بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 6, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

117 - و در احياء العلوم مى گويد: وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) گوشتميل مى فرمود سر خود را به طرف ظرف گوشت پائين نمى انداخت بلكه آنرا به طرفدهان خود مى برد و آنرا بطور مخصوصى و با تمام دندانها مى جويد، و مخصوصا وقتىگوشت ميل مى فرمود هر دو دست خود را به خوبى مى شست آنگاه دست تر را به صورتخود مى كشيد.
118 - و در كتاب مكارم الاخلاق مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همه رقمغذا ميل مى فرمود.
مؤ لف : طبرسى بعد از نقل اين روايت اصنافى از طعام را كه آن جنابميل ميفرمود شمرده ، از آن جمله نان و گوشت را بانواع مختلفش ذكر كرده و هم چنين خربرهو شكر و انگور و انار و خرما و شير و هريسه (گندم پخته ) و روغن و سركه و كاسنى وبادروج و كلم ، و روايت شده كه آن جناب از عسل خوشش مى آمد و نيز روايت شده كه در ميانميوه ها انار را بيشتر دوست مى داشت .
119 - و طوسى در كتاب امالى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (عليهالسلام ) نقل كرده كه فرمود: طعام رسول الله (صلى الله عليه و آله ) - اگر بهدستش مى آمد - جو، و حلوايش خرما، و هيزم منزلش پوست و برگ و شاخه درخت خرما بود.
120 - و در كتاب مكارم نقلمى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) غذاى داغ نمى خورد، و صبر مى كرد تاخنك شود و مى فرمود: خداى تعالى ما را آتش نخورانيده و غذاى داغ بركت ندارد، و وقتىغذا ميل مى فرمود (بسم الله ) مى گفت و با سه انگشت و از جلو خود غذا مى خورد، و ازجلو كسى غذا برنمى داشت ، و وقتى سفره پهن مى شدقبل از سايرين شروع م ى كرد، و با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسطغذا مى خورد، گاهى هم از انگشت چهارمى كمك مى گرفت و با تمامى كف دست ميخورد نه بادو انگشت ، ومى فرمود: غذا خوردن با دو انگشت ، غذا خوردن شيطان است . روزى اصحابشفالوده آوردند و آن حضرت با ايشان تناول فرمود، پس از آن پرسيد اين فالوده از چهدرست مى شود؟ عرض كردند روغن را با عسل مى گذاريم اينطور مى شود، فرمود: طعامخوبيست .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نان جو را الك نكرده مى خورد و هيچ وقت نان گندمنخورد، و از نان جو هم سير نشد، و هيچ وقت بر خوان طعام غذا نخورد، بلكه روى زمين مىخورد، خربزه و انگور و خرما مى خورد و هسته آنرا به گوسفند مى داد، و هيچ وقت سير،پياز، تره و عسلى كه در آن مغافير بود ميل نمى فرمود، و (مغافير) خلطى است كه دربدن زنبور هضم نشده و در عسل مى ريزد و بوى آن در دهن مى ماند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هيچ وقت غذائى را مذمت نفرمود، اگر آنرا دوست مىداشت مى خورد و اگر از آن خوشش نمى آمد نمى خورد و آنرا مذمت نمى كرد كه ديگران همنخورند، ظرف غذا را مى ليسيد و مى فرمود: غذاى آخر ظرف بركتش از همه آن غذا بيشتراست ، وقتى هم كه از غذا فارغ ميشد هر سه انگشت خود را يكى پس از ديگرى مى ليسيد ودست خود را از طعام مى شست تا پاكيزه شود، و هيچ وقت تنها غذاميل نمى فرمود.
مؤ لف : اينكه راوى گفت : با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط مى خورد،خواست تا رعايت ادب كند چون لفظ (سبابه ) كه انگشت پهلوئى ابهام است مشتق از(سب - ناسزا) است ، و اما اينكه روايت كرد كه آن حضرت فالودهميل مى فرمود، مخالف است با روايتى كه صاحب كتاب محاسن آنرا با ذكر سند از يعقوببن شعيب از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: در وقتى كه اميرالمؤ منين(عليه السلام ) در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود شخصى طبقىفالوده به عنوان هديه برايش آورد، حضرت به اصحاب خود فرمودمشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند ناگهان دست خود را كشيد و فرمود:بيادم آمد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فالوده نخورد، از اين جهت از خوردنشكراهت دارم .
121 - و در كتاب مكارم مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آشاميدنيها را همدر قدحهاى بلورى كه از شام مى آوردند و هم در قدح هاى چوبى و چرمى و سفالى مىآشاميد.
مؤ لف : در كافى و محاسن نيز روايتى قريب به مضمون صدر اين روايتنقل كرده ، و در آن دارد كه : رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) دوست مى داشت از قدحشامى بياشامد و مى فرمود: اين ظرف نظيف ترين ظرفهائى است كه در دسترس شما است.
122 - و در كتاب مكارم از رسول خدا(صلى الله عليه و آله )نقل كرده كه آن حضرت با كف دست هم آب مى خورد، آب را در دست ميريخت و مى فرمود هيچظرفى پاكيزه تر از دست نيست .
123 - و در كافى به سند خود از عبدالله بن سناننقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در روزهاى عيد قربان دو قوچذبح مى كرد يكى را از طرف خود و يكى ديگر را از طرف فقراى امتش .
124 - و از جمله آداب آن حضرت در خلوت - بنابرنقل شهيد ثانى در كتاب شرح النفليه - آن بود كه احدى او را درحال بول كردن نديد.
125 - و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليهالسلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت مى خواست رفعحصر كند سر خود را با چيزى مى پوشانيد و بعد از قضاى حاجت دفن مى كرد، هم چنيناگر مى خواست آب دهان بيندازد آنرا دفن مى كرد، و هر وقت به مستراح مى رفت سر خودرا مى پوشانيد.
مؤ لف : ساختن مستراح از مستحدثات بعد از اسلام است ، عربقبل از اسلام مستراح نداشت و براى قضاى حاجت به طورى كه از بعضى از رواياتاستفاده مى شود به صحرا مى رفته اند.
126 - و در كافى به سند خود از حسين بن خالد از ابى الحسن ثانى (عليه السلام )نقل كرده كه خدمتش عرضه داشتم : ما روايتى در دست داريم كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در عين اينكه انگشترش در دست بود استنجا مى كرد، واميرالمؤ منين نيز چنين كارى مى كرده ، با اينكه نقش انگشتررسول خدا (صلى الله عليه و آله ) (محمد رسول الله ) بوده آيا اين روايات صحيحاست ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم ما هم اينكار را مى توانيم بكنيم ؟ فرمود: آنان انگشتر رابدست راست مى كرده اند و شما بدست چپ ...
مؤ لف : روايتى قريب به اين مضمون در جعفريات و مكارم از كتاب لباس تاءليف عياشىاز امام صادق (عليه السلام ) نقل شده .
127 - و از جمله آداب آنحضرت در برخورد به مصيبت و بلا و مرگ عزيزان و متعلقاتآن ، آنست كه صاحب مكارم نقل كرده و گفته كهرسول خدا(صلى الله عليه و آله ) هر وقت جوش كوچكى در بدن خود مى ديد به خدا پناهمى برد و اظهار مسكنت در برابر او مى نمود و خود را به او مى سپرد، خدمتش عرضه مىداشتند يا رسول الله ! اين جوش كوچك كه چيزقابل توجهى نيست ؟ ميفرمود: آرى ، و ليكن خدا وقتى بخواهد درد كوچكى را بزرگ كند مىتواند، چنانكه اگر بخواهد درد بزرگى را كوچك كند نيز مى تواند.
128 - و در كافى به سند خود از جابر از ابى جعفر (عليه السلام )نقل مى كند كه فرمود: سنت اين است كه تابوت را از چهار طرفش ‍ بدوش بكشند و اگربخواهند اطراف ديگرش را هم حمل كنند مستحب است .
129 - و در كتاب قرب الاسناد از حسين بن طريف از حسين بن علوان از جعفر ازپدربزرگوارش (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: روزى حسن بن على (عليهماالسلام )با اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه جنازه اى را عبور دادند، بعضى از اصحاب آنحضرت برخاسته به مشايعت آن جنازه رفتند ولى آن حضرت برنخاست ، وقتى جنازه رابردند بعضى به آن حضرت عرض كردند چرا شما برنخاستيد، خدا شما را عاقبت دهد بااينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت مى ديد جنازه اى را مى برند برمىخاست ، حسن بن على (عليهماالسلام ) فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فقط يكبار براى جنازه برخاست آنهم روزى بود كهجنازه مردى يهودى را مى بردند و راه عبور هم تنگ بود و آن حضرت نمى توانست از راهجنازه به كنارى برود، از روى ناچارى برخاست ، براى اينكه نمى خواست جنازه بالاىسرش باشد.
130 - و در كتاب دعوات قطب راوندى است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى جنازه اى را مشايعت مى فرمود، اندوه بر دلش ‍مستولى مى شد، و بسيار حديث نفس مى كرد، و خيلى كم حرف مى زد.
131 - و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليهالسلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى مى خواست بعد ازدفن جنازه اى خاك بر آن بريزد تنها سه مشت خاك مى ريخت .
132 - و در كافى به سند خود از زراره از ابى جعفر (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) نسبت به مرده هاى بنى هاشمكارهاى مخصوصى انجام مى داد كه نسبت به اموات ساير خانواده ها آن كارها را نمى كرد،از آن جمله وقتى به جنازه اى از بنى هاشم نماز مى گزارد و قبرش را آب ميپاشيدندحضرت دست خود را بر قبر مى گذاشت به طورى كه انگشتان مباركش درگل فرو مى رفت ، بطورى كه اگر غريب و يا مسافرى ازاهل مدينه به شهر مدينه وارد مى شد و از قبرستان مى گذشت و آن قبر تازه و اثرانگشتان را مى ديد، مى فهميد كه صاحب اين قبر از بنى هاشم است و لذا مى پرسيد ازآل محمد(صلى الله عليه و آله ) چه كسى تازه از دنيا رفته ؟.
133 - شهيد ثانى در كتاب مسكن الفواد از على (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى به صاحبان مصيبت تسليتمى داد مى فرمود: (آجركم الله و رحمكم - خداوند اجرتان دهد و شما را رحم كند) ووقتى كسانى را تبريك و تهنيت مى داد مى فرمود: (بارك الله لكم و بارك الله عليكم- خداوند براى شما مبارك كند و آنرا برايتان مستدام بدارد).
آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن
134 - و از جمله آداب آن حضرت كه آنرا در وضو وغسل رعايت مى كرد كه قطب در آيات الاحكام آنرا از سليمان بن بريده از پدرشنقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى هر نمازى وضوئى مىگرف ت تا آنكه سال فتح مكه فرا رسيد، از آن به بعد براى خواندن چند نماز به يكوضو اكتفا مى كرد، عمر پرسيد يا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى بينم كارىكردى كه تاكنون نكرده بودى ؟ فرمود: متوجهم و عمدا چنين مى كنم .
135 - و در كافى به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت : حضرت ابى جعفر فرمود:آيا نمى خواهيد وضوى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را برايتان حكايت كنم ؟گفتيم : چرا، پس حضرت دستور داد قدح كوچك و ضخيمى كه مقدار كمى آب در آن بودآوردند، آن را جلو خود گذاشت و دو دست خود را بالا زده ، دست راست خود را در آن فرو بردو سپس فرمود: البته اين وقتى است كه دست پاك باشد، آنگاه آندست را پر از آب كردهبر پيشانى خود ريخت و گفت : (بسم الله ) و آن آب را به اطراف محاسن خود جريانداده وبعدا يك مرتبه دست را به صورت و پيشانى خود كشيد، سپس دست چپ را در آب فروبرد. و به پرى آن آب به آرنج دست راست خود ريخت و كف دست چپ را به ساعد دستراست كشيد به طورى كه آب تا نوك انگشتان آن جريان يافت ، آنگاه با دست راست كفىاز آب پر كرده به آرنج چپ ريخت و آنرا با كف دست راست به ساعد و سر انگشتان دستچپ مرور داد و جلو سر و پشت پا را با ترى دست چپ و بقيه ترى دست راست مسح كرد،زراره مى گويد: ابو جعفر (عليه السلام ) فرمود: خدا تك است و تك را دوست مى دارد، ازاين جهت در وضو هم سه مشت آب بس است يكى براى صورت و دو تا براى دو ذراع و باترى دست راستت جلو سر و با بقيه آن پشت پاى راستت را مسح ميكنى و با ترى دست چپپشت پاى چپت را، زراره گفت : ابو جعفر (عليه السلام ) فرمود: مردى از اميرالمؤ منين(عليه السلام ) پرسيد وضوى رسول خدا چطور بود؟ آن حضرت همينطور كه من براىشما حكايت كردم براى آن شخص حكايت كرد.
مؤ لف : و اين معنا از زراره و بكير و غير ايشان و به طرق متعددىنقل شده ، و همه آنها را كلينى و صدوق و شيخ و عياشى و مفيد و كراچكى و ديگراننقل كرده اند، و اخبار ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در اين باره مستفيض و نزديك بتواتراست .
136 - و مفيد الدين طوسى در امالى به سند خود از ابى هريرهنقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى وضو مى گرفت در همه جاىوضو اول سمت راست را مى شست .
137 - و در تهذيب به سند خود از ابى بصيرنقل كرده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) از وضو پرسيدم فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با يك مد آب (تقريبا يك چارك من تبريز) وضو مىگرفت و با يك صاع (يك من تبريزى تقريبا)غسل مى كرد.
مؤ لف : نظير اين روايت به طريق ديگر از حضرت ابى جعفرنقل شده .
138 - و در عيون به سند خود از حضرت رضا و آن جناب از آباى گرامش در ضمن حديثطويلى نقل فرموده كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) فرموده : مااهل بيتى هستيم كه صدقه بر ما حلال نيست و ما دستور داريم وضو را شاداب بگيريم ، وما هرگز الاغ را بر ماديان نمى كشيم .
139 - و در تهذيب به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: مضمضه (آب در دهان گرداندن ) و استنشاق (آب در بينى كشيدن ) ازچيرهائى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آنرا سنت قرار داده .
140 - و در همان كتاب به سند خود از معاويه بن عمارنقل كرده كه گفت : شنيدم كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با يك صاعغسل ميكرد و اگر با او يكى از زنانش بودند با يك صاع و يك مدغسل مى كردند.
مؤ لف : اين معنا را كلينى هم در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از آن جنابنقل كرده ، با اين تفاوت كه در روايت كلينى دارد هر دو از يك ظرفغسل مى كردند. و همچنين شيخ هم بطريق ديگرى آن رانقل كرده .
141 - و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) از پدرشنقل كرده كه فرمود: حسن بن محمد از جابر بن عبدالله از چگونگىغسل رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پرسيد. جابر گفت :رسول خدا با مشت سه مرتبه آب به سر خود مى ريخت ، حسن بن محمد گفت : موى منهمينطور كه مى بينى زياد و انبوه است . جابر گفت : اى آزاده ! اين حرف را مزن براىاينكه موى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از موى تو پرپشت تر و پاكيره تر بود.
142 - و در كتاب الهدايه صدوق است كه امام صادق (عليه السلام ) فرموده :غسل جمعه سنتى است كه بر مرد و زن و در خانه و در سفر واجب است - تا آنجا كه مىگويد - و نيز امام صادق (عليه السلام ) فرمود:غسل روز جمعه هم مايه پاكيزگى بدن و هم كفاره گناهان بين دو جمعه است آنگاه فرمود:علت غسل جمعه اين بود كه انصار در ايام هفته به كار شتران رسيدگى به سايراموال خود سرگرم بودند، جمعه كه مى شد با همان بدن كثيف خود به مسجد مى آمدند ورسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از بوى گند زير بغلهاى شان متاءذى ميشد از اين رودستور فرمودند كه روز جمعه همگى غسل كنند و اين خود باعث شد كهغسل جمعه سنت شود.
مؤ لف : و روايت شده كه از جمله سنت هاى آن حضرت درغسل ، غسل روز عيد فطر و غسل در جميع اعياد و غسلهاى ديگر بسيارى است كه چه بسا بهبعضى از آنها در آينده اشاره بكنيم ان شاء الله تعالى .
از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن
143 - و از جمله آداب و سنن آن حضرت در نماز و ملحقات آن چيزى است كه آن را در كافىبه سند خود از فضيل بن يسار و عبد الملك و بكيرنقل كرده كه گفتند: شنيديم كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نماز مستحبى رامثل واجب و روزه مستحبى را مثل واجب به جا مى آورد.
مؤ لف : اين مطلب را شيخ نيز روايت كرده .
144 - و نيز در كافى به سند خود از حناننقل كرده كه گفت : عمرو بن حريث از امام صادق (عليه السلام ) - در حالى كه من همنشسته بودم - پرسيد: فدايت شوم مرا از نمازرسول خدا(صلى الله عليه و آله ) خبر ده ، حضرت فرمود:رسول خدا هشت ركعت نافله ظهر و چهار ركعت ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نمازعصر و سه ركعت مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار ركعت عشا و هشت ركعت نافله شب و سهركعت وتر و دو ركعت نافله فجر و دو ركعت نماز صبح مى خواند، عرض كردم ، فدايتشوم اگر من بتوانم بيشتر از اينها نماز بخوانم خداوند مرا بخواندن نماز زياد عذاب مىكند؟ فرمود نه ، و ليكن تو را عذاب مى كند به ترك سنترسول خدا (صلى الله عليه و آله ).
مؤ لف : از اين روايت استفاده مى شود كه : دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا يعنى (عتمه) جزو پنجاه ركعت نماز يوميه نيست بلكه متمم آن و براى اين است كه با آن بنابراينكه دو ركعت نشسته يك ركعت ايستاده حساب مى شود عدد نمازها به پنجاه و يك برسد ونيز براى اين تشريع شده كه بدل از نماز يك ركعتى وتر باشد، به اين معنا كه اگركسى ده ركعت نافله شب را خواند و مرگ مهلتش ‍ نداد كه يك ركعت وتر را بخواند اين دوركعت نشسته عتمه به جاى آن حساب شود، كما اينكه كلينى هم در كافى به سند خود ازابى بصير از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت مى كند كه فرمود: كسى كه ايمان بهخدا و روز جزا دارد هرگز تا نماز وتر نخوانده نمى خوابد، ابى بصير مى گويدعرض كردم : مقصود شما از وتر همان دو ركعت نشسته بعد از عشاء است ؟ فرمود: آرى ايندو ركعت يك ركعت حساب مى شود و اگر كسى آن را بخواند و در آن شب مرگ او را ازخواندن وتر باز بدارد مثل كسى مى ماند كه وتر را خوانده باشد اگر هم نمرد كه آخرشب برخاسته وتر را مى خواند، عرض كردم : آيارسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم اين دو ركعت را خواند؟ فرمود: نه ، عرض كردم :چرا؟ فرمود: براى اينكه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وحى مى آمد و مى دانستكه آيا امشب مى ميرد يا نه ، ديگرانند كه چنين علمى ندارند از همين جهت بود كه خودشنخواند و به ديگران دستور داد ت بخوانند...
و ممكن است مقصود امام (عليه السلام ) از اينكه فرمود:رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين دو ركعت نماز را نخواند، اين باشد كه آنحضرتدائما اين نماز را نمى خواند، بلكه گاهى مى خواند و گاهى نمى خواند، كما اينكه ازبعضى از احاديث ديگر هم اين معنا استفاده مى شود، و با ايناحتمال ، روايت ابى بصير معارض و منافى با روايت ديگرى كه مى گويدرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) اين نماز را مى خواند نخواهد بود.
145 - و در تهذيب به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت شنيدم حضرت ابى جعفر(عليه السلام ) مى فرمايد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در هيچ روزى تا ظهرنمى شد نمازى نمى خواند وقتى كه ظهر مى شد و به قدر نصف انگشت سايه مى گشتهشت ركعت مى خواند و وقتى سايه به قدر يك ذراع مى شد نماز ظهر را مى خواند بعد ازنماز ظهر هم دو ركعت و قبل از نماز عصر دو ركعت مى خواند تا آنكه سايه بقدر دو ذراعمى شد آنوقت نماز عصر را بجا مى آورد و وقتى آفتاب غروب مى كرد نماز مغرب را وبعد از زوال سرخى شفق ، عشا را مى خواند و مى فرمود: وقت عشا تا ثلث شب امتداد دارد،بعد از عشا نماز ديگرى نمى خواند تا شب به نصف مى رسيد، آنگاه برمى خاست و سيزدهركعت نماز مى خواند كه سيزدهمى آن نماز وتر بود و دو ركعت از آن نافله صبح و وقتىفجر طالع و هوا روشن مى شد نماز صبح را مى خواند.
مؤ لف : در اين روايت تمامى نافله عصر را ذكر نكرده و مهم هم نيست چون از ساير رواياتمقدار آن بدست مى آيد.
146 - و نيز در تهذيب به سند خود از معاويه بن وهبنقل مى كند كه گفت : شنيدم كه امام صادق (عليه السلام ) در ضمن بيان چگونگى نمازرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى فرمود: ظرف آب را رو پوشيده بالاى سرش مىگذاشتند و آن جناب مسواك خود را هم زير رختخواب خود مى گذاشت و مى خوابيد، تا چندىكه خدا بخواهد، و وقتى از خواب بيدار مى شد مى نشست و نظرى به آسمان مى افكند وآياتى را كه در سوره آل عمران است يعنى آيات (ان فى خلق السموات و الارض ...)را مى خواند سپس دندانها را مسواك كرده ، تطهير نموده و به مسجد مى رفت و چهار ركعتنماز مى خواند كه ركوع هر ركعتش بقدر قرائت آن و سجودش بقدر ركوع آنطول مى كشيد، بحدى كه مردم مى گفتند كى سر از ركوع برمى دارد و به سجده مى رود؟و هم چنين سجده اش بحدى طولانى بود كه گفته مى شد چه وقت سر برمى دارد، آنگاهبه بستر خود برمى گشت و تا خدا مى خواست مى خوابيد، آنگاه بيدار شده مى نشست وهمان آيات را تلاوت نموده ، چشم را به آسمان مى انداخت ، آنگاه مسواك زده تطهير نموده وبه مسجد مى رفت ، باز هم مثل بار اول چهار ركعت نماز مى گذاشت ، مجددا به بستر خودمراجعت نموده ، مقدارى مى خوابيد، سپس بيدار شده نگاهى به آسمان انداخته و همان آياترا تلاوت مى نمود، باز مسواك و تطهير را انجام داده به مسجد تشريف مى برد و يك ركعتنماز وتر و دو ركعت ديگر خوانده و براى نماز صبح بيرون مى شد.
مؤ لف : اين معنا در كافى هم به دو طريق روايت شده .
147 - و روايت شده كه آن جناب نافله صبح را دراول فجر مختصر مى خواند و براى نماز صبح بيرون مى رفت .
148 - و در محاسن به سند خود از عمر بن يزيد از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: هر كس در نماز وترش هفتاد مرتبه : (استغفر الله ربى و اتوباليه ) بگويد و بر اين كار تا يكسال مداومت و مواظبت داشته باشد، خداى تعالى اسمشرا در زمره كسانى مى نويسد كه در سحرها طلب مغفرت مى كرده اند،رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم همينطور در نماز وترش هفتاد بار استغفار مى كردو هفت بار مى گفت : (هذا مقام العائذ بك من النار - اين موقف كسى است كه از آتش دوزخپناهنده تو شده است ...)
149 - و در فقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در قنوت وتر خود مىگفت : اللهم اهدنى فيمن هديت ، و عافنى فيمن عافيت ، و تولنى فيمن توليت ، و باركلى فيما اعطيت ، و قنى شر ما قضيت ، انك تقضى و لا يقضى عليك ، سبحانك رب البيت ،استغفرك و اتوب اليك و اومن بك و اتوكل عليك و لاحول و لا قوه الا بك يا رحيم - پروردگارا، ما را به آنان كه هدايتشان كردى هدايت كن وبا آنان كه عافيتشان دادى عافيت ده ، و با آنان كه امورشان را خودت به دست گرفتىامور مرا هم عهده دار شو، و در آنچه مرا داده اى بركت قرار ده ، و مرا از شر قضا و قدرىكه گذراندى نگهدار، چون توئى كه قضا بدست تو است و توئى كه حكم مى كنى وكسى نيست كه عليه تو حكم كند، منزهى تو اى پروردگار خانه ، از تو طلب مغفرت مىكنم ، و به تو رجوع مى نمايم و به تو ايمان مى آورم ، و بر توتوكل مى كنم ، و حول و قوه اى نيست مگر از ناحيه تو اى خداى مهربان .)
150 - و در تهذيب به سند خود از ابى خديجه از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر وقت ماه رمضان مى شد نمازخود را بيشتر مى كرد من نيز به آن مى افزايم شما نيز بيفزائيد.
مؤ لف : مقصود از اين بيشتر كردن ، همان خواندن نماز هزار ركعتى (تراويح ) است ، و ايننماز، نافله ماه رمضان و غير از پنجاه ركعت نافله هاى يوميه است ، و در كيفيت تقسيم كردناين هزار ركعت نماز، بر شبهاى رمضان اخبار زيادى وارد شده . و از طريق اماماناهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده كه رسول خدا اين نمازها را بدون جماعت مى خواند، و ازخواندن آن به جماعت نهى مى كرد، و مى فرمود: در نافله جماعت نيست ، و براى آن جنابنمازهاى مخصوص ديگرى است كه در كتابهاى دعا از آن جنابنقل شده ، و چون از غرض ما در اين مقام خارج بود از ذكرش خوددارى نموديم ، و هم چنين درنمازهايش مستحبات و دعاها و اورادى است كه اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد بايدبه همان كتابها مراجعه كند.
151 - و در كافى به سند خود از يزيد بن خليفهنقل كرده كه گفت : خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : عمر بن حنظله دربارهاوقات نمازها از شما براى ما مطالبى نقل كرده ؟ حضرت فرمود، او بر ما دروغ نمىبندد - تا آنجا كه مى گويد - عرض كردم عمر بن حنظله مى گويد: وقت مغرب موقعىاست كه جرم آفتاب پنهان شود، چيزى كه هسترسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در مسافرتها زمانى كه با شتاب راه مى پيمود، نمازمغرب را تاخير مى انداخت و آنرا با نماز عشا مى خواند، امام فرمود: عمر بن حنظله درستگفته .
152 - و در تهذيب به سند خود از طلحه بن زيد از جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش(عليه السلام ) نقل كرده كه فرموده : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در شبهائى كهباران مى باريد نماز مغرب را مختصر مى خواند و در خواندن عشا هم عجله مى كرد و آنرازودتر از وقت فضيلتش - يعنى با مغرب - مى خواند و مى فرمود: كسى كه به مردمرحم نكند در حقش رحم نمى كنند.
151 - و نيز در تهذيب به سند خود از ابن ابى عمير از حماد از حلبى از امام صادق(عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) وقتى كه در سفربود و هم چنين در مواقعى كه كار فورى داشت ، ظهر و عصر را با هم مى خواند و هم چنينبين مغرب و عشا فاصله نمى انداخت ،...
مؤ لف : در اين باره روايات زيادى است كه مرحوم كلينى ، شيخ و فرزندش و شهيداول (رحمهم الله ) آنها را نقل كرده اند.
154 - و در كتاب فقيه به سند خود از معاويه بن وهب از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: بسيار مى شد كه موذن در گرماى ظهر مى آمددنبال رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، حضرت مى فرمود: (اءبرد، اءبرد - بگذارهوا خنك شود).
مؤ لف : صدوق (عليه الرحمه ) ميگويد: معنى اينكه فرمود: (ابرد، ابرد) اين است كهبشتاب بشتاب ، و گويا نامبرده كلمه مزبور را از (بريد) گرفته ، و ظاهر روايتاين است كه مراد از كلمه (اءبرد، اءبرد) تاخير انداختن تا خنك شدن هوا و كاسته شدنشدت گرما است ، چنانكه اين ظهور را روايت كتاب علاء از محمد بن مسلم هم تاييد مى كند،چه در آن روايت محمد بن مسلم مى گويد: حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) در مسجدرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از كنار من گذشت ، در حالى كه من نماز مى خواندم ،بعدا روزى مرا ديد و فرمود: هيچ وقت نماز واجب را در آن وقتى كه مى خواندى مخوان ، آيانماز را در آن شدت گرما مى خوانى ؟! عرض ‍ كردم نماز واجب نبود نافله بود.
155 - در كتاب احياء العلوم آمده رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) هيچ وقت در نمازكسى به خدمتش نمى آمد و در كنارش ‍ نمى نشست مگر اينكه براى خاطر او نماز را كوتاهمى كرد و متوجه او مى شد و مى فرمود: آيا حاجتى دارى ؟ پس از آنكه حاجت او را برمىآورد مجددا به نماز مى ايستاد.
156 - و در كتاب زهد النبى تاءليف جعفر بن احمد قمى است كه :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى به نماز مى ايستاد از ترس ‍ خدا رنگش مىپريد، و از اندرون دل و قفسه سينه اش صدائى نظير صداى اشخاص خائف و وحشت زدهشنيده مى شد.
مؤ لف : اين معنا را ابن فهد و ديگران هم نقل كرده اند.
157 - و نيز در احياء العلوم مى گويد: در روايت ديگرى دارد كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى كه نماز مى خواند مانند پارچه اى مى شد كهدر گوشه اى افتاده باشد.
158 - و در بحار مى گويد: عايشه گفته است :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى ما و ما براى او سخن مى گفتيم ، همينكه موقعنماز مى شد حالتى به خود مى گرفت كه گوئى نه او ما را مى شناخته و نه ما او رامى شناخته ايم .
159 - و مفيد الدين طوسى در كتاب مجالس به سند خود كه آن را منتهى به على (عليهالسلام ) كرده ، نقل نموده كه آن جناب وقتى كه ولايت مصر را به محمد بن ابى بكر داد،دستور العملى به او مرحمت نمود، و در ضمن آن فرمود: مواظب ركوع و سجود خودت باش ،زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از همه مردم نمازشكامل تر و در عين حال اعمالش در نماز از همه سبك تر و كمتر بود.
160 - و در كتاب جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (عليهالسلام ) نقل كرده كه فرمود: هر وقت دهن دره و خميازهرسول خدا را مى گرفت آن جناب آنرا با دست راست خود رد مى كرد.
مؤ لف : در كتاب دعائم نيز روايتى نظير اين روايتنقل شده .
161 - و در كتاب علل به اسناد خود از هشام بن حكم از ابى الحسن موسى بن جعفر (عليهالسلام ) حديثى نقل كرده كه در ضمن آن گفته است : خدمت آن حضرت عرض كردم به چهعلت بايد در ركوع بگويند: (سبحان ربى العظيم و بحمده ) و ليكن در سجود گفتهشود: (سبحان ربى الاعلى و بحمده ) فرمود: اى هشام وقتى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به معراج بردند و در آنجا نماز گذاشت و ذكرگفت و از عظمت خداوند ديد آنچه را كه ديد بندهاى بدنش مرتعش شد و بدون اختيار بهحالت ركوع درآمد، و در آن حال گفت : (سبحان ربى العظيم و بحمده ) وقتى كه از آنحالت برخاست نظرش به عظمت خداى خود در مكان بلندترى كه از آن بلندتر تصورنمى شود افتاد و بدون اختيار صورت خود را به خاك نهاد و گفت : (سبحان ربى الاعلىو بحمده ) و هم چنين تكرار مى كرد تا پس از گفتن هفت مرتبه قدرى از آن رعبى كه دلشرا پر كرده بود كاسته گرديد، از اين جهت در امتش هم اين دو ذكر سنت شد.
162 - و در كتاب تنبيه الخواطر تاءليف شيخ ورام بن ابى فراس از نعماننقل مى كند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هميشه صفوف نماز ما را منظم مىفرمود به طورى كه اگر تيرى رها مى شد فاصله نيمه از آن تير يكسان بود تا اينكهرفته رفته براى همه عادت شد، اتفاقا روزى به مسجد تشريف آورد و به نماز ايستاد،خواست تا تكبيره الاحرام بگويد متوجه شد كه مردى سينه اش جلوتر از سايرين است ،فرمود: بندگان خدا صفوف خود را منظم كنيد و گرنه ميان شما اختلاف خواهد افتاد.
163 - و نيز در همان كتاب از ابن مسعود نقل مى كند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دست به شانه هاى ما مى گذاشت و ما را پس و پيشمى كرد و مى فرمود: منظم بايستيد و گرنه اگر در ايستادن اختلاف داشته باشيددلهايتان هم مختلف خواهد شد...
164 - و در فقيه به سند خود از داود بن حصين از ابى العباس از ابى عبدالله (عليهالسلام ) نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) در ماه رمضان در دههاول معتكف شد، سال بعد از دهه دوم اعتكاف كرد، ولى پس از آن هميشه در دهه سوم اعتكافمى كرد.
165 - و نيز در فقيه مى گويد امام صادق (عليه السلام ) فرموده : جنگ بدر در ماهرمضان اتفاق افتاد، در آنسال رسول الله اعتكاف نكرد،سال بعد كه شد آن جناب دو دهه اعتكاف كرد، يكى براى همانسال يكى هم براى قضاى اعتكاف سال پيش .
مؤ لف : كلينى هم در كافى اين روايت را نقل فرموده .
166 - و نيز در كافى به سند خود از حلبى از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى كه دهه آخر (ماه رمضان )مى شد در مسجد اعتكاف مى كرد، و برايش خيمه اى موئى مى زدند، و در آن ايام لحاف وبسترش را برمى چيدند، بعضى از اصحابش گفته اند كه : از زنان هم كناره مى گرفتو ليكن امام صادق فرمود: اين حرف صحيح نيست و از زنان كناره گيرى نمى كرد.
مؤ لف : اين معنا در روايات زياد ديگرى هم وارد شده ، و مقصود از كناره گيرى از زنانبه طورى كه مى گويند و روايات هم بر آن دلالت دارد آميزش و معاشرت با آنان استنه جماع .
روزه گرفتن آن حضرت
167 - و از جمله آداب و سنن آن حضرت در روزه گرفتن آنست كه صاحب فقيه به سندخود از محمد بن مروان نقل كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مىفرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) يك مرتبه آن قدر زياد روزه مى گرفت كه مىگفتند: ديگر افطار نمى كند و يك مرتبه آن قدر پشت سر هم افطار مى كرد كه مى گفتندديگر روزه نمى گيرد، بعضى از اوقات هم يك روز روزه مى گرفت و يك روز افطار مىكرد، بعضى از اوقات تنها روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفت تا آنكهباينجا رسيد كه در هر ماه تنها سه روز يعنى پنجشنبهاول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ما را روزه مى گرفت . و مى فرمود: اگركسى اينچنين روزه بگيرد مثل اين است كه تمام عمرش روزه بوده ، آنگاه امام صادق (عليهالسلام ) فرمود: پدرم بارها مى فرمود: هيچ كسى نزد خدا دشمن تر و مبغوض تر ازكسى نيست كه وقتى به او مى گويند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين و چنانميكرد و مثلا زياد روزه نمى گرفت و تو چرا اين قدر روزه مى گيرى و نماز مى خوانى درجواب بگويد: خدا مرا بخواندن نماز زياد و گرفتن روزه بسيار عذاب نخواهد كرد، زيرامعنى اين حرف اين است كه رسول خدا بيش از آن نمى توانسته عبادت كند.
168 - و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى عبد الله (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دراوائل بعثت روزه گرفتنش اينطور بود كه يك مدت آنقدر پى در پى روزه مى گرفت كهمى گرفتند هيچ روزى را بدون روزه بسر نمى برد، و مدتى ديگر آنقدر پى در پىروزه بود كه گفته مى شد: روزه نمى گيرد، آنگاه اين رويه را ترك كردند و مدتى يكروز در ميان روزه مى گرفتند كما اينكه روزه حضرت داود هم همين طور بوده ، پس از مدتىاين را نيز ترك كرد و مدتى همان ايام البيض هر ماه را روزه بود، در آخر اين را نيز ترككرد و سه روزى را كه در ايام البيض روزه مى گرفت در دهه هاى ماه تقسيم كرده يكى رادر پنجشنبه دهه اول و يكى در چهارشنبه دهه دوم و يكى در پنجشنبه دهه سوم مى گرفت وتا زنده بود اين رويه را داشت .
مؤ لف : مطابق مضمون اين روايت ، روايات بسيار زيادى در دست هست .
169 - و نيز در كافى به سند خود از عنبسه عابدنقل كرده كه گفت : رسول خدا از دنيا رحلت فرمود در حالى كه رويه اش در روزه داشتناين بود كه ماه شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه مى گرفت .
170 - و در كتاب نوادر احمد بن محمد بن عيسى از على بن نعمان از زرعه از سماعهنقل شده كه گفت از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم آيارسول خدا(صلى الله عليه و آله ) ماه شعبان را هم روزه مى گرفت ؟ فرمود: آرى و ليكنهمه آن ماه روزه نمى گرفت . پرسيدم : چند روز از آنرا مى خورد؟ فرمود: مى خورد. سهمرتبه سوال مزبور را تكرار كردم و آن جناب جواب بيشترى به من نداد. سپسسال بعد همان مساءله را پرسيدم و امام همان جواب را تكرار نمود....
171 - و در كتاب مكارم از انس نقل مى كند كه گفت : غذاىرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شربتى بود كه در افطار مى آشاميد، و شربتى كهآنرا در سحر مى خورد، خيلى از اوقات اين شربت عبارت بود از شير و خيلى از اوقاتمقدارى آب بود كه در آن نان را حل كرده بودند،...
172 - و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا در روزهائى كه روزه مى گرفت اولين چيزى كه با آنافطار مى فرمود خرماى تازه و يا خرماى خشك بود.
173 - و نيز در كافى به سند خود از سكونى از جعفر از پدرش (عليهماالسلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) وقتى روزه مى گرفت و براىافطار بشيرينى دست نمى يافت با آب افطار مى كرد، و در بعضى از روايات دارد كهبا كشمش افطار مى فرمود.
174 - و در كتاب مقنعه از آل محمد (صلى الله عليه و آله ) روايت كر
ده كه فرموده اند: مستحب است اينكه روزه دار سحرى بخورد و لو به شربتى از آب ، وروايت شده كه بهترين سحرى ها خرما و قاووت است ، زيرا پيغمبر اكرم (صلى الله عليهو آله ) در سحر آن دو را استعمال مى فرمود.
مؤ لف : تا اينجا سنت هاى جارى آن حضرت بود در باب روزه ، و البته سنت هائى هممخصوص به خود داشت ، از آن جمله (روزه وصال ) است كه عبارت است از روزه بيشتراز يك روز به طورى كه در ميان آنها افطار نشود،رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) خودش چنين روزه اى داشت و ليكن امت را از آن نهى مىكرد و مى فرمود: شما طاقت آن را نداريد، و اگر مى بينيد كه من روزهوصال مى گيرم و چند روز پى درپى بدون افطار و سحر بسر مى برم براى اين استكه خداى تعالى مرا از غذاهاى آسمانى خود سير و از شرابهاى بهشتيش سيراب مى سازد.
175 - و در كتاب مكارم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه بيشتراوقات و از هر غذا بيشتر (هريسه ) را مخصوصا در سحرهاميل مى فرمود.
176 - و در فقيه مى گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى كه ماه رمضانفرا مى رسيد تمامى اسيرهاى جنگى را آزاد و بتمامىسائل ها عطيه مى داد.
177 - و در كتاب دعائم از على (عليه السلام )نقل مى كند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در دهه آخر رمضان به كلىلحاف و تشك خود را جمع مى كرد و به عبادت مى پرداخت ، و در شب بيست و سوماهل خانه خود را بيدار مى كرد و در آنشب آب به روى خوابيده ها مى پاشيد تا خواب ازسرشان برود، و هم چنين فاطمه زهرا (س ) احدى ازاهل خانه خود را اجازه نمى داد كه در آنشب بخوابند، و براى اينكه خوابشان نبرد غذاىكمترى به آنان مى داد، و از روز خود را براى شب زنده دارى آن شب آماده مى كرد، و مىفرمود: محروم است كسى كه از خيرات امشب استفاده نكند.
178 - و در كتاب المقنع گفته است : سنت در افطار عيد قربان اين است كه بعد از نمازانجام شود و در عيد فطر قبل از نماز.
جمله اى از آداب آن جناب در قرائت قرآن و دعا
179 - و از جمله آداب آن حضرت درباره قرائت قرآن و دعا آنست كه شيخ در كتاب مجالسبه سند خود از ابى الدنيا از اميرالمؤ منين (عليه السلام )نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله )هيچ امرى او را از تلاوت قرآنباز نمى داشت مگر جنابت .
180 - و در مجمع البيان از ام سلمه نقل مى كند كه گفترسول خدا (صلى الله عليه و آله ) قرائت خود را آيه آيه وقف مى كرد.
181 - و در تفسير ابو الفتوح مى گويد:رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) از رختخواب بر نمى خواست مگر اينكه مسبحات راتلاوت مى كرد و مى فرمود: در اين چند سوره آيه ايست كه فضلش از هزار آيه بيشتراست ، پرسيدند مسبحات كدامند؟ فرمود: سوره حديد، حشر، صف ، جمعه و تغابن است .
مؤ لف : اين معنا در مجمع البيان از عرباض بن ساريه نيز روايت شده .
182 - و در كتاب درر اللئالى تاءليف ابن ابى جمهور از جابرنقل شده كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هيچ وقت نمى خوابيد مگر اينكهسوره تبارك و الم تنزيل را مى خواند.
183 - و در مجمع البيان مى گويد: روايت شده كه على بن ابيطالب فرمود:رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) سوره (سبح اسم ربك الاعلى ) را دوست مى داشت واولين كسى كه (سبحان ربى الاعلى ) گفت ،ميكائيل بود
مؤ لف : همين روايت را مجلسى در اولين حديث از بحار از در المنثورنقل كرده ، و در اين ميان اخبار ديگرى راجع به دعاهائى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در موقع خواندن قرآن و يا در موقع تلاوت سوره هاو يا آيات مخصوصى مى خواند در دست هست كه اگر كسى بخواهد از آنها اطلاعحاصل كند بايد به كتبى كه متعرض آن است مراجعه نمايد.
آن حضرت داراى خطبه ها و بياناتى است كه در آن مردم را به تمسك به قرآن و تدبردر آن ترغيب و به اهتداء به هدايت و استناره از نور آن تحريص مى فرمايد، و خود آنجناب به طريق اولى به آنچه كه در اين باره توصيه مى فرمودعمل مى كرد، و از همه پيش قدم تر و سريع تر به سوى خيرات بود، همو بود كه مىفرمود: سوره هود مرا پير كرد. و البته مقصود آن جناب آيه (فاستقم كما امرت ) است.
كما اينكه از ابن مسعود هم قريب به اين مضمون روايت شده كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مرا دستور دادند كه مقدارى از قرآن را بخوانم ، و منچند آيه اى از سوره يونس برايش تلاوت كردم تا آنكه رسيدم به اين جمله : (و ردواالى الله موليهم الحق ...)، ديدم كه اشك در دو چشمان نازنينش حلقه زد.
اين بود پاره اى از آداب و سنن آن حضرت كه ما آنرا از رساله اى كه سابقا درباره سننآن حضرت تاءليف كرده بوديم انتخاب نموده ، در اينجا ذكر نموديم ، و در كتب شيعه وسنى روايات مستفيضه اى در اين باره نقل شده كه البته آيات الهى قرآن نيز آنرا تاييدمى كند و هيچيك از آنها را رد و انكار نمى نمايد. و خداوند راهنما است .
گفتارى پيرامون بندگى و بنده دارى
خداى تعالى در سوره مائده مى فرمايد: (ان تعذبهم فانهم عبادك ) و اين كلام خلاصهايست از معناى رقيت و بندگى ، گر چه در قرآن كريم آياتى كه متضمن اين معنا هستندبسيار است ، ليكن جمله كوتاه فوق نفوذ تصرفات خود مختارانه مولا را در عبدتعليل مى كند و مشتمل است بر دليلى كه مى رساند هر جا و در حق هر كسى بندگىتصور شود حق مسلم و عقلى مولا است كه در آن بنده به عذاب تصرف كند، براى اينكهفرض شد كه مولا و مالك اوست ، و عقل همينطور كه شكنجه و ساير تصرفات و تكاليفشاقه را براى مولى و نسبت به عبد خود تجويز مى كند و چنين حقى را به او مى دهد،تصرفات غير شاقه را نيز براى او مباح مى داند، پسعقل حكم مى كند به اينكه مولا مى تواند بهر نحوى كه بخواهد در بنده خود تصرف كند،و تنها تصرفاتى را تجويز نمى كند كه زشت و مستهجن باشد، آنهم نه از جهت رعايتحال و احترام بنده ، بلكه از جهت رعايت احترام خود مولى و اينكه اينگونه تصرفاتزيبنده ساحت مولويت نيست ، و لازمه اين معنا اين است كه بنده نيز بايد در آنچه كه مولايشاو را بدان تكليف كرده و از او خواسته اطاعت و پيروى كند، و براى او در هيچ عملى كهخوش آيند مولايش نيست هيچگونه استقلالى نخواهد بود، چنانكه آيه شريفه(بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) نيز تا اندازه اى به اين معنااشاره دارد و همچنين آيه شريفه (ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شى ء و منرزقناه منا رزقا حسنا فهو ينفق منه سرا و جهراهل يستوون ).
و ما اگر بخواهيم جهاتى را كه قرآن شريف در مساءله عبوديت متعرض شده همه را موردبحث قرار دهيم بايد كه در طى چند فصل راجع به آن بحث كنيم .
اعتبار عبوديت براى خداى سبحان
1 - اعتبار عبوديت براى خداى سبحان : در قرآن كريم آيات بسيار زيادى است كه مردم رابندگان خدا حساب كرده ، و اساس دعوت دينى را بر همين مطلب بنا نهاده كه مردم همهبنده و خداى تعالى مولاى حقيقى ايشان است ، بلكه چه بسا از اين نيز تعدى كرده و همهآنچه را كه در آسمانها و زمين است به همين سمت موسوم كرده ، نظير همان حقيقتى كه از آنبه اسم ملائكه تعبير شده ، و حقيقت ديگرى كه قرآن شريف آنرا جن ناميده و فرموده :(ان كل من فى السموات والارض الا آتى الرحمن عبدا).
و جهت اينكه بندگى تنها بايد براى خداوند اعتبار شود از تجزيه وتحليل خود معناى عبوديت به دست مى آيد، چه اگر ما معناى عبوديت را به اجزاى اصلى اشتجزيه كنيم و خصوصيات زائدى را كه در خصوص مخلوقات صاحبعقل عارض بر معناى اصلى آن مى شود طرح كنيم بدون ترديد حكم به اعتبار عبوديت ووجوب بندگى براى خدا خواهيم نمود، براى اينكه ما اگر به بعضى از بنى نوع خوداطلاق بنده و عبد مى كنيم يا مى كرديم ، براى اين بود كه مى ديديم نامبردگان نه تنهامالك چيزى نيستند بلكه خودشان هم ملك غيرند، ملكى كه تجويز ميكند كه آن غير يعنىهمان كسى كه مالك و مولاى عبد است در عبد خود بهر طورى كه بخواهد تصرف كند، ملكىكه هر گونه استقلالى را از عبد و از اراده و عملش سلب مى كند، وقتى معناى عبوديت دربين خود ما افراد بشر اين باشد معلوم است كه معناى تام و تمامش بر ما نسبت به خداصادق خواهد بود.
بلكه اگر دقت بيشترى در معناى عبوديت شود يقينا حكم خواهيم كرد به اينكه علاوه برافراد بشر تمامى موجودات صاحب شعور و اراده بنده خداى سبحانند، زيرا خداى سبحانبه تمام معناى كلمه و حقيقتا مالك هر چيزى است كه كلمه (شى ء - چيز) بر آن اطلاقمى شود، چه هيچ موجودى جز خداى سبحان ، خود و غير خود را و همچنين نفع و ضررى را ومرگ و حيات و نشورى را مالك نيست . و خلاصه در عالم هستى هيچ چيزى نه در ذات و نهدر وصف و نه در عمل استقلال ندارد و مالك نيست ، مگر آنچه را كه خدا تمليك كند، البتهتمليكى كه مالكيت خود او را باطل نمى كند، و نظير تمليك هاى ماانتقال ملكيت از مالك بغير مالك نيست ، بلكه بعد از تمليك هم باز خود او مالك آن چيزىكه تمليك كرده و همچنين قادر بر آن چيزى كه بندگان را بر او قدرت داده هست : (و هوعلى كل شى ء قدير) و (بكل شى ء محيط).
سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات در برابر ارادهاواست
و همين سلطنت حقيقى و مالكيت واقعى پروردگار منشاء وجوب انقياد موجودات و مخصوصاآدميان در برابر اراده تشريعى او و دستوراتى است كه خداوند بر ايشان مقرر فرموده ،چه دستوراتى كه درباره كيفيت عبادت و سنتش داده و چه قوانينى كه باعث صلاح امر آنانو مايه سعادت دنيا و آخرت شان ميباشد جعل فرموده .
خلاصه اينكه صاحبان عقل از انس و جن و ملك همه ملك خدايند و خدا هم مالك تكوينى و بهوجود آورنده ايشان است و به همين جهت همه بندگان اوذليل و زبون حكم و قضاى اويند، چه او را بشناسند چه نشناسند و چه اينكه تكاليفش رااطاعت كنند و چه اطاعت نكنند و هم مالك تشريعى ايشان است ، مالكيتى كه به او حق مى دهدهمه را به اطاعت خود در آورد، و همه را محكوم به تقوا و عبادت خود كند، و فرق اين مالكيتو مولويت از نظر حكم با مالكيت و مولويتى كه در ميان ما مردممعمول و دائر است و همچنين فرق آن بندگى و عبوديت با بندگى و بردگى افراد بشرنسبت به يكديگر اين است كه از آنجائى كه خداى سبحان مالك تكوينى و على الاطلاقاست و كسى جز او مالك نيست از اين جهت جايز نيست كه در مرحله عبوديت تشريعى - نهتكوينى - كسى جز او پرستش شود، چنانكه خودش فرمود: (و قضى ربك ان لا تعبدواالا اياه ) به خلاف ساير مولاها كه اطاعت كردن و فرمان بردارى آنان به استحقاقذاتى شان نيست ، بلكه به خاطر مالكيت شان مى باشد و مالكيت شان هم ذاتى نيست ،بلكه مالكيت اينجا به معنى غلبه بر ديگران به سببى از اسباب است .
فرق ديگر اين دو سنخ مالكيت اين است كه خداى تعالى از اين جهت كه در بندگان مملوكشكسى و چيزى نيست كه مملوك او نباشد و خلاصه چنان نيست كه بعضى در هستى خود مملوكاو باشند و بعضى نباشند، بلكه تمامى موجودات از جهت ذاتشان و صفات واحوال و اعمالشان مملوك تكوينى اويند، از اين جهت خداى تعالى مالك تشريعى به تماممعناى آنان نيز هست ، و لذا به بندگى دائمى آنان و عبوديتى كه جميع شوون آنان را فراگيرد حكم كرده ، و ديگر نمى توانند بعضى از عبادت خود را براى خدا و بعضى رابراى غير خدا انجام دهند. به خلاف مالكيت و بندگى دائر در بين افراد بشر كه در اينمالكيت مالك نمى تواند هر رقم تصرفى كه مى خواهد در عبد خود بكند، چون مالك بهتمام معنا و مالك جميع شوون عبد نيست (دقت فرمائيد).
و اين همان معنائى است كه امثال آيه : (ما لكم من دونه من ولى و لا شفيع ) و آيه (و هوالله لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخره و له الحكم ) و آيه (يسبح لله ما فىالسموات و ما فى الارض له الملك و له الحمد و هو علىكل شى ء قدير) اطلاقش بر آن دلالت ميكند، و به هر تقدير روشن شد كه عبوديتى كهنسبت به خداى تعالى معتبر است همان معنائى است كه از تجزيه وتحليل و عبوديت معتبر بين عقلا در مجتمع انسانى شان گرفته مى شود.
خلاصه كلام اينكه اين عبوديت معنائى است كه ريشه آن در مجتمعات بشرى نيز هست ،اكنون بايد در اين ريشه بحث و نظر كرد و ديد كه به چه جهت بعضى از افراد بشربعضى ديگر را بنده خود گرفته اند؟

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation