بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 10, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMUNE01 -
     NEMUNE02 -
     NEMUNE03 -
     NEMUNE04 -
     NEMUNE05 -
     NEMUNE06 -
     NEMUNE07 -
     NEMUNE08 -
     NEMUNE09 -
     NEMUNE10 -
     NEMUNE11 -
     NEMUNE12 -
     NEMUNE13 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و در نهج البلاغه مى خوانيم كه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) فرمود: عاتب اخاكبالاحسان اليه و اردد شره بالانعام عليه : (برادرت را در برابر كار خلافى كهانجام داده است بوسيله نيكى سرزنش كن ، و شر او را از طريق انعام و احسان به اوبرگردان ).
البته بايد توجه داشت اين يك حكم اخلاقى و مخصوص به مواردى است كه اين گونهبرنامه ها مؤ ثر واقع مى شود، و گر نه اجراى حدود و كيفر بدكاران كه به عنوان يكقانون در قوانين اسلامى آمده است ، در همه كسانى كهمشمول آن هستند يكسان اجرا مى شود.
و در پايان آيه پس از ذكر برنامه هاى مختلف گذشته ، اشاره به عاقبت كار (اولواالالباب ) و انديشمندان و طرفداران حق و عاملان به اين برنامه ها كرده مى فرمايد:(عاقبت نيك سراى ديگر از آن آنهاست ) (اولئك لهم عقبى الدار):
آيه بعد توضيحى است براى اين سرانجام نيك و عاقبت خير مى گويد: (سرانجام كارآنها باغهاى جاويدان بهشت است كه هم خودشان وارد آن مى شوند و هم پدران و همسران وفرزندان صالح آنها) (جنات عدن يدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذرياتهم ).
و چيزى كه اين نعمتهاى بزرگ و بى پايان راتكميل مى سازد، اين است كه (فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند) (و الملائكةيدخلون عليهم من كل باب ).
و به آنها مى گويند: (سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان ) (سلام عليكم بماصبرتم ).
آن صبرها و استقامتهاى شما در راه انجام وظائف و مسئوليتها وتحمل شدائد و مصائب بود كه اين سلامت را به وجود آورد، در اينجا در نهايت امنيت و آرامشخواهيد بود، نه جنگ و نزاعى ، و نه خشونت و دعوائى ، همه جا امن و امان است ،
و همه چيز به روى شما لبخند ميزند و آرامش خالى از هر گونه پريشانى خاطر اينجاست!.
و در پايان مى فرمايد: (چه پايان نيك و چه عاقبت خوبى )؟ (فنعم عقبى الدار).
نكته ها :
1 - چرا تنها صبر ذكر شده است ؟
جمله سلام عليكم بما صبرتم مى گويد درود فرشتگان به بهشتيان به اين گونه استكه مى گويند سلام بر شما باد به خاطر صبر و استقامتتان ، در حالى كه در آياتفوق به هشت قسمت از كارهاى نيك و برنامه هاى مهم آنها اشاره شده ولى در اين جمله تنهاانگشت روى يكى از آن هشت برنامه گذارده و آن صبر است .
نكته اين موضوع را از بيان زنده و پر مغز على (عليهالسلام ) مى توان دريافت : انالصبر من الايمان كالراءس من الجسد و لا خير فى جسد لا راءس معه و لا فى ايمان لا صبرمعه : (صبر نسبت به ايمان مانند سر است درمقابل تن ، تن بيسر بقائى ندارد و ايمان بدون صبر نيز، ارزشى نخواهد داشت ).
در حقيقت پشتوانه همه برنامه هاى سازنده فردى و اجتماعى ، همان شكيبائى و استقامت استو اگر آن نباشد هيچكدام از آنها به سامانى نميرسد، چرا كه در مسير هر كار مثبتى مشكلاتو موانعى است كه جز با نيروى استقامت نمى توان بر آنها پيروز شد، نه وفاى عهدبدون استقامت و صبر ميسر است ، و نه حفظ پيوندهاى الهى ، و نه ترس از خدا و دادگاهقيامت ، و نه اقامه صلوة و انفاق از مواهب الهى ، و نه جبران خطاها بوسيله حسنات !
2 - درهاى بهشت .
هم از آيات قرآن و هم از روايات به خوبى استفاده مى شود كه بهشت درهائى دارد، ولىاين تعدد درها نه به خاطر آن است كه عده وارد شوندگان به بهشت آن گونه اند كهاگر بخواهند از يك در وارد شوند توليد زحمت مى كند، و نه از جهت آن است كه يكنوعتفاوت گروهى و طبقاتى وجود دارد، كه هر گروهى موظفند از يك در وارد شوند، و نهبراى نزديكى و دورى راه است ، و نه به خاطر زيبائى و تنوع به خاطر كثرت درها!اصولا درهاى بهشت همانند درهاى دنيا كه در مدخل باغها و قصرها و خانه ها ميگذارند نيست .
بلكه اين درها اشاره به اعمال و كارهائى است كه سبب ورود به بهشت مى شوند، و لذا درپاره اى از اخبار مى خوانيم كه (بهشت درهائى به نامهاى مختلف دارد، از جمله : درى داردكه به عنوان باب المجاهدين ! (در مجاهدان ) ناميده مى شود، و مجاهدان مسلح به همانسلاحى كه با آن جهاد كردند از آن در وارد بهشت مى شوند و فرشتگان به آنها خوش آمدمى گويند)!.
از امام باقر (عليهالسلام ) در حديثى مى خوانيم : و اعلموا ان للجنة ثمانية ابواب عرضكل باب منها مسيرة اربعين سنة : (بدانيد كه بهشت هشت در دارد كه عرض هر درى از آنهابه اندازه چهل سال راه است )!.
اين خود نشان مى دهد كه (در) در اين گونه موارد، مفهومى وسيعتر از آنچه در تعبيراتروزانه گفته مى شود دارد.
و جالب اينكه در قرآن مى خوانيم كه جهنم (هفت ) در دارد (لها سبعة ابواب ) (حجر -44) و طبق روايات بهشت داراى (هشت ) در است ، اشاره به اينكه طرقوصول به سعادت و بهشت جاويدان از طرق وصول به جهنم بيشتر است ،
و رحمت خدا بر غضب او پيشى مى گيرد (يا من سبقت رحمته غضبه ) (جوشن كبير).
و جالبتر اينكه در مورد برنامه هاى (اولوا الالباب ) در آيات فوق نيز اشاره بههشت برنامه شده بود كه هر كدام از آنها در واقع درى از درهاى بهشت و طريقى براىوصول به سعادت جاودان است .
3 - بستگان بهشتيان به آنها ملحق مى شوند.
نه تنها آيه فوق كه بعضى ديگر از آيات قرآن نيز صريحا اين مطلب را بيان مى كندكه در جمع بهشتيان ، پدران و همسران و فرزندان آنها كه صالح بوده اند وارد مىشوند، و اين در حقيقت براى تكميل نعمتهاى الهى بر آنان است ، تا هيچ كمبودى حتى ازنظر فراق افراد مورد علاقه خود نداشته باشند، و از آنجا كه در آن سرا كه سراىنوين و متكاملى است همه چيز تازه و نو مى شود آنها نيز با چهره هاى تازه و نو و محبت وصميميتى داغتر و گرمتر وارد مى شوند، محبتى كه ارزش نعمتهاى بهشتى را چند برابرمى كند.
گر چه در آيه فوق تنها پدران و فرزندان و همسران ذكر شده اند، ولى در واقع همهبستگان در اين جمع ، جمعند، چرا كه حضور فرزندان و پدران بدون حضور برادران وخواهران و حتى ساير بستگان ممكن نيست ، و اين مطلب با كمى دقت روشن مى شود، زيرا هرگاه كسى بهشتى باشد پدر صالح او نيز به او ملحق مى شود، و از آنجا كه پدرصالح بهشتى است ، همه فرزندانش به او مى پيوندند و به اين ترتيب برادران به همملحق مى شوند. و با همين محاسبه ساير بستگان نيز در آن جمع حضور خواهند داشت (دقتكنيد).
4 - جنات عدن چيست ؟
(جنات ) به معنى باغها و (عدن ) به معنى (توقف طولانى ) است و در اينجا بهمعنى ابديت است ، و اينكه به معدن ، معدن مى گويند به خاطر توقف
طولانى موادى در آن مكان است .
از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه بهشت براى بهشتيان سراى ابدى و جاويدان است، ولى همانگونه كه در ذيل آيه 72 سوره توبه گفتيم از پاره اى از آيات قرآن بر مىآيد كه جنات عدن محل خاصى است از بهشت . كه بر ساير باغهاى بهشت امتياز دارد، وتنها سه گروه در آنجا ساكن مى شوند: (پيامبران ) و (صديقان ) يعنى يارانخاص آنها، و شهداء.
5 - شستن آثار گناه .
در اينكه (حسنات ) و (سيئات ) اجمالا روى يكديگر اثرمتقابل دارند شكى نيست ، و ما حتى نمونه هاى اين موضوع را در زندگى روزمره خودمييابيم ، گاه مى شود كه انسان ساليان دراز زحمت ميكشد، و باتحمل مشقت فراوان سرمايهاى مياندوزد، اما با يك ندانم كارى يا هوسبازى ، يا بيمبالاتىآنرا از دست مى دهد، اين چيزى جز نابود كردن حسنات مادى سابق نيست كه در قرآن از آنتعبير به (حبط) شده است .
و گاه به عكس ، انسان مرتكب اشتباهات فراوانى مى شود، و بار خسارتهاى سنگينى رابر اثر آنها بدوش ميكشد، اما با يك عمل عاقلانه و حساب شده ، و يا مجاهده شجاعانه ،همه آنها را جبران مينمايد، چنانكه مثلا در مسير همين انقلاب اسلامى كه در عصر و زمان خودبا آن مواجه بوديم كسانى را ديديم كه مرتكب گناهان فراوانى در نظام ظالم و جبارسابق شده بودند و به همين عنوان نيز در زندان بودند، اما به هنگام بروز جنگ بادشمنان مملكت ، آنها را بخاطر تخصصهاى نظاميشان به ميدان دعوت كردند، آنها نيز باشجاعت و فداكارى بى نظيرى ضربات مهلكى بر پيكر دشمن وارد ساختند، و در اين ميانبعضى شهيد شدند، و بعضى
ماندند و در هر دو صورت گذشته خود را جبران نمودند.
در آيات مورد بحث كه مى فرمايد: و يدرئون بالحسنة السيئة (انديشمندان با ايمان ،سيئات خود را با حسنات دفع مى كنند) نيز به همين مطلب اشاره شده است .
چرا كه انسان غير معصوم ، خواه ناخواه گرفتار لغزشهائى مى شود اما، مهم آنست كه بعداز آن به فكر جبران باشد، نه تنها آثار اجتماعى گناه را بااعمال خيرش بشويد بلكه آن تاريكى و ظلمتى كه از گناه بر قلب و روان آدمى مينشيندآنرا نيز با حسنات پاك كند، و به نورانيت و صفاى فطرى بازگرداند.
اين كار در لسان قرآن به عنوان (تكفير) (پوشاندن ) و پاك كردن ناميده مى شود(در جلد دوم تفسير نمونه صفحه 69 به بعد توضيحات ديگرى نيز در اين زمينه دادهايم ).
البته همانگونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم جمله و يدرئون بالحسنة ممكن است اشارهبه يك فضيلت اخلاقى مهم ديگر باشد و آن اينكه اولوا الالباب ، بدى ديگران را بابدى پاسخ نمى دهند، و بجاى انتقام ، گرفتن ، نيكى مى كنند، تا طرف ، خود شرمنده وشرمسار گردد و به سوى پاكى باز گردد و خويش را اصلاح كند.
آيه و ترجمه


و الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثقه و يقطعون ما اءمر الله به انيوصل و يفسدون فى الاءرض اءولئك لهم اللعنة و لهم سوء الدار(25)
الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا فى الاخرةالا متع(26)


ترجمه :

25 - و آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن ميشكنند، و پيوندهائى را كه خدا دستوربرقرارى آن را داده قطع مى كنند: و در روى زمين فساد مينمايند، لعنت براى آنهاست و بدى(و مجازات ) سراى آخرت !
26 - خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع و براى هر كس بخواهد(و مستحق ببيند) تنگ قرار مى دهد ولى آنها به زندگى دنيا شاد (وخوشحال ) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت متاع ناچيزى است .
تفسير :
دنيا پرستان تبهكار!
از آنجا كه نيك و بد همواره با مقايسه يكديگر به خوبى روشن مى گردد پس از ذكرصفات (اولوا الالباب ) و حقطلبان كه در آيات گذشته مشروحا آمد، در قسمتى ازآيات مورد بحث ، بخشى از صفات اصلى مفسدان و آنها كهعقل و انديشه واقعى خود را از دست داده اند بيان ميدارد، و مى گويد:
(و آنها كه عهد الهى را بعد از محكم كردن ميشكنند، و پيوندهائى را كه خدا فرمان بهبرقرارى آن داده ، قطع مى كنند، و در روى زمين افساد مينمايند، لعنت و مجازات سراىديگر از آنهاست ) (و الذين ينقضون عهد الله من بعد
ميثاقه و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يفسدون فى الارض اولئك لهم اللعنة و لهمسوء الدار).
و در حقيقت تمام مفاسد عقيدتى و علمى آنها در سه جمله فوق ، خلاصه شده است :
1 - شكستن پيمانهاى الهى كه شاملپيمانهاى فطرى ، و پيمانهاى عقلى ، و پيمانهاى تشريعى مى شوند.
2 - قطع رابطه ها: رابطه با خدا، رابطه با رهبران الهى ، رابطه با خلق ، و رابطهبا خويشتن 3 - آخرين قسمت كه ثمره دو قسمتقبل است ، فساد در روى زمين است .
كسى كه پيمانهاى خدا را بشكند، و پيوندها را از هر سو ببرد، آيا كارى جز فساد انجامخواهد داد؟!
اين تلاشها و كوششها از ناحيه اين گروه به خاطر رسيدن به مقاصد مادى ، و يا حتىخيالى ، صورت مى گيرد، و به جاى اينكه آنها را به هدف ارزنده اى نزديك كند، دور مىسازد، چرا كه لعنت به معنى دورى از رحمت خدا است .
جالب اينكه در اين آيه و آيه گذشته ، دار (خانه و سرا) به صورت مطلق آمده است ،اشاره به اينكه سراى واقعى در حقيقت ، سراى آخرت است چرا كه هر سراى ديگر(البته خلل مى گيرد)!
در آيه بعد اشاره به اين مى كند كه روزى و زيادى و كمى آن ، بدست خدا
است : (خداوند روزى را براى هر كس بخواهد وسيع ، و براى هر كس بخواهد تنگ قرارمى دهد) (الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر).
اشاره به اينكه آنها كه به خاطر جلب در آمد بيشتر در روى زمين فساد مى كنند،پيوندهاى خدائى را مى برند، و عهد الهى را ميشكنند تا در آمد و بهره بيشترى از زندگىمادى پيدا كنند، توجه به اين حقيقت ندارند كه روزى و كم و زياد آن بدست خدا است .
اين جمله علاوه بر اين مى تواند پاسخ به سؤ الى كه صريحا در آيه ذكر نشده است ،باشد و آن اينكه بعد از بيان دو گروه حاميان حق وباطل ، در آيات قبل ، اين سؤ ال پيش مى آيد: چگونه خداوند همه اينها را از مواهب وروزيهاى خود برخوردار مى سازد؟!.
آيه در پاسخ اين سؤ ال مى گويد: روزى و كم و زياد آن دست خدا است ، و به هر صورتمتاعى است زودگذر، آنچه بايد روى آن حساب كرد، همان سراى ديگر و سعادت ابدى است.
ولى به هر حال نكته مهم اين است كه (مشيت الهى ) در زمينه روزيها اين نيست كه خدابى حساب و بدون استفاده از اسباب ، به كسى روزى فراوان دهد و يا روزى او را كمكند، بلكه مشيت او بر اين قرار گرفته است كه آنرا در لابلاى اسباب اين جهان جستجوكند كه (ابى الله ان يجرى الامور الا باسبابها)!
سپس اضافه مى كند كه (پيمان شكنان و مفسدان فى الارض ، تنها به زندگى دنياخشنود و خوشحالند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت ، متاع ناچيزى بيش نيست) (و فرحوا بالحيوة الدنيا و ما الحيوة الدنيا فى الاخرة الا متاع ).
ذكر (متاع ) به صورت (نكره ) براى بيان ناچيز بودن آنست ، همانگونه كه درفارسى ميگوئيم فلان موضوع متاعى بيش نيست ، يعنى متاعى بيارزش !.
نكته ها :
1 - مفسد فى الارض كيست ؟
فساد كه نقطه مقابل صلاح است ، به هر گونه تخريب و ويرانگرى گفته مى شود، وبه گفته (راغب ) در (مفردات )، الفساد خروج الشى ء عنالاعتدال قليلا كان او كثيرا، و يضاده الصلاح ، ويستعمل ذلك فى النفس و البدن و الاشياء الخارجة عن الاستقامة : (فساد هر گونه خارجشدن اشياء از حالت اعتدال است ، كم باشد يا زياد، و نقطهمقابل آن صلاح است و اين در جان و بدن و اشيائى كه از حداعتدال خارج مى شوند، تصور مى شود).
بنابراين تمام نابسامانى هائى كه در كارها ايجاد مى گردد، و همه افراط و تفريطهادر كل مسائل فردى و اجتماعى ، مصداق فساد است .
در قرآن مجيد نيز در بسيارى از موارد (فساد) و (صلاح ) در برابر يكديگر قرارگرفته اند، در سوره شعراء آيه 152 مى خوانيم الذين يفسدون فى الارض و لايصلحون : (آنها كه در زمين فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند).
در سوره بقره آيه 220 مى فرمايد: و الله يعلم المفسد من المصلح : (خداوند مفسدان رااز مصلحان ميشناسد).
و در سوره اعراف آيه 142 مى خوانيم : و اصلح و لا تتبعسبيل المفسدين : (اصلاح كن و راه مفسدان را پيروى مكن ).
در بعضى از موارد ايمان و عمل صالح را در برابر فساد قرار داده است ، امنجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض : (آيا آنها را كه ايمان وعمل صالح بجا آوردند همانند مفسدان فى الارض قرار دهيم ) (سوره ص آيه 27).
از سوى ديگر در بسيارى از آيات قرآن ، (فساد) با كلمه (فى الارض )، همراهذكر شده كه نشان مى دهد، نظر به جنبه هاى اجتماعى مساله است ، اين
تعبير در بيست و چند مورد از قرآن به چشم ميخورد.
و از سوى سوم (فساد و افساد) در آيات مختلف قرآن مجيد با گناهان ديگرى كه شايدغالبا جنبه مصداق دارد ذكر شده كه بعضى از اين گناهان فوق العاده بزرگ و بعضىاز آن كوچكتر است مثلا:
گاهى همرديف با جنگ با خدا و پيامبر آمده است مانند انما جزاء الذين يحاربون الله ورسوله و يسعون فى الارض فسادا (مائده - 33).
و گاهى همرديف با هلاك كردن حرث و نسل (انسانها و زراعتها) و اذا تولى سعى فىالارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل (بقره - 205).
و زمانى در كنار قطع پيوندهائى كه خدا به آن فرمان داده است مانند الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امر الله به انيوصل و يفسدون فى الارض (بقره - 27).
و گاه در كنار برترى جوئى و سركشى قرار گرفته تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لا فسادا: (اين سراى آخرت است ، كه آن را براى كسانىقرار ميدهيم كه اراده برترى جوئى در زمين و فساد ندارند) (قصص - 83).
گاه (فرعون ) را مفسد مى شمارد، و بهنگام توبه كردن درحال غرق شدنش در نيل مى گويد: الآن و قد عصيتقبل و كنت من المفسدين : هم اكنون ايمان مى آورى در حالى كه قبلا گناه كردى و از مفسدانبودى (يونس - 91).
و نيز اين كلمه (فساد فى الارض ) گاه در مورد سرقت به كار رفته ، همانگونه كه درداستان برادران يوسف مى خوانيم كه پس از اتهامشان به سرقت گفتند:
تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فى الارض و ما كنا سارقين : (بخدا سوگند شما مىدانيد ما نيامده ايم كه در زمين مصر فساد كنيم و ما هرگز سارق نبوده ايم ) (يوسف -73).
و گاه در مورد همرديف كمفروشى بيان شده همانگونه كه در داستان شعيب
مى خوانيم و لا تبخسوا الناس اشيائهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين :) كم فروشىنكنيد و حق مردم را كم نگذاريد و در زمين فساد نكنيد) (هود - 85).
و بالاخره گاهى به معنى به هم ريختن نظام عالم هستى و جهان آفرينش آمده است لو كانفيهما الهة الا الله لفسدتا: (اگر در زمين و آسمان غير از خداوند يگانه الله ، خدايانديگرى بودند فاسد مى شدند) (انبياء - 22).
از مجموع اين آيات كه در سوره هاى مختلف قرآن آمده به خوبى استفاده مى شود كه فسادبه طور كلى ، يا فساد فى الارض يك معنى بسيار وسيع دارد كه بزرگترين جناياتهمچون جنايات فرعون و ساير جباران ، و كارهاى كمتر از آن را و حتى گناهان همچونكمفروشى و تقلب در معامله را شامل مى شود، و البته با توجه به مفهوم وسيع فساد كههر گونه خروج از حد اعتدال را شامل مى شود، اين وسعت كاملاقابل درك است .
و با توجه به اينكه مجازاتها بايد با ميزان جرم ، مطابقت داشته باشد روشن مى شودكه هر گروهى از اين مفسدان بايد يكنوع مجازات شوند و مجازات همه يكنواخت نيست .
حتى در آيه 33 سوره مائده كه (مفسد فى الارض ) با (محارب با خدا و پيامبر)همراه ذكر شده ، چهار نوع ، مجازات مى بينيم كه حتما حاكم شرع بايد در هر موردمجازاتى را كه با مقدار جنايت متناسب است برگزيند (كشتن - بدار آويختن - قطع ايدى وارجل - و تبعيد) فقهاى ما در بحث محارب و مفسد فى الارض شرائط و حدود اين مجازاتها رادر كتب فقهى مشروحا بيان كرده اند.
و نيز براى ريشه كن كردن اين گونه مفاسد، در هر مورد بايد به وسيله اى
متشبث شد، گاهى نخستين مرحله امر به معروف و نهى از منكر، يعنى نصيحت و اندرز وتذكرات ، كافى است ، ولى زمانى هم فرا مى رسد كه بايد به آخرين درجه شدتعمل يعنى جنگ متوسل شد.
ضمنا تعبير به فساد فى الارض ما را به يك واقعيت در زندگى اجتماعى انسانها رهنمونمى شود و آن اينكه مفاسد اجتماعى ، معمولا موضعى نخواهند بود و در يك منطقه نمى توانآنها را محصور ساخت ، بلكه در سطح اجتماع و در روى زمين گسترش پيدا مى كنند و از يكگروه به گروه ديگر سرايت خواهد كرد.
اين نكته نيز از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه يكى از اهداف بزرگ بعثتپيامبران پايان دادن به هر گونه فساد در ارض (به معنى وسيعش ) بوده است آنچنانكهاز قول شعيب پيامبر بزرگ الهى مى خوانيم : ان اريد الا الاصلاح ما استطعت او در برابرفساد آن قوم سركش مى گويد تنها هدف من اين است كه تا آنجا كه در قدرت دارم بهمبارزه با فساد بر خيزم و اصلاح كنم (هود - 88).
2 - روزى بدست خدا است اما...!
تنها آيات فوق نيست كه مى گويد كم و زياد روزى بدست خدا است ، از آيات مختلفديگر قرآن نيز همين معنى ، به خوبى استفاده مى شود كه خدا روزى هر كس را بخواهدوسيع و روزى هر كس را بخواهد محدود مى سازد، اما اين سخن به آن معنى نيست كه بعضىاز جاهلان پنداشته اند كه بايد دست از فعاليت كشيد و در گوشه اى نشست تا خدا آنچهمقدر است برساند، اين گونه افراد كه تفكر منفيشان دستاويز خوبى است براى آنها كهمذهب را مخدر ميدانند، از دو نكته اساسى غافلند:
نخست اينكه خواستن و مشيت و اراده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده يك مسالهدلبخواه و بى حساب نيست ، بلكه همانگونه كه سابقا هم گفته ايم
مشيت خداوند از حكمت او جدا نيست و هميشه روى حساب لياقتها و شايستگيها است .
ديگر اينكه : اين مساله به معنى نفى عالم اسباب نمى باشد، چرا كه عالم اسباب يعنىجهان تكوين ، نيز خواست خدا و مشيت تكوينى خدا است ، و هيچگاه از مشيت تشريعى او جدانخواهد بود.
به عبارت روشنتر اراده خدا در زمينه وسعت و تنگى روزى ، مشروط به شرائطى است كهبر زندگى انسانها حكمفرماست ، و تلاشها و كوششها و اخلاصها و فداكاريها، و بهعكس سستى و تنبلى و بخل و آلودگى نيتها، نقش تعيين كننده اى در آن دارد، به هميندليل قرآن مجيد كرارا انسان را در گرو سعى و كوشش و تلاش و فعاليت خود شمرده ، وبهره او را از زندگى به ميزان سعى و تلاشش ‍ ميداند.
لذا در كتاب وسائل الشيعه در كتاب تجارت و كسب و كار بابى در زمينه تلاش و كوششبراى تحصيل رزق و روزى عنوان كرده و احاديث متعددى در اين زمينه بيان ميدارد، نيزابواب ديگرى در مذمت بيكارى ، پرخوابى ، تنبلى در طريقتحصيل نيازمنديهاى زندگى منعقد ساخته است .
از جمله در حديثى كه از امير مؤ منان (عليهالسلام ) در اين ابوابنقل شده مى خوانيم كه فرمود: ان الاشياء لما ازدوجت ازدوجالكسل و العجز فنتجا بينهما الفقر: (هنگامى كه موجودات در آغاز با هم ازدواج كردند،تنبلى و ناتوانى با هم پيمان زوجيت بستند و فرزندى از آنها بنام (فقر) متولدشد!).
و در حديثى ديگر از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم : لا تكسلوا فى طلب معايشكمفان آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها: (در طلب روزى و نيازهاى زندگى تنبلىنكنيد چرا كه پدران و نياكان ما به دنبال آن ميدويدند و آنرا طلب مى كردند)!.
در حديث ديگرى از امام باقر (عليهالسلام ) مى خوانيم : انى لابغضالرجل ان يكون كسلانا عن امر دنياه ، و من كسل عن امر دنياه فهو عن امر آخرتهاكسل : (من مردى را كه در كار دنيايش تنبل باشد مبغوض ميدارم ، كسى كه در كار دنياتنبل باشد (با اينكه ثمره اش ‍ بزودى نصيب او مى شود) در كار آخرتشتنبل تر است ).
و نيز از امام موسى بن جعفر (عليهالسلام ) نقل شده است كه فرمود: ان الله تعالىليبغض العبد النوام ، ان الله ليبغض العبد الفارغ : (خداوند بنده پر خواب را مبغوضمى شمرد، خداوند انسان بيكار را دشمن مى دارد).
آيه و ترجمه


و يقول الذين كفروا لو لا انزل عليه ءاية من ربهقل ان الله يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب (27)
الذين ءامنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب (28)
الذين ءامنوا و عملوا الصلحت طوبى لهم و حسن ماب (29)


ترجمه :

27 - و آنها كه كافر شدند مى گويند چرا آيه (و معجزه ) اى از پروردگارش بر اونازل نشده است ؟ بگو خداوند هر كس را بخواهد گمراه ، و هر كس را كه به سوى او بازگردد هدايت مى كند (كمبود در معجزه نيست لجاجت آنها مانع است ).
28 - آنها كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام ) است ،آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مييابد!
29 - آنها كه ايمان آوردند، و عمل صالح انجام دادند پاكيزه ترين (زندگى ) نصيبشاناست و بهترين سرانجامها.
تفسير :
ياد خدا مايه آرامش دلها است .
از آنجا كه در اين سوره بسيارى از بحثها پيرامون توحيد و معاد و رسالت پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) است ، نخستين آيه مورد بحث بار ديگر به سراغ مساله دعوت
اسلام مى رود و يكى از ايرادات منكران لجوج را بيان مى كند و مى گويد: (كافران مىگويند چرا معجزه اى از سوى پروردگارش بر اونازل نشده است ) (و يقول الذين كفروا لو لاانزل عليه آية من ربه ).
جمله (يقول ) فعل مضارع است و دليل بر اين است كه آنها اين ايراد را بارها تكرار مىكردند، و با اينكه كرارا معجزاتى از پيامبر ديده بودند (و وظيفه هر پيامبرى اين است كهدلائلى بر حقانيت خود از معجزات ارائه دهد) باز هم بهانه ميگرفتند و معجزات گذشته راناديده گرفته و تقاضاى معجزه جديد مورد نظر خودشان را داشتند.
به تعبير ديگر آنها و همه منكران لجوج پيوسته بهدنبال معجزات اقتراحى ميروند انتظار دارند كه پيامبر به صورت يك (خارق العادهگر) در گوشه اى بنشيند و هر يك از آنها از در وارد شوند، و هر معجزه اىمايل هستند پيشنهاد كنند او هم بلافاصله به آنها ارائه دهد، و تازه آنها اگرمايل نبودند ايمان نياورند!.
در حالى كه مى دانيم وظيفه پيامبران در درجهاول تبليغ و تعليم و هشدار و انذار است و خارق عادات امورى استثنائى هستند كه به مقدارلازم و ضرورت ، آن هم به فرمان خدا (نه به خواست پيامبر) انجام مى گردد، ولى كرارادر آيات قرآن مى خوانيم كه گروه هائى از معاندان بى آنكه اعتنائى به اين واقعيتداشته باشند، پيوسته مزاحم پيامبران مى شدند و چنين درخواستهائى را داشتند.
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: (اى پيامبر به اينها بگو كه خداوند هر كه را بخواهدگمراه مى كند و هر كس كه به سوى او باز گرددمشمول هدايتش قرار مى دهد) (قل ان الله يضل من يشاء و يهدى اليه من اناب ).
اشاره به اينكه كمبود شما از ناحيه اعجاز نيست ، چرا كه بقدر كافى پيامبر ارائه معجزهكرده است ، كمبود شما از درون وجود خودتان است ، لجاجتها،
تعصبها، جهالتها، و گناهانى كه سد راه توفيق مى شود مانع از ايمان شما است .
بنابراين به سوى خدا باز گرديد و انابه كنيد، و پرده هاىجهل و غرور و خود خواهى را از مقابل چشم عقل و فكرتان كنار بزنيد تاجمال حق را به روشنى ببينيد، چرا كه :

جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى


غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!

در آيه بعد تفسير بسيار جالبى از (من اناب ) (آنها كه به سوى خدا بازگشته اند)بيان مى كند: (اينان كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن وآرام است ) (الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله ).
و بعد به عنوان يك قاعده كلى و اصل جاويدان و فراگير مى فرمود (آگاه باشيد باياد خدا دلها آرامش مى گيرد (الا بذكر الله تطمئن القلوب ).
و در آخرين آيه مورد بحث با ذكر سرنوشت و پايان كار افراد با ايمان مضمون آياتقبل را چنين تكميل مى كند: (آنهائى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند بهترين زندگى براى آنهاست و سرانجام كارشان بهترينسرانجامها خواهد بود)
(الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب ).
بسيارى از مفسران بزرگ كلمه (طوبى ) را مؤ نث (اطيب ) دانسته اند كه مفهومشبهتر و پاكيزه تر يا بهترين و پاكيزه ترين است ، و با توجه به اينكه متعلق آنمحذوف است مفهوم اين كلمه از هر نظر وسيع و نامحدود خواهد بود، نتيجه ايكه با ذكر جمله(طوبى لهم ) همه نيكيها و پاكيها براى آنان پيش بينى شده است ، از همه چيزبهترينش : بهترين زندگى ، بهترين نعمتها، بهترين آرامش ، بهترين دوستان ، و بهترينالطاف خاص پروردگار، همه اينها در گرو ايمان وعمل صالح است ، و پاداشى است براى آنها كه از نظر عقيده ، محكم و از نظرعمل ، پاك و فعال و درستكار و خدمتگذارند.
بنابراين تفسيرهاى متعددى كه جمعى از مفسران براى اين كلمه ذكر كرده اند تا آنجا كهدر مجمع البيان ده معنى براى آن ذكر نموده همه در حقيقت مصداقهاى مختلف اين معنىوسيعند.
در روايات متعددى نيز مى خوانيم طوبى درختى است كه اصلش در خانه پيامبر يا على(عليهالسلام ) در بهشت مى باشد و شاخه هاى آن همه جا و بر سر همه مؤ منان و برفراز همه خانه هايشان گسترده است ، كه در واقع ممكن است تجسمى از آن مقام رهبرى وپيشوائى آنان و پيوندهاى ناگسستنى ميان اين پيشوايان بزرگ و پيروانشان باشد كهثمره آن ، آنهمه نعمت گوناگون و متنوع است .
(و اگر مى بينيم (طوبى ) به صورت مؤ نث ذكر شده ، نه (اطيب ) كه مذكر استبه خاطر آن است كه صفت براى حيات يا نعمت مى باشد كه هر دو مؤ نث هستند).
نكته ها :
1 - چگونه دل با ياد خدا آرام مى گيرد؟
هميشه اضطراب و نگرانى يكى از بزرگترين بلاهاى زندگى انسانها بوده و هست ، وعوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى كاملا محسوس است .
هميشه آرامش يكى از گمشده هاى مهم بشر بوده ، و به هر درى ميزند تا آن را پيدا كند، واگر تلاش و كوشش انسانها را در طول تاريخ براى پيدا كردن آرامش از طرق (صحيح) و (كاذب ) جمع آورى كنيم خود كتاب بسيار قطورى راتشكيل مى دهد.
بعضى از دانشمندان مى گويند: به هنگام بروز بعضى از بيماريهاى واگيردار همچونوبا از هر ده نفر كه ظاهرا به علت و يا مى ميرند اكثر آنها به علت نگرانى و ترس استو تنها اقليتى از آنها حقيقتا بخاطر ابتلاى به بيمارى و يا از بين مى روند!
به طور كلى آرامش و دلهره ، نقش بسيار مهمى در سلامت و بيمارى فرد و جامعه و سعادت وبدبختى انسانها دارد، و چيزى نيست كه بتوان از آن به آسانى گذشت و به هميندليل تاكنون كتابهاى زيادى نوشته شده كه موضوع آنها فقط نگرانى و راه مبارزه باآن ، و طرز بدست آوردن آرامش است .
تاريخ بشر پر است از صحنه هاى غم انگيزى كه انسان براىتحصيل آرامش به هر چيز دست انداخته و در هر وادى گام نهاده ، و تن به انواع اعتيادها دادهاست .
ولى قرآن با يك جمله كوتاه و پر مغز، مطمئن ترين و نزديكترين راه را نشان داده و مىگويد: (بدانيد كه ياد خدا آرامبخش دلها است )!.
براى روشن شدن اين حقيقت قرآنى به توضيح زير توجه كنيد:
عوامل نگرانى و پريشانى .
1 - گاهى اضطراب و نگرانى به خاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در برابر فكرانسان خودنمائى مى كند، احتمال زوال نعمتها، گرفتارى درچنگال دشمن ، ضعف و بيمارى و ناتوانى و درماندگى ، و احتياج ، همه اينها آدمى را رنجمى دهد، اما ايمان به خداوند قادر متعال ، خداوند رحيم و مهربان ، خدائى كه همواره كفالتبندگان خويش را بر عهده دارد مى تواند اين گونه نگرانيها را از ميان ببرد و به اوآرامش دهد كه تو در برابر حوادث آينده درمانده نيستى ، خدائى دارى توانا، قادر ومهربان .
2 - گاه گذشته تاريك زندگى فكر انسان را به خودمشغول مى دارد و همواره او را نگران مى سازد، نگرانى از گناهانى كه انجام داده ، ازكوتاهيها و لغزشها، اما توجه به اينكه خداوند، غفار، توبه پذير و رحيم و غفور است ،به او آرامش مى دهد، به او مى گويد: عذر تقصير به پيشگاهش بر، از گذشته عذرخواهى كن و در مقام جبران براى ، كه او بخشنده است و جبران كردن ممكن .
3 - ضعف و ناتوانى انسان در برابر عوامل طبيعى و گاه درمقابل انبوه دشمنان داخلى و خارجى ، او را نگران مى سازد كه من در برابر اينهمه دشمننيرومند در ميدان جهاد چكنم ؟ و يا در مبارزات ديگر چه مى توانم انجام دهم ؟ اما هنگامى كهبه ياد خدا مى افتد و متكى به قدرت و رحمت او مى شود، قدرتى كه برترين قدرتهااست و هيچ چيز در برابر آن ياراى مقاومت ندارد، قلبش آرام مى گيرد، با خود مى گويدآرى من تنها نيستم ، من در سايه خدا، بينهايت قدرت دارم !.
قهرمانيهاى مجاهدان راه خدا در جنگها، چه در گذشته ، چه درحال ، و سلحشوريهاى اعجاب انگيز و خيره كننده آنان ، حتى در آنجائى كه تك و تنهابوده اند، بيانگر آرامشى است كه در سايه ايمان پيدا مى شود.
هنگامى كه با چشم خود مى بينيم و با گوش مى شنويم كه افسر رشيدى پس از يك نبردخيره كننده ، بينائى خود را به كلى از دست داده و با تنى مجروح به روى تختبيمارستان افتاده اما با چنان آرامش خاطر و اطمينان سخن مى گويد كه گوئى خراشى بربدن او هم وارد نشده است ، به اعجاز آرامش در سايه ذكر خدا پى مى بريم .
4 - گاهى نيز ريشه نگرانيهاى آزار دهنده انسان ، احساس پوچى زندگى و بى هدفبودن آن است ولى آن كسى كه به خدا ايمان دارد، و مسير تكاملى زندگى را به عنوان يكهدف بزرگ پذيرفته است ، و تمام برنامه ها و حوادث زندگى را در همين خط مى بيند،نه از زندگى احساس پوچى مى كند، و نه همچون افراد بى هدف و مردد، سرگردان ومضطرب است .
5 - عامل ديگر نگرانى آن است كه انسان گاهى براى رسيدن به يك هدف زحمت زيادى رامتحمل مى شود، اما كسى را نمى بيند كه براى زحمت او ارج نهد و قدردانى و تشكر كند،اين ناسپاسى او را شديدا رنج مى دهد و در يك حالت اضطراب و نگرانى فرو مى برد،اما هنگامى كه احساس كند كسى از تمام تلاشها و كوششهايش آگاه است ، و به همه آنهاارج مى نهد و براى همه پاداش ‍ مى دهد ديگر چه جاى نگرانى و ناآرامى است ؟
6 - سوء ظنها و توهمها و خيالات پوچ يكى ديگر ازعوامل نگرانى است كه بسيارى از مردم در زندگى خود از آن رنج مى برند، ولى چگونهمى توان انكار كرد كه توجه به خدا و لطف بى پايان او و دستور به حسن ظن كه وظيفههر فرد با ايمانى است اين حالت رنج آور را از بين مى برد و آرامش و اطمينان جاى آن رامى گيرد.
7 - دنيا پرستى و دلباختگى در برابر زرق و برق زندگى مادى يكى از بزرگترينعوامل اضطراب و نگرانى انسانها بوده و هست ، تا آنجا كه گاهى عدم دستيابى به رنگخاصى از لباس يا كفش و كلاه و يا يكى ديگر از هزارانوسائل زندگى ساعتها و يا روزها و هفته ها فكر دنيا پرستان را نا آرام و مشوش مى دارد.
اما ايمان به خدا و توجه به آزادگى مؤ من كه هميشه با زهد و پارسائى سازنده و عدماسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است به همه اين اضطرابها پايان مىدهد، هنگامى كه روح انسان (على وار) آنگونه وسعت يابد كه بگويد: دنيا كم هذه اهونعندى من ورقة فى فم جرادة تقضمها: (دنياى شما در نظر من بى ارزشتر از برگدرختى است كه در دهان ملخى باشد كه آن را مى جود) نرسيدن به يك وسيله مادى يا ازدست دادن آن چگونه امكان دارد آرامش روح آدمى را بر هم زند و طوفانى از نگرانى در قلبو فكر او ايجاد كند.
8 - يك عامل مهم ديگر براى نگرانى ترس و وحشت از مرگ است كه هميشه روح انسانها راآزار مى داده است و از آنجا كه امكان مرگ تنها در سنين بالا نيست بلكه در سنين ديگرمخصوصا به هنگام بيماريها، جنگها، ناامنيها وجود دارد، اين نگرانى مى تواند عمومىباشد.
ولى اگر ما از نظر جهان بينى مرگ را به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز بدانيم(همانگونه كه ماديون جهان مى پندارند) اين اضطراب و نگرانى كاملا بجا است ، و بايداز چنين مرگى كه نقطه پايان همه آرزوها و موفقيتها و خواستهاى انسان است ترسيد، اماهر گاه در سايه ايمان به خدا مرگ را دريچه اى به يك زندگى وسيعتر و والاتربدانيم ، و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسيدن به يكفضاى آزاد بشمريم ديگر اين نگرانى بى معنى است ، بلكه چنين مرگى - هر گاه درمسير انجام وظيفه بوده باشد - دوست داشتنى و خواستنى است ،
البته عوامل نگرانى منحصر به اينها نيست بلكه مى توانعوامل فراوان ديگرى براى آن نيز شمرد، ولى بايدقبول كرد كه بيشتر نگرانيها به يكى از عوامل فوق باز مى گردد.
و هنگامى كه ديديم اين عوامل در برابر ايمان به خدا ذوب و بى رنگ و نابود مى گرددتصديق خواهيم كرد كه ياد خدا مايه آرامش دلها است (الا بذكر الله تطمئن القلوب ).
1 آيا آرامش با خوف خدا سازگار است ؟
بعضى از مفسران در اينجا ايرادى مطرح كرده اند كه خلاصه اش اين است :
ما از يك طرف در آيه فوق مى خوانيم ياد خدا مايه آرامش دلها است ، و از طرفى ديگر درآيه 2 سوره انفال مى خوانيم انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم : مؤ منانكسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى شود قلبشان ترسان مى گردد آيا اين دو با هممنافات ندارند؟
پاسخ سؤ ال اين است كه منظور از آرامش همان آرامش در برابرعوامل مادى است كه غالب مردم را نگران مى سازد كه نمونه هاى روشن آن در بالا ذكر شد،ولى مسلما افراد با ايمان در برابر مسئوليتهاى خويش نمى توانند نگران نباشند، وبه تعبير ديگر آنچه در آنها وجود ندارد نگرانيهاى ويرانگر است كه غالب نگرانيها راتشكيل مى دهد اما نگرانى سازنده كه انسان را به انجام وظيفه در برابر خدا و خلق وفعاليتهاى مثبت زندگى وا مى دارد در وجود آنها هست و بايد هم باشد، و منظور از خوف ازخدا نيز همين است .
3 - ذكر خدا چيست و چگونه است ؟
(ذكر) همانگونه كه راغب در (مفردات ) گفته است (گاهى به معنى حفظ مطالب ومعارف آمده است با اين تفاوت كه كلمه (حفظ) به آغاز آن گفته مى شود و كلمه(ذكر) به ادامه آن ، و گاهى به معنى يادآورى چيزى به زبان يا به قلب است ، لذاگفته اند ذكر دو گونه است : (ذكر قلبى ) و (ذكر زبانى ) و هر يك از آنها دوگونه است يا پس از فراموشى است و يا بدون فراموشى .
و به هر حال منظور در آيه فوق از ذكر خدا كه مايه آرامش دلها است تنها اين نيست كه ناماو را بر زبان آورد و مكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويد، بلكه منظور آن است كه باتمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهيش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و اين توجهمبداء حركت و فعاليت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نيكيها گردد و ميان او و گناهسد مستحكمى ايجاد كند، اين است حقيقت (ذكر)
كه آنهمه آثار و بركات در روايات اسلامى براى آن بيان شده است .
در حديث مى خوانيم كه از وصايائى كه پيامبر به على (عليهالسلام ) فرمود اين بود:
يا على ثلاث لا تطيقها هذه الامة المواسات للاخ فى ماله و انصاف الناس من نفسه و ذكرالله على كل حال ، و ليس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و لكناذا ورد على ما يحرم عليه خاف الله عز و جل عنده و تركه :
اى على سه كار است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از همه كس ساخته نيست ) مواسات بابرادران دينى در مال ، و حق مردم را از خويشتن دادن ، و ياد خدا در هرحال ، ولى ياد خدا (تنها) سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ،بلكه ياد خدا آن است كه هنگامى كه انسان در برابر حرامى قرار مى گيرد از خدا بترسدو آن را ترك گويد).
در حديث ديگرى مى خوانيم على (عليهالسلام ) فرمود: الذكر ذكران : ذكر الله عز وجل عند المصيبة و افضل من ذلك ذكر الله عند ما حرم الله عليك فيكون حاجزا:
ذكر دو گونه است : ياد خدا كردن به هنگام مصيبت (و شكيبائى و استقامت ورزيدن ) و از آنبرتر آن است كه خدا را در برابر محرمات ياد كند و ميان او و حرام سدى ايجاد نمايد).
و به همين دليل است كه در بعضى از روايات ذكر خداوند به عنوان يك سپر و وسيلهدفاعى شمرده شده است ، در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم كه روزىپيامبر رو به يارانش كرد و فرمود: اتخذوا جئنا فقالوا يارسول الله امن عدو قد اظلنا؟ قال لا، و لكن من النار قولوا سبحان الله و الحمد لله و لااله الا الله و الله اكبر:
(سپرهائى براى خود فراهم كنيد عرض كردند اىرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيا در برابر دشمنان كه اطراف ما را احاطهكرده و بر ما سايه افكنده اند؟ فرمود نه ، از آتش
(دوزخ ) بگوئيد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر (خدا را به پاكىبستائيد و بر نعمتهايش شكر گوئيد و غير از او معبودى انتخاب نكنيد و او را از همه چيزبرتر بدانيد).
و اگر مى بينيم در پاره اى از احاديث ، پيامبر به عنوان (ذكر الله ) معرفى شده ،نيز به خاطر آن است كه او مردم را به ياد خدا مى اندازد و تربيت مى كند. از امام صادق(عليهالسلام ) در تفسير الا بذكر الله تطمئن القلوبنقل شده است كه فرمود: بمحمد تطمئن القلوب و هو ذكر الله و حجابه : (به وسيلهمحمد دلها آرامش مى پذيرد و او است ذكر خدا و حجاب او)!.
آيه و ترجمه


كذلك ارسلنك فى امة قد خلت من قبلها امم لتتلوا عليهم الذى اوحينا اليك و هم يكفرونبالرحمن قل هو ربى لا اله الا هو عليه توكلت و اليه متاب (30)
و لو ان قرءانا سيرت به الجبال او قطعت به الارض او كلم به الموتىبل لله الامر جميعا افلم يايس الذين ءامنوا ان لو يشاء الله لهدى الناس جميعا و لايزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعة اوتحل قريبا من دارهم حتى ياتى وعد الله ان الله لا يخلف الميعاد(31)
و لقد استهزئ برسل من قبلك فامليت للذين كفروا ثم اخذتهم فكيف كان عقاب (32)


ترجمه :

30 - همانگونه (كه پيامبران پيشين را فرستاديم ) تو را به ميان امتى فرستاديم كهپيش از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحى نموده ايم بر آنهابخوانى در حالى كه آنها به رحمان (خداوندى كه رحمتش همگان را فرا گرفته ) كفر مىورزند بگو او پروردگار من است ، معبودى جز او نيست ، بر اوتوكل كردم و بازگشتم به سوى او است .
31 - اگر بوسيله قرآن كوهها به حركت در آيند و زمينها قطعه قطعه شوند، و بوسيلهآن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ايمان نخواهند آورد!) ولى همه آنها در اختيارخداست آيا آنها كه ايمان آورده اند نمى دانند كه اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار)هدايت مى كند (اما هدايت اجبارى سودى ندارد) و پيوسته مصائب كوبنده اى بر كافران -بخاطر اعمالشان - وارد مى شود و يا به نزديكى خانه آنها فرود مى آيد تا وعده(نهائى ) خدا فرا رسد، خداوند در وعده خود تخلف نمى كند.
32 - (تنها تو را استهزا نكردند) پيامبران پيش از تو را نيز استهزا نمودند، من بهكافران مهلت دادم سپس آنها را گرفتم ديدى مجازات (من ) چگونه بود؟!
شان نزول :
مفسران گفته اند كه آيه نخست در صلح حديبيه درسال ششم هجرت نازل شده است ، در آن هنگام كه مى خواستند صلح نامه را بنويسند،پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) فرمود: بنويس بسم اللهالرحمن الرحيم ... سهيل بن عمرو و ساير مشركان ، گفتند ما (رحمان ) را نمى شناسيم !تنها يك رحمان داريم و آن در يمامه است (مقصودشان مسيلمه كذاب بود كه دعوى نبوتداشت ) بلكه بايد بنويسى (باسمك اللهم ) همانگونه كه در زمان جاهليت مى نوشتند،سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) فرمود: بنويس اينصلحنامه اى است كه محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )... مشركان قريش ‍گفتند: اگر تو رسول خدا بودى و ما با تو جنگ مى كرديم و راه خانه خدا را بر تو مىبستيم ، بسيار ستمكار بوديم (دعوا در همين رسالت تو است ) و لكن بنويس اين صلحنامهمحمد بن عبد الله است !...
در اين هنگام ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برآشفتند و گفتند: اجازه بده مابا اينها پيكار كنيم ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: نه ، همانگونه كهاينها مى خواهند بنويس ، در اين هنگام آيه فوقنازل شد، و در مورد لجاجت و بهانه گيرى و مخالفت آنها با نام رحمان كه از اوصافقطعى خداوند است آنها را شديدا سرزنش كرد. اين شاننزول در صورتى صحيح است كه ما اين سوره را مدنى بدانيم تا با داستان صلححديبيه سازگار باشد، اما اگر - آنچنان كه مشهور است - مكى بدانيم نوبت به اين بحثنمى رسد.
مگر اينكه شان نزول اين آيه را پاسخ به گفتار مشركان كه در سوره فرقان آمده استبدانيم كه در برابر دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سجده كردن براىرحمان ، گفتند ما رحمان را نمى شناسيم (اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن - فرقان آيه60) و در هر حال آيه فوق منهاى شان نزول مفهوم روشنى دارد كه در تفسير آن
خواهيد خواند.
در مورد شان نزول آيه دوم نيز بعضى از مفسران بزرگ گفته اند كه در پاسخ جمعى ازمشركان مكه نازل شده است ، كه در پشت خانه كعبه نشسته بودند و بهدنبال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستادند، پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) (به اميد هدايت آنها) نزد آنها آمد، عرض كردند: اگر دوست دارى از تو پيروى كنيماين كوههاى مكه را بوسيله قرآنت عقب بران تا كمى اين زمين تنگ و محدود ما گسترشيابد! و زمين را بشكاف و چشمه ها و نهرهائى در اينجا پديد آور تا درختان غرس كنيم ، وزراعت نمائيم ! تو به گمان خود كمتر از داود نيستى كه خداوند كوهها را براى او مسخركرده بود كه با او همصدا شده ، تسبيح خدا مى گفتند، يا اينكه باد را مسخر ما گردان كهبر دوش آن سوار شويم و به شام رويم و مشكلات خود راحل كنيم و ما يحتاج را تهيه نمائيم و همان روز باز گرديم !، همان گونه كه مسخرسليمان بود، تو به گمان خود از سليمان كمتر نيستى و نيز جدت (قصى ) (جدطايفه قريش ) يا هر كس ديگر از مردگان ما را مى خواهى زنده كن تا از او سؤال كنيم آيا آنچه تو ميگوئى حق است يا باطل ، زيرا عيسى (عليهالسلام ) مردگان را زندهمى كرد و تو كمتر از عيسى نيستى !
در اين هنگام آيه دوم مورد بحث نازل شد و به آنها گوشزد كرد كه همه آنچه را ميگوئيداز سر لجاجت است نه براى ايمان آوردن ، و گر نه معجزه كافى براى ايمان آوردنارائه شده است .
تفسير :
هر كار كنى اين لجوجان ايمان نمى آورند!
بار ديگر در اين آيات به بحث نبوت باز مى گرديم ، آيات فوق قسمت ديگرى
از گفتگوهاى مشركان و پاسخ آنها را در زمينه نبوت بازگو مى كند:
نخست مى گويد همانگونه كه پيامبران پيشين را براى هدايت اقوام گذشته فرستاديمترا نيز به ميان امتى فرستاديم كه قبل از آنها امتهاى ديگرى آمدند و رفتند (كذلكارسلناك فى امة قد خلت من قبلها امم ).
و هدف اين بود كه آنچه را بر تو وحى كرده ايم بر آنها بخوانى (لتتلو عليهم الذىاوحينا اليك ).
(در حالى كه آنها به رحمان كفر مى ورزند) (به خداوندى كه رحمتش همگان را در برگرفته و فيض گسترده و عامش كافر و مؤ من و گبر و ترسا راشامل شده است ) (و هم يكفرون بالرحمن ).
(بگو اگر نمى دانيد، رحمان آن خداوندى كه فيض و رحمتش عام است ، پروردگار من است) (قل هو ربى ).
(هيچ معبودى جز او نيست ، من بر او توكل كردم ، و بازگشتم به سوى او است ) (لا الهالا هو عليه توكلت و اليه متاب ).
سپس در پاسخ اين بهانه جويان كه به همه چيز ايراد مى گيرند مى فرمايد: حتى اگربوسيله قرآن كوهها به حركت در آيند و زمينها، قطعه قطعه شوند، و بوسيله آن بامردگان صحبت شود باز هم ايمان نخواهند آورد! (و لو ان قرآنا سيرت بهالجبال او قطعت به الارض ‍ او كلم به الموتى ).
(ولى همه اين كارها در اختيار خدا است و هر اندازه لازم بداند انجام مى دهد)(بل لله الامر جميعا).
اما شما طالب حق نيستيد و اگر بوديد همان مقدار از نشانه هاى اعجاز كه از اين پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) صادر شده براى ايمان آوردن كاملا كافى بود، اينها همهبهانه جوئى است .
سپس اضافه مى كند: آيا كسانى كه ايمان آورده اند نمى دانند كه اگر
خدا بخواهد همه مردم را بالاجبار هدايت مى كند (افلم يياس الذين آمنوا ان لو يشاء اللهلهدى الناس جميعا).
اشاره به اينكه خداوند مى تواند از طريق يك اجبار درونى ، يا برونى ، حتى منكرانلجوج را وادار به پذيرش ايمان كند، چرا كه او بر همه چيز تواناست ، و هيچ كارى دربرابر قدرتش ، مشكل نيست ، ولى هرگز او چنين نخواهد كرد، چرا كه اينگونه ايماناجبارى بى ارزش و فاقد معنويت و تكاملى است كه انسان به آن نياز دارد.
بعد اضافه مى كند كه در عين حال كافران همواره مورد هجوم مصائب كوبنده اى بخاطراعمالشان هستند كه اين مصائب به صورت بلاهاى مختلف و همچنين جنگهاى كوبنده مجاهداناسلام بر آنها فرود مى آيد و لا يزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعة ).
و اگر اين مصائب در خانه آنان فرود نيايد، به نزديكى خانه آنها وارد مى شود (اوتحل قريبا من دارهم ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation