بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 13, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ايـن جـمـله دو سـوال را برمى انگيزد: نخست اينكه : مگر در بهشت صبح و شامى وجود دارد؟پـاسـخ ايـن سـؤ ال در روايـات اسـلامـى چـنـيـن آمـده اسـت : گـرچـه در بهشت همواره نور وروشـنـائى اسـت امـا بـهـشـتـيان از كم و زياد شدن نور و نوسان آن شب و روز را تشخيصميدهند.
سؤ ال ديگر اينكه : از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه بهشتيان هر چه بخواهنداز مواهب و روزيها در اختيارشان هميشه و در هر ساعت وجود دارد، اين چه رزقى است كه فقطصـبـح و شـام بـه سـراغ آنـهـا مـى آيـد ؟ پـاسـخ ايـن سـؤال را از حـديـث لطـيـفـى كـه از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نـقـل شده ميتوان دريافت آنجا كه ميفرمايد: و تعطيهم طرف الهدايا من الله لمواقيت الصلوةالتـى كـانـوا يـصـلون فيها فى الدنيا: هداياى جالب و نخبه از سوى خداوند بزرگ دراوقـاتـى كـه در ايـن دنـيا نماز ميخواندند به آنها در بهشت ميرسد از اين حديث استفاده مىشود كه اين هداياى ممتاز كه به هيچوجه نمى توان ماهيت آن را حتى با حدس و تخمين بيانكـرد، نـعـمـتـهـائى اسـت بـسـيـار پـر ارزش كـه عـلاوه بـر نـعـمـتـهـاىمعمول بهشتى ، صبح و شام به آنها اهدا مى گردد.
آيـا تـعـبـيـر آيـه فـوق و حـديـثـى كـه در بـالا ذكـر شـددليـل بـر ايـن نيست كه زندگى بهشتيان يكنواخت نمى باشد، بلكه هر روز و هر صبح وشـام مـوهبت جديد و لطف تازهاى شامل حالشان مى شود؟ و آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه درآنـجـا سـيـر تـكـامـلى انـسـان ادامـه خـواهـد داشـت هـر چـنـداعـمال تازهاى در آنجا انجام نمى دهد، ولى با مركبى كه از معتقدات و اعمالش در اين جهانفراهم ساخته سير تكاملى خود را ادامه خواهد داد.
پـس از تـوصـيـف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن ، بهشتيان را در يك جمله كوتاهمـعـرفـى كـرده مـى گـويـد: اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگارميدهيم (تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا).
و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز (تقوا) نيست .
گرچه تعبير به (عبادنا) (بندگان ما) اشاره اجمالى به ايمان و تقوا دارد ولى اينجاجائى نيست كه به اشاره اجمالى اكتفا شود، بلكه با صراحت بايد اين حقيقت بيان گرددكه بهشت تنها جاى پرهيزكاران است .
بـاز در اينجا به كلمه (ارث ) برخورد ميكنيم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كهاز كـسـى بـه ديـگـرى بـعـد از مـرگـش انـتـقـال مـيـيـابـد، در حـالى كـه بـهـشـتمال كسى نبوده و انتقالى ظاهرا در كار نيست .
پاسخ اين سؤ ال را از دو راه ميتوان گفت :
1 - ارث از نـظـر لغـت بـه مـعـنـى تـمـليـك آمـده اسـت و مـنـحـصـر بـهانتقال مالى از ميت به بازماندگانش ، نمى باشد.
2 - در حـديـثـى از پـيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : ما من احد الا و لهمـنـزل فـى الجـنة و منزل فى النار، فاما الكافر فيرث المؤ من منزله من النار، و المؤ منيرث الكافر منزله من الجنة : (هر كس بدون استثناء منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى دردوزخ دارد، كـافـران مـنـزلگاه دوزخى مؤ منان را به ارث ميبرند، و مؤ منان جايگاه بهشتىكافران را)!
ذكر اين نكته نيز لازم است كه وراثت به آن معنى كه در حديث آمده
بر اساس پيوندهاى نسبى نيست ، بلكه بر اثر پيوند مكتبى و عملى تقوا است .
از شـان نـزولى كـه بـعـضـى از مـفـسـران در آيـه فـوقنـقـل كـرده انـد نـيـز هـمـيـن مـعـنـى اسـتـفـاده مـى شـود كه يكى از مشركان به نام عاص بنوائل مـزد كـارگـر خـود را (كـه گـويـا مرد مسلمانى بوده است ) نپرداخت و به طعنه گفت :اگـر آنـچـه مـحـمد مى گويد، حق باشد ما از هر كس به نعمتهاى بهشت سزاوارتريم ، درهـمـانـجـا مـزد ايـن كـارگـر را بـطـور كـامـل خـواهـم پـرداخـت ! آيـه فـوقنازل شد و گفت : (اين بهشت مخصوص بندگان با تقوا است .)
آيه و ترجمه


و ما نتنزل إ لا بأ مر ربك له ما بين اءيدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك و ما كان ربك نسيا(64)
رب السـمـوت و الا رض و مـا بـيـنـهـمـا فـاعـبـده و اصـطـبـر لعـبـدتـههل تعلم له سميا(65)


ترجمه :

64 - ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و پشت سر ما وما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و نيست ).
65 - هـمان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد، او را پرستش كن ،و در راه عبادتش شكيبا باش ، آيا مثل و مانندى براى او پيدا ميكنى ؟!
شان نزول :
جـمـعى از مفسران در شان نزول آيات فوق چنين آورده اند كه چند روزى ، وحى قطع شد، وجـبـرئيـل پـيـك وحـى الهـى بـه سـراغ پـيـامـبـر نـيـامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت وجبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى ؟ من
بـسيار مشتاق تو بودم ، جبرئيل گفت ، من به تو مشتاقترم ! ولى من بندهاى مامورم هنگامىكه مامور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم .

تفسير:
بندگانيم جان و دل بر كف
گـرچـه بـراى اين آيات شان نزول خاصى است كه در بالا ذكر شد، ولى اين مانع از آننخواهد بود كه پيوند و ارتباطى منطقى با آيات گذشته داشته باشد، چرا كه تاكيدىاسـت بـر ايـنكه هر چه جبرئيل در آيات پيشين آورده همه بيكم و كاست از ناحيه خدا است ، وچيزى از خود او نيست ، نخستين آيه از زبان پيك وحى مى گويد:
(مـا جـز بـه فـرمـان پـروردگـار تـو نـازل نـمـى شـويـم (و مـانتنزل الا بامر ربك ).
همه چيز از او است و ما بندگانيم جان و دل بر كف آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، وآنچه در ميان اين دو است همه از آن او است (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ).
خـلاصـه آيـنده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلقبه ذات پاك پروردگار است .
و اين را نيز بدان كه (پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست ) (و ما كان ربك نسيا).
بـعـضـى از مـفـسـران براى جمله (له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) تفسيرهاىمتعددى كه احيانا بالغ بر يازده تفسير مى شود ذكر كرده اند، ولى آنچه در
بالا آورديم از همه مناسبتر به نظر ميرسد.
سـپـس اضـافـه مـى كـند: اينها همه به فرمان پروردگار تو است پروردگار آسمانها وزمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد) (رب السماوات و الارض و ما بينهما).
حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى شود، تنها او را پرستش كن (فاعبده ).
عـبـادتى تواءم با توحيد و اخلاص و از آنجا كه در اين راه - راه بندگى و اطاعت و عبادتخالصانه خدا - مشكلات و سختيها فراوان است ، اضافه مى كند: و در راه عبادت او صابرو شكيبا باش (و اصطبر لعبادته ).
و در آخـريـن جـمـله مـى گـويـد: آيـا مـثـل و مـانـنـدى بـراى خـداونـد پـيـدا مـيـكـنـى ؟(هل تعلم له سميا).
ايـن جـمـله در حـقـيـقـت دليـلى اسـت بـر آنـچـه در جـمـلهقبل آمده ، يعنى مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى واو را پرستش نمائى ؟!
كلمه (سمى ) گرچه به معنى همنام است ، ولى روشن است كه منظور در اينجا تنها نامنـيـست بلكه محتواى نام است ، يعنى آيا كسى غير از خدا، خالق رازق ، محيى ، مميت ، عالم وقادر به همه چيز و بر همه چيز پيدا خواهى كرد؟
آيه و ترجمه


و يقول الانسن اء ءذا ما مت لسوف اءخرج حيا(66)
اء و لا يذكر الانسن اءنا خلقنه من قبل و لم يك شيا(67)
فـو ربـك لنـحـشـرنـهـم و الشـيـطـيـن ثـم لنـحـضـرنـهـمحول جهنم جثيا(68)
ثم لننزعن من كل شيعة اءيهم اءشد على الرحمن عتيا(69)
ثم لنحن اءعلم بالذين هم اءولى بها صليا(70)


ترجمه :

66 - انسان مى گويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد.
67 - آيـا انـسـان بـه خـاطر نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالى كه چيزىنبود.
68 - سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور ميكنيم ، بعد همه راگرداگرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر ميسازيم !
69 - سـپـس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتربوده اند جدا ميكنيم .
70 - بـعد از آن ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم (وآنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد).
شان نزول :
آيات نخست - طبق گفته جمعى از مفسران در مورد (ابى بن خلف ) يا
(وليـد بن مغيره ) نازل شده كه قطعه استخوان پوسيدهاى را در دست گرفته بودندو آنـرا بـا دسـت خـود نـرم مـيـكـردنـد و در بـرابـر بـاد ميپاشيدند، تا هر ذرهاى از آن بهگوشهاى پراكنده گردد، و ميگفتند، محمد را بنگريد كه گمان مى كند خداوند ما را بعد ازمردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان ، بار ديگر زنده مى كند، چنين چيزىابـدا مـمـكـن نـيـسـت !. ايـن آيـات نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها گفت ، پاسخى كهبراى همه انسانها در همه قرون و اعصار، مفيد و آموزنده است .
تفسير:
توصيفى از دوزخيان
در آيـات گـذشـتـه بحثهاى قابل ملاحظهاى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد،آيات مورد بحث نيز در همين زمينه سخن مى گويد.
در آيـه نخست گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى كند انسان مى گويد: آيا هنگامى كه منمردم ، در آينده زنده ميشوم و سر از قبر برميدارم ؟!
(و يقول الانسان ء اذا ما مت لسوف اخرج حيا).
البـتـه ايـن اسـتـفـهـام يـك استفهام انكارى است ، يعنى چنين چيزى امكان ندارد اما تعبير به(انـسـان ) (مـخـصوصا با الف و لام جنس ) با اينكه مناسب بود به جاى آن (كافر)گفته شود، شايد از اين روست كه اين سؤ ال در طبع هر انسانى در ابتدا كم و بيش نهفتهاست كه با شنيدن مساله (زندگى بعد از مرگ ) فورا علامت استفهامى در ذهن او ترسيممى شود.
بلافاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى گويد كه : آيا انسان اين واقعيت را بهياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم ، و او ابدا چيزى نبود؟!
(اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا).
تعبير به (الانسان ) در اينجا نيز ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه انسان با آناسـتـعـداد و هـوش خـداداد نـبـايـد در بـرابـر چنين سؤ الى خاموش بنشيند، بايد خودش بايادآورى خلقت نخستين به آن پاسخ گويد و گرنه حقيقت انسانيت خود را به كار نگرفتهاست .
ايـن آيـات مـانـند بسيارى از آيات مربوط به معاد تكيه روى معاد جسمانى دارد، و الا اگربـنـا بـود تـنـها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد، نه آن سؤال جا داشت و نه اين پاسخ .
بـه هـر حـال ايـن مـنطق را كه قرآن براى اثبات معاد در اينجا به كار گرفته در مواردىديـگـر از قـرآن نـيـز آمـده است ، از جمله در اواخر سوره (يس ) كه با همين تعبير انسانمـطـرح شده است او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا ونـسـى خـلقـه قـال مـن يـحـيـى العـظـام و هـى رمـيـم قـل يـحـيـيـهـا الذى انـشـاهـااول مـرة و هـو بـكـل خـلق عـليم : آيا انسان نمى انديشد كه ما او را از نطفه آفريدهايم ، وسـپـس ايـن نـطـفـه نـاچـيـز بـه انـسـانـى سـخـنـگـو كـه از خـود دفـاع مـى كـنـد تـغـيـيـرشكل يافت اما با اين حال اين انسان مثلى براى ما زد و آفرينش خود را بكلى فراموش كردو گفت چه كسى است كه استخوانهاى پوسيده را بار ديگر زنده كند؟ بگو همان خدائى كهاو را نخستين بار آفريده ، زنده خواهد كرد، و او به همه مخلوقات خود دانا است (سوره يس- 77 - 79).
بـعـضـى از مـفـسـران در ايـنـجـا سـؤ الى مـطـرح كـرده انـد كـه اگـر ايـندليل درست است كه هر كس كارى را انجام داد قدرت دارد مانند آن را نيز انجام بدهد پس
چـرا مـا كـارهـائى را انـجـام مـيدهيم و گاه نمى توانيم عين همان را تكرار كنيم ؟ مثلا گاهىقـطـعـه شـعـرى بـسـيار عالى ميسرائيم و يا خط بسيار زيبائى مينويسيم ، اما بعدا هر چهتلاش ميكنيم مثل آن را نمى توانيم انجام دهيم .
پـاسـخـى را كـه مـا بـراى ايـن سـؤ ال انـتـخـاب كـردهـايـم ايـن اسـت كه درست است كه مااعمال خود را از روى اراده و اختيار انجام ميدهيم ، ولى گاهى يك سلسله امور غير اختيارى دربـعـضـى از ويـژگـيـهـاى افـعـال مـا اثـر مـيـگـذارد، لرزش نـامـحـسـوس دسـت مـا گـاه درشكل دقيق حروف مؤ ثر است ، و از اين گذشته قدرت و استعداد ما هميشه يكسان نيست ، گاهعـواملى پيش مى آيد كه تمام نيروى درونى ما را بسيج مى كند، و ما ميتوانيم به اصطلاحشـاهـكـارى بـيـافـريـنـيم ، ولى گاه عوامل محركه ضعيف است و تمام نيروى ما بسيج نمىشـود، بـه هـمـيـن دليـل كـار مـرتـبـه دوم بـه خـوبـى مـرتـبـهاول انجام نمى گيرد.
ولى خـداونـدى كـه قـدرتـش بـيـانـتـهـا اسـت ، ايـن گـونـهمـسـائل بـراى او مـطـرح نيست ، هر كارى را انجام دهد عين آن را بيكم و كاست ميتواند تكراركند.
در آيه بعد با لحن بسيار قاطع ، منكران معاد و گنهكاران بيايمان را تهديد مى كند و مىگويد: قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى كه آنان را وسوسه ميكردندو يا معبودشان بودند، همه را محشور ميكنيم (فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ).
(سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو درآمده اند حاضر ميكنيم )
(ثم لنحضرنهم حول جهنم جثيا).
اين آيه نشان مى دهد كه دادگاه افراد بيايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است !.
تعبير (جثيا) (با توجه به اينكه (جثى ) جمع (جاثى ) به معنى كسى
اسـت بـر سـر زانـو نـشـسـتـه ) شـايـد اشاره به ضعف و ناتوانى و ذلت و زبونى آنهابـاشد، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بايستند، البته اين كلمه معانى ديگرى هم دارداز جـمله اينكه بعضى جثى را به معنى (گروه گروه ) تفسير كرده اند، و بعضى بهمـعـنـى انـبـوه و مـتـراكـم بـر روى هـم ، هـمـانـنـد خـاكـهـا و سـنـگـهـا، ولى تـفـسـيـراول مناسبتر و مشهورتر است .
و از آنـجـا كـه اولويـتـهـا در آن دادگـاه عـدل مـنـظـور مـى شـود در آيـه بـعد مى گويد: مااول بـه سراغ سركشترين و ياغيترين افراد ميرويم ، ما از هر گروه و جمعيتى افرادى راكـه از هـمـه در بـرابـر خـداونـد رحـمـان سـركـشـتـر بـودنـد جـدا مـيـكـنـيـم (ثم لننزعن منكل شيعة ايهم اشد على الرحمن عتيا).
هـمـان بـى شـرمـانى كه حتى مواهب خداى (رحمان ) را به دست فراموشى سپردند و دربـرابر ولى نعمت خود به گستاخى و طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه بهآتش دوزخ سزاوارترند!
باز روى اين معنى تاكيد كرده مى گويد: (ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن درآتش اولويت دارند آگاهيم ) (ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صليا).
دقيقا آنها را انتخاب مى كنيم و در اين انتخاب هيچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد. (صلى )مـصـدر اسـت كه هم به معنى روشن كردن آتش ، و هم چيزى را كه با آتش مى سوزانند آمدهاست .
آيه و ترجمه


و إ ن منكم إ لا واردها كان على ربك حتما مقضيا(71)
ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظلمين فيها جثيا(72)


ترجمه :

71 - و هـمـه شـمـا (بـدون اسـتـثـنـا) وارد جهنم ميشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى استقطعى از پروردگارتان !!
72 - سـپـس آنـهـا را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائى ميبخشيم ، و ظالمان را در حالى كه(از ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم .
تفسير:
همه وارد جهنم ميشوند؟!
آيات فوق نيز ادامه بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است . نخست به مطلبىكـه شـايـد شـنـيـدنش براى غالب مردم شگفتانگيز باشد اشاره كرده مى گويد: همه شمابدون استثنا وارد جهنم ميشويد (و ان منكم الا واردها).
(ايـن امـرى اسـت حـتـمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان ) (كان على ربك حتمامقضيا).
(سـپـس آنـهـا را كـه تـقـوى پـيشه كردند از آن نجات ميدهيم ، و ظالمان و ستمگران را درحالى كه از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها ميكنيم )
(ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا).
در تـفـسـيـر ايـن دو آيه در ميان مفسران گفتگوى دامنهدارى است ، بر اساس اينكه منظور از(ورود) در جمله (ان منكم الا واردها) چيست ؟
بـعـضـى از مـفـسـران مـعتقدند كه (ورود) در اينجا به معنى نزديك شدن و اشراف پيداكـردن اسـت ، يـعـنـى همه مردم ، خوبان و بدان ، بدون استثنا براى حسابرسى يا براىمـشـاهـده سـرنوشت نهائى بدكاران ، به كنار جهنم مى آيند، سپس خداوند پرهيزگاران رارهائى ميبخشد و ستمگران را در آن رها مى كند.
آنـهـا بـراى ايـن تـفـسـيـر بـه آيـه 23 سـوره قـصـصاسـتـدلال مـيـكنند و لما ورد ماء مدين ... هنگامى كه موسى كنار آب مدين رسيد... كه در اينجانيز ورود به همان معنى است .
تـفـسـيـر دومـى كـه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه ورود در اينجا به معنىدخـول اسـت و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم ميشوند، منتهادوزخ بـر نـيـكـان سـرد و سـالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم (يا ناركـونـى بردا و سلاما على ابراهيم ) چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گوئى از آنان دورمـى شـود و فـرار مـى كـند، و هر جا آنها قرار ميگيرند خاموش مى گردد، ولى دوزخيان كهتـنـاسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهورميشوند.
قـطـع نـظـر از اينكه فلسفه اين كار چيست كه بعدا به خواست خدا شرح خواهيم داد بدونشـك ظـاهـر آيـه فـوق بـا تـفـسـيـر دوم هـمـاهـنـگ اسـت ، زيـرا مـعـنـى اصـلى ورود،دخـول اسـت و غـيـر آن نـياز به قرينه دارد، علاوه بر اين جمله (ثم ننجى الذين اتقوا)(سـپس پرهيزگاران را نجات ميدهيم ) همچون جمله نذر الظالمين فيها (ستمگران را در آن واميگذاريم ) همه شاهد براى اين معنى است .
بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند:
از جـمـله از (جـابـر بـن عـبـد الله انـصـارى ) چـنـيـننقل شده كه شخصى از او درباره
ايـن آيه پرسيد، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت : مطلبى با ايندو گـوش خـود از پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هردو كر باد! ميفرمود: الورود الدخول ، لا يبقى بر و لا فاجر لا يدخلها فيكون على المؤ منينبـردا و سـلامـا كـمـا كـانـت عـلى ابـراهـيـم حـتـى ان للنـار - اوقـال لجهنم - ضجيجا من بردها، ثم ننجى الله الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا: وروددر ايـنـجـا بـه مـعـنـى دخـول اسـت هـيـچ نـيـكـوكـار و بـدكـارى نـيـسـت مـگـر ايـنـكـهداخـل جـهـنـم مـى شـود، آتـش در برابر مؤ منان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه كه برابـراهيم بود، تا آنجا كه آتش - يا جهنم - (ترديد از جابر است ) از شدت سردى فريادميكشد، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى ميبخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند.
در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) مـيـخـوانـيـم :تقول النار للمؤ من يوم القيامه جز، يا مؤ من ! فقد اطفا نورك لهبى : (آتش به فرد باايمان روز قيامت مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت ، شعله مرا خاموش كرد)!
اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود.
تـعبير پر معنائى كه درباره پل صراط در روايات آمده كه آن بر روى جهنم كشيده شده ،از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است .
اما اينكه بعضى ميگويند: آيه 101 سوره انبياء اولئك عنها مبعدون : آنها (مؤ منان ) از آتشدور خـواهـنـد بـود دليـل بـر تـفـسـيـر اول اسـت صـحيح به نظر نمى رسد، زيرا اين آيهمربوط به جايگاه دائمى و قرارگاه هميشگى مؤ منان است ، حتى در آيه بعد از آن ميخوانيملا يسمعون حسيسها: (مؤ منان حتى صداى شعله هاى
آتش را نمى شنوند.)
(اگـر ورود در آيـه مـورد بـحـث بـه مـعـنى نزديك شدن باشد نه با كلمه (مبعدون )سازگار است و نه با جمله (لا يسمعون حسيسها.)
پاسخ به يك سؤ ال
تـنـهـا سـؤ الى كـه در ايـنـجـا بـاقـى مـيـمـانـد ايـن است كه فلسفه اين كار از نظر حكمتپروردگار چيست ؟ بعلاوه آيا مؤ منان از اين كار آزار و عذابى نمى بينند؟
پاسخ اين سؤ ال كه از هر دو جنبه در روايات اسلامى وارد شده است ، با كمى دقت روشنمى شود:
در حـقـيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن ، مقدمهاى خواهد بود كه مؤ منان از نعمتهاى خداداد بهشتحـداكـثـر لذت را بـبرند، چرا كه قدر عافيت را كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد (وبالاضداد تعرف الاشياء) در اينجا مؤ منان گرفتار مصيبت نمى شوند، بلكه تنها صحنهمصيبت را مشاهده ميكنند و همانگونه كه در روايات فوق خوانديم آتش بر آنها سرد و سالممى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد.
بـعـلاوه آنـهـا چـنـان سريع و قاطع از آتش ميگذرند كه كمترين اثرى در آنها نمى تواندداشـتـه بـاشـد، هـمـانـگـونـه كـه در حـديـثـى از پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده است كه فرمود: يرد الناس النار ثم يصدرون باعمالهم فاولهم كلمع البرق ،ثـم كـمـر الريـح ، ثـم كـحـضـر الفـرس ، ثـم كـالراكـب ، ثـم كـشـدالرجـل ، ثـم كـمـشـيـه : مردم همگى وارد آتش (دوزخ ) ميشوند سپس بر حسب اعمالشان از آنبـيـرون مـى آيـند، بعضى همچون برق ، سپس كمتر از آن همچون گذشتن تندباد، بعضىهـمچون دويدن شديد اسب ، بعضى همچون سوار معمولى ، بعضى همچون پيادهاى كه تندمى رود، و بعضى همچون كسى كه معمولى راه مى رود).
و از اين گذشته دوزخيان نيز از مشاهده اين صحنه كه بهشتيان با چنان سرعتى ميگذرند وآنـهـا مـيـمـانـنـد، مـجـازات بـيـشـتـرى مـى بـيـنـنـد، و بـه ايـن تـرتـيـب پـاسـخ هـر دو سؤال روشن مى شود.
آيه و ترجمه


و إ ذا تتلى عليهم ءايتنا بينت قال الذين كفروا للذين ءامنوا اءى الفريقين خير مقاما و اءحسننديا(73)
و كم اءهلكنا قبلهم من قرن هم اءحسن اءثثا و رءيا(74)
قـل مـن كـان فـى الضـللة فـليمدد له الرحمن مدا حتى إ ذا راءوا ما يوعدون إ ما العذاب و إ ماالساعة فسيعلمون من هو شر مكانا و اءضعف جندا(75)
و يزيد الله الذين اهتدوا هدى و البقيت الصلحت خير عند ربك ثوابا و خير مردا(76)


ترجمه :

73 - و هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن ما بر آنها خوانده مى شود كافران به مؤ منان ميگويندكـدامـيك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش ‍ بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و بخششاو بيشتر است ؟!
74 - اقـوام بـسـيـارى را پـيـش از آنـهـا نـابـود كـرديـم كـه هـممال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر!
75 - بـگـو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهىرا بـا چـشـم خـود بـبينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت . آنروز است كه خواهند دانست چهكسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است ؟!
76 - امـا كـسـانـى كـه در راه هـدايـت گـام نـهـادنـد خـداوند بر هدايتشان ميافزايد، آثار واعـمـال صـالحى كه (از انسان ) باقى ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر وعاقبتش ارزشمندتر است .
تفسير:
بـه دنـبـال بـحـثـى كـه در آيـات قـبـل ، پيرامون ظالمان بيايمان شد، در آيات مورد بحثگوشهاى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى دهد.
مـى دانـيـم نـخـسـتـيـن گـروهى كه به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمانآوردنـد مـسـتـضـعـفـان پـاكـدلى بـودنـد كـه دسـتـشـان ازمـال و منال دنيا تهى بود، همان گروه محروم و مظلومى كه آئينهاى الهى براى نجات آناناز چـنـگـال ظـالمـان و سـتـمـگـران آمـده ، مـردان و زنـان بـلنـد هـمـت و بـا ايـمـانـى هـمچونبلال ، سلمان ، عمار، خباب ، سميه و امثال آنها.
از آنـجـا كـه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان - همچون هر جامعه جاهلى ديگر - همان زر وزيـور و پـول و مـقـام و هـيـات ظـاهـر بـود، ثـروتـمـندان ستمكار همچون نضر بن حارث وامـثـال وى بـر گـروه مـؤ منان فقير، فخرفروشى كرده ، ميگفتند: نشانه شخصيت ما با مااست ، و نشانه عدم شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است !.
اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شما است !.
چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد: هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خواندهشـود كافران مغرور و ستمگر، به كسانى كه ايمان آورده اند ميگويند كداميك از دو گروهمـا و شـمـا جـايـگـاهـش بـهـتـر، جـلسـات انـس و مـشـورتـش زيـبـاتـر، وبـذل و بـخـشـش او بـيـشـتـر اسـت ؟ (و اذا تـتـلى عـليـهـم آيـاتـنـا بـيـنـاتقال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن نديا).
مـخـصـوصـا در روايـات اسـلامـى مـيـخـوانـيـم كه اين گروه اشرافى و مترف ، زيباترينلبـاسـهـايـشـان را مـيـپـوشـيـدنـد و زيـنـت مـيـكـردنـد، جـلو يـارانرسـول الله (صـلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) راه ميرفتند و نگاه تحقير و تمسخرآميز بهآنها ميكردند، آرى اين است راه و رسم اين طبقه در هر عصر و زمان .
(نـدى ) در اصـل از (نـدى ) بـه مـعـنى رطوبت گرفته شده است ، و سپس به معنىافراد فصيح و سخنگو آمده .
چـرا كـه يـكـى از شـرائط قدرت بر تكلم داشتن آب دهان به قدر كافى است و از آن پس(ندا) به معنى مجالست و سخن گفتن ، و حتى مجلسى را كه جمعى در آن براى انس جمعمـيـشـوند يا به مشورت مى نشينند (نادى ) گفته مى شود، و (دار الندوه ) كه محلىبود در مكه و سران در آنجا جمع ميشدند و مشورت ميكردند از همين معنى گرفته شده است .
ضمنا از سخاوت و بذلو بـخـشـش گـاه بـه (نـدى ) تـعـبير مى كنند و آيه فوق ممكن است اشاره به همه اينهابـاشـد، يـعـنـى مـجـلس ‍ انـس مـا از شـمـا زيـبـاتـر وپـول و ثـروت و زرق و بـرق و لباسمان جالبتر، و سخنان و اشعار فصيح و بليغمانبهتر و رساتر است !.
ولى قـرآن بـا بـيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده ، به آنها چنين پاسخ مىگويد: اينها گويا فراموش كرده اند تاريخ گذشته بشر را: (اقوام بيشمارى پيش ازآنها بود كه مال و ثروت و وسائل زندگانيشان از اينها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشانآراستهتر، اما ما اين گروه ستمكار را نابود كرديم و از ميان برداشتيم )
(و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئيا).
آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره هاى زيبايشانتـوانـسـت جـلو عـذاب الهـى را بـگـيـرد؟ اگـر ايـنـهـادليـل بـر شـخـصيت و مقامشان در پيشگاه خدا بود چرا به چنان سرنوشت شومى گرفتارشدند.
زرق و بـرق دنـيـا آنـچـنـان نـاپـايدار است كه با نسيم مختصرى نه تنها دفترش به همميخورد بلكه گاهى طومارش درهم پيچيده مى شود.
( قرن ) - همانگونه كه در گذشته (جلد پنج صفحه 156) گفته ايم معمولا به معنىيـك زمـان طـولانـى است ، ولى چون از ماده اقتران به معنى نزديكى گرفته شده است بهقوم و جمعيتى كه در يك زمان جمعند نيز گفته مى شود.
سپس هشدار ديگرى به آنها مى دهد كه به آنها بگو گمان نكنيد اى ستمگران بيايمان اينمـال و ثـروت شـمـا مـايـه رحـمـت اسـت ، بـلكـه چـه بـسـا، ايـندليل عذاب الهى باشد: (كسى كه در گمراهى است و اصرار بر ادامه اين راه دارد خداوندبـه او مـهـلت مـى دهـد، و ايـن زنـدگـى مـرفـه هـمـچـنـان ادامـه مـيـيـابـد)(قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا).
(تـا زمـانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت )(حتى اذا راءوا ما يوعدون اما العذاب و اما الساعة ).
(آن روز اسـت كـه خـواهـنـد دانـسـت ، چـه كـسـى مكان و مجلسش بدتر و چه كسى لشكرشناتوانتر است ) (فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا).
در حقيقت اينگونه افراد منحرف كه ديگر قابل هدايت نيستند (توجه داشته باشيد كه قرآن(مـن كـان فـى الضـلالة ) مـى گـويد كه اشاره به استمرار در گمراهى است ) براىاينكه دردناكترين مجازات الهى را ببينند گاهى خداوند آنها را در نعمتها غوطهور ميسازد كههـم مايه غرور و غفلتشان مى شود، و هم عذاب الهى ، سلب نعمتها را دردناكتر مى كند، اينهـمـان چـيـزى اسـت كه در بعضى از آيات قرآن به عنوان مجازات (استدراج ) ذكر شدهاست .
جـمـله (فـليمدد له الرحمن مدا) گرچه به صورت امر است ، ولى در معنى خبر ميباشد ومفهوم آن اين است كه خداوند به آنها مهلت و ادامه نعمت مى دهد.
بعضى از مفسران نيز آن را به همان معنى امر كه در اينجا به مفهوم نفرين
يـا بـه مـعـنـى لزوم چـنـيـن رفـتـارى بـر خـدا تـفـسـيـر كـرده انـد، ولى تـفـسـيـراول نزديكتر به نظر مى رسد.
كـلمـه (عـذاب ) در آيـه فـوق بـه قـريـنـه ايـنـكـه درمـقـابـل (السـاعـة ) قـرار گـرفـتـه اشـاره بـه مـجـازاتـهـاى الهـى در عالم دنيا است ،مـجـازاتـهـائى هـمـچـون طـوفـان نـوح و زلزله و سـنـگـهـاى آسـمـانـى كـه بـر قوم لوطنازل شد، يا مجازاتهائى كه به وسيله مؤ منان و رزمندگان جبهه حق ، بر سر آنان فرودمى آيد، چنانكه (در سوره توبه آيه 14) ميخوانيم : قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم : باآنان پيكار كنيد كه خداوند آنها را با دست شما مجازات مى كند).
و (السـاعـة ) در ايـنـجا يا به معنى پايان دنيا است ، يا عذاب الهى در قيامت (معنى دوممناسبتر به نظر مى رسد).
اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفته گان زرق و برق و لذات دنيا است (اما كسانىكه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد)
(و يريد الله الذين اهتدوا هدى ).
بـديـهـى اسـت هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن بوسيله انسان پيموده شودخداوند دست او را ميگيرد و بدرجات عاليتر ميبرد، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحلهتـازهـاى از رشـد و تـكـامـل را مـيـپـيـمـايـد ايـن هـدايـت يـافـتـگـان نـيـز در پـرتو ايمان واعـمـال صـالحـشـان هر روز به مراحل بالاترى گام مينهند. در پايان آيه به آنها كه برزيـورهاى زودگذرشان در دنيا تكيه كرده ، و آنرا وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده اندپاسخ مى دهد كه آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى ميماند در پيشگاه پروردگارتـو ثـوابـش بـيـشـتـر و عـاقـبتش ارزشمندتر است (و الباقيات الصالحات خير عند ربكثوابا و خير مردا).
آيه و ترجمه


افرايت الذى كفر بايتنا و قال لا وتين مالا و ولدا(77)
اءطلع الغيب اءم اتخذ عند الرحمن عهدا(78)
كلا سنكتب ما يقول و نمد له من العذاب مدا(79)
و نرثه ما يقول و يأ تينا فردا(80)
واتخذوا من دون الله ءالهة ليكونوا لهم عزا(81)
كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا(82)


ترجمه :

77 - آيـا نـديـدى كـسـى را كـه آيـات مـا را انـكـار كـرد و گـفـتاموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد!.
78 - آيا او از اسرار غيب مطلع گشته ، يا نزد خدا عهد و پيمانى گرفته است ؟
79 - هرگز چنين نيست ما به زودى آنچه را او مى گويد مينويسيم ، و عذاب را بر او مستمرخواهيم داشت !.
80 - آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان ) از او به ارث ميبريم و تك و تنها نزد ماخواهد آمد.
81 - آنـهـا غـيـر از خـدا مـعـبـودانـى براى خود انتخاب كردند تا مايه عزتشان باشد (چهپندار خامى ؟).
82 - هـرگـز چنين نيست ، به زودى معبودها منكر عبادت آنها خواهند شد، بلكه بر ضدشانقيام مى كنند.
تفسير:
يك تفكر خرافى و انحرافى
بـعـضى از مردم معتقدند كه ايمان و پاكى و تقوا با آنها سازگار نيست ! و سبب مى شودكـه دنـيـا بـه آنها پشت كند، در حالى كه با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا، دنيا بهآنها رو خواهد كرد، و مال و ثروت آنها زياد مى شود!.
ايـن طـرز فـكـر خواه بر اثر سادهلوحى و پيروى خرافات باشد، و خواه پوششى براىفرار از زير بار مسئوليتها و تعهدهاى الهى ، هر چه باشد يك طرز فكر خطرناك است .
گـاه ديدهايم اين موهوم پرستان ، مال و ثروت بعضى افراد بيايمان ، و فقر و محروميتگروهى از مؤ منان را مستمسكى براى اثبات اين خرافه قرار ميدهند در حالى كه ميدانيم نهامـوالى كـه از طـريق ظلم و كفر و ترك مبانى تقوا به انسان ميرسد مايه افتخار است ، ونه هرگز ايمان و پرهيزكارى سدى بر سر راه فعاليتهاى مشروع و مباح مى باشد.
به هر حال در عصر و زمان پيامبر - همچون عصر ما - افراد نادانى بودند كه چنين پندارىداشتند و يا لااقل تظاهر به آن ميكردند.
قـرآن در آيـات مـورد بـحـث - به تناسب بحثى كه قبلا پيرامون سرنوشت كفار و ظالمانبيان شد - از اين طرز فكر و عاقبت آن سخن مى گويد.
در نـخـسـتـيـن آيـه مـيـفـرمـايد: (آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و به آن كفرورزيد، و گفت : مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد!) (ا فراءيت الذى كفرباياتنا و قال لاوتين مالا و ولدا).
سـپـس قـرآن بـه آنها چنين پاسخ مى گويد: آيا او از اسرار غيب آگاه شده يا از خدا عهد وپيمانى در اين زمينه گرفته است ؟! (اطلع الغيب ام اتخذ عند الرحمن عهدا).
كـسـى مـيـتـوانـد چـنـيـن پـيـشـگـوئى كـنـد و رابـطـهـاى مـيـان كـفـر و دارا شـدنمـال و فـرزندان قائل شود كه آگاه بر غيب باشد، زيرا هيچ رابطهاى ميان اين دو ما نمىبينيم ، و يا عهد و پيمانى از خدا گرفته باشد، چنين سخنى نيز بى معنى است .
بـعـد بـا لحن قاطع اضافه مى كند: اين چنين نيست (هرگز كفر و بيايمانى مايه فزونىمـال و فـرزنـد كـسـى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مى گويد، مينويسيم (كلا سنكتب مايقول ).
آرى ايـن سـخـنـان بـيـپـايـه كه ممكن است مايه انحراف بعضى از سادهلوحان گردد همه درپرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.
(و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهيم داشت ) (عذابهائى پيدرپى و يكى بالاى ديگر)(و نمد له من العذاب مدا).
ايـن جـمـله مـمـكـن اسـت اشـاره به عذاب مستمر و جاويدان آخرت بوده باشد، و نيز ممكن استاشاره به عذابهائى باشد كه بر اثر كفر و بيايمانى در اين دنيا دامنگير آنها مى شود،ايـن احـتـمال نيز قابل ملاحظه است كه اين مال و فرزندان كه مايه غرور و گمراهى است ،خود عذابى است مستمر براى آنها!.
(آنـچـه را او مـى گـويد (از اموال و فرزندان ) از او به ارث ميبريم ، و روز قيامت تك وتنها نزد ما خواهد آمد) (و نرثه ما يقول و ياتينا فردا).
آرى سـرانـجـام هـمـه ايـن امـكـانـات مـادى را مـيگذارد و مى رود و با دست تهى در آن دادگاهعـدل پـروردگـار حـاضـر مى شود، در حالى كه نامه اعمالش از گناهان سياه و از حسناتخالى است آنجا است كه نتيجه اين گفته هاى بياساس خود را در دنيا مى بيند.
آيـه بـعد به يكى ديگر از انگيزه هاى اين افراد در پرستش بتها اشاره كرده مى گويد:آنـها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده اند تا مايه عزتشان باشد (و اتخذوا مندون الله آلهة ليكونوا لهم عزا).
تا براى آنها در پيشگاه خدا شفاعت كنند، و در مشكلات ياريشان دهند، اما چه پندار نادرستو خيال خامى ؟!
هـرگـز آنـچنان كه آنها پنداشتند نيست ، نه تنها بتها مايه عزتشان نخواهند بود، بلكهسـرچـشـمـه ذلت و عذابند، و به همين جهت (به زودى يعنى در روز رستاخيز معبودها منكرعـبـادت عـابـدان مـيشوند و از آنها بيزارى ميجويند بلكه بر ضدشان خواهند بود) (كلاسيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا).
اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه در آيه 14 سوره فاطر ميخوانيم : و الذين تدعونمـن دونـه مـا يـمـلكـون مـن قـطـمـيـر ان تـدعـوهـم لا يسمعوا دعائكم ... و يوم القيامة يكفرونبشرككم : (كسانى را كه غير از خدا ميخوانيد مالك هيچ چيز نيستند، اگر آنها را بخوانيدسخنان شما را نمى شنوند... و روز رستاخيز منكر شرك شما ميشوند).
و نـيـز در آيه 6 سوره احقاف ميخوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء: هنگامى كه مردممحشور شوند اين معبودها دشمنان آنها خواهند بود).
ايـن احـتـمـال را نـيـز بـعضى از مفسران بزرگ داده اند كه منظور از آيه فوق اين است كهعبادت كنندگان بتها، در قيامت كه پردهها كنار مى رود و همه حقايق آشكار مى شود و خود رارسوا ميبينند، منكر عبادت بتها ميشوند، و بر ضد آنها سخن خواهند گفت ، چنانكه در آيه 23سـوره انـعـام مـيـخـوانـيـم : بتپرستان در قيامت ميگويند: و الله ربنا ما كنا مشركين : (بهخدائى كه پروردگار ما است سوگند كه ما هرگز مشرك نبوديم )!.
ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است ، چرا كه عبادتكنندگان ميخواستند، معبودانعزتشان باشند ولى سرانجام ضدشان ميشوند.
البـتـه مـعـبـودهـائى هـمـچـون فـرشـتـگـان يـا شـيـاطـيـن و جـن كـه داراىعقل و دركند وضعشان روشن است ، ولى معبودهاى بيجان در آن روز، ممكن است به فرمان خدابه سخن درآيند و بيزارى خود را از عابدان اعلام كنند.
از حـديـثـى كـه از امام صادق (عليهالسلام ) نقل شده نيز همين تفسير را ميتوان استفاده كردزيـرا امـام در تـفسير آيه فوق ميفرمايد: يكون هؤ لاء الذين اتخذوهم الهة من دون الله ضدايـوم القـيـامة ، و يتبرئون منهم و من عبادتهم الى يوم القيامه : روز قيامت معبودهائى را كهجـز خـدا انـتـخـاب كـردنـد بر ضدشان خواهند بود و از آنها و از عبادت كردنشان بيزارىميجويند.
جـالب ايـنكه در ذيل حديث جمله كوتاه و پرمحتوائى در باره حقيقت عبادت ، ميخوانيم : ليسالعـبـادة هـى السـجـود و لا الركـوع ، و انـمـا هـى طـاعـةالرجال ، من اطاع مخلوقا فى معصية الخالق فقد عبده : (عبادت (تنها) سجود و ركوع نيست، بلكه حقيقت عبادت ، اطاعت اين و آن است ، هر كس مخلوقى را در معصيت خالق اطاعت كند او راپرستش كرده است ) (و سرنوشت او همان سرنوشت مشركان و بتپرستان است ).
آيه و ترجمه


اءلم تر اءنا اءرسلنا الشيطين على الكفرين تؤ زهم اءزا(83)
فلا تعجل عليهم إ نما نعد لهم عدا(84)
يوم نحشر المتقين إ لى الرحمن وفدا(85)
و نسوق المجرمين إ لى جهنم وردا(86)
لا يملكون الشفعة إ لا من اتخذ عند الرحمن عهدا(87)


ترجمه :

83 - آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريككنند.
84 - بنابراين در باره آنها عجله مكن ما آنها (و اعمالشان ) را دقيقا شماره خواهيم كرد.
85 - در آن روز كـه پـرهـيـزگاران را به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) راهنمائىميكنيم .
86 - و مجرمان را (همچون شتران تشنهكامى كه به سوى آبگاه ميروند) به جهنم ميرانيم .
87 - آنها هرگز مالك شفاعت نيستند مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد.
تفسير:
چه كسانى صلاحيت شفاعت دارند؟
بـا تـوجـه بـه بـحثى كه در آيات گذشته پيرامون مشركان ذكر شد آيات مورد بحث درحـقـيـقـت اشاره به بعضى از علل انحراف آنها و سپس عاقبت و سرانجام شومشان مى كند، واين حقيقت را نيز به ثبوت مى رساند كه معبودها نه تنها مايه
عزتشان نبودند بلكه مايه بدبختى و ذلتشان گشتند.
نـخـست مى گويد: (آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم كه آنها رادر راه غـلطـشـان تـحـريـك بـلكـه زيـر و رو مـى كند) (الم تر انا ارسلنا الشياطين علىالكافرين تؤ زهم ازا).
(از) چـنـانـكـه راغـب در مـفـردات مـى گـويـد دراصـل بـه مـعـنـى جـوشـش ديك و زير و رو شدن محتواى آن به هنگام شدت غليان است و درايـنـجـا كـنـايـه از آنـسـت كـه شياطين آنچنان بر آنها مسلط ميشوند كه در هر مسير و به هرشكلى بخواهند آنانرا به حركت در مى آورند، و زير و رو ميكنند!.
بـديـهـى اسـت - و بـارها هم گفته ايم - كه تسلط شياطين بر انسانها يك تسلط اجبارى وناآگاه نيست ، بلكه اين انسان است كه به شياطين اجازه ورود به درون قلب و جان خود مىدهـد، بـنـد بـنـدگـى آنها را بر گردن مينهد و اطاعتشان را پذيرا مى شود، همانگونه كهقرآن در آيه 100 سوره نحل مى گويد: انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم بهمـشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرا گشته ، و او را بت ومعبود خود ساخته اند).
سـپـس روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: (دربارهآنـهـا عـجـله مـكـن مـا تـمـام اعـمـال آنـهـا را دقـيـقـا شـمـاره و احـصـا مـى كـنـيـم ) (فـلاتعجل عليهم انما نعد لهم عدا).
و همه را براى آن روز كه دادگاه عدل الهى تشكيل مى شود، ثبت و ضبط خواهيم كرد.
ايـن احـتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از شمردن ايام عمر، بلكه نفسهاى آنهااسـت ، يعنى مدت بقاء آنها كوتاه است و تحت شماره و عدد ميباشد، زيرا معدود بودن چيزىمعمولا كنايه از كم و كوتاه بودن آنست .
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) در تفسير (انما نعد لهم عدا) چنين مى خوانيم : ازيـكى از دوستان خود سوال فرمود: به عقيده تو منظور پروردگار از اين آيه شمردن چهچـيـز اسـت ؟ او در پـاسـخ عـرض كـرد: عـدد روزهـا، امـام فـرمـود: پدران و مادران هم حسابروزهاى عمر فرزندان را دارند، و لكنه عدد الانفاس : (منظور شمارش عدد نفسهاست )!
اين تعبير امام ممكن است اشاره به تفسير اول يا تفسير دوم و يا هر دو تفسير باشد.
بـه هر حال دقت در محتواى اين آيه انسان را تكان مى دهد، چرا كه ثابت مى كند همه چيز ماحتى نفسهاى ما روى حساب و تحت شماره است ، و بايد روزى پاسخگوى همه آنها باشيم .
سـپـس مـسـير نهائى متقين و مجرمين را در عباراتى كوتاه و گويا چنين بيان مى كند همه ايناعـمـال را بـراى روزى ذخيره كردهايم كه پرهيزگاران را دستجمعى با عزت و احترام بهسـوى خـداونـد رحـمان ، به سوى بهشت و پاداشهاى او راهنمائى ميكنيم (يوم نحشر المتقينالى الرحمان وفدا).
(وفـد) (بـر وزن وعـد) در اصـل بـه مـعـنـى هـيـئت يـا گـروهـى اسـت كـه بـراىحـل مـشـكـلاتـشـان نـزد بـزرگان ميروند و مورد احترام و تكريم قرار ميگيرند، بنابراينبطور ضمنى مفهوم احترام را در بردارد و شايد به همين جهت است كه در بعضى از رواياتمـيـخوانيم پرهيزگاران بر مركبهاى راهوارى سوار ميشوند و با احترام فراوان به بهشتميروند.
امام صادق (عليهالسلام ) ميفرمايد: على (عليهالسلام ) تفسير اين آيه را از پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) جـويـا شد (يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا) فرمود: يا علىالوفد لا يكون
الا ركبانا اولئك رجال اتقوا الله عز و جل ، فاحبهم و اختصهم و رضى اعمالهم فسماهم متقين: اى على ! وفد، حتما به كسانى ميگويند كه سوار بر مركبند آنها افرادى هستند كه تقواو پـرهيزگارى را پيشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانيد،و از اعمالشان خوشنود شد، و نام متقين بر آنها گذارد...)
جـالب تـوجـه اينكه در آيه فوق ميخوانيم : پرهيزگاران را به سوى خداى رحمان ميبرد،در حـالى كه در آيه بعد سخن از راندن مجرمان به جهنم است آيا مناسبتر اين نبود كه بهجاى رحمان در اينجا جنت گفته شود؟ ولى اين تعبير در حقيقت اشاره به نكته مهمى دارد و آناينكه پرهيزكاران بالاتر از بهشت را در آنجا مييابند، به مقام قرب خدا و جلوه هاى خاصاو نزديك ميشوند، و رضايت او كه برترين بهشت است درك ميكنند (تعبيراتى كه در حديثفوق از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوانديم نيز اشاراتى به همين معنى دارد).
سپس مى گويد در مقابلمجرمان را در حالى كه تشنهكامند به سوى جهنم ميرانيم (و نسوق المجرمين الى جهنم وردا).
همانگونه كه شتران تشنه را به سوى آبگاه ميرانند، منتها در اينجا آبى نيست بلكه آتشاست .
بـايـد تـوجـه داشت كه كلمه (ورد) به معنى گروه انسانها يا حيواناتى است كه واردآبـگاه ميشوند، و از آنجا كه چنين گروهى حتما تشنه اند مفسران اين تعبير را در اينجا بهمعنى تشنه كامان گرفته اند.
چقدر فاصله است ميان كسانى كه آنها را با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان ميبرند،فرشتگان به استقبالشان ميشتابند و بر آنها سلام و درود ميفرستند
و گـروهـى كـه آنها را همچون حيوانات تشنهكام به سوى آتش دوزخ ميرانند، در حالى كهسر بزيرند و شرمسار و رسوا و بيمقدار؟
و اگـر تـصـور كـنند كه در آنجا از طريق شفاعت ميتوانند به جائى برسند، بايد بدانندكه آنها هرگز مالك شفاعت در آنجا نيستند (لا يملكون الشفاعة ).
نـه كـسـى از آنـهـا شفاعت مى كند، و به طريق اولى قادر بر آن نيستند كه از كسى شفاعتكنند.
(تنها كسانى مالك شفاعتند كه در نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارند)
(الا من اتخذ عند الرحمن عهدا).
تـنـهـا اين دسته اند كه مشمول شفاعت شافعان ميشوند و يا مقامشان از اين هم برتر است وتوانائى دارند از گنهكارانى كه لايق شفاعتند شفاعت كنند.
معنى (عهد) چيست ؟
در ايـنـكـه منظور از عهد در آيه فوق كه مى گويد تنها كسانى مالك شفاعتند كه نزد خداعهدى دارند، چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوانى كرده اند.
بعضى گفته اند: (عهد) همان ايمان به پروردگار و اقرار به يگانگى او و تصديقپيامبران خدا است . بعضى ديگر گفته اند: عهد در اينجا به معنى شهادت به وحدانيت حق وبـيـزارى از كـسانى است كه در برابر خدا پناهگاه و قدرتى قائلند و همچنين اميد نداشتنبه غير (الله ).
امـام صـادق (عـليـهـالسـلام ) در پـاسـخ يـكـى از دوسـتـانـش كـه از تفسير آيه فوق سؤال كـرد فـرمود: من دان بولاية امير المؤ منين و الائمة من بعده فهو العهد عند الله : (كسىكه به ولايت امير مؤ منان و امامان اهلبيت بعد از او عقيده داشته باشد
عهد نزد خداست ) در روايت ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : منادخل على مؤ من سرورا فقد سرنى و من سرنى فقد اتخذ عند الله عهدا: (كسى كه سرورو شـادى در دل مـؤ مـنـى ايـجـاد كند مرا مسرور كرده ، و هر كس مرا مسرور كند عهدى نزد خدادارد.
در حـديـث ديـگـرى از پـيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم كه محافظت بر عهدهمان محافظت بر نمازهاى پنجگانه است .
از بررسى روايات فوق كه در منابع مختلف اسلامى آمده ، و همچنين كلمات مفسران بزرگاسـلام ، چـنـيـن نتيجه ميگيريم كه عهد نزد خدا - همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مىشود - معنى وسيعى دارد كه هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنينارتـبـاط و پـيـونـد بـا مـكـتـب اوليـاى حـق ، و هـر گـونـهعـمـل صـالح در آن جـمـع اسـت ، هـر چـنـد در هر روايتى به بخشى از آن يا مصداق روشنىاشاره شده است .
لذا در حـديـث ديـگـرى كـه در بـيان چگونگى وصيت كردن از پيامبر گرامى اسلام (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـقـل شـده تـقـريـبـا تـمـاممـسـائل اعـتـقادى جمع است ، آنجا كه فرمود: مسلمان بايد در آستانه مرگ چنين وصيت كند، وبـگـويـد: پـروردگـارا! توئى كه خالق آسمانها و زمين هستى ، داناى پنهان و آشكارى ،رحمان و رحيمى من در اين دنيا با تو پيمان ميبندم و شهادت ميدهم كه معبودى جز تو نيست ،يگانهاى ، شريكى ندارى ، محمد بنده و فرستاده تو است ، بهشت حق است ، دوزخ حق است ،رسـتـاخـيـز و حـسـاب ، حـق اسـت ، تـقـديـر و مـيـزان سـنـجـشاعمال حق است
ديـن هـمـانگونه است كه تو بيان كردى ، و اسلام همانست كه تو تشريع نمودى ، و سخنهـمـانـسـت كـه تـو گـفـتـهـاى ، قـرآن هـمـان گـونـه اسـت كـه تـونازل كردى ، تو خداوند حق و آشكارى ، پروردگارا! محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )را از ما به بهترين پاداشى پاداش ده و تحيت و سلام بر او و آلش بفرست .
پـروردگـارا! تـو سـرمـايـه من در مشكلاتى و يار من در شدتها، تو ولى نعمت منى ، تومـعـبـود مـن و معبود پدران منى ، به اندازه يك چشم بر هم زدن مرا به خود وامگذار كه اگرواگـذارى به بديها نزديك ، و از نيكيها دور ميشوم اى خداى من ! تو مونس من در قبر باشو براى من عهدى قرار ده كه در روز قيامت آن را گشاده ببينم .
سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: بعد از اعتراف به اين حقايق آنچه راكـه لازم مـيـبـيـنـد وصـيت مى كند و تصديق اين وصيت در سوره مريم است در آيه لا يملكونالشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا اين است عهد و وصيت ..)
بـديـهـى اسـت مـنـظـور ايـن نـيـست كه مطالب فوقرا به عربى و فارسى همچون اورادىبخواند يا بنويسد، بلكه با تمام قلب به آن ايمان داشته باشد ايمانى كه آثارش درتمام برنامه زندگى او آشكار گردد.
آيه و ترجمه


و قالوا اتخذ الرحمن ولدا(88)
لقد جئتم شيا إ دا(89)
تـكـاد السـمـوت يـتـفـطـرن مـنـه و تـنـشـق الا رض و تـخـرالجبال هدا(90)
اءن دعوا للرحمن ولدا(91)
و ما ينبغى للرحمن اءن يتخذ ولدا(92)
إ ن كل من فى السموت و الا رض إ لا ءاتى الرحمن عبدا(93)
لقد اءحصئهم و عدهم عدا(94)
و كلهم ءاتيه يوم القيمة فردا(95)


ترجمه :

88 - آنها گفتند خداوند رحمن فرزندى براى خود اختيار كرده !
89 - چه سخن زشت و زنندهاى آورديد.
90 - نـزديـك اسـت آسـمـانـها بخاطر اين سخن از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود وكوهها به شدت فرو ريزد!
91 - از اين رو كه براى خداوند رحمن فرزندى ادعا كردند.
92 - و هرگز سزاوار نيست كه او فرزندى برگزيند.
93 - تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند.
94 - همه آنها را احصا كرده و دقيقا شمرده است .
95 - و همگى روز رستاخيز تك و تنها نزد او حاضر ميشوند.
تفسير:
خدا و فرزند داشتن ؟!!
از آنـجـا كـه در آيـات پيشين سخن از شرك و پايان كار مشركان بود، در پايان بحث بهيـكـى از شاخه هاى شرك يعنى اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره كرده و زشتى اينسخن را با قاطعترين بيان بازگو مى كند:
(آنـها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده )!! (و قالوا اتخذ الرحمنولدا).

next page

fehrest page

back page