بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 


1. «ذّيال» از مادّه «ذيل» به معنى دامنه وآخر هر چيزى، گرفته شده وبه كسانى كه دامان پيراهن يا قباى آنها بر زمين كشيده مى شد عرب، «ذيّال» مى گفت و از آن جا كه اين كار، كار افراد متكبّر بود واژه «ذيّال» به افراد متكبّر و خودخواه اطلاق مى شود.

[160]

الْمَيَّالُ(1); يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ، وَيُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ).

   سپس مى افزايد : «اى أبَا وَذَحَةَ ! برفشارت بيفزا !» (و از اين مردم ناسپاس وسركش انتقام بگير !) (إيه أبَا وَذَحَةَ !)(2).

   همه مفسّران «نهج البلاغه» گفته اند : «منظور از «غُلامُ ثَقِيف»، «حجّاج بن يوسف ثقفى» است كه از قبيله «بنى ثقيف» بود و در دوران حكومت «عبدالملك مروان»، به عنوان والى «كوفه» انتخاب شد، مردى بسيار سنگدل، خون خوار، پست و آلوده بود و «عبدالملك» مخصوصاً او را براى انتقام گرفتن از مردم «كوفه» و خاموش كردن شعله هاى قيام بر ضد «بنى اميه» انتخاب كرده بود و همان گونه كه امام (عليه السلام) در اين سخنش پيش بينى فرموده، او بر هيچ كس و هيچ چيز رحم نكرد، اموال مردم را غارت مى نمود و از خون ريزى ابا نداشت و چنان مردم در زمان او تحت فشار واقع شدند كه به گفته امام (عليه السلام) از آنها تنها استخوان و پوستى باقى ماند.

   توجه داشته باشيد «خَضِرَة» گر چه به معنى محصول باغها و زمينهاى كشاورزى است ولى در اين جا اشاره به تمام اموال است كه «حجاج» به غارت مى برد و تعبير «وَيُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ» (چربى بدن شما را آب مى كند) كنايه از فشار زيادى است كه بر مردم وارد كرد، و چنان ضعيف شدند كه گويى تنها استخوان و پوستى از آنها باقى ماند.

   و اين است عاقبت كسانى كه رهبر آگاه و بيدار و دلسوز و مهربان و عادلى


1. «ميّال» از مادّه «ميل» به معنى انسان هوسباز است.
2. «وذحه» همان گونه كه در متن خواهد آمد به معنى پشكل يا بول گوسفند است كه به پشم او مى چسبد و همچنين به معنى سوسك آمده است ولى در بعضى كلمات «ابن ابى الحديد» آمده كه معنى دوّم در هيچ يك از لغات عرب ديده نشده، در حالى كه مراجعه به متون لغت نشان مى دهد كه بسيارى از ارباب لغت اين معنى را جزء معانى «وذحه» ذكر كرده اند.

[161]

همچون على (عليه السلام) داشته باشند و در برابر او نافرمانى كنند.

   تعبير به «ايه» (باكسره و تنوين) به گفته بسيارى از ارباب لغت، هنگامى گفته مى شود كه بخواهند، ديگرى را تشويق به ادامه سخن يا كارى كنند و «ايهاً» (با تنوين فتح) در جايى گفته مى شود كه بخواهند كسى را دعوت به سكوت يا خوددارى از كارى كنند.

   با توجه به اين كه در نسخه هاى نهج البلاغه «ايه» با تنوين مكسور ذكر شده، مفهومش اين است كه اى «حجّاج» ! فشارت را بر مردم ناصالح و ضعيف الايمان و حق نشناس كه در برابر پيشواى عادل خود سركشى و طغيان كردند، بيشتر كن ! و به تعبير ديگر اين سخن كنايه از اين است كه آنها استحقاق اين عذاب الهى را دارند و هرگز مفهومش اين نيست كه امام (عليه السلام) به چيزى از ظلمهاى «حجّاج» راضى بود. اين سخن مانند آن است كه به كسى مى گوييم : اين دارو گرچه تلخ است اما درمان درد توست و او گوش نمى دهد، هنگامى كه درد شديد مى شود و ناله و فرياد مى كند مى گوييم : بيشتر ناله كن ! اين نتيجه كار توست، بديهى است مفهوم اين سخن آن نيست كه ما راضى به درد و ناله او هستيم بلكه اشاره به اين است كه اين نتيجه نافرمانى او در برابر طبيبان و ناصحان است.

   اين شبيه سخنى است كه از خود امام (عليه السلام) در خطبه 28 نقل شده كه مى فرمايد : «أَلاَ وَإنَّهُ مَنْ لاَ يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ البَاطِلُ، وَمَنْ لا يَسْتَقِيمُ بِهِ الْهُدى، يَجُرُّ بِهِ الضَّلاَلُ إلَى الرَّدَى; آگاه باشيد ! آنها كه از حق سود نگيرند زيان باطل دامنشان را خواهد گرفت و آن كس كه (انوار) هدايت او را به راه راست نبرد (ظلمت) گمراهى او را به وادى هلاكت مى كشاند».

   و امّا «وذحه» به گفته بسيارى از ارباب لغت (مانند «لسان العرب» و

[162]

«مجمع البحرين» و «اقرب الموارد») به معنى «سوسك» مى باشد و بعضى مانند صاحب «قاموس» و «خليل بن احمد» در كتاب «العين» آن را به معنى پشكل يا پشكل و بول حيوان گرفته اند كه به پشمهاى گوسفند مى چسبد.

   در مورد انتخاب كنيه «ابا وذحه» براى حجّاج داستانهاى مختلفى در تواريخ و شروح «نهج البلاغه» آمده است كه از همه مناسب تر اين است : «روزى حجّاج «وذحه» يا«خنفساء» يعنى سوسكى را نزد محل نماز خود ديد و آن را از خود دور كرد، سوسك بار ديگر به طرف او آمد باز آن را دور ساخت، دفعه سوّمى كه به سوى او آمد با دست خود آن را گرفت و فشار داد، سوسك، او را گزيد و به خاطر حساسيّتى كه «حجّاج» نسبت به آن داشت دست او ورم كرد و سرانجام همين ورم باعث مرگ او شد» گويى خداوند، مى خواهد قدرت خويش را به چنين مرد سفّاك بى باكى نشان دهد كه او را به وسيله يكى از پست ترين مخلوقاتش نابود كرد آن گونه كه «نمرود» را كه يكى از سركشان معروف تاريخ است بوسيله «پشه»اى كه در بينى او داخل شد هلاك نمود.

   بعضى نيز گفته اند : «حجّاج» از «سوسك» بسيار تنفّر داشت هنگامى كه چشمش به سوسك مى افتاد به خادمانش مى گفت : آن را از من دور كنيد اين از آثار نكبت بار شيطان است و به همين جهت مردم او را «ابا وذحه» ناميدند.

   از بعضى داستانهاى ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده كه ذكر آنها مناسب به نظر نمى رسد و اجمال آن اين است كه او گرفتار يك نوع بيمارى جنسى بود و با سوسك خودرا تسكين مى داد.

   جالب اين است كه «ابن ابى الحديد» بعد از ذكر اين داستانها مى گويد : «به گمان من امام (عليه السلام) از انتخاب اين تعبير براى «حجّاج» نظر ديگرى داشته و آن اين كه : عادت عرب بر اين بوده، كه وقتى مى خواستند به كسى احترام كنند او را

[163]

با كنيه هايى ذكر مى كردند كه دليل بر عظمت است و هنگامى كه مى خواستند كسى را تحقير نمايند او را با كنيه هايى ياد مى كردند كه دليل بر حقارت است مانند كنيه «ابو الذّبّان» (صاحب مگسها) كه براى «عبدالملك مروان» انتخاب شده زيرا دهانش بسيار بدبو بود كه مگسها دور او جمع مى شدند (و يا به گفته بعضى حتى مگسها هم از او فرار مى كردند) و يا كنيه «ابو زنّه» (صاحب ميمون) كه براى «يزيد بن معاويه» انتخاب شده و همچنين انتخاب كنيه «ابو وذحه» براى حجّاج، زيرا او به قدرى آلوده به گناهان بود كه به گوسفند كثيفى شبيه بود كه پشكل ها به دنباله او چسبيده است»(1).

* * *

   «شريف رضى»، در پايان اين خطبه مى گويد : «الوذحة، الخنفساء وهذا القول يؤمى به إلى الحجّاج وله مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره; «وذحه» به معنى سوسك آمده است و اين تعبير (امام) اشاره به حجّاج است و او با سوسك داستانى دارد كه اين جا جاى ذكر آن نيست».

* * *

نكته

حجّاج كيست ؟

   «حجّاج» يكى از سنگدل ترين و سفاك ترين مردان تاريخ جهان است، درباره جنايات او داستانهايى نوشته اند كه هر خواننده اى را در وحشت فرو مى برد.

   او فرماندار «عبدالملك» در «كوفه» بود و «عبدالملك» پنجمين نفر، از خلفاى «بنى اميه» بود. در حالات «حجّاج» نوشته اند : او بسيار زشت


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 7 ، صفحه 279.

[164]

و  كريه منظر بود، و علاوه بر كوتاهى قد و لاغرى و كج بودن پاها و ضعيف بودن چشمها و آبله گون بودن از جهات ديگرى نيز ناقص الخلقه بود، و شايد يكى از انگيزه هاى، سفّاكى و بى رحمى او همان عقده حقارتى بود كه از اين صفات براى او حاصل شده بود، تا آن جا كه به گفته مورّخ معروف «مسعودى» در «مروج الذهب»، حجّاج خودش اعتراف مى كرد : بيشترين لذّت او در خون ريزى و انجام كارهايى است كه ديگران انجام نمى دهند(1).

   او دو سال از طرف «عبدالملك» به اميرى «حجاز» (مكه و مدينه) منصوب شد، و در اين مدت فجايع عظيمى به بار آورد از جمله ويران كردن خانه كعبه بود، و ديگر اين كه بر گردن گروهى از صحابه معروف پيامبر (صلى الله عليه وآله) مانند «جابر بن عبدالله انصارى»، «انس بن مالك» و «سهل ساعدى» و جمعى ديگر، داغ نهاد، به اين بهانه كه آنها در قتل «عثمان» شركت داشتند، سپس «عبدالملك» او را به سوى عراق فرستاد و حكومت «بصره» و «كوفه» را به او سپرد. «مسعودى» مى نويسد : حجاج بيست سال فرمانروايى كرد. تعداد كسانى كه در اين مدت، با شمشير وى يا زير شكنجه جان دادند صد و بيست هزار نفر بود، و اينان غير از كسانى هستند كه در جنگ ها به دست او يا سربازانش كشته شدند.

   هنگام مرگ در زندان مشهور او، پنجاه هزار مرد و سى هزار زن بودند كه شانزده هزار نفر آنها كاملاً برهنه و عريان بودند.

   او زنان و مردان را يكجا زندانى مى كرد و زندان هاى وى بدون سقف بود، از اين رو زندانيان از گرماى تابستان و سرماى زمستان، سخت در عذاب بودند.


1. مروج الذهب، جلد 3، صفحه 125.

[165]

   به گفته «ابن جوزى»، اگر كسى از زندانيان به خاطر شدت گرماى آفتاب، به سايه ديوار پناه مى برد، نگهبانان او را با سنگ مى راندند; غذاى آنان نان جو مخلوط با نمك و مقدارى خاكستر بود، و كسانى كه مدتى در آن جا زندانى بودند، چهره هايشان تغيير مى يافت و سياه مى شدند به گونه اى كه هنگامى كه مادرى به سراغ فرزندش رفته بود او را نشناخت.

   شايد گوياترين سخن درباره «حجّاج» همان است كه از «شعبى» نقل شده كه مى گويد : «لَوْ اَخْرَجَتْ كُلُّ اُمَّة خَبِيْثَها وَفاسِقَها وَاَخْرَجْنَا الْحَجَّاجَ بِمُقَابِلَتِهِمْ لَغَلَبْنَاهُمْ; اگر هر امّتى خبيث ترين و فاسق ترين فرد خودرا مطرح كند و ما حجاج را در مقابل آنها بياوريم بر آنان غلبه خواهيم كرد».

   مرگ حجاج هم به صورت بسيار عبرت انگيزى واقع شد، گرفتار بيمارى شديد درونى شد كه از شدت آن فرياد مى كشيد سرماى سختى بر بدن او چيره شده بود، به طورى كه ظرفهاى مملوّ از آتش را در مقابل او مى گذاشتند و خودرا به قدرى به آنها نزديك مى كرد كه پوست بدنش مى سوخت ولى باز هم از شدت سرما مى لرزيد.

   آرى ! او به آتش اين جهان، قبل از آتش آخرت، گرفتار شد.

   او در سال 95 هجرى در سن 54 سالگى از دنيا رفت و راهى جهنم شد(1).

* * *

 


1. «مروج الذهب» «مسعودى»، جلد 3، صفحه 166 و تاريخ «ابن جوزى» بنا به نقل «سفينة البحار»، و سيره پيشوايان، صفحه 244 به بعد و شرح نهج البلاغه مرحوم «شوشترى»، جلد 6، صفحه 12 به بعد.

[166]

 

[167]

 

 

خطبه117(1)

 

 

 

وَمِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

يوبّخ البخلاء بالمال والنفس

   از سخنان امام (عليه السلام) است كه در آن بخيلان را سرزنش مى كند.

 

خطبه در يك نگاه

   اين خطبه كوتاه، ظاهراً بخشى از خطبه مفصّل و طولانى ترى بوده است كه مرحوم «سيّد رضى» آن را جدا كرده، به همين دليل نه شأن ورود آن روشن است و نه پيوندهايى كه با بخشهاى نخستين و آخرين خطبه داشته است، در عين حال مفاهيمى تكان دهنده و عبرت آموز دارد.

   از بعضى از منابع(2)، چنين استفاده مى شود كه امام (عليه السلام) اين جمله ها را در ضمن خطبه اى در پايان جنگ «صفّين» بيان فرموده و تناسب قابل


1. سند خطبه :
در «مصادر نهج البلاغه» مصدر ديگرى براى اين خطبه، غير از نهج البلاغه نقل نشده، تنها به كلامى از «ابن ابى الحديد» اشاره مى كند كه در آخر اين خطبه، آمده ومى گويد : در بعضى از روايات به جاى «اوصل إخوانكم» «اصل إخوانكم» آمده است و از اين تعبير، اجمالاً استفاده مى شود كه احتمالاً مدرك ديگرى براى اين خطبه نزد «ابن ابن الحديد» وجود داشته است.
2. تمام نهج البلاغه، صفحه 659.

[168]

ملاحظه اى هم با چنين حال و هوايى دارد.

   به هر حال امام (عليه السلام) در اين خطبه، مخاطبين خودرا كه در بذل مال و جان در راه خدا كوتاهى مى كردند شديداً سرزنش مى كند و به آنها مى فرمايد : به تاريخ گذشتگان بنگريد و از زندگى آنها عبرت بگيريد كه چگونه همه چيز را گذاشتند و گذشتند.

* * *

 

[169]

 

فَلاَ أَمْوَالَ بَذَلْتُمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا، وَلاَ أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا تَكْرُمُونَ بِاللهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلاَ تُكْرِمُونَ اللهَ فِي عِبَادِهِ ! فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَانْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَوْصَلِ إخْوَانِكُمْ !

 

ترجمه

   نه اموال خودرا در راه آن كس كه به شما داده، بذل كرديد، و نه جانها را در راه كسى كه آنها را آفريده به خطر افكنديد، انتظار داريد، مردم به خاطر خدا شما را گرامى دارند، در حالى كه خودتان خدا را در مورد بندگانش گرامى نمى داريد (و به آنها كمك نمى كنيد) از قرار گرفتن در منازل پيشينيان عبرت گيريد (زيرا همين حكم درباره شما نيز خواهد شد) و نيز از جدا شدن از نزديك ترين برادرانتان پند بياموزيد (چرا كه با چشم خود ديديد گروهى از اين عزيزان پيش از شما رفتند، شما هم به دنبال آنها خواهيد رفت).

 

شرح و تفسير

بينديشيد و عبرت بگيريد !

   در نخستين جمله هاى اين خطبه امام (عليه السلام) گروهى از ياران خودرا مخاطب ساخته و با لحنى عتاب آميز و سرزنش خيز، مى فرمايد : «نه اموال خودرا در راه آن كس كه به شما داده، بذل كرديد و نه جانها را در راه كسى كه آنها را آفريده، به خطر افكنديد» (فَلاَ أَمْوَالَ بَذَلْتُمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا، وَلاَ أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا).

   در حقيقت مالك اصلى اين اموال خداست و آفريننده جانها اوست، چند

[170]

روزى هر دو را به عنوان امانت به شما سپرده اند، ولى شما چنان سخت به آن چسبيده ايد كه گويى خالق و مالك اصلى، شما هستيد و اين دليل بر نهايت بى خبرى از واقعيتهاست.

   تعبيرات فوق، تناسب زيادى با ايراد اين سخنان بعد از جنگ «صفّين» دارد كه گروهى از مردم تحت ولايت، آن حضرت، نه حاضر بودند جان خودرا براى دفاع از حق به خطر بيفكنند و نه چيزى از اموال خود براى تجهيز لشكر اسلام مى پرداختند.

   و در ادامه اين سخن مى افزايد : «انتظار داريد مردم به خاطر خدا، شما را گرامى دارند، در حالى كه خودتان، خدا را در مورد بندگانش، گرامى نمى داريد !» (و به آنها كمك مالى و جانى نمى كنيد) (تَكْرُمُونَ(1) بِاللهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلاَ تُكْرِمُونَ اللهَ فِي عِبَادِهِ).

   اين دوگانگى در قضاوت، راستى عجيب است كه انسان انتظار داشته باشد مردم او را گرامى دارند، چون بنده اى از بندگان خداست، ولى خودش هيچ يك از بندگان خدا را گرامى ندارد، و براى كوتاه كردن دست ظالمان از گريبان مظلومان نه صرف هزينه اى كند و نه جان خودرا به مخاطره افكند.

   در آخرين جمله، به آنها هشدار مى دهد، مى فرمايد : «از قرار گرفتن در منازل پيشينيان، عبرت گيريد (زيرا همين حكم درباره شما نيز خواهد شد، آنها رفتند، شما هم مى رويد و ديگران در خانه ها و قصرهاى شما جايگزين مى شوند) و نيز از جدا شدن از نزديك ترين برادانتان، پند بياموزيد» (چرا كه با چشم خود ديديد گروهى از اين عزيزان پيش از شما رفتند شما هم به دنبال


1. «تكرمون» صورت فعل معلوم ثلاثى مجرد، ذكر شده است كه به معنى گرامى داشتن مى باشد، و در اين جا به معنى انتظار گرامى داشتن است.

[171]

آنها خواهيد رفت) (فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَانْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَوْصَلِ إخْوَانِكُمْ).

   اين خود دليل ديگرى است بر اين كه، اموال و جانها همه عاريتى است آفريدگار همه آنها خداست و هر چند روزى اموال و مساكن و قدرتها و منصبها را به دست گروهى مى سپارد و تاريخ گواه زنده اين امر است.

   نه ما نخستين كسانى هستيم، كه بر صفحه اين جهان گام نهاده ايم و نه آخرين كسان هستيم، حلقه كوچكى هستيم، از اين زنجير طولانى، كه از آغاز خلقت تا پايان جهان كشيده شده است، زهى بى خبرى و غفلت كه حلقه هاى قبل و بعد را نبينيم ! و جايگاه خودرا در اين جهان، تشخيص ندهيم و اين دنيا را براى خود جاودانى پنداريم.

   كوتاه سخن اين كه : امام (عليه السلام) در اين سخن كوتاه، گفتنى ها را گفته و خفتگان را بيدار و مستان مال و مقام و جاه و جلال هوشيار ساخته است.

* * *

 

[172]

 

[173]

 

 

خطبه118(1)

 

 

 

وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

في الصالحين من أصحابه

   از سخنان امام (عليه السلام) است كه درباره ياران صالح خود مى گويد :

 

خطبه در يك نگاه

   همان گونه در سند اين خطبه ذكر شده، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند كه امام (عليه السلام) اين سخن را بعد از پايان جنگ جمل فرمود در اين ميدان ياران امام يكدست و يكپارچه مطيع فرمان امام بودند و پيروزى چشم گيرى به سرعت نصيبشان شد و با شجاعت و فداكارى و همدلى و وحدت صفوف دشمن را در هم شكستند و آتش فتنه را خاموش ساختند.

   امام (عليه السلام) در اين عبارات كوتاه با تعبيرات رسا از آنها قدردانى كرده و آنها را


1. سند خطبه :
از كسانى كه اين خطبه را در كتب خود نقل آورده اند «طبرى» مورخ معروف در كتاب «تاريخ الامم والملوك» و «ابن قتيبه دينورى» در كتاب «الامامة والسياسة» مى باشد «ابن ابى الحديد» در شرح اين خطبه مى گويد : «اين سخن را على (عليه السلام) در پايان جنگ «جمل» فرموده و «مدائنى» و «واقدى» آن را در كتاب خود آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 261).

[174]

ستايش مى كند و در ضمن به ادامه اين خط در آينده توصيه مى نمايد و در پايان آن به مقام ولايت خويش اشاره اى كوتاه و گويايى دارد.

* * *

 

[175]

 

بخش اوّل

   أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ. بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ. فَأَعِينُوني بِمُنَاصَحَة خَلِيَّة مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَة مِنَ الرَّيْبِ; فَوَاللهِ إنِّي لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ !

 

ترجمه

   شما ياوران حق، برادران دينى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم، هستيد، با كمك شما كسانى را كه به حق پشت مى كنند مى زنم، و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم، حال كه چنين است، مرا با خيرخواهىِ خالى از هرگونه خيانت و سالم از هرگونه شك و ترديد، يارى كنيد، به خدا سوگند ! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم ! (چرا كه آگاهتر و دلسوزترم).

 

شرح و تفسير

ياران وفادار

   در بسيارى از خطبه هاى «نهج البلاغه» نكوهش شديدى نسبت به گروهى از ياران امام مخصوصاً بعد از جنگ «صفين» وسستى ها و پراكندگى ها و بىوفايى هايى كه در آن ميدان نشان دادند، ديده مى شود.

   ولى، در اين خطبه، كه بعد از جنگ «جمل» ايراد شده، امام (عليه السلام) مدح و ستايش بليغى از ياران شايسته خود دارد، و اين به خوبى نشان مى دهد كه

[176]

امام (عليه السلام) همواره نيكان را تشويق و ترغيب مى كرد، وبدان را سرزنش، تا گروه اوّل نسبت به كار خود، دلگرمتر شوند و گروه دوّم، به اصلاح خويش پردازند.

   امام (عليه السلام) در اين سخن، ياران صالح خودرا نخست با چهار جمله، مخاطب ساخته مى فرمايد : «شما ياوران حق، وبرادران دينى، و سپرهاى روز جنگ، و رازداران در برابر مردم هستيد» (أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْجُنَنُ(1) يَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ(2) دُونَ النَّاسِ).

   شما برادر دينى من هستيد و در عمل نشان داديد كه در يارى حق كوتاهى نمى كنيد، در برابر دشمنان همچون سپرى محكم و قوى مى ايستيد، و در حفظ اسرار و مشورتها، در زمينه جنگ و صلح، افرادى مطمئن مى باشيد.

   آن گاه مى افزايد : «با كمك شما كسانى را كه به حق پشت مى كنند، مى كوبم و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم» (بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ)، اشاره به اين كه : مردم دو گروهند : گروهى به حق پشت كرده اند و به دشمنى با آن برخاسته اند، و چاره اى جز مبارزه با آنها نيست، شما ياوران من در اين مبارزه سرنوشت ساز هستيد.

   گروه ديگرى به حق روى مى آورند، امّا آگاهى و اطاعت كافى ندارند من با كمك شما، آنها را تربيت مى كنم، تا مطيع فرمانهاى الهى شوند، خلاصه اين كه : هم در مبارزه با دشمن و هم در كارهاى فرهنگى با دوست، شما ياران با وفاى من هستيد سپس، امام (عليه السلام) اين گروه از ياران با وفايش را با دو جمله پر معنى نصيحت مى كند، و مى فرمايد : «حال كه چنين است، مرا با خيرخواهى خالى از هرگونه خيانت، و سالم از هرگونه شك و ترديد، يارى كنيد» (فَأَعِينُوني


1. «جنن» جمع «جنه» (بر وزن قوه) به معناى سپر است.
2. «بطانه» از مادّه «بطن» به معناى شخص رازدار و صاحب سر است.

[177]

بِمُنَاصَحَة خَلِيَّة مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَة مِنَ الرَّيْبِ).

   اين سخن، اشاره به نكته مهمى دارد و آن اين كه اطرافيان و مشاوران امرا و حاكمان، در بسيارى از موارد منافع خويش، يا قوم و جمعيّت مورد علاقه خودرا در نظر مى گيرند و آن را در لباس خيرخواهى، به حاكمان ارائه مى دهند و گاه پيشنهادهايى را مطرح مى كنند كه خودشان آن را درست باور نكرده اند، و همين امر سبب شكست برنامه ها مى شود، امام (عليه السلام) در اين جمله ها تأكيد مى كند كه نصايح و پيشنهادها و طرحهاى خودرا از اين امور، پيراسته كنيد و جز خير و صلاح آيين حق و بندگان خدا را در نظر نگيريد.

   و سرانجام با اين جمله، سخن خودرا به پايان مى برد، مى فرمايد : «به خدا سوگند ! من نسبت به مردم، از خودشان سزاوارترم ! (چرا كه آگاهتر و دلسوزترم)» (فَوَاللهِ إنِّي لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).

   اين جمله، ممكن است دليلى بر جمله هاى سابق باشد يعنى اگر من از شما انتظار هرگونه يارى و كمك دارم به خاطر آن است كه به فرمان خدا به عنوان ولىّ مردم برگزيده شده ام حتّى به آنها از خودشان سزاوارترم، و شما نيز بايد خشنود و راضى باشيد كه در اطاعت و خدمت چنين پيشوايى گام برمى داريد.

* * *

نكته

اينها در خور ستايشند !

   امام (عليه السلام) در اين سخن مدح و ثناى بليغى درباره يارانش بعد از جنگ «جمل» نموده است كه با اتّحاد صفوف و ايمان و استقامت، دشمن را در مدت كوتاهى درهم شكستند و آتش فتنه را در آن منطقه حساس اسلامى (بصره) خاموش ساختند.

[178]

   ولى در خطبه هاى متعدّدى گروه ديگرى از يارانش را زير ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد و اين بعد از جنگ «صفّين» بود كه اختلاف كلمه، و نافرمانى و ضعف و سستى در عقيده و اراده، سبب شكست گرديد، آن هم در آخرين لحظاتى كه نزديك بود پيروزى به ثمر رسد.

   آن تشويق و اين سرزنش نشان مى دهد كه همه اينها روى حساب بوده است، نه تناقضى در ميان بوده و نه سخنى بر خلاف حكمت و مصلحت گفته شده است، امّا آنها كه از شأن ورود اين سخنان آگاه نيستند ممكن است گرفتار اشتباه شوند.

   نكته ديگر اين كه : در اين سخن كوتاه، امام (عليه السلام) وظيفه مردم را در مقابل حكومت، مشخص ساخته است. از يكسو بايد براى جذب مشتاقان و طرد كينه توزان به امام و رهبر، كمك كنند و از سوى ديگر همه كارهاى سياسى و اجتماعى و نظامى را مورد دقّت قرار دهند و هر پيشنهاد مفيد و انتقاد سازنده اى دارند بيان كنند.

   و در آخرين جمله اين خطبه به نكته مهمى اشاره مى كند و آن مسأله ولايت الهيه است.

   همان چيزى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در خطبه «غدير» بيان فرمود گفت : «اَلَسْتُ أوَلى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ ؟; آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم ؟» مردم گفتند : آرى تو سزاوارترى !

   سپس فرمود : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَوْلاَه; هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست» و به اين وسيله بهانه تمام بهانه جويان را قطع فرمود، تا هيچ كس نگويد كه مولا در اين جا به معناى دوست است.

   جالب اين كه : «علامه امينى» ـ رضوان الله عليه ـ جمله اَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ

[179]

مِنْ أنْفُسِكُمْ را از 64 (شصت و چهار) محدّث و مورخ اسلامى نقل كرده است، كه نشان مى دهد اين جمله قولى است كه جملگى بر آنانند(1).

   امام (عليه السلام) نيز در خطبه بالا همين نكته را يادآورى كرده و قسم ياد مى كند (وَاللهِ إنِّي لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).

   روشن است كه منظور از اين جمله، اين است كه فرمان امام معصوم، همانند فرمان خدا بر همه خواسته هاى مردم مقدّم است، هر چند فرمان او جز در طريق مصالح جامعه نيست.

* * *

 


1. الغدير، جلد 1، صفحه 371.

[180]

 

[181]

 

 

خطبه119(1)

 

 

 

وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

وقد جمع الناس وحضهم على الجهاد فسكتوا مليّا

   امام (عليه السلام) در حالى اين خطبه را ايراد كرد، كه مردم را گردآورده بود و به جهاد تشويق مى كرد، و آنها در پاسخ امام (عليه السلام) مدتى سكوت كردند.

 

خطبه در يك نگاه

   همان گونه كه در شرح سند خطبه اشاره شده است، امام (عليه السلام) اين خطبه را در جريان يكى از حملات و غارتگريهاى لشكر معاويه در اطراف عراق، بيان فرموده است.

   امام (عليه السلام) در اين خطبه از بى تفاوتى و سكوت مردم نسبت به اين حوادث


1. سند خطبه :
در مورد اين خطبه اسناد ديگرى نقل شده، جز اين كه «ابن اثير» در «نهايه» پاره اى از لغات اين خطبه را تفسير كرده و به بعضى از جمله هاى آن اشاره نموده است.
«ابن ابى الحديد» در شرح اين خطبه مى گويد : اين سخن را امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از «جنگ صفّين» و «نهروان» به هنگامى كه قسمتى از كشور اسلامى توسط شاميان غارت شده بود ايراد فرمود. (اين تعبير نشان مى دهد كه «ابن ابى الحديد» دسترسى به منبع ديگرى غير از آنچه سيّد رضى بيان فرموده است داشته). (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 263).

[182]

ايذايى كه روحيه مردم و سربازان را تضعيف مى كرد، به شدت انتقاد مى كند و هنگامى كه بعضى گفتند : «اگر شما حركت كنيد، ما نيز با شما حركت خواهيم كرد !»، امام (عليه السلام) آنها را مورد سرزنش بيشترى قرار داد و بر آن بى خبران، فرياد زد كه وظيفه امام و پيشواى يك جمعيّت اين نيست كه براى دفع هر شورش و غارتى، شخصاً به تعقيب دشمن پردازد و مركز حكومت اسلامى را رها سازد و وظايف مختلف خويش را تعطيل كند; امام (عليه السلام) بايد چنين كارى را در حوادث بسيار مهم، انجام دهد و حوادث كوچكتر را، فرماندهان جزء با گروهى از مردم دنبال كنند.

   اين يكى از اصول مسلّم مديريت و فرماندهى است كه متأسّفانه، مردم «كوفه» يا نمى دانستند و يا نمى خواستند بدانند !.

* * *

 

[183]

 

بخش اوّل

   فقال (عليه السلام) : مَا بَالُكُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ ؟

   فقال قوم منهم : يا أميرالمؤمنين، إن سرت سرنا معك.

   فقال (عليه السلام) : مَا بَالُكُمْ ! لاَ سُدِّدْتُمْ لِرُشْد ! وَلاَ هُدِيتُمْ لِقَصْد ! أَفِي مِثْلِ هذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ ؟ وَإنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَذَوِي بَأْسِكُمْ، وَلاَ يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ الْجُنْدَ وَالْمِصْرَ وَبَيْتَ الْمَالِ وَجِبَايَةَ الاَْرْضِ، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ، وَالنَّظَرَ فِي حُقُوقِ الْمُطَالِبِينَ، ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَة أَتْبَعُ أُخْرَى، أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ الْفَارِغِ، وَإِنَّمَا أَنَا قُطْبُ الرَّحَا، تَدُورُ عَلَيَّ وَأَنَا بِمَكَانِي، فَإذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا، وَاضْطَرَبَ ثِفَالُهَا. هذَا لَعَمْرُ اللهِ الرَّأْيُ السُّوءُ.

 

ترجمه

   (امام(عليه السلام) ياران خودرا تشويق به جهاد و مقابله با غارتگران شام كرد، ولى آنها ساكت ماندند) فرمود : شما را چه مى شود ؟ مگر لال شده ايد ؟ ! (چرا جواب نمى دهيد ؟ !)

   گروهى عرض كردند : اى اميرمؤمنان ! اگر تو حركت كنى، ما هم در ركابت خواهيم بود ! (امام (عليه السلام) از اين سخن برآشفت و) فرمود : شما را چه مى شود ؟ هرگز به راه راست موفق نشويد، و هيچ گاه به مقصد نرسيد ! آيا در چنين شرايطى سزاوار است من شخصاً (براى مقابله با گروهى از اشرار و غارتگران شام) حركت كنم ؟ ! (نه) در اين موقع مى بايست مردى از شما كه من از شجاعت و دلاوريش راضى باشم، (به سوى دشمن) حركت كند، و شايسته نيست كه لشكر

[184]

و شهر و بيت المال و جمع آورى خراج و ماليات و قضاوت ميان مسلمين و نظارت بر حقوق مطالبه كنندگان را، رها سازم و با جمعى از لشكر، به دنبال جمع ديگرى خارج شوم، و همچون تيرى كه در يك جعبه خالى قرار دارد از اين طرف به آن طرف بيفتم.

   من همچون قطب و محور سنگ آسيا هستم، كه بايد در محل خود بمانم (و امور كشور اسلام به وسيله من گردش كند) هرگاه من ، (در اين شرايط) از مركز خود دور شوم، مدار همه چيز به هم مى ريزد و نتيجه ها دگرگون مى شود.

   به خدا سوگند ! پيشنهاد شما، پيشنهاد بد و نادرستى است (كه براى خاموش كردن آتش هر فتنه كوچك يا بزرگى من مستقيماً وارد عمل شوم و مركز حكومت را خالى كنم).

 

شرح و تفسير

بهانه جويان سست و نادان !

   هنگامى كه به امام (عليه السلام) خبر رسيد جمعى از غارتگران لشكرِ معاويه، به بعضى از مناطق مرزى هجوم آورده اند، مردم را جمع كرد و به آنها دستور حركت و جهاد داد. امّا همان گونه كه در بالا آمد، جمعيّت سكوت كردند و به نداى او لبيّك نگفتند; امام (عليه السلام) سخت ناراحت شد و فرمود : «شما را چه مى شود ؟ مگر لال شده ايد ؟ (چرا جواب نمى گوييد ؟)، گروهى عرض كردند : اى اميرمؤمنان ! اگر تو حركت كنى ما هم در ركابت خواهيم بود» (فقال (عليه السلام) : مَا بَالُكُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ ؟ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ : يا أمِيرَالمُؤْمِنَيِن ! إنْ سِرْتَ، سِرْنا مَعَكَ).

   امام (عليه السلام) از اين بهانه جويى سخت برآشفت و : «فرمود : شما را چه مى شود ؟

[185]

هرگز به راه راست موفق نشويد، و هيچ گاه، به مقصد نرسيد(1)، آيا در چنين شرايطى سزاوار است من شخصاً (براى مقابله با گروهى از اشرار و غارتگران شام) حركت كنم ؟ (نه !) در اين موقع مى بايست مردى از شما كه من از شجاعت و دلاوريش راضى باشم (به سوى دشمن) حركت كند» (فقال (عليه السلام) : مَا بَالُكُمْ ! لاَ سُدِّدْتُمْ(2) لِرُشْد ! وَلاَ هُدِيتُمْ لِقَصْد ! أَفِي مِثْلِ هذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ ؟ وَإنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَذَوِي بَأْسِكُمْ).

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation