بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ویژگیهای امام حسین علیه السلام, آیه الله شیخ جعفر شوشترى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     fehrest01 -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     footnt04 -
     HOSSEI01 -
     HOSSEI02 -
     HOSSEI03 -
     HOSSEI04 -
     HOSSEI05 -
     HOSSEI06 -
     HOSSEI07 -
     HOSSEI08 -
     HOSSEI09 -
     HOSSEI10 -
     HOSSEI11 -
     HOSSEI12 -
     HOSSEI13 -
     HOSSEI14 -
     HOSSEI15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

راه نجات  
مرحله چهارم از تحوّل درونى ، حالت اميد و نگرش بهوسايل نجات و راههاى رهايى بود. هنگامى كه در ميانوسايل نجات مربوط به پيشوايان نور به دقّت انديشيدم ، دريافتم كه در ميان همهآنها، آنچه از نظر ثمره ، برترين و از نظر پاداش ، بزرگترين و از نظر اوج دادنانسان ، اوج دهنده ترين و از نظر رسيدن به هدف ، آسانترين و از نظرشرايط موفّقيّت ،سهل و ساده ترين و از نظر هزينه و امكانات ، سبكترين و از نظربازدهى و يارى رسانى، جامعترين وسايل نجات و كاميابى و پيروزى است ، همانوسايل نجاتى است كه مربوط به سيّد و سالار جواناناهل بهشت و پدر پيشوايان نُه گانه ، حضرت امام حسين عليه السلام است .
نگريستم كه در تقرّب به خداى بزرگ براى آن حضرت ، عظمت و ويژگيهايى خاصّاست كه بدانها، بى نظير شده و در اين منزلت بزرگ حتّى از كسانى كه مقام والاتر ازاو دارند، ممتاز گشته است ؛ چرا كه در شناخت فضيلت و عظمت آنان هم بايد تنوّع درموقعيّتها و نقشها را به خاطر داشت و هم وحدت و يگانگى ذاتى آنان را.
آنان از نظر اصالت و سرشت و نورانيّت ، همگى يك واقعيّت الهى دارند، امّا ويژگيها وتنوّع نقشها و موقعيّتهاى آنان ، واقعيّت ديگرى است كه به هر كدام ويژگى مخصوصبه خود را مى دهد و من با دقّت دريافتم كه در شخصيّت امام حسين عليه السلام و وسيلهتقرّب ساختن او به بارگاه خداوند، خصوصيّتى است كه به خاطر آن ، مقام خاصّ خود رادارد چرا كه او بويژه :
درى است از درهاى بهشت ،
سفينه اى است براى نجات از غرقاب هلاكت ،
و چراغى است پر فروغ براى راهيابى به سوى حقيقت .
درست است كه پيامبر و امامان نور، همگى دروازه هاى بهشت اند، امّا باب حسين عليه السلامبراى عبور وسيعتر است .
همگى آنان كشتيهاى نجات ، براى بندگان خدايند، امّا كشتى نجات حسين عليه السلامحركتش بر امواج توفنده و گسترده دريا، سريعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آنبر ساحلهاى نجات آسانتر است .
همگى آنان مشعلهاى هدايت اند، امّا دايره بهره ورى از نورمشعل وجود حسين عليه السلام وسيعتر است .
همگى آنان پناهگاه تسخيرناپذيرند امّا پناهگاه حسين عليه السلام پرآوازه تر و آسانتراست .
در اين مرحله بود كه نفس و همدستانش را در توجّه دادن به اهميّت كار، مخاطب ساختم وگفتم :
اينك با همه وجود بايد آهنگ او نمود و براى تقرّب به خدا، به آستان او شتافت .
آرى !
اُدْخُلُوها بِسَلامٍ امِنينَ.
پس ، به سلامت و در كمال امنيّت به آن وارد شويد و با اعتماد و اطمينان ، به لنگرگاهاين كشتى نجات بخش حسينى ، درآييد.
اِرْكَبوُا فيها بِسْمِ اللّهِ مَجْريها وَمُرْسيها
و بر آن سوار شويد كه روان شدن و لنگر انداختن آن بنام خداست .
و به انوار تابناك حسين عليه السلام بنگريد كه او نيز به شما خواهد نگريست وبراى روشنگرى راه زندگى و نجات ، از نور حسين عليه السلام شعله برگيريد.
در اين مرحله بود كه عزم ، آهنين شد و شور و شوق به سالار شايستگان عالم ، افزونگشت ؛ چرا كه با تدبّر و ظرافت در شخصيّت آن گرامى ، ويژگيهايى يافتم كه پيشاز دريافت آنها از خود، مأ يوس شده ، چيزى از نشانه هاى ايمان را درخويشتن احساس نمىكردم و نيز به بركت وجود او به كارهاى گُم شده اى پى بردم كه بيشتر آنها را در خودنمى ديدم و اين دو تحوّل مهمّ، يعنى يافتن نشانه هاى ايمان و پى بردن به كارهاى گُمشده ام ، به دلايلى چند پديد آمد:
الف يافتن نشانه هاى ايمان : 
1 با نگرش به ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ديدم خودش فرموده است كه :
(من شهيد اشكهاى جارى هستم ، ياد و نام من نزد هيچ انسان باايمانى برده نمى شود، جزاينكه طوفانى از حزن و اندوه در دلش ‍ پديدار مى گردد و بر آنچه بر من ، در راه حق وعدالت رسيد، مى گريد.)(29)
و اين از سيره و صفات همه پيام آوران خداست . من نيز اين حالت را به هنگام ياد و نام اودر خود يافتم و از اين راه بر ايمانى استدلال كردم كه مرا از ماندگار شدن در آتش ،نجات بخشد.
2 و نيز دريافتم كه با فرا رسيدن ماه خونبار محرّم و درخشش ‍ خورشيد خونرنگعاشورا، غم و اندوه ، همه وجودم را فرا مى گيرد و از آنجايى كه اين حالت از سيره وصفات امامان نور بود، با داشتن چنين احساسى به داشتن ولايتاهل بيت ، استدلال كردم ، چرا كه آنان فرموده اند:
(شيعيان ما، از زيادى سرشت و طينت ما خلق شده و با نور ولايت ما، آميخته گشته اند؛ بههمين جهت آنچه به ما رسد و ما را اندوهگين يا شادمان سازد، چنان است كه گويى به آنانرسيده است .)(30)
روايات در اين مورد صراحت دارند كه ، پيشوايان معصوم عليهم السلام هركدام با فرارسيدن ماه حسين عليه السلام حزن و اندوه در چهره پر فروغشان پديدار مى گشت ، براىنمونه :
وجود گرامى حضرت صادق عليه السلام در دهه عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.
حضرت رضا عليه السلام در تمام اين روزهاى دهگانه ، اندوهگين ودل شكسته با چهره اى گرفته ، در محفلى كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانشمى نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مى گرفتند و هركس وارد مى شد اگرتوانايى اداره مجلس و مرثيه سرايى داشت بدو امر مى فرمود تا در رثاى حسين عليهالسلام وفاجعه دلخراش عاشورا بخواند؛ همانگونه كه در مورددعبل خزايى شاعر با اخلاص و انديشمند شيعه آمده است .
هرگاه كسى براى اداره مجلس و مرثيه سرائى و بيان فاجعه عاشورا، حاضر نبود خودآنحضرت ، مصيبت حسين عليه السلام را ياد مى كرد و مى گريست ؛ همانگونه كه در روايتىآمده است كه روز اول محرّم ، ريّان ، بر آن حضرت وارد شد، و حضرت بدو فرمود:
(ريّان ! اگر براى فاجعه اى گريان شدى براى حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرتبه دست شقاوت پيشگان اموى ، بسان قوچى كه ذبحش مى كنند، سر بريده شد و بههمراه حسين ، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادتنائل آمدند.)(31)
و نيز همين گونه بود، سيره و روش ساير امامان معصوم عليهم السلام در مورد آن حضرت. و از آنجايى كه قلب من نيز با ظهور هلال حماسه ساز و غمبار محرّم وياد و نام حسينعليه السلام مى شكند، مى توان از اين راه ، به داشتن نوعى پيوند معنوى و قلبى باائمّه عليهم السلام استدلال كرد و با عمق و درجات تأ ثّر و اندوه ، مى توان به درجاتايمان افراد پى برد. همانگونه كه بر نداشتن ايمان دردل كسانى كه اين ماه را، ماه شادمانى قرار مى دهند، مى توان يقين كرد و از اين حقگريزى و حق ستيزى ، به خدا پناه برد.
3 احساس اندوه عميق به هنگام ورود به كربلا، نشان ديگر، داشتن ايمان و پيوند معنوىبا اهل بيت است . اين نيز از صفات پدر و خواهر گرامى او به هنگام ورود به آن سرزميناست .(32)
ونيز احساس اندوه جانكاه ، به هنگام نظاره بر قبر شريف آن حضرت و به قبر فرزندانديشمندش در پايين پاى او، همانگونه كه در روايت آمده است .(33)
4 و ديگر جريان يافتن قطرات اشك از ديدگان به هنگام بوييدن تربت پاكش كه ايننيز از ويژگيهاى او و نياى بزرگش ، پيامبر خداست و نشانى از نشانه هاى ايمان وداشتن پيوند معنوى با پيشوايان معصوم عليهم السلام و نيز نكات ظريفى از اينگونه كهخواهد آمد.
ب پى بردن به كارهاى گم شده خويشتن : 
با نگرش به كارهاى شايسته و عبادى خويشتن ، دريافتم كه به خاطر نبودن شرايطلازم نمى توان آنها را عبادت ناميد، حتّى مى توان نام عبادت را از آنها برداشت . براىنمونه :
براستى نمى دانم نماز من در پيشگاه پروردگارم ، نماز مورد سفارش قرآن و پيامبر استيا آنگونه نيست ؟ همين گونه روزه و ديگر كارهايم . امّا هنگامى كه به گريه دردآلود واشك زلال ديدگانم كه نثار حسين عليه السلام صاحب اشكهاى ريزان مى گردد، نيك مىانديشم و مى بينم ، بر اينگونه گريه خالصانه نمى توان نام گريه بر حسين عليهالسلام ننهاد، همانطورى كه به گريانيدن مردم در سوگ آن حضرت ؛ چراكه هر دو هماناست كه سفارش شده است .
و اگر در اين دو بتوان ترديد كرد در مرحله سوّم عزادارى بر آن حضرت ، يعنى به(شيوه شيفتگان او گريستن ) و به هياءت سوگواران او درآمدن ، واقعيّتى است كهنمى توان ترديد كرد و همينها منشاء اميد به نجات است ، چرا كه در روايت آمده است كه :
من بكى او ابكى او تباكى وجبت له الجنّة
كسى كه بر فاجعه غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده ، ديگران را بگرياند،يا همرنگ و همگون با عزاداران حسينى گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است .
و خداى را سپاس كه وقتى اين نشانه هاى ايمان و نجات را در خود يافتم ، اميدم ،تزلزل ناپذير گشت و كشتى طوفان زده دل ، درساحل آرامش لنگر انداخت و اينجا بود كه حالت تازه اى در وجودم پديدار شد.
ظهور طوفانى سهمگين 
مرحله پنجم ، ظهور طوفانى سهمگين ، پس از اميد و آرامشدل بود.
من باز هم در كار خويش انديشيدم و با خويشتن اينگونه زمزمه كردم كه :دل خوش دار كه همين عشق به سيّد و سالار خوبان عالم ، نشانگر وجود بخشى از ايماننجات بخش در كانون جان توست ، اميد به اندازه اى كارآيى داشته باشد كه بتواند تورا از ماندگار شدن در آتش ، پس از ورود به دوزخ وتحمّل مراحل سخت عذاب روز رستاخيز و پس ازتحمّل عالم طاقت فرسا و طولانى برزخ ، نجات بخشد.
و تو نيك مى دانى كه نه تنها در برابر بلا و كيفر ناچيز اين جهان و سختيها و بدآمدهاو ناگواريهاى آن كه بر مردمش جريان مى يابد، سخت ناتوانى ؛ بلكه توانايىتحمّل رنج و خستگى و سرمستى نعمتهاى آن را نيز، در صورتى كه بر تو ادامه يابدنخواهى داشت .(34)
آرى ! با تأ مل در كار خويش ، اينگونه به آرامشدل دست يافتم ؛ امّا اين انديشه پديدار شد كه به اين ايمان ناچيز كه با كمترينتزلزل و آفت و طوفان بنيان كن لحظات پيش از مرگ ، ممكن است از دست برود، چگونهمى توان اطمينان كرد؟ و باز با اين ترديد شرايط جديدى پديدآمد.
روايات اميد آفرين 
با ظهور حالت دلهره ، به وسائل و راههاى نجات حسينى انديشيدم ، راههايى كه انسان رابه تكامل ايمان و تقويت و جاودانگى آن برمى انگيزد.
رواياتى اينگونه اميدبخش كه :
من زاره كمن زار الّله فى عرشه .
هر توحيدگرايى ، امام حسين را زيارت كند، بسان كسى است كه خداى را در عرشش زيارتكرده است .
از آنجايى كه زيارت خدا در عرشش ، كنايه از آخرين درجه قرب به اوست ، طبيعى استكه چنين مقامى والا، درخور دارنده ايمان ناپايدار و قلبى كه پس از هدايت منحرف گردد،نخواهد بود.
و نيز همانند اين روايت كه : آنگاه كه زائر عارف آن حضرت عليه السلام آهنگ بازگشتمى كند، فرشته اى به سوى او آمده و مى گويد: (خداوند درود و سلامت مى رساند و مىفرمايد گذشته ات به بركت اين زيارت خالصانه ، مورد بخشايش است ، اينك زندگىرا از نو آغاز كن و مراقب عملكرد خود باش .)(35)
با اين بيان ، هنگامى كه فردى به بركت شناخت و ارادت و زيارت حسين عليه السلام بهجايى مى رسد كه خدايش بدو سلام مى رساند. روشن است كه او و كمتر از او را دربرابر بزرگترين فاجعه زندگى ، يعنى سوء عاقبت و از دست دادن ايمان ، حفظ نموده وبه حال خود رها نخواهد كرد و من بدين روايات نويدبخش ، اطمينان خويش را باز يافتم ،امّا باز هم سؤ ال ديگرى پديد آمد.
وحشت از تباه شدن كارها 
با دقّت دراين وسائل و راههاى نجات حسين عليه السلام براى كارهاى ناچيز خود، پاداشهنگفتى ديدم ؛ امّا اين انديشه مرا به خود فرو برد كه مبادا در زندگى تو، كارى ناپسندصورت گرفته باشد كه آفت جان كارهاى شايسته ات گردد و آنها را حبط و تباه سازد،ديگر باره وحشت سراپاى وجودم را فرا گرفت و انديشه جديدى در ذهنم پديدارشد.
نجات از آفت پذيرى عمل 
با مطالعه بسيار دريافتم كه آفت حبط و تباه شدناعمال شايسته ، دامنگير كارهاى فرد مى شود. كارهايى نظير نماز، روزه ، صدقه ، جهاد وحجّ؛ امّا در پرتو وسايل و راههاى نجات بخش حسينى ، كارها و پاداشهاى بزرگى براىفرد نوشته مى شود كه اينها از كارهاى انجام شده او نيست كه آفت حبط به سوى آنها راهيابد.
اين مطلب در روايات مختلف ، از جمله روايات پاداش زيارت آن حضرت ، آمده است كه :
(براى زائر امام حسين عليه السلام پاداش يك حجّ از حجّهاى پيامبر صلى الله عليه وآله نوشته مى شود.)(36)
و روشن است كه اوّلاً حجّ انجام شده بوسيله پيامبر، از كارهاى فردى عادى نيست كه دچارحبط گردد و ثانياً عمل پيامبر واقعيّتى است قطعى و جاودانه و آفت ناپذير.
و از عجيبترين اين روايات در اين مورد، روايت امام صادق عليه السلام كه فرمود:
(روزى حسين عليه السلام بر دامان پيامبر بود و آن حضرت او را به بازى سرگرمساخته ، مى خندانيد. عايشه كه اين منظره را تماشا مى كرد گفت : چقدر به اين كودكمحبّت مى ورزى ؟
پيامبر فرمود: چگونه محبّت نثارش نسازم و به او نبالم ، با اينكه او ميوهدل و نور ديده و گل خوشبوى زندگى است ، امّا گروهى از مدّعيان مسلمانى او را شهيدخواهند ساخت و كسى كه او را پس ‍ از شهادت زيارت كند، خداوند برايش پاداش يك حجّ ازحجّهاى مرا خواهد نوشت .
عايشه شگفت زده پرسيد: يك حجّ از حجّهاى شما را؟
فرمود: آرى ! بلكه دو حجّ از حجّهاى مرا.
پرسيد: دو حجّ؟!
فرمود: بلكه چهار حجّ و همينگونه چند برابر ساخت تا به نود حجّ كه در عمر پربارشانجام داده بود، رسانيد.)(37)
در انديشه حقوق مردم 
يك بار ديگر وحشت گريبانم را گرفت كه مبادا حقوق بندگان خدا به دست من ضايعشده باشد و روز رستاخيز كارهاى شايسته من به حساب آنان واريز گردد و من بمانم باانبوه گناه ؛ چرا كه در روايت آمده است كه :
(روز قيامت برخى با چهره هاى نورانى برخاسته ازاعمال شايسته محشور مى گردند، اما آن اعمال نورانى و شايسته را، ستمديدگان به جاىحقوق به تاراج رفته خويش ، از آنان مى ستانند و به جاى آن ، بارگناهان بر دوششاننهاده مى شود و بدان جهت به سوى آتش گسيل مى گردند.)(38)
با اين مطلب شرايط ديگرى در انديشه ام پديدار شد.
پاداش نهايت ناپذير 
آرى ! انديشه حقّ النّاس بار ديگر مرا به دلهره انداخت ، امّا با نگرش به رواياتى كهدر مورد پاداش گريه مخلصانه و عارفانه بر حسين عليه السلام آمده است (39) و بانگرش بر اين واقعيّت كه نثار يك قطره اشك با اخلاص و عرفان بدان حضرت ، پاداش ‍نهايت ناپذيرى خواهد داشت و آنچه نهايت ناپذير باشد، هر آنچه از آن برداشته شود،پايان نخواهد پذيرفت ، اميد به نجات ، جايگزين وحشت و اضطراب گرديد.
نعمت عظيم الهى 
پس از اميد به پاداش نهايت ناپذير و نجات از آتش ، انديشه ديگرى در اعماق جانمجوانه زد و بار ديگر دستخوش طوفان وحشت و هراس گشتم ، چرا كه در روايات بسيارىديده بودم كه : (از جمله شرايط پذيرفته شدن كارهاى انسان ، پذيرفته شدن نمازشدر بارگاه خداست .)(40) نمازهايم مورد قبول نباشد كه اگر آنها مردود شناخته شود،پس چگونه ديگر كارها كه از جمله وسايل نجات بخش حسينى است ، از من پذيرفته خواهدشد؟)
اينجا بود كه كار بر من مشكل شد، به گونه اى كه چيزى نمانده بود كه از ايندگرگون شدن لحظه به لحظه دل و بروز حالات مختلف و كشمكش درونى ، يأ س ونوميدى بر من چيره شود كه خداى با پديد آوردن اميدى دردل من ، نعمتى عظيم ارزانى داشت و به بركت آن ، كار كشمكش و بروز شرايط و حالاتگوناگون و ناسازگارها، پايان گرفت و مرحله ديگرى پديد آمد....
آرامش و اطمينان قلب  
پس از پايان يافتن كشمكش درونى ، حالت دلنشين و وصف ناپذيرى پديد آمد.
حالت اميد به نجات و كاميابى ، اميد به فلاح و فوز و در پى آن اطمينان قلب در چهرههاى گوناگون و آرامش و امنيّت درونى به صورت پياپى وناگسستنى و ايندگرگونى مطلوب درونى و رسيدن به ساحل امن و اميد به خاطر دقّت در ويژگيهاىشگفت و شگرفى است كه از خصوصيّات وسايل نجات حسينى است كه برخى از آنهاعبارتند از:
1 مى دانم كه شرط پذيرفته شدن نماز كه همان شرط پذيرفته شدن ديگر كارهاىپسنديده نيز هست ، توجّه به خدا و حضور دل است ومداومت بر نمازهاى نافله ، جبران كنندهتزلزل قلب و در پذيرفته شدن واجبات نقش حسّاسى دارد. پس هنگامى كه انجام مستحبّاتو مداومت بدانها در پذيرفته شدن تكاليف اثر قطعى دارد،وسايل نجاتى كه در بارگاه قدس حسينى است و در مورد هر كدام از آنها پاداشى چندبرابر مستحبّات وعده داده شده است ، طبيعى است كه آنها در پذيرفته شدناعمال در پيشگاه خدا، به مراتب مؤ ثّرتر است .
2 نكته دوّم اينكه ، شرايط قبولعمل و يا حبط و آفت زدگى ، در كارهاى شايسته و عباداتى رخ مى دهد كه فرد، آنها را بااراده و اختيار و تلاش و كوشش و به نيّت تقرّب به خدا انجام دهد، در حالى كه در تمسّكبه وسايل رهايى بخش حسين عليه السلام آثار و نتايج درخشانى كه وعده داده شده است ،هميشه مشروط به نيّت و تلاش و توجّه به اراده و اختيار نيست ، چرا كه گاه اصلاً نمىتوان به آن عنوان كار اختيارى و ارادى داد تا به آفت حبط و تباهى ، دچار گردد.
براى نمونه : رقّت قلب و سوز دل به رنج و مصائب آن حضرت و نثار اشك بر او،گاهى با نيّت و قصد و توجّه به اين واقعيّت است كه آن گرامى پيشواى معصوم است واطاعتش سعادت آفرين و بر همگان واجب است . با اينحال ، اين بيدادگريهاى زشت و ظالمانه را در مورد او و راه و رسم الهى اش روا داشتند كهچنين سوز و اشكى عبادت است و عمل صالح ؛ امّا گاهسوزدل و جريان اشك بر آن قهرمان حريّت و برازندگى بدون توجّه به مقام ولايت وامامت و عصمت آن حضرت است ، بلكه تنها به خاطر آزادگى ، عدالت خواهى ، ظلم ستيزى ،شجاعت و ديگر ارزشهاى والاى انسانى اوست .
او به عنوان بنده اى از بندگان خدا يا مسلمانى از انبوه مسلمانان گيتى يا حتّى به عنوانفردى مخالف اسلام معرّفى مى گردد. امّا شما با دقّت در شيوه ناجوانمردانه وضدّانسانى حكومت و انبوهى اوباش مدّعى اسلام و مسلمانى ، با آنسمبل والايى و شايستگى ، با نگرش به كشتن او در حالت تشنگى ، نشستن بر روىسينه و جدا كردن سرش با شمشير، يا دقّت در شرايط جانسوزى كه آن حضرت ، كودكشيرخوارش را بر روى دست گرفته و با منطقى آتشين و جانسوز، برايش آب مى جويد ويا با نگرش بر ديگر شقاوتهايى كه دشمنانش در برخورد با آن حضرت از خود نشاندادند.
آرى ! با نگرش بر اينها، طوفانى در دلت ايجاد مى گردد و اشكت جارى مى شود، چراكه آخرين چيزى كه وجدان و منطق و عواطف انسانى در مورد كافر و يا دشمنى روامى شماردو به آن انتقام مى گيرد: زدن ، مجروح ساختن ، كشتن يا رهاساختن بدن او بر روى خاكاست ؛ امّا پس از كشتن درنورديدن و پايمال ساختن بدن او، چوب زدن بر سر بريده ،آويختن آن بر دروازه ها و گذرگاه ها، نبش قبر نمودنش پس از دويستسال و شقاوت و وحشى گريهايى از اين قبيل ، چيزى است سخت زشت و ناروا كه قلبها راجريحه دار و عواطف پاك انسانى را به جوشش و غليان مى آورد؛ بدون اختيار اشك برگونه ها جارى مى گردد و اندوهى جانكاه پديد مى آورد.
اين گريه و سوز گرچه بدون قصد تقرّب و بدون توجّه به مقام عصمت و ولايت است ،حالت خوش و سعادتمندانه اى است كه راه نجات است وبرانگيزاننده رحمت پروردگار؛چرا كه رحمت واسعه او، هر كه را كه چنين حالت خوش قلبى از خود نشان دهد، اگرچه بهناسپاسى ونمك نشناسى قارون هم باشد، فرا مى گيرد.
در روايت است كه : (حضرت يونس در شكم ماهى بر نقطه اى نزديك شد كه در همانجازمين ، قارون را فرو برده بود و او در چنگال عذاب دردناك ، گرفتار بود، به گونهاى كه يونس فرياد دردآلود او را شنيد و خواستار گفتگوى با او شد.
قارون از سرنوشت موسى و هارون و خاندان عمران پرسيد؛ امّا هنگامى كه يونس او را ازمرگ آنان باخبر ساخت با اندوهى عميق براى آنان فرياد تاءسّف و تأ ثّر سر داد وگفت : اى دريغ برخاندان عمران ! و خداوند اين احساسات انسانى او را پاداش داد و عذابدردناك دنيا را از او برداشت .)(41)
با اين وصف چگونه من با اين تأ سّف و اندوهم بر خاندان ابراهيم و عمران و محمّد صلىالله عليه و آله نوميد و سرافكنده خواهم شد؟
د پديده هايى كه با نبودن موانع از خود اثر نيرومندى برجاى مى نهند اگر مانعىپديدار شد از اثرگذارى آنان مى كاهد امّا هرگز آنها را فاقد اثر نمى سازد:
در توسّل به امام حسين عليه السلام نتايج و اثرات مهمّى است كه اگر صفات واعمال ناپسند من از تأ ثير كامل آنها بكاهد، همان تأ ثير جزئى براى نجات من كافى استو مى توانم به آن قناعت كنم .
براى نمونه :
1 در مورد پاداش زيارت آن گرامى آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه مىتواند در مورد ده ، تا صد نفر شفاعت كند و گاه بدو گفته مى شود: دست هركسى را مىخواهى بگير و او را به بهشت وارد ساز.)(42)
و من در روز رستاخيز هنگامى كه خويشتن را در شرايطى نگريستم كه درهاى هفتگانه آتشبه رويم گشوده شد و خود را در بند زنجيرها و غلهاى آتشين نگريستم و نشانه هاىماندگار شدن در دوزخ برايم آشكار شد.
آرى ! در آن وضعيّت هولناك بدان نمى انديشم كه به پاداش ‍ زيارت او از شفاعتكنندگان روز رستاخيز باشم ، بلكه به آندل خوش مى دارم كه يكى دستم را بگيرد و مرا ازهول و هراس ‍ قيامت ، رهايى بخشد و يا بدان قناعت مى ورزم كه پس از چندى از دوزخ و ازعذاب جاودانه ، نجات يابم .
2 و نيز آمده است كه : (زائر او از كسانى است كه خدا از عرش ‍ خويش با او سخنها مىگويد.)(43)
من آن مقام رفيع را نمى جويم و از اين عظمت ، بدان قناعت مى ورزم كه فرشته اى ازفرشتگان رحمتش ، با من سخن گويد.
3 و نيز آمده است كه : (زيارت كننده او مردم را از آب كوثر سيراب مى كند.)(44)
من خويش را شايسته اين عظمت نمى نگرم ، بلكه خود را تنها از آن كسانى مى نگرم كه دردرون آتش به اهل بهشت فرياد مى كشند كه از آن آب گوارا به ما هم بدهيد و از اين راهتنها به سيراب شدن خويش به وسيله يكى از شايستگان بهشت نشين ، قناعت مى ورزم .
4 و نيز آمده است كه : (زائر آن حضرت به مقامى مى رسد كه در بهشت با پيامبرصلى الله عليه و آله بر خوان نعمت خدا مى نشيند و همراه او از نعمتهاى الهى بهره مندمىگردد.)(45)
من خويشتن را شايسته اين مقام نمى نگرم و به بركت زيارت او به اين قانع هستم كه ازخوردن درخت شوم زقّوم ، در آتش دوزخ نجات يابم .
آرى ! اين آثار و نتايج عظيم و توسّل به آن حضرت به هر مانعى برخورد نمايد،اثرات جزئى و مورد انتظار مرا، بر جاى مى نهد.
ه‍ بى ترديد وسايل و راههايى كه خداوند در عشق و ارادت به حضرت براى نجات ورهايى انسانها مقرّر داشته ، بسيار است :
ممكن است همه آنها، چه آنهايى كه از نظر زمان مربوط به گذشته يا آينده است و چهآنهايى كه دست يافتن به آنها ممكن يا ناممكن است ، در يك لحظه براى فردى فراهم شودو فردى از ساده ترين مرحله عشق به او كه همدردى با سوگواران اوست تا والاترينمرحله اش كه مفتخر شدن به شهادت در راه حقّ در كنار اوست ، به همه آنهانائل آيد و با اين پيروزى بزرگ پاداش تمامى عبادتها در يك لحظه نصيب او گردد.
براى نمونه : اگر محفلى در راه و ياد او و ترسيم هدفهاى بلند او،تشكيل گردد و در آن از ستمى كه بر او رفت ، سخنى به ميان آيد و در آنجا هر سه مرحلهسوگوارى بر حسين عليه السلام يعنى گريستن ، همدردى با سوگواران او و حزنواندوه ، پديد آيد و قلبها با درود و سلام بر او عظمت او را دريابند و به حقّش عارفگردند و به او روى آورند و شرايط طاقت فرساى روز عاشورا را مجسّم و بدان اشكنثار كنند و سوزو گداز گيرند و سرانجام پيروزى و شهادت با او را آرزو نمايند؛ بىترديد به اوج فوز و فلاح پر كشيده و به ثواب همهوسايل نجات حسينى ، نايل آمده اند و خداى را با همه عبادتها حتّى جهاد در راه خدا پرستيدهاند كه روايت آن را خواهيم آورد.
چنين محفلى ، علاوه بر آنچه آمد، در بردارنده همه بركات مشاهد مشرّفه است و به طورىكه از روايات دريافت مى گردد، داراى امتيازات چهارده گانه زير است :
1 جايگاه درود خدا بر شركت كنندگان و برپا كنندگان و خدمت گزاران آنمحفل است .
2 جايگاه حضور فرشتگان است .
3 جايگاه نايل آمدن به دعاى پيامبر و على و فاطمه و حسن عليهم السلام است .
4 جايگاه مورد عنايت امام حسين عليه السلام است .
5 جايگاه نشر و بيان سخنان آن حضرت است .
6 جايگاه مورد عشق و علاقه امام صادق عليه السلام است .
7 جايگاه مقدّسى است ، بسان صحراى عرفات .
8 جايگاهى است به عظمت مشعرالحرام .
9 جايگاهى است به قداست حطيم (46).
10 جايگاهى مقدّس است بسان طوافگاه بيت اللّه .
11 جايگاهى است بسان حرم حسين عليه السلام .
12 جايگاهى است كه خاموش كننده آتشهاى شعله ور جهنّم است .
13 منبع و سرچشمه آب حيات بهشت خداست .
14 محفلى است عظيم و پر بركت كه آغازش به پيش از آفرينش ‍ هستى و فرجامش بهروز رستاخيز پيوند مى خورد.
اينك اگر به آنچه آمد، نيك انديشيدى ، چگونه مى توان تصوّر كرد كه از اين جايگاهرفيع ، نوميد و بى بهره خارج خواهى شد، حتّى اگر فردى به خاطر فقدان قابليّت وآلودگى به موانع ، از آثار و بركات كامل آن بى بهره گردد، به بخشى از آن همهپاداش دست خواهديافت و پاداش اندك خدا نيز اندك نخواهد بود.
قليلٌ منك يكفينى ، ولكن قليلك لا يقال له قليلٌ.
آرى ! پس از يقين به اين واقعيّت ، گفتگوى طولانى با نفس را، به پايان بردم واميدخالص و تزلزل ناپذير به وسايل نجات آن حضرت ، جايگزين نوميدى و دلهره شد.
آنگاه به حضرت ، روى دل آوردم و با او پيمان محكم بستم كه به نگارش كتابى جامع وكامل كه بيانگر ويژگيهايى باشد كه آن حضرت بدان ويژگيها از تمامى موجودات حتّىپيامبران و امامان عليهم السلام ممتاز شده است ، دست يازم و كتاب را
ويژگيها و امتيازات حسين 7 نام نهم .
اينك به لطف پروردگارم اميد مى بندم كه اين كتاب را در تاريكيهاى قبر، وسيلهنورانيّت و روشنايى ام قرار دهد و در وحشت روز قيامت ، مايه آرامش و شادمانى ام و بههنگامه دادن كارنامه هاى زندگى ، كارنامه عمل شايسته ام و درمراحل سهمگين روزرستاخيز مايه كرامت وخوشحاليم و در گذشت قرون و اعصار وسيله يادو نام نيكم ، قراردهد.
بحولٍ منه وقوّةٍ وما توفيقى الاّ باللّه عليه توكّلتُ واليه اُنيب .
مطالب اين كتاب را يك مقدّمه و چندين بحثگستردهتشكيل مى دهد.
امّا مقدّمه آن عبارت است از فهرست ويژگيهاى آن حضرت كه افزون بر 300 ويژگىاست كه در 30 عنوان بدين ترتيب خواهد آمد:
1 ويژگيها و امتيازات آن حضرت از آغاز تا فرجام آفرينش  
1 در آفرينش نور وجودش .
2 نور وجودش از عالم ذر تا عالم رحم .
3 از ولادت تا دوران كودكى .
4 به هنگامه شهادت .
5 پس از شهادت .
6 منزلت او در قيامت .
7 پس از روز رستاخيز.
2 ويژگيها، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت در دورانكودكى
3 ويژگى ، صفات ، ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن حضرت درروزعاشورا.
4 الطاف خاصّ خدا بر او.  
1 نمونه هاى بى نظير.
2 سخن خدا با او.
3 نشانه ها از برترين بندگان .
4 نشانه ها از بزرگترين مخلوق .
5 نشانه ها از بهترين موجودات .
6 نشانه ها از شايسته ترين صفات ديگر پديده ها.
7 احترام ويژه خدا به او پيش از شهادت .
8 احترام ويژه خدا به او پس از شهادت .
5 جلوه هاى بارز از الطاف خاصّ خدا به او.  
6 خشوع دل ، محبّت عميق قلبى و گريه با ياد و نام او.  
7 ويژگيهاى زيارت آن حضرت .  
8 در رابطه با قرآن .  
9 در رابطه با كعبه .  
1 كعبه حقيقى .
2 گرامى داشت كعبه .
3 زيارت حسين يا حجّ و عمره .
4 بيت اللّه .
10 حسين و پيام آوران خدا.  
1 حسين و آدم .
2 حسين و نوح .
3 حسين و ادريس .
4 حسين و ابراهيم .
5 حسين و اسماعيل .
6 حسين و يعقوب .
7 حسين و يوسف .
8 حسين و صالح .
9 حسين و هود.
10 حسين و شعيب .
11 حسين و ايّوب .
12 حسين و زكريّا.
13 حسين و يحيى .
14 حسين و اسماعيل ... .
15 حسين و موسى .
16 حسين و داوود.
17 حسين و سليمان .
18 حسين و عيسى .
11 حسين و آخرين پيام آور خدا ... . 
اين است فهرست جلد اوّل كتاب ،(47) اينك به شرح وتفصيل بحث خواهيم پرداخت .
ان شاءاللّه  
عنوان اوّل نور وجود حسين عليه السلام از آغاز تا فرجام آفرينش 
نخستين پديده جهان آفرينش  
در نخستين بخش كتاب ، سخنى از نور وجود حسين عليه السلام و موقعيّت ممتاز و مقام ويژهاو، از آغاز آفرينش تا دامنه قيامت و پس از روز رستاخيز است ، بدينگونه ترسيم مىگردد:
فلاسفه و ديگر انديشمندان الهى و مادّى گرا در مورد آفرينش ‍ نخستين موجود و پيدايشاوّلين پديده در جهان هستى ، ديدگاه واحدى ندارند.
برخى بر اين نظرند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ،عقل اوّل بود؛ آنگاه مراحل ده گانه عقول عشره (48) را بدان پيوند مى دهند.)
و برخى بر اين ديدگاهند كه : (نخستين موجود، ... آب حيات و زندگى بود.) و برخىديگر: (آغاز آفرينش را، از پيدايش ‍ كلام و خلقِ سخنى كه به اراده و خواست آفريدگارهستى ، علّت پيدايش ديگر موجودات طىّ مراحل چندگانه اى گرديد، بحث به ميان آوردهاند.) و ....
روايات اسلامى نيز در اين مورد مختلف است ، امّا آنچه از انبوه روايات صحيح ، دريافت مىشود اين است كه :
(نخستين پديده دستگاه آفرينش نور وجود پيامبر صلى الله عليه و آله است .)(49)
روشن است كه عقل سالم و انديشه صحيح نيز بر اين ديدگاه منطقى رهنمون است ، چرا كهبرترى و عظمت و محبوبيّت ، در دستگاه آفريدگار پديده ها، خود مى توانددليل قانع كننده اى بر تقدّم در خلقت محسوب گردد و مى توان گفت آنكه شريفتر ومحبوبتر و ارزشمندتر از ديگر پديده هاى هستى است ، به طور يقين نخستين آنها نيز مىتواند باشد.
البتّه برخى روايات صراحت دارند كه : (نخستين پديده دستگاه آفرينش ، انوار وجودپيامبر و امامان معصوم عليهم السلام است كه به طور همزمان پديد آمده اند.)(50) امّا ماهردسته از روايات را ملاك قرار دهيم ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهانهستى بوده ، چرا كه هر دو دسته از روايات در اينكه نور وجود پيامبر نخستين پديدهدستگاه خلقت است باهم هماهنگ هستند و پيامبر گرامى هم فرمود:
حسينٌ منّى و انا من حسين
حسين عليه السلام از من است و من از حسين عليه السلام .
و در روايت ديگرى فرمود:
انا من حسين و حسين منّى
من از حسين هستم و حسين از من .
با اين بيان ، نور وجود حسين عليه السلام نخستين پديده جهان هستى است و تمامىموجودات تابع اويند. از اين رو جاى شگفتى نخواهد بود كه همه پديده هاى آفرينش از اوتأ ثير پذيرند و همانگونه كه در روايات آمده است هر كدام به تناسب هستى و موقعيّت وجايگاه ويژه خود بر شهادت و مصيبت جانگداز او بگريند. و همه آنها از پيامبران وفرشتگان گرفته تا جنّ و انس ، افلاك و شيطان ، بهشت و دوزخ ، معدن و چوب ، گياه ودرخت ، درّنده و حيوان ، خورشيدها و ماهها، زمينها و ساكنان آنها و ساير پديده ها، آن هم نهتنها در جهان محدود ما، بلكه در همه جهانها وكرات و عالمهاى شناخته شده و ناشناخته ،براى او سوگوار باشند.
همانگونه كه در روايات آمده است كه :
(خداوند هزاران عالم و هزاران آدم آفريد كه شما آدميان و جهانى كه در آن زندگى مىكنيد، آخرين عالم و آخرين نسل انسانها هستيد.)(51)
نكته ديگر اينكه گريه موجودات بر او، نه مبالغه است و نهخيال و پندار، نه كنايه است و نه سمبليك و به زبانحال ؛ بلكه هر موجودى به تناسب هستى خويش ، به راستى براو مى گريد؛ همانگونهكه به راستى خدا را ستايش مى كند. و اين گريه هم نه تنها برشهادت آن حضرت و برفداكارى او و ستم و بيدادى است كه بر آن پيشواى بزرگ حق و عدالت رفت ، بلكه بنابه روايات متعدّد همه موجودات به خاطر نوعى شناخت و در پرتو نوعى شعور و دريافتمقام او، كه براى ما ناشناخته است ، پيش از شهادت او نيز بر آن حضرت گريه كردند.همانگونه كه در زيارت ماه شعبان كه از امام عصر عليه السلام رسيده است اين نكته بهصراحت آمده است كه :
... بكته السّماء ومن فيها والارض
كران تا كران آسمانها و آنچه در آنهاست و جاى جاى زمين و آنچه بر روى آن است همه وهمه بر او گريستند.
آرى ! از آن لحظاتى كه جلوه هاى خضوع و خشوع و فروتنى و همدردى آفريده شد،تمامى موجودات بر او خضوع كردند. همانگونه كه يكى از انديشمندان مى گويد:

كلّ انكسار وخضوع له هر احساس همدردى و خضوعى براى اوست و هرصدايى ، صداى نوحه سرايى در شهادت اوست .
تا آنجايى كه همان شمشيرها و نيزه ها و تبرهايى كه در كشتن وريختن خون پاك او بهكار گرفته شدند نيز، بر او گريستند. همانگونه كه اين مطلب در قصيده همانانديشمند بزرگ آمده است ، كه مى سرايد:

السيف يفرى نحره باكيا ويبكى

والرمح شائل للراءس يبكى

شمشيرگلوى آن حضرت را مى بريد و گريان بود و نيزه برپا ايستاده و سرفرودآورده شيون مى كرد و تير بر پيكرش ‍ مى نشست و مى گريست و نيزه سر مقدّس او رابرافراشته و ناله مى كرد.
همينطور همه انسانها، حتّى همان شقاوت پيشگان اموى كه براى ريختن خون پاك او همدستو همداستان شده بودند، با مراجعه به فطرت و سرشت انسانى خويش ، ناخودآگاهاحساس ‍ همدردى مى كردند و بر حقّانيّت و مظلوميّت او مى گريستند و با سوءاستفاده ازاراده و اختيارى كه خداوند براى گزينش راه زندگى به انسان عنايت فرموده است ، بهرويش شمشير مى كشيدند و با سوءاستفاده از همين اختيار، خود را براى هميشه ، هيزم جهنّممى ساختند.
وضعيّت دشمنان او در معرفت آن حضرت و خضوع و خشوع فطرى بر او، بسان وضعيّتكافران است كه با وجود شناخت فطرى خداوند و ايمان عميق قلبى به آفريدگار وگرداننده هستى و با وجود دريافت صحّت و درستى سند صداقت پيامبرانش ، همانگونهكه قرآن ترسيم مى كند به ظاهر و به زبان ، راه لجاجت و كوردلى و حق ستيزى و انكاررا در پيش مى گرفتند.
وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً
جنايت پيشگان اموى نيز بسان كافران به هنگام مراجعه به فطرت و نجات موقّت ازبندتعصّب و لجاجت و حق ستيزى ، بر او مى گريستند و بر جنايت خود و همدستانشان لعنو نفرين نثار مى كردند. امّا به هنگام غفلت از نداى فطرت و وجدان و شعله ورشدن آتشهستى سوز كينه وعداوت و لجاجت و كوردلى ، به جنايت بيرحمانه و ضدّانسانى خويششدّت مى بخشيدند.
و شگفت اينجاست كه ، در اين مرحله نيز بر شهادت افتخار آفرين او و يارانش وبراسارت خاندانش بى اختيار مى گريستند، همانگونه كه عمرسعد فرمانده كلّ سپاه اموىبه هنگام صدور فرمان قتل حسين عليه السلام اشك مى ريخت (52) و نيز شقاوت پيشهاى كه گوشواره دختر خردسال او را مى ربود، گريه مى كرد.(53) و خود يزيد،عنصر خودكامه اموى نيز هنگامى كه خاندان پيامبر را درحال اسارت و سر بريده او را بر نيزه نگريست بى اختيار اشك مى ريخت و فريبكارانهمى گفت :
(خدا چهره پسر مرجانه را زشت و سياه گرداند كه چنين فاجعه اى را به وجودآورد.)(54)
نور وجود حسين عليه السلام از عالم ذر تا رحم  
پيش از آفرينش موجودات ، كه نه زمانى بود و نه مكانى و نه پديده اى از پديده هاىخلقت ، آفريدگار تواناى هستى برترين و نخستين پديده جهان هستى را كه نور وجودپيامبر صلى الله عليه و آله بود، پديد آورد و از آن نور مقدس ، نور وجود على و فاطمهو حسن و حسين عليهم السلام را آفريد و همانگونه كه از روايات دريافت مى گردد، براىآنان مقامات و جايگاههاى متعدّد و جهانهاى مختلفى قرار داد:
1 برخى از روايات نشانگر آن است كه خداوند نور وجود پيامبر وامامان عليهم السلام راپيش از عرش آفريد.(55)
2 و برخى ديگر نشانگر آن است كه نور وجود آنان را، پيش از عرش و آدم را پس ازعرش ، پديد آورد.(56)
3 برخى ديگر نشانگر آن است كه نخست نور وجود پيامبر و آنگاه انوارى را بهصورتهاى گوناگون در بهشت پديد آورد، تا طىّ مراحلى سرانجام آنها را از طريق آدم وحوّا به پدر و مادر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله عبداللّه و آمنهانتقال داد. آنگاه براى آنان مقامات و جايگاههاى متعدّدى قرار داد؛ از آن جمله پيشانى عرش ،فرازعرش ، زير عرش ، اطراف عرش و براى هر جايگاهى ، مدّت و سرآمد مشخّصىمقرّرداشت كه طبق روايات ، تقدّم خلقت آنان بر عرش 420 هزارسال و مدّت توقّف آنان در اطراف عرش پانزده هزارسال و زمان توقّفشان زيرعرش دوازده هزارسال ، پيش از خلقت آدم بوده است .(57)
اينك مجال بحث گسترده در اين مورد نيست و تنها هدف بحث ترسيم برخى ويژگيهاى نورمقدّس حسين عليه السلام و امتياز او بر ديگر انوار مقدّس در عوالم و حالات گوناگون استدر عوالمى نظير: عالم ذر، اشباح ، سايه ها و به هنگام تجسّم يافتن بر درختى در بهشتو به هنگامى كه در بهشت در يكى از اين مراحل هستى به صورت گوشواره اى در گوشدخت والاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود.
حقيقت اين است كه منشأ اين انوار پر شكوه ، در اينمراحل و در حيات گوناگون هستى ، نور وجود پيامبر است و امتياز پيامبر از آن است كهنور وجودش از نور وجود حسين است ، چرا كه خود فرمود:
حسين منّى و انا من حسين
و به هنگامه جدايى اين دو نور مقدّس ، نور حسين داراى ويژگيهاى مخصوص به خويشاست .
از جمله آن ويژگيها اين است كه : نظاره بر آن ، موج غم و اندوه را پديدمى آورد همانگونهكه براى پيامبران خدا، از آن جمله آدم ، ابراهيم و نوح اتّفاق افتاد كه با ديدن نوروجود او، در مرحله اى از مراحل حيات و عالمى از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روى آورد وبر او گريستند.(58)
و نيز شنيدن و بر زبان آوردن نام مقدّس او نيز حزن انگيز است و همينگونه است هر آنچهبه نور وجود آن حضرت پيوند بخورد؛ همانطورى كه در روايت كشتى نوح و ميخهاىپنجگانه اى كه جبرئيل براى او آورد تا در اطراف كشتى بكوبد، اين مطلب آمده است كهحضرت نوح هر كدام از ميخها را به نام يكى از انوار پنجگانه برداشت ، امّا هنگامى كهميخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشيدن گرفت و از آن رطوبتى خونرنگ احساسكرد و هنگامى كه دليل آن را پرسيد، پاسخ اين بود كه : (اين ميخ منسوب به نام مقدّسحسين عليه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نيز، نشانگر شهادت ويژه او در راه حق وعدالت است .)(59)
از ويژگيهاى ديگر نور وجودش آن است كه اين نور درمراحل گوناگون انتقال از طريق اجداد پيامبر، به صورت درخشندگى و نورانيّت ويژهاى در پيشانى آنان تجلّى داشت و به تدريج از نسلى بهنسل ديگر منتقل مى شد(60) و چون آنان تنهاحامل و ظرف و وسيله انتقال اين نور بودند و خود از جنس آن نبودند باانتقال نور به نسل ديگر، اثرش نيز از چهره و پيشانيشان ناپديد مى گشت .
امّا در وجود دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله بداندليل كه خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزى آنگونه نداشت ، امّا اثرى خاصّ درچهره فاطمه عليها السلام نهاد كه پيامبر مى فرمود:
(دخترم ! من در پيشانى تو، درخشندگى و نورافشانى خاصّى مى نگرم و اين نشانگر آناست كه به زودى حجّت خدا بر بندگانش را به دنيا خواهى آورد.)(61)
و خود بانوى نمونه اسلام مى فرمود:
(هنگامى كه حامل نور وجود حسين عليه السلام بودم در شبهاى تار، نياز به چراغنداشتم چرا كه به هر طرف روى مى آوردم ، نور باران مى گشت .)(62)
از خصوصيت ديگر نور وجود آن حضرت ، يكى هم اين بود كه نه تنها در تاريكىدرخشندگى و جلوه گرى داشت ، بلكه به گونه اى بود كه در زير نور شديد نيزظاهرمى گشت .
و نيز داراى اين ويژگى بود كه هيچ مانع و حجاب و پرده اى از تلا لؤ ونورافشانى اومانع نمى شد؛ همانگونه كه در مورد پيكر به خون آغشته اش گفتند كه :
(تاكنون هيچ شهيد به خاك و خون آغشته اى به نورانيّت چهره او نديده ايم .)(63)
نور چهره فروزانش همانند ستون نورى بر آسمان تلا لؤ داشت و خاك و خونى كه برچهره مقدّسش نشسته بود، نمى توانست مانع درخشش خورشيد جهان افروزى شود كه برخاك تيره ، افتاده بود.
پس از ولادت  
نخستين جايگاه نور وجود حسين عليه السلام پس از ولادت ، دو دست و آغوش پرمهر پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله بود.
آن حضرت در كنار درب اطاق فاطمه عليها السلام ايستاده و طلوع نور وجود حسين عليهالسلام در افق جهان را انتظار مى كشيد. هنگامى كه جهان را به نور وجودش نوربارانساخت و براى آفريدگارش سجده كرد؛ پيامبر ندا داد كه : (هان اى اسماء! فرزندملكوتيم را بياور ... .)
او گفت : (هنوز نظيف و آماده ديدارش نساخته ام .)
پيامبر با تعجّب فرمود: (شما او را نظيف مى كنيد؟ خداوند او را نظيف و پاك و پاكيزهساخته است .)(64)
اسماء نگريست و واقعيّت را دريافت و آن كودك ملكوتى را در پارچه اى پشمين به سوىپيامبر صلى الله عليه و آله آورد.
پيامبر حسين عليه السلام را در آغوش گرفت و متفكّرانه بر او نگريست وگريستن آغازكرد و در حالى كه آن كودك را مخاطب ساخته بود، فرمود:
(... حسين جان ! به راستى كه بر من گران است ... گران .)(65)
پس از روى دست و آغوش پيامبر، گاهى شانه فرشته وحى جايگاه او بود و گاهى شانهو دوش و سينه پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله گاهى او را بر روى دستان مقدّسشمى گرفت تا در برابر ديدگان نظاره گر، بوسه بارانش كند و گاهى بالا مى بردتا همه بنگرند و موقعيّت او را دريابند.
زمانى پيامبر صلى الله عليه و آله در سجده بود و كودك گرانقدرش بر پشت او مىنشست و او صبر مى كرد تا خود فرود آيد و زمانى بر روى دست پدرش على عليه السلامبود و پيامبر مى ايستاد و او را مى بوسيد. و آخرين جايگاه او نيز روى سينه پرمهر نياىبزرگش بود كه در واپسين لحظات عمر افتخار آفرين خود، او را به سينه مى چسباند ومى بوييد و بوسه باران مى ساخت و يزيد را لعن و نفرين مى كرد كه :
مالى وليزيد لابارك اللّه فى يزيد
در سرزمين شهادت  
حسين عليه السلام در شهادت و شهادتگاه خويش ويژگيهايى دارد. برخى پيام آوران خداو امامان نور عليهم السلام به دست ستمكاران با شمشير به شهادت رسيدند و برخى بهوسيله سمّ غدر و خيانت ؛ امّا يا در خانه و يا در شهر و يا در مسكن و محراب خويش به سوىدوست پر كشيدند و يا در درون طشت و براى هيچ كدام از آنان شهادتى ، بسان شهادتافتخارآفرين و جگرسوز حسين عليه السلام اتّفاق نيفتاد و به راستى كه اين مصيبت ،چقدر گران بود!
امّا حسين عليه السلام شهادت و شهادتگاهش مخصوص به خودش بود. شهادتگاهى برروى خاك گرم و شنهاى تفتيده و شهادتى بى نظير و دلخراش . پس از شهادت ،پيكرمطهّرش به آسمانها برده شد و آنگاه به سرزمين كربلا باز گردانيده شد و برروى زمين ماند و سر نورانى اش گاهى بر روى دستها و گاه بر فراز نيزه ها و گاه برشاخه درخت و زمانى بر سر در خانه دژخيم اموى و دروازه شام و زمانى بر طبقى دربارگاه ستم اموى در كوفه و يا دمشق نهاده شد. از شهرها و روستاها سير داده شد، ازكربلا به سوى شام و بنا به روايتى از شام به مصر و از آنجا هم به مدينه و آنگاهبه كربلا ... يا از شام به سوى آسمانها.(66)
بر فراز عرش  
در روايت است كه درعالم برزخ آن حضرت در سمت راست عرش الهى است ؛ از آنجا برشهادتگاه خويش مى نگرد و بر آنچه در آنجا رخ مى دهد نظاره مى كند و اردوگاه خويش ،انبوه زائران ، شيفتگان و عاشقانش را، تماشا مى كند. آنان را با اسم و رسم و نام وعنوان و نام پدر و مادر و از نظر درجات و منزلتشان در بارگاه خدا، مى شناسد و برمحافل و مجالس سوگ خويش و شركت كنندگان و عزادارانش نظر مى افكند و خود، توسطپدرش ، براى آنان طلب بخشايش و آمرزش مى كند و مى فرمايد:
(هان اى سوگوار بر عاشورا! ... اگر مى دانستى كه خداوند براى تو چه نعمتهايىبه عنوان پاداش آماده ساخته است ، بى ترديد شادمانى و سرورت از غم و اندوهت ،بيشترمى شد.)(67)
در روز رستاخيز  
روايات اسلامى نشانگر آن است كه در روز رستاخيز، آن حضرتمحفل ويژه اى دارد كه در سايه عرش خداست .
از ويژگيهاى آن اين است كه شركت كنندگان آن از گريه كنندگان و سوگواران وشيفتگان حسين عليه السلام هستند و از زائران او.
آنان به نام و ياد و سخن او، چنان انس و الفت مى گيرند و شيفته او مى گردند و بهگونه اى امنيّت و آرامش مى يابند كه همه نعمتها را فراموش مى كنند، حتّى رفتن به سوىخاندان خويش و اجابت دعوت آنان را در بهشت برين و مجلس ومحفل و همنشينى آن گرامى را بر همه چيز و همه كس ، برمى گزينند.(68)
و نيز آن حضرت در صحراى محشر موقف ويژه اى دارد كه غم و اندوه همهاهل محشر را برمى انگيزد؛ چرا كه همگان مى نگرند كه حسين عليه السلام در حالى واردمحشر مى گردد كه بر پاى خويش راه مى پيمايد؛ امّا سر از بدنش جدا و از رگهاىبريده اش ‍ خون فوّاره مى زند و در اين هنگامه شورانگيز و اندوهبار است كه مادرشفاطمه عليها السلام فرياد حزن انگيزى سر مى دهد كه همه دلها را داغدار مىسازد.(69)
در بهشت برين  
پس از حسابرسى روز رستاخيز در بهشت برين براى هر پيشوايى از پيشوايان نورعليهم السلام جايگاه و موقعيّت ويژه اى است ؛ امّا براى آن حضرت علاوه بر آن ، درجاتخاصّى نيز وجود دارد كه شخص پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله بدان خبر داده وفرموده است كه :
انّ لك فى الجنان درجات لاتنالها الاّ بالشهادة
حسين جان ! بى ترديد براى تو در باغهاى زيبا و پرطراوت بهشت درجات و مراتبىاست كه جز در پرتو فداكارى و شهادت در راه حق ، بدان دست نخواهى يافت . علاوه براين ، حسين زينت و زيبايى و برازندگى كران تا كران بهشت است . تو گويى او در همهجاى بهشت حضور دارد و همه بهشت براى اوست و بهشت نشينان بدومفتخرند.
عنوان دوّم 
ارزشهاى اخلاقى و عبادى حسين عليه السلام  
در اين بخش ، هدف بحث ، نه ترسيم همه صفات و ارزشهاى اخلاقى و عبادى آن گرامىاست و نه ترسيم ويژگيهاى شخصيّت والا و ممتاز او. و همچنين هدف بحث ، ترسيماصل انسانساز امامت و يا ويژگيهاى امام و پيشواى نور نيز نمى باشد؛ چرا كه بحث امامتو ولايت و شخصيّت والاى امامان معصوم عليهم السلام از بحثهاى عميق و دقيق و پربارىاست كه نه انديشه ها به عمق آن راه مى گشايد و نه آمار و ارقام و قلمها بر آن احاطه مىيابد. البتّه براى هر انسان مسئول ، شناخت ائمه عليهم السلام و آگاهى از بحث امامت وولايت ضرورى است . در اينجا هدف بحث ، تنها ترسيم صفات ويژه و عبادتهاى خاصاوست كه در، دوبخش ، به صورت فشرده تقديم مى گردد:
الف : ارزشهاى اخلاقى و عبادى جاودانه آن حضرت .
ب : ويژگيها و ارزشهاى اخلاقى و عبادى او در جلوه گاه عاشورا.
اينك فشرده بحثها در دو محور ياد شده ... .
الگوى آزادگى و ستم ستيزى  
از ويژگيهاى انسانى آن گرامى ، آزادگى و ظلم ستيزى و ستم ناپذيرى بى نظيراوست.
او به راستى نه تنها قهرمان سازش ناپذير در برابر ستم و قلدرى و شقاوت واستبداد بود، بلكه بنيانگذار اين شيوه آزادمنشانه و انسانى است كه تمامى آزادى خواهانو ستم ستيزان و مبارزان راه عدالت ، بايد به آن قهرمان حرّيّت و رهايى ، تأ سّىجويند.
براى نمونه : آن گرامى بود كه در بحران تاخت و تاز افسار گسيخته استبداد سياهكاراموى و به هنگامى كه در سر دو راهى سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و يارويارويى قهرمانانه و تاريخ ‌ساز و شهادت پرافتخار قرار گرفت ، قهرمانانهخروشيد كه :
(نه ! هرگز چنين نخواهد شد و حسين زير بار ذلّت نخواهد رفت ....)(70)
و اين منشور رهايى بخش و ستم سوز و جاودانه را براى همگان به يادگار نهاد كه :
لا واللّه لا اعطيهم بيدى اعطاء الذّليل
نه ! بخداى هستى سوگند كه ، نه ذليلانه دست بيعت بردست تجاوزكاران خواهم نهاد ونه همانند بردگان از ميدان جهاد، خواهم گريخت .
رمز شجاعت و شهامت  
شجاعت ، يك ارزش والاى انسانى است و در وجود گرامى آن حضرت به گونه اى تجلّىيافت كه به راستى او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت براى عصرها و نسلهاشد.
شهامت و دلاورى در زندگى او به صورتى جلوه گر شد كه در زندگى هيچ قهرمانى ازقهرمانان ظهور نكرد و براى او به سبكى پيش آمد كه براى كسى حتى پدر گرانقدرشكه خداوندگارِ شهامتها و شجاعتها بود آن شرايط استثنايى پيش نيامد ... .
سمبل عبادت و يكتاپرستى  
همه پيام آوران خدا و امامان نور عليهم السلام خداى خويش را خالصانه و عاشقانه مىپرستيدند، امّا حسين عليه السلام عبادت و پرستش ويژه اى داشت ، چرا كه از هنگامى كهنور وجودش در جان مادرش فاطمه عليها السلام پديد آمد(71) تا آن لحظاتى كه سرنورانى اش بر فراز نيزه هاى جاهليّت اموى قرار گرفت (72) هميشه و همه جا بهستايش و سپاس و تسبيح و تنزيه خدا، مشغول بود و تلاوت كتاب خدا از او شنيده مى شدبه گونه اى كه وقتى از سيّدالساجدين عليه السلام از شماره اندك فرزندان اوپرسيدند در پاسخ فرمود:
(چگونه مى توانست فرزندان زيادى داشته باشد در حالى كه شبانگاهان را به ركوعو سجود و نيايش با خدا مى گذراند و هر شب يك هزار ركعت نماز مى گذارد.)(73)
نمونه رعايت حقوق خلق خدا 
او در رعايت حقوق مردم اهتمام بسيارى داشت .
مردى بنام عبدالرّحمان ، به يكى از فرزندانش سوره حمد را آموخت كه آن حضرت بهپاداش كار فرهنگى اش هزار دينار و هزار جامه و انبوهى زر و زيور ووسايل زندگى به او بخشيد و در برابر شگفت زدگى معلّم از اين همه بزرگوارى و حقشناسى و رعايت حقوق معنوى معلّم فرمود: (اينها در برابر عظمت و ارزش كار تو ناچيزاست .)(74)
سمبل رسيدگى به بينوايان 
در رسيدگى به بينوايان و حفظ حيثيّت و كرامت آنان ، به هنگام دستگيرى و حلّمشكلاتشان ويژگيهايى تحسين برانگيز داشت .
معمولاً مردم در برابر بينوايان و حاجتمندان ، ژست مى گيرند و آنان را تحقير مى كنند وگاه به صورت اهانت بارى مى رانند؛ امّا آن گرامى ، از نهايت عظمت روح و والايىشخصيّت و فراخى سينه ، از وضعيّت متزلزل و حقارت بار محرومان ، قلبش فشرده مىشد و به آنان رقّت مى كرد؛ به همين جهت به هنگام بخشايش بر آنان و تاءمين نيازشانخود احساس شرمندگى مى كرد و مى كوشيد تا به آنان روحيّه دهد و شخصيّت صدمه ديدهآنان را ترميم كند و به صورتى خواسته هاى آنان را برآورد كه دچار خسارت روانى وشكست معنوى و اخلاقى و اجتماعى نشوند.
براى نمونه :
1 فردى بينوا و نيازمند، تقاضاى خويش را در قالب اشعارى چند به آن حضرتبازگفت و به اميد گره گشايى ايستاد. آن حضرت چهار هزار درهم مورد تقاضاى او رابه طور كامل ، در بسته اى بست و با نهايت احترام و تواضع و از شكاف درب ، بدوناينكه خود را به او نشان دهد يا بر او منّتى نهد، با فروتنى و شرمندگى بسته را بهاو تسليم كرد وفرمود:
خذها فإ نّى إ ليك معتذر عصا

اءمست سحابا عليك مندفقه

لكنّ ريب الزّمان ذوغِيَر

والكف منّى قليلة النّفقه (75)

اين مبلغ ناچيز را بگير كه من از تو شرمنده ام و عذر خواه و يقين داشته باش كه تو رادوست مى دارم و نسبت به تو مهر مى ورزم ، اگر در آينده زندگى ، توان و تمكّن باشد،باران بخششها بر تو خواهد باريد؛ امّا چه بايد كرد كه روزگار، تغييرپذير وناپايدار است و دستها از مال دنيا تهى ... .
2 نيازمندى ، به خانه آن حضرت مراجعه كرد و هزار دينار مورد تقاضاى خويش را بهآسانى دريافت نمود و به شمارش آن پرداخت . حسابدار آن حضرت با شگفتى از آن مردپرسيد: (آيا چيزى به ما فروخته اى كه وجه آن را اينگونه به دقّت مى شمارى ؟!)
مرد نيازمند پاسخ داد: (آرى ! آبرو و حيثيّت خويش را فروخته ام .)
امام حسين عليه السلام فرمود: (درست مى گويد.) آنگاه سه هزار دينار ديگر ازاموال خويش را بدو بخشيد و فرمود:
(هزار دينار نخست ، به خاطر تقاضايت و هزار دينار دوّم ، به خاطر آبرو و حيثيّتت وهزاردينار سوّم بدين خاطر كه براى رفع مشكل خويش ، به سوى ما آمدى .)
3 مرد نيازمندى به سوى او شتافت و خواسته خويش را با تسليمِ نامه اى ، به اطّلاع آنحضرت رسانيد. نامه را دريافت و بدون اينكه بنگرد، فرمود: خواسته ات برآورده است .برخى گفتند: (قبل از خواندن نامه ...؟)
فرمود: (خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من براى خواندن نامه و دريافتپاسخ آن سؤ ال خواهد كرد ... .)
4 ويژگى احترام به شخصيّت مردم در زندگى آن حضرت تا جايى بود كه نه تنها ازآسيب پذيرى شخصيّت و احساس ‍ حقارت نيازمندان ، رنج مى برد و خود احساس شرمندگىمى كرد، بلكه به هنگام ارشاد جاهل و آموزش ديگران نيز احساس حيامى كرد... .
در روايتى است كه آن حضرت مردى را نگريست كه به شايستگى وضو نمى سازد ونيازمند آموزش است . آن گرامى تصميم گرفت كه وضوى صحيح را بدو بياموزد، امّا ازانديشه شرمنده شدن او به هنگام آموزش وضوى صحيح ، احساس حيا كرد، به همين جهت باتدبير زيبا و آموزنده اى از برادرش امام حسن عليه السلام خواست تا در برابر آن مردسالخورده ، با هم مسابقه وضو دهند و او را به داورى بطلبند تا بدينوسيله با آموزشغير مستقيم ، مساءله را بدو خاطرنشان سازند.
هنگامى كه چنين كردند، آن مرد ضمن پى بردن به اشتباه خود و آموختن وضوى صحيح ،منقلب شد و گفت : (شما هر دو نيك وضو ساختيد و اين من هستم كه به وظيفه خويش ناآگاهبودم و شما اينگونه بزرگوارانه و مدبّرانه مرا ارشاد كرديد.)(76)
زدودن غم و اندوه از دلها 
از ويژگيهاى ديگر آن حضرت ، عواطف سرشار انسانى و دگردوستى و نوع پرورى است، به ويژه نسبت به كسانى كه بر فراز و نشيب زندگى به غم و اندوه ، يا مشكلىدچارمى شدند يا در بن بستى قرار مى گرفتند.
آن حضرت براى ملاقات و عيادت اسامة بن زيد بهمنزل او آمد، امّا او را آشفته و پريشان خاطر نگريست ،دليل پريشانى وى را جويا شد. اسامة آه اندوهبارى از پردهدل بركشيد و اندوه درونى خويش را آشكار ساخت .
حسين عليه السلام از دليل اضطراب و نگرانى شديدش جويا شد كه به عرض رسيد:
(حقوق ديگران را به گردن دارم و بدهكارم و دوست دارم تا زنده اماموال كسانى را كه به عهده دارم بدهم و با داشتن دَين از دنيا نروم .)
آن حضرت بلافاصله دستور داد بدهكارى او را پرداختند آنگاه او آسوده خاطر، ديده ازجهان فرو بست .(77)
انفاق در آشكار و نهان  
از ويژگيهاى اخلاقى اش انفاق خالصانه در آشكار و نهان ، به آشنا و بيگانه بود ... .
شبانگاهان مواد خوراكى و لوازم ضرورى زندگى محرومان و بينوايان و يتيمان را خودبه دوش مى كشيد و به درب خانه آنان مى برد. به همين جهت روز عاشورا در برخى ازنقاط بدنش آثار حمل بارهاى سنگين مشاهده كردند. وقتى از حضرت سجّاد عليه السلامدليل آن را جويا شدند، فرمود اينها آثار به دوش ‍ كشيدن صدقات و هداياى پنهانى استكه پدر بزرگوارم شبها به دوش مى كشيد و براى يتيمان و محرومان جامعه مىبرد....(78)
يكى از شيفتگان داغدارش در اين مورد مى گويد:
وانّ ظهراً غدا للبرّ ينقله شانه ها و پشتى كه شبانگاه صدقات پنهانى ولوازم ضرورى محرومان جامعه را برروى خودحمل مى كرد، عصر عاشورا، از بيداد بيدادگران درهم شكسته شد.
دگر دوستى  
از صفات برجسته او تصميم تزلزل ناپذيرش براى نجات و رهايى دادن مردم از عذابالهى بود، به همين جهت سخت ترين مسئوليتها را پذيرفت ، تا به پاداش و مرتبهرفيع و ويژه اى نائل آيد كه در پرتو آن شفاعتش براى گناهكاران و كسانى كه درخورعذاب هستند، آنگونه كه مى بايد، مفيد افتد.
او نه تنها در انديشه دوست و آشنا بود بلكه براى دشمن همدل مى سوزانيد و در انديشه هدايت و نجات آنان بود؛ بديندليل بود كه برچهره شقاوت پيشه اى كه براى بريدن سر مقدّس و كشتنش ‍ آمده بود،تبسّم مى فرمود و آنگاه او را پند و اندرزى رسا و حكيمانه مى داد.(79) وهنگامى كه ازهدايت و حق پذيرى آنان نااميد شد باز هم طبيبانه براى تخفيف آلام و رنجها و گناه و كيفرآنان ، مى كوشيد.
از اين ديدگاه بود كه به افراد سست عنصرى چون هرثمه و عبيداللّه بن حرّ جعفى ،هنگامى كه از گزينش راه هدايت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند، توصيه فرمود كهراه خويش برگيرند و از صدا رسِ نبردِ حق وباطل ، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهيدان راه آزادى و يكتاپرستى را، در پيكار باشرك و جاهليّت اموى بنگرند و يا نداى حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسينعليه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترك وظيفه و نشنيده گرفتن صداى دادخواهىپيشواى شهيدان ، به كيفر شديدترى گرفتارگردند.(80)
پروا از خدا  
از صفات برجسته اش يكى هم شدّت خوف از خدا و درك عظمت او بود، به گونه اى كههنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرّب به سوى پروردگار، رنگ چهره اشدگرگون مى گشت و اعضا و اندامهايش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، ازشدّت خوف و پرواى او مى پرسيدند كه مى فرمود:
لاياءمن يوم القيامه الاّ من خاف اللّه فى الدّنيا.(81)
در روز قيامت تنها كسانى امنيّت خواهند داشت كه در دنيا از پروردگار خويش پروا داشتهباشند.
آرى ! خواننده عزيز! بنگر كه چگونه آن گرامى به هنگام ساختن وضو براى نماز وعبادت ونيايش رنگ چهره اش دگرگون مى شد و كران تا كران وجودش مملوّ از خوف خدا واعضا و اندامش به لرزه مى آمد؛(82) ولى ما سوگمندانه به گناهان ويرانگر و هستىسوز مشغول و هيچ گونه دلهره و هراسى از كيفر خدا به ما دست نمى دهد. و با اينشرايط چگونه باز هم مدّعى آن هستيم كه حسين عليه السلام اسوه و الگوى زندگى ماست.
آرى ! او در انجام برترين عبادتها از پرواى خدا مى لرزد و ما به هنگام ارتكاب بدترينو زشت ترين گناهان ، كمترين دلهره و هراسى به خويشتن راه نمى دهيم . به راستى كه :
لا حول ولا قوّة الاّ باللّه ... .
پيشواى ستوده  
از ويژگيهاى آن حضرت يكى هم آن است كه مورد ستايش ‍ همگان است .
خدا، پيامبران ، فرشتگان ، صالحان ، مؤ منان ، تقوى پيشگان ، دوستان تا كافران ودشمنانش ، همگى او را ستوده و همگى در وصف او سخن گفته اند.
خداوند آن حضرت را در قرآن مجيدش به صورتهاى گوناگون ستوده است ، براىنمونه :
1 او را مصداق كامل و جامع نفس مطمئنّه شمرده است .(83)
2 او را بهره عظيمى از رحمت خويش عنوان ساخته است .(84)
3 او را والاترين پدرانى قرار داده ، كه احترام وتجليل از آنان را مقرّر داشته است .(85)
اينك ... نيك بينديش كه آيا بر اين پدر والا، خدمتى كرده اى و شرط احسان را انجام داده اى؟
4 او را مصداق بارز و سالار شهيدان و كسانى كه مظلومانه به خون خويش غلطيدندبرشمرده است .(86)
5 او را ذبح عظيم توصيف فرموده است .(87)
6 او را رمز و روح و حقيقت (كهعيص ) شمرد.(88)
7 و نيز آن حضرت را با نامهاى مقدس و بزرگى چون فجر،(89)
8 و در ستايش شخصيّت و عظمت او در سمت راست عرش ‍ مرقوم داشت :
انّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النّجاة .
به راستى كه حسين عليه السلام مشعل روشنى بخش هدايت و كشتى نجات است .
9 و نيز در احاديث قدسى ، آن حضرت را با عظمت بسيار مورد ستايش قرار داد كه از آنجمله حديث طولانى است كه ، بخشى از آن ضمن فرستادن درود و سلام و رحمت و بركاتخويش بر او از آن حضرت به عنوان نور اولياء خدا و حجّت بر بندگان و ذخيره براىنجات گناهكاران ياد مى كند. آيا ستايش و تجليل از اين فراتر؟!(90)
پيامبر و ستايش حسين عليه السلام  
پيامبر گرامى نيز، به صورت شگفت انگيزى آن حضرت را ستوده است .
از آن جمله روزى ضمن خطاب به او فرمود:
مرحبا بك يا زَين السّماوات
فردى پرسيد: آيا جز وجود گرامى پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله كسى مى تواندزينت آسمانها و زمين باشد؟
پيامبر فرمود: به پروردگارى كه مرا به حق به رسالت برانگيخت حسين عليه السلامدر آسمانها باعظمت تر و پرشكوه تر از روى زمين است ، خدا در سمت راست عرش نوشتهاست كه :
انّ الحسين مصباح الهدى
به راستى كه حسين چراغ فروزان هدايت و كشتى نجات بخش ‍ انسانيّت است .
پس ، پيامبر دست حسين عليه السلام را گرفت و فرمود:
(هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند على عليه السلام ، او را اينك بشناسيد وهمانگونه كه خداوند به او برترى و عظمت بخشيده است برترش داريد.)
پيامبران و فرشتگان  
و همين گونه همه پيامبران و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نيز، او را مورد ستايش وتجليل قرار دادند و در عظمت او بسيار گفته و سروده اند، كه خواهد آمد.
دوست و دشمن 
از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد يكى هم اين است كه او ستوده شده دوست و دشمن استو اين از شگفتيهاى روزگار است ، كه حتّى همانانى كه در ريختن خون پاكش ، بر ريگهاىتفتيده نينوا همدست و همداستان شدند و پليدترين پليدى تاريخ بشريّت را پديدآوردند، همانان نيز نتوانستند در ستايش او لب فرو بندند و او را تمجيدننمايند.
براى نمونه :
1 معاويه پليدترين عنصر اموى ، ضمن وصيّت به فرزندش درتحليل وضعيّت سياسى و اجتماعى جامعه ، به ستايش حسين عليه السلام پرداخت و يزيدرا از رويارويى خشونت بار با او برحذر داشت ... .(91)
2 فرمانده كلّ سپاه اموى ، عمر سعد نيز ضمن برخى اشعار خويش در برابر عظمت آنقلّه سر به آسمان كشيده جهان بشريّت ، سر تعظيم فرود آورد.(92)
3 مخالفان و قاتلانش ، به هنگام رويارويى و پيكار، با او يك صدا، زبان به ستايشاو گشودند و به عظمت او گواهى كردند.(93)
4 قاتل آن حضرت ، شمر، او را ستود و گفت : (حسين عليه السلام رزم آورى بزرگ وقهرمانى عظيم و هماوردى بى نظير است كه كشته شدن به دست او عار نيست .)(94)
5 يكى از فرماندهان دشمن به نام سنان ، به هنگام كشتن آن حضرت او را ستود و گفت :
اقتلك اليوم ونفسى تعلم تكتم

انّ اباك خير من تكلّم (95)

اينك در حالى كمر به كشتن تو بسته ام كه يقين دارم پدرت بهترين و والاترين دانايان وسخنوران بود... .
6 نيزه دار سر مقدّس او نيز، آن حضرت را دربارگاه ستم فرزند پليد مرجانه اينگونهستود:
املا ركابى فضّة وذهبا واباً

وخيرهم اذ ينسبون نسباً(96)

هان اى امير! ركاب مرا آكنده از زر و سيم ساز، چرا كه من سالار گرانقدرى را كشته ام .
من بهترين انسانها از نظر پدر و مادر و ريشه و تبار را بهقتل رسانده ام .
7 و شگفتا كه خود يزيد نيز در مجلس شومش ، به ستايش حسين عليه السلام برخاست وآن هنگامى بود كه به بركت خون حسين و با فداكارى و پيام رسانى پيام رسانان خونمقدّسش ، موج آگاهى و بيدارى تا بارگاه ستم اموى نيز نفوذ كرد و همسرش بى اختيار وبا سر برهنه خود را به مجلس يزيد انداخت و در سوگ او به ضجّه و شيون پرداخت ،آنگاه بود كه يزيد سر او را پوشانيد و ضمن همدردى با او گفت :
(برو براى حسين مجلس سوگوارى برپا ساز و گريه سر ده و بر او ضجّه و شيونكن كه ابن زياد بدون خواست من در مورد او شتاب كرد و او را به شهادترسانيد.)(97)
آرى ! هنگامى كه يزيد مى گويد براى حسين عليه السلام و در سوگ او شيون كنيد چراشما در سوگ او ساكت باشيد ...؟!
آيا بر سيّد و سالار جوانان بهشت ضجّه نمى زنيد ...؟
آنچه آمد، تنها برخى از صفات و ويژگيها و ارزشهاى تحسين برانگيز، حسين عليهالسلام است . راستى كه نگارنده به كارى سخت ، دست يازيده است ، زيرا ما كجا و شناختاو كجا؟ شناخت بزرگ مردى كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله پس از ترسيمشخصيّت بزرگ او فرمود:
(هان اى مردم ! آنچنانكه شايسته است حسين عليه السلام را بشناسيد و همانگونه كهخدايش او را بر همگان امتياز و برترى بخشيده است برترش داريد.)
به همين دليل ، ما نيز با بيان ويژگى ديگرى از آن حضرت ، اين بخش را به پايان مىبريم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation