رفـع حرج يعنى برداشتن سختى وفشار, اين يكى از قواعد كلى دين اسلام است كه هر حرجى وهر شـدتى برداشته شده وهر زحمتى ممنوع است اگر امر چنين باشد پس اين همه سخت گيرى كه در كتابهاى فقهى يافت مى شود براى چيست ؟.
اگـر مـسـلـمـان برخى از ابواب وضو يا غسل را (نزد اهل سنت )مطالعه كند خيال مى كند يسر تا انـدازه اى مبدل به سختى شده وبه انسان بيشتر از توانش , تكليف شده است مثلا نوشته اند كه اگر دست انسان به آلتش بخورد, پس از غسل , غسلش باطل است وبايد آن را اعاده كند.
در مـكـتـب اهـل بـيـت روايـتى از جدشان حضرت رسول (ص ) نقل كرده اند كه : ((وضو دو غسل (شستن )است ودو مسح شستن صورت ودو دست ومسح سر ودو پا)).
اين است وضؤ
چنانكه گذشت خداوند مسلمانان را تكليف كرده كه پيش ازنماز, وضو بگيرند.
خداوند متعال مى فرمايد ((اى مؤمنان اگر براى نماز برخاستيد, پس صورت ودو دست خودرا تاآرنج بشوييد وسرها وپاهاى خودرا تا بر آمدگى پا مسح كنيد)) ((284)).
بنابراين وضو عبارت است از: شستن صورت ودو دست ومسح سر ودو پا.
وچـنانكه مى بينيم خيلى آسان است وهيچ مشقتى در آن نيست واگر مسلمان مقيم يا مسافر بوده در فـرودگـاه يـا در ايستگاه قطاريا در خانه بود, اين وضو هرگز برايش مشكلى نمى آفريند شير آب رابـاز مـى كند, صورت ودو دستش را مى شويد شيررا مى بندد سپس سرودو پايش را با رطوبت بـاقـى مـانـده دسـتش مسح مى كشد وحتى مى تواندكفشش را تا جايگاه نماز بيرون نياورد (اگر نزديك باشد) پس آنجاكفشش را بيرون آورد وهمان جا مسح بكشد.
اما وضو طبق فقه اهل سنت خيلى سخت است : شستن سه بار دودست را تا مچ سه بار مضمضه سه بـار اسـتـنـشـاق سـه بـار شـسـتـن صـورت سـه بـار شستن دست راست سپس دست چپ مسح تمامى سرمسح دو گوش سه بار شستن پاى راست سپس پاى چپ .
در چـنـيـن وضويى , بويژه براى جوانان ودر حال سفر, وبراى شستن پاها, آن هم در فصل زمستان مشقت زيادى نهفته است تازه پس از وضو بخاطر پوشيدن جوراب بايد پايش را هم خشك كند.
امـا در مكتب اهل بيت كه راى واجتهاد در برابر نص قرارنمى گيرد طبق قرآن وسنت پاك پيامبر عـمل مى شود, وضويى كه آنان انجام مى دهند هم قرآن بر مسلمانان واجب گردانيده وهم پيامبر وائمه اطهار سلام اللّه عليهم اينچنين وضو مى گرفتند.
خـدا رحـمت كند عبداللّه بن عباس را كه همواره تكرار مى كرد:((در كتاب خدا جز دو شستن ودو مسح نمى يابم ولى شما فقطمى خواهيد پيروى از سنت حجاج كنيد)) ((285)).
پـس امـروز بـر مـسـلمانان خصوصا جوانان فهميده واجب است كه به روح با آسانى وسهولتش باز گردند تا مردم را به دين ترغيب وتشويق كنند چقدر پيامبر(ص ) در ميان مسلمين فرياد زد كه به اين قاعده عمل كنند ((آسان بگيريد سخت نگيريد ومردم را متنفرنسازيد)) ((286)).
((بر خودتان سخت نگيريد تا خدا بر شما سخت نگيردچنانچه با بنى اسرائيل رفتار كرد)) ((287)).
ايـن تـجـربه معمولا به پيروزى مى رسد چه بسا جوانانى كه به خاطر وضو از نماز گريزان بودند يا نمازرا با تيمم مى خواندند, از ترس اينكه آب براى پايش ضرر داشته باشد ((288))
ولى با وضو طبق روش اهل بيت , آرامش خاطر پيدا كردند وراحت شدند.
اين است نماز
در مـكـتب اهل بيت نمازرا به جاى پنج وقت در سه وقت اقامه مى كنند يعنى نماز ظهر وعصررا با هـم ومـغـرب وعـشـارا بـا هـم جـمع مى كنند يك وقت را براى نماز صبح ويك وقت را براى نماز ظهروعصر ويك وقت را براى نماز مغرب وعشا مى گذارند.
در كـتـابـمـان ((همراه با راستگويان )) بخش ويژه اى براى استدلال بر مشروعيت اين سه وقت , از قرآن كريم وسنت پاك پيامبر, اختصاص داديم نمى خواهيم مطلب را طولانى كنيم وآنچه قبلا نقل كرديم , تكرارنماييم دوستان پژوهشگر مى توانند به آن رجوع كنند.
ولى در اينجا مى خواهيم , حكمت خداى متعال را در جمع بين اوقات به اين كيفيت , توضيح دهيم وچـنـانـچـه قـبلا يادآور شديم , بيشتركارمندان ـ كه سه چهارم جامعه را تشكيل مى دهند ـ نماز نـمـى خـوانـند يااينكه با تنبلى وبى حالى آن را انجام مى دهند ويا با مشقت وسختى مى خوانند زيرا فهميده اند كه شرعا نمى توانند كم كارى كنند ودر وقت كارى كه در مقابل آن حقوق مى گيرند, نماز بخوانند البته ما با آنان كه درمساجد فرياد مى زنند واز مردم مى خواهند, وقت نماز, كاررا رها كـنـند,هر چند نتيجه اش اخراج از كار باشد زيرا خداونداست كه روزى مى دهد نه صاحب كارخانه ومدير اداره !!, بحثى نداريم .
عـجـيـب اينجااست كسانى كه داراى چنين ايده اى هستند,خودشان در همين موضوع به تناقض مى افتند من از يكى از همان كسان شنيدم كه عمر بن خطاب را ستايش مى كرد مى گفت : جناب عمر واردمسجد شد, شخصى را ديد كه قبل از آمدن مردم به مسجد نمازمى خواند, بار ديگر آمد باز ديـد هـمـان آدم نـمـاز مى خواند در بار سوم پرسيد: چه كسى خرج زندگى روزانه تورا مى دهد؟ گفت : برادرم مرااطعام مى كند ولباس مى پوشاند عمر به او گفت : از مسجد خارج شوزيرا برادرت از تو بهتراست , از آسمان كه زروسيم نمى بارد.
اورا كنارى بردم وبه او گفتم : مگر يكماه پيش نگفتى خداوندبندگانش را روزى مى دهد وبر شما لازم اسـت كـه وقـت نماز از سركارخارج شويد؟ با يك پوزخند به من نگريست وگفت : هر مقامى , سخنى دارد سخن اولم از قران بود وسخن دوم از سيدنا عمر الفاروق وهر دوسخن , حق است !!.
گفتم : خدا جزاى خيرت دهد! خيلى از شما استفاده كردم !!!.
بـاز مـى گـرديـم به حكمت خداى متعال در جمع بين دو نمازومى گوييم : خداوند, خالق زمين وزمان است واز گذشته وآينده وحال خبر دارد وعلمش احاطه بر همه چيز دارد.
خـداونـد مـى دانـسـت كـه در روزگـارى مـردم وظايفى را به عهده مى گيرند كه آزاديشان كم واوقـاتشان محدوداست واز اينكه محمد(ص ), خاتم الانبيااست وشريعتش تا روز قيامت باقى است , وازاينكه حكمت خداوند اقتضاى تخفيف وبرداشتن سختى وحرج ازمردم متعهد به دين را دارد, لذا به پيامبرش سفارش كرد كه نماز ظهروعصررا ومغرب وعشارا با هم بخواند واين روش را به امتش بياموزدتا حرج وسختى را از آنان بر دارد.
پيامبر(ص ) به اين دستور, عمل كرد وچندين بار در مدينه منوره به اين روش نماز خواند وهنگامى كه از او سؤال شد, فرمود ((مى خواهم بر امتم سخت نگيرم )) ((289)).
در صـحـيـح بخارى آمده كه ابن عباس گفت : ((پيامبر(ص ) درمدينه نماز هفت ركعتى وهشت ركعتى خواند, ظهر وعصر وهمچنين مغرب وعشا)) ((290)).
ايـن است حكمت خداى متعال واين است نماز رسول خدا(ص ) كه به امر پروردگارش چنين نماز مى خواند تا بر امتش فشارنياورد وسخت نگيرد.
چـرا مـا از ايـن روش سـربـاز مى زنيم با اينكه سهل وآسان است وبراى همه مردم وتمام كارمندان وكـارگـران ودانـش جـويان وارتشيان ,سازگار وامكان پذيراست وكارى نيست كه از اين وقت ها فراتر باشدوديگر جاى بهانه اى براى هيچ مسلمان نمى ماند.
مـعروف است كه ساعات كار در جهان , هشت ساعت است در دووقت : از 8 صبح تا وسط روز سپس دو ساعت براى استراحت ووقت دوم از ساعت 2 بعداز ظهر تا ساعت 6 عصر.
در ايـن وضـعيت , مسلمان مى تواند نماز ظهر وعصررا در وقت استراحت وقبل از بازگشت به كار بـخـوانـد وبدينسان نماز ظهر وعصررادر وقت صحيحش خوانده وسپس با خيال راحت به كار باز مى گردد.
وامـا اگـر كار, در طول روز مستمر وپيوسته باشد چنانچه درمعادن ومراكز مشابه اتفاق مى افتد, پس قانون كار, هفت ساعت پيوسته را براى كار در نظر مى گيرد كه نيم ساعت براى استراحت در بردارد شركت طورى تنظيم مى كند كه كارگران را به سه بخش تقسيم مى كند 1 ـ گروهى كه از ساعت هفت صبح تا دو بعد از ظهر كار مى كنند.
2 ـ گروهى كه از ساعت 2 بعداز ظهر تا ساعت 9 شب كار مى كنند.
3 ـ گروهى كه از ساعت 9 شب تا ساعت 4 صبح كار مى كنند.
با اين حكمت الهى براى اوقات نماز, تمام اين گروه ها مى توانندنمازشان را در وقت بخوانند, بدون هيچ مشقت وسختى وديگر هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه وقت براى خواندن نماز ندارد يا اينكه وقت نماز مى گذرد ونمى تواند نمازش را ادا كند.
وبـديـنـسـان در خواندن نماز از قرآن وسنت پيروى مى كنيم زيرابر مؤمنين نوشته شده است كه نـمـازرا در وقـتش بخوانند ودر همان حال , سختى ومشقت را از خود وديگران بر مى داريم وشايد بـسـيـارى ازجوانان كه نمازرا رها كرده اند, به آغوش نماز باز گردند اگر بدانند خداآن را تشريع كرده ورسول خدا واهل بيتش (ع ), آن را انجام داده اند.
اين است زكات
مـكـتـب اهل بيت با ديگر مذاهب اسلامى در مورد زكات , فرق دارد, زيرا آن مذاهب زكات را واجب مى دانند وخمس را فقط در غنايم جنگى مى دانند.
اما اهل بيت زكات وخمس را هر دو واجب مى دانند انسان بايدخمس ارباح ومكاسب خودرا هر ساله بپردازد واما زكات , وجوبش درموارد ذيل است 1 ـ نقدين : (طلا ونقره ).
2 ـ انعام اربعه : (شتر, گاو, بز وگوسفند).
3 ـ غلات اربعه : (گندم , جو, خرما وكشمش ).
اگـر در ايـن موارد بنگريم , مى بينيم براى ساختن يك جامعه اسلامى تكامل يافته كه بايد با زمان پـيـشـرفـت كـنـد وفـقـر وبـيـچـارگى را ازپيروانش بزدايد وامنيت ومعاش را براى آنان فراهم سـازدوبيمارستان ها ودانشگاه ها وراه هارا بسازد ومسكن مناسب وزندگى راحتى را تضمين نمايد وبـيـكـاران وزمـينگيران ومستمندان را از زندگى بهره مند سازد, كافى نيست وتمام اين نيازهارا مرتفع نمى سازد.
وانـگـهـى چنانچه آشكاراست ثروتمندان حداكثر 20% ملت راتشكيل مى دهند و50% مردم متوسط الـحال هستند در حالى كه 30%فقير وبيچاره ومستمندند كه مستحق كمك ومساعدت مى باشند پس اگر زكات را در موارد مذكور كه رسول اكرم (ص ) تعيين فرموده باقيمت مشخص يعنى 5/2% به حساب آوريم قطعا نيازهارا بر طرف نمى سازد.
آن كـس كـه هـزاران درخـت زيـتون دارد مى گويد: زكات بر من واجب نيست چون پيامبر آن را يادآورى نكرده وهمچنين آنان كه برنج وحبوبات ديگررا مى كارند يا صدها تن ماهى را از دريا صيد مـى كـنـنـد,هـمـه آن هـا مشمول زكات نيستند تازه بفرض اينكه اينان نيز قانع شوندكه زكات را بپردازند, بيش از 5/2% نمى دهند واين ارزشى ندارد.
اما در رابطه با خمس كه خداوند بر مسلمانان فرض وواجب گردانيده وفرموده ((بـدانـيـد كه هر چه به شما غنيمت وفايده برسد, پس يك پنجم (خمس ) آن براى خدا ورسولش وخويشان وايتام وبيچارگان وابن السبيل , مى باشد)) ((291)).
در كـتـاب ((همراه با راستگويان )) به تفصيل بحث كرده ايم , پس هركه خواست بدانجا رجوع كند وهمانا ما نمى خواهيم مردم را به تاويل امويان بر اين آيه وتعطيل حكمش وتعيين آن فقط در غنايم جـنـگـى ,قانع كنيم ولى مى خواهيم آنان را قانع كنيم به تفسير اهل بيت كه اكيدااهل بيت بيش از ديگران از كتاب وسنت اطلاع دارند وآنان معتقدند كه بايد مسلمانان يك پنجم سود كسب يكساله اشان را بپردازند.
وبـا يـك حـسـاب سـر انـگشتى ,به فرق زيادى ميان واقعيت موجودمسلمانان ونظريه اى كه اجرا نمى شود جز نزد گروه اندكى از مردم ,وتازه غير منظم , پى مى بريم .
مثلا فرض كنيد خداوند مسلمانى را مورد عنايت قرار داده وبه او 10 هزار دينار منفعت داده است .
اگـر اين آدم بخواهد زكات را بدهد فقط 250 دينار مى دهد ولى اگر به دستور اهل بيت عمل كند بـايـد يـك پـنـجم آن را يعنى 2000 ديناربپردازد پس اگر طبق مذهب اهل سنت زكاتش را بدهد 750/9 ديـنـاربـراى او بـاقى مى ماند ولى اگر خمس مالش را طبق مذهب اهل بيت بپردازد, فقط هشت هزار دينار براى او مى ماند.
بـا ايـن فرض مسلمان فقير اهل سنت در طول يكسال تنها 250دينار بدست مى آورد ولى مسلمان فقير اهل بيت , حقوق يكساله اش قريب 2000 ديناراست وفرق بين اين دو زياداست .
واگـر مـقايسه كنيم بين ثروتمند وفقير اهل سنت چنين مى شود:9750 در برابر 250 واين نسبت بـسـيـار اندكى است كه يك چهلم تقريبامى شود يعنى اگر ثروتمند 40 نان داشته باشد, فقير تنها يـك نان خواهدداشت اما مقايسه بين ثروتمند وفقير اهل بيت چنين است :8000 دربرابر 2000 واين نسبت معقولى است ويك در برابر چهار مى شود يعنى اگر ثروتمند چهار نان داشته باشد فقير يك نان خواهد داشت .
بـه عبارت ديگر: فقير اهل سنت يك سهم دارد, در حالى كه ثروتمندشان 39 سهم واين فرق بسيار زيادى است كه خداوند از آن هشدار داده وفرموده ((تا اينكه تمام غنايم در دست توانگران نباشد (كه فقط ميان آنان ردوبدل شود)) ((292)).
هـمـيـنـطـور هـم هـسـت زيرا اغنيا وتوانمندان كه تنها 20% ملت ماهستند 95% ثروت را به خود اخـتصاص مى دهند, در حالى كه ساير ملت فقط 5% از آن ثروت بر خوردارند ولى فقير اهل بيت از هـر چـهـار سهم ,يك سهم دارد واين فرق هر چند زياداست ولى آنقدر فاحش نيست واغنيا در اين صورت 75% و ساير مردم 25% ثروت را به خوداختصاص مى دهند.
بـا هـمـه اين حساب ها, اسلام مردم را ترغيب زياد به صدقات مستحبى نموده است بلكه زكات هاى ديـگـرى را نـيـز بـر تـوانمندان واجب گردانيده از قبيل زكات فطره وقربانى ها وكفارات ونذرها وهـمـچـنين به حاكم شرع حق داده است كه در اموال پولداران تصرف كند واگر لازم شد, از آنها بگيرد وبه فقرا بدهد يا به بيت المال بپردازد.
واقعيت موجود, غير از آن چيزى است كه خدا در قرآن خواسته ورسول خدا(ص ) واهل بيتش به آن عـمـل كـرده اند, به همين جهت مى بينى كه در ميان ملل اسلامى قدرت در اختيار اغنيااست هم ايـنـك توانمندان وثروتمندان عددشان كم است در حالى كه همه چيزرامالك اند اما فقرا عددشان بسيار زياد ولى چيزى ندارند.
كـمـونـيـست ها نيز به همين پديده در جهان اسلام پى بردند ولذا به آسانى جوانان روشنفكررا در دانـشكده ها ودانشگاه ها به سوى خودجذب كردند وبراى آنان تئورى توزيع ثروت براى تمام افراد ملت را,به ارمغان آوردند.
بـديـنـسـان بـسيارى از جوانان مسلمانان , به كمونيسم پيوستندوتئوريش را براى خود پسنديدند وديـنـشان را رها كردند, عقايدشان راكنار گذاشتند وبر پدران ونياكانشان خشم گرفتند واسلام خطرى بدتراز كمونيسم به خودنديد زيرا از درون وبوسيله فرزندان روشنفكرش ويران شد چرا كه وقتى به حكومت رسيدند با اسلام جنگيدند وبرملت هايشان تاثير بسزايى گذاردند.
ومـا اگـر گـرفتار كمونيسم شديم , بايد مسلمانان گذشته را موردسرزنش قرار دهيم كه احكام خدارا تحريف كردند تا كارشان به جايى رسيد كه فقر زياد وعقب افتادگى وجهل وتاريكى وتعصب خشك ونادانى بر آنان حكومت كرد ولا حول ولا قوة الا باللّه العلى العظيم .
ازدواج موقت واهميتش
خطرناكترين مشكل اجتماعى كه جامعه بشرى را ويران مى سازد, مشكل جنسى است .
شهوت جنسى ـ چنانكه همه مى دانند ـ عنصرى اساسى براى ادامه زندگى بشراست , وخداوند در تمام اشيا از انسان وحيوان ونبات , نرو ماده قرار داده است .
خداوند متعال مى فرمايد ((واز هر چيز دو زوج آفريديم تا متذكر شويد)) ((293)).
((وخداوند از شما ازواجى قرار داد واز ازواج شما فرزندان ونوه ها به وجود آورد)) ((294)).
لازم است براى ادامه زندگى نرو ماده با هم ازدواج كنند واين سنت خدا در ميان خلقش است .
وبـه خـاطـر ازدواج وتوليد نسل , خداوند غريزه جنسى را براى زن ومرد قرار داد تا هر يك تمايل به ايجاد رابطه جنسى نسبت به طرف مخالف خود داشته باشد, وهر يك غريزه جنسى اش اشباع شود ودرنـتـيـجـه عـمل جنسى , تخمك با نطفه تلقيح گردد وجنين به وجود آيد تاآن نيز رشد كند وبزرگ شود وهمچنان با آن عمل زندگى ادامه يابد.
((اواسـت كـه از آب (نـطفه ) بشررا آفريد وبين آنها خويشى وبستگى قرارداد وپروردگارت بر هر چيز توانااست )) ((295)).
شـريـعـت اسـلام بـراى ايـن غريزه جنسى قيود, مرزها وبرنامه ويژه اى قرار داده است كه هر كس تـحملش را ندارد ولذا تماس جنسى جز از راه ازدواج شرعى براى حفظ انساب وحفظ نسل وحفظ شرف انسان , حرام است .
اما در جوامع غربى , جوانان بلكه نوجوانان بدون هيچ قيدوشرطى وبا كمال راحتى عمل جنسى را انـجـام مـى دهند ونه تنها آن رامنكر نمى دانند, بلكه امرى طبيعى دانسته ومتاسفانه بر آن تشويق نـيزمى كنند وآنچنان در اين امر پيش رفته اند كه مانند حيوانات بلكه زشت تر وقبيح تر, مرتكب زنا مـى شـوند تا جايى كه اگر مردى ازدواج كند وهمسرش را باكره يابد, مايه تعجبش مى شود وآن را امرى غيرعادى مى داند!!.
اما نزد مسلمانان , مطلب كاملا فرق مى كند اختلاط زن ومرد جزدر موارد شناخته شده وبا داشتن حجاب براى زن كه جز صورت ودودستش پيدا نباشد, ممنوع است .
بـالاتر اينكه تربيت اخلاقى وروحى فرزندان بويژه در دختران آنان را بگونه اى پرورش مى دهد كه با حـجـب وحـيا وآزرم باشندوبكارت , مقياس عفت وشرافت زن باشد ودر بسيارى از موارد دختربه خانه شوهر مى رود در حالى كه از عمل جنسى چيزى نمى داندوهمچنين است در مردان .
الـبـتـه ايـن مطلب در جامعه اسلامى كه احكام شرع را اجرا مى كند,صادق است يا بهتر بگوييم در جـامـعـه ايـده آل اسـلامـى كـه در ايـن زمـان چيزى جز يك پندار نيست , زيرا در عمل , اجرايش دشواراست اگرمحال نباشد.
به هرحال , جوانان ـ چه دختر وچه پسر ـ در حال رشد وتكامل جسمى وجنسى نياز به غريزه ارضاى جنسى دارند وحتى در صورت مراقبت شديد خانواده ممكن است همجنس بازى در ميان دو طرف رخ دهـد كـه گذشته از به وجود آوردن امراض خطرناك وگوناگون عامل اصلى ويرانى خانواده ودر نتيجه جامعه خواهد بود.
به هرحال در جوامع غربى افراط زيادى در انجام عمل جنسى مى شود تا جاييكه به صورت يك كار حـيـوانـى در آمـده وحـق زن ومـرداست كه شهوت خودرا از هر راه وبا هر كس , فرو نشانند حتى اگـرازدواج هـم كـرده باشند!! از آن سوى در جوامع اسلامى وعربى , تفريطشده است تا جايى كه جـامـعـه را پر از عقده هاى روانى كرده وروابطمشروع را بين زن ومرد مشكل نموده است از آن كه بگذريم فقهاى برخى از مذاهب اسلامى به عنوان ((سدباب الذرائع )) اجازه گشودن مراكزى براى زنـا داده اند تا ـ به خيال خودشان ـ جوانان لاابالى بر زنان پاكدامن ودختران عفيف مسلمان هجوم نياورند واين مشكل را نه تنهاحل نكرده كه جامعه را به بى بند وبارى وفساد آشكار كشانده است .
مظلوميت زن در جامعه اسلامى
زن به طور كلى در جامعه هاى عربى واسلامى , همچنان مظلوم مانده است .
شـايد تاكنون مسلمانان ندانند كه زن هم همانند مرد داراى جسدوروح وداراى فكر, انديشه , قلب , شـعـور وغريزه است ونمى تواند مردادعا كند كه داراى شرف , عزت وكرامت است جز اينكه زن هم همه آن را براى خود ادعا كند.
خداى متعال در قرآن كريم , مساوات بين زن ومردرا قرار داده وفرموده است ((اى مـردم ! مـا شمارا از مرد وزن آفريديم وملت ها وقبايل گوناگون قرارداديم تا شناخته شويد (ولى بدانيد) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شمااست )) ((296)).
وفرموده است ((پس پروردگارشان دعايشان را مستجاب كرد (وفرمود) من عمل هيچ يك از شمارا چه مرد وچه زن ضايع نمى كنم , بعضى از مردم بر بعضى ديگربرترى دارند)) ((297)).
آرى ! مـا انـكـار نـمـى كـنـيم كه خداى متعال يك درجه مردرا از زن برتر دانسته آن هم به خاطر مـسـئولـيـت واسـتـقـرار خانواده واين هيچ ربطى به برترى از نظر فضيلت ندارد خداوند متعال مى فرمايد ((وزنـان ومـردان را بـر يـكـديـگر حقوقى مشروع است ولى مردان يك درجه برترى بر زنان دارند وخداوند توانا ودانااست )) ((298)).
حـكـمـت خـدا اقـتضا كرده است كه زن ومرد در حقوق وواجبات يكسان باشند ((299))
, چنانچه حكمتش اقتضا كرده كه مرتبه مسئوليت پذيرى را به مردان بدهد زيرا خداوند به او توانايى وقدرتى داده است كه بتواند همسرش را تحت حمايت خود قرار دهد ودر حالات خوف ووحشت , مرد پناهگاه زن است واين مرتبه را خداوند در وجوب جهادبر مرد آشكار ساخت در حالى كه جهاد وپيكارهارا بر زن واجـب نـنـموداز آن طرف گاهى جهاد مردرا به خاطر حفظ ونگهدارى زن واجب ولازم نمود فرمود ((چـه شـده اسـت شـمـارا كـه پـيـكـار نـمـى كـنـيـد در راه خدا ومستضعفينى ازمردان وزنان وكودكان )) ((300)).
ايـن چـيزى است كه از قرآن كريم دريافتم ومعنايش هرگز اين نيست كه خداوند مردان را بر زنان بـرترى داده است چه بسا مردى كه بهتر از صدها هزار زن باشد وچه بسا زنى كه در روز قيامت نزد خداوندبرتر از صدها هزار مرد باشد.
پس از اين , الگوى ما رسول خدا(ص )است كه چنان رفتارى بازن كرده است كه تاريخ انسانيت بهتر از آن بـه خـود نـديـده اسـت آن حـضـرت در تمام عمرش هيچ يك از زنانش را كتك نزد هر چند دل خـوشـى نـسـبـت به برخى آنها نداشت وهمواره مسلمانان را سفارش به نيكى واحسان به زنان مى كرد.
على رغم اين مسائل , هنوز خروش جاهليت در ميان مسلمانان باقى است .
امـروز مـى شـنوى كه فلان شخص همسرش را به خاطر اينكه برايش پسر نزاييده است طلاق داده وامروز از قرآن فقط همين يك شعاررا مردان بلند مى كنند كه : ((واضربوهن )) آنان را بزنيد!! واينكه زن فتنه است وزن شيطان است وزن مايه رسوايى است !!!.
زن در مـيـان مـا مسلمانان عقب افتاده نگه داشته شده , وحقش نيست كه بياموزد يا آموزش دهد وبـرخى اجازه نمى دهند از منزل پدريش بيرون آيد تا روزى كه يا به منزل شوهر ويا به سوى گور برود!وبرخى ديگر احاديث دروغين يا ضعيفى را در پيش روى جوانان وروشنفكران مطرح مى كنند مانند اينكه پيامبر(ص )گفته است ((بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى را نبيند وهيچ مردى اورا نبيند)).
ايـن چـه ايـده اى است كه با قرآن صريحا مخالفت دارد, زيرا قرآن به زن آزادى داده وهمان حقوق مردرا به او بخشيده است وگر نه چه معنى دارد سخن حق تعالى كه مى فرمايد ((بـه مـؤمنين بگو ـ اى پيامبر ـ ديدگان را از نامحرم بپوشانند ودامن خودرا (از حرام ) نگهدارند, ايـن بـراى آنـهـا بهتر وپسنديده تراست وخداوند به آنچه مى كنند آگاه ومطلع است وبگو به زنان مـؤمنه كه ديدگانشان را از نامحرم بپوشانند ودامنشان را حفظ كنند وزينتشان را ظاهر نكنند جز آنچه از آن ظاهرمى شود)) ((301)).
ايـن بـزرگـتـرين دليل است براى آزادى زن در خروج از خانه ((302))
چنانكه مرد خارج مى شود واگر او در بيرون از منزل ماموريت دارد كه ديدگانش را از نامحرم بپوشاند ودامنش را حفظ كند, مرد هم همين وظيفه را دارد.
آرى ! متاسفانه تفكر جاهلى همچنان در ميان جوامع عربى واسلامى ما يافت مى شود ومسلمانان از ايـن درجـه اى را كـه قـرآن بـدان اقـرار كـرده , سـؤ اسـتـفـاده كـردند تا تمام حقوق را براى خود بدانندوزنان را از همه حقوق مشروعشان , منع كنند وچيزى براى آنهانگذارند.
مـن زيـاده روى ومبالغه نمى كنم كه بگويم : علت عقب افتادگى ماظلمى است كه بر زنانمان روا داشـتـه ايم وتمام درهارا بر روى آنان بسته ايم نه فرهنگ , نه آموزش , نه ارتباط, نه بيرون رفتن , نه آزادى ونه اختيار به او داده ايم كه شريك زندگيش را خودش انتخاب كند وتاچندى پيش زنان ما ازدواج مـى كـردند در حالى كه هيچ اختيار وانتخابى از خودشان نداشتند وچگونه اختيار كنند در حالى كه كسى رانمى شناسند! ((303)).
وبـديـنـسـان زن در شـب عروسى , تازه مى فهمد كه شوهرى داردكه هم سن پدرش است وناچار تـسـلـيـم امـرى كـه بـرايـش به وجودآورده اند مى شود وپيوسته از شانس بد خود مى نالد وغصه مـى خـورد!وبـه او گـفـتـه مـى شود: اين چيزى است كه خدا براى تو خواسته !!وچاره اى جز صبر نـدارى !! او هـم مـانـنـد گاو شيرده مشغول زاييدن وشيردادن وتربيت فرزندان مى شود چرا كه شوهرش از فرزند زيادخوشش مى آيد.
چـنـدى نـمـى گذرد كه بين زن وشوهر نفرتى فزون از حد پديدمى آيد چرا كه شوهر خيلى از او مـسـن تراست ونمى تواند نيازهاى مشروعش را بر طرف سازد غالبا شوهر نيز اورا رها مى كند واورا دربـرابـر گـرگ غـريـزه تنها مى گذارد تازه شوهر به خاطر اينكه زن جوان وخوش سيمايش در مـعـرض فـسـاد! قـرار نـگـيرد, اورا از بيرون آمدن وخارج شدن از منزل به كلى منع مى كند تا نه كسى اورا ببيند ونه اوكسى را ببيند!!.
اما به هرحال همه وقت چنين نمى ماند غريزه جنسى بر او چيره مى شود وزن در اولين فرصتى كه بـدستش بيايد (ولو به عنوان عكس العمل هم باشد ) دست به ارتباط نامشروع , با بيگانگان مى زند وچه بسازنهاى ازدواج كرده اى كه دوست وعاشق داشته باشند وچه بسا مردان ازدواج كرده اى كه بـا زنـان بـيگانه روابط نامشروع دارند وچه بسا كودكان بى گناهى كه از اين راه هاى حرام به دنيا مـى آيـنـد وجـامـعـه را پـر از شـك وتـرديـد وفـسـاد وتباهى مى كنند وبدينسان ارزشهاى والاى انسان لگدمال مى شود, فضيلت مى ميرد, خيانت رشد مى كند, زنا وفاحشه گرى ورذيلت وبدبختى وتباهى در جامعه اسلامى جايگزين ,فضيلت ها وارزشهاى والا مى شود.
وايـن هـمـان چـيزى است كه متاسفانه امروزه در جوامع ما پديدآمده است وبايد اين حقيقت هاى دردنـاك را مـورد تـوجـه قـرار دهيم ومانند شتر مرغ سرمان را در خاك فرو نبريم وديدگانمان را نبنديم .
مـن از روزى كـه اسـلام را شـنـاختم وفهميدم آن بهترين شريعت هااست , فرياد آزادى زنان را سر مـى دهـم ودر تمام كنفرانس ها,نشست ها ونوشته ها خواهان پيشرفت زنان هستم زيرا زن بيش از نيمى از جامعه است , پس اگر نصف جامعه فلج باشد, جسد امت , ناتوان ازانجام وظايفش شده وبه نابودى كشيده مى شود چنانچه بدنى كه دست وپايش فلج شده وناتوان گشته , از بين مى رود.
از ظلمهاى جامعه بر زن همين است كه انديشيده ايم چگونه غريزه مردان را اشباع كنيم وبه عنوان ((سد باب الذرايع )) مراكز عمومى فحشارا براى شهوت رانى مردان راه انداخته ايم , بدون آنكه اين را امـرى قـبـيـح ومنكر بدانيم تا جايى كه برخى , رفت وآمد به چنان مراكزفسادى را براى خود دليل مردانگى مى دانند!!.
بـرخـى بودند كه بر دوستانشان مباهات مى كردند كه بدان مراكزفحشا رفت وآمد مى كنند وبا آن زنـان بـيـچاره , همبستر مى شوند ولى وقتى به خانه باز مى گشتند ومثلا مى ديدند خواهرشان از پـنـجـره بـه مـردم مى نگرد, قيامت را بر سرش بر پا مى كردند وتا مى توانست , زيرلگدهاى مردانه !! استخوان هايش را درهم مى شكستند!.
چـطـور آن فـقيهان به فكر اشباع غريزه مردان بودند ولى هرگز به فكر اشباع غريزه زنان نبودند؟ چـرا انـصـاف نـمـى دهـنـد؟ من هرگزخواهان آزادى زن چنانچه در غرب است , نمى باشم غرب فاسدوملحداست وبه هيچ ارزش انسانى واخلاقى ايمان ندارد وفقط معتقدبه آزادى مطلق است !.
ولى معتقدم بايد زن در حدودى كه خدا ورسولش براى او قرارداده ـ حجاب وعفت وچشم پوشى از حـرام ونـگـهـدارى دامـن آزاد بـاشـدبـراى اواسـت آنچه براى برادرش در منزل پدرشان است وهمچنين براى اواست آنچه براى شوهرش در خانه است واگر چنين كرديم خودمان وجامعه مان از فساد وعقب افتادگى نجات خواهيم داد.
واما اينكه فقيهان (اهل سنت ) فكرى براى مردان بكنند وآنان رادر انتخاب زن آزاد بگذارند وزن را بكلى رها كنند, دور از انصاف است .
حـال بـايد ديد آيا اسلام هم , اين حقيقت را رها كرده ؟ آيا اسلام براى مردان مباح دانسته آنچه را كه براى زنان حرام مى داند؟.
رسول خدا(ص ) در مسائل جنسى , بسيار صحبت كرده وراه حلهايى ارائه داده كه جامعه اسلامى را از فساد وفاحشه گرى حفظمى كند فرموده است ((اى جـوانان ! هر كس بتواند بايد ازدواج كند چرا كه براى پوشاندن چشم ودامن از حرام بهتراست وهر كس نتوانست روزه بگيرد)) ((304)).
ايـن راه حلى است براى جوانانى كه توان ازدواج دارند, پس هركه ازدواج كند ـ چه زن وچه مرد ـ غـريـزه جنسى خودرا نگه مى داردوازدواج راه حل هر دو طرف است , ولى بهرحال مشكل جوانانى كـه نـمـى توانند ازدواج كنند همچنان پا بر جااست واگر در زمان پيامبر با آن كه امر ازدواج بسيار سـاده وآسـان وبى هزينه بود, جوانانى يافت مى شدند كه توانايى اقتصادى آن را نداشتند, امروز چه بايد بگوييم ؟.
ازدواج امروز بسيار دشواراست زيرا جوانان ـ چه پسر وچه دختر ـ درس وتحصيل خودرا تا 25سالگى ـ حداقل ـ ادامه مى دهند وپس از آن بايد كارى پيدا كنند كه زندگيشان را تامين كند.
بـايد خانه اى را آماده ومجهز سازند كه تمام وسايل لازم زمان رادارا باشد پس حداقل بايد پنج سال كـار وتـلاش مستمر داشته باشند تابتوانند ازدواج كنند در اين صورت معدل سن ازدواج 30 سال خواهدبود.
پس جوانان مرد وزنى كه از سن 12 يا 15 سالگى توانايى ازدواج از نظر قدرت غريزه جنسى را دارند ولـى تـا سـن 30 سـالـگـى نمى توانندازدواج كنند, در طول اين ساليان دراز چه بايد بكنند؟ اگر بـگوييم آنهادر اين مدت راهب شده وزهد ورزيده اند واصلا در فكر غريزه جنسى نبوده اند دروغ به خـودمـان گفته ايم زيرا آنها بشرند وفرشته نيستند,خصوصا در اين زمان كه اختلاط زن ومرد, از ضـرورتـهـاى زنـدگى شده است چرا كه دانشجويان در يك جا با هم درس مى خوانند,گذشته از سنين پايين تر كه باز هم اختلاط وجود دارد پس چه مى شود؟.
نتيجه را هم دانشجويان مى دانند وهم استادان وهم اهل خانه وخارج از خانه !!.
راه حل : ازدواج موقت
هـچـنانكه در بحث ((جمع بين دو نماز)) گفتيم : با توجه به اينكه خداى متعال آفرينده بشراست واوسـت كـه انـسـانرا تربيت مى كند, وبه مقتضاى مهربانى وعطوفتش كه مى خواهد بندگان در آسايش وآسانى زندگى كنند آنهارا بسوى منافع ومصالح رهنمون مى سازد وخودفرموده است (الا يعلم من خلق وهو اللطيف الخبير) ((305)).
((آيا خالق جهان نمى داند در حالى كه او به همه اسرار خلقت آگاه است )).
پـس چـگـونـه عـقـل , تـصـور مى كند كه خداى سبحان انسان راضعيف قرار دهد وغريزه جنسى شـديدى را در او ايجاد كند, آنگاه اورابجرم ارضاع واشباع همين غريزه محكوم به سنگسار كردن يا شلاق زدن نمايد؟.
آيـا امـكـان دارد بـا بـيـان ايـن احكام ديگران را به اسلام , فرا خوانيم ,سپس بگوييم كه خداوند به بندگانش لطف دارد ومهربان است يا اينكه خداوند براى بندگانش , سهولت وآسانى را مى خواهد يا ايـنـكه خدا هركس را به اندازه توانش مكلف مى كند يا اينكه در دين , حرج ومشقتى رابراى ما قرار نداده است با اين كه در چنين مشكل بزرگى هيچ راه حلى ارائه نداده است ؟!.
پـيش از آنكه ديگران را بخواهيم قانع كنيم , آيا خودمان به اين حقيقت قانع مى شويم ؟ نه وهزار بار نـه ! زيـرا عـمـل جـنسى گاهى ممكن است بدون زور وشدت باشد بلكه با محبت وعشق متبادل بـين زن ومرد توام باشد ودر آن موافقت ورضايت كامل وجود داشته باشدوهيچ ضررى براى كسى هم در بر نخواهد داشت چرا كه احتياط هم خواهند كرد كه حاملگى وولادتى پيش نيايد.
پـس چـرا چـنـيـن شخصى كشته شود, در حالى كه غريزه جنسى زنى را اشباع كرده كه موفق به ازدواج نـشده است وحيا وعفاف اورا از زناوروسپيگرى باز داشته است به ويژه اگر اعتراف كنيم به ظلم وستمى كه جامعه مان بر زنها وارد آورده است .
بـنـابـرايـن , تـرديدى ندارم خدايى كه بيمار ومسافررا اجازه افطاركردن در ماه رمضان داده يا به مـسـافـر اجـازه مـى دهـد نمازرا دو ركعتى بخواند ودر بعضى از اوقات نشسته يا خوابيده بخواند ورخصت داده است كه مسلمان در صورت نيافتن آب , براى نماز تيمم بگيردوزمين را جايگاه سجده وطـهـور قـرار داد, خـدايى كه اجازه داده است مسلمان براى حفظ نفس ومال وناموسش , گاهى اظـهار كفر نيز بنمايد,خدايى كه اجازه داده است مسلمان در شب ماه رمضان , با همسرش همبستر شـود زيـرا مـى دانـد كـه بر مردم ـ چه زن وچه مردـ مشكل است كه در طول يكماه (ماه رمضان ) نزديكى نكنند ولذا فرموده ((براى شما حلال وروااست كه شبهاى ماه رمضان با زنهايتان مباشرت كنيد! آنها لباس شما وشما لـبـاس آنها هستيد خداوند مى داند كه شما (در اين كار)به نا فرمانى نفس خودرا در ورطه گناه مى افكنيد, لذا از حكم حرمت (در شبهاى ماه مبارك ) در گذشت وگناه شمارا بخشيد پس اكنون مى توانيد در شب ماه رمضان با زنهاى خود (به حلال ) مباشرت كنيد)) ((306)).
پـس اگـر چـنـيـن است , چگونه خداوند از اين غريزه جنسى كه خود آن را آفريده وآشنا به انقلاب ودگـرگـونـيـش اسـت ونـتـايج وخيمش رادر ويرانى جامعه ها بيش از ديگران مى داند, سكوت كرده است ؟ واگرخداوند خود زن را براى مرد ومردرا براى زن آفريده كه اطمينان روانى واستقرار درونى هر دورا تضمين كند, واگر خداوند زن ومردرا از خاك آفريده وآنهارا براى همسرى يكديگر تـعـيـيـن كرده تا آرامش خاطربيابند ((307))
! پس لابد خداوند براى بندگانش راه حلى را براى اشـبـاع ايـن غـريـزه از راه مـشروع قرار داده تا هر دو جفت با هم زندگى آرام ومطمئنى همراه با محبت ومودت داشته باشند.
مـسـلـمـانـان اتفاق نظر دارند كه خداى مهربان بندگانش را از زن ومرد, مورد رحمت ومهربانى ولـطـف خويش قرار داده وبه آنان اجازه ازدواج موقت داده است اين رحمت در وقتى نازل شد كه مـسـلـمـانـان بـه آن نياز زيادى داشتند, زيرا اصحاب با آن همه پارسايى وتقوا,نتوانستند بر غريزه جـنـسـى وهيجان شديدش , صبر وتحمل كنند, پس به پيامبر شكايت كردند واز حضرت خواستند اجازه بدهد كه خودرا ازمردانگى بياندازند (خودرا اخته كنند).
بخارى در صحيحش از قيس از عبداللّه نقل كرده كه گفت : دريكى از غزوات همراه پيامبر بوديم وزنـهـايـمـان بـا مـا نـبـودند به پيامبرعرض كرديم : آيا اجازه مى دهيد خودمان را اخته كنيم واز مردانگى بياندازيم ؟.
حـضـرت جـدا مارا از آن كار نهى كرد سپس اجازه داد با زنهاازدواج موقت كنيم واين آيه را قرائت كرد ((اى مـؤمـنـان ! چـيـزهـاى پـاك وپـاكـيـزه اى كـه خداوند براى شما حلال كرده ,بر خود حرام نكنيد)) ((308)).
اللّه اكـبـر! خدارا شكر! چقدر خداوند به بندگانش لطف داردومهربان است آنان را منع مى كند كه خـودرا از مـردانـگى بياندازند واجازه مى دهد زنان را متعه كنند آنگاه نهى مى كند آنان را از تحريم متعه زيرا ازطيباتى است كه خداوند براى آنها حلال دانسته است .
اين دليل است بر مهربانى خداوند به بندگانش تا به خود آسيب نرسانند وخداى نخواسته خودرا از مردانگى نياندازند كه كارحرامى است .
بـنـابـراين , عمل جنسى , جز فطرتهاى آدمى است وبايد آن راپرورش داد وبه نحو احسن ادا كرد نه آنـكـه بـر خـود فـشـار آورد وآن راخفه كرد چرا كه نتيجه وخيمى خواهد داشت وامراض زيادى , چـه جـسـمـى وچه روانى , پديد خواهد آورد ولى همه اين مسائل بايد درحدودى باشد كه خداوند براى بندگانش ترسيم نموده وپيامبر براى آنان توضيح داده وتبيين فرموده است .
ايـن رحمت بزرگى كه خداوند بر بندگانش منت نهاد وبه آنهاارزانى داشت , مسلمانان به حلال بـودن آن در قـرآن كريم اعتراف كردندولى پس از مدت زمانى بر خود حرامش نمودند, گواينكه برخى ادعاكردند كه پيامبر آن را تحريم نموده است !!.
ما به آنها مى گوييم : اين ادعارا هيچ عقل سالمى نمى پذيرد زيرااين رخصت از سوى خداى سبحان نـازل شـده كـه مـشكل غريزه جنسى را نزد مرد وزن مسلمان حل كند پس آيا اين مشكل بر طرف شـدكـه ايـن رخـصـت پـايـان پذيرد؟ يا اينكه پيامبر حق دارد چيزى را كه خداحلال كرده , حرام گرداند؟!.
يا اينكه ممكن است رخصتى در شريعت اسلام باشد وحلالى براى بندگان تشريع شده باشد, سپس خدا آن را حرام كند؟.
نه , به خدا قسم چنين چيزى وجود ندارد درود خدا براميرمؤمنان على (ع ) كه فرمود
رفـع حرج يعنى برداشتن سختى وفشار, اين يكى از قواعد كلى دين اسلام است كه هر حرجى وهر شـدتى برداشته شده وهر زحمتى ممنوع است اگر امر چنين باشد پس اين همه سخت گيرى كه در كتابهاى فقهى يافت مى شود براى چيست ؟.
اگـر مـسـلـمـان برخى از ابواب وضو يا غسل را (نزد اهل سنت )مطالعه كند خيال مى كند يسر تا انـدازه اى مبدل به سختى شده وبه انسان بيشتر از توانش , تكليف شده است مثلا نوشته اند كه اگر دست انسان به آلتش بخورد, پس از غسل , غسلش باطل است وبايد آن را اعاده كند.
در مـكـتـب اهـل بـيـت روايـتى از جدشان حضرت رسول (ص ) نقل كرده اند كه : ((وضو دو غسل (شستن )است ودو مسح شستن صورت ودو دست ومسح سر ودو پا)).
اين است وضؤ
چنانكه گذشت خداوند مسلمانان را تكليف كرده كه پيش ازنماز, وضو بگيرند.خداوند متعال مى فرمايد ((اى مؤمنان اگر براى نماز برخاستيد, پس صورت ودو دست خودرا تاآرنج بشوييد وسرها وپاهاى خودرا تا بر آمدگى پا مسح كنيد)) ((284)).
بنابراين وضو عبارت است از: شستن صورت ودو دست ومسح سر ودو پا.
وچـنانكه مى بينيم خيلى آسان است وهيچ مشقتى در آن نيست واگر مسلمان مقيم يا مسافر بوده در فـرودگـاه يـا در ايستگاه قطاريا در خانه بود, اين وضو هرگز برايش مشكلى نمى آفريند شير آب رابـاز مـى كند, صورت ودو دستش را مى شويد شيررا مى بندد سپس سرودو پايش را با رطوبت بـاقـى مـانـده دسـتش مسح مى كشد وحتى مى تواندكفشش را تا جايگاه نماز بيرون نياورد (اگر نزديك باشد) پس آنجاكفشش را بيرون آورد وهمان جا مسح بكشد.
اما وضو طبق فقه اهل سنت خيلى سخت است : شستن سه بار دودست را تا مچ سه بار مضمضه سه بـار اسـتـنـشـاق سـه بـار شـسـتـن صـورت سـه بـار شستن دست راست سپس دست چپ مسح تمامى سرمسح دو گوش سه بار شستن پاى راست سپس پاى چپ .
در چـنـيـن وضويى , بويژه براى جوانان ودر حال سفر, وبراى شستن پاها, آن هم در فصل زمستان مشقت زيادى نهفته است تازه پس از وضو بخاطر پوشيدن جوراب بايد پايش را هم خشك كند.
امـا در مكتب اهل بيت كه راى واجتهاد در برابر نص قرارنمى گيرد طبق قرآن وسنت پاك پيامبر عـمل مى شود, وضويى كه آنان انجام مى دهند هم قرآن بر مسلمانان واجب گردانيده وهم پيامبر وائمه اطهار سلام اللّه عليهم اينچنين وضو مى گرفتند.
خـدا رحـمت كند عبداللّه بن عباس را كه همواره تكرار مى كرد:((در كتاب خدا جز دو شستن ودو مسح نمى يابم ولى شما فقطمى خواهيد پيروى از سنت حجاج كنيد)) ((285)).
پـس امـروز بـر مـسـلمانان خصوصا جوانان فهميده واجب است كه به روح با آسانى وسهولتش باز گردند تا مردم را به دين ترغيب وتشويق كنند چقدر پيامبر(ص ) در ميان مسلمين فرياد زد كه به اين قاعده عمل كنند ((آسان بگيريد سخت نگيريد ومردم را متنفرنسازيد)) ((286)).
((بر خودتان سخت نگيريد تا خدا بر شما سخت نگيردچنانچه با بنى اسرائيل رفتار كرد)) ((287)).
ايـن تـجـربه معمولا به پيروزى مى رسد چه بسا جوانانى كه به خاطر وضو از نماز گريزان بودند يا نمازرا با تيمم مى خواندند, از ترس اينكه آب براى پايش ضرر داشته باشد ((288))
ولى با وضو طبق روش اهل بيت , آرامش خاطر پيدا كردند وراحت شدند.
اين است نماز
در مـكـتب اهل بيت نمازرا به جاى پنج وقت در سه وقت اقامه مى كنند يعنى نماز ظهر وعصررا با هـم ومـغـرب وعـشـارا بـا هـم جـمع مى كنند يك وقت را براى نماز صبح ويك وقت را براى نماز ظهروعصر ويك وقت را براى نماز مغرب وعشا مى گذارند.در كـتـابـمـان ((همراه با راستگويان )) بخش ويژه اى براى استدلال بر مشروعيت اين سه وقت , از قرآن كريم وسنت پاك پيامبر, اختصاص داديم نمى خواهيم مطلب را طولانى كنيم وآنچه قبلا نقل كرديم , تكرارنماييم دوستان پژوهشگر مى توانند به آن رجوع كنند.
ولى در اينجا مى خواهيم , حكمت خداى متعال را در جمع بين اوقات به اين كيفيت , توضيح دهيم وچـنـانـچـه قـبلا يادآور شديم , بيشتركارمندان ـ كه سه چهارم جامعه را تشكيل مى دهند ـ نماز نـمـى خـوانـند يااينكه با تنبلى وبى حالى آن را انجام مى دهند ويا با مشقت وسختى مى خوانند زيرا فهميده اند كه شرعا نمى توانند كم كارى كنند ودر وقت كارى كه در مقابل آن حقوق مى گيرند, نماز بخوانند البته ما با آنان كه درمساجد فرياد مى زنند واز مردم مى خواهند, وقت نماز, كاررا رها كـنـند,هر چند نتيجه اش اخراج از كار باشد زيرا خداونداست كه روزى مى دهد نه صاحب كارخانه ومدير اداره !!, بحثى نداريم .
عـجـيـب اينجااست كسانى كه داراى چنين ايده اى هستند,خودشان در همين موضوع به تناقض مى افتند من از يكى از همان كسان شنيدم كه عمر بن خطاب را ستايش مى كرد مى گفت : جناب عمر واردمسجد شد, شخصى را ديد كه قبل از آمدن مردم به مسجد نمازمى خواند, بار ديگر آمد باز ديـد هـمـان آدم نـمـاز مى خواند در بار سوم پرسيد: چه كسى خرج زندگى روزانه تورا مى دهد؟ گفت : برادرم مرااطعام مى كند ولباس مى پوشاند عمر به او گفت : از مسجد خارج شوزيرا برادرت از تو بهتراست , از آسمان كه زروسيم نمى بارد.
اورا كنارى بردم وبه او گفتم : مگر يكماه پيش نگفتى خداوندبندگانش را روزى مى دهد وبر شما لازم اسـت كـه وقـت نماز از سركارخارج شويد؟ با يك پوزخند به من نگريست وگفت : هر مقامى , سخنى دارد سخن اولم از قران بود وسخن دوم از سيدنا عمر الفاروق وهر دوسخن , حق است !!.
گفتم : خدا جزاى خيرت دهد! خيلى از شما استفاده كردم !!!.
بـاز مـى گـرديـم به حكمت خداى متعال در جمع بين دو نمازومى گوييم : خداوند, خالق زمين وزمان است واز گذشته وآينده وحال خبر دارد وعلمش احاطه بر همه چيز دارد.
خـداونـد مـى دانـسـت كـه در روزگـارى مـردم وظايفى را به عهده مى گيرند كه آزاديشان كم واوقـاتشان محدوداست واز اينكه محمد(ص ), خاتم الانبيااست وشريعتش تا روز قيامت باقى است , وازاينكه حكمت خداوند اقتضاى تخفيف وبرداشتن سختى وحرج ازمردم متعهد به دين را دارد, لذا به پيامبرش سفارش كرد كه نماز ظهروعصررا ومغرب وعشارا با هم بخواند واين روش را به امتش بياموزدتا حرج وسختى را از آنان بر دارد.
پيامبر(ص ) به اين دستور, عمل كرد وچندين بار در مدينه منوره به اين روش نماز خواند وهنگامى كه از او سؤال شد, فرمود ((مى خواهم بر امتم سخت نگيرم )) ((289)).
در صـحـيـح بخارى آمده كه ابن عباس گفت : ((پيامبر(ص ) درمدينه نماز هفت ركعتى وهشت ركعتى خواند, ظهر وعصر وهمچنين مغرب وعشا)) ((290)).
ايـن است حكمت خداى متعال واين است نماز رسول خدا(ص ) كه به امر پروردگارش چنين نماز مى خواند تا بر امتش فشارنياورد وسخت نگيرد.
چـرا مـا از ايـن روش سـربـاز مى زنيم با اينكه سهل وآسان است وبراى همه مردم وتمام كارمندان وكـارگـران ودانـش جـويان وارتشيان ,سازگار وامكان پذيراست وكارى نيست كه از اين وقت ها فراتر باشدوديگر جاى بهانه اى براى هيچ مسلمان نمى ماند.
مـعروف است كه ساعات كار در جهان , هشت ساعت است در دووقت : از 8 صبح تا وسط روز سپس دو ساعت براى استراحت ووقت دوم از ساعت 2 بعداز ظهر تا ساعت 6 عصر.
در ايـن وضـعيت , مسلمان مى تواند نماز ظهر وعصررا در وقت استراحت وقبل از بازگشت به كار بـخـوانـد وبدينسان نماز ظهر وعصررادر وقت صحيحش خوانده وسپس با خيال راحت به كار باز مى گردد.
وامـا اگـر كار, در طول روز مستمر وپيوسته باشد چنانچه درمعادن ومراكز مشابه اتفاق مى افتد, پس قانون كار, هفت ساعت پيوسته را براى كار در نظر مى گيرد كه نيم ساعت براى استراحت در بردارد شركت طورى تنظيم مى كند كه كارگران را به سه بخش تقسيم مى كند 1 ـ گروهى كه از ساعت هفت صبح تا دو بعد از ظهر كار مى كنند.
2 ـ گروهى كه از ساعت 2 بعداز ظهر تا ساعت 9 شب كار مى كنند.
3 ـ گروهى كه از ساعت 9 شب تا ساعت 4 صبح كار مى كنند.
با اين حكمت الهى براى اوقات نماز, تمام اين گروه ها مى توانندنمازشان را در وقت بخوانند, بدون هيچ مشقت وسختى وديگر هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه وقت براى خواندن نماز ندارد يا اينكه وقت نماز مى گذرد ونمى تواند نمازش را ادا كند.
وبـديـنـسـان در خواندن نماز از قرآن وسنت پيروى مى كنيم زيرابر مؤمنين نوشته شده است كه نـمـازرا در وقـتش بخوانند ودر همان حال , سختى ومشقت را از خود وديگران بر مى داريم وشايد بـسـيـارى ازجوانان كه نمازرا رها كرده اند, به آغوش نماز باز گردند اگر بدانند خداآن را تشريع كرده ورسول خدا واهل بيتش (ع ), آن را انجام داده اند.
اين است زكات
مـكـتـب اهل بيت با ديگر مذاهب اسلامى در مورد زكات , فرق دارد, زيرا آن مذاهب زكات را واجب مى دانند وخمس را فقط در غنايم جنگى مى دانند.اما اهل بيت زكات وخمس را هر دو واجب مى دانند انسان بايدخمس ارباح ومكاسب خودرا هر ساله بپردازد واما زكات , وجوبش درموارد ذيل است 1 ـ نقدين : (طلا ونقره ).
2 ـ انعام اربعه : (شتر, گاو, بز وگوسفند).
3 ـ غلات اربعه : (گندم , جو, خرما وكشمش ).
اگـر در ايـن موارد بنگريم , مى بينيم براى ساختن يك جامعه اسلامى تكامل يافته كه بايد با زمان پـيـشـرفـت كـنـد وفـقـر وبـيـچـارگى را ازپيروانش بزدايد وامنيت ومعاش را براى آنان فراهم سـازدوبيمارستان ها ودانشگاه ها وراه هارا بسازد ومسكن مناسب وزندگى راحتى را تضمين نمايد وبـيـكـاران وزمـينگيران ومستمندان را از زندگى بهره مند سازد, كافى نيست وتمام اين نيازهارا مرتفع نمى سازد.
وانـگـهـى چنانچه آشكاراست ثروتمندان حداكثر 20% ملت راتشكيل مى دهند و50% مردم متوسط الـحال هستند در حالى كه 30%فقير وبيچاره ومستمندند كه مستحق كمك ومساعدت مى باشند پس اگر زكات را در موارد مذكور كه رسول اكرم (ص ) تعيين فرموده باقيمت مشخص يعنى 5/2% به حساب آوريم قطعا نيازهارا بر طرف نمى سازد.
آن كـس كـه هـزاران درخـت زيـتون دارد مى گويد: زكات بر من واجب نيست چون پيامبر آن را يادآورى نكرده وهمچنين آنان كه برنج وحبوبات ديگررا مى كارند يا صدها تن ماهى را از دريا صيد مـى كـنـنـد,هـمـه آن هـا مشمول زكات نيستند تازه بفرض اينكه اينان نيز قانع شوندكه زكات را بپردازند, بيش از 5/2% نمى دهند واين ارزشى ندارد.
اما در رابطه با خمس كه خداوند بر مسلمانان فرض وواجب گردانيده وفرموده ((بـدانـيـد كه هر چه به شما غنيمت وفايده برسد, پس يك پنجم (خمس ) آن براى خدا ورسولش وخويشان وايتام وبيچارگان وابن السبيل , مى باشد)) ((291)).
در كـتـاب ((همراه با راستگويان )) به تفصيل بحث كرده ايم , پس هركه خواست بدانجا رجوع كند وهمانا ما نمى خواهيم مردم را به تاويل امويان بر اين آيه وتعطيل حكمش وتعيين آن فقط در غنايم جـنـگـى ,قانع كنيم ولى مى خواهيم آنان را قانع كنيم به تفسير اهل بيت كه اكيدااهل بيت بيش از ديگران از كتاب وسنت اطلاع دارند وآنان معتقدند كه بايد مسلمانان يك پنجم سود كسب يكساله اشان را بپردازند.
وبـا يـك حـسـاب سـر انـگشتى ,به فرق زيادى ميان واقعيت موجودمسلمانان ونظريه اى كه اجرا نمى شود جز نزد گروه اندكى از مردم ,وتازه غير منظم , پى مى بريم .
مثلا فرض كنيد خداوند مسلمانى را مورد عنايت قرار داده وبه او 10 هزار دينار منفعت داده است .
اگـر اين آدم بخواهد زكات را بدهد فقط 250 دينار مى دهد ولى اگر به دستور اهل بيت عمل كند بـايـد يـك پـنـجم آن را يعنى 2000 ديناربپردازد پس اگر طبق مذهب اهل سنت زكاتش را بدهد 750/9 ديـنـاربـراى او بـاقى مى ماند ولى اگر خمس مالش را طبق مذهب اهل بيت بپردازد, فقط هشت هزار دينار براى او مى ماند.
بـا ايـن فرض مسلمان فقير اهل سنت در طول يكسال تنها 250دينار بدست مى آورد ولى مسلمان فقير اهل بيت , حقوق يكساله اش قريب 2000 ديناراست وفرق بين اين دو زياداست .
واگـر مـقايسه كنيم بين ثروتمند وفقير اهل سنت چنين مى شود:9750 در برابر 250 واين نسبت بـسـيـار اندكى است كه يك چهلم تقريبامى شود يعنى اگر ثروتمند 40 نان داشته باشد, فقير تنها يـك نان خواهدداشت اما مقايسه بين ثروتمند وفقير اهل بيت چنين است :8000 دربرابر 2000 واين نسبت معقولى است ويك در برابر چهار مى شود يعنى اگر ثروتمند چهار نان داشته باشد فقير يك نان خواهد داشت .
بـه عبارت ديگر: فقير اهل سنت يك سهم دارد, در حالى كه ثروتمندشان 39 سهم واين فرق بسيار زيادى است كه خداوند از آن هشدار داده وفرموده ((تا اينكه تمام غنايم در دست توانگران نباشد (كه فقط ميان آنان ردوبدل شود)) ((292)).
هـمـيـنـطـور هـم هـسـت زيرا اغنيا وتوانمندان كه تنها 20% ملت ماهستند 95% ثروت را به خود اخـتصاص مى دهند, در حالى كه ساير ملت فقط 5% از آن ثروت بر خوردارند ولى فقير اهل بيت از هـر چـهـار سهم ,يك سهم دارد واين فرق هر چند زياداست ولى آنقدر فاحش نيست واغنيا در اين صورت 75% و ساير مردم 25% ثروت را به خوداختصاص مى دهند.
بـا هـمـه اين حساب ها, اسلام مردم را ترغيب زياد به صدقات مستحبى نموده است بلكه زكات هاى ديـگـرى را نـيـز بـر تـوانمندان واجب گردانيده از قبيل زكات فطره وقربانى ها وكفارات ونذرها وهـمـچـنين به حاكم شرع حق داده است كه در اموال پولداران تصرف كند واگر لازم شد, از آنها بگيرد وبه فقرا بدهد يا به بيت المال بپردازد.
واقعيت موجود, غير از آن چيزى است كه خدا در قرآن خواسته ورسول خدا(ص ) واهل بيتش به آن عـمـل كـرده اند, به همين جهت مى بينى كه در ميان ملل اسلامى قدرت در اختيار اغنيااست هم ايـنـك توانمندان وثروتمندان عددشان كم است در حالى كه همه چيزرامالك اند اما فقرا عددشان بسيار زياد ولى چيزى ندارند.
كـمـونـيـست ها نيز به همين پديده در جهان اسلام پى بردند ولذا به آسانى جوانان روشنفكررا در دانـشكده ها ودانشگاه ها به سوى خودجذب كردند وبراى آنان تئورى توزيع ثروت براى تمام افراد ملت را,به ارمغان آوردند.
بـديـنـسـان بـسيارى از جوانان مسلمانان , به كمونيسم پيوستندوتئوريش را براى خود پسنديدند وديـنـشان را رها كردند, عقايدشان راكنار گذاشتند وبر پدران ونياكانشان خشم گرفتند واسلام خطرى بدتراز كمونيسم به خودنديد زيرا از درون وبوسيله فرزندان روشنفكرش ويران شد چرا كه وقتى به حكومت رسيدند با اسلام جنگيدند وبرملت هايشان تاثير بسزايى گذاردند.
ومـا اگـر گـرفتار كمونيسم شديم , بايد مسلمانان گذشته را موردسرزنش قرار دهيم كه احكام خدارا تحريف كردند تا كارشان به جايى رسيد كه فقر زياد وعقب افتادگى وجهل وتاريكى وتعصب خشك ونادانى بر آنان حكومت كرد ولا حول ولا قوة الا باللّه العلى العظيم .
ازدواج موقت واهميتش
خطرناكترين مشكل اجتماعى كه جامعه بشرى را ويران مى سازد, مشكل جنسى است .شهوت جنسى ـ چنانكه همه مى دانند ـ عنصرى اساسى براى ادامه زندگى بشراست , وخداوند در تمام اشيا از انسان وحيوان ونبات , نرو ماده قرار داده است .
خداوند متعال مى فرمايد ((واز هر چيز دو زوج آفريديم تا متذكر شويد)) ((293)).
((وخداوند از شما ازواجى قرار داد واز ازواج شما فرزندان ونوه ها به وجود آورد)) ((294)).
لازم است براى ادامه زندگى نرو ماده با هم ازدواج كنند واين سنت خدا در ميان خلقش است .
وبـه خـاطـر ازدواج وتوليد نسل , خداوند غريزه جنسى را براى زن ومرد قرار داد تا هر يك تمايل به ايجاد رابطه جنسى نسبت به طرف مخالف خود داشته باشد, وهر يك غريزه جنسى اش اشباع شود ودرنـتـيـجـه عـمل جنسى , تخمك با نطفه تلقيح گردد وجنين به وجود آيد تاآن نيز رشد كند وبزرگ شود وهمچنان با آن عمل زندگى ادامه يابد.
((اواسـت كـه از آب (نـطفه ) بشررا آفريد وبين آنها خويشى وبستگى قرارداد وپروردگارت بر هر چيز توانااست )) ((295)).
شـريـعـت اسـلام بـراى ايـن غريزه جنسى قيود, مرزها وبرنامه ويژه اى قرار داده است كه هر كس تـحملش را ندارد ولذا تماس جنسى جز از راه ازدواج شرعى براى حفظ انساب وحفظ نسل وحفظ شرف انسان , حرام است .
اما در جوامع غربى , جوانان بلكه نوجوانان بدون هيچ قيدوشرطى وبا كمال راحتى عمل جنسى را انـجـام مـى دهند ونه تنها آن رامنكر نمى دانند, بلكه امرى طبيعى دانسته ومتاسفانه بر آن تشويق نـيزمى كنند وآنچنان در اين امر پيش رفته اند كه مانند حيوانات بلكه زشت تر وقبيح تر, مرتكب زنا مـى شـوند تا جايى كه اگر مردى ازدواج كند وهمسرش را باكره يابد, مايه تعجبش مى شود وآن را امرى غيرعادى مى داند!!.
اما نزد مسلمانان , مطلب كاملا فرق مى كند اختلاط زن ومرد جزدر موارد شناخته شده وبا داشتن حجاب براى زن كه جز صورت ودودستش پيدا نباشد, ممنوع است .
بـالاتر اينكه تربيت اخلاقى وروحى فرزندان بويژه در دختران آنان را بگونه اى پرورش مى دهد كه با حـجـب وحـيا وآزرم باشندوبكارت , مقياس عفت وشرافت زن باشد ودر بسيارى از موارد دختربه خانه شوهر مى رود در حالى كه از عمل جنسى چيزى نمى داندوهمچنين است در مردان .
الـبـتـه ايـن مطلب در جامعه اسلامى كه احكام شرع را اجرا مى كند,صادق است يا بهتر بگوييم در جـامـعـه ايـده آل اسـلامـى كـه در ايـن زمـان چيزى جز يك پندار نيست , زيرا در عمل , اجرايش دشواراست اگرمحال نباشد.
به هرحال , جوانان ـ چه دختر وچه پسر ـ در حال رشد وتكامل جسمى وجنسى نياز به غريزه ارضاى جنسى دارند وحتى در صورت مراقبت شديد خانواده ممكن است همجنس بازى در ميان دو طرف رخ دهـد كـه گذشته از به وجود آوردن امراض خطرناك وگوناگون عامل اصلى ويرانى خانواده ودر نتيجه جامعه خواهد بود.
به هرحال در جوامع غربى افراط زيادى در انجام عمل جنسى مى شود تا جاييكه به صورت يك كار حـيـوانـى در آمـده وحـق زن ومـرداست كه شهوت خودرا از هر راه وبا هر كس , فرو نشانند حتى اگـرازدواج هـم كـرده باشند!! از آن سوى در جوامع اسلامى وعربى , تفريطشده است تا جايى كه جـامـعـه را پر از عقده هاى روانى كرده وروابطمشروع را بين زن ومرد مشكل نموده است از آن كه بگذريم فقهاى برخى از مذاهب اسلامى به عنوان ((سدباب الذرائع )) اجازه گشودن مراكزى براى زنـا داده اند تا ـ به خيال خودشان ـ جوانان لاابالى بر زنان پاكدامن ودختران عفيف مسلمان هجوم نياورند واين مشكل را نه تنهاحل نكرده كه جامعه را به بى بند وبارى وفساد آشكار كشانده است .
مظلوميت زن در جامعه اسلامى
زن به طور كلى در جامعه هاى عربى واسلامى , همچنان مظلوم مانده است .شـايد تاكنون مسلمانان ندانند كه زن هم همانند مرد داراى جسدوروح وداراى فكر, انديشه , قلب , شـعـور وغريزه است ونمى تواند مردادعا كند كه داراى شرف , عزت وكرامت است جز اينكه زن هم همه آن را براى خود ادعا كند.
خداى متعال در قرآن كريم , مساوات بين زن ومردرا قرار داده وفرموده است ((اى مـردم ! مـا شمارا از مرد وزن آفريديم وملت ها وقبايل گوناگون قرارداديم تا شناخته شويد (ولى بدانيد) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شمااست )) ((296)).
وفرموده است ((پس پروردگارشان دعايشان را مستجاب كرد (وفرمود) من عمل هيچ يك از شمارا چه مرد وچه زن ضايع نمى كنم , بعضى از مردم بر بعضى ديگربرترى دارند)) ((297)).
آرى ! مـا انـكـار نـمـى كـنـيم كه خداى متعال يك درجه مردرا از زن برتر دانسته آن هم به خاطر مـسـئولـيـت واسـتـقـرار خانواده واين هيچ ربطى به برترى از نظر فضيلت ندارد خداوند متعال مى فرمايد ((وزنـان ومـردان را بـر يـكـديـگر حقوقى مشروع است ولى مردان يك درجه برترى بر زنان دارند وخداوند توانا ودانااست )) ((298)).
حـكـمـت خـدا اقـتضا كرده است كه زن ومرد در حقوق وواجبات يكسان باشند ((299))
, چنانچه حكمتش اقتضا كرده كه مرتبه مسئوليت پذيرى را به مردان بدهد زيرا خداوند به او توانايى وقدرتى داده است كه بتواند همسرش را تحت حمايت خود قرار دهد ودر حالات خوف ووحشت , مرد پناهگاه زن است واين مرتبه را خداوند در وجوب جهادبر مرد آشكار ساخت در حالى كه جهاد وپيكارهارا بر زن واجـب نـنـموداز آن طرف گاهى جهاد مردرا به خاطر حفظ ونگهدارى زن واجب ولازم نمود فرمود ((چـه شـده اسـت شـمـارا كـه پـيـكـار نـمـى كـنـيـد در راه خدا ومستضعفينى ازمردان وزنان وكودكان )) ((300)).
ايـن چـيزى است كه از قرآن كريم دريافتم ومعنايش هرگز اين نيست كه خداوند مردان را بر زنان بـرترى داده است چه بسا مردى كه بهتر از صدها هزار زن باشد وچه بسا زنى كه در روز قيامت نزد خداوندبرتر از صدها هزار مرد باشد.
پس از اين , الگوى ما رسول خدا(ص )است كه چنان رفتارى بازن كرده است كه تاريخ انسانيت بهتر از آن بـه خـود نـديـده اسـت آن حـضـرت در تمام عمرش هيچ يك از زنانش را كتك نزد هر چند دل خـوشـى نـسـبـت به برخى آنها نداشت وهمواره مسلمانان را سفارش به نيكى واحسان به زنان مى كرد.
على رغم اين مسائل , هنوز خروش جاهليت در ميان مسلمانان باقى است .
امـروز مـى شـنوى كه فلان شخص همسرش را به خاطر اينكه برايش پسر نزاييده است طلاق داده وامروز از قرآن فقط همين يك شعاررا مردان بلند مى كنند كه : ((واضربوهن )) آنان را بزنيد!! واينكه زن فتنه است وزن شيطان است وزن مايه رسوايى است !!!.
زن در مـيـان مـا مسلمانان عقب افتاده نگه داشته شده , وحقش نيست كه بياموزد يا آموزش دهد وبـرخى اجازه نمى دهند از منزل پدريش بيرون آيد تا روزى كه يا به منزل شوهر ويا به سوى گور برود!وبرخى ديگر احاديث دروغين يا ضعيفى را در پيش روى جوانان وروشنفكران مطرح مى كنند مانند اينكه پيامبر(ص )گفته است ((بهترين چيز براى زن اين است كه هيچ مردى را نبيند وهيچ مردى اورا نبيند)).
ايـن چـه ايـده اى است كه با قرآن صريحا مخالفت دارد, زيرا قرآن به زن آزادى داده وهمان حقوق مردرا به او بخشيده است وگر نه چه معنى دارد سخن حق تعالى كه مى فرمايد ((بـه مـؤمنين بگو ـ اى پيامبر ـ ديدگان را از نامحرم بپوشانند ودامن خودرا (از حرام ) نگهدارند, ايـن بـراى آنـهـا بهتر وپسنديده تراست وخداوند به آنچه مى كنند آگاه ومطلع است وبگو به زنان مـؤمنه كه ديدگانشان را از نامحرم بپوشانند ودامنشان را حفظ كنند وزينتشان را ظاهر نكنند جز آنچه از آن ظاهرمى شود)) ((301)).
ايـن بـزرگـتـرين دليل است براى آزادى زن در خروج از خانه ((302))
چنانكه مرد خارج مى شود واگر او در بيرون از منزل ماموريت دارد كه ديدگانش را از نامحرم بپوشاند ودامنش را حفظ كند, مرد هم همين وظيفه را دارد.
آرى ! متاسفانه تفكر جاهلى همچنان در ميان جوامع عربى واسلامى ما يافت مى شود ومسلمانان از ايـن درجـه اى را كـه قـرآن بـدان اقـرار كـرده , سـؤ اسـتـفـاده كـردند تا تمام حقوق را براى خود بدانندوزنان را از همه حقوق مشروعشان , منع كنند وچيزى براى آنهانگذارند.
مـن زيـاده روى ومبالغه نمى كنم كه بگويم : علت عقب افتادگى ماظلمى است كه بر زنانمان روا داشـتـه ايم وتمام درهارا بر روى آنان بسته ايم نه فرهنگ , نه آموزش , نه ارتباط, نه بيرون رفتن , نه آزادى ونه اختيار به او داده ايم كه شريك زندگيش را خودش انتخاب كند وتاچندى پيش زنان ما ازدواج مـى كـردند در حالى كه هيچ اختيار وانتخابى از خودشان نداشتند وچگونه اختيار كنند در حالى كه كسى رانمى شناسند! ((303)).
وبـديـنـسـان زن در شـب عروسى , تازه مى فهمد كه شوهرى داردكه هم سن پدرش است وناچار تـسـلـيـم امـرى كـه بـرايـش به وجودآورده اند مى شود وپيوسته از شانس بد خود مى نالد وغصه مـى خـورد!وبـه او گـفـتـه مـى شود: اين چيزى است كه خدا براى تو خواسته !!وچاره اى جز صبر نـدارى !! او هـم مـانـنـد گاو شيرده مشغول زاييدن وشيردادن وتربيت فرزندان مى شود چرا كه شوهرش از فرزند زيادخوشش مى آيد.
چـنـدى نـمـى گذرد كه بين زن وشوهر نفرتى فزون از حد پديدمى آيد چرا كه شوهر خيلى از او مـسـن تراست ونمى تواند نيازهاى مشروعش را بر طرف سازد غالبا شوهر نيز اورا رها مى كند واورا دربـرابـر گـرگ غـريـزه تنها مى گذارد تازه شوهر به خاطر اينكه زن جوان وخوش سيمايش در مـعـرض فـسـاد! قـرار نـگـيرد, اورا از بيرون آمدن وخارج شدن از منزل به كلى منع مى كند تا نه كسى اورا ببيند ونه اوكسى را ببيند!!.
اما به هرحال همه وقت چنين نمى ماند غريزه جنسى بر او چيره مى شود وزن در اولين فرصتى كه بـدستش بيايد (ولو به عنوان عكس العمل هم باشد ) دست به ارتباط نامشروع , با بيگانگان مى زند وچه بسازنهاى ازدواج كرده اى كه دوست وعاشق داشته باشند وچه بسا مردان ازدواج كرده اى كه بـا زنـان بـيگانه روابط نامشروع دارند وچه بسا كودكان بى گناهى كه از اين راه هاى حرام به دنيا مـى آيـنـد وجـامـعـه را پـر از شـك وتـرديـد وفـسـاد وتباهى مى كنند وبدينسان ارزشهاى والاى انسان لگدمال مى شود, فضيلت مى ميرد, خيانت رشد مى كند, زنا وفاحشه گرى ورذيلت وبدبختى وتباهى در جامعه اسلامى جايگزين ,فضيلت ها وارزشهاى والا مى شود.
وايـن هـمـان چـيزى است كه متاسفانه امروزه در جوامع ما پديدآمده است وبايد اين حقيقت هاى دردنـاك را مـورد تـوجـه قـرار دهيم ومانند شتر مرغ سرمان را در خاك فرو نبريم وديدگانمان را نبنديم .
مـن از روزى كـه اسـلام را شـنـاختم وفهميدم آن بهترين شريعت هااست , فرياد آزادى زنان را سر مـى دهـم ودر تمام كنفرانس ها,نشست ها ونوشته ها خواهان پيشرفت زنان هستم زيرا زن بيش از نيمى از جامعه است , پس اگر نصف جامعه فلج باشد, جسد امت , ناتوان ازانجام وظايفش شده وبه نابودى كشيده مى شود چنانچه بدنى كه دست وپايش فلج شده وناتوان گشته , از بين مى رود.
از ظلمهاى جامعه بر زن همين است كه انديشيده ايم چگونه غريزه مردان را اشباع كنيم وبه عنوان ((سد باب الذرايع )) مراكز عمومى فحشارا براى شهوت رانى مردان راه انداخته ايم , بدون آنكه اين را امـرى قـبـيـح ومنكر بدانيم تا جايى كه برخى , رفت وآمد به چنان مراكزفسادى را براى خود دليل مردانگى مى دانند!!.
بـرخـى بودند كه بر دوستانشان مباهات مى كردند كه بدان مراكزفحشا رفت وآمد مى كنند وبا آن زنـان بـيـچاره , همبستر مى شوند ولى وقتى به خانه باز مى گشتند ومثلا مى ديدند خواهرشان از پـنـجـره بـه مـردم مى نگرد, قيامت را بر سرش بر پا مى كردند وتا مى توانست , زيرلگدهاى مردانه !! استخوان هايش را درهم مى شكستند!.
چـطـور آن فـقيهان به فكر اشباع غريزه مردان بودند ولى هرگز به فكر اشباع غريزه زنان نبودند؟ چـرا انـصـاف نـمـى دهـنـد؟ من هرگزخواهان آزادى زن چنانچه در غرب است , نمى باشم غرب فاسدوملحداست وبه هيچ ارزش انسانى واخلاقى ايمان ندارد وفقط معتقدبه آزادى مطلق است !.
ولى معتقدم بايد زن در حدودى كه خدا ورسولش براى او قرارداده ـ حجاب وعفت وچشم پوشى از حـرام ونـگـهـدارى دامـن آزاد بـاشـدبـراى اواسـت آنچه براى برادرش در منزل پدرشان است وهمچنين براى اواست آنچه براى شوهرش در خانه است واگر چنين كرديم خودمان وجامعه مان از فساد وعقب افتادگى نجات خواهيم داد.
واما اينكه فقيهان (اهل سنت ) فكرى براى مردان بكنند وآنان رادر انتخاب زن آزاد بگذارند وزن را بكلى رها كنند, دور از انصاف است .
حـال بـايد ديد آيا اسلام هم , اين حقيقت را رها كرده ؟ آيا اسلام براى مردان مباح دانسته آنچه را كه براى زنان حرام مى داند؟.
رسول خدا(ص ) در مسائل جنسى , بسيار صحبت كرده وراه حلهايى ارائه داده كه جامعه اسلامى را از فساد وفاحشه گرى حفظمى كند فرموده است ((اى جـوانان ! هر كس بتواند بايد ازدواج كند چرا كه براى پوشاندن چشم ودامن از حرام بهتراست وهر كس نتوانست روزه بگيرد)) ((304)).
ايـن راه حلى است براى جوانانى كه توان ازدواج دارند, پس هركه ازدواج كند ـ چه زن وچه مرد ـ غـريـزه جنسى خودرا نگه مى داردوازدواج راه حل هر دو طرف است , ولى بهرحال مشكل جوانانى كـه نـمـى توانند ازدواج كنند همچنان پا بر جااست واگر در زمان پيامبر با آن كه امر ازدواج بسيار سـاده وآسـان وبى هزينه بود, جوانانى يافت مى شدند كه توانايى اقتصادى آن را نداشتند, امروز چه بايد بگوييم ؟.
ازدواج امروز بسيار دشواراست زيرا جوانان ـ چه پسر وچه دختر ـ درس وتحصيل خودرا تا 25سالگى ـ حداقل ـ ادامه مى دهند وپس از آن بايد كارى پيدا كنند كه زندگيشان را تامين كند.
بـايد خانه اى را آماده ومجهز سازند كه تمام وسايل لازم زمان رادارا باشد پس حداقل بايد پنج سال كـار وتـلاش مستمر داشته باشند تابتوانند ازدواج كنند در اين صورت معدل سن ازدواج 30 سال خواهدبود.
پس جوانان مرد وزنى كه از سن 12 يا 15 سالگى توانايى ازدواج از نظر قدرت غريزه جنسى را دارند ولـى تـا سـن 30 سـالـگـى نمى توانندازدواج كنند, در طول اين ساليان دراز چه بايد بكنند؟ اگر بـگوييم آنهادر اين مدت راهب شده وزهد ورزيده اند واصلا در فكر غريزه جنسى نبوده اند دروغ به خـودمـان گفته ايم زيرا آنها بشرند وفرشته نيستند,خصوصا در اين زمان كه اختلاط زن ومرد, از ضـرورتـهـاى زنـدگى شده است چرا كه دانشجويان در يك جا با هم درس مى خوانند,گذشته از سنين پايين تر كه باز هم اختلاط وجود دارد پس چه مى شود؟.
نتيجه را هم دانشجويان مى دانند وهم استادان وهم اهل خانه وخارج از خانه !!.
راه حل : ازدواج موقت
هـچـنانكه در بحث ((جمع بين دو نماز)) گفتيم : با توجه به اينكه خداى متعال آفرينده بشراست واوسـت كـه انـسـانرا تربيت مى كند, وبه مقتضاى مهربانى وعطوفتش كه مى خواهد بندگان در آسايش وآسانى زندگى كنند آنهارا بسوى منافع ومصالح رهنمون مى سازد وخودفرموده است (الا يعلم من خلق وهو اللطيف الخبير) ((305)).((آيا خالق جهان نمى داند در حالى كه او به همه اسرار خلقت آگاه است )).
پـس چـگـونـه عـقـل , تـصـور مى كند كه خداى سبحان انسان راضعيف قرار دهد وغريزه جنسى شـديدى را در او ايجاد كند, آنگاه اورابجرم ارضاع واشباع همين غريزه محكوم به سنگسار كردن يا شلاق زدن نمايد؟.
آيـا امـكـان دارد بـا بـيـان ايـن احكام ديگران را به اسلام , فرا خوانيم ,سپس بگوييم كه خداوند به بندگانش لطف دارد ومهربان است يا اينكه خداوند براى بندگانش , سهولت وآسانى را مى خواهد يا ايـنـكه خدا هركس را به اندازه توانش مكلف مى كند يا اينكه در دين , حرج ومشقتى رابراى ما قرار نداده است با اين كه در چنين مشكل بزرگى هيچ راه حلى ارائه نداده است ؟!.
پـيش از آنكه ديگران را بخواهيم قانع كنيم , آيا خودمان به اين حقيقت قانع مى شويم ؟ نه وهزار بار نـه ! زيـرا عـمـل جـنسى گاهى ممكن است بدون زور وشدت باشد بلكه با محبت وعشق متبادل بـين زن ومرد توام باشد ودر آن موافقت ورضايت كامل وجود داشته باشدوهيچ ضررى براى كسى هم در بر نخواهد داشت چرا كه احتياط هم خواهند كرد كه حاملگى وولادتى پيش نيايد.
پـس چـرا چـنـيـن شخصى كشته شود, در حالى كه غريزه جنسى زنى را اشباع كرده كه موفق به ازدواج نـشده است وحيا وعفاف اورا از زناوروسپيگرى باز داشته است به ويژه اگر اعتراف كنيم به ظلم وستمى كه جامعه مان بر زنها وارد آورده است .
بـنـابـرايـن , تـرديدى ندارم خدايى كه بيمار ومسافررا اجازه افطاركردن در ماه رمضان داده يا به مـسـافـر اجـازه مـى دهـد نمازرا دو ركعتى بخواند ودر بعضى از اوقات نشسته يا خوابيده بخواند ورخصت داده است كه مسلمان در صورت نيافتن آب , براى نماز تيمم بگيردوزمين را جايگاه سجده وطـهـور قـرار داد, خـدايى كه اجازه داده است مسلمان براى حفظ نفس ومال وناموسش , گاهى اظـهار كفر نيز بنمايد,خدايى كه اجازه داده است مسلمان در شب ماه رمضان , با همسرش همبستر شـود زيـرا مـى دانـد كـه بر مردم ـ چه زن وچه مردـ مشكل است كه در طول يكماه (ماه رمضان ) نزديكى نكنند ولذا فرموده ((براى شما حلال وروااست كه شبهاى ماه رمضان با زنهايتان مباشرت كنيد! آنها لباس شما وشما لـبـاس آنها هستيد خداوند مى داند كه شما (در اين كار)به نا فرمانى نفس خودرا در ورطه گناه مى افكنيد, لذا از حكم حرمت (در شبهاى ماه مبارك ) در گذشت وگناه شمارا بخشيد پس اكنون مى توانيد در شب ماه رمضان با زنهاى خود (به حلال ) مباشرت كنيد)) ((306)).
پـس اگـر چـنـيـن است , چگونه خداوند از اين غريزه جنسى كه خود آن را آفريده وآشنا به انقلاب ودگـرگـونـيـش اسـت ونـتـايج وخيمش رادر ويرانى جامعه ها بيش از ديگران مى داند, سكوت كرده است ؟ واگرخداوند خود زن را براى مرد ومردرا براى زن آفريده كه اطمينان روانى واستقرار درونى هر دورا تضمين كند, واگر خداوند زن ومردرا از خاك آفريده وآنهارا براى همسرى يكديگر تـعـيـيـن كرده تا آرامش خاطربيابند ((307))
! پس لابد خداوند براى بندگانش راه حلى را براى اشـبـاع ايـن غـريـزه از راه مـشروع قرار داده تا هر دو جفت با هم زندگى آرام ومطمئنى همراه با محبت ومودت داشته باشند.
مـسـلـمـانـان اتفاق نظر دارند كه خداى مهربان بندگانش را از زن ومرد, مورد رحمت ومهربانى ولـطـف خويش قرار داده وبه آنان اجازه ازدواج موقت داده است اين رحمت در وقتى نازل شد كه مـسـلـمـانـان بـه آن نياز زيادى داشتند, زيرا اصحاب با آن همه پارسايى وتقوا,نتوانستند بر غريزه جـنـسـى وهيجان شديدش , صبر وتحمل كنند, پس به پيامبر شكايت كردند واز حضرت خواستند اجازه بدهد كه خودرا ازمردانگى بياندازند (خودرا اخته كنند).
بخارى در صحيحش از قيس از عبداللّه نقل كرده كه گفت : دريكى از غزوات همراه پيامبر بوديم وزنـهـايـمـان بـا مـا نـبـودند به پيامبرعرض كرديم : آيا اجازه مى دهيد خودمان را اخته كنيم واز مردانگى بياندازيم ؟.
حـضـرت جـدا مارا از آن كار نهى كرد سپس اجازه داد با زنهاازدواج موقت كنيم واين آيه را قرائت كرد ((اى مـؤمـنـان ! چـيـزهـاى پـاك وپـاكـيـزه اى كـه خداوند براى شما حلال كرده ,بر خود حرام نكنيد)) ((308)).
اللّه اكـبـر! خدارا شكر! چقدر خداوند به بندگانش لطف داردومهربان است آنان را منع مى كند كه خـودرا از مـردانـگى بياندازند واجازه مى دهد زنان را متعه كنند آنگاه نهى مى كند آنان را از تحريم متعه زيرا ازطيباتى است كه خداوند براى آنها حلال دانسته است .
اين دليل است بر مهربانى خداوند به بندگانش تا به خود آسيب نرسانند وخداى نخواسته خودرا از مردانگى نياندازند كه كارحرامى است .
بـنـابـراين , عمل جنسى , جز فطرتهاى آدمى است وبايد آن راپرورش داد وبه نحو احسن ادا كرد نه آنـكـه بـر خـود فـشـار آورد وآن راخفه كرد چرا كه نتيجه وخيمى خواهد داشت وامراض زيادى , چـه جـسـمـى وچه روانى , پديد خواهد آورد ولى همه اين مسائل بايد درحدودى باشد كه خداوند براى بندگانش ترسيم نموده وپيامبر براى آنان توضيح داده وتبيين فرموده است .
ايـن رحمت بزرگى كه خداوند بر بندگانش منت نهاد وبه آنهاارزانى داشت , مسلمانان به حلال بـودن آن در قـرآن كريم اعتراف كردندولى پس از مدت زمانى بر خود حرامش نمودند, گواينكه برخى ادعاكردند كه پيامبر آن را تحريم نموده است !!.
ما به آنها مى گوييم : اين ادعارا هيچ عقل سالمى نمى پذيرد زيرااين رخصت از سوى خداى سبحان نـازل شـده كـه مـشكل غريزه جنسى را نزد مرد وزن مسلمان حل كند پس آيا اين مشكل بر طرف شـدكـه ايـن رخـصـت پـايـان پذيرد؟ يا اينكه پيامبر حق دارد چيزى را كه خداحلال كرده , حرام گرداند؟!.
يا اينكه ممكن است رخصتى در شريعت اسلام باشد وحلالى براى بندگان تشريع شده باشد, سپس خدا آن را حرام كند؟.
نه , به خدا قسم چنين چيزى وجود ندارد درود خدا براميرمؤمنان على (ع ) كه فرمود