بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 11, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اين پندار ممكن است بقاياى خرافاتى باشد كه از اقوام گذشته به عرب جاهلى رسيدهبود، و نيز ممكن است به خاطر اين بوده كه فرشتگان از نظرها مستورند و اين صفتبيشتر در زنان وجود داشت ، و لذا به گفته بعضى اينكه عرب ، شمس (خورشيد) را مؤ نثمجازى و قمر (ماه ) را مذكر مجازى مى گويد به خاطر اين است كه قرص آفتاب در مياننور خيره كننده اش آنچنان پوشيده
است كه نگاه كردن به آن آسان نيست در حالى كه قرص ماه كاملا نمايان است . ايناحتمال نيز وجود دارد كه لطافت وجود فرشتگان ، سبب اين توهم شده بود چرا كه زننسبت به مرد جنس لطيفترى است .
و به هر حال اين يك خرافه و پندار غلط قديمى است كه متاسفانه هنوز رسوبات آن دراعماق فكرى بعضى ديده مى شود و حتى در ادبيات زبانهاى مختلف نيز وجود دارد، ازجمله اينكه هنگامى كه يك زن خوب را مى خواهند توصيف كنند فرشتهاش ‍ مى گويند، وعكسهائى كه از فرشتگان مى اندازند غالبا به صورت زن است در حالى كه فرشتگاناصولا جسم مادى ندارند كه مرد و زن و مذكر و مؤ نث داشته باشند.
2 - چرا عرب جاهلى دختران را زنده بگور مى كرد؟
اين واقعا وحشت آور است كه انسان ، آنقدر عاطفه خود را زير پا بگذارد كه به كشتن انسانآن هم در زشتترين صورتش افتخار و مباهات نمايد، انسانى كه پاره تن خود او استانسانى كه بى دفاع و ضعيف است ، او را با دست خويش زنده زنده به خاك بسپارد.
اين يك امر ساده نيست كه انسان هر چند نيمه وحشى دست به چنين جنايت وحشتناكى بزند،قطعا داراى ريشه هاى اجتماعى و روانى و اقتصادى بوده است .
مورخان مى گويند: شروع اين عمل زشت در جاهليت از آنجا بود كه جنگى ميان دو گروه درآن زمان اتفاق افتاد، گروه فاتح ، دختران و زنان گروه مغلوب را اسير كردند، پس ازمدتى كه صلح بر قرار شد، خواستند اسيران جنگى را به قبيله خود بازگردانند، ولىبعضى از آن دختران اسير با مردانى از گروه غالب ازدواج كرده بودند، آنها ترجيحدادند كه در ميان دشمن بمانند و هرگز
به قبيله خود باز نگردند، اين امر، بر پدران آن دخترها سخت گران آمد و مايه شماتت وسرزنش آنها گرديد، تا آنجا كه بعضى سوگند ياد كردند كه هرگاه در آينده دخترىنصيبشان شود او را با دست خود نابود كنند تا بدست دشمن نيفتند!.
خوب ملاحظه مى كنيد كه وحشتناكترين جنايات زير پوشش دروغين دفاع از ناموس و حفظشرافت و حيثيت خانواده انجام مى گرفت ، و عاقبت اين بدعت زشت و ننگين مورداستقبال گروهى واقع شد، و مساءله وئاد (زنده بگور كردن دختران ) يكى از رسوم جاهليتشد و همانست كه قرآن شديدا آنرا محكوم ساخته و مى گويد و اذا الموؤ دة سئلت باى ذنبقتلت : در قيامت در باره دختران زنده بگور شده سؤال مى شود كه به چه گناهى آنها كشته شدند؟ (تكوير - 9).
اين احتمال نيز وجود دارد كه توليد كننده بودن پسران ، و مصرف كننده بودن دختران ،در آن جوامع ، نيز به اين جنايت كمك كرده باشد، زيرا پسر براى آنها، سرمايهبزرگى محسوب مى شد كه در غارتگريها و نگهدارى شتران و مانند آن از وجودشاستفاده مى كردند، در حالى كه دختران چنين نبودند.
از سوى ديگر وجود جنگها و نزاعهاى دائمى قبيلگى ميان آنها سبب فقدان سريع مردان وپسران جنگجو مى شد و طبعا تناسب و تعادل ميان تعداد دختران و پسران به هم يخورد، وتا آنجا وجود پسران عزيز شده بود كه تولد يك پسر، مايه مباهات بود و تولد يكدختر، مايه ناراحتى و رنج يك خانواده !.
اين امر تا آنجا رسيد كه به گفته بعضى از مفسران ، به محض اينكه حالت وضعحمل به زن دست مى داد شوهر، از خانه متوارى مى گشت ، مبادا دخترى براى او بياورد و اودر خانه باشد! سپس اگر به او خبر مى دادند، مولود پسر است ، با خوشحالى و هيجانوصفناپذيرى به خانه باز مى گشت ، اما واى اگر به او
خبر مى دادند كه نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مى گرفت . داستانوئاد پر از حوادث بسيار دردناك و چندش آور است .
از جمله نقل كرده اند مردى خدمت پيامبر آمد، اسلام آورد، اسلامى راستين ، روزى خدمترسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و سؤال كرد آيا اگر گناه بزرگى كرده باشم توبه من پذيرفته مى شود، فرمود: خداوندتواب و رحيم است ، عرض كرد اى رسولخدا گناه من بسيار عظيم است ، فرمود: واى برتو هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگتر است .
عرض كرد اكنون كه چنين مى گوئى بدان : من در جاهليت به سفر دورى رفته بودم ، درحالى كه همسرم باردار بود، پس از چهار سال باز گشتم ، همسرم بهاستقبال من آمد، نگاه كردم دختركى در خانه ديدم ، پرسيدم دختر كيست ؟ گفت دختر يكى ازهمسايگان است !.
من فكر كردم ساعتى بعد به خانه خود مى رود اما با تعجب ديدم نرفت ،غافل از اينكه او دختر من است و مادرش اين واقعيت را مكتوم مى دارد، مبادا بدست من كشته شود.
سرانجام گفتم راستش را بگو اين دختر كيست ؟ گفت : به خاطر دارى هنگامى كه به سفررفتى باردار بودم ، اين نتيجه همان حمل است و دختر تو است !.
آن شب را با كمال ناراحتى خوابيدم ، گاهى به خواب مى رفتم و گاهى بيدار مى شدم ،صبح نزديك شده بود، از بستر برخاستم و كنار بستر دخترك رفتم در كنار مادرش بهخواب رفته بود، او را بيرون كشيدم و بيدارش كردم و گفتم همراه من به نخلستان بيا.
او به دنبال من حركت مى كرد تا نزديك نخلستان رسيديم ، من شروع
به كندن حفرهاى كردم و او به من كمك مى كرد كه خاك را بيرون آورم ، هنگامى كه حفرهتمام شد من زير بغل او را گرفتم و در وسط حفره افكندم ... در اين هنگام هر دو چشمپيامبر پر از اشك شد... سپس دست چپم را به كتف او گذاشتم كه بيرون نيايد و با دستراست خاك بر او مى افشاندم ! و او پيوسته دست و پا مى زد، و مظلومانه فرياد مى كشيدپدر جان ! چه با من مى كنى ؟ در اين هنگام ، مقدارى خاك به روى ريشهاى من ريخت او دستشرا دراز كرد و خاكرا از صورت من پاك نمود، ولى من همچنان قساوتمندانه خاك به روى اومى ريختم ، تا آخرين ناله هاايش در زير قشر عظيمى از خاك محو شد!
در اينجا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه بسيار ناراحت و پريشان بودو اشكها را از چشم پاك مى كرد، فرمود: اگر نه اين بود كه رحمت خدا بر غضبش پيشىگرفته ، لازم بود هر چه زودتر انتقام از تو بگيرد!.
و نيز در حالات قيس بن عاصم كه از اشراف و رؤ ساى قبيله بنى تميم در جاهليت بود وپس از ظهور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام آورد مى خوانيم : روزى به خدمتپيامبر آمد تا بار گناه سنگينى را كه بر دوش مى كشيد شايد سبك كند، عرض ‍ كرد درگذشته گروهى از پدران بر اثر جهل و بى خبرى دختران بيگناه خود را زنده بگوركردند، من نيز دوازده دختر نصيبم شد كه همه را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم !هنگامى كه سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد و چنين وانمود كرد كه نوزادشمرده بدنيا آمده ، اما در خفا آنرا نزد اقوام خود فرستاده بود موقتا فكرم از ناحيه ايننوزاد راحت شد.
اما بعدا كه از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطهاى بردم و به تضرع و التماس وگريه او اعتنا نكرده و زنده بگورش ساختم !
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالى اشك
مى ريخت فرمود من لا يرحم لا يرحم كسى كه رحم نكند به او رحم نخواهد شد سپس رو بهسوى قيس كرد و گفت : روز بدى در پيش دارى ، قيس عرض كرد چه كنم تا بار گناهمسبك شود؟ پيامبر فرمود: به تعداد دخترانى كه كشتهاى بندگانى آزاد كن (شايد بارگناهت سبك شود).
و نيز در حالات صعصعة بن ناجيه جد فرزدق شاعر معروف ) كه انسان آزاده و شريفىبود مى خوانيم در عصر جاهليت با بسيارى از عادات زشت آنها مبارزه مى كرد تا آنجا كه360 دختر را از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد، و حتى در يك مورد براى نجات نوزاددخترى كه پدرش تصميم بر قتل او داشت ، مركب سوارى خود، و دو شتر، به پدر آن دخترداد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود كار بسيار بزرگى انجام دادى و پاداشتو نزد خدا محفوظ است !.
(فرزدق ) به اين كار نياى خود افتخار كرده مى گفت :
و منا الذى منع الوائدا فاحيا الوئيد فلم توائد
از دودمان ما كسى را سراغ داريم كه جلو زنده بگور كردن دختران را گرفت آنها را زندهكرد تا در خاك دفن نشوند.
به زودى خواهيم ديد كه چگونه اسلام به همه اين فجايع و جنايات وحشتناك پايان داد وبه زن شخصيتى عطا كرد كه در تاريخ سابقه نداشت .
3 - نقش اسلام در احياى ارزش مقام زن
تحقير و در هم شكستن شخصيت زن ، تنها در ميان عرب جاهلى نبود، بلكه در ميان اقوامديگر و حتى شايد متمدنترين ملل آن زمان نيز، زن شخصيتى
ناچيز داشت ، و غالبا با او به صورت يك كالا و نه يك انسان رفتار مى شد، ولى مسلماعرب جاهلى اين تحقير را در اشكال زنندهتر و وحشتناكترى انجام مى داد. تا آنجا كه اصلانسب را به مرد مربوط مى دانست و مادر را تنها ظرفى براى نگاهدارى و پرورش جنين ،محسوب مى كرد! چنانكه در شعر معروف جاهلى منعكس است .
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
(فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و اما فرزندان دختران ما پسران مردانبيگانهاند).
اين را نيز مى دانيم كه آنها براى زن حقى در ارثقائل نبودند و براى تعدد زوجات حد و مرزىقائل نمى شدند، به سادگى خوردن آب ، ازدواج مى كردند و به آسانى آنها را طلاق مىدادند.
ولى اسلام ظهور كرد و با اين خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگيد، مخصوصاتولد دختر را كه ننگ مى دانستند در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى ازرحمت خدا به خانواده معرفى كرد.
و خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنقدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليهاالسلام ) احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند، با تمام مقامى كه داشت ، دستدخترش را مى بوسيد، و به هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مى كرد،دخترش فاطمه بود، و به عكس هنگامى كه مى خواست به سفر برود آخرين خانهاى را كهخدا حافظى مى كرد، باز خانه فاطمه (عليهاالسلام ) بود.
در حديثى مى خوانيم كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر دادند خدا به اودخترى داده است ، ناگهان نگاه به صورت يارانش كرد ديد آثار ناخشنودى در آنها نمايانگشت ! (گوئى هنوز رسوبات افكار جاهلى از مغز آنها بر چيده نشده ) پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) فورا فرمود: ما لكم ؟ ريحانة اشمها، و رزقها على الله عز وجل !:
(اين چه حالتى است در شما مى بينم ؟! خداوند گلى به من داده آنرا مى بويم ، و اگرغم روزى او را مى خوريد، روزيش با خدا است ).
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فرمود: نعمالولد البنات ، ملطفات ، مجهزات ، مونسات مفليات : چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است ، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده ).
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم مندخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عياله كانكحامل الصدقة الى قوم محاويج و ليبدء بالاناثقبل الذكور، فانه من فرح ابنته فكانما اعتق رقبة من ولداسماعيل :
كسى كه بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مىخواهد به نيازمندانى كمك كند (همان پاداش را دارد) و هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسيمكند نخست بايد به دختر و بعد به پسران بدهد، چرا كه هر كس دخترش را شاد و مسروركند چنان است كه گوئى كسى از فرزندان اسماعيل (عليه السلام ) را آزاد كرده باشد.
در حقيقت اين احترام به شخصيت زن سبب آزادى او در جامعه و پايان دادن به دوران بردگىزنان است .
گر چه در اين زمينه سخن بسيار است و در ذيل آيات مناسب بحث خواهد شد ولى از اينواقعيت نمى توان به آسانى گذشت كه با نهايت تاءسف هنوز در جوامع اسلامى ، آثارىاز همان افكار جاهلى وجود دارد، و هنوز كم نيستند خانوادههائى كه از تولد پسرخوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى شوند، و يالااقل تولد پسر را بر دختر ترجيح مى دهند.
البته ممكن است شرائط خاص اقتصادى و اجتماعى در رابطه با وضع زنان در جوامعكنونى يكى از علل اينگونه عادات و رسوم غلط بوده باشد، ولى هر چه هست بايد عموممسلمانان راستين با اين طرز فكر مبارزه كنند، و ريشه هااى اجتماعى و اقتصادى آنرابسوزانند كه اسلام نمى پسندد كه بعد از چهارده قرن پيروانش به افكار جاهلى بازگردند، و اين يكنوع جاهليت ثانوى است .
حتى در جوامع غربى كه تصور مى كنند براى زن شخصيت والائى قائلند عملا مى بينيماو را آنچنان تحقير كرده اند كه بصورت يك عروسك بى ارزش يا وسيله اى براىخاموش كردن آتش شهوت و يا كالائى براى تبليغ كالاهايشان در آورده اند.
آيه و ترجمه


و لو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة و لكن يؤ خرهم إ لىاءجل مسمى فإ ذا جاء اءجلهم لا يستخرون ساعة و لا يستقدمون(61)
و يجعلون لله ما يكرهون و تصف اءلسنتهم الكذب اءن لهم الحسنى لا جرم اءن لهم النارو اءنهم مفرطون(62)
تالله لقد اءرسلنا إ لى اءمم من قبلك فزين لهم الشيطن اءعملهم فهو وليهم اليوم و لهمعذاب اءليم(63)
و ما اءنزلنا عليك الكتب إ لا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه و هدى و رحمة لقوم يؤ منون(64)


ترجمه :

61 - و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقىنخواهد گذارد!، ولى آنها را تا زمان معينى بتاخير مى اندازد، اما هنگامى كه اجلشان فرارسد نه ساعتى تاءخير مى كنند و نه ساعتى پيشى مى گيرند.
62 - آنها براى خدا چيزهائى قرار مى دهند كه خودشان از آن كراهت دارند (يعنى
فرزندان دختر) با اينحال بدروغ مى گويند سرانجام نيكى دارند، ناچار براى آنها آتشاست و آنها از پيشگامان (در آتش دوزخ ) هستند.
63 - بخدا سوگند، پيامبرانى به سوى امتهاى پيش از تو فرستاديم اما شيطاناعمالشانرا در نظرشان زينت داد، و امروز او ولى و سرپرستشان است ، و مجازات دردناكبراى آنها است .
64 - ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند براىآنها تبيين كنى و مايه هدايت و رحمت است براى گروهى كه ايمان دارند.
تفسير :
گر حكم شود كه مست گيرند!...
بعد از ذكر آيات گذشته كه از جنايات وحشتناك مشركان عرب در زمينه بدعتهاى زشت وزنده بگور كردن دختران سخن مى گفت ممكن است اين سؤال براى بعضى پيش آيد كه چگونه خداوند بندگان گنهكار را با اينهمه ظلم و جنايتفجيع سريعا كيفر نمى دهد؟!
نخستين آيه مورد بحث گوئى در مقام پاسخ به همين سؤال است . مى گويد: (اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهائى كه مرتكب مىشوند كيفر دهد، جنبنده اى بر پشت زمين باقى نخواهد گذارد)! (و لو يؤ اخذ الله الناسبظلمهم ما ترك عليها من دابه ).
دابه به معنى هرگونه موجود زنده و جنبنده است ، در اينجا ممكن است به قرينه (علىظلمهم ) كنايه از انسانها باشد. يعنى اگر خداوند، انسانها را به خاطر ظلمشان مؤ اخذهكند انسانى بر صفحه كره خاك باقى نخواهد ماند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور همه جنبندگان باشد، زيرا مى دانيم جنبندگان روىزمين معمولا براى انسان آفريده شده اند چنانكه قرآن مى گويد: هو الذى خلق لكم ما فىالارض جميعا (او خدائى است كه آنچه را در روى زمين است به خاطر شما آفريد) (بقره- 29).
هنگامى كه انسانها از ميان بروند، فلسفه وجود جنبندگان ديگر، نيز از ميان خواهد رفت ونسل آنها قطع مى شود.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر ما به عموميت و وسعت مفهوم آيه بنگريم نتيجهاش آن خواهد بود كه هيچ انسانى در روى زمين ، غير ظالم وجود ندارد، و هر كسى به سهمخود مرتكب ستمى شده است ، كه اگر بنابر مجازات سريع و فورى باشد، دامان همه راخواهد گرفت ، با اينكه مى دانيم نه تنها پيامبران و امامان كه معصومند مصداق چنين ظلمىنيستند، بلكه در هر عصر و زمان گروهى از نيكان و پاكان و مجاهدان راستين هستند كهحسنات آنها مسلما بر سيئات كوچكشان برترى دارد و قطعا مستحق مجازات نابود كنندهنيستند.
پاسخ اين سؤ ال را چنين مى توان گفت كه آيه يك حكم نوعى را بيان مى كند، نه عمومىو همگانى و نظير اين تعبير در ادبيات عرب و غير عرب نيز ديده مى شود، اين شعرمعروف را غالبا شنيده ايم :
گر حكم شود كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند!
و نيز شاعر مى گويد:
گفت بايد حد زند هشيار، مرد مست را گفت هشيارى بيار، اينجا كسى هشيار نيست !
شاهد اين استثناء آيه 32 سوره فاطر است كه مى فرمايد: ثم اورثنا الكتاب الذيناصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم
سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير: طبق اين آيه مردم سه گروهند:گروهى ستمگر و گروهى ميانه رو كه گناهان خفيفى دارند و گروهى پيشگيرى كنندگانبه نيكيها يعنى نيكان و پاكان ، مسلما از اين سه گروه تنها گروه اولند كهمشمول آيه مورد بحثند نه گروه دوم و سوم و از آنجا كه گروهاول معمولا اكثريت جوامع را تشكيل مى دهند، ذكر چنين عمومى جاى تعجب نخواهد بود.
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه آيه هيچگونه دلالتى بر نفى عصمت انبياء نمى كند وآنها كه چنين پنداشته اند توجه به ساير آيات قرآن و قرائن موجود در كلام ندارند.
سپس قرآن به ذكر اين نكته مى پردازد (كه خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مىدهد و تا اجل مسمى (زمان معينى ) مرگ آنها را به تاءخير مى اندازد) (و لكن يؤ خرهم الىاجل مسمى ).
(اما هنگامى كه اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تاءخير مى كنند، و نه ساعتى پيشى مىگيرند) (فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون ).
بلكه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مى گيرد و لحظه اى پيش و پسنخواهد داشت .
اجل مسمى چيست
در اينكه منظور از اجل مسمى چيست ؟ مفسران بيانات گوناگونى دارند، ولى با توجه بهساير آيات قرآن از جمله آيه 2 سوره انعام و آيه 34 سوره اعراف به نظر مى رسد كهمنظور همان فرا رسيدن مرگ است ، يعنى خداوند مردم را براى اتمام حجت تا پايانعمرشان مهلت مى دهد، شايد ظالمان به فكر اصلاح خويش بيفتند، در برنامه زندگىخود تجديد نظر به عمل آورند، و به سوى خدا
و حق و عدالت باز گردند.
هنگامى كه اين مهلت پايان گرفت ، فرمان مرگشان فرا مى رسد و از همان لحظه مرگمجازاتها و كيفرها شروع مى شود.
براى توضيح بيشتر درباره اجل مسمى به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 148 و جلدششم صفحه 157 مراجعه فرمائيد.
بار ديگر با بيان تازه اى بدعتهاى زشت و خرافاتى را كه عربهاى جاهلى داشتند (درزمينه تنفر از فرزندان دختر و اعتقاد به اينكه فرشتگان دختران خدايند) محكوم كرده مىگويد: (آنها از يكسو از فرزندان دختر كراهت دارند ولى از سوى ديگر آن را براى خداقائل مى شوند)! (و يجعلون لله ما يكرهون ).
اين تناقض عجيبى است و همانگونه كه در سوره نجم آيه 22 آمده است اين يك تقسيمناهنجار است ! اگر فرشتگان دختران خدايند، پس معلوم مى شود دختر چيز خوبى است ،چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى شويد! و اگر بد است چرا براى خداقائل هستيد؟
(و با اين حال آنها به دروغ مى گويند كه سرانجام نيك و پاداش خير از براى آنها است) (و تصف السنتهم الكذب ان لهم الحسنى ).
با كدام عمل ، انتظار چنين پاداشى را دارند؟ با زنده بگور كردن دختران معصوم و بيگناهو بى دفاع ؟ و يا با تهمت و افتراء به ساحت مقدس پروردگار؟ با كدامينعمل ؟
كلمه (حسنى ) كه مؤ نث (احسن ) است و به معنى نيكوتر يا نيكوترين مى آيد دراينجا به معنى بهترين پاداشها و يا بهترين عاقبتها است كه اين قوم مغرور گمراه با همهجناياتشان براى خود قائل بودند، و در اين صورت اين سؤال پيش
مى آيد: با اينكه عرب جاهلى عقيده به معاد نداشت ، چگونه چنين سخنى را مى گفتند؟!.
ولى بايد توجه داشت كه همه آنها منكر معاد بطور مطلق نبودند، بلكه معاد جسمانى رانفى مى كردند و از اينكه انسان بار ديگر به حيات مادى باز گردد، تعجب داشتند؟ بهعلاوه اين تعبير ممكن است به صورت قضيه شرطيه بوده باشد يعنى آنها مى گفتند:(اگر جهان ديگرى هم در كار باشد ما در آنجا بهترين پاداش را خواهيم داشت ) و همينگونه است طرز تفكر بسيارى از جباران و منحرفان لجوج كه در عين دورى از خدا خود رابه خدا از همه نزديكتر مى دانند و ادعاهاى پوچ و مسخره اى دارند.
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه از (حسنى ) همان نعمت حسنى يعنىپسران است ، چرا كه دختران را شوم و بد مى دانستند، ولى پسران را خوب و نعمت عالىمى دانستند.
ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد، لذا بلافاصله مى گويد: (ناچار براىآنها آتش دوزخ است ) (لا جرم ان لهم النار).
يعنى نه تنها عاقبت نيكى ندارند، بلكه پايان كارشان جز آتش دوزخ نيست .
(و آنها از پيشگامان در آتشند) (و انهم مفرطون ).
(مفرط) از ماده (فرط) (بر وزن فقط) معنى پيشگام و متقدم است .
و از آنجا كه ممكن است بعد از شنيدن داستان عرب جاهلى براى بعضى اين سؤال پيش آيد كه چگونه ممكن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت ، زنده به زيرخاكها بفرستد مگر چنين چيزى امكان پذير است ؟ در آيه
بعد گوئى به پاسخ سؤ ال پرداخته مى گويد:
(به خدا سوگند ما پيش از تو پيامبرانى به سوى امتهاى پيشين فرستاديم ، ولىشيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد) (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزينلهم الشيطان اعمالهم ).
آرى شيطان آنچنان در وسوسه هاى خود، مهارت دارد كه زشتترين و بدترين جنايات راگاهى در نظر انسان چنان زينت مى دهد كه آنرا يك افتخار مى پندارد، همانگونه كه عربجاهلى زنده بگور كردن دختران خود را سند افتخار مى دانست و آنرا به عنوان حمايت ازناموس و حفظ حيثيت و آبروى قبيله ! مدح و تمجيد مى كرد، و مى گفت : من امروز دخترم را بهدست خود زير خاك مى فرستم تا فردا در يك جنگ بدست دشمن نيفتد.
جائى كه ننگين ترين اعمال را در زير فريبنده ترين ماسكها بر اثر تزيين و وسوسهشيطان امكان پذير باشد، حال بقيه كارها روشن است .
و ما امروز نمونه هاى بسيارى از اين تزيينات شيطانى را دراعمال بسيارى از افراد مى بينيم كه دزديها و غارتگريها و تجاوزها و جنايات خود را باتعبيرات مختلفى توجيه مى كنند و در زير لفافه هاى فريبنده قرار مى دهند.
سپس اضافه مى كند گروه مشركان فعلى نيز دنباله رو همان برنامه هاى انحرافىامتهاى پيشين اند كه شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين داده بود. (و شيطان امروزولى و راهنما و سرپرست آنها است )! (فهو وليهم اليوم ).
و از رهنمودهاى او الهام مى گيرند.
و به همين جهت (عذاب دردناك الهى در انتظار آنها است ) (و لهم عذاب اليم ).
در تفسير جمله (فهو وليهم اليوم ) (شيطان امروز سرپرست آنها است )
مفسران بيانات گوناگونى دارند كه شايد از همه روشنتر همانست كه در بالا گفتيم ،يعنى اين جمله اشاره به وضع مشركان عرب در عصر جاهليت است كه اينها هم از برنامههاى امتهاى منحرف پيشين پيروى كردند، و شيطان سرپرست آنها است همانگونه كهسرپرست گمراهان گذشته بود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از جمله مزبور آن باشد كه هنوز بازماندگان امتهاىمنحرف پيشين وجود دارند، و به راه انحرافى خود ادامه مى دهند و شيطان نيز امروز ولى وسرپرست آنها است ، همانگونه كه در گذشته بود.
آخرين آيه مورد بحث هدف بعثت پيامبران را بيان مى كند تا روشن شود كه اگر اقوام وملتها، هوى و هوسها، و سليقه هاى شخصى خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمائىپيامبران بزنند، اثرى از اينگونه خرافه ها، اختلافها، واعمال ضد و نقيض ‍ باقى نمى ماند، مى گويد:
(ما قرآنرا بر تو نازل نكرديم مگر به خاطر اينكه آنچه را در آن اختلاف داشته اندبراى آنها تبيين كنى ) (و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه ).
(و اين قرآن مايه هدايت و رحمت است ، براى آنها كه ايمان دارند) (و هدى و رحمة لقوميؤ منون ).
وسوسه هاى شيطان را از دل آنها مى زدايد، پرده هاى فريبنده نفس اماره و شيطان صفتانرا از چهره حقايق كنار مى زند، خرافات و جناياتى كه در زير ماسكهاى فريبنده پنهانشده آشكار مى سازد، اختلافاتى را كه در سايه هوى و هوس پديد آمده بر مى چيند، بهقساوتها پايان مى دهد، و نور هدايت و رحمت را در همه جا مى پاشد.
آيه و ترجمه


و الله اءنزل من السماء ماء فأ حيا به الا رض بعد موتها إ ن فى ذلك لاية لقوميسمعون(65)
و إ ن لكم فى الا نعم لعبرة نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث و دم لبنا خالصا سائغاللشربين(66)
و من ثمرت النخيل و الا عنب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا إ ن فى ذلك لاية لقوميعقلون(67)


ترجمه :

65 - خداوند از آسمان آبى فرستاد، و زمين را بعد از آنكه مرده بود حيات بخشيد در ايننشانه روشنى است براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند!
66 - و در وجود چهار پايان براى شما (درسهاى ) عبرتى است ، از درون شكم آنها از ميانغذاهاى هضم شده ، و خون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم !
67 - و از ميوه هاى درختان نخل و انگور مسكرات (ناپاك ) و روزى خوب و پاكيزه مىگيريد در اين روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى كنند.
تفسير :
آبها، ميوه ها، دامها
بار ديگر به بيان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى گردد، كه
هم تاءكيدى است بر مساءله توحيد و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشاره اى به مساءلهمعاد است ، و هم با ذكر اين نعمتها، حس ‍ شكرگزارى بندگان را تحريك كرده ، آنها را ازاين طريق به خدا نزديكتر مى سازد، مجموع اين جهات سه گانه پيوند اين آيات و آياتگذشته را روشن مى سازد.
از سوى ديگر در آخرين آيه بحث گذشته ، سخن ازنازل كردن آيات قرآن كه حيات جان آدمى است در ميان بود، و در نخستين آيه مورد بحث ،سخن از نزول باران از آسمان كه مايه حيات جسم آدمى است به ميان آمده .
نخست مى گويد: (خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را بعد از آنكه مرده بود بوسيلهآن حيات بخشيد) (و الله انزل من السماء ماء فاحيا به الارض بعد موتها).
(در اين امر نشانه روشنى است از عظمت خدا، براى آنها كه گوش شنوا دارند) (ان فىذلك لاية لقوم يسمعون ).
مساءله حيات و زندگى زمين به وسيله نزول آب باران از آسمان ، در آيات متعددى از قرآن، بيان شده است ، زمينه اى خشكيده و خاموش و بى روح كه گاهى خشكسالى آنها را چنان ازكار انداخته كه انسان هرگز باور نمى كند در گذشته در آغوشش گياهى پرورشيافته ، و يا در آينده ، موجود زنده اى در دامانش تولد خواهد يافت ، اما چند باران پى درپى و به دنبال آن تابش اشعه حياتبخش آفتاب ، آنرا به حركت در مى آورد، گوئى خفتهاى است كه بيدار مى شود و يا صحيحتر مرده اى است كه بادم مسيحائى باران به حياتباز گردد، انواع گلها و گياهها در آن آشكار مى شود و بهدنبال آن حشرات و پرندگان و انواع حيوانات از هر طرف به سوى آن مى آيند و زمزمهحيات و زندگى سر مى دهند.
خلاصه در آن سرزمين كه سابقا مرده و خاموش بود چنان غلغله اى بر پا
مى شود كه آدمى را مبهوت مى كند، و اين راستى يكى از شاهكارهاى آفرينش است .
هم نشانه اى است از قدرت و عظمت آفريدگار، و هم دليلى است بر امكان معاد كه چگونهمردگان بار ديگر لباس حيات در تن مى كنند، و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاىخداوند، مخصوصا نعمتى مانند باران كه بندگان كمترين زحمتى براى ايجاد آنمتحمل نمى شوند!.
بعد از نعمت آب كه مسلماء نخستين پايه حيات است ، به نعمت وجود چهار پايان ومخصوصا ماده غذائى بسيار مفيدى مانند شير كه از آنها گرفته مى شود اشاره كرده مىگويد: (و در وجود چهار پايان درس عبرت بزرگى براى شما قرار دارد) (و ان لكمفى الانعام لعبرة ).
چه عبرتى از اين برتر كه : (از درون شكم اين حيوانات از ميان غذاهاى هضم شده ، وخون ، شير خالص و گوارا به شما مى نوشانيم ) (نسقيكم مما فى بطونه من بينفرث و دم لبنا خالصا سائغا للشاربين ).
(فرث ) در لغت به معنى غذاهاى هضم شده درون معده است كه به مجرد رسيدن به رودهها ماده حياتى آن جذب بدن مى گردد، و تفاله هاى آن به خارج فرستاده مى شود، در آنحال كه اين غذاى هضم شده در درون معده است به آن (فرث ) مى گويند و هنگامى كهتفاله هاى آن خارج شد روث (سرگين ) گفته مى شود.
مى دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره هاى معدهجذب بدن مى شود، اما قسمت عمده هنگامى كه غذاى هضم شدهمنتقل به روده ها شد وارد خون مى گردد، و نيز مى دانيم كه شير از غده هاى مخصوصى كهدرون پستان است تراوش مى كند و مواد اصلى آن از خون
و غده هاى چربى ساز گرفته مى شود.
به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص ، اين غذاى نيرو بخش گوارا، از ميانغذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله ها، و از لابلاى خون بدست مى آيد، و اين براستى عجيباست ، سرچشمه اى آنچنان آلوده و تنفرآميز، اما محصولش اين چنين خالص و زيبا ودل انگيز و گوارا!.
بعد از حيوانات و شير آنها به بخشى از مواهب گياهان پرداخته مى گويد: خداوند از ميوههاى درختان نخل و انگور، غذاى پر بركتى نصيب شما ساخت كه گاه آن را به صورتزيانبار در مى آوريد و از آن شراب مى سازيد و گاه رزق پاك و پاكيزه از آن مى گيريد(و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا).
(در اين امر نشانه ديگرى است از قدرت پروردگار براى آنها كهعقل و خرد دارند) (ان فى ذلك لاية لقوم يعقلون ).
(سكر) گرچه در لغت معانى مختلفى دارد، ولى در اينجا به معنى مسكرات و مشروباتالكلى است ، و معنى مشهور آن همين است .
روشن است كه قرآن در اين آيه هرگز اجازه شرابسازى از خرما و انگور نداده بلكه باتوجه به اينكه (مسكرات ) را در مقابل (رزق حسن ) قرار داده اشاره كوتاهى بهتحريم خمر و نامطلوب بودن آن نموده است ، بنابراين نياز به اين نداريم كه بگوئيماين آيه قبل از نزول تحريم شراب نازل شده و اشاره اى بهحلال بودن آن است ، بلكه به عكس آيه ، اشاره به حرام بودن آن مى كند و شايد اوليناخطار در زمينه تحريم خمر باشد.
در حقيقت گوئى در يك جمله معترضه و در ميان پرانتز قرآن مجيد
مى خواهد ضمن بر شمردن نعمتهاى الهى به سوء استفاده از آن نيز اشاره كند.
نكته ها :
1 - پيدايش شير چگونه است ؟
قرآن مجيد چنانكه در آيات فوق خوانديم مى گويد شير از ميان (فرث ) (غذاى هضمشده داخل معده ) و دم (خون ) خارج مى شود.
(فيزيولوژى امروز) اين مطلب را ثابت كرده است كه هنگامى كه غذا در معده ، هضم وآماده جذب مى گردد، در سطحى بسيار وسيع و گسترده درداخل معده و روده ها در برابر مليونها رگهاى موئين قرار مى گيرد، و عناصر مفيد و لازمآن را جذب كرده و به درخت ريشه دارى كه نوك انتهائيش در نوك پستان خلاصه مى شودمى رساند.
مادر غذا مى خورد، عصاره اش به خون وارد مى گردد، شاخ و برگهاى انتهائى دستگاهخون و عروق ، در مجاور شاخ و برگهاى انتهائى دستگاه گردش خون (جنين ) قرار مىگيرد، و تا بچه در شكم مادر است بدين طريق او را تغذيه مى كند، اما همينكه از مادر جداشد، نوك عقربه اين قطبنماى تغذيه كننده متوجه نوك پستان مادر مى شود در اين حالت ،مادر ديگر نمى تواند، خون خود را به خون نوزاد برساند، از اين رو بايد تغيير حالتو تصفيه اى انجام پذيرد كه محصول جديد را براى كودكش گوارا و سازگار سازد،اينجاست كه شير به وجود مى آيد، از ميان (فرث ) و (دم ) يعنى از ميان آنچه مىخورد و تبديل به فرث ، و بعد از آن تبديل به خون مى شود.
و اتفاقا تركيب شير نيز چيزى است حد وسط ميان خون و فرث ، نه خون تصفيه شده استو نه غذاى هضم شده ، از دومى فراتر مى رود و به اولى نمى رسد!.
پستانها براى ساختن مواد پروتوئينى شير، تنها از اسيدهاى امينه ذخيره شده بدناستفاده مى كند.
بعضى از مواد شير در خون وجود ندارند و در غده هاى پستانى ساخته مى شوند (مانندكازوئين ).
بعضى قسمتهاى ديگر موجود در شير بدون تغيير از پلاسماى خون ، از طريق ترشحوارد شير مى شوند (مانند انواع ويتامينها، نمك طعام و فسفاتها).
بعضى ديگر از مواد مانند قند موجود در شير (لاكتوز) از قند موجود در خون گرفته مىشود كه پستانها روى آن فعاليت داشته و در اين تغيير وتبديل سهم مؤ ثرى دارند.
به طورى كه ملاحظه مى كنيد توليد شير نتيجه جذب مواد غذائى بوسيله خون و ارتباطمستقيم خون با غده هاى پستانها مى باشد، ولى جالب اينكه نه بوى خاص فرث و نهرنگ مخصوص خون هيچكدام به شير منتقل نمى شود بلكه با رنگ و عطر و بوى تازه اىاز نوك پستان تراوش مى كند.
جالب توجه اينكه دانشمندان مى گويند براى توليد يك ليتر شير در پستانحداقل بايد پانصد ليتر خون از اين عضو عبور كند، تا بتواند مواد لازم براى آن يكليتر شير را از خون بگيرد و براى توليد يك ليتر خون در عروق ، بايد مواد غذائىزيادى از روده هاى بگذرد و اينجاست كه مفهوم من بين فرث و دم كاملا مشخص مى گردد.
2 - مواد غذائى مهم شير
شير سرشار است از مواد مختلف حياتى كه رويهمرفته يك مجموعهكامل
غذائى را تشكيل مى دهد.
مواد معدنى شير عبارت است از سديم ، پتاسيم ، كلسيم ، منيزيم ، روى ، مس و كمى آهن وهمچنين فسفر و كلر و يد و گوگرد.
در شير گازهاى اكسيژن و ازت و اسيد كربنيك نيز وجود دارد.
مواد قندى شير به قدر كافى و به صورت لاكتوز مى باشد.
ويتامينهاى محلول در شير ويتامين (ب ) و (پ ) و (آ) و (د) مى باشد، امروزثابت شده است كه اگر حيوان خوب چرا شده باشد تمام اقسام ويتامينها در شير آن وجوددارد كه شرح همه آنها در اين مختصر نمى گنجد، و اين مساءله نيز تقريبا مورد اتفاق استكه شير تازه يك غذاى كامل محسوب مى شود.
و شايد به همين دليل است كه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مىخوانيم ليس يجزى مكان الطعام و الشراب الا اللبن : (تنها چيزى كه مى تواند جاى آبو غذا را كاملا بگيرد شير است ).
و نيز در روايات مى خوانيم شير عقل انسان را زياد مى كند و ذهن انسانرا صفا مى بخشدروشنائى چشم را مى افزايد و نسيان و فراموشكارى را برطرف مى كند، قلب را تقويتكرده و پشت را محكم مى گرداند (و مى دانيم هر يك از اين آثار ارتباط نزديكى با موادحياتى موجود در شير دارد).
3 - شير غذاى خالص و گوارا
در آيات فوق مخصوصا روى (خالص بودن ) و (گوارا بودن ) شير تكيه شدهاست ، و اين در بدو نظر براى هر كس ‍ روشن است كه شير غذائى است كم حجم و پر نيروو خالص از مواد اضافى و در عين حال آنچنان گوارا است كه براى هر انسان ، در هر سن وسال ، از كودكى تا پيرى ، مفيد و سازگار است ، و به خاطر
همين جهات بسيارى از بيماران از اين غذا استفاده مى كنند، مخصوصا براى رشد استخوانهااثر فوق العاده اى براى آن قائلند و به هميندليل در موارد شكستگى استخوانها، توصيه مى شود.
يكى از معانى خلوص پيوند است ، و شايد به خاطر همين معنى است كه بعضى اين تعبيرقرآنى را در مورد شير اشاره به تاءثير فوق العاده آن در استخوانسازى مى دانند.
و جالب اينكه در احكام اسلامى كه در زمينه مساءله رضاع (شيرخوارگى ) وارد شده نيزاين معنى به وضوح ديده مى شود.
زيرا از يكسو مى بينيم فقهاء مى گويند: اگر كودكى از مادرى بمقدارى شير بخورد كهاستخوانش محكم گردد و گوشتش برويد اين كودك به آن مادر محرم مى شود (و همچنيننسبت به شوهر آن زن و بعضى ديگر از كسان آنها) اما از سوى ديگر مى گويند 15 بارشير نوشيدن متوالى و حتى يكشبانه روز پى در پى نوشيدن شير سبب اين محرميت مىگردد، آيا اگر اين دو سخن را به يكديگر ضميمه كنيم مفهومش اين نمى شود كه حتىتغذيه از شير در يكشبانه روز اثر در تقويت استخوانها و روياندن گوشت دارد؟!
اين نكته نيز لازم به تذكر است كه در دستورات اسلامى به شير (آغوز) كه در لغتعرب به آن (لباء) مى گويند اهميت فوق العاده اى داده شده است تا آنجا كه در كتبفقهى اسلامى مى خوانيم حيات كودك بستگى به آن دارد، و به هميندليل دادن شير آغوز را به كودك از واجبات شمرده اند.
و نيز شايد به همين جهت است كه درباره موسى (عليه السلام ) در سوره قصص آيه 7چنين مى خوانيم و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم : (بهمادر موسى وحى فرستاديم كه او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را به آغوشامواج بسپار)!.
آيه و ترجمه


و اءوحى ربك إ لى النحل اءن اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون(68)
ثم كلى من كلالثمرت فاسلكى سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف اءلونه فيه شفاءللناس إ ن فى ذلك لاية لقوم يتفكرون(69)


ترجمه :

68 - پروردگار تو به زنبور عسل وحى (الهام غريزى ) فرستاد كه از كوهها و درختانو داربستهائى كه مردم مى سازند خانه هائى برگزين !.
69 - سپس از تمام ثمرات تناول كن ، و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيينكرده به راحتى بپيما، از درون شكم آنها نوشيدنى خاصى خارج مى شود، به رنگهاىمختلف ، كه در آن شفاى مردم است در اين امر نشانه روشنى است براى جمعيتى كهاهل فكرند!
تفسير :
پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد!
در اينجا لحن قرآن به طرز شگفت انگيزى تغيير مى يابد و در عين ادامه دادن بحثهاىپيشين در زمينه نعمتهاى مختلف الهى و بيان اسرار آفرينش سخن از (زنبورعسل ) (نحل ) و سپس خود عسل به ميان مى آورد، اما درشكل يك
ماءموريت الهى و الهام مرموز كه نام وحى بر آن گذارده شده است ، نخست مى گويد:
(پروردگار تو به زنبور عسل ، وحى كرد كه خانه هائى از كوهها و درختان وداربستهائى كه مردم مى سازند انتخاب كن ) (و اوحى ربك الىالنحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ).
در اين آيه به چند تعبير برخورد مى كنيم كه همه درخور دقت است :
1 - كلمه وحى در اصل چنانكه راغب در مفردات مى گويد: به معنى اشاره سريع است سپسبه معنى القا كردن مخفيانه سخنى آمده است ، ولى در قرآن مجيد وحى در معانى مختلفىبه كار رفته ، كه همه بازگشت به همان معنى اصلى مى كند:
از آن جمله وحى نبوت است كه در قرآن ، فراوان از آن ياد شده است ، در آيه 51 سورهشورى مى خوانيم : و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا... (خداوند با هيچ انسانى جزاز طريق وحى سخن نمى گويد...)
و نيز وحى به معنى الهام است ، خواه الهام خود آگاه باشد (در مورد انسانها) مانند و اوحيناالى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم (قصص - 7): (ما به مادرموسى الهام كرديم كه نوزادت را شير ده و هرگاه از دستيابى دشمنان بر او ترسيدى اورا به آغوش امواج دريا بسپار)
و خواه به صورت ناآگاه و الهام غريزى باشد، چنانكه در مورد زنبورعسل در آيات فوق خوانديم ، زيرا مسلم است ، وحى در اينجا همان فرمان غريزه و انگيزههاى ناخودآگاهى است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است .
و نيز وحى به معنى اشاره است چنانكه در داستان ذكريا مى خوانيم فاوحى اليهم انسبحوا بكرة و عشيا (ذكريا به مردم با اشاره گفت صبح
و شام ، تسبيح خدا گوئيد) (مريم - 11).
و نيز به معنى رساندن مخفيانه پيام و خبر آمده است ، چنانكه در آيه 112 سوره انعام مىخوانيم يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا: (شياطين انسانى و غير انسانىمطالب فريبنده و گمراه كننده را بطور مرموز به يكديگر مى رسانند).
2 - آيا الهام غريزى مخصوص زنبوران عسل است ؟
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه غرائز و يا الهام غريزى منحصر به زنبورانعسل نيست و در همه حيوانات وجود دارد، چرا تنها در اينجا اين تعبير آمده است ؟
اما با توجه به يك نكته پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه : امروز كه زندگىزنبوران عسل دقيقا از طرف دانشمندان مورد بررسى عميق قرار گرفته ثابت شده است كهاين حشره شگفت انگيز آنچنان تمدن و زندگى اجتماعى شگفت انگيزى دارد كه از جهاتزيادى بر تمدن انسان و زندگى اجتماعى او پيشى گرفته است .
البته كمى از زندگى شگرفش در گذشته روشن بوده ، ولى هرگزمثل امروز ابعاد مختلف آن كه هر يك از ديگرى عجيبتر است شناخته نشده بود، قرآن بهطرز اعجازآميزى با كلمه وحى به اين موضوع اشاره كرده است ، تا اين واقعيت را روشنسازد كه زندگى زنبوران عسل را هرگز نبايد با انعام و چهار پايان و مانند آنها مقايسهكرد، و شايد همين انگيزه اى شود كه به درون جهان اسرار آميز اين حشره عجيب گامبگذاريم و به عظمت و قدرت آفريدگارش آشنا شويم ، و اين است رمز دگرگون شدنلحن كلام در اين
آيه نسبت به آيات گذشته .
3 - قبل از هر چيز خانه سازى
نخستين ماموريت زنبوران در اين آيه ماموريت خانه سازى ذكر شده ، و اين شايد به خاطرآن است كه مساءله مسكن مناسب نخستين شرط زندگى است و بهدنبال آن فعاليتهاى ديگر امكان پذير مى شود، و يا به خاطر آنكه ساختمان خانه هاىشش ضلعى زنبوران عسل كه شايد مليونها سال است به همينشكل در شرق و غرب جهان ادامه دارد از عجيبترين برنامه هاى زندگى آنها است و حتىشايد از ساختن خود عسل عجيبتر است ، چگونه اين ماده مومى مخصوص را تهيه مى كند؟ وچگونه اين خانه هاى شش ضلعى را با ظرافت و مهندسى فوق العاده دقيقى مى سازد؟خانه هائى كه نقشه آن بسيار حساب شده و زواياى آن كاملا دقيق و يكسان است ، اساسابراى استفاده كامل از يك سطح به گونه اى كه هيچ قسمتى از آن ، هدر نرود و يا زواياىتنگ و تاريكى پيدا نكند، راهى بهتر از انتخاب خانه هاى شش ضلعى با زواياى مساوىنيست ، به اضافه اين نوع خانه از استحكام خاصى برخوردار است .
4 - انتخاب اين خانه ها، چنانكه قرآن در آيه فوق مى گويد: گاهى در كوهها است ، درلابلاى صخره هاى غير قابل عبور، و شكاف هاى مخصوص سنگهائى كه آمادگى براىاين هدف دارند و گاهى در لابلاى شاخه هاى درختان ، و گاهى در كندوهائى كه انسانهابر فراز داربستها در اختيارشان مى گذارند.
ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه لانه و كندوىعسل بايد در نقطه مرتفعى از كوه و درخت و داربست باشد تا به خوبى بتواند از آناستفاده كند.
بعد دومين ماموريت زنبور عسل شروع مى شود چنانكه قرآن مى گويد: (سپس ما به اوالهام كرديم كه از تمام ثمرات تناول كن ) (ثم كلى منكل الثمرات ).
(و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما) (فاسلكىسبل ربك ذللا).
(ذلل ) جمع ذلول به معنى تسليم و رام باشد، و توصيف راهها بهذلل به خاطر آنست كه اين جاده ها آنچنان دقيقا تعيين شده كه در برابر زنبورانعسل كاملا رام و تسليمند كه بعدا به چگونگى آن اشاره خواهيم كرد.
سرانجام آخرين مرحله ماموريت آنها را (به صورت يك نتيجه ) اينچنين بيان مى كند: (ازدرون زنبوران عسل نوشيدنى مخصوصى خارج مى شود كه رنگهاى مختلفى دارد)(يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه ).
(در اين شراب حلال ، داروى شفا بخش مهمى براى مردم است ) (فيه شفاء للناس ).
(و در اين ماجراى برنامه زندگى زنبورانعسل و ارمغانى كه آنها براى جهان انسانيت مى آورند، كه هم غذا است ، هم شفا و هم درسزندگى ، نشانه روشنى از عظمت و قدرت پروردگار است براى آنهائى كه تفكر وانديشه مى كنند) (ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون ).
در اين آيه نيز نكات پر معنى و قابل ملاحظه اى است :
1 - عسل از چه ساخته مى شود؟
زنبوران عسل معمولا از ماده قندى مخصوصى كه در ريشه گلها قرار داده شده است مى مكند وآنرا جمع آورى مى كنند، ولى زنبورشناسان مى گويند كار زنبوران تنها استفاده از اينماده قندى بن گلها نيست ، بلكه احيانا از تخمدان گلها و دمبرگها و ميوه ها نيز استفاده مىكنند كه قرآن از همه اينها تعبير به (من كل الثمرات ) (همه ميوه ها) كرده است .
جمله عجيبى كه از (مترلينگ ) دانشمند زيست شناسنقل شده ، اهميت تعبير قرآن را آشكار مى سازد آنجا كه مى گويد: (همين امروز اگرزنبور عسل (اعم از وحشى و اهلى ) از بين برود يكصد هزار نوع از گياه ها و گلها و ميوههاى ما از بين خواهد رفت ، و از كجا كه اصولا تمدن ما از بين نرود)؟ (زيرا نقش زنبورانعسل در جابجا كردن گرده هاى نر گلها و بارور ساختن گياهان ماده و بهدنبال آن پرورش يافتن ميوه ها آنقدر عظيم است كه بعضى از دانشمندان حتى آنرا ازعسل سازى زنبوران هم مهمتر مى دانند).
در حقيقت آنچه را زنبوران عسل از آن مى خورند، بالقوه انواع ميوه هائى است كه به كمكآنها، شكل مى گيرد و با اين حال چه پر معنى است كلمه(كل الثمرات ).
2 - راههاى مطمئن و رام !
زنبورشناسان با مطالعاتى كه روى اين حشره انجام داده اند به اين نتيجه رسيده اند كهصبحگاهان گروهى از زنبوران كه ماموران شناسائى گلها هستند از كندو بيرون مى آيند ومناطق مختلف پر گل را كشف كرده و به كندو باز مى گردند و به اطلاع ديگران مىرسانند، حتى سمت و جهت آنرا مشخص كرده و فاصله آن را نيز از كندو به اطلاع هموطنانخود مى رسانند.
زنبوران براى رسيدن به منطقه گلها گاهى راه خود را نشانه گذارى مى كنند، و از طريقپراكندن بوهاى مختلف در مسير راه ، و مانند آن ، چنان راه را مشخص مى كنند كه كمتر امكاندارد زنبورى سرگردان شود!
جمله فاسلكى سبل ربك ذللا (در جاده هاى پروردگارت كه رام و تسليم تو است گامبگذار) گويا اشاره به اين واقعيت است .
3 - عسل در كجا ساخته مى شود؟
شايد هنوز بسيارى از افراد فكر مى كنند كه برنامه كار زنبورانعسل اين است كه شيره گلها را مكيده و در دهان خود جمع و در كندو ذخيره مى كنند، در حالىكه چنين نيست آنها شيره هاى گلها را به بعضى از حفره هاى درون بدن خود كهزنبورشناسان به آن ، چينه دان مى گويند مى فرستند، و در آنجا كه حكم يك كارخانهكوچك مواد شيميائى دارد تغيير و تحولهاى مختلفى پيدا كرده ، شهد گلها بهعسل تبديل مى گردد، و مجددا زنبور، عسل ساخته شده را از بدن خود بيرون مى فرستد.
عجيب اينكه سوره نحل ، از سوره هاى مكى است و مى دانيم در منطقه مكه نهگل و گياهى وجود دارد و نه زنبوران عسل ، ولى قرآن با اين دقت و ظرافت از آن سخن مىگويد و با تعبير جالبى مانند يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه : (از درونزنبوران مايعى خارج مى شود به رنگهاى مختلف ) حتى به ريزه كاريهاى ساختنعسل نيز اشاره كرده است .
4 - رنگهاى مختلف عسل
رنگ عسل ، بر حسب آنكه زنبور بر چه گل و ثمره اى نشسته و از آن بهره گيرى كردهباشد تفاوت مى كند، به همين جهت در پاره اى از موارد قهوه اى تيره ، و گاهى نقره اىسفيد، و گاهى بيرنگ ، و گاهى زرد رنگ ، گاهى شفاف ، زمانى
تيره ، گاهى زرد طلائى ، زمانى خرمائى و حتى گاهى ،مايل به سياهى است !.
اين تنوع رنگها علاوه بر اين كه گوياى تنوع سرچشمه هاى بدست آوردنعسل است ، تنوعى براى ذوقها و سليقه هاا نيز محسوب مى شود زيرا امروز ثابت شدهاست كه رنگ غذا در تحريك اشتهاى انسان بسيار مؤ ثر است ، قديمى ها نيز گويا اينمساءله روانى را شناخته بودند كه غذاهاى خود را با زعفران و زردچوبه و رنگهاى ديگررنگين مى ساختند، تا از طريق بصرى نيز ميهمانانشان را به خوردن غذا تشويق نمايند،در كتب غذاشناسى در اين زمينه بحث فراوان كرده اند كهنقل همه آنها مناسب با بحث فشرده تفسيرى ما نيست .
5 - عسل يك ماده فوق العاده شفا بخش

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation