|
|
 |
|
 |
|
دوران طلبگى استاد از زبان خودش تا آن جا كه من ازتحولات روحى خود به ياد دارم از سن 13 سالگى ايندغدغه در من پيدا شد و حساسيتعجيبى نسبت به مسايل مربوط به خدا پيداكرده بودم پرسشها البته متناسب با سطح فكرىآن دوره يكى پس از ديگرىبرانديشه ام هجوم مىآورد . در سال هاى اول مهاجرت به قم كههنوز از مقدمات عربى فارغ نشده بودمچنان در انديشه هاى خود غرق بودم كه شديدا ميل به تنهايى در من پديد آمده بود . مى خواستم تنها با انديشه هاى خودبه سر برم در آن وقت نمى خواستم درساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع ديگرى بينديشم. گاهى با خودمى انديشيدم كه آيا اگر به جاى اين تحصيلات رشته اى از تحصيلات جديدراپيش مى گرفتم بهتر نبود ؟ طبعا با روحيه اى كه داشتم و ارزشى كه براىايمان ومعارف معنوى قائل بودم , اولين چيزى كه به ذهنم رسيد اين بود كه در آن صورت وضعروحى و معنوى من چه مى شود ؟ آن ايام تازه با حكمت الهى اسلامىآشنا شده بودم و آن را نزد استادى كه برخلاف اكثريت قريب به اتفاق مدعيان و مدرساناين رشته صرفا داراى يك سلسله محفوظات نبود بلكه الهيات اسلامى را واقعا چشيده وعميق ترين انديشه هاى آن را دريافته بود و با شيرين ترين بيان آنها را بازگويى مىكرد, مىآموختم . لذا آن روزها و مخصوصا بيانات عميق و لطيف و شيرين استاد از خاطرههاى فراموش ناشدنى عمر من است .
|
|
|
 |
|
 |
|