بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آئینه ایزد نما حضرت فاطمه زهرا (س), حکیم ربانى و عارف صمدانى حضرت آیت الله محمدرضا ربانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AYENEH01 -
     AYENEH02 -
     AYENEH03 -
     AYENEH04 -
     AYENEH05 -
     AYENEH06 -
     AYENEH07 -
     AYENEH08 -
     AYENEH09 -
     AYENEH10 -
     AYENEH11 -
     AYENEH12 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(ابوبكر بداد خواهى فاطمه زهرا سلام الله عليهما چنين پاسخ داد)
اى دختر پيغمبر اكرم و رسول خاتم پدرت نسبت به 9اهل ايمان عطوف و كريم و مهربان و بود و نسبت به كافران مظهر قهر خدا و عذاب دردناكو عقاب عظيم الهى اگر در نسبت آنحضرت دقت نماييم آن بزرگوار را پدر تو مى دانيمنه پدر زنان و بانوان ديگر و نيز او را برادر شوهر تو مى شناسيم نه برادر مردانديگر و ما مى دانيم كه پيغمبر اكرم على را از همه خويشاوندان برتر و در كارهاى بزرگاو را ياور و جز سعادتمندان شما را دوست ندارد و جز شقاوتمندان و بدكاران شما دشمننگيرد شما عترت پاك و پاكيزه رسول خدا و برگزيدگان خدا از خلق جهان مى باشيد وشماييد كه بهر خير و صلاح و فلاح راهبر ما و بسوى جنت و بهشت ما را رهنماييد.
و تو اى برگزيده بانوان جهان و اى دختر بهترين پيغمبران در گفتارت راست مىگويى و در عقل و وفور دانش و بينش بر همه مقدم هستى و هرگز از حقت بر كنار نخواهىبود و در راستى و درستى گفتارت شك و ترديدى نيست .
اما بخدا سوگند من از راى رسول الله تجاوز نكردم و آنچه كردم بر خصت و جواز و اذناو بود من خود از رسول الله شنيدم كه مى فرمود ما گروه پيغمبران دينارى و درهمى وخانه و مزرعه اى به ارث نمى گذاريم ارث ما پيغمبران همان كتاب و حكمت و علم نبوتاست و آنچه طعمه و وسيله ارتزاق داريم در اختيار ولى امر است كه بعد از ما براى خودحكم مى كند.
و در موضوع فدك كه تو در طلب آن هستى راى ما اين است كه منافع صرف تهيه اسبان واسلحه جنگ گردد تا مسلمانان با كفار بمقابله پردازند و بر آنها در مقام جهاد و مجادله ومبارزه فايق آيند و مردم بدكار و فاجر را دفع نمايند.
و اين امر راى از من تنها نيست بلكه مسلمين بر اين امر اجماع كردند و من براى خود مستبد وخودسر نيستيم و اين كيفيت حال من بود.
و اين مال و آنچه دارم اينك در اختيار تو مى گذارم و از تو دريغ ندارم و براى ديگرىذخيره و انباشته نكرده ايم .
تو سيده و خاتون امت پدرت مى باشى و شجره طيبه فرزندان خود هستى كسى انكارفضل و فضيلت تو را ندارد و از اصل و فرع تو كسى نمى داند مرتبه اى بزدايد حكمتو در اين اموال شخصى من نافذ است آيا تو خود روا ميدارى كه در اين باب خلاف حكمپدر بزرگوارت عمل نمايم .
(حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليهما به ابوبكر پاسخ مى دهد.)
فقالت عليهاالسلام : سبحان الله ما كان رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب اللهصادفا و لا لا حكامه مخالفابل كان بتبع اثره و يقفو سوره افتجمعون الى العذر اعتلالاعليه بالزور و هذا بعد ود فاته شبيه بما بغى له منالغوائل فى حياته . هذا كتاب الله حكما عدلا و ناطقا فصلايقول (برثنى و يرث من آل يعقوب و ورث سليمان داود. فبينعزوجل فيما وزع عليه من الاقساط و شرع من الفرايض والميراث و اباح من حظ الذكران والاناث ما ازاح علته المبطلين و ازال التظنى و الشبهات فى الغبرين كلابل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون . آيه 18 سورهيوسف .
حضرت فاطمه عليهماالسلام فرمود (سبحان الله ) هيچگاه حضرترسول الله صلى الله عليه و آله از كتاب خدا قرآن روى گردان نبود و هرگز بر خلافاحكام قرآن حكمى نمى فرمود بلكه پيوسته اثر قرآن را تبعيت و پيروى مينمود و ابدامخالف قرآن سخنى نمى گفت (مگر مى شود كسيكه خود آورنده قرآن مجرى احكام آن استبر خلاف منطق وحى از خود چيزى بگويد كه مطابق نص صريح قرآن نباشد (زهىتصور باطل زهى خيال محال ) اين شمائيد كه بر اساس غدر و مكر و فريب و حيله وتزوير اجماع مى كنيد و بر خلاف حكم قرآن خبرجعل مى نمائيد و آنرا ناقض حكم قرآن قرار ميدهيد و با اين درو و افترا اين حيله كه شماپس از رحلت آنحضرت دسيسه قرار داده ايد شبيه به همان حيله است كه در زمان حياتپدرم براى هلاكت آنحضرت مرتكب شديد اينكه كتاب خدا حاكم و ناطق بالحق وفاصل بين حق و باطل است . قرآن ميفرمايد قانون ارث از جانب خدا تشريع و اين نظامنامهاز طرف خدا تعيين گرديده است چنانكه مى فرمايد و ارث من و خاندان يعقوب باشد وصريحا مى فرمايد سليمان از داود و فرزندان يعقوب از يعقوب ارث بردند و آنچه كهمربوط به سهم الارث هر يك از وراث اعم از ذكور و اناث است با بيان روشن مقرر و معينفرموده است تا جاى بهانه گيرى براى پيروانباطل و گمان شبهه براى احدى باقى نماند .
پس اى ابوبكر چنين نيست كه تو ميگوئى و نسبت دروغ بپدرم ميدهى اين خلاف نصصريح قرآن است بلكه تمايلات نفسانى شما اين را بوجود آورد و اين خبر راجعل نموده و براى شما زينت داده است .
اكنون براى من صبر جميل بهتر است و خدا را در اين باره بايد به مدد و يارى طلبيد.
(فقالابوبكر:) صدق الله و رسوله و صدقت ابنته انت معدن الحكمته و موطن الهدى و الرحمه وركن الدين و عين الحجه لا ابعد صوابك و لا انكر خطابك هولاء المسلمون بينى و بينكقلدونى ما تقلدت و باتفاق منهم اخذت ما اخذت غير مكابر و لا مستبد ولا متاثر و هم بذالكشهود.
ابوبكر مجددا بپاسخ داد و گفت آرى خدا و رسولش راست گفته اند و دخت پيامبرش هم نيزگفتارش راست مى باشد.
تو اى دختر پيغمبر مرتبت معدن و كنز حكمت و موطن هدايت و رحمت هستى . تو ركن و ستوندين و سرچشمه حيات و حجت هستى گفتارت راست ميدانم و خطابه تو را انكار نمى كنم .
اينكه اين مسلمانان هستند كه اين قلاده را بر گردن من انداخته ان آنچه را كه من تصرفنموده ام باتفاق ايشان و آراء آنها بوده است من در مقام مكابره با كسى نبوده ام و كارى بهتنهائى انجام نداده ام و ايشان خود شهود گفتار منند.
(فالتفتت فاطمه عليهاالسلام الى الناس
و قالت معاشر الناس المسر عته الى قبلالباطل المعضيته على الفعل القبيح الخاسر افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالهاكلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم فاخذ بسمعكم و ابصاركم و لبئس ماتاولتم و ساء به ما اشرتم و شر مامنه اعتضتم لتجدن و الله محمله ثقيلا و غبه و بيلااذ كشف الغطاء و بان ماورائه الضراء و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون و خسرهنالك المبطلون سوره غافر آيه 78.
پس از اتمام گفتار ابوبكر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها خطاب به حضار مسجدچنين فرمود: اى مردم كه براى شنيدن سخنان بيهوده بسرعت روبباطل مى رويد و از كردار زشت و قبيح و زيانبار چشم بر هم مى نهيد.
آيا تدبر در قرآن نمى كنيد كه قرآن چگونه حكم فرموده ياقفل و مهر باطله بر دلهاى شما زده اند بكله اعمال زشت شما پرده بر دلهاى شما كشيده وصفحه دلهايتان را تيره كرده و اين تيره گى گوشهاى شما را كر و چشمهاى شما راكور نموده است .
شما آيات قرآن را بد تاويل نموديد و اشاره ناپسند كرديد و به بدراهى رهنمون شديدو قرآن را به بد خبرى معاوضه و تبديل گرديد.
بخدا سوگند تحمل اين بار براى شما بسيار سنگين وثقيل و عاقبتى مالامال از وزر و وبال در پيش دارد آنگاه كه پرده ها بركنار رود خسران وزيان جبران ناپذير اين امر براى شما آكار گردد و در آنوقت است كه به بطلان كارتانآگهى حاصل خواهيد كرد سپس رو بقبر رسول الله نمود و با ابياتى چند حكايت ازحال خود فرمود كه ما از ذكر آن صرف نظر نموديم .

چند روزيست كه پيغمبر والاى كريم
رخت بسته ز جهان جانب جنات نعيم
شده با رحلت او عالم اسلام يتيم
هر كه را مى نگرى قلب وى از غصه دونيم
هر كجا ميگذرى ناله و غوغا باشد
گرد محنت برخ يثرب و بطحا باشد
خاصه امروز كه گوئى غم و رنج دگر است
مسجد ختم رسل مركز آشوب و شر است
بر سر منبر بوبكر و به نزدش عمر است
هر كه از مسجديان بينى چشمش به در است
گوئيا منتظر آمدن فاطمه اند
كه سوى در نگران منتظران آن همه اند
آرى از راه رسد نور دل خير بشر
بهترين بانوى اسلام على را همسر
اشك در ديده وى حلقه زنان همچو گهر
بگرفته است بكف دست دو فرخنده پسر
همچنين دختركى ما لقا در بر اوست
آرى آن زينب كبرى بود و دختر اوست
گوئيا ميدهدش طرز سخن گفتن ياد
گويدش دختر كم داد سخن بايد داد
ويژه در بزم يزيد بتر از صد شداد
داد خود گير و مرو هيچ به زير بيداد
غير نامى نبود فرق پليد است پليد
هست امروز ابوبكر و به فرداست يزيد
بر زنان گرچه جهاد است در اسلام حرام
ليك هنگام دفاعند به مردان همگام
در دفاع حق خود بايد گردن اقدام
نيست رهبانيت و عزلت اندر اسلام
مرد و زن خرد و كلان در ره آئين و هدف
چون من و تو همه را بايد جان اندر كف
آرى اسلام كه تا قلب اروپا رفتى
سبب آن بود كه يك تن نه براحت خفتى
هر مسلمانى شمشير بكف بگرفتى
ترك جان در ره ناموس شريعت گفتى
هر مجاهد به روى پرچم خود بنوشت
مصطفى گفته كه در سابه تيغ است بهشت
الغرض فاطمه نزديك به منبر گردد
سر بكوبكر به تعظيم و ادب بر گردد
نظرش جانب آندخت پيمبر گردد
خواهد اندر بر صديقه سخنور گردد
كه امان هيچ نخواهد دهدش دخت رسول
به سخن آيد و فرمايد كاى خصم جهول
تو نه آنى كه از آن پيش كه آيد پدرم
بت پرستيدى و بودى پى دينار و درم
پدرم با كمك همسر فرخنده فرم
پاك از لوق بتان كرد همه بيت و حرم
تا كه امروز تو از نعمت اسلام چنين
گرچه اندر خور تو نيست شدى صدر نشين
عرب آنروز كه خود نعمت اسلام نداشت
در جهان مدنيت ابدا نام نداشت
وز سر جهل و ستم لحظه آرام نداشت
در ره علم و ادب هيچ زمان گام نداشت
اگر امروز چنين دولت سر مد دارد
همه از پرتو تعليم محمد (ص ) دارد
اين محمد نه مگر هست گرامى پدرم
كه شد از دست من و خاك الم شد بسرم
آب غسلش نشدى خشك كه خون شد جگرم
بشكستيد ز كين پهلو با ضرب درم
عمر از امر تو سوزاند در خانه من
قنفذش كرد سيه پشت من و شانه من
گر بگوئى ز رسل ارث نمان بجهان
(لا نهورث ) كه بود جعل نمائى عنوان
برو اى بى خبر از حكم خدا قرآن خوان
كه ز داود برد ارث سليمان بجهان
گرچه از عهد پدر بد فدكم اندر دست
كه نه ارث است مرا ملك فك موهوبه است
شاهد ار خواهى اين پادشه مردانست
هم حسينم چو حسن آگه از اين دستانست
همچنين شاهد من يك دو تن از نسوانست
گرچه بالاتر از اين شاهد من قرآن است
پاكس و صدق مرآيه تطهير گواست
تو چه گوئى كه گواه من دل خسته خداست
گفت و آنقدر دليل آورد آن دخت رسول
كه شد عاجز بجوابش و سپس كرد قبول
ليك ننموده ز روى حيل و مكر و قبول
هيچ دانى ز چه ننمود قبول او ز بتول
ديد بى ملك فدك نام على (ع ) بر فلك است
غصب حقش نشود تا كه بدستش فدك است
آرى اين قاعده و رسم ستمكارانست
كه تهى خواهند از مردم با همت دست
وز همين راه بر اين طايفه بدهند شكست
يار دون همت و پست است بلى دنيى پست
بى سبب نيست كه گرديد قرين زر با زور
زور گويند به نيروى زر اين قوم جسور
ليك با اين همه حق مى شود آخر پيروز
قدرت باطل آرى نبود جز دو سه روز
چهره روشن حق گردد عالم افروز
(خوشدلا) ناله مظلوم بود ظالم سوز
نه مهين فاطمه روز عدوى خود شب كرد
روز را شب به يزيد وصف او زينب كرد
اى مسلمانان امروز شما از زن و مرد
پيروى بايد تان از على و زهرا كرد
على آن بود كه با ظلم و ستم كرد نبرد
فاطمه نيز چو خود زينب كبرى پرورد
تا كه با عون حسينش صف خصمان شكنند
مشت ها دست بهم داده و سندان شكنند
هست در خاتمه اظهار چنين نكته ضرور
كه رسول عربى مظهر رحمان غفور
داد آزادى زن را بجهانى دستور
اندران عصر كه دختر بشدى زنده بگور
ليك آزادى اسلام بدى ربانى
نى كه آزادى بى دينى و شهوت رانى
اشراق سيزدهم : در بيان تنبيه انذارى و تنبيه ايقاظى
(تنبيه انذارى )
قالت فاطمه عليهاالسلام (و انا ابنته نذير لكم )
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در مقام معرف و بيان شناسنامه خود فرمود (و اناابنته نذير لكم ) يعنى من دختر پيغمبرى هستم كه خداوند او را بعنوان نذير از براىشما مردم بلكه براى تمام عالميان و جميع جهانيان فرستاد چنانكه نص صريح قرآنميفرمايد (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا) آيه 1 سورهفرقان .
بزرگوار آن پاك خداونديست كه فرقان را بر عبد مقربخودنازل فرمود تا براى اهل عالم و جميع جهانيان نذير و ترساننده باشد و مردم را ازعذاب و قهر الهى بر حذر سازد و نيز به پيغمبرش فرمود (وقل انى انا النذير المبين ) آيه 89 سوره الحجر. اكنون نكته بسيار مورد توجه وقابل اهميت در اين مقام اين است كه دختر پيغمبر اكرم خود را در مقام معرفى (بنت النذير) مىنامد و از ميان آن همه اسماء و القاب و عناوينى كه پدر بزرگوارش دارد فقط باسم(نذير) در برابر خليفه غاصب و جماعت وابسته به او مطرح و گوشزد آن مردمغافل از يوم العذاب و روز جزا مى نمايد با اينكه پدرش را نامها و القاب و عناوينبسيار است مانند رسول و شاهد و مبشر و هادى و بشير و داعى و قاضى و حاكم و آمروناهىو صادع و كريم و رحيم ورفيع و حافظ و جاهد و خاتم النبيين و رحمه العالمين و صاحبالخلق العظيم و صاحب الحجه و البرهان و صاحب الدين و الكتاب و الفرقان و صاحبالحوض و الكوثر و صاحب الفضل و العطاء و صاحب الجود و السخاء و صاحب مقام قابقوسين و اوادنى و صاحب اللوا، يوم القيامه الكبرى و صاحب الضياء و النور و البهاء وصاحب الحكمته و العرفان و صاحب الشريعته الكامله و صاحب الملته الحنيفيه و صاحبصراط مستقيم و الطريقه المرضيه و صاحب الحق و البيان و صاحب الكرم و الاحسان وصاحب التاج و المغفر و صاحب الخطبته و المنبر و صاحب الحسب الاطهر و صاحب النسبالاشهر محمد خير البشر.
حبيب الله عبدالله خيره الله صفى الله عبدالرحمان عبدالرحيم عبدالحليم عبدالكريمعبدالحكيم عبدالجواد عبدالحق عبدالوهاب عبدالغفار عبدالجبار عبدالفتاح عبدالصمد عبدالاحدعبدالجميل عبدالجليل عبدالقادر عبدالقاهر عبدالرفيع عبدالمهيمن و قس على ذالك لمظهريهلجميع و من الطفيه و القهريه لقوله صلى الله عليه و آله (و من را نى فقد راى الحق ) (واوتيت جوامع الكلم )
جامع ذات و صفات عالم و آدم بكل
احمد يعنى اين مجموع عالم اين بود
اسم اعظم را جز اين مظهر نباشد در جهان
بگذر از مظهر كه عين اسم اعظم اين بود
فاتح باب شفاعت خاتم ختم رسل
آنكه فتح و ختم شد او را مسلم اين بود
آخر سابق كه نحن الاخرون السابقون
آنكه در كل آمد و بر كل مقدم اين بود
ونيز از اسماء و القاب و عناوين آنحضرت است مؤ من و امين و مكين و مبين و مبلغ ومرسل و مبعوث و منصور و نور و رحمت و شافع و مشفع و مجتبى و مصطفى و ياسين و طه واحمد و محمود و محمد و ساير اسماء و القاب بسيار ديگر كه در قرآن و تورات وانجيل و زبور و صحف انبياء سلف بآن تصريح شده است (و تو خود حديث بخوان از اينمجمل )
و منظور ما اين نكته است كه چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر والاگهر خاتمانبياء از ميان آنهمه اسماء و القاب پدرش خود را (و انا بنت النذير) معرفى فرموده استو حال آنكه مى توانست بگويد و انا ابنته محمد المطفى خاتم النبين و رحمه للعالمين ومانند آن از اسماء و عناوين ديگر آنحضرت .
معلوم مى شود انتخاب آن بى بى عالم دختر پيغمبر خاتم در تصريح باسم نذيرمخصوصا تنبيه و بيدار باشى ميخواهد به آن جماعت در خواب غفلت رفته كه از يومالدين و روز جزا فراموش كرده و حب رياست و همى دو روزه دنيوى آنان راغافل از خداى دادگر و روز محشر نموده و بهمين جهت است كه به غصب حق ديگران پرداختهو مركب خويش را در راه باطل تاخته و از خدا ورسول خدا و گفتار پيغمبر (نذير) بكلى فراموش و پرده غفلت در گوش نموده به آنچهدلشان ميخواهد روانه شده اند و بسوء اختيار راه دوزخ را در پيش گرفته اند واقعا اگردر نظام تشريع انذار و ترساندن از خدا و روز جزا و ايمان و اعتقاد بمعاد نبود اساسادين و احككام دين ضمانت اجرائى نداشت چه تمام ظلمها و ستمها كه از بشر فسادگر سرمى زند مولود بى ايمانى و عدم اعتقاد بيوم المعاد است و كسى كه مؤ من و معتقد بيوم الدينو نعوت يوم الدين باشد هيچ وقت از راه حق و صراط مستقيم دين منحرف نمى گردد بلكهپيوسته گفتار و انذار پيغمبر بزرگوار اسلام را كه پروردگار آنحضرت را بعنوان(نذير ومنذر) بسوى كافه ناس فرستاده است و پيغمبر هم با سمت منذريت و نذيريت يومالدين و نعوت آنرا بخلق اعلام نموده است نصب العين خود قرار داده از وظيفه اى كه نسبتبه تبعيت از صراط حق دارد غفلت نمى ورزد و در اين صورت است كه انسان با ايمانسعادت نظام ملكى و ملكوتى خود را تامين و تضمين خواهد نمود و در غير اين صورت خسرالدنيا والاخره گرديده خود را از سعادت محروم و بزيان جبران ناپذير دچار و به عذابابدى گرفتار خواهد نمود.
قال الله تعالى : (و العصر ان الانسان لفى خسر الاالذين آمنوا و عملو الصالحات وتواصوا بالحق و تواصو بالصبر) قرآن سوره العصر
اكنون كه حضرت فاطمه زهار سلام الله عليها خود را دختر (پيغمبر نذير) معرفىفرموده است مناسب است انذار پدر بزرگوارش را در باب يوم الدين و نعوت و شئون يومالدين بطور فهرست تذكر داده و بنحو اختصار ذيلا اشاره نمائيم تا تنبيه و بيدارباشى باشد براى آنانكه در خواب غفلت آرميده و بكلى از يوم الدين و روز جزا و يمالمعاد و روز واپسين كه در پيش دارند غافلند و از آتيه و روز ندامت و حسرت و خسارتابد مدت خويش خبر ندارند و گوئى چنين كسان خدا و مرگ را بكلى فراموش كرده اند اماروزى از خواب غفلت بيدار شوند كه خود را با خسران و زيان ناپذير و عذاب جهنمروبرو ببينند. (اعاذنا الله من سوء اعمالنا).
(يوم الدين و نعوت آن )
نعوت يوم الدين عبارت است يوم القيامته و يوم الحسره و يوم الندامته و يوم المحاسبته ويوم المسائلته و يوم المسابقته و يوم الناقشته و يوم المنافسته و يوم الزلزلته ويوم الدمدمته و يوم الصاعقته و يوم الواقعته و يوم القارعته و يوم الراجفته و يومالرادفته و يوم الغاشيته و يوم الداهيته و يوم الازفته و يوم الحاقته و يوم الطالمته ويوم الصاخته و يوم التلاق و يوم الفراق و يوم المساق و يوم القصاص و يوم التناد ويوم الحساب و يوم المآب و يوم العذاب و يوم الفرار و يوم القرار و يوم اللقاء و يومالبقاء و يوم القضاء و يوم الجزاء و يوم البلاء و يوم البكاء و يوم الحشر و يومالوعيد و يوم العرض و يوم الوزن و يوم الحق و يوم الحكم و يومالفصل و يوم الجمع و يوم البعث و يوم الفتح و يوم الخزى و يوم عظيم و يوم عقيم ويوم عسير و يوم اليقين و يوم النشور و يوم المصير و يوم النفخته و يوم الصيحته و يومالرجفته و يوم الزجته و يوم الزجره و يوم السكره و يوم الفزع و يوم الجزع و يومالمنتهى و يوم المائى و يوم الميقات و يوم الميعاد و يوم الجزع و يوم المنتهى و يومالمائى و يوم الميقات و يوم الميعاد و يوم المرصاد و يوم القلق و يوم العرق و يومالافتقار و يوم الانكدار و يوم الانتشار و يوم الانشقاق و يوم الوقوف و يوم الخروج و يومالخلود و يوم التغابن و يوم عبوس و يوم معلوم و يوم موعود و يوم مشهود و يوم لاريب فيهو يوم تبلى السرائر و يوم لاتجزى نفس عن نفس شيئا و يوم تشخص فيه الابصار و يوملا يغنى مولى عن مولى شيئا و يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و يوم يدعون الى نار جهنم دعاو يوم يسحبون فى النار على وجوههم و يوم تقلب وجوههم فى النار و يوم لا يجزى والدعن ولده و يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و يوم لا ينطقون و لا يوذن لهم فيعتذرونيوم لا مردله من الله يوم هم بارزون يوم على النار يفتنون يوم لا ينفعمال و لا بنون يوم لا تنفع الظالمين معذر تهم و هم اللعنته و لهم سوء الدار يوم ترددالعاذير و تيلى السرائر و تطهر الضمائر و تكشف الاستار يوم تخشع فيه الابصار وتسكن الصوات و يفل فيه الالتفات و تبرز الخفيات و تطهر الخفيات يوم يساق العباد ومعهم الاشهاد و يشيب الصغير و يكسر الكبير فيومئذ و ضعت الموازين و نشرت الدواوين وبرزت الجحيم و اغلى الحميم و زفرت النار و ئيس الكفار و سعرت النيران و تغيرتالالوان و خرس للسان و نطفت جوارح الانسان قيا ايها لانسان ماغرك بربك الكريكم حيثاغلقت الابواب و ارخيت الستور و استترت عن الخلايق فقارفت الفجور فماذاتفعل و قد شهدت عليك جوارحك فالواريل كلالويل لنا معاشر الغافلين يرسل الله لنا سيد المرسلين وينزل عليه الكتاب المبين و يخبر نا بهده الصفات من نعوت يوم الدين ثم يعرفنا ويقول اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلته معرضون ما ياءتيهم من ذكر ربهم محدث الااستمعوه و هم يلعبون لاهيته فلوبهم ثم يعرفنا قرب القيامتهفيقول افترب الساعته و انشق القمر انهم يرونه يعيدا و نراه قريبا و مايدريكلعل الساعته تكون قريبا ثم يكون احسن احوالنا ان نتخذ دراسته هذا القرآن عملا فلانتدبر معانيه و لاننطر فى كثره اوصاف هذا اليوم و اساميه و لا نستعد للتخلص مندواهيه فنعوذ بالله من هذه الغفلته ان لم يدار كنا الله بواسع رحمته .
و لنعم ما قال الاستاد الحكيم الا لهى القمشه اى
از خواب خوش بردار سر دورى منزل را به بين
تاريكى ره را نگر دزد قوافل را به بين
ره دور و من بى حوصله پاى دلم پر آبله
ذردان امير قافله مشكل مسائل را به بين
كشتى به گرداب خطر امواج دريا پر شرر
وين ناخداى بى خبر گم كرده ساحل را به بين
مرگ است مرغ تيز پر نشسته بر هر بام و در
وين خيره خلق بى بصبر مغرور و غافل را به بين
غافل مباش از ماه خود وز دلبر آگاه خود
يارى طلب از شاه خود و آن لطف عاجل را به بين
از باده لاهوتيان سر مست شو وفت سحر
چنگ و دف قدوسيان غوغاى محفل را به بين
در كويش اى اه سحر دلها مى گذر
آنجا بر افشان بال و پر مرغان بسمل را به بين
يكشب اگر يابى نشان در محفلى ز آن بى نشان
بر شمع وصلش جان فشان پروانه دلرا به بين
آواره حسن رخش پر كرد گوش عالمى
باز اين كران چون خران افتاده در گل را به بين
آوازه حسن رخش پر كرد چون خران افتاده در گل را به بين
و نيز در غزل ديگر گفته است :
از سر خود بينى و هوا گذر اى جان
وز طمع و كينه و حسد حذر اى جان
عمر به عفلت گذشت تو به اى دل
زاد رهى جوى و توشه سفر اى جان
يار غريز اين سراچه جاى بقا نيست
كس نكند جايگه بر هگذر اى جان
بال و بر افشان به گلستان تجرد
هيچ بر اين خاكدان مكن نظر اى جان
ميوه آن ميبرى بباغ (الهى )
هز چه نشانى نهال خير و شر اى جان
اين خطبه عرشيه عرا كه مطابق مدارك معتبره از لسان معجز بيان ملكه ملك عليا مكرمهصديقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها صادر و دفعتا آنرا انشاء فرمودهمتضمن اسرار و حقايق و لطائف بسيارى كه به برخى از آن ذيلا اشاره مى شود.
1 حمد و سپاس الهى و شكر نعم نامتناهى خداوندمتعال با منطق و استدلال .
2 بيان توحيد و يگانگى خداوند متعال و ايجاد ابداعى او نظام احسن اتقن را
3 بيان اثبات نبوت و لزوم ارسالرسل و انزال كتب آسمانى با منطق استدلال .
4 خدمت حضرت ختمى مرتبت محمد مخلوق مختار و برگزيده پروردگار به جهان انسانيت
5 هدايت و رهنمائى پيغمبر خاتم محمد صلى الله عليه و آله و سلم مردم را بصراط مستقيم.
6 اهميت بعثت حضرت ختمى مرتبت محمد از حيث بيان تعاليم عاليه و تزكيه نفوس بشر ومتخلق نمودن آنان باخلاق جميله و آموختن حكمت علميه و عمليه به آنان
7 اشارتى بدوران جاهليت و سير قهقرائى بشريت كه در ضلالت و گمراهى بوده است .
8 خدمتى كه دينمبين اسلام قرآن در انسان سازى بشر نموده است .
9تاءسف بر اينكه بيم آن است كه بشريت با عدم تبعيت از قرآن و عترت راه دوران جاهليتو ضلالت خود را پيش گيرد و از سعادت دور شده خسرالدنيا و الاخره گردد.
10 احتجاج حضرت بر عليه حكومت تحميلى و انحراف مردم از راه راست و (غفلت آنان نسبتبه توصيه حضرت رسول اكرم درباره عترتش )
(تنبيه ايقاظى )
مقصد اساسى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها از ايراد اين خطبه شريفه عرشيهعلاوه بر محكوميت خليفه غاصب در تجاوز او بحريم ولايت و غصب كرسى خلافت باعدملياقت او در جانشينى حضرت ختمى مرتبت همانا تنبيه غافلين و مردمگول خورده در تشكيل شوراى شوم سقيفه بوده كه خواسته خلق را از خواب غفلت بيدارسازد.
فاطمه زهرا سلام عليهاالسلام ديد كه مردم عنوان (همج الرعاع يميلون علىكل ريح ) بخود گرفته و عقل و خرد خود را از دست داده و كوركورانه در راهباطل قدم گذارده و گوش خود را ببانگ و نغمه شيطانى فرا داشته و راه جهنم را مالا درپيش گرفته اند لذا خواست با خطبه خود چشم و گوش ‍عقل مردم را بااز كند و با آنها گوشزد نمايد كه اى مردمغافل بيدار باشيد هشيار باشيد دين بازيچه نيست شما چرا مقدارى محور امر خلافت تفكرو تعقل نمى نمائيد مگر شما بشورا پيغمبر خدا را تعيين كرده ايد كه امروز ميخواهيدجانشين براى او معين كنيد شما بايد به بينيد منطق وحى در اين مقام چه ميفرمايد مگر نه ايناست كه خداوند متعال صريحا در قرآن فرموده است (انىجاعل فى الارض خليفه ) از آيه 30 سوره بقره پسجعل خليفه لازمه ذات خداست .
مگر نه اين است كه خليفته الله كسى است كه بايست داراى صفات مستخلف عنه باشدمظهر علم خدا باشد مظهر قدرت خدا باشد مظهر تمام اسماء حسنى و صفات علياى الوهىباشد مگر نه اين است كه خليفته الله بايد داراى مقام عصمت باشد مگر نه اين است كهآدم ظالم نايل بمقام خلافت الهيه نمى شود بحكم (لاينال عهدى الظالمين ايه 124 سوره البقره
بنابراين چگونه كسى كه واجد اين امتيازات و مشخصات و علامات نيست سمت خليفته اللهىو امامت و پيشوائى باو داده شود.
مضافا باينكه هيچكس غير از خداى متعال حق تعيين خليفه او را ندارد آن خداست كه مقامخلافت و نبوت و امامت و رسالت را بهر كس لايق و شايسته بداند عطا و افاضه ميفرمايد(الله علم حيث يجعل رسالته ) آيه 124 سوره انعام
خداى حكيم در ازل على مرتضى را بعنوان خليفه خود بعد از حضرت ختمى مرتبت محمدمصطفى برگزيده و اختيار كرده بود و يوم الغدير روز اعلام خلافت الهيه آنحضرت بودلذا بحكم نص قرآن فرمان الوهى صادر شد و بخاتم انبياء امر شد خلافت حضرت علىمرتضى را بعد از خود بخلق اعلام و دستور صادره از صقع ربوبى را بمردم ابلاغنمايد كما اشار اليه نص الكتاب الالهى (يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك منالناس آيه 67 سوره المائده
حضرت خاتم انبياء حسب الامر خداوند متعال ولى ذىالجلال و خليفه خدا را اعنى حضرت على مرتضى عليه السلام را بمردم معرفى فرمود وپس از خطبه عرشيه خود در يوم الغدير و بيان اوصاف و شئون كماليه آنحضرتصريحا اعلام نمود (من كنت مولاه فهذا على مولاه ) و حضار و عموم شنوندگان گفتار درربار آن بزرگوار را شنيدند كه از جمله آنان شخين ابوبكر و عمر بودند همه اين مقاماعطائى الهى را بحضرت ولى الله اعظم خليفه و جانشين پيغمبر خاتم يعنى حضرت علىبن ابيطالب در يوم الغدير روز نصب خلافت مطلقه علويه بجانشين پيغمبر اكرم تهنيت وتبريك گفتند كه شرح و تفصيل اين قضيه در تفاسير معتبره و من جمله در تفسير صافىتاليف علامه و محققصمدانى ملا محسن فيض كاشانى قدس الله سره السبحانى مسطور ومندرج است و در آنروز بود كه ايه (اليوم اكملت لكم دينكم و اتمت عليكم نعمتى ) آيه 3سوره مائده نازل شد و در اين مقام اشعار در ربارى از شيخ الرئيس قاجار مرا بخاطر استكه بذكر برخى از اشعار شيخ عاليمقدار اقتصار مى ورزد.
حق گفت به پيغمبر خوش دار وفا را
در عالم ذرات كه خوانديم شما را
گفتيم الستى و شنيديم بلى را
يك عالم ذر دگر امروز بيارا
باخلق بيا تازه كن آن عهد خدا را
اى سيد كل فخر رسل احمد مختار
همچون ذكريا ز تكلم چه كنى صوم
بى رمز بما انزل تبليغ كن ايم قوم
بر خوان همى خطبه عرشيه مپرهيز تو از لوم
بيدار كن اين مردم خوابيده تو را نوم
بردار على را و بفرماى كه اليوم
اكملت لكم دينكم اى زمره انصار
او رنگ جهازى ساخت سلطان حجازى
وز عرش فرا شد سر منبر بفرازى
برخواند يكى خطبه تازى بدرازى
برداشت على را ز سر مهر نوازى
گفت اين سر شير است مگيريد ببازى
خود اين اسدالله بود اين حيدر كرار
آنگاه على راز وفا گشت طلب خواه
اين نكته عيان شد كه بنى مهر و ولى ماه
بگفت چو پيغمبر بازوى يدالله
بگزيد چو پيغمبر خود جامه بر شاه
برداشت على را بمقام و رفعناه
چونان كه برفعت شد از حيطه پندار
قرآن در سوره مائده آيه 55 ميفرمايد (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمونالصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون ) اين آيه مباركه باتفاق عامه و خاصه در آن ولىالله اعظم اميرالمؤ منين على عليه السلام نازل شده است پس بحكم نص صريح قرآن اتاقدس حقتعالى ولى مطلق است و چون معطوف در حكم معطوف عليه است همين ولايت كليهمطلقه را رسول الله و على مرتضى دار مى باشند منتهى فرق و تفاوت باين است كهولايت خدا ذاتى و اصلى است و اما ولايت رسول الله و ولايت اميرالمومنين على ظلى است وبعنوان مظهريت از ولى مطلق است و بعبارت ديگر باذن الله است كه اذن تكوينى است وولى در اين آيه شريفه بمعناى حاكم و صاحب اختيار و متصرف مطلق است نه بمعناى دوستچه اگر بمعناى دوست باشدلازم آيد كه العياذ بالله كه خدا ورسول خدا و اميرالمؤ منين على بنابراين معنى دوست فاسقين و فاجرين و كافرين و منافقينو مشركين باشند و حال اينكه آنها برى و بيزارند از اينها تا چه رسد كه دوست اينهاباشند بنابراين دلالت آيه شريفه مرقومه بر ولايت كليه مطلقه اميرالمؤ منين على عليهالسلام ثابت و مسلم و ممحقق و محرز است فافهم .
آرى حضرت على مرتضى عليه افضل التحيته و الثناء است كه اعلم الناس و احكمالناس و احلم الناس و التقى الناس و اعبدالناس و اجهد الناس و اشجع الناس و اسخىالناس است . على مرتضى است كه مظهر تام و اتم اسماء و صفات خداست على مرتضىاست كه مثل اعلاى ذات و اسماء و صفات و افعال الوهى است على مرتضى است كه مراتجمال و جلال كبريائى است اين بزرگوار بجعل الهى و نصب الله بامرالله بعد ازحضرت خاتم انبياء محمد مصطفى عليه آلاف التحيته و الثناء كه نبوت بانحضرت ختمگرديده است بلاشك ولى الله من جانب الله و خليفه الله است .
استاد عالى مقام حكيم الهى قمشه اى رضوان الله تعالى عليه نيكو سروده است .
آئينه حسن اعظم ايزد
الا شه دين على اعلى نيست
مولى است بر اهل دل پس از احمد
هر كس نه غلام اوست مولى نيست
فرمان ولايتش خرد داند
اى مردم باخرد بشورا نيست
آهنك غدير و تاج بخشيدن
جز قول شه سرير اسرى نيست
محبوب وى و يگانه مقصودش
جز ايزد پاك فرد يكتا نيست
قرآن كه بهمين كتاب توحيد است
جز شرح جمال آن دل آرا نيست
آيا با اين وصف جا دارد كه خليفه غاصب ظالم واقعه غديريه را ناديده و كان لم يكنپندارد و با بى جيائى و بى شرمى صرفا روى مقام پرستى و هواى نفس شوراى شومسقيفه را تشكيل داده و غاصبانه حق را از يد مستحق له خارج نموده بر خلاف قرآن و گفتاررسول اكرم حق ولى ذوالجلال على عليه السلام راپايمال نمايد.
مقصد اصلى ملكه ملك و ملكوت فاطمه زهرا سلام الله عليها از قيام خود و آمدن بمسجدمركز عمومى مردم در حضور مردم و جمع كثير از مهاجرين و انصار و ساير حضار و ايراد آنخطبه غرا آتشين و كوبنده همانا ابطال سحر كار گردانان شوراى سقيفه و احقاق حقخليفه بر حق ولى ذى الجلال شوهرش حضرت على مرتضى بود و در واقع خواست مردمرا از خواب غفلت بيدار سازد و با آن اتمام حجت فرمايد و راجع به حق ذوى القرباىپيغمبر و موضوع غصب فدك ملك متصرفى خودش كه خليفه غاصب آنرا از يد او خارج وتصرف عدوانى نموده و بدين وسيله خواسته على عليه السلام را از جهت اقتصادى تضعيفنمايد البته تعقيب حق لازم و ضرورى است و گرنه فاطمه زهرا چه اعتنا بفدك و چه اعتنابفلك دارد چه او ماسوالله را پشت سر انداخته و مستغرق در حب و شهود حقمتعال و عاشق محبوب لايزال و معشوق و معبود خود ذات احدى صمدى الوهى بوده است .
او ذات كبرايئى در نظرش بزرگ و غير خدا در نزد او لاشى و ناچيز بوده است .اميرالمومنين على عليه السلام در توصيف متقين فرموده است (عظم الخالق فى انفسهمفصغر ما دونه فى اعينهم ) نهج البلاغه خطبه همام استاد عاليمقام حكيم الهى قمشه اى دركتاب نغمه الهى اين جمله را بلسان نظم تفسير نموده است و الحق عالى سروده است .
چوآنان را جلال شاره ذوالمجد
عيان شد در دل آگاه پر وجد
جهان ديدند خاك درگه شاه
فشناندند آستين بر ما سوى الله
بچشم دل نه دل عرش الهى
بحيرت در جمال كبريائى
به تعظيم جلالش از سر وجد
همه در نغمه سبحان ذى المجد
هر آن دل روشن از نور الهى است
بچشمش هر دو عالم خاك راهى است
ز چشم شاه بين غوفاى امكان
بظلمات عدم رخ كرد پنهان
چو بيند چشمى ان خورشيد جانرا
نه بيند ذره اى هر دو جهان را
در آن دريا كه عالم زان سبوئى است
كجا اين قطره ها را آبروئى است
چو حسن اعظم يكتاى ايزد
بر ايوان دل پاكان علم زد
حجاب آفرينش را دريدند
ز الله ما سوى الله را نديدند
(الهى را الهى ديده بگشاى
دلش با نقش ياد خود بياراى
بمهر خويش روشن كن روانش
بياد دوست گلشن ساز جانش
كه بر چشم خدا بينش مسلم
شود خاكى شكوه هر دو عالم
فاطمه زهرا (ع ) كه اتقى المتقين و اعلى مرتبه تقوى را واجد است و در مقام عصمت مقام ودرجه اش از ملائكه مهيمين و فرشتگان مقربين عاليتر است استغراق آنحضرت در بحاراحديت و شهود جمال صمديت باو مجال توجه بما سوى الله نمى دهد و چه نيكو گفتهسپهر كاشانى رحمه الله عليه :
صدف گوهر شبير و شبر
جف حيدر سليل پيغمبر
دختر مصطفى اگرچه زن است
شير مردان چو زنش نيم تن است
زن اگر چند نيم مردانند
بر او مرد نيم زن دانند
همتش ز اختران برشته كند
عصمتش بانگ بر فرشته زند
در جهان بود و از جهانش ليك
جز به يزدان نبد سلام عليك
از جهان ديده بر جهان داور
دو جهانش چو خاك و خاكستر
آنكه رست از جهان فدك چه كند
وانكه رست از جهت فلك چه كند
(اين فدك بهر تو محك كرده )
تعقيب از ملك فدك احتجاجا بالتبع بود وگرنه منظور اصلى حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها دفاع از اسلام و حريم ولايت بود كه ديد دارند بمرز خلافت الهيه كه حق ولىالله اعظم على عليه السلام جانشين بر حق حضرترسول اكرم تجاوز نموده و بر كرسى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم غاصبانهنشستنه اند و ارند بدعت در دين و آئين اسلام ميگذارند و احكام اسلام و قرآن راپايمال مينمايند و به اسم اسلام دارند ريشه اسلام و اركان دين را منهدم و نابود مىسازند.
حال چگون روا است كه حضرت فاطمه (ع ) در برابر اين تجاوزها و تعدى ها و ظلمهاسكوت نمايد آيا با اين وضع اسف بار و شهود اين وقايع شوم شرربار مى شود سكوتاختيار نمود نه هرگز اسلام چنين سكوتى را براى انسان مسلمان با ايمان تجويز نميكنداينجا جاى قيام است جاى استيضاح دولت غاصب است جاى رسوا نمودن متجاوز است . متجاوزهر كه باشد استثنا ندارد لذا حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام سكوت را بر خود روانديد بلكه بر عليه متجاوز بحريم اسلام و قرآن قيام كرد و مخصوصا بمركز عمومىمسلمانان به مسجد آمد و سخنرانى كوبنده اى فرمود و با خطبه غرايش خليفه غاصب واتباع او را افشا نمود.
آرى اين اولين درس و تعليمى است كه دختر خاتم انبياء حضرت محمد مصطفى (ص ) بعداز رحلت پدرش كه ديد دين بخطر افتاده و اسلام ملعبه و بازيچه فرصت طلبان وهواپرستان واقع گرديده است يعنى اى مسلمين جهان اسلام در هر عصر و زمان به نصرتو يارى شما نياز دارد خصوصا در موقع و زمانيكه بمقدسات دين و آئين اسلام تجاوز شودبر شما است كه قيام نمائيد و بهيچوجه سكوت و انزوا اختيار نكنيد بنابراين مسلمين درهر جائيكه در روى كره زمين هستند موضفند اين درس قيام را سر مشق عملى خود قرار دهندفاطمه عليهاالسلام اسو ه است درس فاطمه زهرا اختصاص ‍ بزمانى دون زمانى و مكانىدون مكانى ندارد بلكه در تمام ازمان و اعصار اين درس لازم الاجرا مى باشد و بقاء و حفظدين و آئين اسلام در همين تعليم است .
از آن خطابه كه زهرا بمسجد انشا كرد
قيامتى ز سخنهاى خويش بر پا كرد
پى دفاع امام زمان خود زهرا
به مسجد آمد و احقاق حق مولا كرد
ز پشت پرده عصمت چنان سخن ميگفت
كه پرده از عمل زشت خصم بالا كرد
پس از ستايش يزدان و نعمت پيغمبر
اشاره بر همه مردمان آنجا كرد
به آن جماعت حيران خطاب كرد و بگفت
چه گفته اى كه از آن مشت مشركين وا كرد
مگر كه گوش شما اى گروه نشنيده
سفارشى كه پيمبر به حرمت ما كرد
مگر نه او به بشر داده درس آزادى
رژيم بردگى و ظلم و جور الغا كرد
مگر نه آنكه نبى بر هدايت مردم
شنيد و ديد بسى ناسزا مدار كرد
مگر نه آنكه على را نبى بروز غدير
معرفى بخلافت به امر يكتا كرد
نه از كسى طمع اجرت رسالت داشت
نه از كسى درمى خواهش و تقاضا كرد
شنيده ام كه بجاى نبى گرفته قرار
كسى كه نى ز خدا و رسول پروا كرد
چگونه جا بسر منبر نبى دارد
كسى كه قول نبى را شنيد و حاشا كرد
قدم بجاى نبى با كدام جرئت زد
كسى كه حكم خدا را بعكس اجرا كرد
بجان مردم مسجد ز گفته آتش زد
روان سرشك ندامت ز چشم آنها كرد
نقاب حيله و تزوير را ز هم بدريد
منافقين دو رو را به دهر رسوا كرد
سزد كه زينت تاريخ هر ملل گردد
كه مشت اهل ريا را زنى چنين رو كرد
كسى سعادت دنيا و آخرت دارد
كه پيروى بجهان گفته هاى زهرا كرد
ندانم آنكه چه ديد از جفاى اين امت
كه مرگ خود بجوانى ز حق تمنا كرد
سزاست عبرت خلق جهان شود (خسرو)
همان خظابه كه زهرا به مسجد انشا كرد
اسناد و مدارك خطبه غرا ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها كه در كتبمعتبره اعم از عامه و خاصه نقل شده همه برهان ودليل است بر اينكه اين خطبه عرشيه صادر از لسان معجز بيان حضرت فاطمه دختروالاگهر حضرت خاتم انبياء محمد مصطفى عليهما الاف التحيه و الثناء مى باشد و ازجمله آن مدارك است .
1- كتاب احتجاج طبرسى تاليف طبرسى صفحه 147 ج 1
2- كتاب بحار الانوار تاليف مجلسى صفحه 158 ج 43
1- كتاب مناقب تاليف اين شهر آشوب صفحه 206 ج 2
4- كتاب معانى الاخبار تاليف شيخ صدوق صفحه 354
5- كتاب طرائف تاليف سيدبن طاووس صفحه 263
6- كتاب المراجعات تاليف سيد شرف الدين صفحه 103
7- كتاب دلائل لامامه تاليف طبرى صفحه 40 و 41
8- كتاب امالى تاليف شيخ مفيد صفحه 25
9-كتاب تبصره العوام تاليف سيد مرتضى صفحه 440
10-((( كتاب مستدرك الوسائل تاليف محدث نورى صفحه 154 ج 3
11- كتاب شرح ابن الحديد تاليف ابن ابى الحديد صفحه 236 ج 16
12- كتاب تذكر الخواص تاليف سبط بين جوزى صفحه 179
13- كتاب مسند احمد تاليف احمدبن جنبل صفحه 60 ج 1
14- كتاب مطالب السئوال تاليف ابن طلحه شافعى صفحه 11
15- تفسير كشاف تاليف ز مخشرى مجلد اولذيل آيه ذوى القربى
و دهها كتاب ديگراز ناحيه حضرات عامه و خاصه
و اگر هم هيچ مدركى و سندى از ناحيه فريقين برنقل اين خطبه شريفه از آن بانوى عظمى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ارائه نمىشد و ما بوديم و همين گفتار منسوب به آن ملكه جهان بازعقل صحيح وجدانا حككم ميكرد كه اين كلمات در ربار جز از لسان منبع حكمت ربانيه ومخزن اسرار صمدانيه امكان صدور نارد زيرا بشر عادى در هر مرتبه اى از علم و دانش ‍باشد هرگز نمى تواند انشاء چنين گفتارى را به نمايد انسان عادى كجا قادر بانشاءچنين خطبه اى كه در نهايت فصاحت و بلاغت است خواهد بود. خطبه اى كه محتوى اين همهدقايق و حقايق و لطائف بسيار بود. خطبه ايكه مضامين محكم و متقن آنعقول ذوى العقول و افهام ذوى الفهام را حيارى و متحير ساخته است . خطبه ايكه در نظراهل معرفت و كرسى نشينان عرش ‍ علم و حكمت در حقيقت دون كلام خالق و فوق كلام مخلوقاست .
بنابراين خطبه علميه و عرفانيه عرشيه خود معرف و شاهد گوينده خود است و بحكم(برهان لم ) كه پى بردن از موثر به اثر است مثبت آن است كه اين خطبه شريفه صادراز لسان عصمت و تربيت شده مكتب وحى و نبوت و ولايت است . اين خطبه از لسان كسىشرف صدور يافته كه خود داراى مقام ولايت است . و آن وليته الله حضرت صديقه كبرىبضعه رسول الله كفو و همتاى على مرتضى ملكه ملك و ملكوت فاطمه زهرا سلام اللهعليها است و خلاصه تجلى كلامى دختر عقل كل حضرت خاتم انبياء والرسل محمد مصطفى برگزيده خدا از كل ماسوا است صلوات الله عليها و على ابيها وبعلها و بينها.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation