بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 8, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10290001 -
     10290002 -
     10290003 -
     10290004 -
     10290005 -
     10290006 -
     10290007 -
     10290008 -
     10290009 -
     10290010 -
     10290011 -
     10290012 -
     10290013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آيه و ترجمه


و يستنبونك اء حق هو قل إ ى و ربى إ نه لحق و ما اءنتم بمعجزين(53)
و لو اءن لكل نفس ظلمت ما فى الا رض لافتدت به و اءسروا الندامة لما راءوا العذاب وقضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون(54)
اءلا إ ن لله ما فى السموت و الا رض اءلا إ ن وعد الله حق و لكن اءكثرهم لا يعلمون(55)
هو يحى و يميت و إ ليه ترجعون(56)


ترجمه :

53 - از تو مى پرسند آيا آن (وعده مجازات الهى ) حق است ؟ بگو آرى بخدا سوگند قطعاحق است و شما نمى توانيد از آن جلو گيرى كنيد!
54 - و هر كس كه ستم كرده اگر تمامى آنچه روى زمين است در اختيار داشته باشد (همهرا از هول عذاب ) براى نجات خويش ‍ مى دهد، و هنگامى كه عذاب را ببينند (پشيمان مىشوند اما) پشيمانى خود را كتمان مى كنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالتداورى مى شود و ستمى بر آنها نخواهد رفت .
55 - آگاه باشيد آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است ، آگاه باشيد وعده خدا حق استولى اكثر آنها نمى دانند.
56 - او است كه زنده مى كند و مى ميراند و به سوى او باز مى گرديد.
تفسير:
در مجازات الهى ترديد نكنيد
در آيات گذشته سخن از كيفر و مجازات و عذاب مجرمان در اين جهان و جهان ديگر بود،آيات مورد بحث نيز اين موضوع را دنبال مى كند.
نخست مى گويد: (مجرمان و مشركان از روى تعجب و استفهام از تو سؤال مى كنند كه آيا اين وعده مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر حق است ؟) (ويستنبئونك اء حق هو).
البته (حق ) در اينجا در مقابل باطل نيست ، بلكه منظور اين است كه آيا اين مجازات وكيفر واقعيت دارد و تحقق مى يابد؟ زيرا (حق ) و (تحقق ) هر دو از يك ماده اند البتهحق در مقابل باطل اگر به معنى وسيع كلمه تفسير شود،شامل هر واقعيت موجود مى گردد، و نقطه مقابل آن معدوم وباطل است .
خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه در برابر اين سؤال با تاءكيد هر چه بيشتر (بگو به پروردگارم سوگند اين يك واقعيت است و هيچ شكو ترديدى در آن نيست ) (قل اى و ربى انه لحق ).
و اگر فكر مى كنيد، مى توانيد از چنگال مجازات الهى فرار كنيد اشتباه بزرگى كردهايد، زيرا (هرگز شما نمى توانيد از آن جلو گيرى كنيد، و او را با قدرت خود ناتوانسازيد) (و ما انتم بمعجزين ).
در واقع اين جمله با جمله فوق از قبيل بيان مقتضى و مانع است ، در جملهاول مى گويد مجازات مجرمان يك واقعيت است ، و در جمله دوم اضافه مى كند: هيچ قدرتىنمى تواند جلو آن را بگيرد، درست مانند آيات 8 و 9 سوره طور ان عذاب ربك لواقع ماله من دافع .
تاءكيدهائى كه در آيه به چشم مى خورد قابل توجه است ، از يكسو (سوگند)، و ازسوى ديگر كلمه (ان ) و (لام تاءكيد) و از سوى سوم جمله (و ما انتم بمعجزين )همه اينها تاءكيد مى كند كه به هنگام ارتكاب جرمهاى سنگين مجازات الهى حتمى است .
در آيه بعد روى عظمت اين مجازات مخصوصا در قيامت تكيه كرده مى گويد:
(آنچنان عذاب الهى وحشتناك و هول انگيز است كه اگر هر يك از ستمكاران مالك تمامثروتهاى روى زمين باشند، حاضرند همه آن را بدهند تا از اين كيفر سخت رهائىيابند) (و لو ان لكل نفس ظلمت ما فى الارض لافتدت به ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترين رشوه اى را كه مى توان تصور كرد، براى رهائى ازچنگال عذاب الهى بدهند اما كسى از آنها نمى پذيرد و سر سوزنى از مجازاتشان بكاهد.
مخصوصا بعضى از اين مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن اينكه (آنها با مشاهده عذاب الهىپشيمان مى شوند، ولى از اظهار ندامت كه مايه رسوائى بيشتر در برابر رقيبان مجرميا پيروانشان مى شود خوددارى مى كنند) (و اسروا الندامة لما راءوا العذاب ).
سپس تاكيد مى كند كه (با همه اين احوال در ميان آنها به عدالت داورى مى شود، و ظلم وستمى درباره آنان نخواهد شد) (و قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون ).
اين جمله تاءكيدى است بر روش قرآن در همه جا در زمينه مجازات و عدالت ، زيراتاءكيدهاى آيه گذشته در زمينه مجازات ممكن است اين توهم را براى افرادغافل به وجود آورد كه مساءله انتقام جوئى در كار است ، لذا قرآن نخست مى گويد: داورىميان آنها با عدالت مى شود و باز تاءكيد مى كند كه ظلم و ستمى بر آنها نخواهد رفت .
سپس براى اينكه مردم اين وعده ها و تهديدهاى الهى را به شوخى نگيرند و فكر نكنندخداوند از انجام اينها عاجز است ، اضافه مى كند (آگاه باشيد
آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و مالكيت و حكومت او تمام جهان هستى را فراگرفته و هيچكس نمى تواند از كشور او بيرون رود) (الا ان لله ما فى السماوات والارض ).
و نيز (آگاه باشيد وعده خداوند در مورد مجازات مجرمان حق است هر چند بسيارى از مردمكه نا آگاهى ، سايه شوم بر روانشان افكنده اين حقيقت را نمى دانند) (الا ان وعد اللهحق و لكن اكثرهم لا يعلمون ).
آخرين آيه مورد بحث نيز تاءكيد مجددى روى همين مساءله حياتى است كه مى گويد(خداوند است كه زنده مى كند، و او است كه مى ميراند) (هو يحيى و يميت ).
بنابراين هم توانائى بر مرگ و ميراندن بندگان دارد و هم زنده كردن آنها براىدادگاه رستاخيز.
(و سرانجام همه شما به سوى او باز مى گرديد) (و اليه ترجعون ).
و پاداش همه اعمال خويش را در آنجا خواهيد يافت .
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - از جمله سؤ الاتى كه در مورد آيات فوق مطرح مى شود اين است كه آيا سؤال مشركان از واقعيت داشتن كيفر الهى جنبه استهزاء داشته و يا واقعا سؤال حقيقى بوده است ؟ بعضى گفته اند سؤ ال حقيقى نشانه شك است و با وضع مشركانسازگار نيست .
ولى با توجه به اينكه بسيارى از مشركان در ترديد بودند و گروهى از آنها نيز باعلم به حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر لجاجت و تعصب و مانند آنبه مخالفت برخاسته بودند، روشن مى شود كه سؤال حقيقى از آنها هيچ بعيد نيست .
2 - حقيقت (ندامت ) پشيمانى از انجام كارى است كه آثار نامطلوب آن آشكار شده است ،خواه انسان بتواند آن را جبران كند و يا نتواند، و پشيمانى مجرمان در قيامت از نوع دوماست ، و مكتوم داشتن آن به خاطر آن است كه آشكار ساختنش موجب رسوائى بيشتر مى شود.
آيه و ترجمه


يأ يها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين(57)
قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون(58)


ترجمه :

57 - اى مردم ! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده ، و درمان آنچه در سينههاست ، و هدايت و رحمت براى مؤ منان .
58 - بگو به فضل و رحمت خدا بايد خوشحال شوند كه از آنچه گردآورى كرده اندبهتر است .
تفسير:
قرآن رحمت بزرگ الهى
در قسمتى از آيات گذشته بحثهائى در زمينه قرآن آمده ، و گوشه اى از مخالفتهاىمشركان در آنها منعكس گرديده بود، در اين آيات به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان آمدهنخست به عنوان يك پيام همگانى و جهانى ، تمام انسانها را مخاطب ساخته مى گويد:
اى مردم از سوى پروردگارتان ، موعظه و اندرزى براى شما آمد (يا ايها الناس قدجائتكم موعظة من ربكم ).
(و كلامى كه مايه شفاء بيمارى دلها است ) (و شفاء لما فى الصدور).
(و چيزى كه مايه هدايت و راهنمائى است ) (و هدى ).
(و رحمت براى مؤ منان است ) (و رحمة للمؤ منين ).
در اين آيه چهار صفت براى قرآن بيان شده است ، كه براى فهم بيشتر بايد نخست روىلغات آن تكيه كنيم .
وعظ (و موعظه ) آنچنان كه در مفردات آمده است ، نهى آميخته به تهديد است ، ولى ظاهرامعنى موعظه وسيعتر از اين باشد، همانگونه كه از(خليل ) دانشمند معروف عرب در همان كتاب مفرداتنقل شده : موعظه عبارت از تذكر دادن نيكيها است كه تواءم با رقت قلب باشد، در واقعهرگونه اندرزى كه در مخاطب تاءثير بگذارد، او را از بديها بترساند و يا قلب او رامتوجه نيكيها گرداند، وعظ و موعظه ناميده مى شود.
البته مفهوم اين سخن آن نيست كه هر موعظه اى بايد تاءثير داشته باشد، بلكه منظورآن است كه در قلبهاى آماده بتواند چنين اثرى بگذارد.
منظور از شفا دادن بيمارى دلها و يا به تعبير قرآن شفاى چيزى كه در سينه ها است ،همان آلودگيهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و كينه و حسد و جبن و شرك و نفاق وامثال اينها كه همه از بيماريهاى روحى و معنوى است .
منظور از (هدايت ) راهيابى به سوى مقصود، يعنىتكامل و پيشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است .
و منظور از (رحمت ) همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است كهشامل حال انسانهاى شايسته مى شود همانگونه كه در كتاب مفردات مى خوانيم (رحمت )هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشيدن او است و هنگامى كه به انسانها نسبتداده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است .
در واقع آيه فوق چهار مرحله از مراحل تربيت وتكامل انسان را در سايه
قرآن شرح مى دهد.
مرحله اول مرحله (موعظه و اندرز) است .
مرحله دوم مرحله پاكسازى روح انسان از انواعرذائل اخلاقى است .
مرحله سوم مرحله هدايت است كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد.
و مرحله چهارم مرحله اى است كه انسان لياقت آن را پيدا كرده است كهمشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر يك از اينمراحل به دنبال ديگرى قرار دارد و جالب اينكه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گيرد.
قرآن است كه انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است كه زنگار گناه و صفات زشت را ازقلب آنها مى شويد، و قرآن است كه نور هدايت را به دلها مى تاباند، و نيز قرآن استكه نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.
على (عليهالسلام ) در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترين تعبيرى اين حقيقت راتوضيح داده است آنجا كه مى فرمايد:
... فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هوالكفر و النفاق و الغى و الضلال : (از قرآن براى بيماريهاى خود شفا بطلبيد، و بهآن براى حل مشكلاتتان استعانت بجوئيد، چه اينكه در قرآن شفاى بزرگترين دردها استكه آن درد كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است ).
و اين خود مى رساند كه قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواعبيماريهاى اخلاقى و اجتماعى و اين همان حقيقتى است كه مسلمانان آن را بدست فراموشىسپرده و به جاى اينكه از اين داروى شفا بخش بهره گيرند درمان خود را در مكتبهاى ديگرجستجو مى كنند، و اين كتاب بزرگ آسمانى را فقط يك كتاب خواندنى قرار داده اند نهانديشيدنى و عملكردنى .
در آيه بعد براى تكميل اين بحث و تاءكيد روى اين نعمت بزرگ الهى يعنى قرآن مجيدكه از هر نعمتى برتر و بالاتر است ، مى فرمايد: (بگو اى پيامبر اين مردم بهفضل پروردگار و به رحمت بى پايان او و اين كتاب بزرگ آسمانى كه جامع همهنعمتها است بايد خشنود بشنوند، نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم وقبيله هاشان ) (قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا).
زيرا اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كرده اند بهتر و بالاتر است وهيچيك از آنها قابل مقايسه با اين نيست (هو خير مما يجمعون ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - آيا قلب كانون احساسات است
ظاهر آيه اول مورد بحث مانند بعضى ديگر از آيات قرآن اين است كه كانون
بيماريهاى اخلاقى ، (قلب ) است ، اين سخن در ابتدا ممكن است توليد ايناشكال كند كه ما مى دانيم تمام اوصاف اخلاقى ومسائل فكرى و عاطفى به روح انسان بازگشت ، قلب يك تلمبه خود كار براىنقل و انتقال خون و آبيارى و تغذيه سلولهاى بدن بيش ‍ نيست .
البته حق همين است ، كه قلب تنها ماءموريت اداره جسم انسان را دارد ومسائل روانى مربوط به روح آدمى است ، اما نكته دقيقى در اينجا وجود دارد كه با توجهبه آن ، رمز اين تعبير قرآن روشن مى شود و آن اينكه در جسم انسان دو كانون وجود داردكه هر كدام مظهر بخشى از اعمال روانى انسان است ، يعنى هر يك از اين دو كانون بافعل و انفعالات روانى فورا عكس العمل نشان مى دهد يكى (مغز) است و ديگرى (قلب).
هنگامى كه در محيط روح مسائل فكرى را بررسى مى كنيم ، عكسالعمل آن فورا در مغز آشكار مى شود، و به تعبير ديگر مغز ابزارى است براى كمك بهروح در مساءله تفكر، و لذا به هنگام تفكر خون سريعتر در مغز گردش مى كند،
سلولهاى مغزى فعل و انفعال بيشترى دارند و غذاى بيشترى جذب مى كنند و امواجزيادترى مى فرستند، ولى به هنگامى كه پاىمسائل عاطفى مانند عشق و محبت و تصميم و اراده و خشم و كينه و حسد، عفو و گذشت به ميانمى آيد، فعاليت عجيبى در قلب انسان شروع مى شود، گاهى ضربان شديد پيدا مى كند،گاهى ضربانش بقدرى سست مى شود گويا مى خواهد از كار بايستد، گاهى احساس مىكنيم كه قلب ما مى خواهد منفجر بشود، اينها همه به خاطر پيوند نزديكى است كه قلب بااين سلسله مسائل روانى دارد.
از همين رو قرآن مجيد ايمان را به قلب نسبت مى دهد (و لمايدخل الايمان فى قلوبكم ) - (حجرات - 14) و ياجهل و لجاجت و عدم تسليم در مقابل حق را به عنوان نابينائى قلب تعبير مى كند (و لكنتعمى القلوب اللتى فى الصدور - حج - 46).
ناگفته نماند كه اين گونه تعبيرات مخصوص قرآن نيست ، در ادبيات زبانهاىگوناگون در زمانهاى گذشته و امروز نيز جلوه هاى مختلف اين مساءله ديده مى شود،غالبا به كسى كه علاقه داريم مى گوئيم در قلب ما جاى دارى و يا قلب ما متوجه تواست ، و يا قلب ما در گرو عشق تو است ، و هميشهسمبل عشق را ترسيمى از قلب انسان قرار مى دهند.
همه اينها به خاطر آن است كه انسان همواره اين احساس را داشته است كه به هنگام عشق وعلاقه و يا كينه و حسد و مانند اينها تاءثير و تاءثر خاصى در قلب خود احساس مى كند،يعنى نخستين جرقه اين مسائل روانى به هنگامانتقال به جسم در قلب آشكار مى شود.
البته علاوه بر همه اينها، سابقا اشاره كرده ايم كه يكى از معانى قلب در لغتعقل و روح آدمى است و معنى آن منحصر به اين عضو مخصوص كه در درون سينه است نمىباشد و اين خود تفسير ديگرى براى آيات قلب مى تواند باشد اما
براى همه آنها زيرا در بعضى تصريح شده قلبه ائى كه در سينه ها است (دقت كنيد)
2 - در اينكه ميان (فضل ) و (رحمت ) كه در آيه دوم به آن اشاره شده است چهتفاوتى است در ميان مفسران گفتگو بسيار است :
الف - بعضى فضل الهى را اشاره به نعمتهاى ظاهرى ، و رحمت را اشاره به نعمتهاىباطنى دانسته اند، و يا به تعبير ديگر يكى نعمت مادى و ديگرى نعمت معنوى را مىگويد (كرارا در آيات قرآن جمله و ابتغوا من فضله يا لتبتغوا من فضله به معنىتحصيل روزى و درآمد مادى آمده است ).
ب - بعضى ديگر گفته اند: فضل الهى آغاز نعمت ، و رحمت او و دوام نعمت است (البته باتوجه به اينكه فضل به معنى بخشيدن نعمت مى باشد و با توجه به اينكه ذكر رحمتپس از آن بايد چيزى اضافه بر آن بوده باشد، تفسير فوققابل درك است ) و اينكه در روايت متعددى مى خوانيم منظور ازفضل الهى وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نعمت نبوت ، و منظور از رحمتپروردگار وجود على (عليهالسلام ) و نعمت ولايت است ، نيز شايد اشاره به همين تفسيرباشد، زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر آغاز اسلام بود و على(عليهالسلام ) سبب بقا و ادامه حيات آن شد (يكى علت محدثه و ايجاد كننده و ديگرى مبقيهو بقا دهنده ).
بعضى ديگر احتمال داده اند كه فضل اشاره به نعمتهاى بهشتى ، و رحمت اشاره بهآمرزش از گناه است .
ج - اين احتمال نيز داده شده كه فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به دوست و دشمن مىباشد و رحمت با توجه به كلمه (للمؤ منين ) كه در آيهقبل به صورت قيد رحمت ذكر شده اشاره به رحمت ويژه او نسبت به افراد با ايمان است .
تفسير ديگرى كه براى اين دو ذكر شده اين است كهفضل پروردگار اشاره به مساءله ايمان ، و رحمت اشاره به قرآن مجيد است كه در آيهقبل از آن سخن گفته شد.
البته غالب اين معانى با هم تضادى ندارند و ممكن است همه در مفهوم جامعفضل و رحمت جمع باشد.
آيه و ترجمه


قل اريتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حرما و حللاقل الله اذن لكم اءم على الله تفترون(59)
و ما ظن الذين يفترون على الله الكذب يوم القيمة إ ن الله لذوفضل على الناس و لكن اءكثرهم لا يشكرون(60)
و ما تكون فى شأ ن و ما تتلوا منه من قرءان و لا تعملون منعمل إ لا كنا عليكم شهودا إ ذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربك منمثقال ذرة فى الا رض و لا فى السماء و لا اءصغر من ذلك و لا اءكبر إ لا فى كتب مبين(61)


ترجمه :

59 - بگو آيا روزيهائى را كه خداوند بر شمانازل كرده مشاهده كرديد كه بعضى از آنرا حلال و بعضى را حرام كرده ايد بگو آياخداوند به شما اجازه داده يا بر خدا افترا مى بنديد؟ (و پيش خود تحريم وتحليل مى كنيد).
60 - آنها كه بر خدا افترا مى بندند درباره (مجازات ) روز رستاخيز چه مى انديشند؟خداوند فضل (و بخشش ) نسبت به همه مردم دارد، اما اكثر آنها سپاسگزارى نمى كنند
61 - در هيچ حال (و انديشه اى ) نيستى و هيچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمى كنى ، و هيچعملى را انجام نمى دهيد مگر اينكه ما ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن مى شويد،و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى ماند، به اندازه سنگينى ذره اى ونه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن ، مگر اينكه (همه آنها) در كتاب آشكار (و لوحمحفوظ علم خداوند) ثبت است .
تفسير:
همه جا ناظر او است !
در آيات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدايت و رحمتى كه در اين كتاب آسمانىاست در ميان بود، و در آيات مورد بحث به همين مناسبت از قوانين ساختگى و خرافى و احكامدروغين مشركان سخن مى گويد
زيرا كسى كه ايمان به خدا دارد و مى داند همه مواهب و ارزاق از ناحيه او است بايد اينحقيقت را نيز بپذيرد كه بيان حكم اين مواهب و مجاز و غير مجاز آنها بدست پروردگار استو بدون اذن و فرمان او دخالت در اين كار ناروا است .
در نخستين آيه مورد بحث ، روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ،مى فرمايد: (به آنها بگو: چرا اين روزيهائى را كه خداوند براى شمانازل كرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده ايد)؟!(قل اءرايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا).
و بر طبق سنن خرافى خود پاره اى از چهار پايان را تحت عنوان سائبه و بجيره و وصيلهو همچنين قسمتى از زراعت و محصول كشاورزى خود را تحريم نموده ايد و خود را از ايننعمتهاى پاك محروم ساخته ، به علاوه اين مربوط به شما نيست كه چه چيزحلال و چه چيز حرام بايد باشد، اين تنها در اختيار فرمان پروردگار و خالق آنها است .
(بگو آيا خداوند به شما اجازه داده است چنين قوانينى را وضع كنيد، يا بر خدا افترا مىبنديد) (قل آلله اذن لكم ام على الله تفترون ).
يعنى اين كار از دو صورت خارج نيست ، و شق سوم ندارد، يا بايد با اجازه پروردگارصورت گرفته باشد، و يا تهمت و افترا است ، و چوناحتمال اول منتفى است بنابراين چيزى جز تهمت و افترا نمى تواند باشد.
اكنون كه مسلم شد آنها با اين احكام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن ازنعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس ‍ پروردگار بسته اند، اضافه مى كند:(آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، درباره مجازات روز قيامت چه مى انديشند؟ آيا تامينىبراى رهائى از اين كيفر دردناك به دست آورده اند)؟ (و ما ظن الذين يفترون على اللهالكذب يوم القيامة ).
اما (خداوند فضل و رحمت گسترده اى بر مردم دارد) به هميندليل آنها را در برابر اين گونه اعمال زشتشان فورا كيفر نمى دهد (ان الله لذوفضل على الناس ).
ولى آنها به جاى اينكه از اين مهلت الهى استفاده كنند و عبرت گيرند و شكر آن را بجابياورند و به سوى خدا بازگردند اكثر آنان غافلند (و سپاس اين نعمت بزرگ را بجانمى آورند) (و لكن اكثرهم لا يشكرون ).
اين احتمال نيز در تفسير اين آيه وجود دارد كهحلال بودن همه اين مواهب و روزيها (بجز اشياء زيانبخش و ناپاك كه استثنا شده ) خود يكنعمت بزرگ الهى است و بسيارى از مردم بجاى سپاسگزارى در برابر اين نعمت ،ناسپاسى مى كنند و با احكام خرافى و ممنوعيتهاى بىدليل خود را از آن محروم مى دارند.
و براى اينكه تصور نشود اين مهلت الهى دليل بر عدم احاطه علم پروردگار بركارهاى آنها است ، در آخرين آيه مورد بحث اين حقيقت را به رساترين عبارت بيان مى كندكه او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمين و جزئيات
اعمال بندگان آگاه و با خبر است ، و مى گويد: (در هيچ حالت و كار مهمى نمى باشى، و هيچ آيه اى از قرآن را تلاوت نمى كنى ، و هيچ عملى را انجام نمى دهيد مگر اينكه ماشاهد و ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آنعمل مى شويد) (و ما تكون فى شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون منعمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه ).
(شهود) جمع (شاهد) در اصل به معنى حضور تواءم با مشاهده با چشم و يا قلب وفكر است ، و تعبير به جمع اشاره به اين است كه نه تنها خدا بلكه فرشتگانى كهفرمانبردار او هستند و مراقب اعمال انسانها مى باشند نيز از همه اين كارها با خبرند وشاهد و ناظرند.
و همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم تعبير به صيغه جمع در مورد خداوند با اينكهذات پاك او از هر جهت يگانه و يكتا است براى اشاره به عظمت مقام او است و اينكه هموارهمامورينى سر بر فرمان او دارند، و در اطاعت امرش آماده و حاضرند، و در واقع سخن تنهااز او نيست ، بلكه از او است و آنهمه ماءموران مطيعش .
سپس با تاءكيد بيشتر، مساءله آگاهى خدا را از همه چيز تعقيب كرده مى گويد:(كوچكترين چيزى در زمين و آسمان حتى به اندازه سنگينى ذره بى مقدارى ، از ديدگاهعلم پروردگار تو مخفى و پنهان نمى ماند، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر از اينمگر اينكه همه اينها در لوح محفوظ و كتاب آشكار علم خدا ثبت و ضبط است ) (و ما يعزبعن ربك من مثقال ذره فى الارض
و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين ).
(يعزب ) از ماده (عزوب ) در اصل به معنى دورى و جدائى از خانه و خانواده براىيافتن مرتع از جهت گوسفندان و چهار پايان است و سپس به معنى غيبت و پنهانى بطورمطلق استعمال شده است .
(ذره ) به معنى جسم بسيار كوچك است و به همين جهت به مورچه هاى ريز نيز ذره گفتهمى شود (براى توضيح بيشتر به جلد سوم صفحه 389 مراجعه فرمائيد).
(كتاب مبين ) اشاره به علم وسيع پروردگار است كه گاهى از آن تعبير به (لوحمحفوظ) مى شود (در اين باره در جلد پنجم صفحه 271 نيز سخن گفته ايم ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - آيات فوق در ضمن عبارات كوتاهى اين حقيقت را ثابت مى كند كه حق قانونگزارىمخصوص خدا است و هر كس بى اذن و اجازه و فرمان او اقدام به چنين كارى كند مرتكبتهمت و افتراء بر خدا شده است ، زيرا همه روزيها و مواهب عالم از ناحيه اونازل گرديده ، و در حقيقت مالك اصلى همه آنها خدا است ، بنابراين او است كه حق داردبعضى را (مجاز) و بعضى را (غير مجاز) اعلام كند، هر چند دستورهاى او در اينزمينه در مسير منافع و تكامل بندگان است و او كمترين نيازى به اين كار ندارد، ولى بههر حال صاحب اختيار و قانونگزار او است .
مگر اينكه اجازه اين كار را در حدودى كه صلاح مى داند به كسى مانند پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) واگذار كند.
چنانكه از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) بعضى از امور را واجب يا حرام كرده است كه در زبان روايات به عنوان (فرضالنبى )
ناميده شده ، البته همه اينها طبق فرمان خداوند و اختياراتى است كه به پيامبرش واگذاركرده است .
جمله (الله اذن بكم ) نيز دليل بر اين است كه ممكن است خداوند چنين اجازه اى را بهكسى بدهد.
اين بحث مربوط به مساءله (ولايت تشريعى ) است كه بخواست خدا درمحل ديگرى به گونه اى مشروحتر بيان خواهيم كرد.
2 - اينكه در آيات فوق در مورد ارزاق تعبير بهنزول شده ، با اينكه مى دانيم تنها آب باران است كه از آسمان فرود مى آيد، يا بهخاطر اين است كه اين قطرات حياتبخش ريشه اصلى همه روزيها راتشكيل مى دهد، و يا به خاطر اين است كه منظور(نزول مقامى ) است كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، اين تعبير در سخنان روزمره نيزديده مى شود كه اگر از شخص بزرگى دستورى يا موهبتى به شخص كوچكى بشود،مى گويند اين برنامه از (بالا) دستور داده شده ، يا از بالا به ما رسيده است .
3 - علماى علم اصول از جمله آلله اذن لكم ام على الله تفترون(اصل عدم حجيت ظن ) را ثابت كرده اند و گفته اند اين تعبير نشان مى دهد كه هيچ حكمىاز احكام الهى را بدون قطع و يقين نمى توان اثبات كرد وگرنه افترا بر خدا حرام است(البته در اين استدلال بحثهائى داريم كه در مباحث علماصول ذكر كرده ايم ).
4 - آيات فوق يك درس ديگر نيز به ما مى دهد و آن اينكه قانونگزارى در برابرقانون خدا، آئين جاهليت است ، كه به خود حق مى دادند با افكار نارسايشان احكامى وضعكنند، ولى يك خداپرست واقعى هرگز نمى تواند چنين بوده باشد
و اينكه مى بينيم در عصر و زمان ما گروهى هستند كه دم از ايمان به خدا و اسلام مى زنندو در عين حال دست گدائى به سوى قوانين ديگران كه قوانين غير اسلامى است دراز مىكنند، و يا به خود اجازه مى دهند كه قوانين اسلام را به عنوان اينكهقابل عمل نيست كنار بگذارند و شخصا به جعل قانون بپردازند، آنها نيز پيرو سنتهاىجاهلى هستند.
اسلام واقعى تجزيه پذير نيست ، هنگامى كه گفتيم مسلمانيم بايد همه قوانين آنرابرسميت بشناسيم ، و اينكه بعضى مى گويند اين قوانين همهقابل اجرا نيست پندار بى اساسى است كه از يك نوع غربزدگى و خود باختگى ناشىشده است .
البته اسلام به خاطر جامعيتى كه دارد در يك سلسله ازمسائل با ذكر اصول كلى دست ما را باز گزارده است كه نيازهاى هر عصر و زمان را باشور و مشورت بر طبق آن اصول تنظيم و به اجرا در آوريم .
5 - در آخرين آيه مورد بحث به هنگام اشاره به وسعت علم پروردگار روى سه نكتهتكيه كرده و فرموده : در هيچ كار و حالى نيستى ، و هيچ آيه اى تلاوت نمى كنى ، و هيچعملى انجام نمى دهيد مگر اينكه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم .
اين تعبيرات سه گانه در واقع اشاره به (افكار) و (گفتار) و(اعمال ) انسانها است ، يعنى خداوند همانگونه كهاعمال ما را مى بيند، سخنان ما را مى شنود، و از افكار و نيات ما آگاه و با خبر است وچيزى از اينها از محيط علم پروردگار بيرون نيست .
بدون شك نيت و حالات روحى در مرحله نخست قرار دارد و گفتار پشت سر آن است و كردار وعمل به دنبال آن ، و لذا در آيه نيز به همين ترتيب ذكر
شده است .
ضمنا اينكه مى بينيم قسمت اول و دوم به صورت مفرد و خطاب به پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) ذكر شده و قسمت سوم به صورت جمع و خطاب به عموم مسلمانان استممكن است به اين جهت باشد كه مرحله تصميم گيرى در برنامه هاى اسلامى مربوط بهرهبر امت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشد، همانگونه كه گرفتن آياتقرآن از سوى خدا و تلاوت آن بر مردم نيز از ناحيه او است ، ولىعمل كردن به اين برنامه ها به عموم ملت ارتباط دارد، و هيچكس از آن مستثنى نيست .
6 - در آخرين آيات فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بيان شده است درسى كه مىتواند آنها را در مسير حق براه اندازد و از كجرويها و انحرافات باز دارد، درسى است كهتوجه به آن جامعه اى صالح و پاك مى سازد، و آن اينكه :
به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه هر گامى بر مى داريم و هر سخنى كه مى گوئيمو هر انديشه اى كه در سر مى پرورانيم ، و به هر سو نگاه مى كنيم ، و در هر حالىهستيم ، نه تنها ذات پاك خدا بلكه فرشتگان او نيز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما رامى نگرند.
كوچكترين حركتى در پهنه آسمان و زمين از ديدگاه علم او مخفى و پنهان نمى ماند، نهتنها مخفى نمى ماند بلكه همه آنها ثبت مى شود در آن لوحى كه محفوظ است و اشتباه و غلطو دگرگونى در آن راه ندارد، در صفحه علم بى پايان خدا، در انديشه فرشتگان مقربينو نويسندگان اعمال آدميان ، در پرونده ما و در نامهاعمال همه ما.
بى جهت نيست كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) هر زمان اين آيه را تلاوت مى كرد شديدا گريه مى نمود (كانرسول الله اذا قرء هذه
الايه بكى بكاء شديدا).
جائى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنهمه اخلاص و بندگى و آنهمه خدمتبه خلق و عبادت خالق از كار خود در برابر علم خدا ترسان باشد،حال ما و ديگران معلوم است .
آيه و ترجمه


اءلا ان اءولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون(62)
الذين امنوا و كانوا يتقون(63)
لهم البشرى فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة لاتبديل لكلمت الله ذلك هو الفوز العظيم(64)
و لا يحزنك قولهم ان العزة لله جميعا هو السميع العليم(65)


ترجمه :

62 - آگاه باشيد اوليا (و دوستان ) خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.
63 - همانها كه ايمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيز مى كردند.
64 - در زندگى دنيا و در آخرت شاد (و مسرور)ند، وعده هاى الهى تخلف ناپذير است ، واين رستگارى بزرگى است .
65 - سخن آنها تو را غمگين نسازد تمام عزت (و قدرت ) از آن خدا است و او شنوا و داناست.
تفسير:
آرامش روح در سايه ايمان
چون در آيات گذشته قسمتهائى از حالات مشركان و افراد بى ايمان مطرح
شده بود در اين آيات شرح حال مؤ منان مخلص و مجاهد و پرهيزگار كه درست نقطهمقابل آنان هستند بيان گرديده ، تا با مقايسه - همانگونه كه روش قرآن است - نور ازظلمت و سعادت از بدبختى شناخته شود.
در نخستين آيه مى گويد: (آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى بر آنان است و نهغمى دارند) (الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ).
براى فهم دقيق محتواى اين سخن بايد معنى (اولياء) بخوبى شناخته شود.
(اولياء) جمع (ولى ) در اصل از ماده (ولى يلى ) گرفته شده كه به معنىنبودن واسطه ميان دو چيز و نزديكى و پى در پى بودن آنها است ، به هميندليل به هر چيزى كه نسبت به ديگرى قرابت و نزديكى داشته باشد، خواه از نظر مكانيا زمان يا نسب و يا مقام ، (ولى ) گفته مى شود،استعمال اين كلمه به معنى (سرپرست ) و (دوست ) و مانند اينها نيز از همين جا است .
بنابراين اولياء خدا كسانى هستند كه ميان آنان و خداحائل و فاصله اى نيست ، حجابها از قلبشان كنار رفته ، و در پرتو نور معرفت و ايمانو عمل پاك ، خدا را با چشم دل چنان مى بينند كه هيچگونه شك و ترديدى به دلهايشان راهنمى يابد، و به خاطر همين آشنائى با خدا كه وجود بى انتها و قدرت بى پايان وكمال مطلق است ، ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بى مقدار است .
كسى كه با اقيانوس آشنا است ، قطره در نظرش ارزشى ندارد و كسى كه خورشيد را مىبيند نسبت به يك شمع بى فروغ بى اعتنا است .
و از اينجا روشن مى شود كه چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زيرا خوف و ترس معمولااز احتمال فقدان نعمتهائى كه انسان در اختيار دارد و يا خطراتى كه ممكن است در آينده او راتهديد كند، ناشى مى شود، همانگونه كه غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدانامكاناتى است كه در اختيار داشته است ،
اولياء و دوستان راستين خدا از هرگونه وابستگى و اسارت جهان ماده
آزادند، و (زهد) به معنى حقيقيش بر وجود آنها حكومت مى كند، نه با از دست دادن امكاناتمادى جزع و فزع مى كنند و نه ترس ‍ از آينده در اين گونهمسائل افكارشان را به خود مشغول مى دارد.
بنابراين (غمها) و (ترسهائى ) كه ديگران را دائما درحال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آينده نگه مى دارد در وجود آنها راه ندارد.
يك ظرف كوچك آب ، از دميدن يك انسان متلاطم مى شود، ولى در پهنه اقيانوس كبير حتىطوفانها كم اثر است و به همين دليل اقيانوس آرامش مى نامند (لكى لا تاءسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ) (حديد - 23).
نه آن روز كه داشتند به آن دل بستند و نه امروز كه از آن جدا مى شوند غمى دارند،روحشان بزرگتر و فكرشان بالاتر از آن است كه اينگونه حوادث در گذشته و آينده درآنها اثر بگذارد.
به اين ترتيب امنيت و آرامش واقعى بر وجود آنها حكمفرماست و بگفته قرآن اولئك لهم الامن(انعام - 82) و يا به تعبير ديگر الا بذكر الله تطمئن القلوب : (ياد خدا مايه آرامشدلها است ) (رعد - 28).
خلاصه اينكه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنياپرستى است ، آنها كه ازاين روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسيار طبيعى است .
اين بيان استدلالى مساله بود و گاهى همين موضوع به بيان ديگرى كهشكل عرفانى دارد به اين صورت عرضه مى شود.
اولياى خدا آنچنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آنچنان محو مشاهده ذات پاك او مىباشند كه غير او را به دست فراموشى مى سپردند، روشن است در غم و اندوه و ترس ووحشت حتما نياز به تصور فقدان و از دست دادن چيزى و يا مواجهه با دشمن و موجودخطرناكى دارد، كسى كه غير خدا در دل او نمى گنجد و به غير او نمى انديشد و جز او رادر روح خود پذيرا نمى شود، چگونه ممكن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز آشكار شد كه منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است ، وگرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است ، ترس از عدم انجام وظائف ومسئوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده ، كه اين ترس و اندوه جنبهمعنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى او است ، به عكس ترس و اندوههاى مادى كهمايه انحطاط و تنزل است .
اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در خطبه معروف (همام ) كه حالات اولياى خدا در آن بهعاليترين وجهى ترسيم شده مى فرمايد: قلوبهم محزونة و شرورهم مامونة : (دلهاىآنها محزون و مردم از شر آنها در امانند) و نيز مى فرمايد و لو لاالاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب وخوفا من العقاب : (اگر اجلى كه خداوند براى آنها مقرر كرده نبود حتى يك چشم بر همزدن ارواح آنها در بدنهايشان آرام نمى گرفت ، به خاطر عشق به پاداش الهى و ترس ووحشت از مجازات و كيفر او).
قرآن مجيد نيز در باره مؤ منان مى گويد: الذين يخشون ربهم بالغيب و هم من الساعهمشفقون : (كسانى كه از پروردگارشان با اينكه او را به خشم نمى بينند مى ترسند واز رستاخيز بيمناكند) (انبياء - 49) بنابراين آنها خوف و ترس ديگرى دارند.
در اينكه منظور از اولياء خدا چه كسانى است در ميان مفسران گفتگو است ولى آيه دوممطلب را روشن ساخته و بگفتگوها پايان مى دهد و مى گويد: (آنها كسانى هستند كهايمان آورده اند و به طور مداوم تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساخته اند) (الذين آمنواو كانوا يتقون ).
جالب اينكه ايمان را به صورت فعل ماضى مطلق آورده و تقوا را به صورت ماضىاستمرارى اشاره به اينكه ايمان آنها به سر حدكمال رسيده ولى مساله تقوا كه در عمل روزمره منعكس مى شود و هر روز و هر ساعت كارتازه اى مى طلبد و جنبه تدريجى دارد براى آنها به صورت يك برنامه و وظيفه دائمىدر آمده است .
آرى اينها هستند كه با داشتن اين دو ركن اساسى دين و شخصيت چنان آرامشى در درون جانخود احساس مى كنند كه هيچيك از طوفانهاى زندگى آنها را تكان نمى دهد بلكه بهمضمون (المؤ من كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف ) همچون كوه در برابر تندبادحوادث استقامت به خرج مى دهند.
در سومين آيه روى مساله عدم وجود ترس و غم و وحشت در وجود اولياى حق با اين عبارتتاكيد مى كند كه (براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است ): (لهمالبشرى فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة ).
به اين ترتيب نه تنها ترس و غمى ندارند بلكه بشارت و خوشحالى و سرور بهخاطر نعمتهاى فراوان و مواهب بى پايان الهى هم در اين زندگى و هم در آن زندگىنصيب آنان مى شود (توجه داشته باشيد كه (البشرى ) با الف و لام جنس و بهصورت مطلق ذكر شده و انواع بشارتها را شامل مى شود).
باز براى تاكيد اضافه مى كند سخنان پروردگار و وعده هاى الهى تغيير وتبديل ندارد، و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش ‍ وفا( لاتبديل لكلمات الله ).
و اين پيروزى و سعادت بزرگى است براى هر كس كه نصيبش شودذلك هو الفوزالعظيم ).
و در آخرين آيه روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه سر سلسلهاولياء و دوستان خدا است كرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او ميگويد: سخنانناموزون مخالفان و مشركان غافل و بى خبر تو را غمگين نكند (و لا يحزنك قولهم ).
چرا كه تمام عزت و قدرت از آن خدا است و در برابر اراده حق از دشمنان كارى ساختهنيست (ان العزة لله جميعا).
او از تمام نقشه هاى آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و از اسرار درونشان آگاهاست (هو السميع العليم ).
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - منظور از بشارت در اين آيه چيست ؟
در اينكه بشارتى را كه خداوند در آيات فوق به دوستانش در دنيا و آخرت ارزانىداشته چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است
بعضى آن را مخصوص به بشارتى دانسته اند كه فرشتگان در آستانه مرگ وانتقال از اين جهان به مؤ منان مى دهد و مى گويند و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون(سجده - 30).
و بعضى ديگر آنرا اشاره به وعده هاى پيروزى پروردگار و غلبه بر دشمنان و حكومتدر روى زمين مادام كه مؤ منند و صالحند مى دانند.
در بعضى از روايات اين بشارت به خوابهاى خوش كه مؤ منان مى بينند تفسير شدهولى همانگونه كه گفتيم با توجه به مطلق بودن اين كلمه و الف و لام جنس در
البشرى مفهوم وسيعى نهفته شده كه هر گونه بشارت و شادى پيروزى و موفقيت راشامل مى شود، و همه آنچه در بالا ذكر شد در آن درج است ، و در واقع هر كدام اشاره بهگوشه اى از اين بشارت وسيع الهى ميباشد.
و شايد اينكه در بعضى از روايات به خوابهاى خوش و رؤ ياى صالحه تفسير شدهاشاره به اين است كه هر گونه بشارت حتى بشارتهاى كوچك نيز در مفهوم البشرىافتاده است ، نه اينكه منحصر به آن باشد.
در واقع همانطور كه قبلا هم گفته شد اين اثر تكوينى و طبيعى ايمان و تقوا است كهانسان را از انواع دلهره ها و وحشتهائى كه زائيده شك و ترديد و همچنين مولود گناه وانواع آلودگيها است از روح و جسم انسان دور ميسازد، چگونه ممكن است كسى ايمان و تكيهگاه معنوى در درون جان خود نداشته باشد باز احساس آرامش كند؟
او به يك كشتى بى لنگر در يك درياى طوفانى مى ماند كه امواج كوه پيكر هر لحظه اورا به سوئى پرتاب مى كنند و گردابها براى بلعيدنش دهان باز كرده اند.
چگونه كسى كه دست به ظلم و ستم و ريختن خون مردم و غصباموال و حقوق ديگران آلوده كرده ممكن است آرامش خاطر داشته باشد، او بر خلاف مؤ منانحتى خواب آرام ندارد و غالبا خوابهاى وحشتناكى مى بيند كه در اثناء آن خود را بادشمنان درگير مشاهده مى كند و اين خود يك دليل بر ناآرامى و تلاطم روح آنهاست .
طبيعى است يك شخص جانى بخصوص اينكه تحت تعقيب باشد در عالم خواب خود را دربرابر اشباح هولناكى مى بيند كه براى گرفتن و تعقيب او كمر بسته اند و يا اينكهروح آن مقتول مظلوم از درون ضمير ناآگاهش فرياد مى زند و او را شكنجه مى دهد، لذاهنگامى كه بيدار مى شود همچون يزيد ما لى و للحسين (مرا با حسين چكار)؟ و ياهمچون حجاج ما لى و لسعيد بن جبير: (مرا با
سعيد بن جبير چه كار)؟! مى گويد.
2 - در ذيل آيات فوق روايات جالبى از ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) وارد شده است كهبه بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
امير مؤ منان على (عليه السلام ) آيه الا ان اولياء الله ... را تلاوت فرمود و سپس ازياران خويش سؤ ال كرد مى دانيد (اولياء الله ) چه اشخاصى هستند؟ عرض كردند اىامير مؤ منان شما خودتان بفرمائيد كه آنان كيانند:
امام فرمود:
هم نحن و اتباعنا فمن تبعنا من بعدنا طوبى لنا، و طوبى لهمافضل من طوبى لنا، قالوا يا امير المؤ منين ما شاءن طوبى لهمافضل من طوبى لنا؟ السنا نحن و هم على امر؟قال لا، انهم حملوا ما لم تحملوا عليه ، و اطاقوا ما لم تطيقوا!: (دوستان خدا، ما و پيروانما كه بعد از ما مى آيند هستند، خوشا به حال ما، و بيشتر از آن خوشا بهحال آنها - بعضى پرسيدند چرا بيشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پيرو يك مكتب نيستيم وكارمان يك نواخت نمى باشد؟ فرمود: نه ، آنها مسئوليتهائى بر دوش دارند كه شمانداريد و تن به مشكلاتى مى دهند كه شما نمى دهيد)
در كتاب (كمال الدين ) از ابو بصير از امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته ، و المطيعين لهفى ظهوره ، اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون : (خوشابحال پيروان امام قائم كه در غيبتش (با خودسازى ) انتظار ظهورش را مى كشند، و بههنگام ظهورش مطيع فرمان اويند، آنها اولياى خدا هستند همانها كه نه ترسى دارند و نهغمى ).
يكى از دوستان امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه امام (عليه السلام ) فرمود:پيروان اين مكتب در لحظات آخر عمر چيزهائى مى بينند كه چشمشان با آن روشن مى شود.
راوى مى گويد من اصرار كردم چه چيز مى بينند؟ و اين سخن را بيش از ده بار تكراركردم ولى در هر بار امام تنها به اين جمله قناعت مى كرد كه (مى بينند) ...!.
در آخر مجلس رو به سوى من كرد و مرا صدا زد فرمود:مثل اينكه اصرار دارى بدانى چه چيز را مى بينند؟ گفتم آرى قطعا! ... سپس ‍ گريستم .
امام به حال من رقت كرد و گفت آن دو را مى بينند، اصرار كردم كدام دو نفر؟ فرمود: پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) را، هيچ انسان با ايمانى چشم ازجهان نمى پوشد مگر اينكه اين دو بزرگوار را خواهد ديد كه به او بشارت مى دهند،سپس فرمود اين را خداوند در قرآن بيان كرده ، سؤال كردند در كجا و كدام سوره ؟ فرمود در سوره يونس آنجا كه مى گويد الذين آمنوا وكانوا يتقون لهم البشرى فى الحياة الدنيا و فى الاخرة .
به مضمون همين روايت ، روايات ديگرى نيز داريم .
روشن است كه اين روايات اشاره به قسمتى از بشارتهاى افراد باايمان و تقوا است نههمه آن بشارتها، و نيز روشن است كه اين مشاهده ، مشاهده جسم مادى نيست ، بلكه مشاهدهجسم برزخى با ديد برزخى است ، زيرا مى دانيم در جهان برزخ كه فاصله اى است مياناين جهان و سراى آخرت ، روح انسان بر جسم برزخيش باقى مى ماند.
آيه 66-67
آيه و ترجمه


اءلا ان لله من فى السماوات و من فى الا رض و ما يتبع الذين يدعون من دون اللهشركاء ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون(66)
هو الذى جعل لكم اليل لتسكنوا فيه و النهار مبصرا ان فى ذلك لايت لقوم يسمعون(67)


ترجمه :

66 - آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى باشند، و آنها كهغير خدا را شريك او مى خوانند از منطق و دليلى پيروى نمى كنند، آنها فقط از پندار بىاساس پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ مى گويند!
67 - او كسى است كه شب را براى شما آفريد كه در آن آرامش بيابيد و روز را روشنىبخش قرار داد، در اين نشانه هائى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند.
تفسير:
قسمتى از آيات عظمت او
آيات فوق بار ديگر به مساله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام و مباحث اينسوره است باز مى گردد، مشركان را به محاكمه مى كشد و ناتوانى آنها را به ثبوتمى رساند.
نخست مى گويد: (آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مىباشند) (الا ان لله من فى السماوات و من فى الارض ).
جائى كه اشخاص ملك او باشند و از آن او، اشيائى كه در اين جهان مى باشند به طريقاولى از آن او هستند، بنابراين او مالك تمام عالم هستى است و با اينحال چگونه ممكن است مملوكهاى او شريك او بوده باشند؟!
سپس اضافه مى كند: (كسانى كه غير خدا را شريك او قرار مى دهند از
دليل و منطقى پيروى نمى كنند و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند) (و ما يتبعالذين يدعون من دون الله شركاء).
(آنها تنها از پندارها و گمانهاى بى اساس و بى پايه پيروى مى كنند) (ان يتبعونالا الظن )
(بلكه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مى گويند، و دروغ مى گويند)! (و انهم الا يخرصون ).
(خرص ) در لغت هم به معنى (دروغ ) آمده است ، و هم به معنى (حدس و تخمين )،و در اصل - همانگونه كه (راغب ) در (مفردات ) گفته - به معنى جمع آورى كردنميوه است ، و پس از به جمع زدن و گردآورى در حساب ، و تخمين زدن ميوه بر درختانگفته شده ، و از آنجا كه حدس و تخمين گاهى نادرست از آب در مى آيد اين ماده به معنى(دروغ ) نيز آمده است .
اصولا اين خاصيت پيروى از پندار و گمان بى اساس است كه سرانجام انسان را بهوادى دروغ مى كشاند.
آنها كه بتها را شريك خدا ساخته بودند تكيه گاهشان اوهامى بيش نبود، اوهامى كه حتىتصور آن امروز براى ما مشكل است كه چگونه ممكن است انساناشكال و مجسمه هاى بيروحى بسازد و بعد مخلوق خود را ارباب و صاحب اختيار خويشبداند؟ مقدراتش را به دست آن بسپارد، و حل مشكلاتش را از او بخواهد؟! آيا اين چيزى جزدروغ و دروغپردازى مى تواند باشد؟
حتى مى توان اين را به عنوان يك قانون كلى - با كمى دقت - از آيه استفاده كرد كه هركس از ظن و گمانهاى بى اساس پيروى كند سرانجام به دروغگوئى كشانده مى شود،راستى و صدق براساس قطع و يقين استوار است و دروغ بر اساس تخمين ها و پندارها وشايعه ها!.
سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى ، و دورى از شرك و بت پرستى ،به گوشه اى از مواهب الهى كه در نظام آفرينش قرار گرفته و نشانه عظمت و قدرت وحكمت (الله ) است اشاره كرده ، مى گويد:
(او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد) (هو الذىجعل لكم الليل لتسكنوا فيه ):
(و روز را روشنى بخش ) (و النهار مبصرا).
اين نظام نور و ظلمت كه بارها در آيات قرآن روى آن تكيه شده ، نظامى شگفت انگيز وپر بار است ، كه از يك سو با تابش نور در مدت معين ، صحنه زندگى انسانها راروشن ساخته ، و حركت آفرين است و تلاش انگيز، و از سوى ديگر با پرده هاى ظلمانىو آرامبخش شب روح و جسم خسته را براى كار و حركت مجدد آماده مى سازد.
آرى در اين نظام حساب شده آيات و نشانه هائى از توانائى آفريدگار است ، اما براىآنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مى شنوند) (ان فى ذلك لايات لقوم يسمعون ).
آنها كه مى شنوند و درك مى كنند، و آنها كه پس از درك حقيقت ، آنرا به كار مى بندند.
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - آرامش و سكون كه هدف از آفرينش شب قرار داده شده يك واقعيت مسلم علمى است كه دانشامروز آنرا به ثبوت رسانده ، پرده هاى تاريكى نه تنها يك وسيله اجبارى براىتعطيل فعاليتهاى روزانه است ، بلكه اثر مستقيمى روى سلسله اعصاب و عضلات آدمى وساير جانداران دارد و آنها را در حالت استراحت و خواب و سكون فرو مى برد، و چهنادانند مردمى كه شب را به هوسرانى زنده

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation