بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تحلیلی بر روشهای تربیت نفس, اکبر دهقان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TAR00000 -
     TAR00001 -
     TAR00002 -
     TAR00003 -
     TAR00004 -
     TAR00005 -
     TAR00006 -
     TAR00007 -
     TAR00008 -
     TAR00009 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

نقش مؤثر مثال 
نقش مثال در توضيح وتفسير مباحث ، نقش انكار ناپذيرى است . لذا در هيچ علمى از ذكرمثال براى اثبات حقايق وروشن ساختن آن بى نياز نخواهيم بود. گاهى يكمثال بجا كه با مقصود ما هماهنگ است ، مطلب را از آسمان به زمين مى آورد وبراى همهقابل فهم مى سازد. بنابراين مى توان گفت :مثال در مباحث علمى ، تربيتى ، اجتماعى ، اخلاقى وغير آن نقش هاى مؤثر زير را دارد.
1. مثالمسايل را حسّى مى كند.
2. مثال راه را نزديك مى كند.
3. مسايل را همگانى مى سازد.
4. ذكر مثل ، درجه اطمينان به مسايل را بالا مى برد.
تمثيل در قرآن 
در قرآن تمثيل هاى فراوانى ذكر شده است از جمله :تمثيل انفاق در راه خدا به دانه پر بركت .(580)تمثيل زندگانى دنيا به بازى وسرگرمى (581)تمثيل اعمال كافران به خاكستر در برابر باد.(582)تمثيل حق وباطل به آب زلال وكف روى آب (583)تمثيل عالم بى عمل به حيوان (584) تمثيل افراد بى ايمان به چهارپايان (585)تشبيه منافقان به چوبهاى خشك (586) در اينجا به سه نمونه از آن اشاره مى كنيم :
1. تمثيل روشن براى بيان ضعفها
قرآن مى فرمايد: يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون اللّهلن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لايستنقذوه منه ضعف الطالبو المطلوب ما قد روا اللّه حق قدره ان اللّه لقوى عزيز(587) اى مردم ! مثلى زدهشده است ، به آن گوش فرا دهيد؛ كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانندمگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند، و هرگاه چيزى از آن هابربايد نمى توانند آن را باز پس ‍ بگيرند. هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آنمطلوبان (هم اين عابدان و هم آن معبودان ) آن ها خدا را آن گونه كه بايد بشناسندنشناختند خداوند قوى و شكست ناپذير است .
2. تمثيل گويايى براى غيبت كردن 
قرآن كريم براى اين كه مردم را از غيبت كردن برحذر دارد و قبح و زشتى اينعمل را كاملاً مجسّم سازد آن را در ضمن يك مثال گويا بيان مى كند و مى فرمايد آيا هيچ يكاز شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد ايحبّ احدكم انياءكل لحم اخيه ميتا به يقين همه شما از اين امر كراهت داريد فكر هتموه تعبير به (مرده ) به خاطر آن است كه غيبت در غياب افراد صورت مى گيرد و آنان همچونمردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند.
3. مثال جالب براى مقام والاى مجاهدان 
خداوند براى مقام و منزلت مجاهدان در راهش ، مثالى جالب ذكر مى كند، به اين صورت كهخود را خريدار و مؤمنان را فروشنده معرفى كرده ، مى گويد: خداوند از مؤمنان جان ها واموالشان را خريدارى مى كند و در برابر اين متاع ، به آنها بهشت مى دهد ان اللّهاشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه و چون در هر معامله اى در حقيقتپنج ركن اساسى وجود دارد كه عبارتند از: خريدار، فروشنده ، متاع ، قيمت و سند معاملهخداوند در اين آيه به تمام اركان آن اشاره نموده ، خود را (خريدار) و مؤمنان را(فروشنده ) و جان ها و اموال را (متاع ) و بهشت را (ثمن و قيمت ) براى اين معامله قرار داده وبه دنبال آن به (اسناد) معتبر و محكم اين معامله كه پنجمين ركن است اشاره كرده ، مىفرمايد: اين وعده حقى است بر عهده خداوند كه در سه كتاب آسمانى (تورات ،انجيل ، قرآن ) آمده است . وعدا عليه حقا فى التوراة والانجيل و القرآن (588)
تمثيل در روايات 
1. مَثَل مؤمن : قال الكاظم عليه السلام : المؤمنكمثل كفتى الميزان كلما زيد فى ايمانه زيد فى بلائه (589) مؤمن همانند دو كفهترازوست ، هر اندازه در ايمانش فزونى باشد در گرفتاريش فزونى است .قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : مثل المؤمنكمثل الارض منافعهم منها و اذا هم عليها(590)مثل مؤمن همانند زمين است ، منافع و سودهاى مردم از آن است و آزار و اذيت مردم بر آن .
3. مثل مؤمنان در محبت : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : مثل المؤمنين فى توادّهم و تراحمهم و تعاطفهمكمثل الجسد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر والحمّى (591)مثل مؤمنين در دوستى و رحمت و عطوفت ورزيدن به يكديگر، همانند يك پيكر است هنگامىكه عضوى از آن به درد آيد ساير اعضا گرفتارى بيدارى و تب پيدا مى كنند.
3. مثلاهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرقمثل اهل بيت من همانند كشتى نوح است ، هر كس بر آن سوار شود نجات يابد و هر كه تخلفورزد غرق گردد.(592)
4. مثل عالم بى عمل : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :مثل من يعلّم الناس ‍ الخير و ينسى نفسه كمثل المصباح الذى يضيئ للناس و يحرقنفسه (593) مثل كسى كه به مردم خير و خوبى بياموزد و خود را فراموش كند،همانند چراغ است كه براى مردم نور و روشنايى بخشد و خود بسوزد.
5. مثل همنشين صالح : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : مثل الجليس ‍ الصالحمثل العطّار ان لم يعطك من عطر اصابك من ريحه (594)مثل همنشين شايسته چون عطرفروش است اگر از عطرش به تو نبخشد، از بوى عطرش ‍بهره مند شوى .
6. مثل دانشمندان : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : انمثل العلماء فى الارض كمثل النجوم فى السماء يهتدى بها فى ظلمات البرّ والبحر(595) همانا مثل دانشمندان در زمين ، مانند ستارگان آسمان است كه در تاريكىها خشكى و دريا به وسيله آن ها هدايت حاصل مى شود.
7. مثل برادر دينى : مثل الاخوين مثل اليدينتغسل احدهما الاخرى (596)
دو برادر (دينى ) همچون دو دست باشند كه يكى ديگرى را بشويد.
8. مثل حريص به دنيا: قال الباقر عليه السلام :مثل الحريص على الدنيا مثل دودة القزّ كلما ازدادت من القزّ على نفسها لفّا كان ابعد لها منالخروج حتى تموت غمّا(597)
مثل حريص بر دنيا همانند كرم ابريشم است كه هر اندازه بر اطراف خود تار بتند او را ازبيرون آمدن باز دارد تا از روى اندوه بسيار بميرد.
9. مثل نمازهاى پنج گانه : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : مثل الصلوات الخمسكمثل نهر جار عذب على باب احدكم يغسل فيه كلّ يوم خمس مرّات فما يبقى ذلك من الدّنس(598) مثل نمازهاى پنجگانه همچون نهرى است كه آب گواراى آن بر جلو در خانهيكى از شما جارى باشد و هر روز پنج مرتبه خود را در آن بشويد و هيچ آلودگى از وىبه جاى نماند.
10. مثل تعليم علم در كودكى : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله :مثل الذى يتعلّم فى صغره كالنقش فى الحجر ومثل الذى يتعلّم فى كبره كالذى يكتب على الماء(599)مثل كسى كه در كودكى علم فرا گيرد، چون نقش بر روى سنگ باشد و كسى كه دربزرگى دانش آموزد همچون نوشتن بر آب باشد.
ششمين روش : مشورت با خردمندان
يكى از روش هاى تربيت عقلانى مساءله مشورت كردن با افراد صاحب خرد و انديشه است. چون يك انسان هر قدر از نظر فكرى نيرومند باشد نسبت بهمسايل مختلف تنها از يك يا چند بعد مى نگرد و ابعاد ديگر بر اومجهول مى ماند امّا هنگامى كه مسايل در شورا مطرح گردد وعقل ها و تجربه ها و ديدگاه هاى مختلف به كمك هم بشتابند،مسايل كاملاً پخته و كم عيب و نقص مى گردد و از لغزش دورتر است .
اصولاً مردمى كه كارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مى دهندكمتر گرفتار اشتباه مى شوند؛ به عكس افرادى كه گرفتار استبداد راءى هستند و خودرا بى نياز از افكار ديگران مى دانند هر چند از نظر فكرى فوق العاده باشند غالباگرفتار خطاها و اشتباهات خطرناك و دردناكى مى شوند.
يكى ديگر از فوايد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى ودشمنى آن ها را با خود درك خواهد كرد.
قرآن كريم براى اين موضوع اهميت خاصى قايل شده تا آن جا كه آن را يك برنامه مستمرمؤمنان مى شمرد نه يك كار زودگذر و موقت . مى فرمايد كارهاى آنها در ميانشان بهصورت شورايى است و امرهم شورى بينهم (600)
و جالب اين كه خود پيامبر با اين كه عقل كل به شمار مى رود خداوند به او خطاب مىكند: و شاورهم فى الامر(601) در كارها با مسلمانان مشورت كن گرچه كلمه(الامر) در آيه شريفه مفهوم وسيعى دارد و همه كارها راشامل مى شود ولى مسلّم اين است كه پيامبر هرگز در احكام الهى با مردم مشورت نمى كردبلكه در آن ها صرفا تابع وحى بود. بنابراين ، مورد مشورت تنها در طرز اجراىدستورات و نحوه پياده كردن احكام الهى بود و به عبارت ديگر، پيامبر صلّى اللّه عليهو آله در قانون گزارى هيچ وقت مشورت نمى كرد و تنها در طرز اجراى قانون نظرمسلمانان را مى خواست و به راءى و نظر آن ها احترامقايل مى شد و گاهى نظر آن ها را مقدم مى داشت و ترجيح مى داد با اين كه مشكلاتى ازاين ناحيه حاصل مى شد كه نمونه مشورت پيامبر را در جنگ احد ملاحظه مى كنيم .
پيامبر اكرم قبل از مبارزه با دشمنان خود همه اصحاب واهل مدينه را دعوت كرد و براى رسيدگى به اين مساءله جلسه اىتشكيل داد و موضوع دفاع را آشكارا با آن ها در ميان گذاشت ؛ سپس در اين كه درداخل مدينه به پيكار دست زنند و يا از شهر خارج شوند با مسلمانان به مذاكره و مشورتپرداخت و عده اى گفتند: از مدينه خارج نشويم و در كوچه هاى تنگ شهر با دشمن بجنگيم، زيرا در اين صورت حتى مردان ضعيف و زنان و كنيزان نيز به لشكر مى توانند كمككنند و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز با اين نظريه موافق بود كه از مدينهخارج نشوند ولى گروهى از جوانان و جنگجويان با اين راءى مخالف بودند. سعدبن معاذو چند نفر از قبيله اوس برخاستند و گفتند: اى پيامبر! در گذشته كسى از عرب قدرت اينكه در ما طمع كند نداشته است با اين كه در آن موقع ما مشرك و بت پرست بوديم و هماكنون تو در ميان ما هستى چگونه مى توانند در ما طمع كنند؟ نه ، حتما بايد از شهر خارجشده ، با دشمن بجنگيم اگر كسى از ما كشته شود شربت شهادت نوشيده و اگر هم كسىنجات يافت به افتخار جهاد در راه خدا نايل شده است .
اين گونه سخنان و حماسه ها طرفداران خروج از مدينه را بيشتر كرد به طورى كهطرح عبداللّه بن ابى در اقليت افتاد؛ خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اين كه بهخروج از مدينه تمايل نداشت ، به اين مشورت احترام گذاشت و نظريه طرفداران خروج ازمدينه را انتخاب كرد.
در روايات اسلامى تاءكيد زيادى روى مشاوره شده است :
1. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: انه ما منرجل يشاور احدا الاّ هدى الى الرشد احدى در كارهاى خود مشورت نمى كند مگر اين كهبه راه راست و مطلوب هدايت مى شود(602).
2. حضرت على عليه السلام : من استبدّ براءيه هلك و من شاورالرجال شاركها فى عقولها كسى كه استبداد به راءى داشته باشد هلاك مى شود وكسى كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آن ها شريك شده است (603). البته اينمعنا روشن است كه هر كس نمى تواند طرف مشورت قرار گيرد زيرا برخى افراد نقاطضعفى دارند كه مشورت با آن ها نه تنها موجب تربيت عقلانى و نيروى خرد و انديشهانسان نيست بلكه مايه بدبختى و عقب افتادگى است .
3. حضرت على عليه السلام : مى فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن لاتدخلنّ فىمشورتك بخيلاً يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر با افرادبخيل مشورت نكن زيرا تو را از بخشش و كمك به ديگران باز مى دارند و از فقر مىترسانند.
ولاجبانا يضعفك عن الامور همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آن ها تو را ازانجام كارهاى مهم باز مى دارند.
ولا حريصا يزين لك الشرّه بالجور وبا افراد حريص مشورت نكن كه آن ها براىجمع آورى ثروت و كسب مقام ، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى دهند.(604)
فصل چهارم : اهداف تربيت 
عناوينى در قرآن كريم وروايات مطرح شده كه ناظر به اهداف تربيت نفس و تزكيهروح است ، البته اين اهداف در سطح هم نيستند، برخى مقدمه براى برخى ديگر است وبهتعبير ديگر بعضى اهداف متوسط هستند و بعضى اهداف عالى . مثلاً هدف از عبادت وبندگى تحصيل تقواست و اعبدوا ربكم ... لعلكم تتقون (605) و هدف از تقوافلاح و رستگارى است و اتقوااللّه لعلكم تفلحون (606) چه اين كه هدف ازاقامه نماز ياد خداوند است اقم الصلوة لذكرى (607) و هدف از ياد خداوندآرامش قلب و طماءنينه روح است الا بذكر اللّه تطمئن القلوب (608) و هرگاهانسان به مقام اطمينان نفس ‍ دست پيدا كند، به مقام رضاى حق و قرب پروردگارنائل مى شود. يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية (609)
پرورش روح ايمان و عمل صالح 
يكى از اهداف بزرگ تربيت از ديدگاه قرآن كريم آن است كه انسان ها داراى روح ايمانو اعتقاد به ماوراى طبيعت باشند كه سعادت وكمال هر انسان در گرو ايمان محكم و اعتقاد راسخ به امور غيبى است گرچه ايمان وعمل صالح از عوامل مهم و از اركان مؤثر در تربيت است ليكنمراحل اوليه آن ، اين چنين است امّا مراحل عاليه آن از اهداف مهم تربيت نفس است . قرآنكريم مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا آمنوا باللّه و رسوله (610) اى كسانىكه ايمان آورده ايد! ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش بياوريد. در اين آيه خداوند بهتمام مؤمنانى كه ظاهرا اسلام و ايمان به خداوند را پذيرفته اند امّا هنوز ايمان دراعمال جان آن ها نفوذ نكرده است مى فرمايد: از صميمدل ايمان بياورند.
معناى ايمان 
ايمان به معناى تسليم تواءم با اطمينان خاطر است . مرحوم طبرسى مى فرمايد: ازهرىمى گويد: علماى اتفاق دارند ايمان به معناى تصديق است .
علامه طباطبايى آن را استقرار اعتقاد در قلب معنا نموده و راغب ايمان را به معنى تصديقتواءم با اطمينان خاطر گفته است . لكن قرآن كريم ايمان به معناى اعتقاد را تاءييد نمىكند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است زيرا مى بينيم كسانى را كه اعتقاد دارند ولىتسليم عقيده خويش نيستند كافر مى شمارد وجحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما وعلوّا(611) فرعونيان در باطن و نفس ‍ خويش عقيده داشتند كه آيات موسى ازقبيل عصا و غيره از جانب خداست ولى در ظاهر تسليم نشدند... يا اين كه شيطان به خداعقيده داشت مى گفت : خلقتنى من نار(612) و به انبيا نيز معتقد بود كه نمىتواند آن ها را بفريبد و مى دانست به بندگان با اخلاص راه ندارد فبعزتك لاغوينهّماجمعين الاعبادك منهم المخلصين (613) و به قيامت نيز معتقد بود، لذا مى گفت : تاروز قيامت مهلتم بده انظرنى الى يوم يبعثون (614) با همه اين ها قرآندرباره اش ‍ مى فرمايد: ابى و استكبر و كان من الكافرين (615) او امتناع واستكبار كرد و از كافران گرديد.
بسيارى از اهل كتاب به حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله عقيده داشتند و مىدانستند او پيامبر است و حتى او را مانند پسران خود مى شناختند ولى حق را كتمان مى كردندو به عقيده خويش تسليم نبودند الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهمو ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون (616) بنابراين ، ايمان به معناىاعتقاد تنها نيست بلكه به معناى تسليم در ظاهر و باطن است و مؤمن آنست كه به حقتسليم شود.(617) انما المؤمنون الذين امنوا باللّه و رسوله ثم لميرتابوا(618)
حقيقت ايمان چيست ؟ 
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ان من حقيقه الايمان ان تؤ ثرالحق و ان ضركعلى الباطل و ان نفعك (619) حقيقت ايمان اين است كه حق و حقيقت را بپذيرى و اختياركنى اگر چه براى تو ضرر دارد بر باطل ، گرچهباطل براى تو سود و منفعت دارد.(620) و نيز مى فرمايد: لا يصدق ايمان عبد حتىيكون بما فى يداللّه اوثق منه بما فى يده (621) ايمان بنده صادق نيست و حقيقىنيست مگر اين كه اعتمادش به خداوند بيشتر باشد از آنچه كه در اختيار خودش مى باشد.
اجعلتم سقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن باللّه و اليوم الاخر و جاهد فىسبيل اللّه (622) عباس عمومى پيامبر و شيبه هركدام بر ديگرى افتخار مى كردند،عباس به آبرسانى خود به زائران خانه خدا مباهات مى كرد و شيبه به كليددارى .حضرت على عليه السلام فرمود: من با سنّ كم خود به اين افتخار مى كنم كه من باشمشير جهاد كردم تا شما به خدا و پيامبر آيمان آورديد. آن ها ناراحت شده ، نزد پيامبرآمدند و جريان را گفتند. در اين هنگام آيه فوقنازل شد.
از اين آيه استفاده مى شود كه ارزش عمل به زنده بودن آن وداشتن روح ايمان است و امّاعمل بى ايمان كه همچون لاشه اى بى روح است از نظر دين و در بازار حقيقت ، هيچ وزنوارزشى ندارد. پس مؤمنين نبايد ظاهر اعمال را معتبر شمرده ، آن را ملاك فضيلت ومايهقرب به خدا بدانند، بلكه بايد آن را بعد از نظر داشتن حيات كه همان ايمان وخلوصاست به حساب بياورند.(623)
شرايط ايمان واقعى 
فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكّموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مماقضيت و يسلّموا تسليما(624) خداوند در آيه فوق سوگند ياد مى كند كه مردمايمان واقعى پيدا نمى كنند مگر اينكه سه شرط را دارا باشند:
الف ) به هنگام اختلاف و نزاع ، به پيامبر مراجعه كنند نه به طاغوت .
ب ) در دل خود هيچ گونه احساس ضيق و دلتنگى از قضاوت پيامبر نكنند.
ج ) در برابر قضاوت پيامبر تسليم محض باشند.(625)
ايمان بدون عمل فاقد ارزش 
قرآن وقتى پيروان حقيقى تورات را توصيف مى كند مى فرمايد آنان كسانى هستند كه ازپيامبر صلّى اللّه عليه و آله تبعيت مى كنند. الذين يتبعونالرسول النبى الاّمى (626)
در اين آيه به جاى كلمه (يؤ منون ) كلمه (يتّبعون ) به كار رفته و اين بهترين تعبيراست ؛ زيرا ايمان به آيات خداى سبحان و ايمان آوردن به انبيا و شرايع ايشان با طاعتو تسليم در برابر دستورات ايشان است و تعبير به (يتبعون ) دلالت بر همين معنا مىكند و مى فهماند كه ايمان به معناى اعتقاد تنها فايده اى ندارد، چون هر قدر هم شخصبه حقانيت آيات و شرايع الهى اعتقاد داشته باشد با اينحال وقتى اطاعت و تسليم در كارش نباشد، عملاً حق بودن آن آيات را تكذيب كرده است.(627)
اوصاف مؤمنان حقيقى 
تعبير اولئك هم المؤمنون حقا كه حكايت از ايمان حقيقى افراد مى كند در دو مورد درقرآن كريم ذكر شده و تحقق ايمان حقيقى در صورتى است كه انسان داراى اوصاف زيرباشد.
1. تكان خوردن دل به هنگام ياد الهى .
2. افزوده شدن ايمان به هنگام تلاوت قرآن .
3. توكل به خداوند.
4. برپا داشتن نماز.
5. انفاق در راه خدا. قابل توجه اين كه اوصاف سه گانهاول ، حالات قلبى و مترتّب بر يكديگر است و دو وصف اخير مربوط بهاعمال ظاهرى است . انما المؤمنون اذا ذكر اللّه و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياتهزادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون الذين يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون اولئك همالمؤمنون حقا(628)
6. هجرت در راه خدا.
7. جهاد در راه خداوند.
8. پناه دادن و يارى كردن مسلمانان . والذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فىسبيل اللّه و الذين اووا و نصروا اولئك هم المؤمنون حقا(629)
آيا ايمان صرف اعتقاد قلبى است ؟ 
بعضى از علما گويند: ايمان فقط صرف اعتقاد قلبى است وعمل به جوارح و اركان از شرايط آن است و به دودليل استناد جسته اند اول اين كه : ايمان جايگاه آن قلب و جان آدمى است قرآن كريم مىفرمايد: كتب فى قلوبهم الايمان (630) و لمّايدخل الايمان فى قلوبكم (631) علاوه بر اين كه قرآن كريم بعد از ايمان ،عمل صالح را بيان مى كند و عمل صالح غير از ايمان است ، زيرا اگر يكى باشند لازممى آيد عطف شئ بر نفس خود كه از نظر ادبى بايد بين معطوف و معطوف عليه تغايرباشد نه اتحاد.
امّا برخى ديگر از علما معتقدند ايمان اعم از اعتقاد وعمل صالح است . مرحوم علاّمه مجلسى معتقد استعمل جزء ايمان است و لذا بابى را تحت عنوان انالعمل جزءالايمان در جلد 69 بحارالانوار مطرح نموده و روايات مختلفى را ذكر كردهاست . از جمله از حضرت رضا عليه السلام نقل مى كند: الايمان عقد بالقلب لفظباللسان عمل بالجوارح لا يكون الايمان الاّ هكذا
مشهور بين علماء آنست كه ايمان صرف اعتقاد قلبى است وعمل جزء كمال ايمان است . شاهدش رواياتى است كه گويد ايمانكامل نمى گردد مگر به بعضى از امور مانند تفقّه در دين و اندازه گيرى در زندگى وصبر در مصائب .
تاءثير متقابل ايمان و عمل صالح 
قرآن كريم هر جا سخن از ايمان آورده در كنارشعمل صالح را ذكر نموده كه 52 مرتبه ايمان وعمل صالح در قرآن همراه با يكديگر ذكر شده است ، به نحوى كه گويى دو امر جداناپذير در رشد و تعالى انسان هستند و راستى هم چنين است زيرا ايمان وعمل صالح مكمل يكديگرند و تاءثير متقابل در يكديگر دارند. ايمان اگر در اعماق جاننفوذ كند حتما شعاع آن در اعمال انسان خواهد تابيد وعمل او را عمل صالح خواهد كرد، همچون چراغ فروزانى كه از درون اتاق نور به بيرونمى تابد و چنين است چراغ پر فروغ ايمان كه اگر در قلب انسان روشن شود آثارش ازچشم و گوش و زبان و دست و پاى او آشكار مى گردد و اصولاً ايمان همچون ريشه است وعمل صالح ميوه آن . وجود ميوه شيرين دليل بر سلامت ريشه است و وجود ريشه سالم سببپرورش ميوه هاى مفيداست ،(632) لذا اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: فبالايمانيستدل على الصالحات و بالصالحات يستدل على الايمان (633) به وسيله ايمانمى توان به اعمال شايسته استدلال نمود و به سبباعمال صالح مى توان بر وجود ايمان نيز استدلال كرد.
آثار ايمان و عمل صالح 
1. رسيدن به حيات طيب : من عمل صالحا من ذكر و انثى و هو مؤمن فلنحيينَّه حيوة طيّبة ولنجزينّهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون (634) هر كسعمل صالحى انجام دهد چه مرد باشد چه زن در حالى كه ايمان دارد او را زنده مى كنيم بهزندگى پاك وپاكيزه اى وپاداش مى دهيم او را به بهتر از آنچهعمل مى كنند.
2. پوشاندن لغزش ها و اصلاح كارها: والذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بمانزّل على محمد و هو الحق من ربهم كفّر عنهم سيّئاتهم و اصلح بالهم كسانى كهايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به آنچه بر محمد صلّى اللّه عليه و آلهنازل شده و همه حق است و از سوى پروردگار نيز ايمان آوردند خداوند گناهانشان را مىبخشد و كارهايشان را اصلاح مى كند.
3. مشمول رحمت الهى شدن : فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيدخلهم ربهم فىرحمته (635) كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند پروردگارشان آن ها را در رحمت خود وارد مى كند
4. محبوبيت در جان مردم : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات ،سيجعل لهم الرحمن ودّا(636) كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند خداوند رحمن محبت آن ها را دردل هاى مردم مى افكند.
5. رستگارى : قد افلح المؤمنون به تحقيقاهل ايمان رستگار شده اند در صورتى كه آثار عملى در خارج ، از آن ها مشاهده شود كهقرآن مى فرمايد الذينهم فى صلوتهم خاشعون و الذينهم عن اللغو معرضون والذينهم للزكوة فاعلون (637) آنها كه در نمازشان خشوع دارند و از لغو وبيهودگى روى گردانند و زكات را انجام مى دهند.
6. بهترين بندگان خداوند شدن : ان الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرالبريّة (638) به تحقيق اهل ايمان و عمل صالح بهترين بندگان خداوند هستند وبهترين مردمان هستند. روايات فراوانى از طرق شيعه و سنى آمده كه آيه اولئك همخيرالبريه به حضرت على عليه السلام و شيعيان او تفسير شده است . ابن عباسمى گويد: هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به علىعليه السلام فرمود: هو انت و شيعتك تاءتى انت و شيعتك يوم القيمة راضيين مرضيين وياتى عدوك غضبانا مقمحين
منظور از اين آيه تو و شيعيانت هستيد كه در روز قيامت وارد عرصه محشر مى شويد درحالى كه شما از خداوند راضى و خداوند هم از شما راضى است و دشمنت خشمگين وارد محشرمى شود و به جهنم به زور مى رود.(639)
7. شكرگزارى خداوند: فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه(640) هر كس چيزى از اعمال صالح انجام دهد، در حالى كه ايمان داشته باشدتلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار نمى گيرد.
درجات ايمان 
از نظر قرآن كريم ايمان داراى درجات و مراتبى است لذا بهاهل ايمان دستور به ايمان مى دهد كه مقصود ايمان درجه برتر و بالاتر است . يا ايهاالذين آمنوا آمنوا باللّه و رسوله (641)
لذا اصحاب پيامبر اكرم از نظر ايمان و اعتقاد در يك درجه نبودند بعضى از آن ها در راهخدا جان مى دادند و پيامبر را در جبهه جنگ تنها نمى گذاشتند انما المؤمنون الذين آمنواباللّه و رسوله و اذا كانوا معه على مر جامع لم يذهبوا حتى يستاءذنوه (642) امّابعضى از اصحاب پيامبر به خاطر رسيدن بهمسايل مادى ، پيامبر را در مراسم نماز جمعه تنها گذاشتند. و اذا راؤ ا تجارة او لهواانفضّوا اليها و تركوك قائما(643) در شاءننزول اين آيه مى خوانيم : وقتى بعضى از مسلمانان خبر آمدن كاروان تجارتى را شنيدندنماز جمعه را ترك كردند و به سوى كاروان تجارتى رفتند.
قال الصادق عليه السلام : يا عبدالعزيز ان الايمان عشر درجات بمنزله السّلم يصدرمنه مرقاة بعد مرقاة فلا يقولنّ صاحب الاثنين لصاحب الواحد لست على شى حتى ينتهىالى العاشر فلا تسقط من هو دونك فيسقطك من هو فوقك و اذا راءيت من هواسفل منك بدرجه فارفقه اليك برفق و لا تحملن عليه ما لا يطيق فتكسّره فان من كسّر مؤمنا فعليه جبره (644) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اى عبدالعزيز! ايمانمانند نردبام است كه ده پله دارد و مؤمنان پله اى را بعد از پله ديگر بالا مى روند؛ پسكسى كه در پله دوم است نبايد به آنكه در پلهاول است بگويد: تو هيچ ايمان ندارى تا برسد به دهمى . (كه نبايد چنين سخنى بهنهمى بگويد) پس آن كه را از تو پايين تر است دور نيانداز كه بالاتر از تو را دورمى اندازد و چون فردى را پايين تر از خود ديدى با ملايمت او را به سوى خود كشان وچيزى را هم كه طاقت ندارد بر او تحميل مكن كه او را بشكنى زيرا هر كه مؤمنى را بشكندبر او لازم است جبرانش كند.
از اين روايت به دست مى آيد كه خداوند متعال به هر يك از افراد انسان استعداد و قابليتمخصوصى عنايت نموده كه ممكن نيست از آن مقدار تجاوز كند و به درجه بالاتر كهاستعدادش را ندارد برسد البته عطاى خداوند قابليت است و خود انسان بايد با مجاهدتو كوشش در اكتساب ، استعداد خود را به مرحله فعليت برساند ولى روايت ناظر بهكسانى است كه در برخورد با ديگران اگر از نظر ايمان از آن ها كمتر هستند آن ها راتوبيخ و سرزنش و تحقير نكنند در واقع اين روايت شريف بهترين روش تعليم و تربيترا به انسان مى آموزد.
اولاً مى فرمايد: اگر تو در پله دوم و ديگرى در پلهاول از معارف و علوم و اخلاق است ولى استعداد ترقى به پله دوم را دارد او را ماءيوس وشكسته دل مكن و به او مگو تو قابل نيستى چيزى نخواهى شد. ثانيا در صدد تعليم وتربيت او باش ثالثا از او توقع نداشته باش كه در يك روز با چند جمله به درجه تورسد بلكه با نرمى و ملايمت و آهسته از او دستگيرى كن تا بذر استعدادش ترقى كند.رابعا بدان كه اگر دل مؤمنى را شكستى و او را ازتحصيل معارف دلسرد كردى بر تو لازم است اين شكست را جبران كنى و دوباره بهتشويق و ترغيب او بپردازى .
امام صادق عليه السلام در بيانى ديگر مى فرمايد ايمان داراى ده درجه و مرتبه استهمانند نردبام كه ده پله دارد كه از پله اى به پله ديگرى ترقىحاصل مى شود و بعد مى فرمايد: مقداد در پله هشتم و ابوذر در پله نهم است و سلمان درپله دهم است كه تمام مراحل ايمان را طى كرده است . ان الايمان عشر درجات بمنزلةالسلّم يصدر منه مرقاة بعد مرقاة و كان المقداد فى الثامنة و ابوذر فى التاسعة وسلمان فى العاشرة (645)
تقوا
يكى از اهداف تربيت نفس آن است كه انسان در جميعاعمال و كردار تقوا پيدا كند، به حدّى كه تمام دستورات الهى را انجام دهد و از آنچهخداوند نهى كرده دورى كند، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: التقوى ان لا يفقدكاللّه حيث امرك و لا يراك حيث نهاك (646) تقوا تنها به يك مورد از موارد زندگىمربوط نيست بلكه در جميع شئون زندگى بايد تقوا بر زندگى انسان حاكم باشد لذاقرآن كريم مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اتقواللّه حق تقاته ولاتموتّن الا وانتممسلمون (647) قرآن كريم در اين آيه خطاب به افراد با ايمان از آن ها مى خواهدكه حق تقوا را پيشه خود سازند. حق تقوا يعنى رعايت آخرين درجه تقوا در تمام ابعادشاز تقواى فرهنگى و اخلاقى و سياسى گرفته تا نظامى و اقتصادى و....
ابوبصير از امام صادق عليه السلام سؤال كرد: حقّ تقوى چيست ؟ امام فرمود: حقّ تقوااين است كه همواره اطاعت خدا كنى و هيچ گاه گناه نكنى و همواره به ياد خدا باشى وهرگز او را فراموش نكنى و پيوسته شكر او را به جا آورى و هيچ گاه ناسپاسى نكنى.(648)
تقوا در قرآن 
رعايت تقوا در همه ابعاد زندگى
از نظر قرآن كريم موضوع رعايت تقوا از اهميت ويژه اى برخوردار است ، لذا در نوعمسايل زندگى به آن سفارش شده است از جمله :
1. تقوا در جهاد: ان تمسكم حسنة تسؤ هم و ان تصبكم سيئة يفرحوا بها و ان تصبروا وتتقوا لا يضركم كيدهم شيئا(649) اگر نيكى به شما برسد آن ها ناراحت مىشوند و اگر حادثه ناگوارى رخ دهد خوشحال مى شوند امّا اگر در برابر آن ها صبركنيد و تقوا پيشه كنيد نقشه هاى خائنانه آن ها در شما تاءثير نمى كند.
2. تقوا در غذا خوردن : وكلوا مما رزقكم اللّه حلالاً طيبا واتقوا اللّه (650) ازنعمت هاى حلال وپاكيزه اى كه خدا به شما روزى داده بخوريد وتقوا پيشه كنيد.
3. تقوا در معامله : يا ايها الذين آمنوا لا تاءكلوا الربا اضعافا مضاعفة و اتقوا اللّهلعلكم تفلحون (651) اى اهل ايمان ! (سودپول ) را چند برابر نخوريد و از خدا بپرهيزيد تا رستگار شويد.
4. تقوا در پيروى از پيامبر: و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نها كم عنه فانتهوا واتقوا اللّه (652) آنچه را كه پيامبر آورده بگيريد و اجرا كنيد و آنچه را كه از آننهى كرده خوددارى كنيد و تقوا پيشه كنيد.
5. تقوا در معاشرت با مردم : ولا يغتب بعضكم بعضا ايحبّ احدكم انياءكل لحم اخيه ميتا فكر هتموه و اتقوااللّه (653) غيبت نكند برخى از شما ازبرخى ديگر؛ آيا دوست دارد يكى از شما گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس كراهتداريد و تقوا پيشه كنيد.
6. تقوا در انفاق : فاما من اعطى و اتّقى و صدّق بالحسنى فسنيسّره لليسرى(654) آن كس كه در راه خدا انفاق كند و تقوا پيشه كند و جزاى نيك الهى راتصديق نمايد ما او را در مسير آسانى قرار مى دهيم .
7. تقوى در برخورد با مشركان : ولا يجرمنّكم شناءن قوم الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقربللتقوى واتّقوا اللّه (655) دشمنى با جمعيتى ، شما را به گناه ترك عدالتنكشاند عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است و از خدا بپرهيزيد.
آثار تقوا 
1. قوه تشخيص حق از باطل : ان تتقوا اللّهيجعل لكم فرقانا(656) اى اهل ايمان ! اگر پرهيزكارى پيشه كنيد خداوند براىشما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد.
2. عدم ترس در قيامت : فمن اتّقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون(657) هر كس تقوا پيشه كند و كارهاى خويش را اصلاح نمايد براى او در قيامتترس و حزنى نخواهد بود.
3. نزول بركات : ولو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض (658) اگر مردمى كه در شهرها و آبادى ها زندگى مى كنند، ايمانبياورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آن ها مى گشاييم .
4. نجات از جهنم : ثم ننجّى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا(659) پس ‍آن ها را كه تقوا پيشه كردند از دوزخ رهايى مى بخشيم و ظالمان را در حالى كه از(ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها خواهيم كرد.
5. عدم تاءثير مكر دشمنان : وان تصبروا وتتقوا لايضركم كيدهم شيئا(660)اگر صبر كنيد وتقوا پيشه كنيد كيد ومكر دشمنان به شما آسيب نخواهد رساند.
6. پذيرش اعمال : انما يتقبّل اللّه من المتقين (661) منحصرا خداونداعمال پرهيزگاران را مى پذيرد.
7. رسيدن به رستگارى : انّ للمتقين مفازا(662) به درستى كه براىپرهيزكاران است .
8. محبوب خداوند شدن : ان اللّه يحبّ المتقين (663) به درستى كه خداوندپرهيز كاران را دوست دارد.
تقوى امرى قلبى 
و من يعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب (664)
از نظر قرآن كريم منشاء تعظيم شعاير الهى ، تقواى قلب انسان است و اضافه (تقوا)به قلوب ، اشاره به اين است كه حقيقت تقوا و اجتناب از گناهان ، امرى است معنوى كهوابسته به قلب است و منظور از قلب ، دل و نفس انسانى است بنابراين تقوا قائم بهاعمال كه عبارت از حركات بدنى و سكنات است نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت ومعصيت مشترك است مثلاً دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا و همچنين كشتنانسان در قصاص و جنايت و نيز نماز براى خدا و براى ريا و مانند اين ها از نظر ظاهرىيكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام و يكى زشت و ديگرى معروف است به خاطرهمان امر معنوىِ درونى و تقوى قلبى است نه خودعمل .(665)
تقوا در احاديث 
1. اهميت تقوى 
الف ) خير دنيا و آخرت : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : من رزق التقى رزقخير الدنيا والا خرة كسى كه داراى تقو است خير دنيا و آخرت را داراست .
ب ) مبداء اخلاق : قال على عليه السلام : التقوى رئيس الاخلاق (666)
ج ) كليد شايستگى ها: قال على عليه السلام : التقوى مفتاح الصلاح (667)تقوى كليد شايستگى هاست .
2. درجات تقوا 
قال الصادق عليه السلام : التقوى على ثلاثة اوجه تقوى باللّه و هو تركالحلال فضلاً عن الشبهة و هو تقوى خاص الخاص و تقوى من اللّه و هو ترك الشبهاتفضلاً عن الحرام و هو تقوى الخاص و تقوى من خوف النار و العقاب و هو ترك الحرام وهو تقوى العام (668) تقوا سه گونه است : تقوا نسبت به خدا و آن عبارت است ازترك حلال تا چه رسد به ارتكاب شبهات و اين تقواى خاص ‍ الخاص است نوع ديگرتقوا به عنوان ترس از خداست و اين تقوا همان است كه آدمى از شبهات چشم مى پوشد تابه حرام آلوده نشود و اين نوع از تقوا تقواى خاص است . نوع سوم از تقوا آن است كهآدمى به خاطر ترس از كيفر و عذاب الهى مراعات كند و اين همان ترك حرام است كهتقواى عام ناميده مى شود.
3. نشانه هاى تقوا 
الف ) اخلاص در عمل : قال على عليه السلام : للمتقى ثلاث علامات اخلاص ‍العمل و قصر الامل و اغتنام المهل (669) انسان پرهيز كار سه نشانه دارد: اخلاص درعمل ، كوتاهى آرزوها، بهره بردارى از فرصت ها.
ب ) پرهيز از تكلفات : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : انا و اتقياء امّتى براء من التكلّف (670)پيامبر فرمود: من و پرهيز كاران امّتم از تكلّف دوريم .
ج ) محاسبه نفس : قالرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : يا اباذر لا يكونالرجل من المتقين حتّى يحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشريك شريكه فيعلم من اين مطعمه و مناين مشربه و من اين ملبسه امن حلّ ذلك ام من حرام (671)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود اى اباذر! آدمى به تقوا دست نمى يابد جز آنكه خود را به شديدترين وجه به محاسبه گيرد، همچون محاسبه شريك در مورد شريكخود و بداند كه خوراك و پوشاك وى از چه راهى به دست مى آيد آيا از راه مشروع و يا ازطريق نامشروع .
د) مخالفت نفس : اجعلوا قلوبكم بيوتا للتقوى و لا تجعلوا قلوبكم ماءوى الشهوات(672) دلهاى خود را پايگاه تقوى قرار دهيد و آن را جايگاه شهوات نفسانى وشيطانى قرار ندهيد.
ه‍) تسليم در برابر حق : قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله : اتقى الناس منقال الحقّ فيماله و عليه (673) انسان با تقوى كسى است كه سخن حق بگويد، خواهبه نفع وى تمام شود يا بر ضرر او.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation