بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب خاندان عصمت,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - خاندان عصمت
     qandan01 - خاندان عصمت
     qandan02 - خاندان عصمت
     qandan04 - خاندان عصمت
     qandan05 - خاندان عصمت
     qandan06 - خاندان عصمت
     qandan07 - خاندان عصمت
     qandan08 - خاندان عصمت
     qandan09 - خاندان عصمت
 

 

 
 

گفتم : اصلحك اللّه , آيا خوب است بزرگى از بزرگان قريش در چنين هواى گرمى در طلب دنيا باشد, اگر مرگت فرا رسد و تو در اين حال باشى چه خواهى كرد؟
مـحمد بن على (ع ) دست از دوش غلامانش برداشت و به خود تكيه كرد و گفت :به خدا سوگند اگر مرگ من در اين حال فرا رسد, در حالى به من رسيده است كه دراطاعت خدا بوده ام و خود را از نياز به تو و مردم باز داشته ام . من آن گاه از فرا رسيدن مرگ ترسانم كه در اطاعت خدا نباشم و در ارتكاب معاصى الهى باشم .
من از سخن خود شرمنده شدم و گفتم : يرحمك اللّه , من مى خواستم تو را موعظه كنم , اما تو مرا موعظه فرمودى .
آرى , امـام مـحمد باقر (ع ) به اين صوفى خرقه پوش , كه خود را غرق در عبادت نموده و افتخار به مـوعـظـه خلق الناس داشت و دست از كار و كسب كشيده و خود راسربار مردم كرده بود, درس اسـلام شـناسى مى دهد كه اسلام , دين كسب و كار و تلاش براى معيشت زندگى است و از سربار مـردم شـدن بـه شدت نفرت دارد, همان طورى كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود.ملعون من القى كله على الناس , ((85)) ملعون است كسى كه بارزندگى خويش را بر دوش مردم افكند..
2. ابلاغ سلام پيامبر(ص ) به امام محمدباقر(ع ) توسط جابربن عبداللّه انصارى امـام صـادق (ع ) از پـدرش , امـام مـحـمدباقر(ع ) نقل كرد كه آن حضرت فرمود:روزى بر جابربن عـبـداللّه انـصـارى وارد شـدم و بـر او سلام كردم . جابر جواب سلام مراداد و پس از آن پرسيد: تو كـيستى ؟
در آن هنگام وى نابينا بود. گفتم : محمد بن على بن حسين (ع ) هستم . گفت : اى پسر خير البشر! نزديك تر بيا. من نزديك او رفتم . مرا درآغوش گرفت و دست هايم را بوسيد و افتاد كه پـاهـايـم را نيز ببوسد. من خود رادوركردم و مانع شدم . آن گاه به من گفت : رسول خدا, محمد مصطفى (ص ) به تو سلام رسانيد. گفتم : و على رسول اللّه السلام و رحمة اللّه وبركاته .
سـپـس پـرسـيـدم : قضيه چيست اى جابر؟
جابر گفت : من روزى با رسول خدا (ص )بودم كه آن حـضـرت به من فرمود: اى جابر! شايد آن قدر زنده بمانى تا ملاقات كنى مردى از فرزندان مرا كه نـامـش مـحـمد بن على بن حسين (ع ) است و خداوند متعال نور و حكمت را به وى عطا فرموده است . پس از جانب من به او سلام رسان . ((86)) هـم چـنـيـن روايـت شـده اسـت كـه جابر بن عبداللّه انصارى در مسجد رسول خدامى نشست و مى گفت : يا باقر يا باقر العلم . مردم مدينه مى گفتند: او هذيان مى گويد.جابر مى گفت : به خدا سـوگند, من بيهوده و پريشان سخن نمى گويم . من از رسول خدا(ص ) شنيدم كه به من فرمود: اى جـابـر! تـو زنده مى مانى تا ببينى مردى از اهل بيت مرا كه نام او نام من و رخسار او رخسار من بـاشـد, بشكافد علم را شكافتنى , هرگاه وى را ديدى , سلام مرا به او برسان . و اين فرمايش رسول خدا است كه مرا واداشت اين سخن را بگويم . ((87)) شايان يادآورى است كه جابر بن عبداللّه بن عمروبن حرام انصارى , صحابى جليل القدر پيامبر (ص ) و از اصـحـاب بدر است . وى در بسيارى از غزوات پيامبراكرم (ص ) و جنگ هاى اميرالمؤمنين (ع ) حضور داشت و همواره پيرو مقام رسالت وامامت بود. از دوستى پيامبر (ص ) و اهل بيت آن حضرت فـروگذار نكرده و پيوسته مردم را به محبت اميرالمؤمنين (ع ) و اولاد گرام آن حضرت تحريص و تـشـويـق مى كرد. او نخستين زاير قبر امام حسين (ع ) در كربلا است . در آخر عمر, چشمانش نابينا شده و در سن نود سالگى (به سال 78 هجرى ) وفات يافت . ((88)) كلمات شريفه 1. قـال الباقر (ع ): اشد الا عمال ثلاثة : ذكر اللّه على كل حال وانصافك من نفسك ومواساة الا خ في المال . ((89)) مـهـم تـريـن كـارهـا سـه چيز است : در هر حال به ياد خدا بودن , انصاف نمودن با نفس خويش , و هميارى مالى با برادر (دينى ) خويش .
2. قال (ع ):خذوا الكلمة الطيبة ممن قالها وان لم يعمل بها. ((90)) گـفتار پاكيزه (مطابق حق ) را از هر كس شنيديد, بگيريد (وبه آن عمل كنيد) اگر چه گوينده , خود به آن عمل نكرده باشد.
3. قـال (ع ): اربـع مـن كـنـوز الـبـر: كـتـمـان الـحـاجـة , وكـتـمـان الـصدقة , وكتمان الوجع , وكتمان المصيبة . ((91)) چـهـار چـيز است كه از گنج هاى نيكويى است : پوشاندن حاجت , پوشاندن صدقه ,پوشاندن درد و بيمارى و پوشاندن مصيبت .
4. قال (ع ): الحياء والايمان مقرونان في قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه . ((92)) حـيـا و ايـمان مقرون به هم مى باشند. هرگاه يكى از آن دو برود, ديگرى نيز به مرافقت او خواهد رفت .
5. قال (ع ): واللّه ما شيعتنا الا من اتقى اللّه واطاعه . ((93)) سوگند به خدا, شيعه ما نيست مگر كسى كه تقوا پيشه كند و از خداوند اطاعت وپيروى نمايد.

امام جعفر صادق (ع )

نام : جعفر.
كنيه : ابوعبداللّه , ابواسماعيل و ابوموسى .
القاب : صادق , فاضل , صابر, طاهر, قائم , كافل و منجى .
مـشـهورترين لقب آن حضرت صادق است . اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب , كه در عصر امام زمان (ع ) ادعاى امامت كرده بود, به آن حضرت داده شد.
منصب : معصوم هشتم و امام ششم شيعيان .
تاريخ ولادت : هفدهم ربيع الاول سال 80 هجرى .
بـرخـى مورخان , تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال 80 هجرى و برخى ديگر سال 83 هجرى دانسته اند,اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است باروز ولادت پيامبر اكرم (ص ).
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نام مادر: فاطمه , مكنى به ام فروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فـروه , كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود, مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت .
امـام صـادق (ع ) دربـاره شان او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود, و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيت شدگان مكتب امام زين العابدين (ع ) و امام محمد باقر (ع )است .
مدت امامت : از زمان شهادت پدرش , امام محمد باقر (ع ) در هفتم ذى حجه سال114 هجرى تا 25 شوال سال 148 هجرى , به مدت 34 سال .
تـاريخ و سبب شهادت : 25 شوال سال 148 هجرى , در سن 65 سالگى , به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال 148 هجرى دانسته اند.
محل دفن : قبرستان بقيع , در مدينه مشرفه , در جوار قبر پدر و جدش وامام حسن مجتبى (ع ) (در عربستان سعودى كنونى ).
همسران : 1. فاطمه بنت حسين . 2. ام حميده (حميده مصفاة ). و چند ام ولدديگر.
فـرزنـدان : 1. امـام مـوسـى كاظم (ع ). 2. اسماعيل . 3. عبداللّه . 4. محمد ديباج .5. اسحاق . 6. على عريضى . 7.عباس . 8. ام فروه . 9. فاطمه . 10. اسماء.
اصحاب : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع ) بيش از چهار هزار نفر است كه ازمحضر آن حضرت بـهـره مـند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت (ع )پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى گردد: 1. جميل بن دراج .
2. عبداللّه بن مسكان .
3. عبداللّه بن بكير.
4. حماد بن عيسى .
5. حماد بن عثمان .
6. ابان بن عثمان .
اين شش نفر به اصحاب اجماع معروف شده اند.
7. ابان بن تغلب .
8. اسحاق بن عمار صيرفى .
9. ابو حمزه ثمالى .
10. بريد بن معاويه عجلى .
11. حريز بن عبداللّه سجستانى .
12. حمران بن اعين شيبانى .
13. زرارة بن اعين شيبانى .
14. صفوان بن مهران اسدى .
15. عبداللّه بن ابى يعفور.
16. عمران بن عبداللّه اشعرى .
17. عيسى بن عبداللّه اشعرى .
18. فضيل بن يسار بصرى .
19. فيض بن مختار كوفى .
20. ابو بصير مرادى .
21. مؤمن الطاق محمد بن على .
22. محمد بن مسلم كوفى .
23. معاذبن كثير كسايى .
24. معلى بن خنيس كوفى .
25. هشام بن محمد.
26. يونس بن ظبيان كوفى .
27. معاوية بن عمار.
28. زيد شحام .
29. سدير بن حكيم .
30. عبد السلام بن عبدالرحمن .
31. جابربن يزيد جعفى .
32. ثابت بن دينار.
33. مفضل بن قيس .
34. مفضل بن عمر جعفى .
35. سفيان بن عيينه .
زمامداران معاصر 1. عبدالملك بن مروان (65-86 ق .).
2. وليد بن عبدالملك (86-96 ق .).
3. سليمان بن عبدالملك (96-99 ق .).
4. عمر بن عبدالعزير (99-101 ق .).
5. يزيد بن عبدالملك (101-105 ق .).
6. هشام بن عبدالملك (105-125 ق .).
7. وليد بن يزيد (125-126 ق .).
8. يزيد بن وليد (126-126 ق .).
9. مروان بن محمد (126-132 ق .).
تمامى اين خلفا از سلسله بنى اميه و از شاخه بنى مروان بودند.
10. ابوالعباس سفاح (132-136 ق .).
11.منصور دوانيقى (136-158 ق .).
اين دو نفر از سلسله بنى عباس بودند.
امام صادق (ع ) كه معاصر دو سلسله بنى اميه و بنى عباس بود, از هر دوى آنهاسختى ها و آزارها و بـى مـهرى هاى فراوانى ديد, اما چون آن حضرت در انتهاى دوران خلافت امويان و ابتداى خلافت عـبـاسـيان مى زيست , از فترت به وجود آمده در زمان انتقال خلافت از خاندان غاصبى به خاندان غـاصـب ديـگر, زمينه ترويج وتبليغ مكتب اهل بيت (ع ) را مناسب ديد و از اين فرصت پيش آمده , بيشترين بهره را نصيب اسلام و مسلمانان كرد.
آن حـضرت , با تشكيل حوزه علميه و تعليم و تربيت شاگردان مبرزى چون هشام , زراره و محمد بـن مـسـلـم , تحول شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديدآورد. به همين جهت به شيعيان امامى اثنا عشرى , شيعه جعفرى نيز گفته مى شود.
رويدادهاى مهم 1. شهادت امام محمد باقر (ع ), پدر ارجمند امام جعفر صادق (ع ), در سال 114هجرى .
2. قـيـام زيد بن على (ع ), عموى امام جعفر صادق (ع ) بر ضد امويان و شهادت اودر اين واقعه , در سال 121 هجرى .
3. گسترش نهضت بنى هاشم (علويان و عباسيان ), در سراسر قلمرو حكمرانى امويان .
4. سرنگونى سلسله امويان و پيروزى عباسيان و تسخير خلافت اسلامى توسطابوالعباس سفاح , در سال 133 هجرى .
5. قيام علويان بنى الحسن (ع ) بر ضد عباسيان و سركوب شدن آنان به دست منصور دوانيقى .
6. بـهره جويى امام صادق (ع ) از فرصت به دست آمده از نبرد ميان عباسيان وامويان , براى تشكيل حوزه علمى اسلامى و تربيت هزاران شاگرد در رشته هاى فقه ,تفسير و علوم قرآن , كلام , شيمى , تاريخ و غيره , در مدينه مشرفه .
7. فـراخـوانـى امـام صـادق (ع ) از مدينه به بغداد, توسط سفاح عباسى و زير نظرقرارگرفتن آن حضرت .
8. فـراخـوانـى مـجـدد امام صادق (ع ) از مدينه به بغداد, توسط منصور دوانيقى واذيت و آزار آن حضرت .
9. وفـات اسـمـاعـيـل , پسر امام صادق (ع ), در سال 142 هجرى و اندوه فراوان آن حضرت در اين مصيبت .
10. رفتار نامناسب عاملان منصور دوانيقى , در مدينه , با امام صادق (ع ) و بسيارى از علويان .
11. مبارزه علمى و فرهنگى امام صادق (ع ) و ياران ايشان با مخالفان , ملحدان ومدعيان دروغين .
12. مـسـمـومـيـت امـام صادق (ع ) و شهادت آن حضرت , در سال 148 هجرى , به دستور منصور دوانيقى .
13. به خاك سپارى پيكر مطهر امام صادق (ع ), در قبرستان بقيع , در كنار قبر پدر,جد و عمويشان , امام حسن مجتبى (ع ).
داستان ها 1. امام صادق (ع ) و تضمين خانه اى در بهشت براى يكى از شيعيان يـكـى از شـاهـان جـبـل (كوهستانى در ايران ) هر سال به قصد سفر حج به محضر امام صادق (ع ) مـى رسـيـد و در خـانه اى از خانه هاى آن حضرت ساكن مى شد. وى به آن حضرت , ارادت ويژه اى داشت و از دوستان ومحبان اهل بيت (ع ) بود. در يكى ازسال ها به عزم زيارت خانه خدا, در مدينه , بـر امام صادق (ع ) وارد شد و مدتى در آن جاماند و سپس قصد زيارت خانه خدا در مكه را نمود. او پـيـش از خروج , مبلغ ده هزاردرهم براى خريد خانه اى در مدينه , تسليم امام صادق (ع ) كرد تا هر وقت به مدينه مى آيد در آن خانه ساكن شود و براى امام (ع ) مزاحمتى فراهم نكند.
او به مكه رفت و اعمال حج را انجام داد و سپس به مدينه برگشت و به محضرامام صادق (ع ) رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللّه ! فداى تو گردم , آيا خانه اى براى من خريده اى ؟
امام (ع ) فرمود: بلى , خانه اى براى تو خريده ام , و سپس قباله خانه را به وى نشان داد. آن مرد وقتى قباله را باز كرد, ديد در آن نوشته شده است : به نام خداوند بخشاينده مهربان . اين سند خانه اى است كه جعفر بن محمدبراى فلانى , پسر فلانى جـبـلى , خريدارى كرده است . اين خانه اى است دربهشت برين كه حد اول آن , رسول خدا (ص ) و حـد دوم آن ,امـيرالمؤمنين (ع ) و حد سوم آن , حسن بن على (ع ) و حد چهارم آن , حسين بن على (ع ) است .
آن مرد چون قباله خانه را خواند, بسيار خشنود شد و عرض كرد: اماما! خدا مرا فداى تو گرداند, به اين معامله راضى ام .
سپس امام صادق (ع ) فرمود: مبلغى را كه براى خريد خانه به من داده بودى , دربين اولاد نيازمند امـام حـسن مجتبى (ع ) و امام حسين (ع ) تقسيم كردم و حوايج آنان رابرآوردم . اميدوارم خداوند متعال , از تو قبول كند و پاداش آن را در بهشت به توعنايت فرمايد.
پـس از آن مـاجـرا مرد جبلى از محضر امام (ع ) مرخص شد و به جبل (كوهستان )برگشت و سند خـانـه را به همراه خود برد. پس از مدتى بيمار شد و به حال احتضار درآمد. چون احساس كرد كه ديـگـر عـمـرى از او بـاقـى نمانده است , اهل وعيال خويش راجمع نمود و به آنان سفارش كرد و سوگندشان داد كه پس از مرگش سند را در كفن اوبگذارند.
آنان نيز به وصيت او عمل كردند و به هنگام دفنش , سند را در كفن او قرار دادند.روز بعد كه براى خـواندن فاتحه به مزار او رفته بودند, ديدند همان سند, روى قبرش افتاده و پشت آن نوشته شده است : ولى خدا, جعفر بن محمد (ع ), به پيمانش وفاكرده است ((94)) .
2. امام صادق (ع ) و كمك رسانى به مستمندان معلى , فرزند خنيس , كه خدمت كار امام صادق (ع ) بود, نقل مى كند كه در يكى ازشب هاى بارانى , امـام صادق (ع ) به قصد كمك رسانى به بينوايان ظله بنى ساعده ازمنزل خارج گرديد. من نيز از پـشـت سر آن حضرت حركت كردم . ناگهان چيزى ازدست آن حضرت , در تاريكى شب , بر زمين افتاد و او گفت : بسم اللّه , اللهم رده علينا, به نام و ياد خدا, بار خدايا! آنچه از دست من افتاد به من بـرگردان . در اين هنگام من نزديك رفتم و سلام كردم . فرمود: معلى تو هستى ؟
عرض كردم : بلى يـابـن رسول اللّه (ص ).فرمود: به زمين دست بكش و آنچه يافتى به من برگردان . من نيز دست بر زمـيـن كـشـيدم , ديدم نانى است . كه روى زمين افتاده است . آن را جمع كردم و به حضرت دادم .
ناگهان انبانى از نان را نزد امام صادق (ع ) ديدم كه مقدارى از آن به زمين ريخته بود. گفتم : آقا, اجـازه بـده ايـن انـبان را من حمل كنم . فرمود: نه , خودم به حمل آن سزاوارترم , اما به تو رخصت مى دهم كه به همراه من بيايى .
پـس بـا آن حـضرت حركت كردم و به ظله (سايبان ) بنى ساعده رسيديم كه مردم به هنگام روز از شـدت گرما به اين سايبان پناه مى آوردند و شب ها بينوايان و درماندگان در آن جا مى خوابيدند.
گروهى از بينوايان و مستمندان در آن جا خوابيده بودند. امام صادق (ع ) قرص هاى نان را از انبان بيرون آورد و در كنار هر يك از آنان يك يا دوقرص نان گذاشت و كسى از آنان بى نصيب نماند.
در راه بـازگـشت , از امام (ع ) پرسيدم : فداى تو گردم , شما كه به اين گروه خدمت مى كنيد, آيا ايـنان حق را مى شناسند (يعنى شيعه هستند)؟
امام (ع ) پاسخ داد: لو عرفوالواسيناهم بالدقة , آنان اگر حق را مى شناختند (و از مكتب اهل بيت (ع ) پيروى مى كردند) با آنان مواسات مى كرديم و هر چه داشتيم از آنان دريغ نمى كرديم و آنان راشريك خويش قرار مى داديم ((95)) .
لازم بـه ذكـر اسـت كـه مـعلى بن خنيس از بهترين خدمت كاران و ياوران امام صادق (ع ) و مورد اعـتـمـاد و اطمينان آن حضرت بود كه به دستور منصور دوانيقى ,دومين خليفه عباسى , به جرم محبت و پيروى از اهل بيت (ع ) و خدمت به آستان امام صادق (ع ), توسط داوود بن على , به شهادت رسيد.
كلمات شريفه 1. قال الصادق (ع ): يهلك اللّه ستابست : الا مراء بالجور, والعرب بالعصبية , والدهاقين بالكبر, والتجار بالخيانة , واهل الرستاق بالجهل , والفقهاء بالحسد ((96)) .
خداوند متعال شش گروه را به شش خصلت از بين مى برد: زمامداران را به ستمكارى , عرب را به عصبيت (ملى گرايى ), دهقانان (دهبانان ) را به خودخواهى ,بازرگانان را به خيانت , روستاييان را به نادانى و فقها را به حسادت .
2. قـال (ع ): ان خـير العباد من يجتمع فيه خمس خصال : اذا احسن استبشر, واذا اساء استغفر,واذا اعطى شكر, واذا ابتلى صبر, واذا ظلم غفر ((97)) .
بـهـتـرين بندگان كسى است كه در او پنج خصلت جمع باشد: هنگامى كه نيكى كند,شاد باشد, مـرتـكب كار بدى شود, استغفار كند, نعمتى به وى رسد, شكرش را به جاى آورد, بلايى بر او نازل شود, شكيبايى كند, و ستمى بر او شود, عفو نمايد.
3. قال (ع ): احب اخواني الى من اهدى الى عيوبي ((98)) .
دوست داشتنى ترين برادر من كسى است كه عيوب مرا به من هديه كند (به من بازگو كند).
4. قـال (ع ): واعـلـم ان الـعـمـل الـدائم القليل على اليقين افضل عند اللّه من العمل الكثير على غيريقين . ((99)) بـدان بـه درستى كه عمل دايمى اندك , كه همراه با يقين باشد, نزد خداوند متعال ,افضل از عمل بسيارى است كه با يقين همراه نباشد.
5. قـال (ع ): ثلاثة لا تعرف الا في ثلاثة مواطن : لا يعرف الحليم الا عند الغضب , ولا الشجاع الا عند الحرب , ولا اخ الا عند الحاجة ((100)) .
سه خصلت است كه شناخته نمى شود مگر در سه جا: بردبار شناخته نمى شودمگر در هنگام خشم , شـجـاع شـنـاخـتـه نـمـى شـود مگر در هنگام نبرد, و برادر دينى شناخته نمى شود مگر در زمان نيازمندى .

امام موسى كاظم (ع )

نام : موسى كنيه : ابو ابراهيم , ابوالحسن , ابوالحسن اول , ابوالحسن ماضى , ابوعلى وابواسماعيل .
القاب : كاظم , صابر, صالح , امين و عبدالصالح .
آن حضرت در ميان شيعيان به باب الحوائج معروف است .
منصب : معصوم نهم و امام هفتم شيعيان .
تاريخ ولادت : هفتم ماه صفر سال 128 هجرى . برخى نيز سال 129 را ذكركردند.
محل تولد: ابواء (منطقه اى در ميان مكه و مدينه ) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نام مادر: حميده مصفاة . نام هاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شـده اسـت . اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امـام صـادق (ع ) زنـان را در يـادگـيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مى داد. و درباره اش فـرمـود: حميده , تصفيه شده است از هردنس و چركى , مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تارسيده است به من , به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است .
مدت امامت : از زمان شهادت پدرش , امام جعفر صادق (ع ), در شوال 148هجرى تا رجب سال 183 هجرى , به مدت 35 سال . آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.
تاريخ و سبب شهادت : 25 رجب سال 183 هجرى , در سن 55 سالگى , به وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.
محل دفن : مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق ) كه هم اكنون به كاظمين معروف است .
همسران : 1. فاطمه بنت على . 2. نجمه . و چند ام ولد ديگر.
فـرزندان : درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى ازآنها, آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.
الف ) پسران 1. امام على بن موسى الرضا(ع ).
2. ابراهيم .
3. عباس .
4. قاسم .
5. اسماعيل .
6. جعفر.
7. هارون .
8. حسن .
9. احمد.
10. محمد.
11. حمزه .
12. عبد اللّه .
13. اسحاق .
14. عبيداللّه .
15. زيد.
16. حسين .
17. فضل .
18. سليمان .
ب ) دختران 1. فاطمه كبرى .
2. فاطمه صغرى .
3. رقيه .
4. حكيمه .
5. ام ابيها.
6. رقيه صغرى .
7. كلثوم .
8. ام جعفر.
9. لبابه .
10. زينب .
11. خديجه .
12. عليه .
13. آمنه .
14. حسنه .
15. بريهه .
16. عائشه .
17. ام سلمه .
18. ميمونه .
19. ام كلثوم .
يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه , معروف به حضرت معصومه (س ) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع ) عازم ايران شده بود, در شهر قم بيمار شد و پس از چندروز بيمارى , وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مدرس عالمان و مجتهدان شيعى است .
اصـحاب : تعداد ياران , اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع ) بسيار است . در اين جانام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى گردد: 1. على بن يقطين .
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعيل بن مهران .
4. حماد بن عيسى .
5. عبدالرحمن بن حجاج بجلى .
6. عبداللّه بن جندب بجلى .
7. عبداللّه بن مغيره بجلى .
8. عبداللّه بن يحيى كاهلى .
9. مفضل بن عمر كوفى .
10. هشام بن حكم .
11. يونس بن عبدالرحمن .
12. يونس بن يعقوب .
زمامداران معاصر 1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق .).
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق .).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق .).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق .).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق .).
6. هارون الرشيد (170 - 193 ق .).
امـام مـوسى كاظم (ع ) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. ازآن زمان تا سال 183 هـجـرى , سـال وفات آن حضرت , چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد.
تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.
رويدادهاى مهم 1. شـهادت امام جعفر صادق (ع ), پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع ), به دست منصور دوانيقى , در سال 148 هجرى .
2. پـيـدايش انشعاباتى در مذهب شيعه , مانند: اسماعيليه , افطحيه و ناووسيه , پس از شهادت امام صادق (ع ) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع ) در مسئله امامت .
3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع ), توسط عبداللّه افطح , برادر امام موسى كاظم (ع ) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه .
4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع ) از عبداللّه افطح , و گرايش آنان به امام موسى كاظم (ع ).
5. مرگ منصور دوانيقى , در سال 158 هجرى , و به خلافت رسيدن ابوعبداللّه مهدى عباسى , فرزند منصور.
6. احـضـار امـام مـوسـى كاظم (ع ) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر, به دستور مهدى عباسى .
7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع ) در بغداد, در دوران حكومت هادى عباسى .
8. مـبـارزات مـنـفـى امـام مـوسى كاظم (ع ) با دستگاه حكومتى هارون الرشيد, درمناسبت هاى گوناگون .
9. سـعـايت على بن اسماعيل , برادرزاده امام موسى كاظم (ع ) از آن حضرت , نزدهارون الرشيد با توطئه چينى يحيى برمكى , وزيراعظم هارون .
10. دستگيرى امام كاظم (ع ) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره , به دستور هارون الرشيد, در سال 179 هجرى .
11. انتقال امام (ع ) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.
12. انتقال امام (ع ) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى .
13. مراعات كردن حال امام (ع ) در زندان , توسط فضل بن يحيى و عكس العمل شديد هارون به اين قضيه .
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى , توسط هارون , به خاطر مراعات حال امام (ع ) در زندان .
15. انتقال امام (ع ) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك .
16. مـسموم كردن امام (ع ) با خرماى زهرآلود, توسط سندى بن شاهك در زندان .17. شهادت امام كاظم (ع ) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك , در 25رجب سال 183 هجرى .
18. انـتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع ) به جسر بغداد و فراخوانى مردم براى ديدن آن توسط ماموران هارون الرشيد.
19. انـزجـار سـلـيـمـان بـن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم (ع ), توسط ماموران حكومتى , و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شان پيكرآن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.
داستان ها 1. امام موسى كاظم (ع ) و هدايت بشر حافى روزى امـام كـاظم (ع ) از كوچه اى در بغداد عبور مى كرد. به خانه اى رسيد كه صداى ساز و آواز و پـايـكـوبـى از درون آن به گوش مى رسيد و نشان مى داد كه اهل اين خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوشگذرانى غرقند.
در ايـن هـنـگـام كـنيزى براى ريختن خاكروبه از خانه بيرون آمد. امام كاظم (ع ) از اوپرسيد: آيا صـاحب اين خانه آزاد است يا بنده ؟
كنيز پاسخ داد: آزاد است . امام (ع )فرمود: راست گفتى , اگر بنده بود از مولاى خويش پروا مى كرد.
كـنـيـز بـه درون خـانـه برگشت . بشر (صاحب خانه ) از او پرسيد: چرا در ريختن خاكروبه تاخير داشتى ؟
كنيز جريان گفتگو با مرد غريب - امام كاظم (ع )- را براى اوشرح داد. پيام امام (ع ), بشر را بـه خـود آورد و او را از خواب غفلت بيدار كرد و چنان تاثيرى در جان او نهاد كه بى اختيار از جا برخاست و بدون اين كه لباس و كفش خودرا بپوشد در پى امام (ع ) به راه افتاد و شتابان خود را به ايشان رساند و از امام (ع )خواست كه آن كلمات دلنشين را دوباره براى او بيان كند.
امـام (ع ) سـخنانى چند درباره دورى از گناه و رها كردن مظاهر فريبنده دنيا ودنياپرستى و نيز توجه به معنويات و عبادات با او گفت . بيانات امام (ع ), آبى سرد برآهن گداخته بشر بود, جان او را تـكـان داد و تـغييرى در وى به وجود آورد, به طورى كه در محضر امام (ع ) اظهار شرمندگى كـرده و بـه دسـت آن حضرت توبه نمود و از آن زمان , به سلك عارفان پيوست و دنياپرستى را رها كرد و به بشر حافى (پابرهنه )معروف شد, زيرا هنگامى كه به دنبال امام (ع ) دويد و به دست امام (ع ) هدايت يافت ,پا برهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند. ((101)) 2. توصيه امام موسى كاظم (ع ) به والى رى درباره مراعات حقوق برادر دينى در شهر رى , مردى شيعه مذهب مسكن داشت كه به حاكم قبلى , خراج سنگينى بدهكار بود. حاكم تـازه اى , از كاتبان يحيى بن خالد برمكى , از سوى خليفه عباسى بررى حكومت يافت و به تنظيم و تصدى امور پرداخت .
ايـن مرد شيعى مى گويد: با آمدن حاكم جديد, مرا بيم فراگرفت و مترصد بودم كه هر لحظه مرا فراخواند و به دادن خراج مجبورم سازد كه اگر امتناع كنم به مجازات سنگينى محكوم مى گردم و اگـر اجابت كنم و خراج را بپردازم تهى دست و بيچاره مى گردم و از هستى ساقط مى شوم . اين انديشه , مرا بسيار آزار مى داد تا اين كه برخى از دوستان به من گفتند: حاكم جديد, اهل مذهب ما اسـت , گـرچـه نمى تواند آن راآشكار كند. نزد وى برو, و شرح حال خود را بازگو كن , شايد به تو ترحمى كند وتخفيفى دهد.
امـا من باز هم مى ترسيدم , زيرا ممكن بود حاكم جديد, شيعه نباشد و شيعه بودن من براى او فاش گـردد. در آن صـورت , سختگيرى او بيشتر مى شد و مرا زندانى مى كرد تا تمام ماليات را بپردازم .
پـس از انـديشه فراوان به اين نتيجه رسيدم كه از رفتن نزد حاكم منصرف شده و به خداى بزرگ پناه برم و در صورت امكان به محضر امام زمان خويش , امام كاظم (ع ) شرفياب شوم و از او هدايت و مدد جويم .
هـمان سال به قصد حج و زيارت خانه خدا از رى به حجاز رفتم . در آن جا توفيق زيارت امام كاظم (ع ) را يـافـتـه و شرح حال خويش را بازگو كردم و از آن حضرت استمداد جستم . امام (ع ) پس از دلدارى من , نامه اى براى والى رى نوشت و آن را به من داد تا به او رسانم . متن نامه چنين بود: بـسـم اللّه الـرحمن الرحيم . اعلم ان للّه تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدى الى اخيه معروفا او نفس عنه كربة او ادخل على قلبه سرورا وهذا اخوك . والسلام .
بدان كه براى خداوند متعال در زير عرش , سايه رحمتى است كه در آن جاى نمى گيرد مگر كسى كه به برادرش نيكى كند, يا او را از غمى آسايش دهد و يا او را خشنود سازد و اين (حامل نامه ) برادر تو است , والسلام .
هنگامى كه از سفر حج برگشتم , شبى به خانه حاكم رفته , تقاضاى ملاقاتش را نمودم وبه دربانان گـفـتـم : بـه حـاكـم بگوييد كه مردى از جانب موسى بن جفعر(ع ) پيامى براى شما آورده است .
دربـانـان چـون اين خبر را به والى رساندند, وى از فرط خوشحالى پابرهنه به در خانه آمد و مرا به گـرمـى پذيرفت و بارها پيشانى مرا بوسيد و پيوسته ازاحوال امام كاظم (ع ) مى پرسيد. چون خبر سـلامت امام (ع ) را به وى دادم , شاد وخشنود گشت و خداى را سپاس گفت . سپس مرا با عزت تمام در صدر مجلس نشاندو خود در برابر من نشست .
نـامـه امام (ع ) را به وى دادم . آن را خواند و بوسه بر دست خط آن حضرت زد.سپس دستور داد هر چه نقدينگى و جامه هاى شخصى در خانه دارد, گرد آوردند. آنهارا دو قسمت كرد. يك سهم را به مـن داد و سـهم ديگر را براى خود گذاشت و از من پرسيد: اى برادر! آيا از من خشنود شدى ؟
من در پاسخ گفتم : بلى , بيش از انتظارخشنودم كردى . سپس اموال غير منقول خودش را قيمت كرد و نـيـمى از آنرا به من هبه كرد. آن گاه دفتر ماليات را آورد و آن مقدارى را كه با اجحاف و ستم به نـام مـن در آن ثـبـت شـده بود, پاك كرد و نوشته اى مشتمل بر برائت ذمه به من داد. و باز از من پرسيد:آيا از من مسرور شدى ؟
مـن از او سپاسگزارى كردم و خداحافظى نموده , از نزدش خارج شدم . با خودگفتم : من كه توان جـبـران نـيكى هاى وى را ندارم , پس بهتر است سال آينده به حج روم و براى او در موسم حج دعا كـنـم و نـيز به محضر امام كاظم (ع ) مشرف شوم ونيكى هاى او را براى امام (ع ) بازگو كنم تا آن حضرت نيز براى او دعا كند.
پـس از مدتى , موسم حج فرا رسيد و من دوباره به اين فيض بزرگ نايل شدم . درآن سفر به محضر امـام كـاظـم (ع ) شـرفـيـاب شـده و داسـتـان والى رى را براى ايشان عرض كردم . هرچه بيشتر مـى گـفـتم , صورت مبارك امام (ع ) از خوشحالى برافروخته ترمى گشت . سرانجام , عرض كردم : مـولاى من ! آيا كار اين مرد, شمارا شاد و خشنودگردانيد؟
امام (ع ) فرمود: بلى , به خدا سوگند, كـارهـاى او مـرا مسرور كرد,اميرالمؤمنين (ع ) را مسرور كرد. به خدا سوگند, جدم , پيامبر اكرم (ص ) را مسروركرد و همانا خداى متعال را مسرور كرد.
آرى , امـام (ع ) ايـن گـونـه مـحـرومـان را يـارى و حـاكـمـان نيكوسيرت را تشويق وراهنمايى مى كرد. ((102)) كلمات شريفه 1. قال الكاظم (ع ): من استوى يوماه فهو مغبون . ((103)) هر كسى كه دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است .
2. قال (ع ): قلة العيال احد اليسارين . ((104)) كمى عيال يكى از دو آسايش است .
3. قال (ع ):كفارة عمل السلطان الاحسان الى الاخوان . ((105)) كفاره خدمت كارى در حكومت سلطان , نيكى كردن به برادران دينى است .
4. قال (ع ): المعروف غل لا يفكه الا مكافاة او شكر. ((106)) نـيـكـى نمودن غلى است بر گردن نيكى شده , كه بيرون نمى آورد آن را مگر به نيكى متقابل و يا سپاس گويى از نيكى كننده .
5. قال (ع ): مثل المؤمن مثل كفتى الميزان كلما زيد فى ايمانه زيد فى بلائه . ((107)) مـؤمن همانند دوكفه ترازو است , هر چه در ايمانش افزوده گردد به همان مقداردر بلايش اضافه خواهد شد.

امام رضا(ع )

نام : على .
كـنـيه : ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع ) نيز ابوالحسن است , به امام رضا(ع ) ابوالحسن ثانى نيز گفته مى شود).
القاب : رضا, صابر, رضى , وفى , فاضل و صديق .
از ميان لقب هاى فوق , رضا شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت رارضا ناميده اند, اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص ) و ائمه اطهار (ع ) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنودو راضى بودند.
منصب : معصوم دهم و امام هشتم شيعيان .
همچنين به مدت سه سال وليعهد مامون عباسى بود.
تاريخ تولد: يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى .
بـرخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال153 هجرى , پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق (ع ) دانسته اند.
محل تولد: مدينه مشرفه , در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى ).
نسب پدرى : ابوالحسن , موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب (ع ).
نـام مـادر: نـجمه . نام هاى ديگرى نيز براى او نقل شده است , مانند: تكتم , اروى ,سكن , ام البنين , شقرا, خيزران , سمانه , صقر و طاهره .
ايـن بـانـوى فـاضـله كه با تربيت حميده -مادر امام موسى كاظم (ع )- به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود, بهترين زنان عصر خويش در تعقل ,ديندارى و حيا بود.
مـدت امـامـت : از زمـان شـهـادت پدرش , امام موسى كاظم (ع ), در رجب سال 183,تا سال 203 هجرى , به مدت بيست سال . آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.
تاريخ و سبب شهادت : آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مامون عباسى در خراسان بـه آن حـضرت خورانيد. حضرت رضا (ع ) در هنگام شهادتش , 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت را سال 205 و برخى 201هجرى دانسته اند.
محل دفن : مشهد مقدس (در استان خراسان , در كشور ايران ).
همسران : 1. سبيكه يا خيزران , مادر امام محمد تقى (ع ). 2. ام حبيبه (دخترمامون ). و چند ام ولد.
فرزندان : 1. امام محمد تقى (ع ) كه پس از شهادت پدرش , در سن هفت سالگى به امامت رسيد.
عـلماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع ) دانسته اند, اما در برخى منابع ,فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 2. ابو محمدحسن . 3. جعفر. 4. ابراهيم . 5. حسن . 6.
عايشه . 7. فاطمه .
اصحاب 1. دعبل بن على خزاعى .
2. حسن بن على وشاء بجلى .
3. حسن بن على بن فضال .
4. حسن بن محبوب .
5. زكريا بن آدم اشعرى قمى .
6. صفوان بن يحيى بجلى .
7. محمد بن اسماعيل بن بزيع .
8. نصر بن قابوس .
9. ريان بن صلت .
10. محمد بن سليمان ديلمى .
11. على بن حكم انبارى .
12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى .
13. حماد بن عثمان .
14. حسن بن سعيد اهوازى .
15. محمد بن سنان .
گـفـتـنـى است كه ,تعداد ياران واصحاب آن حضرت , بيش ازاين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.
زمامداران معاصر 1. منصور عباسى (136-158 ق .).
2. مهدى عباسى (158-169 ق .).
3. هادى عباسى (169-170 ق .).
4. هارون الرشيد (170-193 ق .).
5. محمد امين (193-198 ق .).
6. مامون عباسى (196-218 ق .).
پـس از نـبـرد ميان امين و مامون , فرزندان هارون الرشيد, براى به دست آوردن منصب خلافت و پـيـروزى نـهـايـى مـامـون بـر امـين , در سال 201 هجرى امام رضا (ع ) به اجبار و اكراه مامون به ولايـت عـهدى وى برگزيده شد. مامون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع ) احترام ويژه اى قائل بـود و ايـشان را بر همگان , از جمله علويان وعباسيان , مقدم مى داشت , اما در ضمير خود, به مقام عـلمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى برد و كينه ايشان را در دل داشت . سرانجام نيز با توطئه اى پنهان , آن حضرت را به شهادت رساند.
رويدادهاى مهم

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation