مخالفت وهابيت با قرآن و سنت
تاليف عمر عبدالسلام
وهابيهامشركند, زيرا مى گويند: خداوند داراى جسم است
در هـمـه اديـان الـهى - خصوصا اسلام - توحيد مهمترين اصل است .خداوند متعال ,پيامبران را بـرانگيخت و سرلوحه دعوت آنان را تبليغ يكتاپرستى وتبيين توحيد قرارداد.
اين اصل , در قرآن و سنت پيامبر (ص ) به روشنى تبيين شده است و هر مسلمانى بايد, توحيد را از اين منابع زلال بگيرد تامل در اعتقادها و انديشه هاى وهابيون نشان مى دهد كه آنان در اين اصل اساسى به كلى از قرآن و سنت دور افتاده اند و خدا را با اوصافى كه محكمات قرآن و سنت معرفى مى كند ((1)) قبول ندارند.
بـه اعـتـقـاد آنـان , خداوند در بالاى عرش و يا در آسمان ,محدود و محاط بوده و محتاج به مكان است ((2)) ابـن تـيـمـية , رهبر وهابيها, در كتابهايش به اين اعتقادات اعتراف نموده و به آيات متشابه قرآن و احاديثى مجعول متوسل گشته و از محكمات قرآن و احاديث قطعى نبوى چشمپوشى كرده است .
او در اثبات عقايدش به اين حديث متوسل شده است كه مى گويد: خـدا هـر شـب و يـا آخـر هـر شـب از عـرش بـه زمـيـن فـرود مـى آيـد و صـبـح آن شـب , بـه عرش برمى گردد ((3)) در حالى كه شب در زمين دائمى است , يعنى هر لحظه , مكانى در حال شب شدن ومكانى در حال صـبح شدن است و هميشه نصف كره زمين شب است و قسمتى از كره زمين , ثلث آخر شب است .
اگـر خدا محدود و محاط در عرش باشد و براى يك بار هم به زمين فرود بيايد ديگر براى هميشه در زمـين باقى مى ماند چون شب و ثلث آخرشب در زمين تا قيامت برقرار است .
و لحظه اى نيست كه شب يا ثلث آخر شب در كره زمين تمام شود و نباشد در نتيجه اين حديث , خودش را تكذيب مى كند, زيرا ممكن نيست خداوند هر شب به زمين بيايد و صبح آن شب به عرش برگردد و اگر مقصود اين است كه خداوند يكبار به زمين مى آيد و ديگر به عـرش بـرنـمـى گـردد و يـا ايـنكه لااقل تا قيامت برنمى گردد, باز هم عرش از وجود خدا خالى مى گردد.
در حالى كه به اعتقاد وهابيها, خدا در عرش است بـه هـر حـال , ابـن تيميه و پيروانش در كتاب خود به اين عقيده كه از آن يهوديان درخداشناسى اسـت , اعـتـراف و افـتخار مى كند و اين شايد عجيب نباشد.
چون آنهايهوديان را موحد مى دانند و ذبـيـحه (قربانى ) آنها را حلال مى دانند ((4)).
آنان به قدرى به انحراف عقيده دچار گشته اند كه حتى براى اثبات اعتقادشان به اعتقادات فرعون تمسك مى جويند (به اين صورت كه مى گويند: از آنـجـا كـه فـرعـون معتقد بود كه خداى موسى در آسمان است و لذا به وزيرش هامان دستور داد چيزى براى بسازد تا بتواندبه آسمان برود و خداى موسى را در آنجا ببيند.
پس خدا در عرش است اگـر كـسى بگويد خدا همچون انسان است , يعنى محدود و محتاج به مكان است , به شهادت آيات مـحـكـمـات قرآن , كافر است .
جريرى در كتاب خود به نام الفقه على المذاهب الاربعه اعتقاد به جـسـمـيـت خـداوند و آنچه را مستلزم اعتقاد به تجسم باشدموجب كفر و معتقد به آن را كافر و مشرك مى داند الـبته عجيب اين است كه ابن تيميه خودش مى گويد: اعتقاد به اينكه خداوند جسم دارد موجب ارتداد نمى شود, زيرا قرآن و سنت و ائمه مذاهب نگفته اند كه خداوندجسم نيست سرانجام همين نظرات ((5)) مشركانه وى درباره خدا و انكارش نسبت به مقام رسول اللّه باعث شد كـه به حكم قضات حنفى , مالكى و شافعى دستگير گرديد و در زندان محبوس گشت تا مرد, در حكمى كه درباره او از طرف سلطان مسلمين صادر شده آمده است : وكـان الشقي ابن تيمية في هذه المدة قد بسط لسان قلمه , و مد عنان كلمه , ونص في كلامه على امـور ومـنـكـرات , واتـى في ذلك بما انكره ائمة الاسلام , وانعقد على خلافه اجماع العلماء الاعلام , وخالف في ذلك علماء عصره وفقهاء شامه ومصره , وعلمنا انه استخف قومه فاطاعوه , حتى اتصل بنا انهم صرحوا في حق اللّه بالتجسيم ...
وهابيها فضائل انبياء و اولياء را كه قرآن مى گويد منكرند
وهابيها, علم و قدرت و فضايلى را كه خداوند به اولياء خاص خود داده , انكارمى كنند.آنان به هيچ رو نـمـى پـذيـرنـد كه خداوند به كسى قدرتى بدهد كه به اذن خدامريض را شفا دهد, يا از داخل خـانـه هـاى مـردم خـبـر دهد و يا تخت پادشاهى را در يك چشم به هم زدن احضار كند و يا زبان مـورچگان و پرندگان را بفهمند و با آنها صحبت كند و يا همچون حضرت مريم از آينده طفل كه در رحم دارد با خبر باشد, يا همچون پيامبر (ص ) و على از حوادث آينده خبر دهند و يا... حال آنكه قـرآن بـراى انـبـيـاء واولياء خدا, علم و توانائى خارق العاده و فضايل بسيارى را ذكر مى كند كه ما به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم : 1 - دربـاره حـضرت داود وسليمان ميفرمايد:ولقدآتيناداودمنافضلاياجبال اوبى معه والطير والنا له الـحـديـد # ان اعـمل سابغات وقدر في السرد واعملوا صالحا اني بماتعملون بصير # ولسليمان الريح غـدوهـا شـهر ورواحها شهر واسلنا له عين القطر ومن الجن من يعمل بين يديه باذن ربه ومن يزغ مـنـهـم عن امرنا نذقه من عذاب السعير #يعملون له ما يشاء من محاريب وتماثيل وجفان كالجواب وقدور راسيات اعملوا آل داود شكرا وقليل من عبادي الشكور) ((6)) و داود را از سـوى خـود فـضـيلتى داديم كه اى كوهها و اى پرندگان با او هم آواز شويد وآهن را برايش نرم كرديم , كه زرهاى بلند بساز و در بافتن زره اندازها را نگهدار وكارهاى شايسته كنيد كه مـن بـه كارهايتان بصيرم و باد را مسخر سليمان كرديم ,بامدادان يك ماهه راه مى رفت و شبانگاه يـك مـاهـه راه , و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمان پروردگارش بـرايـش كـار مـى كـردنـد و هـر كـه از آنـان سر از فرمان ما مى پيچيد به او عذاب آتش سوزان را مـى چـشـانديم براى او هر چه كه مى خواست از بناهاى بلند و تنديسها و كاسه هايى چون حوض و ديـگـهـاى مـهـم بـرجـاى مى ساختند.
اى خاندان داود, براى سپاسگزارى كارى كنيد و اندكى از بندگان من سپاسگزارند 2 - در سوره ديگرى خداوند متعال درباره حضرت سليمان مى فرمايد: (وحشر لسيلمان جنوده من الجن والانس والطير فهم يوزعون ). ((7)) سپاهيان سليمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند و آنها به صف مى رفتند 3 - درباره حضرت عيسى مى فرمايد: (ويـعلمه الكتاب والحكمة والتوراة والانجيل # ورسولا الى بني اسرائيل اني قدجئتكم بية من ربكم انـي اخـلـق لـكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن اللّه وابرى ء الاكمه والابرص واءحيي الموتى باذن اللّه واءنبئكم بما تاءكلون وما تدخرون في بيوتكم ان في ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنين ). ((8)) خـداونـد بـه او كـتـاب و حـكـمـت و تورات و انجيل مى آموزد.
و بر بنى اسرائيل وى را به رسالت مـى فرستد كه : من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم .
به اذن خدا پرنده اى شود.
و كور مادرزاد وبرص گرفته را شفا مى دهم و بـه فـرمـان خدا مرده را زنده مى كنم و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد اگر از مؤمنان باشيد اينها براى شمانشانه هاى حقانيت من است تـوسل مردم به حضرت عيسى بدين خاطر بود كه عقيده داشتند خداوند به او قدرتى عطا فرموده كه مى تواند بيماران را شفا دهد يـعـنـى او را پيامبر و بنده خالص خدا مى دانستند و بخاطر همين عبوديت و بندگى است كه آن حـضرت به چنين علم و قدرتى از جانب خداوند دست يافت و البته كه اين شرك نيست , بلكه عين توحيد است .
شرك آن است كه اين قدرت را از خود آن حضرت بدانيم و نه از خدا
علم انبياء و اولياء در قرآن و سنت
خـداونـد مـتـعـال بـه بـرگـزيـدگان و بندگان خالص درگاه خود, غير از قدرت به هر اندازه كـه بـخـواهد, علم و آگاهى هم عطا مى كند.نمونه هايى از اين بندگان را كه علم لدنى داشتند, قرآن شريف ذكر كرده است كه به آنها و مواردى ديگر اشاره مى كنيم 1 - مستثنى در آيه : (يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ولا يحيطون بشي ء من علمه الابما شاء). ((9)) آنچه را كه پيش رو و آنچه را كه پشت سرشان است مى داند و به علم او جز آنچه خودخواهد احاطه نتوانند يافت 2 - مستثنى در آيه : (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ). ((10)) او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچكس آشكار نمى سازد.
مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد 3 - (ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك وما كنت لديهم اذ اجمعوا امرهم وهم يمكرون ). ((11)) اينها خبرهاى غيب است كه به تو وحى كرديم و آن هنگام كه با يكديگر گرد آمده بودند و مشورت مى كردند و حيلت مى ساختند, تو در آنها نبودى 4 - هـمسفرموسى از آينده آن كشتى و آن بچه ها خبر داشت : (فوجدا عبدا من عبادناآتيناه رحمة من عندنا وعلمناه من لدنا علما). ((12)) و در آنـجا بنده اى از بندگان ما را كه رحمت خويش را بر او ارزانى داشته بوديم و خودبدو دانش آموخته بوديم , يافتند 5 - داود و سـلـيـمـان عـلـم لـدنـى داشـتـنـد.
از جـمله , زبان پرندگان , مورچگان , جنيان و... رامى دانستند: (ولقد آتينا داود و سليمان علما و قالا الحمد للّه الذي فضلنا على كثير من عباده المؤمنين # و ورث سـلـيـمـان داود وقـال يـا ايـهـا الناس علمنا منطق الطير واوتينا من كل شي ء ان هذا لهو الفضل المبين ). ((13)) ما به داود و سليمان دانش داديم , گفتند: سپاس از آن خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى داد.
و سليمان , وارث داود شد و گفت : اى مردم , به ما زبان مرغان آموختند و از هر نعمتى ارزانى داشتند و اين عنايتى است آشكار 6 - حـضـرت مريم به علم لدنى دانست بدون شوهر فرزنددار مى شود و دانست سرنوشت بچه اش چيست ؟! (اذ قالت الملائكة يا مريم ان اللّه يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها في الدنيا والاخـرة ومن المقربين # ويكلم الناس في المهد وكهلا ومن الصالحين# قالت رب انى يكون لي ولد ولم يمسسني بشر قال كذلك اللّه يخلق ما يشاء اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ). ((14)) فـرشتگان گفتند: اى مريم , خدا تو را به كلمه خود بشارت مى دهد, نام او مسيح , پسرمريم است , در دنـيـا و آخـرت , آبـرومند و از مقربان است .
با مردم همچنان كه در بزرگى در گهواره سخن مـى گويد و از شايستگان است .
مريم گفت : اى پروردگار من , چگونه مرا فرزندى باشد, در حالى كـه بـشـر به من دست نزده است .
گفت : بدين سان كه خدا هرچه بخواهد مى آفريند.
چون اراده چيزى كند به او گويد موجود شود, پس موجودمى شود در روايـت آمده است كه به فاطمه زهراء نيز اخبارى توسط ملائكه داده مى شد و رسول خدا و على بـن ابـى طالب نيز علم لدنى داشتند.
وقتى على بن ابى طالب از حوادث آينده و آخرالزمان و حمله تركان مغول و تاتار بر بلاد اسلامى و چگونگى اين حمله خبرمى داد.
مردى كلبى از او سؤال كرد يا على آيا تو علم غيب مى دانى ؟ عـلـى از سـخن آن مرد به خنده افتاد و گفت : اى مرد كلبى , اين علم غيب نيست , اين علم از راه تعليم و تعلم است لـيـس هو بعلم غيب وانما هو تعلم من ذي علم ... فعلم علمه اللّه نبيه فعلمنيه .
يعنى اين اخبار از آيـنده را كه من مى گويم از اخبارى است كه خداوند به پيغمبرش تعليم فرموده و پيغمبر خدا نيز آنـهـا را بـه من آموخته و من آن آموخته پيغمبر خدا را براى شما بيان مى كنم .
اخبار رسول خدا و على بن ابى طالب راجع به آينده و آخرالزمان در كتب معتبرو به اسناد صحيح به طور متواتر آمده اسـت .
مثلا رسول خدا از حوادث بعد از خودش تا حوادث آخرالزمان و قيام مهدى خبر داده و على بن ابى طالب نيز از روى كار آمدن بنى اميه و بنى مروان و قتل عام آنها توسط بنى عباس و از حوادث پس از انقراض بنى عباس تا قيام مهدى آل محمد خبر داده است
توسل و تبرك در قرآن و سنت
يـكى ديگر از عقايد مسلم اسلامى , كه وهابيان آن را انكار مى كنند, توسل است .مطابق عقيده اين فـرقه , توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت براى استغفار در نزد خدا,توسل مسيحيان به حضرت عيسى براى شفاى امراضشان , توسل بنى اسرائيل به موسى براى زنده شدن مقتول و معرفى قاتل و توسل هر شخصى يا امتى به پيغمبران واولياء شرك است ((15)) پس طبق عقائد آنها تمام انبياء و اولياء خدا به خاطر تقرير و تاييد چنين توسلاتى مشرك و كافرند در حـاليكه در قرآن و روايات , موارد زيادى از توسلات انبياء و اولياء خدا آمده است كه برخى از آنها را مى آوريم :
توسل فرزندان يعقوب به آن حضرت
فـرزنـدان يعقوب به آن حضرت متوسل شدند تا در پيشگاه خدا براى آنان استغفار كند(قالوا يا ابانا اسـتـغـفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ) ((16)) .گفتند: اى پدر, براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوده ايم آنـان در واقـع آمرزش خود را از خدا مى خواستند نه از حضرت يعقوب , و فقط در اين كار, حضرت يـعـقـوب را واسـطـه قـرار داده بودند.
زيرا يعقوب پيش خدا آبرومند بود وخداوند دعاى او را رد نمى كرد در پى آن توسل , حضرت يعقوب فرمود: (قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم ). گفت : از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست .
او آمرزنده و مهربان است
توسل امت موسى به آن حضرت
(واوحـيـنـا الـى مـوسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتاعشرة عينا ...). ((17)) (واذ استسقى موسى لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا). ((18)) و چـون قـوم مـوسـى از او آب خواستند به او وحى كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن , ازآن سنگ , دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را شناخت .افـزون بر آنچه گذشت , در خصوص استشفاء و توسل به پيامبر (ص ) روايات زيادى وجود دارد كه صحابه رسول خدا در مهمترين مشكلاتشان به پيغمبر خدا متوسل مى شدند, آب وضوى حضرت و نيز موى سر مباركش را براى استشفاء با خودمى بردند, و پيغمبر خدا هم اين رفتار را تقرير و امضاء مى فرمود.
و بلكه احيانا به شفابودن آنها تصريح مى نمود در اينجا برخى از اين روايات و گزارشهاى تاريخى را مى آوريم : 1 - بـخـارى از انـس بـن مـالـك نـقل كرده است كه : در عهد رسول خدا (ص ) مردم مدينه دچار خـشكسالى شدند.
در روز جمعه هنگامى كه پيامبر خطبه مى خواند, مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا, كشتزارها و چارپايان ما در شرف هلاكتند از خدابخواه كه ما را سيراب گرداند, پيامبر (ص ) دست خود را به سوى آسمان بلند كرد و دعافرمود: انـس مـى گـويـد: بـقـدرى بـاران باريد كه آب بر منازل ما هم جارى شد, جمعه ديگر همان مرد بـرخـاسـت , و گـفـت : يـا رسول اللّه خانه هاى ما در حال ويران شدن است , از خدابخواه كه باران بايستد.
پيامبر (ص ) نگاهى به آسمان كرد, باران قطع شد و بر اطراف مدينه باريد ((19)) يا رسول اللّه ان اللّه قد نصرك واعطاك واستجاب لك , وان قومك قد هلكوا, فادع اللّه ان يسقيهم .
يـا رسـول اللّه , خـداونـد تو را يارى كرده و دعايت را مستجاب مى كند.
همانا قوم تو درحال هلاك شدن هستند.
از خدا بخواه كه آنان را سيراب گرداند... 2 - در صحيح بخارى از ابن عباس و انس بن مالك نقل شده است : ان عـمـر بـن الـخـطاب كان اذا قحط اهل المدينه استسقى بالعباس ((20)).
هنگامى كه قحطى و خشكسالى پديد مى آمد, عمر به عباس عموى پيامبر(ص ) متوسل مى شد تا او دعاكند وباران بيايد و عباس دعا كرد و باران زيادى آمد.
3 - صـحـيـح بـخارى ذيل باب كنية النبى (ص ) از جعيد بن عبد الرحمن روايت مى كندكه ديدم سـائب بين يزيد را در سن 94 سالگى همچون جوانى معتدل پس او به من گفت اين قدرت جوانى وقوت چشم وگوش را از دعاى رسول اكرم دارم , زيرا من در كودكى مريض شدم خاله ام مرا پيش پيغمبر خدا برد و از آن حضرت خواست براى من دعا كندودعا كرد.
4 - صـحـيـح مـسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ام سليم وقتى رسول اللّه در خانه او استراحت مى كردند, عرق بدن آن حضرت را جـمـع مـى كرد براى استشفاء و تبرك جستن براى شفاى كودكان ,حضرت رسول وقتى بيدار شد فرمود: كار صحيحى مى كنى .
(در مسند احمد از انس , ج 3, ص 226). 5 - در كتاب تاريخ مدينه آمده است : در هـنـگـام دفـن مـادر على (ع ), پيامبر (ص ) لحظه اى در قبر خوابيد و پيراهن خود را هم از تن درآورد و امر فرمود كه زير صورت او بگذاريد.
وقتى كه از ايشان علت اين كاررا پرسيدند, فرمودند كه پيراهنم را به اين خاطر گذاشتم كه - اگر خدا بخواهد - آتش به او نرسد.
اما خوابيدنم در قبر به اين منظور بود كه خداوند قبر او را وسيع گرداند.
6 - صحيح مسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك نقل مى كند كه كارگران مدينه هر صبح با جامهايى از آب مى آمدند تا رسول خدابا فروبردن دست در آنها آن آبها را تبرك كند و حضرت چنين مى كرد حتى درروزهاى بسيار سرد.
(در مسند احمد, ج 3, ص 137). 7 - صـحـيـح مـسلم در جلد هفتم در باب قرب النبى (ص ) بالناس وتبركهم به , از انس بن مالك روايت مى كند كه ديدم سلمانى سر رسول خدا را مى تراشيد و هر موى آن حضرت در دست يكى از صحابه بود كه بدان تبرك مى جست .
(در مسند احمد, ج 3, ص 137). 8 - در صحيح بخارى در كتاب لباس در باب القبة الحمراء من ادم , روايت مى كند كه ابو جحيفه مى گويد رفتم پيش رسول خدا در قبه حمراء ادم و ديدم كه بلال آب وضوى پيغمبر را بيرون آورد و مردم براى گرفتن قطره هاى آن با هم مسابقه مى گذارند تا به آنها تبرك جويند.
نـكـته ديگر اينكه : فضايل انبياء, همچون شفا دادن عيسى , كه در آيات صريح قرآن وسنت صحيح نبوى بيان شدن , غير قابل انكار است و اگر فرد وهابى از روى عمد وآگاهى آنها را انكار كند مرتد مـى گردد و زن او خودبخود جدا شده و بايد عده وفات نگهدارد, مگر آنكه انكارش از روى جهل و نادانى باشد كه نوع عوام آنها چنين هستند.
تبرك به پيراهن يوسف
(اذهبوا بقميصي هذا فالقوه على وجه ابي يات بصيرا). اين جامه مرا ببريد و بر روى پدرم اندازيد تا بينا گردد.و همه كسان خود را نزد من بياوريد.
چون كاروان به راه افتاد پدرشان گفت : اگر مرا ديوانه نخوانيد بوى يوسف مى شنوم گـفـتـند: به خدا سوگند كه تو در همان ضلالت ديرينه خويش هستى , چون مژده دهنده آمد و جامه بر روى او انداخت بينا گشت .
وهابيها همچون ماديون منكر روح
ابـن تيميه و پيروانش , همچون ماديون , مردن را معدوم شدن مى دانند و به گفته قرآن وسنت به ايـنكه ارواح مردگان از زنده گان شنواترند و رسول خدا با ارواح مردگان حرف مى زند, و شهداء سلام زائرين را مى شنوند و جواب آنرا مى دهند, و... اعتقادى ندارند الـف - مـسلمانان طبق احاديث صحيح نبوى در آخر نماز از راه دور و نزديك خطاب به رسول اللّه سـلام مـى كـنـند و در هر كجاى جهان كه باشند مى گويند: السلام عليك ايهاالنبي ورحمة اللّه وبركاته .و در احاديث نبوى است كه سلام شما به من مى رسد و من جواب شما را مى دهم ب - در احـاديـث ديـگـرى هم آمده است كه رسول خدا (ص ) اهل قبور بقيع را همچون زندگان مورد خطاب قرار مى داد و با آنان سخن مى گفت كه در اينجا به بعضى از آنهااشاره مى كنيم : 1 - حدثنا هودة بن خليفة قال : حدثنا عوف عن الحسن ان النبي (ص ) قام على اهل البقيع فقال : الـسـلام عليكم يا اهل القبور من المؤمنين والمسلمين , لو تعلمون ما نجاكم اللّه منه مماهو كائن بعدكم , ثم نظر الى اصحابه فقال هؤلاء خير منكم ((21)) .
هوده بن خليفه مى گويد كه عوف بن حسن گفت : پيامبر (ص ) به اهل بقيع خطاب كرد وفرمود: السلام عليكم يا اهل القبور من المؤمنين والمسلمين , اگر بدانيد كه خداوند شمارا از چيزى كه بعد از شما وجود دارد, نجات داده است .
سپس روى به اصحاب كردندو فرمودند: اينان (شهداء) از شما بهترند 2 - رسـول خدا (ص ) مى فرمايد: به ميت خطاب كنيد و تلقين نمائيد كه وقتى از توسئوال كردند در قبر بگو لا اله الا اللّه لقنوا موتاكم لا اله الا اللّه ((22)) .
3 - و نيز رسول خدا (ص ) مى فرمايد: ان الميت يعرف من يحمله ومن يغسله ومن يدليه في قبره .
ميت مى شناسد كسى كه او را حمل مى كند, كسى كه او را غسل مى دهد و كسى كه او رادر قبرش مى گذارد ((23)) 4 - از عـبـداللّه بـن عمر است كه ارواح شهداء, سلام زائران را مى شنوند و جواب سلام را مى دهند.
تاريخ مدينه تاليف ابن شبه باب جنائز حـدثـنا ابو غسان قال حدثنا عبد اللّه بن نافع عن اسامة بن زيد عن عبد اللّه بن ابي عروة , عن رجل حدثه عن عبد اللّه بن عمر قال : من مر على هؤلاء الشهداء فسلم عليهم لم يزالوا يردون عليه الى يوم القيامة .
ابـوغسان به اسناد خود از عبداللّه بن عمر نقل مى كند: هركس بر شهداء بگذرد و بر آنان سلام كند, سلام او را پاسخ مى دهند 5 - در حـديث آمده است كه پيامبر (ص ) شهداى احد را مخاطب قرار مى داد و برارواح آنان سلام مى كرد و مى گفت :(سلام عليكم بما صبرتم , فنعم عقبى الدار ... سـلام بر شما به خاطر آن همه شكيبائى كه ورزيديد, سراى آخرت , چه سراى نيكويى است .
و قرآن نـيز شهدا را زنده ناميده در سوره بقره , آيه 154 (ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل اللّه اموات بل احياء ولكن لا تشعرون ). 6 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : العبد اذا وضع في قبره وتولى وذهب اصحابه حتى انه ليسمع قرع نعالهم ... ((24)) هـنـگـامـى كـه فردى را در قبر مى گزارند و بستگانش مى روند, او حتى صداى به زمين خوردن كفشهايشان را مى شنود 7 - در صـحـيح بخارى آمده است كه پيغمبر خدا در پايان جنگ بدر كشته شدگان مشركان را با ايـن آيه صدا مى زد: (ونادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ماوعدنا ربنا حقا ...). اصحاب گـفـتـند: يا رسول اللّه مردگان را صدا مى زنى ؟ پيغمبرفرمود: شما از آنها شنواتر نيستيد ولى نمى توانند جواب بدهند ((25)) 8 - در سـنن نسائى آمده است كه پيغمبر (ص ) فرمود: بر من , زياد درود بفرستيد كه درود شما بر من عرضه مى شود, گفتند: يا رسول اللّه چگونه درود بر شما عرضه مى شود در حالى كه بدن شما پـس از مـرگ پـوسـيـده خـواهـد شد.
آن حضرت فرمودند:پيغمبر خدا زنده است و از خدا روزى مى گيرد بارى , وقتى مردگان صداى زندگان را مى شنوند و مى توان آنها را مخاطب قرار داد.
چرا نتوان به آنـهـا گـفـت كـه براى ما دعا كنند.
و يا اينكه از رسول خدا و شهداء كه ازشفاعت كنندگان روز قـيامتند.
بخواهيم براى ما در روز قيامت در درگاه خدا شفاعت كنند.
آيا خداوند شفاعت آنها و يا دعاى آنها را رد مى كند؟ 9 - عـلـى بـن ابـيـطـالـب بعد از وفات پيامبر (ص ) به آن حضرت متوسل مى شد و خطاب به آن بزرگوار مى گفت : بابي انت وامي اذكرنا عند ربك واجعلنا من بالك .
پدر و مادرم فدايت باد ما را در پيشگاه پروردگارت بياد آور و در خاطرت نگهدار يعنى براى ما در پيشگاه خدا دعا كن 10 - عـلـى بـن ابـيـطالب روايت مى كند كه پس از سه روز كه رسول خدا از دنيا رفته بود,مردى اعـرابـى آمـد و خـود را بـر روى قـبـر رسـول خـدا (ص ) انداخت و از خاك قبر بر سرمى ريخت و مى گفت : يا رسول اللّه قلت فسمعنا قولك , ووعيت عن اللّه سبحانه فوعينا عنك , وكان فيما اءنزل عليك : (ولو انـهـم اذ ظـلـمـوا انـفـسـهـم جـاؤوك ), وقـد ظلمت وجئتك تستغفر لي .
فنودي من القبر: قد غفرلك ((26)) .
11 - دارمـى در كتاب صحيح خود باب ما اكرم اللّه نبيه بعد موته از ابوالجوزاء روايت كرده است كه اهل مدينه دچار قحطى شديدى شدند و به عايشه شكايت كردند.
عايشه گفت : نگاه به قبر پيغمبر كنيد و طورى آن را وسيله قرار دهيد كه ميان آن وآسمان سقفى نباشد, آنها چنين كردند و باران آمد و علف روييد در پايان اين بحث , بعضى از عبارات زيارت پيامبر (ص ) را به روايت فاكهى و ديگران ذكر مى كنيم : 1 - وآته نهاية ما ينبغي ان يساله السائلون 2 - در زيـارت مـجـمع الازهر آمده است كه : واتوسل بك الى اللّه تعالى في ان اموت مسلما على ملتك وسنتك 3 - و در زيـارت ديـگـرى كـه شـرنـبلالى حنفى در المراقى آورده , آمده است كه : وجئنامن بلاد شـاسـعـة وامكنة بعيدة بقصد زيارتك لنفوز بشفاعتك ... فاشفع لنا الى ربك واساله ان يميتنا على سنتك ... الشفاعة الشفاعة يا رسول اللّه .
4 - احـسـن مـا يـقـول : نحن وفدك يا رسول اللّه , زوارك جئناك لقضاء حقك , وللتبرك بزيارتك , والاستشفاع بك مما اثقل ظهورنا واظلم قلوبنا.
5 - قـسـطـلانـى در الـمـواهـب اللدنيه آورده است كه : وينبغي للزائر له (ص ) ان يكثر من الدعاء والتضرع والاستغاثه والتشفع والتوسل به (ص ), وجدير بمن استشفع له ان يشفعه اللّه فيه .
6 - زقانى در كتاب شرح المواهب مى گويد كه : وليتوسل به صلى اللّه عليه , ويسال اللّه تعالى بجاهه في التوسل به .
صحابه اولين بانيان حرم رسول خدا (ص )
وقتى رسول خدا (ص ) از دنيا رفت , صحابه طبق وصيت خود ايشان كه فرموده بود:هر پيغمبرى در هـمـان جايى كه از دنيا مى رود دفن مى شود پيغمبر خدا (ص ) را درزير سقف همان اتاق دفن كردند و به قبرستان بقيع , كه قبرستان عمومى مسلمانان بود,نبردند صـحـابه رسول خدا (ص ) به روايت قاسم بن محمد بن ابى بكر و روايات ديگر به احترام قبر پيغمبر خـدا (ص ), مـيـان اتـاق , ديـوارى ساختند تا آن نصف اتاق كه قبر پيغمبر خدادر آن است به چهار ديـوارى مـحـفـوظ گـردد و حرمى مستقل براى مزار رسول اللّه (ص )شود و لذا مى توان گفت : صحابه رسول خدا اولين كسانى بودند كه اقدام به بناء براى حريم مزار قبر رسول خدا كردند سـپـس عـمـر بن الخطاب براى آن خانه , ديوارى ايجاد كرد كه ساير صحابه آن ديوار رابزرگتر و بلندتر كردند و سپس بنى اميه و بنى عباس و... پـس مـى تـوان گفت بانى ساختمان حريم قبر رسول خدا در مرحله اول , خود آن حضرت بود كه چنين وصيتى كرد كه در اتاق خودش دفن شود و بعد صحابه بودند كه به بناء آن افزودند قـاسـم پـسـر محمد بن ابى بكر, يعنى برادرزاده عايشه , روايت مى كند كه من بر عايشه وارد شدم , گـفتم : از شما مى خواهم پوششى را كه بر روى قبر رسول خدا و شيخين است , بردارى تا قبرها را بـبـيـنم .عايشه آن پوشش را برداشت و من سه قبر را ديدم كه در كنار هم قرار دارند.
نه از زمين بـسـيـار بلندند كه مشرف باشند و نه با زمين يكنواخت هستند كه زير پا روند.
همچنين مشاهده كردم كه قبرها با سنگ و گل قرمززينت شده بودند ((27)) الـبته اينكه قبر رسول اللّه مشرف نبوده به جهت دستورى است كه رسول خدا به على بن ابيطالب از مـشرف بودن قبر نهى فرموده بودند ((28)) و منظور از مشرف بودن قبر باملاحظه روايات قبر پـيغمبر و معنى اشراف و روايات قاسم بن ابى بكر و بعض زوجات پيغمبر (ص ) بر اينكه قبر پيغمبر خـدا مـشـرف نـبوده در نتيجه آن اتاق مسجد نگردد.
اين است كه روى قبر را همچون ستونى بالا نـبـرند كه مشرف گردد, اما اينكه مقدار كمى اززمين بلندتر باشد كه پايمال نشود و نيز از اينكه قبر در اتاق باشد نهى نشده است در طبقات ابن سعد آمده است : در زمان رسول اللّه خانه آن حضرت ديوارى نداشت .
اولين كسى كه براى آن خانه , كه قبر آن حضرت در اتاقى از آن بود ديوار بنا كرد, عمربن خطاب بين سالهاى 13 - 23 بود عبيداللّه بن ابى زياد مى گويد: خانه پيامبر, ديوار كوتاهى داشت سپس عبداللّه بن زبير آن ديوار را بالاتر برد و بر آن افزود ((29)) بخارى مى گويد: هنگامى كه در زمان وليد بن عبدالملك (86 - 96) آن ديوار فروريخت , مجددا آن رابنا كردند وهـابـيـون كـه با مشرك خواندن سازندگان حرم رسول خدا و صحابه و ذوى القربى مقصودشان اهـانت به خود رسول خدا و صحابه و تابعين است (كه چنين وصيت نموده و بناهائى را ساخته اند) خود مشرك و مرتدند, نه صحابه رسول خدا (ص ) ((30)) .
سقف و حرم سازى براى مزار ام حبيبه زوجه رسول خدا توسط صحابه :
هـنـگـامى كه عقيل بن ابى طالب در خانه اش چاهى حفر مى كرد به سنگى برخورد كه برروى آن نـوشـته بود: قبر ام حبيبه بنت صخر بن حرب پس عقيل آن چاله را پر كرد وبر روى آن اتاقى بنا كرد.يزيد بن سائب مى گويد: من بر آن خانه داخل شدم و آن قبر را در آنجا ديدم ((31)) .
قبر فاطمه زهرا دختر رسول خدا (ص ) در اتاق خودش :
عبدالعزيز بن عمران مى گويد: فاطمه , همچون رسول خدا, در منزل خودش , شبانه ودور از چشم اكثر مردم , دفن شد.امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: فاطمه زهرا شبانه در منزلش دفن شد.
اين منزل , دركنار مسجد بود و قبر او اينك در مسجد است ((32)) .
ابن جماعه مى گويد: در اينكه قبر فاطمه كجاست , دو نظر وجود دارد: يكى اينكه فاطمه در منزل خودش , دفن شده است و نظر دوم اينكه در بقيع و در همان مسجدى كه منسوب به ايشان است و در نزديكى قبه عباس عموى پيامبر, مدفون است ((33)) .
نـظـر درسـت و صحيح همان روايت امام جعفر صادق (ع ) است كه فاطمه در خانه خودش كه در كنار مسجد النبى بوده دفن شده كه پس از توسعه مسجد داخل مسجدافتاده است و آن قبرى كه در بقيع در قبه عباس است قبر فاطمه بنت اسد مادر على بن ابى طالب است .
قبه ذوى القربى , معروف به قبة العباس يا خانه عقيل :
ابـن شـبـه مـى گويد: عباس بن عبدالمطلب در كنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد كه درابتداى مقبره هاى بنى هاشم و در منزل عقيل است ((34)) .مـحـب طـبرى , محدث حجاز مى گويد: حسن بن على در كنار مادرش (مادر بزرگش )فاطمه , دفن شد و قبر اين دو در قبه عباس است ((35)) .
از مـحـب الدين ابن نجار روايت شده است : در كنار حسن بن على , فرزند برادرش , زين العابدين و محمد باقر و جعفر صادق (ع ) نيز دفن شده اند ((36)) .
غزالى نيز محل و قبه عباس و شكل آنها را همين گونه توصيف كرده است .
- شيخين نيز در زير سقف دفن شدند.
و حسن بن على نيز وصيت كرد در كنار قبر رسول خدا (كه زير سقف بود) دفن شود.
- هـارون الـرشـيـد نـيز در خانه اى كه مرد دفن شد يا آن خانه را مامون براى او ساخت كه اكنون معروف به مزار على بن موسى الرضا است .
قبه ذوى القربى در زمان بنى عباس بدست خلفاء و زير آنها تعمير شد.
وهابيها زائران قبر رسول خدا را كافر مى دانند
با آنكه رسول خدا به زيارت قبور مؤمنين امر كرده و سيره رسول خدا بر زيارت قبوربوده است چه رسـد بـه زيـارت قـبـر رسول خدا كه بالاترين مؤمن است و بهترين مصداق امر بزيارت قبور است چنانچه پيامبر خدا به زيارت قبور فرمود فزوروا القبور -وزوروها مـسـلم در باب اضاحى آنرا نقل مى كند و نير ترمذي ونسائي و ابن ماجة و ابن داود درابواب جنائز ودر سنن خود آنرا نقل مى كند واحمد در مسندش و نيز ديگران ... و لذا حجاج بيت اللّه الحرام پس از اداء حج مكه و مسجدالحرام را كه نماز درمسجدالحرام بالاترين ثـواب نـمـاز در مـسـاجد را دارد آن را براى زيارت قبر رسول خداترك مى كنند تا به ثواب زيارت عـظيم قبر رسول اللّه نايل شوند و اين سيره خلفاء وصالحين از سلف بوده تا حال ادامه دارد و تنها ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب ازمؤسسين وهابيت در كتابهايشان و اينك هم ابن باز در كتابش بـنـام الـتـحقيق و الايضاح صفحه 69 با سفر به قصد زيارت رسول اللّه مخالفت كرده اند و زوار قبر رسـول اللّه راجـهال و كفار مى دانند, كتاب الرد على الاخنانى لابن تيمية : لا يقصد الى القبر (قبر النبي - ص -) الا جاهل او كافر.عدم مشروعيت حكومت وهابيها
احـاديـث بسيارى از پيامبر گرامى اسلام (ص ) وارد شده است كه حكومت از آن قريش است , اين احـاديـث را مـنابع حديثى اهل سنت آورده اند.همچنين مطالبى در اين زمينه از ابوبكر و ديگران وارد شده است كه ما برخى از آنها را در ذيل مى آوريم : 1 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : لا يزال هذا الامر في قريش ما بقي منهم اثنان ((37)) .
امر خلافت , از آن قريش است حتى اگر در ميان آنها دو نفر باقى بمانند.
2 - لا يزال هذا الامر في قريش ما بقي من الناس اثنان ((38)).
امر خلافت از آن قريش است ,حتى اگر از مردم دو نفر باقى بماند يعنى تا قيامت است .
3 - همچنين از ابوبكر نقل شده است كه در روز سقيفه مى گفت : نحن امراء وانتم الوزراء ((39)) .
ما (قريش ) اميريم و شما (انصار) وزير.
4 - و نيز از ابوبكر نقل شده است : لم يعرف العرب هذا الامر الا لهذا الحي من قريش ((40)) .
عرب حكومت را از آن قريش مى داند.
5 - از رسول خدا (ص ) روايت شده است : الائمـة مـن قـريش : ان لهم عليكم حقا, ولكم عليهم حق مثل ذلك , ما ان استرحموافرحموا, وان عـاهـدوا وفـوا, وان حـكـمـوا عـدلـوا.
فـمن لم يفعل ذلك منهم فعليه لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين ((41)) .
پيشوايان از قريش هستند, همانا شما بر آنان حقى داريد و آنان نيز بر شما حقى دارندمادامى كه به پيمانهاى خود وفا كنند و به عدالت حكم كنند و رحم داشته باشند, و اگرچنين نباشند (علاوه بر آنكه بر شما حقى ندارند) پس لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم بر آنان باد.
و در مسند احمد بن حنبل از ابى برز: قال رسول اللّه (ص ): الامراء من قريش , الامراء من قريش , الامراء من قريش ....
6 - يكون بعدي اثنا عشر خليفة كلهم من قريش ((42)) .
7 - يكون بعدي اثنا عشر اميرا ... كلهم من قريش ((43)).
(اني جاعلك للناس اماما قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين ), يعنى ستمگر حق رهبريت را ندارد.
بقره , آيه 124.
احـاديثى را كه از پيامبر (ص ) به نقل از منابع معتبر آورديم و نيز استدلال شيخين درمقابل انصار همچنين فتواى ائمه همه مذاهب اسلامى و اجماع سلف , از زمان صحابه وتابعين , بر اين است كه : اولـوالامر بايد قريشى باشد و خلافت غير قريشى نامشروع است و اطاعت امرش واجب نبوده بلكه حرام است .
پس تنها امراى عادل قريش واجب الاطاعه هستند بنابراين , حكومت وهابيها كه غير قريشى است , نامشروع است .
بـالاخـص ايـن كـه الان وسـيـله سلطه كفر بر مسلمين شده اند.
سوره النساء, 141 (لن يجعل اللّه للكافرين على المؤمنين سبيلا).
تذكر
صحيح بخارى در كتاب الفتن از عبد اللّه بن عمر روايت مى كند كه پيغمبر خدا(ص ) دوبار فرمود: خدايا به ما در يمن ما بركت بده خدايا به ما در شام ما بركت بده اصحاب گفتند يا رسول اللّه بفرمائيد نجد ما هم بركت بده , پيغمبر خدا فرمود: نجد جاى زلزله ها و فتنه هاست وشاخ شيطان از آن جا بيرون مى آيد.ياد آور مى شود كه نجد مركز خروج وطغيان وهابيون عليه مسلمين بوده است كه به كشتن عباد و زهـاد حـرم و حـتى طفل شيرخوار و آتش زدن كشاورزى و تجزيه امپراطورى دولت مسلمين و ذلت جهان اسلام بدست صهيونيست و كفار محارب منتهى گشت .