم حكم آن اعدام است . همچنين زناى به عنف و جبر كه حكم آن نيز همين است . البته در بعضى از موارد علاوه بر مساءله تازيانه ، تبعيد و پاره اى ديگر از مجازاتها نيز وجود دارد كه شرح آن را بايد در كتب فقهيه خواند. 2 - چرا زانيه مقدم ذكر شده ؟ بـدون شك اين عمل منافى عفت از همه كس قبيح است ، ولى از زنان زشت تر و قبيحتر است ،چـرا كـه آنـهـا از حـجـب و حـيـاى بـيـشـتـرى بـرخـوردارنـد، و شـكـسـتـن آندليل بر تمرد شديدترى است . از ايـن گـذشـته عواقب شوم اين امر گرچه دامنگير هر دو مى شود اما در مورد زنان ، عواقبشومش بيشتر است . ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه سر چشمه وسوسه اين كار بيشتر از ناحيه آنها صورت مىگيريد و در بسيارى از موارد عامل اصلى محسوب مى شوند. مجموع اين جهات سبب شده كه زن آلوده بر مرد آلوده در آيه فوق مقدم داشته شده است . ولى زنـان و مـردان پـاكـدامـن و بـا ايـمـان از هـمـه ايـنمسائل بركنارند. 3 - مجازات در حضور جمع چرا؟ آيـه فوق كه به صورت امر است وجوب حضور گروهى از مؤ منان را به هنگام اجراى حدزنـا مى رساند، ولى ناگفته پيدا است كه قرآن شرط نكرده حتما در ملاء عام اين حكم اجراشـود، بـلكـه بر حسب شرائط و مصالح متفاوت مى گردد حضور سه نفر و بيشتر كافىاست ، مهم آن است كه قاضى تشخيص دهد حضور چه مقدار از مردم لازم است . فلسفه اين حكم نيز روشن است ، زيرا همانگونه كه گفتيم اولا درس عـبرتى براى همگان است و سبب پاكسازى اجتماع ثانيا شرمسارى مجرم مانع ارتكاب جرمدر آينده خواهد شد. ثالثا هر گاه اجراى حد در حضور جمعى انجام شود قاضى و مجريان حد متهم به سازشيـا اخـذ رشوه يا تبعيض و يا شكنجه دادن و مانند آن نخواهند شد. رابعا حضور جمعيت مانعاز خودكامگى و افراط و زياده روى در اجراى حد مى گردد. خـامـسـا مـمكن است مجرم بعد از اجراى حد به ساختن شايعات و اتهاماتى در مورد قاضى ومـجـرى حد بپردازد كه حضور جمعيت موضع او را روشن ساخته و جلو فعاليتهاى تخريبىاو را در آينده مى گيريد و فوائد ديگر. 4 - حد زانى قبلا چه بوده است ؟ از آيـه 15 و 16 سـوره نـسـاء چـنـيـن بـر مـى آيـد كـهقـبـل از نـزول حـكـم سـوره نـور دربـاره زنـاكـاران و زنان بد كار اگر محصنه بوده اندمجازات آنها زندان ابد تعيين شده است (فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفاهن الموت ) و درصورتى كه غير محصن بوده اند مجازات آنها ايذاء و آزار بوده است (فاذوهما). ولى مـقـدار اين آزار معين نشده است ، اما آيه مورد بحث آن را در يكصد تازيانه محدود و معيننموده ، بنابراين حكم اعدام در مورد محصنه جايگزين زندان ابد، و حكم يكصد تازيانه حدو حـدودى بـراى حـكم آزار است (براى توضيح بيشتر به جلد سوم تفسير نمونه صفحه306 به بعد ذيل آيه 15 و 16 سوره نساء مراجعه فرمائيد). 5 - افراط و تفريط در اجراى حد ممنوع ! بدون شك مسائل انسانى و عاطفى ايجاب مى كند كه حداكثر كوشش بـه عـمـل آيـد كـه هـيـچ فرد بيگناهى گرفتار كيفر نگردد، و نيز تا آنجا كه احكام الهىاجـازه عـفـو و گـذشت را مى دهد عفو و گذشت شود، ولى بعد از ثبوت جرم و مسلم شدن حدبـايـد قـاطـعـيـت بـه خـرج داد و از احـسـاسـات كاذب و عواطف دروغين كه براى نظام جامعهزيانبخش است بپرهيزند. مـخـصـوصا در آيه مورد بحث تعبير به (فى دين الله ) شده ، يعنى هنگامى كه حكم ،حكم خدا است كسى نمى تواند بر خداوند رحمان و رحيم پيشى گيرد. در اينجا از غلبه احساسات محبت آميز نهى شده ، زيرا اكثريت مردم داراى چنين حالتى هستندو احـتـمـال غـلبـه احـساسات محبت آميز بر آنها بيشتر است ، ولى نمى توان انكار كرد كهاقليتى وجود دارند كه طرفدار خشونت بيشترى مى باشند، اين گروه نيز همانگونه كهسـابـقـا اشـاره كـرديـم از مـسـيـر حـكـم الهـى مـنـحـرفـنـد و بـايـد احـسـاسـات خـود راكنترل كنند، و بر خداوند پيشى نگيرند كه آن نيز مجازات شديد دارد. 6 - شرايط تحريم ازدواج با زانى و زانيه گـفـتيم ظاهر آيات فوق تحريم ازدواج با زانى و زانيه است ، البته اين حكم در رواياتاسـلامـى مـقـيـد بـه مـردان و زنـانـى شـده اسـت كـه مـشـهـور بـه ايـنعـمـل بـوده و تـوبـه نـكـرده انـد، بـنـابـرايـن اگـر مـشـهـور بـه ايـنعمل نباشند، يا از اعمال گذشته خود كناره گيرى كرده و تصميم بر پاكى و عفت گرفته، و اثر توبه خود را نيز عملا نشان داده اند، ازدواج با آنها شرعا بى مانع است . امـا در صـورت دوم بـه ايـن دليـل است كه عنوان (زانى ) و (زانيه ) بر آنها صدقنـمـى كـنـد، حـالتـى بـوده اسـت كـه زائل شـده ، ولى در صـورتاول ، ايـن قـيـد از روايـات اسـلامـى اسـتـفـاده شـده و شـاءننزول آيه نيز آن را تاييد مى كند. در حديث معتبرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فقيه معروف (زراره ) از آنحضرت پرسيد تفسير آيه الزانى لا ينكح الا زانيه ... چيست ؟ امـام فـرمـود: هـن نـسـاء مـشـهـورات بالزنا و رجال مشهورون بالزنا، قد شهروا بالزنا وعرفوا به ، و الناس اليوم بذلك المنزل ، فمن اقيم عليه حد الزنا، او شهر بالزنا، لمينبغ لا حد ان يناكحه حتى يعرف منه توبته : (ايـن آيـه اشـاره بـه زنـان و مـردانـى اسـت كـه مـشـهـور بـه زنـا بـوده و بـه ايـنعـمل زشت شناخته شده بودند، و امروز نيز چنين است ، كسى كه حد زنا بر او اجرا شود يامـشـهور به اين عمل شنيع گردد سزاوار نيست احدى با او ازدواج كند، تا توبه او ظاهر وشناخته شود). اين مضمون در روايات ديگر نيز آمده است . 7 - فلسفه تحريم زنا فـكـر نـمـى كـنـيـم عـواقـب شـومـى كـه بـه خـاطـر ايـنعـمل دامان فرد و جامعه را مى گيريد بر كسى مخفى باشد ولى توضيح مختصرى در اينزمينه لازم است : پيدايش اين عمل زشت و گسترش آن بدون شك نظام خانواده را در هم مى ريزد. رابطه فرزند و پدر را مبهم و تاريك مى كند. فـرزنـدان فـاقـد هـويت را كه طبق تجربه تبديل به جنايتكاران خطرناكى مى شوند درجامعه زياد مى كند. اين عمل ننگين سبب انواع برخوردها و كشمكشها در ميان هوسبازان است . بعلاوه بيماريهاى روانى و آميزشى كه از آثار شوم آن است بر كسى پنهان نيست . كـشـتـن فـرزنـدان ، سـقـط جـنـيـن و جـنـايـاتـى مـانـنـد آن از آثـار شـوم ايـنعـمـل مـى بـاشـد (شـرح بـيـشـتـر در ايـن زمـيـنـه را در جـلد 12 تـفـسـيـر نـمـونـهذيل آيه 32 سوره اسراء مطالعه فرمائيد). آيه و ترجمه
و الذيـن يـرمـون المـحصنت ثم لم يأ توا بأ ربعة شهداء فاجلدوهم ثمنين جلدة و لا تقبلوالهم شهدة اءبدا و اءولئك هم الفسقون(4) إ لا الذين تابوا من بعد ذلك و اءصلحوا فإ ن الله غفور رحيم(5)
|
ترجمه :
4 - و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مى كنند سپس چهار شاهد (بر ادعاى خود) نمى آورندآنها را هشتاد تازيانه بزنيد، و شهادتشان را هرگز نپذيريد، و آنها فاسقانند. 5 - مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند كه خداوند غفور و رحيم است . تفسير: مجازات تهمت از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زناكار بيان شده بود و ممكناسـت ايـن مـوضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بى تقوا كه از اين طريق افرادپـاك را مـورد اتهام قرار دهند، بلا فاصله بعد از بيان مجازات شديد زناكاران ، مجازاتشـديد تهمت زنندگان را كه در صدد سوء استفاده از اين حكم هستند بيان مى كند، تا حيثيتو حرمت خانواده هاى پاكدامن از خطر اينگونه اشخاص مصون بماند، و كسى جرات تعرضبه آبروى مردم پيدا نكند. نـخـسـت مـى گـويـد: كـسـانـى كـه زنـان پـاكـدامـن را مـتـهـم بـهعمل منفى عفت مـى كـنـنـد بـايـد بـراى اثـبـات ايـن ادعـا چـهـار شـاهـد(عادل ) بياورند، و اگر نياورند هر يك از آنها را هشتاد تازيانه بزنيد! (و الذين يرمونالمحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ). و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مى كند: (و هرگز شهادت آنها را نپذيريد) (و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا). (و آنها فاسقانند) (و اولئك هم الفاسقون ). بـه ايـن تـرتـيـب نه تنها اين گونه افراد را تحت مجازات شديد قرار مى دهد، بلكه دردراز مدت نيز سخن و شهادتشان را از ارزش و اعتبار مى اندازد، تا نتوانند حيثيت پاكان رالكه دار كنند، بعلاوه داغ فسق بر پيشانيشان مى نهد و در جامعه رسوايشان مى كند. ايـن سـخـتـگـيـرى در مـورد حـفـظ حـيثيت مردم پاكدامن ، منحصر به اينجا نيست در بسيارى ازتـعـليـمات اسلام منعكس است ، و همگى از ارزش فوق العاده اى كه اسلام براى حيثيت زن ومرد با ايمان و پاكدامن قائل شده است حكايت مى كند. در حـديـثـى از امـام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اذا تهم المؤ من اخاه انماث الايمان منقـلبـه كـما ينماث الملح فى الماء: (هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كهدر او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى شود، همانند نمك در آب )!. ولى از آنـجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمى بندد، بلكه در هر فرصتىآلودگـان را تـشـويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى كند، در آيه بعدمـى گـويـد : مـگر كسانى كه بعدا از اين عمل توبه كنند و به اصلاح و جبران پردازندكه خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش خود قرار مـى دهـد، خدا غفور و رحيم است (الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم). در ايـنـكـه ايـن اسـتـثـنـاء تنها از جمله (اولئك هم الفاسقون ) است و يا به جمله و (لاتقبلوا لهم شهادة ابدا) نيز باز مى گردد، در ميان مفسران و دانشمندان گفتگو است ، اگربه هر دو جمله باز گردد نتيجه اش اين است كه به وسيله توبه هم شهادت آنها در آيندهمقبول است ، و هم حكم فسق در تمام زمينه ها و احكام اسلامى از آنها بر داشته مى شود. امـا اگـر تـنـهـا به جمله اخير باز گردد، حكم فسق در ساير احكام از آنها برداشته خواهدشد، ولى شهادتشان تا پايان عمر بى اعتبار است . البته طبق قواعدى كه در اصول فقه پذيرفته شده استثناهائى كه بعد از دو يا چند جملهمـى آيـنـد بـه جـمـله آخـر مـى خـورد مـگـر ايـنـكـه قـرائنـى در دسـت بـاشـد كـه جـمـله هـاىقبل نيز مشمول استثناء است ، و اتفاقا در محل بحث چنين قرينه اى موجود است ، زيرا هنگامىكـه بـوسـيـله تـوبه حكم فسق برداشته شود دليلى ندارد كه شهادت پذيرفته نشود،چـرا كـه عـدم قـبـول شـهـادت بـه خـاطـر فـسـق اسـت ، كـسـى كـه تـوبـه كـرده و مـجـدداتحصيل ملكه عدالت را نموده از آن بر كنار مى باشد. در روايـات مـتـعـددى كـه از مـنابع اهلبيت (عليهمالسلام ) رسيده نيز روى اين معنى تاءكيدشـده اسـت ، تـا آنـجـا كـه امـام صـادق (عـليـه السـلام ) بـعـد از تـصـريـح بـهقـبـول شـهـادت چـنـيـن افـرادى كـه تـوبـه كـرده انـد از شـخـص سـؤال كننده مى پرسد: (فقهائى كه نزد شما هستند چه مى گويند)؟ عـرض مـى كـنـد: آنـهـا مـى گـويـنـد: تـوبـه اش مـيـان خودش و خدا پذيرفته مى شود اماشهادتش تا ابد قبول نخواهد شد! امام مى فرمايد: بئس ما قالوا كان ابى يقول اذا تاب و لم يعلم منه الاخير جازت شهادته: (آنها بسيار بد سخنى گفتند، پدرم مى فرمود: هنگامى كه توبه كند و جز خير از او ديده نشود شهادتش پذيرفته خواهد شد). احاديث متعدد ديگرى نيز در اين باب در همين موضوع آمده ، تنها يك حديث مخالف دارد كه آننيز قابل حمل بر تقيه است . ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه كـلمه (ابدا) در جمله (لا تقبلوا لهم شهادة ابدا)دليـل بـر عـمـومـيـت حـكـم اسـت ، و مـى دانـيـم هـر عـمـومقـابـل اسـتـثـنـاء مـى بـاشـد (مـخـصـوصـا اسـتثناى متصل ) بنابراين تصور اينكه تعبير(ابدا) مانع از تاءثير توبه خواهد بود اشتباه محض است . نكته ها: 1 - معنى رمى در آيه چيست ؟ (رمـى ) در اصـل بـه مـعـنـى انـداخـتـن تير يا سنگ و مانند آن است ، و طبيعى است كه دربـسـيـارى از مـوارد آسـيـبـهائى مى رساند، سپس اين كلمه به عنوان كنايه در متهم ساختنافراد و دشنام دادن و نسبتهاى ناروا به كار رفته است ، چرا كه گوئى اين سخنان همچونتيرى بر پيكر طرف مى نشيند و او را مجروح مى سازد. شـايـد بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه در آيـات مـورد بـحث ، و همچنين آيات آينده ، اين كلمه بهصـورت مـطـلق بـه كـار رفـته است ، مثلا نفرموده است و الذين يرمون المحصنات بالزنا(كـسـانى كه زنان پاكدامن را به زنا متهم مى كنند) زيرا در مفهوم (يرمون ) مخصوصابـا تـوجـه به قرائن كلاميه ، كلمه زنا افتاده است ، ضمنا عدم تصريح به آن ، آنهم درجـائى كـه سخن از زنان پاكدامن در ميان است يكنوع احترام و ادب و عفت در سخن محسوب مىشود. 2 - چهار شاهد چرا؟ مـى دانـيـم مـعـمـولا بـراى اثـبـات حـقـوق و جـرمـهـا در اسـلام دو شـاهـدعـادل كـافـى اسـت حـتـى در مـسـاءله قـتـل نـفـس بـا وجـود دو شـاهـدعادل ، جرم اثبات مى شود، ولى در مساءله اتهام به زنا مخصوصا چهار شاهد الزامى است، مـمـكن است سنگينى وزنه شاهد در اينجا به خاطر آن باشد كه زبان بسيارى از مردم درزمينه اين اتهامات باز است ، و همواره عرض و حيثيت افراد را با سوء ظن و بدون سوء ظنجـريـحـه دار مـى كـنـنـد، اسلام در اين زمينه سختگيرى كرده تا حافظ اعراض مردم باشد،ولى در مسائل ديگر، حتى قتل نفس ، زبانها تا اين حد آلوده نيست . از ايـن گـذشـتـه قـتـل نـفـس در واقع يك طرف دارد، يعنى مجرم يكى است ، در حالى كه درمساءله زنا براى دو نفر اثبات جرم مى شود، و اگر براى هر كدام دو شاهد بطلبيم چهارشاهد مى شود. ايـن سـخـن مـضـمـون حـديـثـى اسـت كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام )نقل شده ، آنجا كه ابو حنيفه فقيه معروف اهل تسنن مى گويد: از امام صادق (عليه السلام) پـرسـيـدم : آيـا زنـا شـديـدتـر اسـت يـا قـتـل ؟ فـرمـود :(قـتـل نـفـس ) گـفـتـم : اگـر چـنـيـن اسـت پـس چـرا درقتل نفس دو شاهد كافى است ، اما در زنا چهار شاهد لازم است ؟ فرمود: شما درباره اين مساءله چه مى گوئيد؟ ابو حنيفه پاسخ روشنى نداشت بدهد، امامفرمود: (اين به خاطر اين است كه در زنا دو حد است ، حدى بر مرد جارى مى شود، و حدىبـر زن ، لذا چـهـار شـاهـد لازم اسـت ، امـا در قـتـل نـفـس تـنـهـا يـك حـد دربـارهقاتل جارى مى گردد). البـتـه مـواردى وجود دارد كه در زنا تنها بر يك طرف حد جارى مى شود (مانند زناى بهعـنـف و امـثـال آن ) ولى ايـنـهـا جـنـبـه اسـتـثـنـائى دارد، آنـچـهمعمول و متعارف اسـت آن اسـت كـه بـا تـوافـق طـرفين صورت مى گيريد، و مى دانيم هميشه فلسفه احكامتابع افراد غالب است . 3 - شرط مهم قبولى توبه بـارهـا گفته ايم توبه تنها استغفار يا ندامت از گذشته ، و حتى تصميم نسبت به تركدر آينده نيست ، بلكه علاوه بر همه اينها شخص گنهكار بايد در مقام جبران بر آيد. اگـر واقـعـا حـيـثـيـت زن يـا مـرد پاكدامن را لكهدار ساخته براى قبولى توبه خود بايدسخنان خويش را در برابر تمام كسانى كه اين تهمت را از او شنيده اند تكذيب كنند و بهاصطلاح اعاده حيثيت نمايند. جـمله (و اصلحوا) بعد از ذكر جمله (تابوا) اشاره به همين حقيقت است ، كه بايد اينگـونـه اشخاص از گناه خود توبه كنند و در مقام اصلاح فسادى كه مرتكب شده اند برآيند. ايـن صـحـيـح نـيـسـت كـه يـك نـفـر در مـلاء عـام (يـا از طـريـق مـطـبـوعـات ووسائل ارتباط جمعى ) ديگرى را به دروغ متهم كند و بعد در خانه خلوت استغفار نموده ازپـيـشـگـاه خـدا تـقـاضـاى عـفـو نـمـايـد، هـرگـز خـداونـد چـنـيـن تـوبـه اى راقبول نخواهد كرد. لذا در چـنـد حـديـث از پـيـشـوايـان اسـلام نـقـل شـده در جـواب ايـن سـؤال كـه (آيـا آنـهـا كه تهمت ناموسى مى زنند بعد از اجراى حد شرعى و بعد از توبه ،شـهـادتـشـان قـبـول مـى شـود يـا نـه ؟ فـرمـودنـد: (آرى ) و هـنـگـامـى كـه سـؤال كردند توبه او چگونه است فرمودند: نزد امام (يا قاضى ) مى آيد و مى گويد: (منبه فلانكس تهمت زدم و از آنچه گفته ام توبه مى كنم ). 4 - احكام قذف در كتاب (حدود) بابى تحت عنوان (حد قذف ) داريم . (قـذف ) (بـر وزن حذف ) در لغت به معنى پرتاب كردن به سوى يك نقطه دور دستاسـت ، ولى در ايـن گونه موارد مانند كلمه رمى كنايه از متهم ساختن كسى به يك اتهامنـامـوسـى است ، و به تعبير ديگر عبارت از فحش و دشنامى است كه به اين امور مربوطمى شود. هـر گـاه قـذف بـا لفـظ صـريـح انـجـام گـيـرد، بـه هـر زبـان و بـه هـرشـكـل بـوده بـاشـد حـد آن هـمـانـگـونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است ، و اگرصـراحـت نـداشـتـه بـاشد مشمول حكم تعزير است (منظور از تعزير گناهانى است كه حدمـعـيـنـى در شـرع بـراى آن نـيـامـده بـلكـه به اختيار حاكم گذارده شده كه با توجه بهخـصـوصـيات مجرم و كيفيت جرم و شرايط ديگر روى مقدار آن در محدوده خاصى تصميم مىگيريد). حـتـى اگـر كسى گروهى را به چنين تهمتهائى متهم سازد و به آنها دشنام دهد و اين نسبترا دربـاره يـك يـك تكرار كند در برابر هر يك از اين نسبتها حد قذف دارد اما اگر يكجا ويـكمرتبه آنها را متهم سازد اگر آنها نيز يكجا مطالبه مجازات او را كنند، يك حد دارد، امااگر جدا جدا اقامه دعوا كنند، در برابر هر يك حد مستقلى دارد! ايـن مـوضـوع بـقـدرى اهـميت دارد كه اگر كسى را متهم كنند و او از دنيا برود ورثه او مىتوانند اقامه دعوا كرده و مطالبه اجراء حد كنند، البته از آنجا كه اين حكم مربوط به حقشـخـص اسـت چـنـانـچـه صاحب حق ، (مجرم ) را ببخشد، حد او ساقط مى شود، مگر اينكهآنـقدر اين جرم تكرار شود كه حيثيت و عرض جامعه را به خطر بيفكند كه در اينجا حسابشجدا است . هـر گـاه دو نفر به يكديگر دشنام ناموسى دهند در اينجا حد از دو طرف ساقط مى گردد،ولى هر دو به حكم حاكم شرع تعزير مى شوند. بنابراين هيچ مسلمانى حق ندارد كه دشنام را پاسخ به مثل بدهد، بلكه تنها مى تواند از طريق قاضىشرع احقاق حق كند و مجازات دشنام دهنده را بخواهد. به هر حال هدف از اين حكم اسلامى اولا حفظ آبرو و حيثيت انسانها است ، و ثانيا جلوگيرىاز مـفـاسـد فـراوان اجتماعى و اخلاقى است كه از اين رهگذر دامان جامعه را مى گيريد، چراكـه اگـر افـراد فـاسـد آزاد بـاشـنـد هر دشنام و هر نسبت ناروائى به هر كس بدهند و ازمـجـازات مـصون بمانند، حيثيت و نواميس مردم همواره در معرض خطر قرار مى گيريد و حتىسـبـب مـى شـود كـه بـه خاطر اين تهمتهاى ناروا همسر نسبت به همسرش بد بين گردد، وپـدر نـسبت به مشروع بودن فرزند خود! خلاصه ، موجوديت خانواده به خطر مى افتد، ومـحـيطى از سوء ظن و بدبينى بر جامعه حكم فرما مى شود، بازار شايعه سازان داغ ، وهمه پاكدامنان در اذهان لكه دار مى گردند. ايـنـجـا است كه بايد با قاطعيت رفتار كرد، همان قاطعيتى كه اسلام در برابر اين افرادبد زبان و آلوده دهن نشان داده است . آرى آنها بايد جريمه يك دشنام زشت و تهمت آور را هشتاد تازيانه نوش جان كنند تا حيثيتو نواميس مردم را بازيچه نگيرند! آيه و ترجمه
و الذيـن يـرمـون اءزوجـهـم و لم يـكـن لهـم شهداء إ لا اءنفسهم فشهدة اءحدهم اءربع شهدتبالله إ نه لمن الصدقين(6) و الخمسة اءن لعنت الله عليه إ ن كان من الكذبين(7) و يدرؤ ا عنها العذاب اءن تشهد اءربع شهدت بالله إ نه لمن الكذبين(8) و الخمسة اءن غضب الله عليها إ ن كان من الصدقين(9) و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و اءن الله تواب حكيم(10)
|
ترجمه :
6 - كـسـانـى كه همسران خود را متهم (به عمل منافى عفت ) مى كنند و گواهانى جز خودشانندارند هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است 7 - و در پنجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد! 8 - آن زن نـيـز مـى تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند به اين طريق كه چهار بار خدا رابه شهادت طلبد كه آن مرد (در اين نسبتى كه به او مى دهد) از دروغگويان است . 9 - و در مرتبه پنجم بگويد: غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد!10 - و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اينكه او توبه پذير و حكيم است (بسيارىاز شما گرفتار مجازات سخت الهى مى شديد). شاءن نزول : در شـان نـزول ايـن آيات از ابن عباس چنين نقل شده كه سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمتپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: اىپيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن رااثـبـات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه خودم شدم و با چشمخود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است ، اگر بگذارم تا چهار نفر شاهدبـيـايـنـد و بـبـيـنـنـد و شـهـادت دهـنـد او كـار خـود را كـرده است ، و اگر بخواهم او را بهقـتـل بـرسـانـم كـسـى از مـن بـدون شـاهـد نـمـى پـذيـرد و بـه عـنـوانقـاتـل قـصـاص مـى شـوم ، و اگـر بـيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتادتـازيـانه بر پشت من قرار خواهد گرفت !. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گويااز اين سخن احساس يكنوع اعتراض به اين حكم الهى كرد، رو به سوى جمعيت انصار نمودهبـه زبـان گـله فرمود: آيا آنچه را كه بزرگ شما گفت نشنيديد؟ آنها در مقام عذر خواهىبـر آمدند و عرض كردند اى رسول خدا! او را سرزنش نفرما، او مرد غيورى است و آنچه رامى گويد به خاطر شدت غيرت او است . (سـعـد بـن عـبـاده ) بـه سـخـن در آمـد و عـرض كـرد اىرسـول خـدا! پـدر و مـادرم فدايت باد، بخدا سوگند مى دانم كه اين حكم الهى است ، و حقاسـت ، ولى بـا ايـن حـال از اصـل ايـن داسـتـان در شـگـفـتـم (و نـتـوانـسـتـم ايـنمـشـكـل را در ذهـن خود حل كنم ) پيامبر فرمود: حكم خدا همين است ، او نيز عرض كرد (صدقالله و رسوله ). و چـيـزى نـگـذشـت كـه پـسـرعـمـويـش به نام هلال بن اميه از در وارد شد در حالى كه مردفاسقى را شب هنگام با همسر خود ديده بود، و براى طرح شكايت خدمت پيامبر (صلى اللّهعـليـه و آله و سلّم ) مى آمد، او با صراحت گفت : من با چشم خودم اين موضوع را ديدم و باگوش خودم صداى آنها را شنيدم ! پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـقـدرى نـاراحت شد كه آثار ناراحتى در چهرهمباركش نمايان گشت . هلال عرض كرد من آثار ناراحتى را در چهره شما مى بينم ، ولى به خدا قسم ، من راست مىگـويـم و دروغ در كـارم نـيـسـت ، مـن امـيـدوارم كـه خـدا خـودش ايـنمشكل را بگشايد. بـه هر حال پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تصميم گرفت كه حد قذف را دربارههلال اجرا كند چرا كه او شاهدى بر ادعاى خود نداشت . در ايـن هـنـگام انصار به يكديگر مى گفتند، ديديد همان داستان (سعد بن عباده ) تحققيـافـت آيـا بـراسـتـى پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )(هلال ) را تازيانه خواهد زد و شهادت او را مردود مى شمرد؟ در ايـن مـوقـع وحـى بـر پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نازل شد و آثار آن در چهره او نمايان گشت ، همگى خاموش شدند تا ببينند چه پيام تازهاى از سوى خدا آمده است . (آيات فوق نازل شد) و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد كه شرح آن را در ذيل مى خوانيد. تفسير: مجازات تهمت به همسر! همانگونه كه از شاءن نزول بر مى آيد اين آيات در حكم استثناء و تبصره اى بر حكم حدقـذف اسـت ، بـه ايـن مـعـنـى كـه اگـر شـوهـرى هـمـسـر خـود را مـتـهـم بـهعـمـل مـنافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه اى ديدم حدقـذف (هـشـتـاد تـازيـانـه ) در مـورد او اجـرا نـمـى شـود، و از سـوى ديـگر ادعاى او بدوندليـل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد، چرا كه ممكن است راست بگويد و نيزممكن است دروغ بگويد. در ايـنـجـا قـرآن راه حـلى پيشنهاد مى كند كه مساءله به بهترين صورت و عادلانه ترينطريق حل مى گردد. و آن ايـنـكـه نـخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است . چنانكهقـرآن مـى فـرمـايـد: (كـسـانـى كـه همسران خود را متهم مى كنند و گواهانى جز خودشاننـدارنـد، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه او از راستگويان است) (و الذيـن يـرمـون ازواجـهـم و لم يـكن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهاداتبالله انه لمن الصادقين ). (و در پـنـجمين بار بگويد: لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد) (و الخامسةان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين ). بـه ايـن تـرتـيب شوهر براى اثبات مدعاى خود از يكسو، و دفع حد قذف از سوى ديگر،چـهـار بار اين جمله را تكرار مى كند: (اشهد بالله انى لمن الصادقين فيما رميتها به منالزنا) (من به خدا شهادت مى دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى گويم). و در مرتبه پنجم مى گويد: (لعنت الله على ان كنت من الكاذبين ) (لعنت خدا بر من باداگر دروغگو باشم ). در ايـنـجـا زن بـر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر بهنـفـى ايـن اتـهـام از خـود به ترتيبى كه در آيات بعد مى آيد نشود، مجازات و حد زنا درمورد او ثابت مى گردد. امـا (او نـيز مى تواند مجازات (زنا) را از خود به اين ترتيب دفع كند كه چهار بار خدارا بـه شـهـادت طـلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى دهد از دروغگويان است ) (ويدرء عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الكاذبين ). (و در مرتبه پنجم بگويد كه غضب خدا بر او باد اگر آن مرد در اين نسبت راستگو است) (و الخامسة ان غضب الله عليها ان كان من الصادقين ). و بـه ايـن تـرتـيـب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بارگـواهـى بـر نـفـى ايـن اتـهـام مـى دهـد چـهـار بار با اين عبارت : (اشهد بالله انه لمنالكـاذبـيـن فيما رمانى به من الزنا) (خدا را به شهادت ميطلبم كه او در اين نسبتى كهبه من داده است دروغ مى گويد). و در پـنجمين بار مى گويد: (ان غضب الله على ان كان من الصادقين ) (غضب خدا بر منباد اگر او راست مى گويد). انـجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه (لعن ) در عبارات فوق (لعان) ناميده شده ، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت : نخست اينكه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى شوند. ديگر اينكه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى گردند، يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد. سـوم ايـنـكـه حـد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى شود (اما اگر يكى از اين دو ازاجراى اين برنامه سر باز زند اگر مرد باشد حد قذف و اگر زن باشد حد زنا در مورداو اجرا مى گردد). چـهـارم ايـنـكـه فـرزنـدى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى باو نسبتىنخواهد داشت ، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود. البـته جزئيات اين احكام در آيات فوق نيامده همين اندازه در آخرين آيه مورد بحث قرآن مىگـويد: (و اگر فضل خدا و رحمتش و اينكه او توبه پذير و حكيم است نبود بسيارى ازمـردم هـلاك مـى شـدنـد يـا گـرفـتـار مـجـازاتـهـاى سـخـت )! (و لو لافضل الله عليكم و رحمته و ان الله تواب حكيم ). در واقـع ايـن آيـه يك اشاره اجمالى براى تاءكيد احكام فوق است ، زيرا نشان مى دهد كهبـرنـامـه (لعان ) يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحوصحيحى حل مى كند. از يـكـسـو مـرد را مـجـبـور نمى كند كه اگر كار خلافى در مورد همسرش ديد سكوت كند وبراى دادخواهى نزد حاكم شرع نيايد. از سوى ديگر زن را هم به مجرد اتهام در معرض مجازات حد زناى محصنه قرار نمى دهد وحق دفاع به او عطا مى كند. از سـوى سـوم شـوهـر را مـلزم نـمـى كـنـد كـه اگـر بـا چـنـيـن صـحـنهاى روبرو شد بهدنبال چهار شاهد برود و اين راز دردناك را برملا سازد. از سـوى چـهارم اين مرد و زن را كه ديگر قادر به ادامه زندگى مشترك زناشوئى نيستنداز هـم جـدا مى سازد و حتى اجازه نمى دهد در آينده با هم ازدواج كنند، چرا كه اگر اين نسبتراست باشد آنها از نظر روانى قادر بر ادامه زندگى زنـاشـوئى نـيستند، و اگر هم دروغ باشد عواطف زن آنچنان جريحه دار شده كه بازگشتبـه زنـدگـى مـجـدد را مـشـكـل مـى سـازد، چـرا كـه نـه سـردى بـلكـه عـداوت و دشـمـنـىمحصول چنين امرى است . و از سوى پنجم تكليف فرزند را هم روشن مى سازد. ايـن اسـت فـضـل و رحـمـت خـداونـد و تواب و حكيم بودنش نسبت به بندگان كه با اين راهحـل ظـريـف و حـسـاب شده و عادلانه مشكل را گشوده است ، و اگر درست بينديشم حكم اصلىيـعـنى لزوم چهار شاهد نيز به كلى شكسته نشده ، بلكه هر يك از اين چهار (شهادت )را در مـورد زن و شـوهـر جـانـشـيـن يـك شـاهـد كـرده ، و بـخـشـى از احـكـام آن را بـراى اينقائل شده است . نكته ها: 1 - چرا حكم قذف در مورد دو همسر تخصيص خورده ؟ نخستين سؤ الى كه در اينجا مطرح مى شود همين است كه دو همسر چه خصوصيتى دارند كهاين حكم استثنائى در مورد اتهام آنها صادر شده ؟ پـاسـخ ايـن سـؤ ال را از يـكـسـو مـى تـوان در شـاءننزول آيه پيدا كرد و آن اينكه هر گاه مردى همسرش را با بيگانه اى ببيند اگر بخواهدسـكوت كند براى او امكان پذير نيست ، چگونه غيرتش اجازه مى دهد هيچگونه عكس العملىدر بـرابـر تـجـاوز بـه حـريـم نـامـوسـش نشان ندهد؟ اگر بخواهد نزد قاضى برود وفـريـاد بـكشد كه فورا حد قذف درباره او اجرا مى شود، زيرا قاضى چه مى داند كه اوراسـت مـى گويد شايد دروغ باشد، و اگر بخواهد چهار شاهد بطلبد اين نيز با حيثيت وآبروى او نمى سازد، بعلاوه ممكن است ماجرا در اين ميان پايان گيرد. از سوى ديگر افراد بيگانه زود يكديگر را متهم مى سازند ولى مرد و زن كمتر يكديگررا به اين مسائل متهم مى كنند، و به همين دليل در مورد بيگانگان آوردن چـهـار شـاهـد لازم است و الا حد قذف اجرا مى گردد ولى در مورد دو همسر چنين نيست وبه اين دليل حكم مزبور از ويژگيهاى آنهاست . 2 - برنامه مخصوص (لعان )
|
|
|
|
|
|
|
|